خانه » همه » مذهبی » اگر چه در اناجيل اربعه تحريفات محرز و هدفمند مشاهده مي شود ولي با تفکرات پولس خصوصاً در باب الوهيت عيسي مسيح ـ عليه السلام ـ تثليث و نفي شريعت در تضاد هستند. چرا مسيحيان به اين راحتي تحت تأثير اين مرد به ظاهر مسيحي قرار گرفته و آن را به تعاليم ساير حواريون و حتي خود حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ ترجيح مي دهند؟

اگر چه در اناجيل اربعه تحريفات محرز و هدفمند مشاهده مي شود ولي با تفکرات پولس خصوصاً در باب الوهيت عيسي مسيح ـ عليه السلام ـ تثليث و نفي شريعت در تضاد هستند. چرا مسيحيان به اين راحتي تحت تأثير اين مرد به ظاهر مسيحي قرار گرفته و آن را به تعاليم ساير حواريون و حتي خود حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ ترجيح مي دهند؟

در پاسخ به اين سوال ابتدا لازم است دو مقدمه را راجع به پولس مطرح کنيم تا بهتر جواب مورد نظر را دريابيم.
1 –  پولس شخصيتي که بعدها بزرگترين رسول مسيحيت لقب گرفت، در خارج از سرزمين فلسطين در شهري در جنوب ترکيه به نام طرسوس در خانواده اي يهودي متولد شد ؛ نام اصلي او قبل از گرويدن به مسيحيت شاول بوده که پس از ايمان به مسيحيت فراموش شده و از آن پس به نام يوناني، پولس خوانده شده است.[1] در جواني چند سالي در بيت المقدس سکني گزيد و به تحصيل کتاب مقدس و فراگيري اعتقادات يهود نزد غمالائيل که برجسته ترين عالم يهودي بود پرداخت  و بدين ترتيب در شهر طرسوس از فرهنگ يوناني بهره برد و در بيت المقدس فرهنگ يهودي را کسب کرد و از اين دو فرهنگ در شکل دادن به انديشه هاي  خود در مسيحيت  بسيار استفاده کرد. اولين بار نام وي در کتاب مقدس در داستان شهادت استيفان که برگزيده حواريون بود آمده است. پولس در زمره مخالفان وي و دست اندرکار شکنجه او بود. پس از شهادت استيفان، پولس با اخذ فرماني از مجمع يهوديان اورشليم براي آزار نوايمانان مسيحي و دست گيري آنان براي محاکمه در اورشليم به سمت دمشق حرکت کرد و در اثناي همين سفر بود که به گفته کتاب اعمال رسولان حادثه اي عجيب براي پولس رخ مي دهد که مسير زندگي او را دگرگون مي کند و منجر به ايمان آوردن او مي شود.
به گفته کتاب اعمال رسولان هنوز پولس به دمشق نرسيده بود که مسيح ـ عليه السلام ـ بر او ظاهر مي شود و او را نکوهش مي کند که چرا مسيحيان را آزار مي دهي و بر من جفا مي کني؟ در پي اين رخداد او به مسيح ايمان مي آورد و انقلابي در شخصيت او پديدار مي شود و از طرف مسيح ـ عليه السلام ـ مأموريت مي يابد که حامي دين جديد باشد.[2]وي سه سال از عمر خود را در بلاد عرب و دمشق گذراند و پس از آن به ديدار پطرس اورشليم رفت و سپس به انطاکيه روي آورد و در نهايت اين شهر را مرکز تعليمات خود قرار داد. به نوشته کتاب اعمال رسولان پولس مسافرت هاي تبليغي داشته است که طي آن ها چون ميان يهوديان جايي نداشته است به قسمت هاي ديگر امپراطوري رم سفر کرده است و به تبليغ در ميان غير يهودي ها (امت ها) پرداخته است.[3]2 – چون وي نزد امم غير يهودي به تبليغ مي پرداخت که تفکر مسيحيت به کلي نزد ايشان فکري بيگانه بود،  براي جذب امت هاي غير يهودي دو کار کرد:
نخست آن که مسيحيت را به گونه اي به ايشان عرضه کرد که بسيار راحت باشد و لذا شريعت موسوي را حذف کرد ؛
دوم آن که مسيحيت را به گونه اي عرضه کرد که براي مشرکان قابل فهم و پذيرش باشد، لذا افکار مشرکان را مي پذيرفت و به آن ها شکل مسيحي مي داد و از آن جا به شهرهاي مختلف که اديان گوناگوني داشتند، سفر مي کرد و در هر جا فکر تازه اي را مي پذيرفت از اين افکار مجموعه اي بوجود آمد که مسيحيت کنوني را تشکيل مي دهد که با دين مادر يعني يهوديت اختلاف بسيار دارد  و از اين جا بود که مطالبي چون  « گناه ذاتي ،  الوهيت مسيح ، تجسّد خدا و  پسر خدا بودن مسيح» که براي قرباني به زمين آمده است تا صليب شود و کفاره گناه ذاتي انسان شود که در اديان ابتدايي و بت پرستي امم گذشته ريشه داشت ، به مسيحيت راه يافت و جزء تعاليمي گرديدکه به تأثير روح القدس توسط پولس به عنوان دين جديد يعني مسيحيت نازل شده است.[4]به همين دليل گفته شده است نقش پولس در تعيين هويت فعلي مسيحيت از هر شخصيت ديگري، حتّي از حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ به مراتب بيشتر است و الهيات و عقايد مسيحيت را در واقع بايد الهيات پولس ناميد و در طول تاريخ مسيحيت هيچ کس نتوانسته است همچون پولس چنين نقش تعيين کننده اي داشته باشد.[5]جان ناس نيز مي گويد: پولس حواري را غالباً دومين مؤسس مسيحيت لقب داده اند. مسلماً او در اين راه تلاش بسيار کرد و فرقه طرف داران اصول و شرايع موسوي را مغلوب ساخت؛  ولي اهميت او بيشتر از اين جهت است که وي اصول لاهوت و مبادي الوهي خاصي بوجود آورد که سبب شد نصرانيت عالم گير شود. از اين جهت پولس در تحوّل غرب نقش زيادي داشته است. او صريحاً اعلام کرد که ديگر عمل ختنه  وجوب ندارد و همچنين رعايت حلال و حرام در طعام و شراب ضروري نيست و افراد بشر را نبايد به نجس و طاهر تقسيم کرد.[6]با توجه به اين دو مقدمه و نقشي که پولس در شکل گيري عقايد جديد و البته تحريفي مسيحيت داشته،  کاملاً روشن مي گردد که چرا مسيحيان آنقدر تحت تأثير او قرار گرفته اند و تعاليم او را لازم الاجراء مي دانند. البته پولس تا يک قرن پس از مرگش تقريباً فراموش شد اما هنگامي که نخستين نسل هاي مسيحي از ميان رفتند و روايات شفاهي حواريون شروع به محو شدن کردند و هنگامي که صدها گونه رفض و بدعت روح مسيحيت را بر هم زده و رساله هاي پولس، چهارچوبي فراهم آورد تا نظامي با ثبات شکل گيرد و جماعات پراکنده را بصورت يک کليسايي مقتدر گرد هم جمع کند. [7]پيروان واقعي حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ هرگز به عنوان محور تشکيلات عيساي مسيحي رشد نکردند؛  آنان به بيابان ها و کوه ها رفتند و در اطراف هر قديسي، جمعيت کوچکي را تشکيل داده و بدين صورت تعاليم حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ را در ميان خويش حفظ نمودند. هر چند تفاسير آنان در مناطق جنوبي و تا حد اندکي در شمال افريقا رواج يافت و پيروان فراواني جمع کرد اما تفسير پولسي مسيحيت در سراسر يونان و اروپا منتشر گرديد. بدين ترتيب پس از گذشت مدت کوتاهي از غيبت حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ ، انتخاب عميقي ميان پيروان و ياران کليساي پولسي (که بعدها به عنوان اصحاب کليساي کاتوليک رومي شناخته شدند ) پديد آمد. به تدريج با رشد و گسترش کليساي پولسي، خصومت و دشمني آنان با ساير پيروان حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ افزايش يافت و کليساي پولسي با هدف کسب قدرت، آموزه ها و تعاليم خود را با خواسته هاي امپراطور رم هماهنگ ساخت و همين عوامل سبب گسترش تعاليم پولس در ميان مسيحيان گرديد. [8]لازم به ذکر است فرايند انتخاب بعضي از کتاب ها و کنار گذاشتن برخي ديگر فرايند طولاني بود. در حوالي سال 200م بيشتر کليساهاي مسيحي دست کم يک عهد جديد غيررسمي داشتند. (معمولاً شامل اناجيل چهارگانه و رساله هاي پولس) در همين ايام بسياري از اين کليساها از کتاب هاي ديگري نيز به عنوان کتاب مقدس استفاده مي کردند و راهي براي ارائه يک فهرست معين وجود نداشت؛ چون هيچ يک از کليساها در اين زمان در مقام کليساي جامع نبود. تا در اوايل قرن چهارم هنگامي که قسطنطين اولين امپراطور مسيح اقدام به تشکيل کليساي واحد جهاني کرد و به ازيبيوس اسقف قيصريه دستور داد يک فهرست رسمي تهيه کند و او نسخه برداران و هنرمندان را براي تهيه چندين کتاب مقدس استخدام کرد. امّا اين اسقف چون مي دانست چندين کتاب مورد مناقشه است در تهيه يک فهرست مشخص مشکل داشت. تا در سال 367 م آتاناسيوس اسقف اسکندريه دقيقاً فهرست 27 کتابي را که امروزه عهد جديد را شکل مي دهد، تهيه کرد. و وقتي اين فهرست تهيه شد بسياري از کتاب هاي ديگر را از بين بردند و تقريباً صدها متن از متون قرن اول و دوم از بين رفت. در امت اوليه مسيحي معياري که درباره انتخاب عهد جديد به وجود آمد و رايج شد عبارت بود از وابسته به حواري بودن. [9]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ تاريخ جامع اديان، نوشته جان بايرناس، ترجمه علي اصغر حکمت.
2ـ در آمدي بر تاريخ و کلام مسيحيت، نوشته محمد رضا زيبايي نژاد.
3ـ مسيحيت، نوشته سيد محمد اديب آل علي.
4ـ تاريخ تمدن، تأليف ويل دورانت، ترجمه:  حميد عنايت و پرويز داريوش و علي اصغر سروش.
 
پي نوشت ها:
[1] . زيبايي نژاد، محمد رضا، در آمدي بر تاريخ و کلام مسيحيت، انتشارات اشراق، اول، 1375ش، ص 54.
[2] . اديب آل علي، سيد محمد، مسيحيت، انتشارات مرکز مديريت حوزه علميه قم، اول، 1385ش، ص 85.
[3] . سليماني اردستاني، عبدالرحيم، مسيحيت، انتشارات زلال کوثر، اول، 1381ش. ص 55.
[4] . دورانت، ويل، تاريخ تمدّن، انتشارات انقلاب اسلامي، 1360ش، ج3، ص 689 و 697.
[5] . درآمدي بر تاريخ و کلام مسيحيت، پيشين ، ص 54.
[6] . جان بي ناس، تاريخ جامع اديان، مترجم حکمت، علي اصغر، انتشارات علمي و فرهنگي، پانزدهم، 1384ش، ص 614.
[7] . اديب آل علي، سيد محمد، مسيحيت، ص 89.
[8] . عبد خدائي، مجتبي، واتيکان (کليساي جهاني کاتوليک) انتشارات الهدي، اول، 1382ش، ص 14.
[9] . ويور، مري جو، درآمدي به مسيحيت، ترجمه حسن قنبري، مرکز مطالعات اديان و مذاهب، 1381ش، ص74و 99.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد