درخواست مرگ از خداوند تعالى دو گونه است: 1- مذموم 2- ممدوح. قسم اوّل آن است که انسان از سختى هاى دنیا شکوه کند و ازاین رو آرزومند مرگ باشد که این خود حاکى از ضعف یقین و ایمان و ناراضى بودن نسبت به آنچه خداوند تعالى برایش مقدّر ساخته است ؛می باشد . انسانى این گونه قطعاً انسانى ناقص است و نه تنها تمنّى و آرزوى مرگ برایش مطلوب و ممدوح نیست بلکه بر عکس باید از خداوند تعالى طول عمر و ادامه حیات را بخواهد تا نفس خود را تکمیل کند و ره توشه نجات بخشِ از خطرات و سکرات موت، برزخ، حشر و صراط را بر گیرد. این چنین درخواستى باید، دعاى اولیه او باشد و در مرحله دوّم از خداوند تعالى مضمون زیر را بطلبد: عن النّبى صلى الله علیه و آله و سلم قال: «لا یتمنى احدکم الموت لضرّ نزل به وَلْیقل: اللّهم! اَحْینى ما کانت الحیاة خیراً لى، و توفّنى اذا کانت الوفاة خیراً لى رسول اکرم(ص) فرمود: هیچ یک از شماها به خاطر گرفتارى و تنگنایى که بر او نازل گشته، مرگ را آرزو نکند (بلکه) باید چنین بگوید: خداوندا! مادامى که زندگى برایم خیر است مرا حیات بخش و هرگاه وفات برایم خیر است جانم را بستان، (وسائل الشیعة، ج 2، ص 659، روایت 2، به نقل از سرّالأِسراء فى شرح حدیث المعراج، جزء اوّل، ص 440).
اگر کسى دعایش این بود لزومى ندارد براى جلوگیرى از به گناه افتادن، درخواست مرگ کند زیرا اگر ادامه حیات برایش خیر و بهتر باشد، درخواست مرگ هر چند براى جهت مذکور درخواستى است ضد خیر و در مقابل موقعیتى بهتر مى باشد و اگر وفات برایش خیر و بهتر باشد، درخواست مرگ و لو براى همان جهت مذکور، داخل در همین دعاى شریفه مى گردد .پس درخواست مرگ مستقلاً براى جلوگیرى از به گناه افتادن، وجهى ندارد. قسم دوّم آن است که انسان به حدى از کمال عالى انسانى رسیده که مشتاق لقاء الله و پرواز از زندان دنیا مى باشد و مرگ را بهترین تحفه مى بیند؟ امیرالمؤمنین(ع) مى فرماید: افضل تحفة المؤمن الموت ؛ برترین تحفه مؤمن مرگ است ، (الغرر و الدرر، باب موت به نقل از سرّ الأِسراء، ج 1، ص 441). چنین کسى از حجاب تن مى رنجد و از غم فراق مى نالد، این درخواست مرگ در اوج حالات عرفانى و معنوى است که بسیار مطلوب است، اما در عین حال رضا به خواست خدا و انجام وظایف و کسب آمادگى افزونتر بهتر است.
نگاه به دنیا:
مردم به طور کلى و در ارتباط با دنیا دو دسته هستند، دسته اى هدف اصلى شان در همین دنیاست; یعنى هر چه تلاش مى کنند نهایتاً مى خواهند نتیجه اش را همین جا ببرند. شکم سیر، زندگى راحت، خانه مجلل، زن زیبا، اتومبیل لوکس، بعد از اینها به هیچ چیز فکر نمى کنند. طبعاً اگر به این چنین کسى بگویند خدا این چیزها را گفته، مى گوید: خُب، گفته براى خودش گفته است. روز قیامتى هست، بهشتى، جهنمى; مى گوید باشد، ما کارى به این کارها نداریم. ما اهل فکر نیستیم، ما اهل عملیم! ذهنش تماماً مشغول همین لذت هاى دنیاست. این مى شود دنیاطلبى.
دسته دیگر یا فطرت بیدارى دارند یا در اثر تعالیم انبیا و یا مربیان صالح به این فکر افتاده اند که راستى بعد از این دنیا خبر دیگرى هم هست. ممکن است یک چیزى باشد که لذتش از اینها بیشتر باشد. به فکر افتادند، و بعد تحقیق کردند و باور کردند یک چیزهایى هست که یک لحظه اش به عمر صد ساله این دنیا مى ارزد. از یکى از بزرگان که معتقدم این را چشیده، شنیدم که مى گفت: اگر سلاطین عالم مى دانستند نماز چه لذتى مى تواند براى انسان ایجاد کند، دست از سلطنت شان مى کشیدند و مى رفتند این نماز را یاد مى گرفتند. تازه این لذتى است که در این دنیا براى انسان پیدا مى شود. آنهایى که در کمال لطف الهى الى الابد مست اند «سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُور2» لذتشان چگونه است؟ البته آیا اشیایى که در این عالم هست، این خوردنى ها و نوشیدنى ها، فوایدى مى تواند داشته باشد؟ یکى از فایده هایى که دارد این است که انسان همه اینها را در راه بندگى خدا و اطاعت خدا استفاده کند.
دنیا، هدف یا ابزار؟
امیرالمؤمنین(علیه السلام) به آن کسى که مذمت دنیا مى کرد فرمود: تو چه مى گویى؟! دنیا تجارتخانه اولیاى خداست3. اگر این گونه نگاه کنیم با اینکه عمر دنیا فوقش 100 سال هست، اما مى تواند ارزش بى نهایت داشته باشد، چرا؟ براى اینکه با همین عمر محدود، سعادت بى نهایت کسب مى شود. ارزش هر چیزى به نتیجه اش است. از این لحاظ باید مواظب بود انسان، یک لحظه اش را هم مفت از دست ندهد. خیلى ارزش دارد. از این دیدگاه، دنیا هیچ عیبى ندارد. بسیار هم زیباست «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْء خَلَقَهُ4» اما یک وقت است کسانى به این نعمت هاى دنیا آن چنان فریفته مى شوند که دیگر به ماوراى دنیا نمى اندیشند. اصلا یادشان مى رود که چیز دیگرى هم هست یا نیست. اگر فکر و باور هم کردند، آن چنان غفلت مى کنند که انگار نمى دانند. براى چنین افرادى، «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُورِ5» ابزارى است که انسان را از حقایق اصیل و از هدف اصلى باز مى دارد. مثل اینکه یک کسى قلمى خریده که با آن چیز بنویسد; اما همه اش سعى مى کند آن را تزیین و گردگیرى کند.
شما اتومبیل را بیا از طلا و جواهرات دیگر بساز و تزیین کن; این تأثیرى در اتومبیل بودن ندارد. اتومبیل ارزشش به این است که انسان را خوب ببرد و سالم به مقصد برساند. تو که اینجا ایستاده اى! این حماقت است، این غرور است. این غرور، نه آن غرورى است که ما در فارسى مى گوییم; این غرور یعنى فریب خوردن. امّا انسان عاقل، ارزش دنیا را درک کرده و ارزش آخرت را هم مى داند. اما در مقام مقایسه ارزش دنیا چقدر است؟ اگر کسى خیال کند معنىِ «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً6» این است که دو تا شهر هست، یکى اسمش دنیاست و دیگرى آخرت; یک خانه خوب همین جا داشته باشى، یک خانه خوب هم آنجا و به همان اندازه اى که براى آخرتش کار مى کند براى این هم کار کند; این قضاوت به نظر شما چه جور قضاوتى است؟ قضاوت نادرستى است براى اینکه در این خانه حداکثر 100 سال و در سراى آخرت بى نهایت زندگى مى کنید. آن کجا و این کجا؟ خب، هر دو تایش هم خوب، شما کار خوب مى کنید، گناه نمى کنید، خرابش هم نمى کنید، اما ارزش مساوى برایش قائل مى شوید؟ آن یکى است; این هم یکى؟ این نادانى است.
نسبت دنیا به آخرت
«وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى7» هم کمیّتش و هم کیفیتش قابل مقایسه با دنیا نیست. همه لذات دنیا را جمع کنید به اندازه یک لحظه لذتى که اولیای خدا در بهشت دارند نمى رسد. روایت مى فرماید: شربت هایى که به اهل بهشت مى دهند; اگر یک قطره اش در دنیا بیفتد، تمام دنیا معطر مى شود و همه مزبله ها از بین مى رود و اگر یک قطره از زقوم جهنم در دنیا بیفتد هر موجود زنده اى از بوى تعفن آن هلاک مى شود. از نظر کمیّت مکانى «جَنَّة عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ8» گستره بهشتى که به هر کسى مى دهند به اندازه گستره همه آسمان ها و زمین ا ست. زمانش هم زمان بى نهایت «خالِدِینَ فِیها أَبَد9» هر عددى بنویسى هر چه دلت مى خواهد کنارش صفر بگذار، باز تمام نمى شود. این دو تا را مى شود با هم مقایسه کرد؟
آن وقت انسان از آخرت صرف نظر کند و بگوید حالا یک نان و پنیرى به ما مى دهند; از صدقه سر یک کسى شفاعت مان مى کنند; بالاخره ما را یک جایى در طویله بهشت جایمان مى دهند، از آن طرف تمام همّش را صرف آباد کردن زندگى دنیایش کند! چطور همه اینها براى شما ارزش دارد؟ با اینکه اینها چند سالى بیشتر برایت دوام نمى آورد. آنچه که همیشه بناست بماند، برایت هیچ ارزشى ندارد؟ اینجاست که پیغمبر ارزش این دو را درک مى کند. مى بیند نامتناهى در مقابل متناهى قابل مقایسه نیست. نمى شود گفت دنیا چند میلیونیم آخرت مى ارزد. اصلا نسبتى ندارد. به اندازه یک قطره اى در مقابل یک اقیانوس؟ نسبت دنیا و آخرت از نسبت یک قطره آب نسبت به اقیانوس کبیر کمتر است براى اینکه هر دوتایش محدود است. نسبت بین دو متناهى است اما این نسبت بین متناهى و نامتناهى است، نسبتى ندارند.
المؤمنُ کَیِّسٌ
مؤمن واقعى از دنیا حداکثر استفاده را مى برد. آن عبادتى که مى کند، دارد از نعمت هاى دنیا استفاده مى کند. از چشم و گوش و دست و پایش، از بدنش، مگر اینها دنیا نیست؟ او مى داند از دنیا چه جور استفاده کند، چگونه فریب دنیا را نخورد، دل به آن نبندد و جورى نباشد که دنیا او را از آخرت غافل کند «لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّه10». اگر لذتى هم از دنیا مى برد آن چنان است که براى آخرتش نتیجه داشته باشد. از الطاف الهى این است که خدا اولیائش را در همین دنیا هم از لذت هاى دنیا محروم نکرده; مى گوید اگر به این لذت هایتان این گونه جهت دهید، ثواب آخرتى هم دارد. نمى گوید لذت هاى دنیا را فراموش کنید. مى گوید اگر حرکت خداپسندى انجام دادى یا غمى را از دل مؤمن برداشتى، هم براى خودت لذت دارد و هم خدا آن چنان پاداشى به تو مى دهد که نتوانى حساب کنى. این جور نیست که انسان وقتى مى خواهد خدایى بشود باید از همه لذت هاى دنیا صرف نظر کند. باید لذت ها را به گونه اى جهت داد که در جهت سعادت آخرت قرار بگیرد. اما براى اینکه به دنیا دل نبندى، به لذت هاى آن، کمتر توجه کن. مبادا به غفلت دچار شوى.
2- انسان، 21.
3- ر.ک: نهج البلاغه، حکمت 131، ص 492.
4- سجده، 7.
5- آل عمران، 185.
6- بقره، 202.
7- اعلى، 17.
8- آل عمران، 133.
9- نساء، 57.
10- نور، 37.
مطالعه بیشتر:
ارزش دنیا. مولف : حسنعلی علی اکبریان
اگر کسى دعایش این بود لزومى ندارد براى جلوگیرى از به گناه افتادن، درخواست مرگ کند زیرا اگر ادامه حیات برایش خیر و بهتر باشد، درخواست مرگ هر چند براى جهت مذکور درخواستى است ضد خیر و در مقابل موقعیتى بهتر مى باشد و اگر وفات برایش خیر و بهتر باشد، درخواست مرگ و لو براى همان جهت مذکور، داخل در همین دعاى شریفه مى گردد .پس درخواست مرگ مستقلاً براى جلوگیرى از به گناه افتادن، وجهى ندارد. قسم دوّم آن است که انسان به حدى از کمال عالى انسانى رسیده که مشتاق لقاء الله و پرواز از زندان دنیا مى باشد و مرگ را بهترین تحفه مى بیند؟ امیرالمؤمنین(ع) مى فرماید: افضل تحفة المؤمن الموت ؛ برترین تحفه مؤمن مرگ است ، (الغرر و الدرر، باب موت به نقل از سرّ الأِسراء، ج 1، ص 441). چنین کسى از حجاب تن مى رنجد و از غم فراق مى نالد، این درخواست مرگ در اوج حالات عرفانى و معنوى است که بسیار مطلوب است، اما در عین حال رضا به خواست خدا و انجام وظایف و کسب آمادگى افزونتر بهتر است.
نگاه به دنیا:
مردم به طور کلى و در ارتباط با دنیا دو دسته هستند، دسته اى هدف اصلى شان در همین دنیاست; یعنى هر چه تلاش مى کنند نهایتاً مى خواهند نتیجه اش را همین جا ببرند. شکم سیر، زندگى راحت، خانه مجلل، زن زیبا، اتومبیل لوکس، بعد از اینها به هیچ چیز فکر نمى کنند. طبعاً اگر به این چنین کسى بگویند خدا این چیزها را گفته، مى گوید: خُب، گفته براى خودش گفته است. روز قیامتى هست، بهشتى، جهنمى; مى گوید باشد، ما کارى به این کارها نداریم. ما اهل فکر نیستیم، ما اهل عملیم! ذهنش تماماً مشغول همین لذت هاى دنیاست. این مى شود دنیاطلبى.
دسته دیگر یا فطرت بیدارى دارند یا در اثر تعالیم انبیا و یا مربیان صالح به این فکر افتاده اند که راستى بعد از این دنیا خبر دیگرى هم هست. ممکن است یک چیزى باشد که لذتش از اینها بیشتر باشد. به فکر افتادند، و بعد تحقیق کردند و باور کردند یک چیزهایى هست که یک لحظه اش به عمر صد ساله این دنیا مى ارزد. از یکى از بزرگان که معتقدم این را چشیده، شنیدم که مى گفت: اگر سلاطین عالم مى دانستند نماز چه لذتى مى تواند براى انسان ایجاد کند، دست از سلطنت شان مى کشیدند و مى رفتند این نماز را یاد مى گرفتند. تازه این لذتى است که در این دنیا براى انسان پیدا مى شود. آنهایى که در کمال لطف الهى الى الابد مست اند «سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُور2» لذتشان چگونه است؟ البته آیا اشیایى که در این عالم هست، این خوردنى ها و نوشیدنى ها، فوایدى مى تواند داشته باشد؟ یکى از فایده هایى که دارد این است که انسان همه اینها را در راه بندگى خدا و اطاعت خدا استفاده کند.
دنیا، هدف یا ابزار؟
امیرالمؤمنین(علیه السلام) به آن کسى که مذمت دنیا مى کرد فرمود: تو چه مى گویى؟! دنیا تجارتخانه اولیاى خداست3. اگر این گونه نگاه کنیم با اینکه عمر دنیا فوقش 100 سال هست، اما مى تواند ارزش بى نهایت داشته باشد، چرا؟ براى اینکه با همین عمر محدود، سعادت بى نهایت کسب مى شود. ارزش هر چیزى به نتیجه اش است. از این لحاظ باید مواظب بود انسان، یک لحظه اش را هم مفت از دست ندهد. خیلى ارزش دارد. از این دیدگاه، دنیا هیچ عیبى ندارد. بسیار هم زیباست «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْء خَلَقَهُ4» اما یک وقت است کسانى به این نعمت هاى دنیا آن چنان فریفته مى شوند که دیگر به ماوراى دنیا نمى اندیشند. اصلا یادشان مى رود که چیز دیگرى هم هست یا نیست. اگر فکر و باور هم کردند، آن چنان غفلت مى کنند که انگار نمى دانند. براى چنین افرادى، «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُورِ5» ابزارى است که انسان را از حقایق اصیل و از هدف اصلى باز مى دارد. مثل اینکه یک کسى قلمى خریده که با آن چیز بنویسد; اما همه اش سعى مى کند آن را تزیین و گردگیرى کند.
شما اتومبیل را بیا از طلا و جواهرات دیگر بساز و تزیین کن; این تأثیرى در اتومبیل بودن ندارد. اتومبیل ارزشش به این است که انسان را خوب ببرد و سالم به مقصد برساند. تو که اینجا ایستاده اى! این حماقت است، این غرور است. این غرور، نه آن غرورى است که ما در فارسى مى گوییم; این غرور یعنى فریب خوردن. امّا انسان عاقل، ارزش دنیا را درک کرده و ارزش آخرت را هم مى داند. اما در مقام مقایسه ارزش دنیا چقدر است؟ اگر کسى خیال کند معنىِ «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً6» این است که دو تا شهر هست، یکى اسمش دنیاست و دیگرى آخرت; یک خانه خوب همین جا داشته باشى، یک خانه خوب هم آنجا و به همان اندازه اى که براى آخرتش کار مى کند براى این هم کار کند; این قضاوت به نظر شما چه جور قضاوتى است؟ قضاوت نادرستى است براى اینکه در این خانه حداکثر 100 سال و در سراى آخرت بى نهایت زندگى مى کنید. آن کجا و این کجا؟ خب، هر دو تایش هم خوب، شما کار خوب مى کنید، گناه نمى کنید، خرابش هم نمى کنید، اما ارزش مساوى برایش قائل مى شوید؟ آن یکى است; این هم یکى؟ این نادانى است.
نسبت دنیا به آخرت
«وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى7» هم کمیّتش و هم کیفیتش قابل مقایسه با دنیا نیست. همه لذات دنیا را جمع کنید به اندازه یک لحظه لذتى که اولیای خدا در بهشت دارند نمى رسد. روایت مى فرماید: شربت هایى که به اهل بهشت مى دهند; اگر یک قطره اش در دنیا بیفتد، تمام دنیا معطر مى شود و همه مزبله ها از بین مى رود و اگر یک قطره از زقوم جهنم در دنیا بیفتد هر موجود زنده اى از بوى تعفن آن هلاک مى شود. از نظر کمیّت مکانى «جَنَّة عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ8» گستره بهشتى که به هر کسى مى دهند به اندازه گستره همه آسمان ها و زمین ا ست. زمانش هم زمان بى نهایت «خالِدِینَ فِیها أَبَد9» هر عددى بنویسى هر چه دلت مى خواهد کنارش صفر بگذار، باز تمام نمى شود. این دو تا را مى شود با هم مقایسه کرد؟
آن وقت انسان از آخرت صرف نظر کند و بگوید حالا یک نان و پنیرى به ما مى دهند; از صدقه سر یک کسى شفاعت مان مى کنند; بالاخره ما را یک جایى در طویله بهشت جایمان مى دهند، از آن طرف تمام همّش را صرف آباد کردن زندگى دنیایش کند! چطور همه اینها براى شما ارزش دارد؟ با اینکه اینها چند سالى بیشتر برایت دوام نمى آورد. آنچه که همیشه بناست بماند، برایت هیچ ارزشى ندارد؟ اینجاست که پیغمبر ارزش این دو را درک مى کند. مى بیند نامتناهى در مقابل متناهى قابل مقایسه نیست. نمى شود گفت دنیا چند میلیونیم آخرت مى ارزد. اصلا نسبتى ندارد. به اندازه یک قطره اى در مقابل یک اقیانوس؟ نسبت دنیا و آخرت از نسبت یک قطره آب نسبت به اقیانوس کبیر کمتر است براى اینکه هر دوتایش محدود است. نسبت بین دو متناهى است اما این نسبت بین متناهى و نامتناهى است، نسبتى ندارند.
المؤمنُ کَیِّسٌ
مؤمن واقعى از دنیا حداکثر استفاده را مى برد. آن عبادتى که مى کند، دارد از نعمت هاى دنیا استفاده مى کند. از چشم و گوش و دست و پایش، از بدنش، مگر اینها دنیا نیست؟ او مى داند از دنیا چه جور استفاده کند، چگونه فریب دنیا را نخورد، دل به آن نبندد و جورى نباشد که دنیا او را از آخرت غافل کند «لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّه10». اگر لذتى هم از دنیا مى برد آن چنان است که براى آخرتش نتیجه داشته باشد. از الطاف الهى این است که خدا اولیائش را در همین دنیا هم از لذت هاى دنیا محروم نکرده; مى گوید اگر به این لذت هایتان این گونه جهت دهید، ثواب آخرتى هم دارد. نمى گوید لذت هاى دنیا را فراموش کنید. مى گوید اگر حرکت خداپسندى انجام دادى یا غمى را از دل مؤمن برداشتى، هم براى خودت لذت دارد و هم خدا آن چنان پاداشى به تو مى دهد که نتوانى حساب کنى. این جور نیست که انسان وقتى مى خواهد خدایى بشود باید از همه لذت هاى دنیا صرف نظر کند. باید لذت ها را به گونه اى جهت داد که در جهت سعادت آخرت قرار بگیرد. اما براى اینکه به دنیا دل نبندى، به لذت هاى آن، کمتر توجه کن. مبادا به غفلت دچار شوى.
2- انسان، 21.
3- ر.ک: نهج البلاغه، حکمت 131، ص 492.
4- سجده، 7.
5- آل عمران، 185.
6- بقره، 202.
7- اعلى، 17.
8- آل عمران، 133.
9- نساء، 57.
10- نور، 37.
مطالعه بیشتر:
ارزش دنیا. مولف : حسنعلی علی اکبریان