طلسمات

خانه » همه » مذهبی » ایمان و عمل صالح در دیدگاه ابوالفتوح رازی

ایمان و عمل صالح در دیدگاه ابوالفتوح رازی

ایمان و عمل صالح در دیدگاه ابوالفتوح رازی

در این مقاله پیرامون ایمان بحث شده است. برای این منظور از مراجع و منابع مختلف به ویژه از نظرات شیخ ابوالفتح رازی صاحب روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن استفاده شده است. در ابتدا، معنای لغوی و اصطلاحی ایمان

SA4255 - ایمان و عمل صالح در دیدگاه ابوالفتوح رازی
sa4255 - ایمان و عمل صالح در دیدگاه ابوالفتوح رازی

 

نویسنده: رقیه فاضل انوار یزدی*

 

چکیده مقاله

در این مقاله پیرامون ایمان بحث شده است. برای این منظور از مراجع و منابع مختلف به ویژه از نظرات شیخ ابوالفتح رازی صاحب روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن استفاده شده است. در ابتدا، معنای لغوی و اصطلاحی ایمان تبیین گردیده است. آنگاه حقیقت ایمان از نظر آرای فرق اسلامی بیان شده و سپس نظرات شیخ ابوالفتوح رازی در این رابطه ارائه شده است. با استفاده از نظرات گسترده و مبسوط شیخ ابوالفتوح رازی در روض الجنان ابعاد ایمان از جمله فرق ایمان و اسلام، مراتب ایمان و اختیار و تجدید ایمان مورد بررسی قرار گرفته اند.

کلید واژه

ایمان، ایمان و اسلام، ایمان و عمل صالح، ایمان و اختیار.

مقدمه

موضوع ایمان توسط اندیشمندان اسلامی در کتب مختلف به صورت مجزا بیان شده و مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
هدف از این مقاله بحث و بررسی ایمان و ابعاد آن در زندگی بشریت است. در این رابطه از نظرات صاحب نظران و محققان دینی و همچنین پیش کسوتان استفاده شده است. آرزوی انسان، نیل به سعادت و خوشبختی است و ایمان، راه رسیدن به این سعادت است. ایمان، به آدمی نشاط، آرامش، اطمینان قلبی، معنا، امید، شجاعت و هدف می دهد. قرآن کریم، ایمان را بسیار گرامی می دارد و عامل رستگاری و از ویژگی های پرهیزکاران و هدایت یافتگان می شمارد و تأکید می ورزد که ایمان می تواند آدمی را از تاریکی ها به نور راهنمایی نماید. وانگهی، بسیاری از روان شناسان، نقش ایمان دینی را در بهداشت روانی و درمان ناراحتی های روحی و روانی آدمی، بسیار مؤثر و کارآمد می دانند.
موضوع ایمان، از مباحث جنجالی در میان فرقه های کلامی و مطرح در کتاب های مربوط به آنان است. در هر دینی یکی از مباحث بسیار مهم این است که دین به چه چیزی محقق می شود؟ و ایمان آوردن به آن دین چگونه است؟
یعنی همه ی انسان ها دوست دارند که بدانند ثمرات و برکات و فوائد ایمان به خدا و شناخت خداوند چیست؟ آثار فردی آن کدام است؟ آثار اجتماعی آن چیست؟ اثرات روانی ایمان چیست؟ اثرات اخروی آن کدام است؟ ممکن است برخی تصور کنند که عصر ایمان و شناخت این مسائل سپری شده و عصر علم آمده و دیگر نیازی به معنویات نیست و بشریت قادر است با سرانگشت علم به همه ی مشکلات فائق آید و ممکن است برخی بپندارند که ایمان به خدا تنها فایده ی اخروی دارد و موجب رسیدن به بهشت می شود، اما در زندگی این جهان و روابط اجتماعی نقشی ندارد. در این مقاله با مطالبی که خواهیم داشت روشن می شود که ایمان به خدا می تواند کاملاً مسیر زندگی انسان را عوض نموده و به آن رنگ معنوی و الهی بخشد و به قول قرآن *صبغه الله و من احسن من الله صبغه* (1)

معنای لغوی و اصطلاحی ایمان

ایمان مصدر باب افعال و از ریشه امن (امنیت یافتن) است که علامه طباطبایی در المیزان آن را استقرار اعتقاد در قلب معنی کرده و راغب در مفردات تصدیق توأم با اطمینان خاطر گفته است که در هر دو معنا، مفهوم ایمنی در کار است. قرآن مجید ایمان به معنی اعتقاد را تأیید نمی کند بلکه بهترین معنای آن همان تسلیم توأم با اطمینان خاطر است. (2) مؤمن کسی است که به حق تسلیم باشد و ایمان او با عمل توأم باشد و بدون آن مصداق ندارد.(3) در اصطلاح اهل شرع عبارت است از تصدیق قلبی و عمل به احکام دین یعنی اقرار به زبان و عمل به ارکان، شخص با ایمان، چنان دلگرمی و اطمینان دارد که هرگز در اعتقاد خویش شک و تردید نمی کند و به تعبیری از شک و تردید ایمن است. در سخنان معصومین نیز به این مسأله بسیار توصیه شده است. ازجمله حضرت علی (ع) فرمودند: * سبیل ابلج المنهاج، انور السراج، فبالایمان یستدل علی الصالحات، و بالصالحات یستدل علی الایمان و بالایمان یعمر العلم.* (4)
«ایمان روشن ترین راه ها و نورانی ترین چراغ هاست، با ایمان می توان به اعمال صالح راه برد، و با اعمال نیکو به ایمان می توان دسترسی پیدا کرد، با ایمان علم و دانش آبادان است.»
حضرت رضا (ع) در باب تعریف ایمان می فرماید: * ان الایمان هو التصدیق بالقلب و الاقرار باللسان و العمل بالارکان.* (5)
«ایمان، تصدیق قلبی و اقرار زبانی و عمل به ارکان و اعضاء است.»

ایمان

از مباحث جنجالی در میان فرقه های کلامی و مطرح در کتاب های مربوط به آن، موضوع ایمان است. در هر دینی این بحث بسیار مهم است که دین به چه چیزی محقق می شود؟ و ایمان آوردن به آن دین چگونه است؟
اختلاف درباره ی حقیقت ایمان به زمان پیدایش اعتزال مربوط می شود، به دورانی که حملات خوارج بر حکمرانان اموی و همه کسانی که آنها را در جنگ هایشان با این حکام یاری می دادند شدت گرفت و شعارشان تکفیر گنهکاران و همه ی مخالفان خود بود. آنها ادعا کردند میان کفر و اسلام هیچ فاصله ای نیست و هر کس اظهار اسلام کند و به آنچه اسلام آورده عمل نکند کافر است. در برابر این تندروی ها و غلو عقیده، رجاء ظهور کرد.
حقیقت و واقع این است که ایمان عبارت از تصدیق به قلب و و اقرار به زبان است و گناهان به هر اندازه باشد به آن زیان نمی رساند. آرای فرق اسلامی در زمینه ی حقیقت ایمان در نهایت اختلاف است.

شیعه

معتقدند ایمان عبارت است از تصدیق به یگانگی خداوند و صفات و عدل او و اعتراف به رسالت پیامبر (ص) و آنچه از سوی خداوند آورده است و تصدیق به امامت دوازده امام معصوم (ع) را نیز بر آن افزوده اند. محقق طوسی گفته است ایمان تصدیق امور به علاوه اقرار به زبان است.(6)

اشاعره

از نظر اشعری، اصل ایمان تصدیق به دل است، اما اقرار به زبان و عمل به ارکان دین از جمله فروع ایمان است. منظور از تصدیق به دل این است که فرمود مؤمن می باید به وحدانیت خداوند متعال اقرار قلبی داشته باشد، همچنین پیامبران و احکامی را که جهت اصلاح امور انسان ها آورده اند بپذیرد. اگر فرد در این یقین قلبی نسبت به وحدانیت خداوند و رسالت انبیاء بمیرد از نظر اشاعره مؤمن مرده است.
از نظر اشاعره خلق کفر و ایمان در انسان توسط خداوند صورت می گیرد قدرت بر فعل را خداوند در انسان ایجاد می کند؛ از جمله قدرت کفر و یا ایمان را او در انسان خلق کرده است. اعمال آنان هم به هدایت او صورت می گیرد. بندگان قادر به ترک آنچه خداوند در آنها آفریده نیستند. در همین راستا، اشعری گفته است، ایمان توفیقی است که خداوند به بنده اش عنایت می کند و منظور از توفیق، آفریدن قدرت بر طاعت است.(7)

معتزله

اکثر معتزله بر این عقیده اند که ایمان، تصدیق و اقرار و عمل است، و مسلمانان دارای صفت ایمان نمی شود مگر این که خصال مذکور در او گرد آمده باشد. از این رو آنان گنهکار را مؤمن نمی شمارند؛ زیرا ایمان تصدیق و عمل است. همچنین او را کافر نمی دانند؛ زیرا به شهادتین یعنی به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر (ص) اقرار و آنچه را پیامبر (ص) از سوی خداوند آورده تصدیق کرده است. اما هنگامی که بمیرد جاودانه در آتش خواهد بود، و تنها برای این که از ذمیان و مشرکان متمایز باشد به او مسلمان گفته می شود نه برای ستایش و تکریم او.(8)
معتزله به آیاتی استناد کرده اند که گویای این است که دین عبارت از به جا آوردن واجبات و ترک محرمات است. خداوند فرموده است: *ان الدین عندالله الاسلام* (9) و اسلام همان ایمان است، و اگر ایمان غیر از اسلام باشد از او مقبول نیست. چه خداوند فرموده است: * و من یبتغ غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فی الاخره من الخاسرین*. ( 10 ) بنابراین ایمانی که جز اسلام باشد نزد خدا پذیرفته نیست.
اشاعره نیز به آیاتی استدلال کرده اند، از جمله این آیه است: * اولئک کتب فی قلوبهم الایمان* و آیه ی * و لما یدخل الایمان فی قلوبکم» (11) و نیز فرموده است: * الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان* (12) و دیگر آیاتی است که تصریح دارد بر این که ایمان تنها از دل می جوشد. همچنین به آیاتی استناد جسته اند که در آنها عمل به ایمان عطف شده، و استدلال کرده اند که عطف مقتضی مغایرت، یعنی جدا بودن عمل از ایمان است و افزوده اند که برخی آیات تأکید دارد بر این که در صدق ایمان اقرار زبانی سودی ندارد، چنان که خداوند متعال فرموده است: * و من الناس من یقول امنا بالله و بالیوم الاخر ما هم بمؤمنین * (13) و فرموده است: * قالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم* (14) اما کسانی که اقرار زبانی را در صدق ایمان کافی دانسته اند استدلال کرده اند به آنچه از پیامبر اکرم (ص) به طور متواتر نقل شده که آن حضرت اقرار به شهادتین را کافی می شمردند و به مجرد این اقرار احکام اسلام و ایمان را بر اقرار کننده جاری می کردند، بی آن که جز اینها از چیز دیگری جویا شوند.
پاسخ اینها همان چیزی است که در خود این آیه ی کریمه آمده است و صراحت دارد بر این که در صحت صدق ایمان بر فرد مسلمان اقرار زبانی او کافی نیست.
اما امامیه ای که ایمان را تصدیق بر یگانگی خدا و صفات و عدل و اعتراف به رسالت پیامبر (ص) و آنچه از سوی خداوند آورده است و تصدیق به امامت دوازده امام (ع) را هم جزء ایمان دانسته اند، به آیاتی استناد کرده اند که ایمان، تصدیق این امور به علاوه اقرار به زبان است. محقق طوسی گفته است: ایمان تصدیق این امور به علاوه اقرار به زبان است. او گفته است: « تصدیق کافی نیست به دلیل قول خداوند که فرموده است: *وحجدوا بها و استیفنتها انفسهم* (15) چه خداوند تصدیق قلبی را به کافران نسبت داده در حالی که به زبان انکار کرده اند، اقرار زبانی نیز به تنهایی کافی نیست زیرا خداوند فرموده است: * قالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا * و نیز فرموده است: * و من الناس من یقول آمنا بالله و الیوم الاخر و ما هم بمؤمنین *در هر دو آیه مذکور اثبات تصدیق زبانی برای آنان شده لیکن ایمانی از آنها نفی گردیده است.»(16)

ایمان در اندیشه ی ابوالفتوح رازی

شیخ ابوالفتوح، در تعریف ایمان راه سید مرتضی را پیموده و در جای جای تفسیر خود، به صراحت بر آن پای فشرده و دیدگاه اصحاب حدیث، خوارج و معتزله را به نقد کشیده است. ابوالفتوح درباره ی حقیقت ایمان،* الذین یومنون بالغیب*(17) نوشته است:
«بدان که حقیقت ایمان تصدیق به دل باشد. هم در لغت و هم در شرع. و این لفظ چنان که در اصل وضع آمد و آن تصدیق است، دیگر آن که خدای (عزوجل) هر کجا ایمان گفت در قرآن، به دل باز بست، و اضافت با دل کرد، چنان که گفت * من الذین قالوا امنا بافواههم و لم تؤمن قلوبهم…* (18) و چنان که گفت: * و قلبه مطمئن بالایمان…* (19) و چنان که گفت: * قالت الاعراب امنا قل لم تومنوا ولکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم* (20)
دیگر آن که حق (جل جلاله) هر کجا ذکر حق کرد، عمل صالح به آن مقرون کرد که * امنوا و عملوالصالحات * (21) اگر عمل صالح همان ایمان بود در واقع خداوند گفته بود: * ان الذین امنوا و آمنوا *و این تکرار لغو بود و کلام حکیمانه ای نبود.
این جمله دلیل است بر آن که: ایمان تصدیق به دل است. پس خلاف قول معتزلیان و حشویان اهل اخبار که گفتند: ایمان تصدیق به دل باشد و اقرار به زبان و عمل به ارکان، و اخباری که در این باب روایت کرده اند یا مردود است، یا سندشان اشکال دارد، یا خبر واحد است، یا بعضی از آنها تأویل می شود.»(22)
بنابراین در دیدگاه ابوالفتوح، ایمان و کفر واقعی، هیچ گاه جای خود را به دیگری نمی دهد و در همین راستا است که ارتداد واقعی برای وی نامفهوم است؛ زیرا اگر کسی واقعاً تصدیق کرد، بازگشتی ندارد، مگر آن که از ابتدا ایمان واقعی نیاورده باشد.
ابوالفتوح درباره ی ایمان ابلیس در ذیل آیه: * و اذا قلنا للملائکه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس ابی و استکبر و کان من الکافرین* (23) می فرماید: «نباید فعل کان در آیه را به معنی صار گرفت و بی دلیل از ظاهر عدول کرد و درست آن است که: ابلیس خود کافر بود، نه آن که کافر گشت. مذهب ما آن است که: مؤمن حقیقی برای منع دلیلی کافر نمی شود؛ زیرا اجماع بر آن است که مؤمن، مستحق ثواب ابد است و کافر مستحق عقاب ابد، و جمع بین الاستحقاقین محال است، و این دلیل ماست بر عدم ارتداد مؤمن. بنابراین ابلیس از ابتدا کافر بود و عبادت های او بر وجه نفاق بوده باشد.» (24)
ابوالفتوح در ذیل آیه ی 41- مائده: * من الذین قالوا امنا بافواهمم و لم تومن قلوبهم * می نویسد: « این دلیل است که بر این ایمان به زبان نیست و به دل است و آن چه به زبان باشد ایمان نباشد، چون ایمان را به قلب اضافه کرده است، و اگر به زبان بود، منافقان هم مؤمن بودند.» (25).
ابوالفتوح در تفسیر آیه ی 29- توبه: * قاتلوا الذین لا یومنون بالله و لا بالیوم الاخر * گوید: «اعتقاد آنکه ایمان باشد که علم باشد و از سر دلیل بود، و این موافق مذهب ماست.» (26) ایشان در معنی «کفر» می نویسد: « در اصطلاح «کفر» انکار به دل است، چنان که ایمان از فعل دل است، چون خداوند در آیه ی 106 – نحل: * و لکن من شرح بالکفر صدراً» کفر را به دل حواله داده است.* (27)
در ذیل آیه ی 106- نحل * من کفر بالله من بعد ایمانه * می نویسد: این آیه دلیل است که کفر و ایمان به دل تعلق دارد و زبان از ایمان و کفر حکایت نمی کند.(28).

ایمان، جاری مجرای عقل است

ابوالفتوح رازی در تفسیر آیه ی 136 – نساء: * یا ایها الذین امنوا آمنوا بالله و رسوله* گوید: «ایمان عبارتی است از مجموع علومی که تا مجتمع نشود ایمانش نخوانند و این جاری مجرای عقل است در این باب. پس ایمان به خدای و پیغمبران پیشین ایمان نباشد بی ایمان به رسول ما. و ایمان به رسول ما، ایمان نباشد، بی ایمان به خدای و پیغمبران. و هر یکی از آن اعتقاد باشد و علم و معرفت باشد و ایمان نباشد، الا آنکه مجموع شود.» (29 )

فرق ایمان و اسلام

یکی از مباحث اختلافی بین متکلمین این است که آیا بین ایمان و اسلام فرق است، یا این دو یکی است، و هر کدام برای مدعی خود توجیهاتی آورده اند.
ابوالفتوح ذیل آیه ی 14- حجرات: * قالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا و لکن قولوا اسلمنا می فرماید: «ایمان و اسلام با هم فرق دارند هم در لغت و هم در شرع، چون ایمان تصدیق به دل است و اسلام اقرار به زبان است و خدای تعالی تفاوت میان هر دو گذشته است و اگر هر دو یکی بود، کلام خداوند تناقض داشت. آنگه به این بسنده نکرد، گفت: * و لما یدخل الایمان فی قلوبکم * ایمان در دل های شما نشد. این از فعل دل باشد و آن از عمل جوارح، همه ی مؤمن مسلمان باشد و لیکن همه ی مسلمان، مؤمن نباشد. چه منافقان را حکم اسلام کنند و لیکن مؤمن نباشند.» (30) (یعنی نسبت به ایمان و اسلام، به تعبیر منطقی، عموم و خصوص مطلق است.)
معتزله و بسیاری از خوارج و زیدیه، مخالف امامیه اند و معتقدند که هر مسلمانی، مؤمن است و در دین، هیچ تفاوتی میان اسلام و ایمان وجود ندارد.( 31).
شهید دوم در رساله اش به نام حقائق الایمان از خواجه نصیر الدین طوسی نقل می کند که: «اسلام و ایمان در حقیقت یکی است، لیکن پیامبر (ص) برای آسان کردن کار مردم، میان برداشتن دشواری ها به مجرد این که کسی شهادتین را بر زبان می آورد، مادامی که یقین بر کذب او وجود نداشت، احکام مسلمانی را بر او جاری می کرد. وی در تأیید این رأی استدلال کرده است به این که پیامبر (ص) در ترتب احکام اسلام به شهادتین اکتفا می فرمود، و درباره ی اتحاد اسلام و ایمان به قول خداوند متعال استناد جسته که فرموده است: * فاخر جنا من کان فیها من المومنین. فما وجدنا فیها غیر بیت من المسلمین.* (32)
همچنین ایشان در تفسیر آیه ی 136- نساء: * یا ایها الذین آمنوا آمنوا* می نویسد: «ای کسانی که اظهار ایمان به زبان هایتان کردید، با دل هایتان هم ایمان بیاورید. بنابراین لفظ اول مجاز است و لفظ دوم حقیقت، و این آیه مخصوص منافقان است و بیشتر مفسران بر این نکته متفق اند.»(33).

فرق ایمان و عمل صالح

ابوالفتوح و بعضی متکلمان قائل اند که بین ایمان و عمل صالح فرق است. ابوالفتوح استدلال می کند به آیه ی 82- بقره: * و الذین آمنوا و عملوا الصالحات * و می فرماید: «اگر ایمان همان عمل صالح است، در واقع خداوند گفته است: * و ان الذین آمنوا و آمنوا * و این لغو است.» (34).

عمل صالح چیست؟

ایشان در ذیل آیه ی 25- بقره: * و بشر الذین آمنوا و عملوا الصالحات * جواب می دهد: « اینجا وجوه مختلفی است، از امیر المومنین علی (ع) نقل است که مراد نمازهای پنج گانه است. * و اقامو الصلوه انا لا نضیع اجر المصلحین * (35) و عبدالله بن عباس می گوید: در دل، خداوند باشد و ریا نباشد. معاذجبل می گوید: صالح، کسی است که در او چهار خصلت باشد: علم، نیت، صبر و اخلاص، و بعضی حمل بر ادای امانت کرده اند، ولی حمل بر عموم از همه بهتر است.»

ایمان و اختیار

آیا انسان ها ایمان را با اختیار قبول می کنند، یا آنها مجبور به پذیرش ایمان هستند؟ ابوالفتوح در چندین جا از تفسیرش، قول جبریان را باطل می داند و می فرماید: اگر اختیار نباشد، ایمان ارزشی ندارد، و برای اثبات این مطلب به آیاتی چند استناد می کند:
1. آیه ی 148- انعام: * سیقول الذین اشرکوا لو شاء الله ما اشرکنا.* می نویسد: «این آیه در مقام مذمت گویندگان این جمله است و خداوند در آیه مشرکین را به سبب این قول که خبر است، ملامت می کند و چون این قول بر مشرکان ملامت است، بر مؤمنان هنر است.»( 36)
2. در ذیل آیه 64- نساء: * و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله * می نویسد: « این آیه دال بر بطلان قول مجبره است، از آن جا که خدای تعالی گفت که: غرض من در بعثت رسولان است تا همه ی خلایق طاعت او دارند، نه آن که بعضی طاعت دارند و بعضی عاصی شوند، و مذمت مجبره می گویند خداوند از مطیعان اطاعت می خواهد و از عاصیان معصیت و اصلاً خداوند اراده ی اطاعت و معصیت کرده – تعالی عن ذلک».(37)
3. در آیات متعدد وظیفه پیامبر را فقط ابلاغ می داند و خداوند می فرماید: « ما تو را نفرستادیم تا وکیل ایشان باشی و ایشان را مجبور کنی به ایمان، فقط وظیفه تو ابلاغ است. اگر قبول کردند که خوب، اما اگر قبول نکردند، ملامت بر ایشان است.» (38).
4. آیه 57 – نور: * لا تحسبن الذین کفروا معجزین فی الارض * می نویسد: «کافران خداوند را عاجز نکردند، بلکه اگر خداوند بخواهد، می تواند همه را مؤمن گرداند، ولی حکمت خداوند مخالف با جبر است.» ( 39).
5. آیه 13- سجده: * و لو شئنا لا تینا کل نفس هداها*. در ذیل آیه می نویسد: «اگر خداوند می خواست همه را هدایت می کرد، ولی مصلحت در تکلیف خلاف این را اقتضا می کند، چون باید ایمان با اختیار باشد تا استحقاق مدح باشد.» (40)
6. در ذیل آیه ششم بقره: * ان الذین کفروا سواء علیهم أانذرتهم ام لم تنذرهم لا یومنون.*
می نویسد: «این آیه در حق کسانی است که خداوند می داند هرگز ایمان نخواهند آورد و می خواهد که پیامبر از آنان قطع امید کند، چون ناامیدی یکی از دو راحتی است و این جز بر مذهب اهل عدل درست نیست و این آیه پیامبر را دلخوش می دهد تا از کفر آنان دلتنگ نشود.» (41)

ایمان بقا ندارد و هر لحظه باید تجدید گردد.

ابوالفتوح رازی در تفسیر آیه: * یا ایها الذین امنوا بالله و رسوله * ( 42) گوید: «و معنی آن است که ایمانت باید تداوم پیدا کند، و هر لحظه باید تجدید گردد، برای آنکه ایمان از باب معارف و علوم باشد و ایمان بقا ندارد و هر لحظه باید تجدید گردد و این گفته زجاج و جبایی و بلخی است.» ( 43)

نتیجه گیری

از مطالب ارائه شده می توان موارد زیر را استنتاج نمود:
1. به نظر ابوالفتوح، ایمان به زبان نیست و به دل است و آنچه به زبان باشد ایمان نیست و اگر به زبان بود، منافقان هم مومن بودند.
2. در نگاه ابوالفتوح، کفر و ایمان به دل تعلق دارد و زبان از ایمان و کفر حکایت می کند.
3- به عقیده ابوالفتوح، ایمان و اسلام با هم فرق دارند هم در لغت و هم در شرع، چون ایمان تصدیق به دل و اسلام قرار به زبان است و خداوند میان آن دو تفاوت گذاشته است و اگر هر دو یکی بود، کلام خداوند تناقض داشت.
4. در نگاه ابوالفتوح، انسان ها ایمان را با اختیار قبول می کنند و اگر اختیار نباشد، ایمان ارزشی ندارد.
5. به نظر ابوالفتوح، ایمان بقا ندارد و هر لحظه باید تجدید گردد.
در خاتمه پیشنهاد می گردد ایمان در مکاتب دیگر مورد بررسی قرار گرفته و نقش آن در جوامع بشری مورد نقد و بررسی قرار گیرد.

پی‌نوشت‌ها:

* دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد اسلامی نجف آباد.
1. بقره /138.
2. قاموس قرآن، 1/ 124- 125.
3. فرهنگ عمید، 1 / 278.
3. فرهنگ عمید، 1/ 278.
4. ترجمه ی نهج البلاغه، خطبه 156، ص 290 .
5. عیون اخبار الرضا، 1/ 240، ترجمه ی تفسیر مجمع البیان، 1/ 98.
6. شیعه در برابر معتزله و اشاعره، صص 306 و 310.
7. ترجمه ی الملل و النحل، ص 73؛ تاریخ علم کلام و مذاهب اسلامی، 2/ 474.
8. شیعه در برابر معتزله و اشاعره، ص 307 .
9. آل عمران / 19.
10. همان / 58.
11. مجادله / 22.
12. نحل / 106.
13. بقره. / 8.
14. حجرات / 14.
15. نمل / 14.
16. شیعه در برابر معتزله و اشاعره، ص 307 .
17. بقره/ 3.
18. مائده/ 41.
19. نحل/ 106.
20. حجرات / 14.
21. بقره/ 25.
22. روض الجنان، 1/ 102- 103.
23. بقره/ 34.
24. روض الجنان، 1/ 231.
25- همان، 6/ 378.
26. همان، 9/ 214.
27. همان، /1 /112.
28. همان، 7/ 151.
29. روض الجنان، 6/ 172.
30. همان، 10/ 262.
31. اوائل المقالات، ص 15.
32. ذاریات/ 35 و 36.
33. روض الجنان، 6/ 149.
34. همان، 5/ 159.
35. اعراف/ 170.
36. روض الجنان، 1/ 169.
37. همان، 5/ 16.
38. همان، 6/ 6.
39. همان، 7/ 242.
40. همان، 8 /331.
41. همان، 15/ 318.
42. نساء، 136.
43. روض الجنان، 4/ 16.

منابع تحقیق :
1. ابوالفتوح رازی، حسین بن علی (1371) روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، مصحح دکتر محمد جعفر یاحقی – دکتر محمد مهدی ناصح، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی- مشهد (20) جلد.
2. ابوالفتوح رازی، حسین بن علی (1371) روض الجنان و روح الجنان، تحقیق: میرزا ابوالحسن شعرانی، تهران، کتابفروشی اسلامیه،
3. الهی قمشه ای مهدی (1375)، قرآن کریم، چاپ اول، تهران انتشارات پیام آزادی.
4. دشتی، محمد( 1385) ترجمه نهج البلاغه حضرت امیرالمؤمنین (ع)، قم دفتر نشر الهادی.
5. شهرستانی، محمد (1335)، ترجمه ی الملل و النحل، افضل الدین صدر ترکه ی اصفهانی، تصحیح سید محمد رضا جلالی نائینی، چاپ دوم، چاپخانه ی تابان.
6. صدوق، محمد بن علی ( 1383)، عیون اخبارالرضا، قم ( 2 جلد) انتشارات المکتبه الحیدریه.
7. طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن (1380)، ترجمه تفسیر مجمع البیان، حجه الاسلام علی کرمی، تهران (آخرین چاپ )، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
8.عمید. حسن (1379)، فرهنگ عمید، چاپ هیجدهم، تهران ( 2 جلد)، مؤسسه انتشارات امیر کبیر.
9. قرشی، علی اکبر (1378)، قاموس قرآن، چاپ هشتم، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
10. معروف الحسنی، هاشم ( 1371)، شیعه در برابر معتزله و اشاعره، سید محمد صادق عارف، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی.
11. ولوی، علی محمد (1367)، تاریخ علم کلام و مذاهب اسلامی، انتشارات بعثت، جلد 2.

منبع مقاله :
نشریه کوثر، شماره 26.

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد