جامع اضداد بودن خداوند را به دو صورت میتوان توصیف کرد:
۱. بیان سادهاش این است که اضداد به لحاظ برداشت ما از صفات خداوند است؛ و گرنه در ذات و صفات خداوند اضداد وجود ندارد؛ زیرا خداوند در ذات خود بسیط است؛ مرکب نیست تا چه رسد به این که مرکب از اضداد باشد. چنانکه در صفات خداوند نیز تناقض و تضادی وجود ندارد.
به عبارت روشنتر؛ خداوند در مقام ذات بسیط، خیر محض، و کمال مطلق است؛ اما در مقام بروز، ظهور و گسترش فیض و رحمت، اسماء و صفات متعدد پدید میآیند. این صفات متعدد نیز در حقیقت چهرههای مختلف یک حقیقتاند؛ یعنی یک حقیقت را در نظر بگیریم به جهات مختلف، صفات متعدد از آن برداشت میشود. مانند اینکه در نظام آموزشی وجود امتحان ضرورت دارد، اما همین امتحان برای دانش آموزی که خوب درس خوانده خیر است، اما برای دانش آموزی که درس نخوانده شر است. خداوند نیز برای گسترش فیض، قوانینی را وضع میکند، این قوانین برای کسی که آنرا رعایت کند خیر است و برای کسی که از آن تخطی کند شر است.
2. بیان دقیقتر این است که وجود اضداد در چیزی نشان دهنده کمال و قوت وجود آن چیز است. هر چه وجود قویتر باشد آن وجود از کمالات متضاد بیشتری برخوردار است. یکی از بهترین راههای تبیین و پذیرش این مسئله، قاعده بسیط الحقیقه است.[1] به تعبیری از شگفتیهای این قاعده آن است که نهایت اختلاف یکی از طرفین دلیل وجود طرف مقابل است؛ چون نهایت بساطت و وحدت موجب میشود که همه و کل گردد که نهایت کثرت است. چنانکه از شگفتیهای دیگر این قاعده این است که بسیط الحقیقه در عین اینکه همه اشیا است هیچیک از آنها نیست. البته، چون همه بودن به جهت فعلیت اشیا است و هیچکدام نبودن به لحاظ نقص و محدودیت آنها است؛ تناقض گویی نیست.[2]
در بیان دیگری، در تبیین وحدت در کثرت گفته شده: «از کلام هدایت انجام اهل کشف و تحقیق مستفاد است که نهایت کمال هر صفتی به آن تواند بود که از عروض مخالف زوال نیابد و فتور نپذیرد؛ بلکه با مقابل خود در سلک التیام انتظام یافته از آن جمعیت قوت گیرد، لهذا در آیات قرآنی و روایات سفرای روحانی در عقود فرائد اسما و صفات الاهی معانی متقابله بسیار واقع شده است مثل «هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیء علیم»، و مثل لطیف و قهار، نافع و ضار، قابض و باسط، خافض و رافع، هادی و مضل و معز و مذل که از اسمای حسنای الهیاند. از آن وحدت حقه حقیقیه تعبیر به وحدت جمعیه میکنند، و از این کثرت به کثرت نوریه. این کثرت است که در باره آن گفته شده که: کلما کانت اوفر کانت فی الوحدة اوغر. لذا حافظ گوید:
زلف آشفتۀ او موجب جمعیت ماست چون چنین است پس آشفته ترش باید کرد.
و نیز گوید:
از خلاف آمد دوران بطلب کام که من کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم.
از زلف کثرت نوریه اراده کنند که حجاب وجه اند «و یبقی وجه ربک ذو الجلال و الاکرام».
ابوسعید ابوالخیر گوید:
دی شانه زد آن ماه خم گیسو را بر چهره نهاد زلف عنبر بو را
پوشید بدین حیله رخ نیکو را تا هر که نه محرم نشناسد او را.
عارف شبستری هم در گلشن راز فرماید:
مپرس از من حدیث زلف پرچین مجنبانید زنجیر مجانین».[3]، [4]
۱. بیان سادهاش این است که اضداد به لحاظ برداشت ما از صفات خداوند است؛ و گرنه در ذات و صفات خداوند اضداد وجود ندارد؛ زیرا خداوند در ذات خود بسیط است؛ مرکب نیست تا چه رسد به این که مرکب از اضداد باشد. چنانکه در صفات خداوند نیز تناقض و تضادی وجود ندارد.
به عبارت روشنتر؛ خداوند در مقام ذات بسیط، خیر محض، و کمال مطلق است؛ اما در مقام بروز، ظهور و گسترش فیض و رحمت، اسماء و صفات متعدد پدید میآیند. این صفات متعدد نیز در حقیقت چهرههای مختلف یک حقیقتاند؛ یعنی یک حقیقت را در نظر بگیریم به جهات مختلف، صفات متعدد از آن برداشت میشود. مانند اینکه در نظام آموزشی وجود امتحان ضرورت دارد، اما همین امتحان برای دانش آموزی که خوب درس خوانده خیر است، اما برای دانش آموزی که درس نخوانده شر است. خداوند نیز برای گسترش فیض، قوانینی را وضع میکند، این قوانین برای کسی که آنرا رعایت کند خیر است و برای کسی که از آن تخطی کند شر است.
2. بیان دقیقتر این است که وجود اضداد در چیزی نشان دهنده کمال و قوت وجود آن چیز است. هر چه وجود قویتر باشد آن وجود از کمالات متضاد بیشتری برخوردار است. یکی از بهترین راههای تبیین و پذیرش این مسئله، قاعده بسیط الحقیقه است.[1] به تعبیری از شگفتیهای این قاعده آن است که نهایت اختلاف یکی از طرفین دلیل وجود طرف مقابل است؛ چون نهایت بساطت و وحدت موجب میشود که همه و کل گردد که نهایت کثرت است. چنانکه از شگفتیهای دیگر این قاعده این است که بسیط الحقیقه در عین اینکه همه اشیا است هیچیک از آنها نیست. البته، چون همه بودن به جهت فعلیت اشیا است و هیچکدام نبودن به لحاظ نقص و محدودیت آنها است؛ تناقض گویی نیست.[2]
در بیان دیگری، در تبیین وحدت در کثرت گفته شده: «از کلام هدایت انجام اهل کشف و تحقیق مستفاد است که نهایت کمال هر صفتی به آن تواند بود که از عروض مخالف زوال نیابد و فتور نپذیرد؛ بلکه با مقابل خود در سلک التیام انتظام یافته از آن جمعیت قوت گیرد، لهذا در آیات قرآنی و روایات سفرای روحانی در عقود فرائد اسما و صفات الاهی معانی متقابله بسیار واقع شده است مثل «هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیء علیم»، و مثل لطیف و قهار، نافع و ضار، قابض و باسط، خافض و رافع، هادی و مضل و معز و مذل که از اسمای حسنای الهیاند. از آن وحدت حقه حقیقیه تعبیر به وحدت جمعیه میکنند، و از این کثرت به کثرت نوریه. این کثرت است که در باره آن گفته شده که: کلما کانت اوفر کانت فی الوحدة اوغر. لذا حافظ گوید:
زلف آشفتۀ او موجب جمعیت ماست چون چنین است پس آشفته ترش باید کرد.
و نیز گوید:
از خلاف آمد دوران بطلب کام که من کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم.
از زلف کثرت نوریه اراده کنند که حجاب وجه اند «و یبقی وجه ربک ذو الجلال و الاکرام».
ابوسعید ابوالخیر گوید:
دی شانه زد آن ماه خم گیسو را بر چهره نهاد زلف عنبر بو را
پوشید بدین حیله رخ نیکو را تا هر که نه محرم نشناسد او را.
عارف شبستری هم در گلشن راز فرماید:
مپرس از من حدیث زلف پرچین مجنبانید زنجیر مجانین».[3]، [4]
[1]. سبزواری، ملا هادی، شرح منظومه، تعلیقه، حسن زاده آملی، حسن، ج 2، بخش 2، ص587 و 592.
[2]. همان، ص 600.
[3]. حسن زاده آملی، حسن، یازده رساله فارسی، رسالهْ وحدت از دیدگاه عارف و حکیم، ص 25 و 26 با تلخیص.
[4]. اقتباس از پاسخ 4639(وحدت وجود).