در اخلاق اسلامى مى آموزیم که چگونه رفتارى را در رابطه با خدا و خویشتن و محیط پیشه کنیم تا ملکات نفسانى ستوده اى بیابیم، کمالات شایسته انسانى را به دست آوریم و به هدف غایى خلقت خویش یعنى قرب خداوند و آرامش و سعادت ابدى برسیم.
رابطه با خداوند:
نخستین و مهم ترین این روابط، رابطه انسان با خالق خویش است هر رابطه اى متکى به اطراف رابطه است در هر رابطه حداقل دو طرف وجود دارد و رابطه انسان با خداوند نیز دو طرف دارد. در برخى از روابط یک طرف رابطه فعال و طرف دیگر منفعل است. مثلا در رابطه انسان با اشیاء محیط پیرامون، انسان طرف فعال و اشیاء طرف منفعل رابطه اند. برخى دیگر از روابط اجتماعى خود در برابر انسان هاى دیگرى قرار دارد که آنها نیز همچون او فعال هستند و به طور همزمان از او تأثیر مى گیرند و بر او تاثیر مى گذارند. تفاوت روابط انسانى متقابل با روابط انسان با اشیاء در این است که تاثیر اشیاء بر انسان تأثیرى ناخواسته و ناآگاهانه است در حالى که تاثیر انسان ها بر یکدیگر تاثیرى آگاهانه و خود خواسته است در نتیجه نمى توان اشیاء را فعال دانست.
نوع دیگرى از رابطه وجود دارد که یک طرف رابطه هیچ گاه منفعل نمى شود. رابطه انسان و خداوند این گونه است بررسى این رابطه و چگونگى آن تا حدود زیادى در مباحث جهان بینى صورت مى گیرد در جهان بینى رابطه تکوینى انسان و خداوند بررسى مى شود. در این رابطه اراده و آگاهى انسان هیچ تاثیرى ندارد. رابطه تکوینى انسان با خداوند رابطه خالق و مخلوق است خالقى که کمال مطلق است و مخلوقى که فقر و نیازمندى محض است و به اراده خالقش استعدادهایى در او نهفته است. این گونه رابطه، رابطه خالق و مخلوق اختصاص به انسان ندارد، بلکه همه هستى مخلوق خداست همه عالم فقیر الى اللَّه است و خداوند غنى على الاطلاق است.
نوع دیگرى از رابطه میان انسان و خداوند برقرار است که به آگاهى و اراده انسان مربوط است یعنى اگر انسان موجودى بدون آگاهى و اراده بود چنین رابطه اى برقرار نمى شد. نام این رابطه را رابطه معرفتى مى گذاریم زیرا منشأ همه رابطه هایى از این دست معرفت انسان به خداست.
معرفت انسان به خداوند حاصل مباحث اصول عقاید است که در حقیقت به عقل نظرى مربوط مى شود معرفت انسان از دو جهت به اعمال ارادى او مربوط مى شود:
الف – معرفت انسان ناشى از برخى فعالیت هاى ارادى است که از آن با عنوان تأثیر اعمال اختیارى بر معرفت یاد خواهیم کرد؛
ب – برخى از اعمال انسان که به رابطه او با خداوند مربوط است تحت تأثیر این معرفت قرار مى گیرد که از آن به تأثیر معرفت بر عمل یاد مى کنیم.
2- رابطه انسان با خود:
دومین رابطه از روابط انسان، رابطه با خود است. در علم اخلاق این رابطه را بررسى مى کنیم تا با شناخت انواع روابط انسان با خویشتن، ارزش مثبت یا منفى اخلاقى آنها را معلوم کنیم. ارزش اخلاقى هر عمل، از طریق معلوم ساختن تأثیر آن در تحقق غایت وجودى انسان تعیین مى شود. پیش از بیان انواع روابط انسان با خود، پاسخ به یک پرسش لازم است.
مقصود از رابطه انسان با خود چیست؟ مگر هر رابطه اى دو طرف ندارد، پس چگونه مى توان از رابطه یک چیز با خودش سخن گفت؟
اگر بپذیریم که هر رابطه اى دو طرف مى خواهد، ناگزیر باید براى روابط انسان با خویش توضیحى داشته باشیم. پس مى گوییم اگر بخواهیم به رابطه اى میان انسان و خودش قایل شویم، باید نوعى تعدد وجوه و ابعاد را در او بپذیریم. در این صورت مقصود از رابطه انسان با خود، روابطى است که میان ابعاد مختلف وجود او برقرار مى شود. آشکارترین ابعاد وجودى انسان که از یکدیگر تمیز داده مى شو، نفس و بدن اوست. آیا مقصود از رابطه انسان با خود، رابطه نفس و بدن است؟ با در نظر آوردن افعال اختیارى انسان نسبت به بدن خویش، مى گوییم رابطه نفس و بدن یکى از روابطى است که مى توان درباره ارزش اخلاقى آن سخن گفت، ولى آیا رابطه انسان با خود مختصر به همین رابطه است؟
بدون شک اینگونه نیست. براى نمونه، انسان خود را مى شناسد. شناخت نوعى رابطه است که میان عالم و معلوم برقرار است. آیا مقصود از اینکه انسان خود را مى شناسد این است که نفس انسان به وجود بدنش آگاه است؟ بى شک چنین نیست. انسان علاوه بر آگاهى از بدن خود نسبت به افعال و احوال خویش نیز آگاه است. انسان به اراده، شادمانى، اندوه و… دیگر احوال خود آگاه است و هیچ یک از افعال و احوال او، بدنِ او نیستند.
ممکن است زمانى انسان خود را فریب دهد و به خود خیانت کند. آیا مى توان فریبکار و خائن را نفس و فریب خورده و خیانت شده را بدن دانست؟ قطعاً پاسخ منفى است.
بنابراین باید ابعاد دیگرى را نیز در نظر گرفت. براى مشخص شدن این ابعاد، باید خود را شناخت.
روابط انسان با خود در قرآن و روایات
تصدیق اینکه انسان با خود روابطى دارد با رجوع به خود امکان پذیر است. هر کس با تأمل در خویشتن تأیید مى کند روابطى را در درون خود با خود دارد. بنابراین اصلِ وجود رابطه با خود نیازمند اثبات نیست، ولى براى آنکه هم تصورى و اضحتر از این رابطه پدید آید و هم تصدیق به وجود این رابطه از اطمینان بیشترى برخوردار باشد، نمونه هایى از رابطه انسان با خود را که در آیات و روایات به آنها اشاره شده است ذکر مى کنیم.
روابط انسان با خود را به دو گروه «روابط شناختى» مى نامیم. روابط شناختى، در بر گیرنده معرفت انسان به خود و داوریهاى او درباره خود مى شود. گروه دوم «روابط عملى» را شامل است.. در گروه دوم عملکردهاى انسان نسبت به خود جاى دارد.
روابط شناختى
ریشه اى ترین شکل رابطه شناختى، خودشناسى است. در ادبیات گذشته ما از این رابطه به معرفه النفس یاد مى کرده اند. در فصول آینده این رابطه را بررسى خواهیم کرد. اکنون فقط برخى آیات و روایات را که در این موضوع وارد شده است ذکر مى کنیم.
امیر المؤمنین علیه السلام مى فرمایند:
کفى بالمرء معرفة ان یعرف نفسه، و کفى بالمرء جهلاً ان یجهل نفسه؛ (1)
در دانش انسان همین بس که خود را بشناسد و در جهل انسان همین بس که به خود جاهل باشد.
در این روایت در مقابل معرفت به نفس، جهل به نفس ذکر شده است. در قرآن کریم فراموش کردن نفس، معادل جهل به نفس است و همراه با عامل آن در این آیه ذکر شده است:
ولاتکونوا کالذین نسوااللَّه فانسهم انفسهم؛ (2)
و چون کسانى مباشید که خدا را فراموش کردند و او نیز آنان را دچار خود فراموشى کرده است.
انسان به نفس خویش آگاه است:
بل الانسان على نفسه بصیره؛
بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است. (3)
در نتیجه خود مى تواند درباره خود داورى کند. خداوند در روز قیامت به او چنین خطاب مى کند:
اقرأ کتابک کفى بنفسک الیوم علیک حسیباً؛ (4)
نامه ات را بخوان، کافى است که امروز خودت حسابرس خود باشى.
و چون خود را حسابرسى مى کند بر علیه خویش حکم مى کند و به گناهش اقرار مى نماید: «فاعترفوا بذنوبهم»(5). گاه انسانى که از خود غفلت نموده درباره خود داورى خطا مى کند و خویشتن را به گونه اى خلاف آنچه هست مى شمارد.
الم تر الى الذین یزکون انفسهم؛ (6)
آیا به کسانى که خویشتن را پاک مى شمارند ننگریسته اى.
محاسبه، داورى، اعتراف، تزکیه و… همگى حکایت از شناختهایى دارند که انسان از خویشتن پیدا مى کند؛ در حالى که فاعل شناسایى و متعلق شناسایى یک چیز است. پس چنانکه گفتیم باید طرفین این رابطه را در دو وجه و ابعاد «خود» دانست.
روابط عملى
روابط عملى انسان با خویشتن همه فعالیتهاى او را دربر مى گیرد. انسان در روابط خود با خود، محیط و دیگران، در حقیقت به رابطه اى با خود تحقق مى بخشد. هر چه با دیگران مى کند، در واقع با خود مى کند،
کل امرئ بما کسب رهین؛
هر کسى در گرو دستاورد خویش است.
انسان با آنچه انجام مى دهد یا بر خود ستم مى کند و یا بر خود احسان مى کند:
و من ذریتهما محسنٌ و ظالم لنفسه؛ (7)
از نسل آن دو برخى نیکوکارو برخى به خود ستمکار بودند.
خروج از اعتدال، ظلم به نفس است:
فمنهم ظالم و منهم مقتصد؛ (8)
برخى از آنان بر خود ستمکارند و برخى از ایشان میانه رو.
ظلم بر نفس، از طرق خیانت به خویشتن، خود فریبى، دشمنى با خود، گمراه کردن خویش و… صورت مى گیرد و احسان به خویش از طرق نیکى به دیگران، شکر گزارى، تزکیه خود، استغفار و… انجام مى شود. درباره هر یک از این کارها که ظلم یا احسان بر خویشتن محسوب مى شود، آیاتى در قرآن کریم و نیز احادیثى در کلمات معصومین(ع) وجود دارد.
ظلم بر خویش به هر طریق که انجام گیرد به خسارت مى انجامد و احسان به هر شیوه که باشد به سود و پیروزى که همان فلاح و رستگارى خاتمه مى یابد. هر یک از روابط انسان که ظلم به خویشتن است و به خسارت مى انجامد، ضایع کننده سرمایه هاى انسان است. یعنى سرمایه عمر و استعداد آدمى را مصرف مى کند، ولى نتیجه مطلوب را که نجات و رستگارى و قرب خداوند است پدید نمى آورد. روابط ظالمانه انسان با خویشتن، روابطى با ارزش اخلاقى منفى هستند و در نقطه مقابل، احسان به خود که تقرب به خداوند و تحقق غایت هستى آدمى را در پى دارد، ارزش مثبت اخلاقى دارد. در این بخش، به بررسى برخى از این روابط مى پردازیم.
پى نوشتها
(1) – غرر الحکم و دررالکلم،الفصل الخامس و الستون
(2) – حشر / 19.
(3) – قیامه / 14.
(4) – اسراء / 14.
(5) – ملک / 11.
(6) – طور / 21.
(7) – صافات / 113.
(8) – فاطر / 32.
3- رابطه با محیط:
مقصود از محیط را توضیح دادیم و بیان کردیم که محیط همه پیرامون انسان را در بر مى گیرد. پیرامون ما را محیط انسانى و محیط طبیعى فرا گرفته است. محیط انسانى مرکب از انسان ها، جامعه انسانى، و محیط شهرى و مصنوعات بشرى است. در بحث هاى آینده مى کوشیم انواع مناسبات انسان با محیط انسانى را بشناسیم و سپس حکم اخلاقى افعال اختیارى انسان را که در ضمن این مناسبات انجام مى گیرد معلوم نماییم.
پیش از مباحث اختصاصى محیط انسانى، لازم است رابطه انسان را با جهان مادى پیرامونش به طور کلى مورد توجه قرار دهیم. رابطه انسان با جهان مادى، جنبه هاى مشترک رابطه انسان با محیط طبیعى و محیط انسانى را در بر مى گیرد.
یادآورى مى کنیم که رابطه انسان با جهان مادى، از رابطه با خدا و خود تأثیر مى پذیرد و به ویژه از رابطه معرفتى انسان با خود و خدا بسیار متأثر مى شود و در عین حال بر این دو رابطه اثر مى گذارد. ضمنا باید در نظر داشت که این رابطه نیز مانند دیگر روابط انسان، تحت تأثیر گرایش هاى مختلف غریزى و فطرى است.
انسان و جهان مادى
جهان مادى پیرامون ما، مرکب است از اعیان موجود در اطراف ما؛ زمین و هر چه بر اوست از کوه ها، دشت ها، رودها، معادن، جنگل ها، گیاهان، حیوانات، انسان ها و… این امور، مستقل از ما و در خارج از وجود ما موجودند. این حقایق مستقل از انسان، یگانه موجودات جهان هستى نیستند؛ جهان هستى بسیار عظیم تر است و عوالم بالاتر از جهان مادى نیز وجود دارند و به لحاظ پایین بودن رتبه وجودى جهان مادى است که آن را دنیا نیز مى خوانند.
ما با این جهان در رابطه ایم و در اثر این رابطه، گرایش هاى مختلف ما تحریک مى شوندو قواى ما به فعلیت مى رسند. انعکاس جهان مادى در ذهن و روح ما، تشکیل دهنده دنیاى ماست. این دنیا، وجودى مستقل از انسان ها ندارد. هر انسانى در حیاتى که پیش از مرگ دارد، دنیایى دارد و دنیاى هر کس از هنگام تولد او آغاز مى شود و همچون جهان متغیر خارجى، دگرگون مى شود و تحول مى پذیرد تا روزى که مرگ انسان فرا رسد. با مرگ هر انسان، دنیاى او نیز خاتمه مى یابد.
تفاوت دنیاى ما و جهان خارج
جهان خارجى که طرف رابطه ماست بیش از یک جهان نیست و آفریده خداوند یگانه است. جهان مادى و عوالم بالاتر از آن همه آفریده خدایند: اللَّه خالق کل شى ء (149) و خلق کل شى ء فقدره تقدیرا (150) این جهان و همه ذرات آن آفرینشى نیکو دارد: الذى احسن کل شى ء خلقه (151) و در درون این جهان زیبا هر ذره اى به هدایت الهى، راهى را مى پوید که او خواسته است: ربنا الذى اعطى کل شى ء خلقه ثم هدى (152) جهان هستى را خالقى آفریده و هدایت فرموده که احسن الخالقین (153) است و آفریده احسن الخالقین ناگزیر بهترین آفریده خواهد بود. این جهان مظهر اسماى حسناى الهى است و به هر سو که بنگرى مظاهر آن خالق حکیم نامتناهى را مى بینى. خداوند هستى نامتناهى است و به هر سو که نگاه و در هر چه تدبر شود، نشانه هاى او مشهود است:
اینما تولوا فثم وجه اللَّه (154) و جلوه هاى خداوندى که بهترین آفریننده است، بهترین مخلوق ممکن خواهند بود یعنى نظام مخلوق او نیز بهترین نظام است همه اجزاء جهان مادى به عنوان پاره اى از جهان مخلوق آفریده اویند و به سوى مقصدى روان هستند: اللَّه الذى رفع السماوات بغیر عمد ترونها ثم استوى على العرش و سخر الشمس و القمر کل یجرى لا جل یدبر الامر یفصل الایات لعلکم بلقاء ربکم توقنون (155) این جهان هدف دار آکنده از نشانه هایى است که اندیشه کنندگان را به سوى خداوند راهنمایى مى کند.
و هو الذى مد الارض و جعل فیها رواسى انهرا و من کل الثمرات جعل فیها زوجین اثنین یغشى اللیل النهار ان فى ذلک لایت لقوم یتفکرون؛ (156)
و اوست کسى که زمین را گسترانید و در آن کوه ها و رودها نهاد و از هر گونه میوه اى در آن جفت جفت قرار داد. روز را به شب مى پوشاند. قطعا در این امور براى مردمى که تفکر مى کنند نشانه هایى وجود دارد.
این آیات در همه زوایاى هستى گسترده اند: از درون انسان تا گوشه گوشه جهان آفرینش: سنریهم ءایتنا فى الافاق و الانفس (157) همه چیز نشانه اوست تا انسان ها با او نگاه و تفکر در آن، از جهان مخلوق به خالق یگانه آن پى ببرند:
ان فى خلق السموات و الارض و اختلف اللیل و النهار و الفلک التى تجرى فى البحر بما ینفع الناس و ما انزل اللَّه من السماء من ماء فاحیا به الارض بعد موتها و بث فیها من کل دابة و تصریف الریح و السحاب المسخر بین السماء و الارض لا یات لقوم یعقلون؛ (158)
راستى که در آفرینش آسمان ها و زمین و در پى یکدیگر آمدن شب و روز و کشتى هایى که در دریا روانند با آن چه به مردم سود مى رساند و همچنین آبى که خدا از آسمان فرو فرستاده و با آن زمین را پس از مردنش زنده گردانیده و در آن هر گونه جنبده اى پراکنده کرده و نیز در گردانیدن بادها و ابرى که میان آسمان و زمین آرمیده است، براى گروهى که مى اندیشند، واقعا نشانه هایى گویا وجود دارد.
خلاصه این که جهان مخلوق، بهترین نظام ممکن را داراست و آفریده هاى خداوند نشانه هاى وجود کامل هستند و این نشانه ها ناگزیر همه خیرند. جهان اطراف ما نیز همه نیکى است و با زیبایى و نیکى خود اندیشه گران را به سوى خدا راهنمایى مى کند. این وصف جهان پیرامون ماست، آن گونه که هست ولى آیا تصویر این جهان در جان همه ما همین گونه منعکس مى شود. آیا همه انسان ها جهان عینى را نیکو و خیر مى بینند؟ آیا همه آدمیان از جهان عینى آینه اى مى سازند که در آن عکس رخ یار را ببینند؟ بى شک چنین نیست و چون این گونه نیست مى گوییم جهان پیرامون انسان یک حقیقت زیباست که خدا را مى نمایاند. ولى دنیاى ما به هر میزان که فاقد این اوصاف باشد از جهان واقعى فاصله دارد؛ پس به تعداد دنیاهاى دور و نزدیک به این جهان واقعى دنیا وجود دارد. دنیاى مؤمنان، دنیاى مخلصان، دنیاى کافران، دنیاى منافقان و… هر یک از این دنیاها تصویرى است از جهان واقعى؛ بعضى تصویرى صادق و برخى تصویرى وارونه و تحریف شده جهان واقعى پیرامون ما مذموم نیست؛ چرا که نظام احسن است و رو به سوى بالا دارد و خدا را نشان مى دهد؛ ولى دنیاى انسان ها به همان میزان که از زیبایى و نکویى فاصله دارد و رو به سوى پایین دارد مذموم است.
انسان براى پاسخ گویى به گرایش هاى مختلف خود؛ به جهان پیرامون خود رو مى آورد. هر گاه جهان این گرایش ها را به گونه اى پاسخ دهد که انسان به زیبایى جهان واقف شود و خدا را ببیند دنیاى درونى او عین جهان واقعى است و خیر است و مذموم نیست. چنین دنیایى همچون جهان بیرونى رو به سوى بالا دارد ولى اگر جهان گرایش هاى انسان را چنان پاسخ دهد که زیباییش وارونه دیده شود و غفلت را بر دل و دیده او عارض کند، دیگر زیبا و آینه خدا نما نیست؛ دنیاى وارونه و تحریف شده است و رو به سوى پایین دارد.
اگر گرایش حقیقت جویى و زیباطلبى کسى با مراجعه به جهان سیراب نشود و او به شناخت خدا نایل نگردد، دنیاى او مذموم است و اگر گرایش آزادیخواهى خواست آزادى عمل کسى، او را به طغیان وا دارد و از تفکر و تدبر غافل سازد دنیاى او دنیایى نیکو نیست. چنین دنیایى همان است که در روایات نکوهش شده است. این دنیا دنیاى وابستگى ها و دل بستگى هاست و همچون حجابى دل و دیده را کور مى کند و مانند زنجیرى انسان را در دام مى اندازد.
جهان واقعى با مرگ انسان نمى میرد و براى انسان هاى دیگر ظرف آزمون و تکامل مى شود؛ ولى دنیاى انسان ها با مرگ آنها خاتمه مى یابد و نابود مى شود. پس اگر دنیا را در برابر آخرت قرار مى دهند، از آن روست که آغاز آخرت، پایان دنیاست.
دو معناى دنیا
کلمه دنیا دو معنا دارد: در یک معنا مقابل آخرت است و به دوره حیات این جهانى انسان ها گفته مى شود و در معناى دوم به جهان پیرامون انسان گفته مى شود و در بردارنده همه پدیده هاست؛ پدیده هایى که خالق آنها خداست و اوصاف اصیل آن را برشمردیم. ربط میان این معنا با توضیحاتى که ذکر شد معلوم مى شود. دنیا در مرتبه پستى از عوالم هستى قرار دارد، ولى با عوالم بالا مرتبط است و با آن پیوندى اصیل دارد، زیرا مخلوق خدا و نشانه اوست دوره زندگى این جهان انسان نیز دنیا است؛ چرا که این دنیاى پست او را از عالم بالا جدا مى کند و پیوندش با خالق جهان فراموش مى شود.
دنیاى مذموم، دنیاى ممدوح
دنیایى که مذمت شده است جهان وارونه است؛ جهان وارونه در درون انسان هاست و یک حقیقت عینى و خارجى نیست. فرصت حیات این دنیایى، هم مى تواند وقف تحریف چهره جهان در درون انسان گردد و هم مى تواند به مهلتى براى دریافت حقیقت جهان و اطلاع از باطن آن بدل شود. از همین رو دنیا به معناى حیات این جهانى نه مذموم است و نه ممدوح.
دنیایى که به محیط پیرامون ما اطلاق مى شود، مطلوب و محبوب است؛ چرا که مسجد دوستان خدا و مصلاى فرشتگان است و اولیاء خداوند در آن به تجارب پرسود خود مى پردازند:
ان الدنیا دار صدق لمن صدقها و دار عافیة لمن فهم عنها و دار غنى لمن تزود منها و دار موعظة لمن اتعظ بها مسجد احباء اللَّه و مصلى ملائکة اللَّه و مهبط وحى اللَّه و متجر اولیاء اللَّه؛ (159)
دنیا خانه راستى است براى کسى که آن را راستگو انگاشت و خانه تندرستى است آن را که شناختش و باور داشت و خانه بى نیازى است براى کسى که از آن توشه اندوخت و خانه پند است براى آن که از آن پند آموخت. مسجد محبان خداست، و نمازگاه فرشتگان او و فرود آمدگاه وحى خدا و محل تجارت دوستان او.
دنیایى که در برابر آخرت است نیز براى بندگان متقى خدا مغتنم و مبارک است:
و اعلموا عباداللَّه ان المتقین ذهبوا بعاجل الدنیا و آجل الاخرة فشارکو اهل الدنیا فى دنیا هم و لم یشارکوهم اهل الدنیا آخرتهم. سکنوا الدنیا بافضل ما سکنت، واکلوها بافضل ما أکلت فحظوا من الدنیا بما حظى به المترفون و أخذوا منها ما اخذه الجبائرة المتکبرون. ثم انقلبوا عنها بالزاد المبلغ و المتجر الرابح. اصابوا لذة زهد الدنیا فى دنیاهم و تیقنوا انهم جیران اللَّه غداً فى آخرتهم، لا ترد لهم دعوة و لا ینقص لهم نصیب من لذة؛ (160)
و بندگان خدا! بدانید که پرهیزکاران بهره دنیاى گذرا و آخرت دیرپا را بردند. با مردم دنیا در دنیاشان شریک گشتند، و مردم دنیا در آخرت آنان شرکت نداشتند در دنیا به بهترین زیستى زیستند و نعمت دنیا را خوردند، بهترین خوردن پس از دنیا چون نازپروردگان نصیب بردند، و سودایى که سودشان دهد، در دنیا طعم لذت زهد چشیدند یقین کردند که فردا در آخرت همسایه خدا هستند. دعایشان قبول شود و بهره شان از لذت کاهش نیابد.
اگر دنیاى کسى این گونه باشد مذموم نیست چرا که دنیا به خودى خود مذموم نیست. کافى است بدانى که دنیا گذران است و در هنگام مرگ جهان را وا مى گذاریم و نیز دنیایى که درون خود ساخته ایم نابود مى شود. نیکى و بدى دنیا به عمل ما بستگى دارد براى آن که عمل خویش را اصلاح کنیم باید به ناپایدارى دنیا توجه کنیم:
الدنیا دار ممر الى دار مقر و الناس فیها رجلان: رجل باع فیها نفسه فأوبقها و رجل ابتاع نفسه فأعتقها؛ (161)
دنیا سرایى است که از آن گذر کنند به سوى خانه اى که در آن بمانند و مردم در آن دو گونه اند: یکى آن که خود را فروخت وخویش را به تباهى انداخت و دیگرى آن که خود را خرید و آزاد ساخت.
جهان پیرامون، انسان را به سوى خود مى کشد تا پاسخ گوى گرایش هاى او شود:
زین للناس حب الشهوات من النساء و البنین و القنطیر المقنطرة من الذهب و الفضه و الخیل المسومه و الانعم و الحرث ذلک متع الحیوة الدینا؛ (162)
دوستى خواستنى هاى گوناگون از زنان و پسران و اموال فراوان از زر و سیم و اسب هاى نشان دار و دام ها و کشتزارها براى مردم آراسته شده لیکن این جمله مایه تمتع زندگى دنیاست.
هر کس به سوى این جهان مى رود خسارت نمى بیند، فقط در صورتى خسارت زده مى شود که از آن براى حیات زودگذر خویش برداشت کند از ظاهر آن نگذرد و از باطن آن بى خبر باشد، پیوند آن را با خالقش نبیند و در آیات آن اندیشه نکند. براى چنین انسانى، دنیا بازى است و از آن براى آخرت بهره اى نیست:
انما الحیوة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فى الاموال و الاولد؛ (163)
بدانید که زندگى دنیا در حقیقت بازى و سرگرمى و آرایش و فخر فروشى شما به یکدیگر و فزونى جویى در اموال و فرزندان است.
جاذبه هاى دنیا نیروهاى ما را متوجه خود مى کند تا بکوشیم عطش خواسته هایمان را بنشانیم. اگر خواسته ما درک لذات این جهانى باشد از دنیا چیزى را بر مى داریم که این زندگى را لذت بخش کند؛ ولى اگر به لذاتى چشم داشته باشیم که این جهان ظرف رسیدن به آنها نیست، از دنیا براى آخرت برداشت خواهیم کرد. آن کس که به دنیا (زندگى این جهان) قانع مى شود دیگر نیازى به آخرت ندارد؛ به همین دلیل آخرت را امرى بى ارزش و یا موهوم مى پندارد و آن را مى دهد تا دنیا را بگیرد:
اولئک الذین اشتروا والحیوة الدنیا بالاخرة فلا یخفف عنهم العذاب و لا هم ینصرون؛ (164)
همین کسانندکه زندگى دنیا را به بهاى جهان دیگر خریدند؛ پس نه عذاب آنان سبک گردد و نه ایشان یارى شوند.
زدودن محبت دنیا
اکنون مى دانیم دنیا دو گونه است: دنیاى مذموم و دنیاى ممدوح و نیز مى دانیم که جهان پیرامون ما مخلوق خداست و مخلوق او بهترین آفریده است که نیکى و زیبایى وصف اوست و همه اجزاء آن آیه خداست. پس نتیجه مى گیریم چنین جهانى مذموم نیست و نمى تواند مذموم باشد؛ آن چه مذموم است نسبتى است که ما با آن برقرار مى کنیم و و آن را کشتزار زندگى گذران خویش مى گیریم نه آن چنان که حاملان وحى آموختند که الدنیا مزرع الاخرة اگر مى خواهیم محبت دنیاى مذموم ما را نرباید، باید بدانیم که این جا خانه ما نیست و این گاه زمانه ما نیست وطن ما جایى است که آن را نام نیست و زمانه ما بسى درازتر از حیات گذران ماست:
ایها الناس انما الدنیا دار مجاز والاخرة دار قرار فخذوا من ممرکم لمقرکم… و اخرجوا من الدنیا قلوبکم من قبل ان تخرج منها ابدانکم ففیها اختبرتم و لغیرها خلقتم؛ (165)
مردم !همانا دنیا خانه اى است رهگذر و آخرت سرایى است پایدار، پس از گذرگاه خود توشه بردارید براى جایى که در آن پایدارید… دلهاتان را از دنیا بیرون کنید پیش از آن که تن هاتان از آن بیرون رود. در دنیا آزمایش مى شوید، ولى براى جز آن آفریده شدید.
فریبندگى دنیا
دنیا (جهان پیرامون) را همچون مزرعه اى براى آخرت دیدن و در آن تدبر کردن و به خدا رسیدن نیازمند هوشیارى است؛ زیرا روى آوردن ما به دنیا براى ارضاء گرایش هاى متنوعى است. تزاحم این گرایش ها، رابطه با دنیا را دشوار مى کند. همسر و فرزند و اموال و زینت ها عوامل ارضاء خواسته هاى غریزى انسان هستند و هر مؤمن دل آگاهى براى گذر از این جهان نیازمند آنهاست و هر فاسق غفلت زده اى نیز خواسته هاى غریزى خود را با این ها برطرف مى کند. همه ناگزیر از نزدیک شدن به این امور هستند و همه در خطرند که غافل شوند و گمان کنند که زندگى همین است و لذت هاى عالم در ارضاء همین خواهش ها خلاصه مى شود. کسى که خواهان گریختن از این خطر است باید هوشیار و از فریب کارى دنیا بیمناک باشد: و ما الحیوة الدنیا الا متع الغرور (166) و بداند که فرصت التذاذهاى حیوانى تمام مى شود و حیاتى دیگر آغاز خواهد شد و جزاى عمل نیک و بد دیده خواهد شد:
یا ایها الناس ان وعد اللَّه حق فلا تغرنکم الحیوة الدنیا؛ (167)
اى مردم! البته وعده خدا قیامت حق است پس مبادا که زندگانى دنیا شما را مغرور سازد.
امیرالمؤمنین(ع) فریبندگى دنیا را این گونه وصف فرمودند:
مثل الدنیا کمثل الحیة لین مسها و السم الناقع فى جوفها، یهوى الیها الغر الجاهل و یحذرها ذو اللب العاقل؛ (168)
دنیا همانند مار است پوستش نرم و درون آن زهر کشنده است فریب خورده نادان به سوى آن مى رود و خردمند دور اندیش است و از آن دورى مى گزیند.
کسانى که در آتش عذاب مى سوزند فریب این مار خوش ظاهر را خورده و از حیات آخرت غافل شده اند به ظاهر جهان بسنده کرده در باطن آن خدا را ندیده اند و آیات الهى را در صفحات این جهان به ریشخند گرفته اند:
ذلکم بانکم اتخذکم ءایت اللَّه هزوا و غرتکم الحیوة الدنیا فالیوم لا یخرجون منها و لا یستعتبون؛ (169)
این عذاب براى شما کیفر آن است که به آیات خدا تمسخر کردید و مغرور زندگانى دنیا شدید، پس امروز کافران از آتش دوزخ هیچ رهایى ندارند و هیچ عذر و توبه ایشان پذیرفته نمى شود.
فریبکارى دنیا به اشکال گوناگون صورت مى پذیرد. فریب هایى که انسان مى خورد هر یک ریشه در گرایشى از گرایش هاى او دارد و در ضمن یکى از روابط او رخ مى دهد. انسان فریب اموال دنیا را مى خورد زیرا آن را وسیله اى براى ارضاء شهوات و ابزارى براى بسط آزادى عمل مى داند. این دو گرایش طبیعى چون از حدود خود عبور کنند مانع کمال مى شوند و انسان را در محبت دنیا غرقه مى کنند. رابطه انسان با اموال، از جمله روابط او با محیط طبیعى و محیط انسانى است؛ زیرا اموال اعم از املاک و باغات و مصنوعات بشرى مانند خانه و مرکب و… است بنابراین بحث از محبت اموال را قبل از پرداختن به مباحث اختصاصى رابطه با محیط انسانى مطر ح مى کنیم.
محبت مال
مال و ثروت، امکان برآوردن نیازهاى غریزى را فراهم مى کند. برآوردن نیازهاى غریزى چنان که در مبحث رابطه با خود مطرح شد در حد اعتدال لازم و پسندیده است. با توجه به این دو مطلب، همه انسان ها ناگزیرند کسب مال کنند. خطر نیز از همین جا آغاز مى شود زیرا اگر موفقیتى در به دست آوردن مال به دست نیاید فقر و تندگستى پیش مى آید و کادالفقر أن یکون کفرا (170) و اگر موفقیتى به دست آید و در نتیجه تحصیل مال لذات گوناگون غریزى امکان پذیر شود زیاده روى در التذاذ ممکن است به غفلت و اشتیاق به کسب مال بیشتر بدل شود. آن گاه قلب انسان در اشغال محبتى جز محبت خدا در مى آید و توان و زمان زندگى او صرف تلاش براى کسب مال و درک لذات خواهد شد. خطر از آن روست که یک هدف میانجى، به هدف اصیل بدل شود. کسب مال به عنوان وسیله اى براى زندگى سالم، هدف میانجى مناسبى است که صاحب مال را قادر مى سازد به طاعت و عبادت بپردازد؛ ولى اگر کسى آن را هدف اصیل و غایى زندگى قرار دهد به کار اصلى خود که طاعت و عبادت خداست نمى رسد و به کمال غایى خویش نایل نمى شود:
یا ایها الذین آمنوا لا تلهکم اموالکم و لا اولادکم عن ذکر اللَّه و من یفعل ذلک فاولئک هم الخاسرون؛ (171)
اى کسانى که ایمان آورده اید زنهار اموال شما و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نگرداند و هر کس چنین کند، آنان خود زیانکارانند.
مال و ثروت به خودى خود نه خوب است و نه بد. آن چه مذموم است تعلق قلبى انسان به آنهاست. قلب انسان تا در تصرف محبت هاى غفلت زا نیست، انسان را به سوى خدا حرکت مى دهد و عمل او را براى رسیدن به کمال راهبرى مى کند؛ ولى اشغال قلب به وسیله محبتى غیر از محبت خدا همت انسان را متوجه محبوب هاى دروغین مى سازد. بنابراین ثروت و حتى تحصیل آن ارزش اخلاقى مثبت و منفى ندارد و ارزش اخلاقى آنها وابسته به جهت گیرى انسان به هنگام ثروتمندى یا زمان تحصیل ثروت است. اگر تحصیل ثروت براى فراهم کردن امکان انفاق و دستگیرى از محرومان و یا براى توانا ساختن جامعه اسلامى در برابر جوامع دیگر باشد، جهت گیرى الهى دارد. پیامبر کرم فرمودند: یجاء بصاحب الدنیا الذى اطاع الله فیها و ماله بین یدیه، کلما تکفا به الصراط قاله ماله: امض أدیت حق اللَّه فى. ثم یجاء بصاحب الدنیا الذى لم یطع اللَّه فیها و ماله بین کتفیه، کلما تکفا به الصراط قال ماله: و یلک الا ادیت حق اللَّه فى فما یزال کذلک حتى یدعو بالثبور و الویل؛ (172)
فرد دنیادارى که در دنیا خدا را فرمان برده است آورده مى شود در حالى که ثروت او در برابر اوست همین که در مقابل صراط قرار گیرد ثروتش خطاب به او مى گوید: گذر کن چرا که حق خدا را درباره من ادا کردى سپس دنیا دارى که خدا را فرمان نبرده است آورده مى شود در حالى که ثروتش نزد اوست. چون در برابر صراط واقع شود ثروتش به او گوید: واى بر تو که حق خدا را درباره من ادا نکردى و پیوسته این گونه است تا آن که به عذاب و هلاک خوانند.
اما باید توجه داشت که ظرفیت هاى انسان ها متفاوت است و بسا کسانى که در آغاز نیت الهى دارند، ولى پس از رسیدن به ثروت طغیان مى کنند و از ثروت خود در راه خدا بهره نمى گیرند و یا حتى در مسیر تحصیل مال از هدف اصلى غافل شده و قلب آنان آکنده از محبت ثروت مى گردد. از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است:
ان الدنیا و الدار هم هلکان من کان قبلکم و هما مهلکاکم؛ (173)
همانا دینار و در هم پیشینیان را هلاک کردند و هلاک کننده شما نیز مى باشد.
و نیز فرموده اند:
لکل امة عجل و عجل هذه الامة الدینار و الدارهم؛ (174)
هر امتى عجل و خاتمه اى دارد و عجل این امت دینار و درهم است.
به بیان دیگر، گویى کار امتى که به درهم و دینار مبتلا شود تمام است. توجه کردن به امکان غفلت زدایى تحصیل ثروت و جمع مال اقدامى پیش گیرانه است. هر کس باید ظرفیت و توانایى خود را بسنجد و اگر خود را در برابر فریب دنیا مقاوم نمى بیند از جمع مال و ثروت دورى کند. کسى که در جمع مال سودى براى رسیدن به هدف اصلى زندگى مى بیند و در خود توان پرهیز از محبت مال را نیز مى یابد، مى تواند با ثروت خود راه آخرت خویش را هموار کند؛ چرا که مال و ثروت براى او مبارک و موجب سعادت دنیا و آخرت خواهد بود؛ مشروط بر آن که بتوانداندوخته خود را به آخرت منتقل کند. رسول اللَّه مى فرماید:
اخلاء ابن آدم ثلاثة: واحد یتبعه الى قبض روحه، و الثانى الى قبره و الثالث الى محشره فالذى یتبعه الى قبض روحه فماله، و الذى یتبعه الى قبره فاهله، و الذى یتبعه الى محشره فعمله؛ (175)
دوستان آدمى زاد سه چیزند: یکى او را تا هنگام قبض روح همراهى مى کند و دیگرى تا قبر و سومى تا محشر او را همراهى مى کند. آن دوست که تا قبض روح همراه است مال اوست و آن چه تا قبرش همراهیش مى کند خانواده اویند و آن چه که تا محشر با اوست عمل او مى باشد.
پیامبر در این روایت مى فرمایند: مال را نه تنها تا آخرت نمى توان همراه برد بلکه تا قبر انسان هم با او همراه نیست. پس چگونه مى توان مال را به آخرت منتقل کرد؟ چاره را از روایتى دیگر در خواهیم یافت: مردى از پیامبر پرسید براى چه مرگ را خوش نمى دارم؟ فرمود: آیا ثروتى دارى؟ پاسخ داد: آرى اى پیامبر، فرمودند: اموالت را پیش فرست زیرا قلب مؤمن همراه مال اوست اگر آن را زودتر پیش فرستاد خوش دارد که به آن ملحق شود و اگر آن را در پس خود نگاه دارد رو به عقب همراه او خواهد بود. (176)
این روایت بسیار آموزنده است. درس هاى این روایت را مى توان این گونه خلاصه کرد:
1 – مال قلب را اشغال مى کند، حتى قلب مؤمن را.
2 – مال انسان را از مرگ گریزان مى کند در حالى که مى دانیم اقبال به مرگ و یاد آن قلب را جلا مى دهد و انسان را هوشیار مى سازد گریز از مرگ غفلت زاست.
3 – مال و ثروت را مى تون به عالم دیگر منتقل کرد. درباره درس سوم این سؤال مطرح مى شود که آیا این سخن با روایتى که قبلا ذکر شد در تنافى نیست؟ به نظر مى رسد توجه به این روایت و قسمت پایانى روایت قبل، مشکل را حل کند. مال را مى توان به دنیاى دیگر منتقل کرد، مشروط بر آن که آن را تبدیل کنیم. همان طور که پول رایج ممالک با یکدیگر متفاوت است و براى رفتن به کشورى دیگر باید پول خود رابه پول رایج آن کشور تبدیل نمود پول رایج ملک و ملکوت نیز یکسان نیست. براى سفر آخرت باید پول رایج دنیا را به صرافى عمل برد و آن را به عمل صالح تبدیل کرد.
بنابراین آن چه مهم است فراهم آوردن توشه آخرت است. اگر این توشه را بتوان با مال دنیا تهیه کرد پس مال دنیا خیر است و اگر نتوان چنین کرد مال دنیا زیان آور است. کسى که مى تواند مال دنیا را به عمل صالح بدل کند، مى تواند با سرافرازى در پاسخ فرشتگان کارنامه عمل خویش را عرضه کند.
پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
اذا مات العبد قالت الملائکة، ما قدم؛ (177)
بنده چون بمیرد فرشتگان مى پرسند: چه پیش فرستاد؟
آثار ثروت و محبت آن
آثار مال دوستى را مى توان در چند مورد برشمرد:
1 – محبت مال مثل هر وابستگى دیگرى به دنیا همه توجه و توان انسان را براى مقصدى بیهوده صرف مى کند. امام صادق(ع) فرمودند:
من تعلق قلبه بالدنیا، تعلق قلبه بثلاث خصال: هم لا یفنى و أمل لا یدرک و رجاء لا ینال؛
(178)
کسى که دلش به دنیا وابسته است، قلبش به سه چیز مبتلا مى شود: اندوهى بى زوال، آرزویى نایافتنى و امیدى که به آن نمى رسد.
2 – محبت مال دل را دچار نفاق مى کند:
حب المال و الشرف ینبتان النقاق کما ینبت الماء البقل؛ (179)
دوستى مال و شرف نفاق را در دل مى رویاند همان طور که آب سبزى را.
3 – محبت مال، انسان را به ذلت پذیرى در برابر دیگران براى کسب مال مبتلا مى کند، در حالى که عزت انسان در بى نیازى از مردم است.
عز المؤمن استغناءه عن الناس. (180)
4 – ابتلاء به حرام. ممکن است کسى که رسیدن به مالى را از طریق حلال دشوار مى بیند، از شدت محبت به آن، چاره را در فعل حرام بیابد. نیز کسى که ثروتمند است، با گشوده بودن راه التذاذ از راه حرام، ممکن است مبتلا به لذات حرام گردد:
المال مادة الشهوات. (181)
5 – از میان رفتن اقبال و اشتیاق به مرگ، چنان که در روایت نبوى گذشت.
6 – مال و ثروت اگر زیاد گردد، ممکن است احساس بى نیازى از خدا را در دل هاى ناتوان بپرورد و موجب طغیان شود:
کلا ان الانسان لیطغى* ان رآه استغنى (182)
حقا که انسان سرکشى مى کند همین که خود را بى نیاز پندارد.
امیرالمؤمنین(ع) در شمار شگفتى هاى قلب انسان مى فرمایند:
القلب و ان افاد مالا اطغاه الغنى؛ (183)
و اگر مالى به دست آرد توانگرى وى را به سرکشى وا دارد.
7 – دارایى هاى انسان همه نعمت خداست و بر هر نعمتى شکرى واجب است. شکر مال به صرف آن در مسیر خداست. محبت اموال و دارایى ها این کار را دشوار مى کند و ترک شکر انسان را به هلاکت مى اندازد: و لئن کفرتم ان عذابى لشدید (184)
8- برخى از آثار مال دوستى را بیان نمایید.
پى نوشتها
(149) – انعام، 102؛ رعا، 16؛ زمر، 39؛ غافر، 62 و فرقان، 2.
(150) – سجده، 7.
(151) – طه، 50.
(152) –
(153) – مؤمنون، 14.
(154) – بقره، 115.
(155) – فتح، 28.
(156) – رعد، 3.
(157) – فصلت، 53.
(158) – بقره، 164.
(159) – نهج البلاغه، قصار الحکم، 131.
(160) – نهج البلاغه، الکتاب، 27.
(161) – همان، قصار الحکم، 133.
(162) – آل عمران، 14.
(163) – حدید، 20.
(164) – بقره، 86.
(165) – نهج البلاغه، الخطبه، 203.
(166) – آل عمران، 185.
(167) – فاطر، 5.
(168) – نهج البلاغه، قصار الحکم، 115.
(169) – حاثیه، 35.
(170) – اصول کافى، ج 2، ص 307، حدیث 4.
(171) – منافقون، 9.
(172) – المحجة البیضاء، ج 6، ص 42.
(173) – اصول کافى، ج 2، باب حب الدنیا.
(174) – همان.
(175) – المحجة البیضاء، ج 6، ص 42.
(176) – همان، ص 42.
(177) – همان، ص 43.
(178) – اصول کافى، ج 2، کتاب الایمان و الکفر، باب حب الدنیا حدیث 17.
(179) – المحجة البیضاء، ج 6، ص 40 – 41.
(180) – بحارالانوار، ج 76، ص 154.
(181) – نهج البلاغه، قصار الحکم.
(182) – علق، 7 – 6.
(183) – نهج البلاغه، قصارالحکم، 108.
(184) – ابراهیم، 7.
برگرفته از کتاب آموزه های بنیادین در اخلاق اسلامی.
4-ارتباط با دیگران:
انسان موجودى اجتماعى است و نیازمند معاشرت، تبادل افکار و ایجاد روابط نیکو با همنوعان است و بر اثر همین معاشرتها و تبادل افکار روابط انسانى شکل مى گیرد و فرهنگ انسانى هویت خود را آشکار مى سازد. در دیدگاه اسلامى، همه روابط انسانى می تواند رنگ الهى و عبادى به خود گیرد و همه جنبه هاى گوناگون رفتار آدمى در جهت نیل به هدف نهایى که انسان کامل شدن است، معنا و مفهوم یابد. آداب معاشرت از نظر اسلام را مى توان در دو مرحله ى «اندیشه» و «عمل» خلاصه کرد. مرحله اندیشه به این معناست که مسلمانان باید صفحه اندیشه و نیت خود را نه تنها نسبت به برادران دینى خود، بلکه نسبت به تمام انسانها و بلکه موجودات خدا، نیکو و زیبا گردانند و اندیشه خیرخواهى، نصیحت، دوستى و سعادت آن ها را در سر بپرورانند و از نقشه کشى و توطئه چینى بر ضرر آنان بپرهیزند. امام على(ع) در این مورد مى فرماید: خداى سبحان دوست دارد که نیت انسان درباره همنوعانش نیکو و زیبا باشد. شرح غرر الحکم، ج 2، ص 667.)
مرحله عمل: اسلام در مرحله عمل براى تنظیم روابط اجتماعى انسانها آداب و وظایفى قرار داده و پایه آن را بر ایمان به خدا و تقویت روح فضیلت و انسانیت بنا نهاده است. بسیارى دوست دارند در ارتباط با همنوعان خویش زندگى موفقى داشته باشند، ولى به جهت ناآگاهى از چگونگى معاشرت و آداب آن و نیز رعایت نکردن آن آداب، توانایى برقرارى روابط مناسب و اسلامى را از دست مى دهند و به ناچار منزوى مى شوند. بنابراین شناخت این آداب در مرحله عمل و توانایى ایجاد ارتباط مناسب با قشرهاى مختلف جامعه از اهمیت بسیارى برخوردار است. امیرمؤمنان در یک دستور، خطوط کلى آداب معاشرت در مرحله عمل را این چنین بیان مى کند: خویشتن را میان خود و دیگران میزان قرار ده؛ آن چه را براى خود مى خواهى، براى دیگران بخواه و آن چه را براى خود خوش نمى دارى، براى دیگران نیز خوش مدار. به کسى ستم نکن، چنانکه دوست ندارى به تو ستم شود و به دیگران نیکى کن همان گونه که دوست دارى به تو نیکى شود. نهج البلاغه، نامه 31، بند 28.)
بهترین روش رفتار با دیگران و جلب محبت را مى توان از کلام رسول اکرم(ص) آموخت که فرمود: هیچ یک از شما مؤمن نیست مگر اینکه براى دیگری آن را بخواهد که براى خود مى خواهد» و یا در جاى دیگر فرمود: «دست خود را بر سر هر کس که مى خواهى بگذار و براى او بخواه آن چه که براى خود مى خواهى» (بحارالانوار، ج 71، ص 234)
بنابراین اگر روشى را دوست دارید که مردم آنگونه با شما رفتار کنند، به همان روش با دیگران برخورد کنید. هر چه را براى دیگران پیشنهاد مى کنید همان بهترین روش است و شما نیز بر اساس آن با آنان رفتار کنید. زیرا انسان جز انتظار خوش رفتارى از مردم ندارد، کمترین اهانتى را از سوى آنان نمى پذیرد راضى نیست که کسى به او تهمت زند، و نمى پسندد که کسى از معایب او پیش دیگران سخن بگوید هر چند آن عیوب را واقعا داشته باشد.
آداب معاشرت در مرحله عمل، بحث بسیار گسترده اى است که این نامه گنجایش آن را ندارد. ما فقط بطور خلاصه مواردى از آنرا در اینجا ذکر مى کنیم:
1ـ احترام به دیگران: احترام به معنى عدم تجاوز به حقوق آنان است که شامل احترام به جان، مال، ناموس و آبروى آن ها مى شود. پیامبر اسلام(ص) در حدیثى فرمودند: مسلمان کسى است که مردم از دست و زبان او در آسایش باشند، یعنى در رفتار و گفتار خود هیچ زیانى به دیگران نرساند و حقوق چهارگانه آنان را حفظ کند.
2ـ سلام و احوال پرسى: شایسته است یک مسلمان هنگام دیدار برادران دینى خود، با سلامى آرامش بخش و شادى آفرین، آنان را شاد و مسرور سازد و به این وسیله روابط اجتماعى خود را تحکیم بخشد.
3ـ زیبایى کلام: ما در سخن گفتن با دیگران دو وظیفه داریم؛ اول: سخنان خوب بگوییم و از سخنان زشت و خلاف ادب پرهیز کنیم. دوم: خوب و زیبا سخن گفتن: گاهى انسان سخنان خوبى دارد ولى آن ها را درست بیان نمى کند. چنانچه شاعر گوید: هر سخن جایى و هر نکته مکانى دارد. به همین جهت در روایات بسیار سفارش شده که قبل از سخن گفتن، کاملاً فکر کنید تا نسنجیده سخنى نگویید. چه بسا سخن حقى که در محل نامناسبى بیان شود و باعث بروز مشکلات فراوانى گردد.
4ـ مزاح و شوخى: اسلام براى مزاح و شوخى هم آداب خاص دارد. مزاح و شوخى چون باعث خنده و شادى مى شود یکى از بهترین عوامل آرامش روانى و رفع خستگى روحى محسوب مى شود و سبب ایجاد پیوند دوستى بین افراد مى گردد. پیامبر خدا و اهل بیت او نیز اهل مزاح و شوخى بوده اند و براى رفع خستگى و کسالت افراد از آن استفاده مى کردند ولى همانطور که گفتیم آداب و قوانین خاص هم براى آن قرار داده اند.
اولاً: باعث آزار و اذیب طرف مقابل نشود، ثانیا: غیبت یا تمسخر مسلمانى در آن نباشد. ثالثا: زیاده روى و افراط در آن نکنند که باعث مى شود هیبت و وقار شخص لکه دار شود و ارزش او را در بین مردم پایین آورد.
5ـ رعایت شئون اجتماعى مانند: پاکیزگى، وقار، احترام به بزرگترها، نظم و انضباط، وفاى به عهد، رازدارى، مهربانى و گذشت که میزان نفوذ انسان را در دیگران بالا مى برد.
6ـ موارد ویژه: در آداب معاشرت گرچه بر ما لازم است نسبت به همه انسانها و بلکه همه موجودات خیرخواه و مهربان باشیم، ولى دین اسلام در بعضى از موارد تأکید بیشترى کرده است. مانند 1ـ صله رحم و رسیدگى به اقوام و آشنایان و از همه مهمتر اعضاى خانواده 2ـ همسایه دارى و رعایت حقوق آنان 3ـ مهماندارى و آداب پذیرایى از آنان 4ـ عیادت مریض و رسیدگى به مشکلات او 5ـ تشییع جنازه و تسلى دادن به بازماندگان و رسیدگى به مشکلات آنان.
هر کدام از موارد فوق داراى مطالب و فروع فراوانى است که احتیاج به توضیح و مطالعه وسیعى دارد ولى از مجموع آن ها مى توان نمایى کلى از آداب معاشرت اسلامى را بدست آورد.
7ـ آفات معاشرت: مطلب دیگر این که معاشرت با دیگران اگر در قالب رفت و آمد صورت گیرد، مانند صله رحم و رفت و آمد فامیلى و نیز معاشرت با دوستان و آشنایان، ممکن است داراى آفات و مضراتى هم باشد که بى توجهى به آن آثار زیانبارى به دنبال دارد. بنابراین لازم است این معاشرت ها دقیق و حساب شده باشد. ما در اینجا به بعضى از نکات مهم در این زمینه اشاره اى مى کنیم:
1ـ پرهیز از گناه: رفت و آمدها و معاشرت ها زمانى مفید و مؤثر و موجب خشنودى خداوند خواهد بود که سبب گناه نباشد. چه بسا مهمانیهایى که در آن شئون اسلامى رعایت نمى شود و بطور مثال حریم بین زن و مرد از بین مى رود. شرکت در این جلسات براى خانواده ها و خصوصا بچه ها، بسیار خطرناک خواهد بود.
2ـ پرهیز از مزاحمت و تشکیل جلسات پر هزینه؛ چه بسا افرادى به بهانه صله رحم و رفت و آمد، سبب تحمل زحمت و مخارج زیادى به فامیل مى شوند. اینگونه معاشرت ها نه تنها جلب محبت نمى کند بلکه باعث دشمنى و کینه مى شود.
3ـ پرهیز از خوشرویى و خوش اخلاقى بیجا: یکى از آداب معاشرت، خوش اخلاقى و خنده رو بودن است، به شرطى که به جا باشد. اما در مواردى خوش اخلاقى و خنده رو بودن، سبب سوء استفاده افراد مى شود و آنان را در انجام وظایف خود سست مى کند. بطور مثال اگر معلم دائما با بچه ها شوخى کند و سختگیرى را به بهانه خوش اخلاقى کنار بگذارد، بچه ها دست از درسى بر مى دارند و هیچکدام به آن اهمیت نمى دهند. سپس حسن معاشرت همیشه به معناى خوشرویى و خنده رویى نیست. به همین جهت در روایتى آمده که با گناهکاران چهره اى عبوس داشته باشید تا از کارهایشان دست بکشند. وسائل، ج 11، ص 413.)
رابطه با خانواده بر اساس احترام و محبت شکل می گیرد. بدون تردید کانون خانواده یکی از مهمترین نهادهایی است که در شکل گیری شخصیت انسان مؤثر است هر چه روابط اعضاء خانواده محبت آمیزتر و صمیمی تر و در عین حال منطقی تر باشد زمینه رشد اعضاء خانواده فراهم تر می شود اما سؤال اینجاست که چگونه می توان جو حاکم بر خانواده را جوی آکنده از محبت و صمیمیت و دلسوزی نمود؟
عوامل گوناگونی در تحقق این امر نقش دارد:
1. والدین به عنوان مؤثرترین عوامل در رفتارهای محبت آمیز اعضاء خانواده نسبت به یکدیگر می توانند باشند چه این که والدین اولین مربیان تربیتی و بهترین الگو برای سایر اعضاء خانواده می توانند باشند.
2. برادر و خواهران بزرگتر بعد از والدین نقش بسیار مؤثر در روابط محبت آمیز اعضاء خانواده می توانند داشته باشند.
بنابراین در مرحله اول در صورتی که والدین شما از نظر عاطفی افراد با محبت و با عاطفه ای هستند یا خواهران و برادران بزرگتر شما چنین ویژگی دارند، شما می توانید آنها را به عنوان الگو قرار دهید و با توجه به رفتار محبت آمیز آنها شیوه محبت کردن به دیگران را بیاموزید زیرا اصل محبت در وجود همه انسان ها وجود دارد ولی نحوه ابراز محبت به دیگران را باید آموخت.
3. اگر به هر دلیلی از والدینی با این ویژگی ها برخوردار نیستید یا روابط شما با والدین به گونه ای است که نمی توانید آنها را الگوی خود قرار دهید بهتر آن است که افراد دیگری که مورد پسند شما هستند و انسان هایی با محبت و صمیمی هستند و رفتارهای آنها نسبت به دیگران آمیخته با عواطف محبت آمیز است را الگوی خود قرار دهید و با مشاهده رفتار آنها مهارت ابراز محبت به دیگران را بیاموزید و سپس با تکرار آن رفتارها این ویژگی را ساختار وجودی خود قرار دهید. علاوه بر آن چه بیان شد برای این که بتوانید فردی با محبت باشید نکات زیر را مراعات کنید:
1. اهل گذشت باشید بویژه نسبت به اعضاء خانواده یعنی اگر رفتاری از اعضاء خانواده سر زد که مورد پسند شما نبود یا باعث آزار و اذیت شما شد سعی کنید در صدد انتقام جویی نباشید بلکه گذشت کنید و با بیرون کردن کینه آنها از دل خود واقعا آنها را عفو کنید.
2. از تکبر و غرور اجتناب کنید و صفت تواضع و فروتنی را در خود تقویت کنید مثلا در سلام کردن همیشه پیش قدم باشید حتی اگر آن افراد از نظر سنی کوچکتر از شما هستند. هیچگاه انتظار سلام از دیگران نداشته باشید. خود را برتر از آنها ندانید مثلا اگر مادر تحصیلات ندارد یا تحصیلات او پائین است شما سعی کنید تحصیلات و دانش خود را به رخ او نکشید و نگویید شما نمی فهمید چون بیسواد هستید بلکه به نظرات آنها با دیده احترام بنگرید و خود را برتر از آنها ندانید.
3. رفتار صداقت آمیز با آنها داشته باشید.
4. در برخورد با آنها از کلمات «عزیزم، جانم، مادرجان، پدرجان، برادر عزیزم یا خواهر عزیزم» استفاده کنید. هر روز این کلمات را تکرار کنید تا به تدریج به راحتی بتوانید این کلمات محبت آمیز را به کار ببرید.
5. اگر هر کدام از اعضای خانواده به کمک شما نیاز دارد سعی کنید قبل از اینکه از شما درخواست کمک کند به آنها کمک نمائید(البته بدون منت).
6. در انجام کارهای خانه پیش قدم باشید و انتظار نداشته باشید به شما بگویند فلان کار را انجام بده تا شما انجام دهید، بلکه خودتان داوطلبانه به استقبال کارها بروید.
7. از مشاجرات لفظی و جر و بحث کردن با آنها خودداری کنید.
8. به آنها دعا کنید.
علاوه بر آنچه گفته شد در برخورد با خواهر و برادر به چند نکته باید توجه داشت:
1. بعد عاطفی: بهترین شیوه برای برخورد با خواهر و برادر توجه کردن به عواطف آنهاست و راه ارتباط عاطفی با آنها این است که با آنها همدلی و همدردی داشته باشید، شرایط آنها را درک کنید و صمیمیت و دلسوزی نسبت به آنها ابراز کنید و مهمتر از همه پذیرش مثبت غیر مشروط نسبت به آنها است یعنی صرف این که آنها انسان هستند و از طرفی خواهر یا برادر شما هستند آنها را بپذیرید و این پذیرش را مشروط نکنید به این که اگر این کار را انجام دادی من تو را می پذیرم و تو را دوست دارم بلکه به آنها بگویید من تو را به خاطر این که برادرم یا خواهرم هستی دوست می دارم ولی آن رفتار بدی که تو انجام دادی آن رفتار را دوست ندارم.
2. توجه به سطح شناختی: اگر برادر یا خواهر شما از نظر سنی کوچکتر از شما هستند باید توجه داشته باشید که او از نظر رشد عقلی و شناختی در چه سطحی قرار دارد اگر در دوران کودکی به سر می برد یعنی سن او کمتراز یازده سال است از استدلال عقلی و انتزاعی با او خودداری کنید زیرا او هنوز قدرت درک مسائل انتزاعی را ندارد باید منطق شما با او بیشتر براساس عینیات و چیزهای قابل مشاهده باشد و اگر در دوره نوجوانی است و سن او بین 12 تا 16 سال یا بیشتر است در این صورت سبک گفتگوی شما با او باید مستدل، منطقی و حساب شده باشد زیرا او به خوبی مسائل انتزاعی را می فهمد – البته به شرط این که از رشد شناختی خوبی برخوردار باشد – از این رو باید از حرف های غیر منطقی و استدلالات ضعیف با او اجتناب کنید در عین حال به او اجازه فکر کردن، نظر دادن و حتی ابراز مخالفت بدهید چه این که مخالفت های او در این سنین کاری درست و متناسب با سطح تحول و رشد شناختی اوست او باید ابراز وجود کند، باید به استقلال برسد، در نتیجه گهگاهی موضع گیری مستقل می کند باید او را آزاد گذاشت تا ابراز وجود کند و افکارش را اظهار کند و به هویت خود دست یابد.
در این سنین (نوجوانی و جوانی) باید با آنها دوست شوید و در قالب دوستی حرف های خودرا به آنها منتقل کنید از زورگویی و تحکم در این دوره باید اجتناب کرد زیرا منجر به درگیری و نزاع و آسیب های جدی می شود و حتی ممکن است موجب ارتباطات نادرست با دوستان ناباب شود و منجر به اعتیاد، بزهکاری و کارهای خلاف شود لذا دوره نوجوانی بسیار حساس و پرمخاطره است.
در تمام دوره های سنی ارتباط و برخورد با برادران و خواهران وحتی دیگران باید بر اساس احترام متقابل باشد هر چه صمیمیت، احترام و دلسوزی بیشتر بر روابط شما حا کم باشد بهتر می توانید تأثیر گذار باشید و از بروز تنش ها در خانواده بهتر می توانید جلوگیری کنید و از آسیب های خانوادگی بهتر می توانید پیشگیری نمایید.
برقرارى ارتباط با دیگران و محبت نمودن به آنها، یکى از مهم ترین مسائل زندگى انسان است. در صورتى که در آن ضعیف عمل شود، مشکلات متعددى در زندگى به وجود خواهد آمد. حال شناخت بیمارى و مشکل، یکى از مراحل اساسى برطرف نمودن آن است. ناتوانى از برقرارى ارتباط مطلوب با دیگران و محبت نداشتن به آنها، برخاسته ازعوامل زیر است:
الف) سوء ظن به دیگران،
ب ) خودبینى،
ج ) کمبود محبت در دوران زندگى مخصوصا کودکى،
د ) خجالتى بودن،
ه ) زودرنجى،
و ) پرتوقع بودن،
ز ) عدم باور توانایى هاى خود.
البته این بدان معنا نیست که همه این عوامل در یک نفر وجود دارد؛ بلکه ممکن است یک یا چند عامل در یکشخص موجب بروز این مشکل شده باشد.
درباره بدبینى و سوءظن به دیگران امور زیر را رعایت کنید:
الف) همه انسان ها، بندگان خداوند کریم هستند واو مخلوقات خود را دوست دارد،
ب ) ممکن است در قضاوت راجع به دیگران دچار سطحى نگرى و ظاهربینى گردیم و از زوایاى مثبت موجود در آنها غافل شویم،
ج ) خود ما داراى نواقص و معایب فراوانى هستیم که اگر به محاسبه آن بپردازیم، خواهیم دید که از دیگران بهتر نیستیم یا دیگران از ما بدترنمى باشند،
د ) خداوند به هر شخص کمالات و خوبى هایى کرامت کرده که آنها بدان جهت قابل احترام اند،
ه ) در زندگى شخصى دیگران و امور غیرمربوط به شما، تجسس و کنکاش نکنید،
و ) به خود تلقین کنید «همان طور که من دوست ندارم دیگران به من بدبین باشند، من هم نباید به دیگران سوءظن داشته باشم»،
ز ) بدانید فقط معصومین(ع) هستند که عارى از هرگونه عیب مى باشند و انسان هاى دیگر همه داراى عیوب و نقایصى اند؛ ولى ما وظیفه داریممانند زنبورعسل باشیم که تلاش مى کند گل ها را پیدا کند و بر روى آنها بنشیند و استفاده کند (نه مانند مگس که به دنبال کثیفى ها و زخم ها وجراحات است)،
ح ) هرگاه احساس بدبینى و سوءظن به دیگران به شما دست داد، حتما به خدا پناه ببرید و استغفار کنید. از خداوند بخواهید این حالت را از شمادور کند و محبت بندگانش را در دل شما افزون گرداند.
براى این که توانایى هاى خود را باور کنید، ظرفیت خود را به وسیله امور زیر بیشتر کنید:
الف) در انتقاد درونى از خود زیاده روى نکنید.
ب ) افکار منفى خود را کنترل کنید.
ج ) همواره در مسائل موضع انفعالى نگیرید و همه تقصیرها را به گردن خود نیندازید.
د ) مقدارى به جسارت ورزى و جرأت آموزى اجتماعى بپردازید. براى این کار ورزش ها و رقابت هاى جمعى و دست زدن به کارهاى بزرگمفید است.
براى فائق آمدن به مشکل خجالتى بودن توصیه مى شود:
الف) ارتباط خود را با خداوند محکم کنید و با نماز و حتى بجاى آوردن نوافل و دعا پایگاه روحى خود را مستحکم تر سازید.
ب ) در مجالس و محافل عمومى شرکت کنید و از این بابت هیچ نگرانى به خود راه ندهید.
ج ) شب ها به هنگام آرامش در بستر این جملات را با خود زمزمه کنید من قادر هستم بر زود رنجى خود غلبه نمایم و آن را در هم بشکنم. من ایندشمن را از سر راه خود بر خواهم داشت و آن را نابود خواهم کرد. خداوند به من کمک خواهد کرد.
د ) اگر گاهى به علت فعالیت هاى اجتماعى، دچار عدم موفقیت شدید و به اصطلاح کم آوردید، به هیچ وجه مأیوس نشوید و بدانید پیروزى هاىبزرگ در گرو کسب تجربه از این گونه پیشامدها است. حتى افراد بسیار اجتماعى و موفق در این امور، گاهى دچار این وضعمى گردند.
ه ) به افراد مورد علاقه خود، ابراز محبت کنید؛ مثلاً به او بگویید «تو را دوست دارم» (مخصوصا به همسر و فرزندانتان).
براى آگاهى بیشتر ر.ک: 1- آیین همسردارى، ابراهیم امینى، 2- راز شادزیستن.
در پایان متذکر مى شویم اگر خود شما کارى کنید که دیگران شما را دوست داشته باشند، اندک اندک شما هم آنها رادوست خواهید داشت؛ مانند: ابراز تواضع، بخشندگى، خوش اخلاقى، مهربانى و سایر صفات نیک.
ضمنا کتاب «آیین دوست یابى» از دیل کارنگى را مطالعه کنید.
به منظور اطلاع بیشتر در مورد اخلاق اجتماعی و روابط انسانی به این کتاب رجوع شود