خداوند متعال به مقتضاي حكمت خود، دين اسلام را كامل كننده و تمام كننده همه شريعتها قرار داده و آن را آخرين دين و تنها دين مقبول معرفي نمود. از همين رو در مييابيم كه شريعت اسلام نه تنها براي عصر خاصي و مكان خاصي آمده بلكه براي همه اعصار و مكانها آمده است و با پيش بيني نهايت ترقي بشر و پيشرفتهاي علمي او، اصل و قواعدي را ارائه داده كه هدايت آنها را براي هميشه تضمين كند.
به دنبال همين مطلب ـ خاتميت دين اسلام و شموليت آن در هر زماني و مكاني ـ شبهاتي مطرح شد تا به اين شموليّت صدمه وارد كند از جمله آنها ميتوان به تغيير نيازمنديها و مقتضيات زمان اشاره كرد.
تبيين شبهه
نيازمنديهاي بشر متغير است و با تغيير نيازمنديها قوانين و مقررات مربوط به آنها هم تغيير ميكند (نيازهاي متغير، قوانين متغير را ميطلبد) به عبارت ديگر مگر ميشود يك سري قوانين را پيريزي كرد و با قاطعيت بيان كرد كه اين قوانين جاودانهاند؟! چرا كه مقررات اجتماعي يك سلسله مقررات قراردادي است و براساس نيازمنديهاي اجتماعي ميباشند و به موازات توسعه و تكامل عوامل تمدن در تغييرند. نيازمنديهاي هر عصري با نيازمنديهاي عصر ديگر متفاوت است. بشر عصر موشك و هواپيما و برق با بشر عصر اسب و الاغ و شتر به كلي فرق ميكند چگونه ممكن است مقررات زندگي او در اين عصر همان مقررات عصر اسب و الاغ و شتر باشد؟![1]پس فقه و نظامهاي فقهي كه مبتني بر فقه هستند چون جوابگوي نيازمنديهاي جوامع ساده هستند نميتوانند بر جوامع امروزي منطبق باشند و احكام دين جاودانه نيستند بلكه اين احكام از آن عصرهاي گذشتهاند نه عصر تكنولوژي و پيشرفت.
در جواب اين اشكال دو نكته قابل توجه است: اوّل اينكه تمامي نيازهاي بشر متغير نيست بلكه بشر همواره با دو گونه نياز همراه بوده است، يك سري نيازهايي كه ناشي از سرشت و طبيعت انسان است و يك سري از نيازهايي كه از نيازهاي دسته اول ناشي ميشوند و در واقع نياز نيستند بلكه بشر براي دستيابي به نيازهاي اوليه به آنها احتياج دارد لذا به آن، نيازهاي بالطبع و ثانويه نيز ميگويند.
نيازهايي كه از طبيعت[2] انسان ناشي ميشوند تا هنگامي كه انسان، انسان است آن نيازها همراه اويند و به اصطلاح انسان بما هو انسان، آن نيازمنديها را دارا ميباشد و چون طبيعت انسان تغيير نميكندبالطبع اين نيازها نيز تغيير نميكند مثل نيازهاي مادي از قبيل خوراك و پوشاك و همسر و… نيازهاي معنوي از قبيل علم و زيبايي و احترام و پرستش و… و نيازهاي اجتماعي از قبيل زندگي با هم نوع و تعاون و عدالت خواهي، آزادي و … اينها همه نيازهاي ثابت هستند. اسلام براي اينگونه نيازهاي ثابت يك سري قوانين وضع كرده است كه هيچ تغييري در قوانين راه ندارد شود به عبارت ديگر چون نياز ثابت است قانون ثابتي نيز براي آنها وضع شده است. همانطور كه بشر امروز نياز به ازدواج دارد بشر عصرهاي گذشته نيز نياز به ازدواج داشته است اين يك نياز ثابت است و اگر ديني خلاف اين نيازهاي ثابت قانون وضع كند محكوم به شكست است و در جاي خود ثابت شده است كه نه تنها اسلام بلكه تمام اديان توحيدي برخلاف فطرت، حكم نكردهاند. اگر ديده ميشود در عالم مسيحيت بعضي رهبانيت اختيار ميكنند و ترك ازدواج ميكنند اين به خاطر برداشت ناصواب از دين مسيحيت است و الا هيچ پيامبري خلاف نيازهاي بشري حكم نميكند. اما بشر نيازهاي ديگري نيز دارد كه در هر عصري احتمال تغيير آنها وجود دارد؛ نيازهايي كه با تحوّل تمدنها و پيشرفتهاي بشر تغيير ميكنند. در واقع اين نيازها براي دست يابي به نيازهاي ثابت بشرند. آدمي براي دستيابي به علم كه يكي از نيازهاي ثابت است احتياج به وسائل دارد و اين وسائل در هر عصري متفاوت است لذا نياز به وسائل براي علم اندوزي در هر عصري متفاوت است.
به عنوان مثال چندين سال پيش در كشورمان براي تعليم و تربيت، مكتب خانهها فعال بودند؛ اما امروزه دانشگاهها و حوزهها اين نقش را ايفا ميكنند و روزي هم شايد اين مهم را شبكههاي جهاني به عهده بگيرند. پس نياز به علم ثابت است اما كيفيت دست يابي به علم در هر عصري متغير است. پس آنچه با تمدن و تكامل بشر تغيير ميكند كيفيت رسيدن به نيازهاي ثابت است نه خودِ نيازهاي ثابت.[3]نكته دوّم اين كه لازمة تغيير نيازمنديها، تغيير مقررات و قوانين نميباشد. قوانين اگر مبناي فطري داشته باشند و ترسيم كنندة خطوط اصلي زندگي باشند با تغييرات زندگي هماهنگي كرده و خود را حفظ ميكنند، امّا اگر قوانين جزيي و مادي باشند و خود را منحصر در قالبهاي خاصي كنند، طبيعتاً با تغيير قالبها و شرايط از بين ميروند.
در واقع يكي از رازهاي پايداري قوانين اسلام هماهنگي آن با فطرت انساني است. آيت الله جوادي آملي در اين باره مينويسد: «اسلام براي پرورش و شكوفايي فطرت انساني نازل شده است و فطرت انسان امري ثابت و تغيير ناپذير است، چنان كه فطرت اصيل همة انسانها متحد است. آن چه كه در زندگي انسان محلّ تغيير و تحوّل است آداب، عادات و رسومي است كه متعلق به طبيعت و زندگي مادي اوست. امّا ساختار دروني و روحي انسان كه امري خداخواه و خداطلب است، ثابت و مشترك بين همگان است. پس ديني كه براي تربيت فطرت انسانها تنظيم ميشود ثابت و مشترك خواهد بود».[4]بنابراين اسلام براي احتياجات ثابت انسانها قوانين ثابت و براي احتياجات متغير انسانها موضع متغيري را لحاظ كرده و آن را با اصول ثابت مربوط كرده و طبق آن اصول در هر وضعيت جديدي قانون فرعي خاصي به وجود ميآيد. البته دين اسلام در برابر موضوعات متغير ساكت ننشسته و مردم و جامعه را به حال خود رها نكرد تا هر كسي با هر نيتي دربارة اين متغيرها اظهار نظر كند بلكه در اسلام طرحي نو وجامع به نام اجتهاد پايهريزي شده است كه در زمانهاي مختلف مجتهديني آگاه به زمان و مكان و آگاه به نيازهاي متغير، كه با اصول كلي اسلام منافات ندارند را ميپذيرند. آيت الله جوادي آملي در اين باره ميفرمايد: «مطلب مهمي كه نبايد از آن غفلت شود اين است كه شريعت پيامبر خاتم ـ صلّي الله عليه و آله ـ داراي اصول، ضوابط، مباني و قواعد فقهي فراواني است كه در طول تاريخ اسلام با اجتهاد مستمر فقهاي فرزانه بر مصاديق متغير و متحول، تطبيق شده و ميشود و نيازهاي متنوع با استنباط احكام آنها از اصول ياد شده برطرف ميگردد. لذا اجتهاد منزه از قياس فقهي بهترين راه براي حل مشكلات متغير است».[5]بنابراين اسلام در برابر موضوعات متغير اجتهاد را به عنوان بهترين راه معرفي ميكند و با پذيرش و وارد كردن عقل در حريم دين خود را از هر كهنگي و انحطاط مبرا كرده و اجازه نداده غبار زمان بر او نشيند كه او را گرفتار مرور زمان كند به خاطر همين ويژگي اسلام، اين دين الهي براي هر زماني سخني نو و راهگشا به ارمغان آورده است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ج 3، انتشارات صدرا، چاپ چهارم، 1374، صص 202ـ153.
2ـ نصري، عبدالله، انتشار بشر از دين، تهران، دانش و انديشه معاصر، 1378.
3ـ مجله فقه اهلبيت، ش 1، مقلة روند آينده اجتهاد.
4ـ حسين زاده، محمد، معرفت شناسي و مباني معرفت ديني، قم، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره).
پي نوشت ها:
[1] . مجتهد شبستري، محمد، نقدي بر قرائت رسمي از دين، تهران، طرح نو، 1379، چ1، ص12 و 19 و 18 و 67.
[2] . در اينجا طبيعت اعم از فطرت است.
[3] . ر.ك: مطهري، مرتضي، ختم نبوت، چاپ دوازدهم، ص49ـ52.
[4] . جوادي آملي، عبدالله، شريعت در آينة معرفت، قم، انتشارات اسراء، چاپ اوّل، 1377، ص116.
[5] . جوادي آملي، عبدالله، تفسير موضوعي قرآن كريم، قم، انتشارات اسراء، چاپ دوّم، 1378، ج1، ص283.