1. اصل علّيت عمومي و نظام اسباب و مسبّبات بر جهان و جميع حوادث جهان حكم فرما است و هر حادثهاي, ضرورت و قطعيت وجود خود را و همچنين شكل و خصوصيّت زماني و مكاني و ساير ويژگيهاي خود را از علتهاي پيشين خود كسب كرده است و يك پيوند ناگسستني ميان گذشته و حال و استقبال وجود دارد. بر اساس اين نظر, سرنوشت هر موجودي به دست موجود ديگر است كه علت او است و آن علت، اين موجود را پديد ميآورد و آن علت نيز, به نوبة خود معلول علّت ديگري است و همينطور…[1]2. بر اساس نظريه الهيون، هيچ حركتي در جهان بدون اذن و مشيت الهي صورت نميگيرد, حتي برگي بدون آگاهي و اذن او از درخت نميافتد, البته بايستي توجه داشت كه اراده و مشيت خداي متعال, در قالب اسباب و سنتها مقرر شده و از جانب خداوند جريان مييابد دانهاي كه در مكان سبزي قرار ميگيرد سبز ميشود. اين سنت الهي است كه در جهان حاكم است همين دانه اگر در جاي خشك باشد، سبز نميشود. اين هم مشيت خدا است, بنابراين خداوند مجموعهاي از سنتها را در طبيعت و نظامهاي هستي برقرار كرده و جريان امور بر طبق اين سنتها, انجام ميپذيرد.
عوامل تأثيرگذار در سرنوشت انسان
برخلاف نظر ماديون, كه عوامل تأثير گذار در سرنوشت انسان و عمر او را در عوامل طبيعي منحصر ميدانند, شريعتهاي آسماني, افزون بر عوامل مادي, مانند: بياحتياطيها, مراعات نكردن بهداشت, ساخت و سازهاي نامناسب, زلزلهها, سيلها و…، عوامل معنوي را نيز, مانند: تقوي, صدقه, دعا, صله رحم, گناه و ظلم, عذاب خداوند و…، در سرنوشت انسان مؤثر ميدانند. نمونههاي متعددي از تأثير اين عوامل, در طول تاريخ در كتابهاي معتبر آمده است در اينجا به اختصار به نمونههايي از آيات و روايات كه بر تأثيرگذاري عوامل معنوي تأكيد دارند اشاره ميشود:
1 . در روايتي پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ ميفرمايند: «انفاق در راه خدا و صله رحم خانهها را آباد, و عمرها را طولاني ميكند.[2]2 . آيه 41 سورةروم: «فساد در خشكي و دريا به خاطر اعمال مردم آشكار شد, تا نتيجه بعضي از اعمالي را كه انجام دادهاند به آنان بچشاند, شايد باز گردند» اشاره دارد كه گاه مصيبتها, جنبه دسته جمعي دارد و محصول گناهان جمعي است.
3 . در روايتي پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ ميفرمايند:«اي مسلمانان از زنا بپرهيزيد كه شش پيامد سوء دارد: سه چيز در دنيا و سه چيز در آخرت, اما آن سه كه در دنيا است: نورانيت را از انسان ميبرد, فقر و تنگدستي به بار ميآورد و از عمر انسان ميكاهد». [3]حاصل آن كه نبايد عوامل دخيل در سرنوشت انسان را, منحصر به عوامل مادي و ظاهري دانست.
آيا تشخيص اين كه حوادث پيش آمده بر اثر عوامل معنوي است يا طبيعي، ممكن است؟
همچنان كه گفته شد,اعمال آدميان مانند عوامل طبيعي بر روند حوادث تأثير دارد, اما اين كه فلان حادثه تحت تأثير كدام علت بوده است كاري است بسيار مشكل و جز اولياي الهي ـ كه واقف بر اسرار باشند ـ كسي قادر به تشخيص قطعي آن نيست, بنابراين ما نيز بهتر است از قضاوت كردن بدون دليل, در اين گونه حوادث بپرهيزيم.
وظيفه انسان در برابر حوادث و عوامل طبيعي
اسلام و به ويژه آموزههاي شيعه, نه تنها انسان را, از دست روي دست گذاشتن در برابر عوامل طبيعي فرا نخوانده, بلكه او را به مواجهه مناسب با آنها فرا خوانده است. قرآن كريم و آيات، در هيچ مورد نميگويد در برابر مصيبتها تسليم باش و در رفع مشكلات كوشش مكن و تن به ظلمها, ستمها, بيماريها و حوادث بده، بلكه ميگويند: اگر با تمام تلاش و كوششي كه انجام دادي باز هم گرفتاريها بر تو چيره شد، بدان گناهي كردهاي كه نتيجه و كفارهاش دامانت را گرفته, به اعمال گذشته بينديش و از گناهانت استغفار كن و خويشتن را بساز و ضعفها را اصلاح نما.[4]همه دستورهاي بهداشتي و تأميني و امنيتي در راستاي همين مواجه مناسب انسان در برابر حوادث است. در روايتي آمده است: «حضرت علي ـ عليه السّلام ـ در پاي ديواري نشسته بود متوجه شد كه ديوار شكسته است و ممكن است فرو ريزد؛ فوراً برخاستند و از آن جا دور شدند مردي اعتراض كرد: از قضاي الهي ميگريزي؟ حضرت پاسخ دادند از قضاي الهي به سوي قدر الهي فرار ميكنم.»[5]بنابراين، وظيفه در برابر حوادث احتياط كامل و فراهم كردن همه شرايط و امكانات متناسب با آنها است.
از جمله، در برابر زلزله، سيل، طوفان و جز اينها، وظيفه آدمي، ساخت و ساز مناسب، دوركردن خود از معرض آنها است، چنانچه، آدمي، اين امور را مراعات نكند، عامل پديدههاي شرّ از نظر ما جز او كسي نخواهد بود، از اين رو است كه از نظر حقوقي اگر پيمانكاري اصول ساخت و ساز را مراعات نكند مجرم شناخته خواهد شد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. عدل الهي، شهيد مطهري.
2. كلام اسلامي، ج 1، سعيدي مهر.
پي نوشت ها:
[1] . مطهري، مرضي، مجموعه آثار، ج1، ص 381.
[2] . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 93، ص 130.
[3] . ديلمي، ارشادالقلوب، انتشارات شريف رضي، ج 1، ص 71.
[4] . مكارم شيرازي، ناصر و ديگران، تفسير نمونه، ج20، ص 440.
[5] . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 5، ص 97.