در اسلام به مهاجرت از سرزمين كفر سفارش زيادي شده است و يكي از اهداف اين مهاجرت حفظ دين و پيدا كردن محيط امن براي انجام فرامين الهي و سرزميني كه داراي آزادي اجتماعي براي عمل به وظايف شرعي است همانطور كه خداوند متعال ميفرمايد: «و كسي كه در راه خدا هجرت كند نقاط امن فراوان و گستردهاي در زمين مييابد؛ و كسي كه از خانهاش بعنوان مهاجرت به سوي خدا و پيامبر او بيرون رود سپس مرگش فرا رسد، پاداش او بر خداست و خداوند آمرزنده و مهربان است.»[1] و پيامبر گرامي اسلام ـ صلي الله عليه و آله و السلّم ـ هم فرمودهاند: «كسي كه براي حفظ آئين خود از سرزميني به سرزمين ديگر حتي به اندازة يك وجب مهاجرت كند استحقاق بهشت را مييابد و همنشين محمد ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ و ابراهيم ـ عليه السّلام ـ خواهد بود.»[2]امّا در حال حاضر كساني كه ميخواهند از كشوري به كشور ديگري مهاجرت كنند طبق برخي قوانين با رعايت ضوابطي راه براي آنها باز است. به عنوان مثال طبق قانون كشور جمهوري اسلامي ايران اتباع بيگانه در ورود به ايران و اقامت در نقاطي كه مايل باشند آزادند به شرط آنكه از مقامات مربوط پروانه اقامت دريافت نمايند و صدور ويزا و پروانة اقامت در ايران مانند هر كشوري تابع نظامات امنيتي و اجتماعي است؛ در قانون گذرنامه مصوَّب 10/12/51 و اصلاحيههاي آن آمده برخلاف رفت و آمد در داخل كشور، خروج از كشور و ورود به آن مستلزم اخذ گذرنامه و ويزا است و از نظر حقوقي و اصول حقوق بينالملل صلاحيت دولت در دادن گذرنامه به اتباع خود صلاحيت تكليفي است به اين معني كه دولت نميتواند بدون موجبِ قانوني از دادن گذرنامه خودداري كند، ولي صلاحيت دولت در مورد دادن ويزا، يعني اجازة ورود، به اتباع خارجي، صلاحيت اختياري است، يعني دولت مختار است چنانچه ورود عناصري را به كشور مضر تشخص دهد از اعطاي ويزا به آنها خودداري نمايد.[3] براي مهاجرت به كشورهاي ديگر هم، طبق قوانين و مقررات مجامع بينالمللي در مورد مهاجرت و اقامت در كشور بيگانه تا حدود زيادي راه باز گذاشته شده است، مثلاً طبق ماده 13 اعلامية جهاني حقوق بشر «هر كس حق دارد كه در داخل هر كشوري آزادانه عبور و مرور كند و محل اقامت خود را انتخاب نمايد و هر كشوري از جمله كشور خود را ترك كند يا به كشور خود بازگردد.»
بنابراين اگر فردي، آزادي و مصالح خود را در جائي در خطر ديد ميتواند به كشور ديگري كه اين آزادي براي او مهيا است پناه ببرد و عدالت اقتضا ميكند كه آن كشور هم او را بپذيرد، در مقاوله نامهاي كه در اينباره در 28 ژوئيه 1951 به تصويب سازمان ملل متحد رسيده است، دولتهاي امضا كنندة اين مقاولهنامه اين اصل را پذيرفتهاند كه پناهنده را به هيچ وجه اخراج نكنند و او را به سوي مرزهاي كشور متبوعش كه در آنجا زندگي و آزادياش به جهت نژاد يا مذهب يا مليت، يا تعلقش به يك گروه اجتماعي مورد تهديد قرار گرفته است، عقب نرانند.[4] نهايت اينكه هر چند طبق مقررات و قوانين داخلي برخي كشورها و برخي قوانين بينالملي راه براي كساني كه قصد مهاجرت به كشور ديگري را دارند باز باشد، امّا اگر بر فرض براي كسي امكان مهاجرت به جاي امني نبود، خداوند تكليف او را مشخص نموده است و بعد از آنكه ميفرمايد «أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً» و سفارش به مهاجرت به سرزمين امن مينمايد، فرموده است «مگر آن دست از مردان و زنان و كودكاني كه به راستي تحت فشار قرار گرفتهاند، نه چارهاي دارند و نه راهي (براي نجات از آن محيط آلوده) مييابند، آنها ممكن است خداوند مورد عفوشان قرار دهد و خداوند عفوكننده و آمرزنده است.»[5]پس كسي كه توان ندارد و به قول قرآن مستضعف است، معذور است و مستضعف از نظر اسلام كسي است كه به لحاظ فكري يا بدني يا اقتصادي آنچنان ضعيف است كه قادر به شناسائي حق از باطل نيست يا اينكه با تشخيص عقيدة صحيح، بر اثر ناتواني جسمي يا ضعف مالي و يا محدوديتهائي كه محيط بر او تحميل كرده قادر به انجام وظايف خود به طور كامل نباشد و مهاجرت هم نميتواند بكند، در اين صورت خداوند تكليفي كه انسان طاقت انجام آن را ندارد، نميكند و اين چنين شخص پيش خداوند معذور است. در هر حال با اينكه در خيلي از قوانين بينالملل و داخلي كشورها مقرراتي را براي مهاجرت و يا آزادي اقامت و انتخاب اقامتگاه وضع كردهاند، ولي امروزه ميبينيم كه در عمل، مهاجرت و انتخاب اقامتگاه به اين آساني نيست و مشكلات فراواني وجود دارد وكشورها هم به راحتي و به زودي زير بار اين امور نميروند و از طرفي ميبينيم كه اكثر كشورها متأسفانه از اسلام ناب بيگانه هستند و حتي اجازه بوجود آمدن مظاهر اسلامي را هم نميدهند، با اينكه خيلي از اين كشورها سردمدار شعار دفاع از آزادي عقيده و بيان و حقوق بشر هستند حتي اجازه نميدهند يك دختر با حجاب اسلامي در اجتماعات آنها حضور پيدا كند، لذا در اين زمانه، دينداري براي فردي كه بخواهد به همة فرامين الهي عمل كند، بسيار سخت شده است. امّا خداوند مهربان از هر انساني به اندازة وسع و توان خودش تكليف خواسته است،[6] پس كساني كه عشق دين در سر دارند بايد تلاش كنند به محيط امن بروند و از محيط مساعد براي پرداختن به تكليف ديني پيدا كنند، هم براي خود و هم براي رشد اهل و فرزندان خود، ولي اگر نتوانستند و يا از طاقت خارج بود بايد در همان محيط به مقدار كه مقدور است به وظايف و تكاليف خود عمل كند و به مقداري كه در اختيار او نيست پيش خداوند معذور است و خداوند كسي را بخاطر چيزي كه در توانش نيست تكليف نميكند.
اين نكته را هم در پايان يادآور ميشويم كه در اسلام يك مهاجرت فيزيكي داريم و آن همين بحثي بود كه مطرح نموديم و يك مهاجرت ديگر داريم از گناه و از هواي نفس بسوي عبادت و بندگي خدا، كه اين نوع مهاجرت هم بسيار مهم است و هم براي همه مقدور است و به صِرف آلوده بودن محيط نبايد ما هم در آن محيط آلوده ذوب شويم و اجري كه خداوند براي اين مهاجر يعني «تائب» قرار داده است بسيار عظيم ميباشد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي، قم، انتشارات هدف 1380، ج 4، ص 82ـ94 ذيل آيات 97 تا 101 سورة نساء.
2. حقوق بين الملل خصوصي، محمد نصيري، مبحث اول فصل تابعيت، فصل اقامتگاه و مبحث دوم، مسأله وضع بيگانگان.
پي نوشت ها:
[1] . نساء/100.
[2] . تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 541.
[3] . طباطبائي مؤمني، منوچهر، آزاديهاي عمومي و حقوق بشر، گفتار دوم.
[4] . مقاولهنامة 28، ژوئية 1951، اصل 33.
[5] . نساء/89 و 99 «إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلاً».
[6] . بقره/286: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها…».