مسلم بن عقيل پسر عمو و نماينده ي امام حسين ـ عليه السّلام ـ بود كه از طرف آن حضرت مأموريت مهم سفارت امام را در كوفه به عهده گرفت.[1] مسلم بن عقيل مخفيانه به همراه سه نفر از كساني كه نامههاي سران قبايل كوفه را براي امام آورده بودند در مورخه ي 15 رمضان سال 59 هجري قمري از مكّه عازم كوفه شدند و در بين راه به مدينه رفته و قبر پيامبر را زيارت كرده و نماز خوانده و با اقرباي خود در آن شهر وداع نموده و با اجير گرفتن دو نفر به عنوان راهنما عازم كوفه شدند.[2]در هيچ يك از مقاتل و منابع تاريخي معتبر همراهي فرزندان مسلم با او منعكس نشده است و همچنين در ماجراي شهادت مسلم بن عقيل هيچ مورّخي به اين امر اشاره نميكند. از طرف ديگر مسلم از طرف امام مأمور ميشود كه به طور مخفيانه و دور از چشم دشمنان به اين مأموريت برود كه بردن كودك نابالغ در ظاهر خلاف اين دستور بوده و يا اينكه خود مسلم براي اينكه از راههاي مخفي به كوفه برود و دشمن مطّلع نشود از مدينه دو راهنما اجير ميكند كه راه را براي مسلم نشان دهند، و در اين موقعيّت حسّاس همراه بردن دو كودك آن هم از كسي چون مسلم بن عقيل كه داراي هوش و ذكاوت و بينش سياسي بود، بعيد به نظر مي رسد. بلكه اين ادّعا را عدّهاي گزارش كردهاند كه به صحّت و سقم گزارش زياد اهميّت نداده و نوشته آنها فاقد سند معتبر است.
در منابع آمده كه فقط دو همراهي كه از مدينه اجير شده بودند راه را گم كردند و در مقابل عطش نتوانستند دوام بياورند و مسلم و همراهان ديگر با سختي و مشقّت نجات يافتند.[3]
امّا آنچه كه در مورد اين دو طفل در منابع معتبر آمده اين است، كه اينها در كربلا حضور داشتند يعني همه فرزندان مسلم كه چهار پسر و يك دختر بود، همراه كاروان امام حسين ـ عليه السّلام ـ بوده و دو نفر از اين پسران در ركاب دائي خود، امام حسين ـ عليه السّلام ـ به نامهاي عبدالله بن مسلم و محمّد بن مسلم شهيد ميشوند.[4] و دختر مسلم هم همراه اسراي كربلا بوده، همراه مادرش رقيه دختر امام علي ـ عليه السّلام ـ اسير ميشوند.
امّا دو برادر ديگر به اعتقاد مورّخين و علماء، كه سر سلسله اين گروه شيخ صدوق، رئيس محدّثين شيعه است و به تبع او علاّمه مجلسي[5] در بحارالانوار و شيخ عباس قمي در منتهي الامال [6] و نفس المهموم[7] و … بعد از شهادت امام ـ عليه السّلام ـ توسط لشكر عبيدالله بن زياد، اسير ميشوند و آنها را نزد عبيدالله ميبرند و او دستور ميدهد كه اين كودكان را زنداني كنند، و در تغذية (آب و نان) آنها سختگيري كنند، تا آنها تلف شوند. اين دو كودك با سختي و مشقّت فراوان روزها را سپري كردند تا اينكه يك سال از ماجرا گذشت. يكي از آنها به ديگري گفت: مدّتي است ما در زندانيم و عمر ما تباه ميشود. وقتي شيخ (زندانبان) آمد نسب خود را به او بگوييم (گويا زندانبان با آنها به مهرباني رفتار ميكرد) شايد نسبت به ما دلسوزي كند، شب كه زندانبان نان و آب آورد. برادر كوچكتر از شيخ درباره پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و علي ـ عليه السّلام ـ و جعفر طيّار و مسلم بن عقيل سؤال كرد و شيخ نام همه را با احترام ياد كرد و به رسالت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ولايت علي ـ عليه السّلام ـ شهادت داد و روشن شد كه از محبّان اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ است . در اين موقع برادران، خود را معرّفي ميكنند، و ميگويند كه دو فرزند مسلم بن عقيل هستند و مدّت يك سال است كه در اين زندان به سر ميبرند و از خانواده ي خود هيچ اطّلاعي ندارند. زندانبان وقتي همه ي قضايا را فهميد كمك كرد تا آن دو طفل از زندان فرار كنند، و آنها فرار كرده بعد از طيّ مسافتي جهت استراحت به پيرزني پناه ميبرند، و شب را در منزل او بيتوته ميكنند ولي داماد اين زن از كينهتوزان و دشمنان اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ بوده، وقتي كه شب به منزل ميآيد و از قضيه ي حضور فرزندان در خانه باخبر ميشود آنها را دستگير و در سحرگاه در كنار فرات با سنگدلي به شهادت ميرساند.[8]با توجّه به اين كه شيخ صدوق از بزرگان شيعه است و رُوات مورد اطمينان ميباشد و روايت را با سند نقل ميكند. ميتوان گفت كه طفلان مسلم همراه مسلم به كوفه نرفتند چنانچه هيچ اشارهاي به اين امر در منابع معتبر نشده بلكه اين دو بزرگوار همراه كاروان كربلا بودند و بعد از شهادت امام در اثر هجوم كوفيان به خيمهگاه امام ـ عليه السّلام ـ اين دو كودك اسير و اين سرنوشت برايشان رقم خورد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. منتهي الامال، ج1، نويسنده:شيخ عباس قمي.
2. نفس المهموم، نويسنده:شيخ عباس قمي.
3. امالي شيخ صدوق، ترجمه آيت الله كمره اي.
4. الارشاد، شيخ مفيد، ترجمه سيد هاشم رسولي محلّاتي.
پي نوشت ها:
[1] . ابي مخنف، وقعة الطف، قم، مؤسسة نشر اسلامي، چاپ اول، 1367، ص96.
[2] . سيد بن طاووس، لهوف، ترجمه عقيقي بخشايشي، قم، نشر بخشايش، چاپ اول، 1377، ص56.
[3] . مفيد، الارشاد، قم، مؤسسة آل البيت، 1412 هـ، ص40.
[4] . اصفهاني، ابوالفرج، مقاتل الطالبين، تحقيق سيد احمد، صَقِر، بيروت، دارالمعرفة، بيتا، ص94.
[5] . مجلسي، بحارالانوار، قم، كتابفروشي اسلامي، چاپ دوم،1369، ج45، ص101 به بعد.
[6] . قمي، عباس، منتهي الامال، قم، موسسة انتشارات هجرت، چاپ هشتم، 1373، ج1، ص593.
[7] . قمي، عباس، نفس المهموم، (در كربلا چه گذشت؟) ترجمه ي محمّد باقر كمرهاي، قم، انتشارات مسجد صاحب الزمان، چاپ پنجم، 1374، ص 198.
[8] . ر.ك: صدوق، امالي، ترجمه ي كمرهاي، تهران، انتشارات كتابچي، چاپ پنجم، 1370، ص83 ـ 88،