استناد به كتاب مقدس در دو جهت تصور ميشود:
1. اگر استناد به كتاب مقدس براي ديني به نام مسيحيت باشد كه در دو هزار سال پيش از اين با رسالت حضرت عيسي ـ عليهالسلام ـ از طرف خداوند براي هدايت مردم نازل گرديده است. چنين استنادي با خدشهپذير بودن اين كتاب به مشكلي برخورد نميكند. چون از لابه لاي همين كتابهاي تحريف شده و رسالههاي نوشته شده به دست مؤلفين آنها يقين و قطع بر وجود اجمالي دين مسيح به عنوان دين آسماني حاصل ميشود. گرچه ماهيت و احكام آن با چنين كتابي قابل اثبات نباشد.
2. اگر استناد به كتاب مقدس براي بيان حقيقت آئين مسيحيت به عنوان دين الهي و براي اثبات حقانيت و تصويب گزارهها و احكام معمول در مسيحيت موجود و تلقي آنها به عنوان كلام و تعاليم حضرت مسيح ـ عليهالسلام ـ، صورت بگيرد چنين استنادي با خدشه پذير بودن كتاب مقدس نه تنها درست نيست بلكه غير معقول است و صدق اين ادّعا از بيان مطالب زير بدست ميآيد.
در اعتبار هر كتابي براي اينكه بتواند اساس استنادها و استدلالها قرار بگيرد چند چيز شرط ميباشد:
1. مؤلف آن داراي هويت روشن و از اعتبار لازم برخوردار باشد.
2. مطالب مندرج در آن مخالف معيارهاي عقل نظري و عملي نباشد.
3. سند اتصال كتاب با مؤلفي كه داراي اعتبار است، ثابت و غير قابل خدشه باشد.
4. اگر كتاب از كتابهايي باشد كه اساس عقايد و دين جامعه را ميسازد بايد آسماني و الهي باشد.
کتاب مقدس داراي هيچيك از اين شرايط چهارگانه نميباشد زيرا پر واضح است كه نه انا جيل اربعه را ونه رسالههاي 23 گانه را حضرت عيسي ـ عليهالسلام ـ ننوشته است بلكه هر كدام از اين كتابها و رسالهها نويسندگاني دارند كه هيچكدام از آنها از حواري و شاگردان حضرت مسيح ـ عليهالسلام ـ هم نبودهاند. جان بي ناس مسيحي در اين رابطه چنين ميگويد: اين نكته مسلّم است كه عيسي خود تعاليم خود را تحرير نكرده بلكه به شاگردان خود اعتماد فرموده و به آنها امر كرد كه به اطراف جهان بروند و آنچه را از او آموختهاند و در حافظة خود به ياد دارند به ديگران تعليم دهند. و عموم مؤرخان مسيحي معتقداند كه بعد از مرگ او بعضي از شاگردان وي آن كلمات و اقوال را به رشتة تحرير در آورده اند و شايد بعضي اقوال را بر آن افزوده باشند و به سهو و غلط آنها را به عيسي ـ عليهالسلام ـ منسوب داشتهاند. جان بيناس در ادامه ميگويد:
نويسندگان انجيل متي و انجيل لوقا اناجيل شان را از اين نوشتهها كه نخستين منبع و تنها سرچشمه اطلاعاتي است، اقتباس نمودهاند. آنها از ساير منابع نيز موارد ديگري را كه به طور شفاهي يا كتبي به دست شان افتاده اضافه كردهاند. آنان از انجيل «مرقس» كه در حدود (65ـ70م) كتابت شده است نيز استفاده كردهاند. «انجيل يوحنا از همه متاخر است و در آخر همين قرن نوشته شده است و بيشتر از منابع خصوصي ديگر كسب اطلاع كرده است.[1]از اين سخنان جان ناس به صراحت بدست ميآيد كه هيچ كدام از نويسندگان اناجيل اربعه از حواري يا شاگردان حضرت عيسي ـ عليهالسلام ـ نبودهاند. بلكه هويت نويسندگان اناجيل اربعه مانند نويسندگان رسالههاي عهد جديد مجهول و اعتبار ديني، اخلاقي، اعتقادي و علمي آنان غير قابل تشخيص ميباشند. و يا مثل «پولس» است كه هويت و تشخيصش ملازم با بياعتباري اوست. امّا كتاب مقدس مسلمانان كه قرآن كريم باشد مشمول اين جهت از بحث قرار نميگيرد چون قرآن نوشتة دست انسان نيست تا درباره اعتبار و عدم اعتبار مؤلف آن سخن گفته شود بلكه قرآن كلام خدا و معجزهاي الهي است كه خودش خود را معرّفي نموده و حقانيت خود را به اثبات ميرساند.
امّا شرط دوم: و آن اينست كه مطالب مندرج در يك كتاب وقتي قابل پذيرش است كه يا هماهنگ با موازين عقل نظري و عملي باشد و يا لااقل در تضاد با حكم عقل كه فقط در محدودة خارج از حكم عقل تحقق پيدا ميكند نباشد، بلكه هر كتابي وقتي از اعتبار لازم بهرهمند است كه بشر را به سوي تعقل و تفكر دعوت كند. قرآن بندگانش را اينگونه به سوي تعقل و تفكر در پذيرش اقوال دعوت ميكند و ميفرمايد: «پس بندگان مرا بشارت ده همان كساني كه سخنان را ميشنوند و از نيكوترين آنها پيروي ميكنند آنان كساني هستند كه خدا هدايتشان كرده و آنها خردمندند»[2]كتاب هدايت بايد با منطق تعقل و تفكر و علم مجهز باشد چون منطق تعقل انسان را به سوي پيروي از حق تحريك نموده و او را به سمت قلّه سعادت سوق ميدهد به خلاف منطق احساس و عواطف كه محرّك به سوي منافع ظاهري و زودگذر دنيوي ميباشد. اگر به قرآن كريم رجوع شود به وضوح ديده ميشود كه به صورت كلّي انسان را به سوي اعمال عقل و فكر در آيات آفاقيه و انفسيه امر فرموده و در بعضي موارد مثل خلقت آسمانها و زمين و كوهها و درختان و چهارپايان و انسان و اختلاف زبانها و رنگها و نيز در تاريخ در احوال گذشتگان به صورت تفصيلي دعوت و ترغيب به تعقل و تفكر نموده است.[3]پس دين مبين اسلام مبتني بر قرآن كريم يك دين تعقل و تفكرگر است و از اين جهت هيچ نقصي بر قرآن وارد نيست.
امّا كتاب مقدس اعم از عهد عتيق و عهد جديد نه تنها حتي در يك مورد انسان را به سوي تعقل و تفكر دعوت نكرده اند بلكه پر از مطالب متضاد با حكم عقل ميباشد. گذشته از تورات كه بحثي در آن نيست مسائلي از قبيل اَب، ابن و روحالقدس و مسئلة به دار كشيده شدن حضرت مسيح ـ عليهالسلام ـ و فدا شدن او در برابر گناهان مردم، نفي شريعت و عدم وجود گناه بعد از نفي شريعت در عهد جديد از اموري است كه كاملاً منافات با عقل دارند. و حتي عدهاي از دانشمندان مسيحي بر غير معقول بودن تثليث اعتراف كردهاند ولكن در عين حال عذر آوردهاند كه قبول آن تعبداً واجب است. علّامه طباطبائي در ردّ اين اعتذار ميگويد اصلاً تصور مسئلهاي كه استحاله آن به حكم عقل روشن است در دين حق ممكن نيست و تشخيص حقانيت هر ديني فقط با عقل امكانپذير است و ممكن نيست يك عقيدة حق مشتمل بر يك امري باشد كه از نظر عقل باطل و محال است.[4] بنابراين كتاب مقدس مسيحيت از اين جهت نيز اعتبار و ارزش خود را از دست ميدهد و صلاحيّت براي استناد بر آيين مسيحيت را ندارد.
اما شرط سوم كه عبارت از اتصال سند به منبع و مصدر كتاب باشد، اين شرط در دين مبين اسلام از اهميت خاصي برخوردار است. در مقطوع الصدور بودن قرآن هيچ شك و ترديدي وجود ندارد. اما نسبت به سخنان پيامبر ـ صلي الله عَليهِ وَ اله و سَلَم ـ و ائمه معصومين ـ عليهالسلام ـ براي پذيرش و ترتيب اثر آنها علم خاصي بنام «رجال» و «درايه» در جهت اتصال و عدم اتصال سند وضع شده است. ولي براي اثبات يا عدم اثبات اتصال سند متون كتاب مقدس نه تنها علم خاصي وضع نشده است بلكه علم به عدم اتصال سند به مصدر اصلي اول يا دوم آن وجود دارد. «تولستوي» دانشمند روسي و مفسر انجيل ميگويد اناجيل موجود در زمان ما سند متصلي به حضرت عيسي ـ عليهالسلام ـ ندارند بلكه چهار صد سال بعد از عيسي ـ عليهالسلام ـ نوشته شده اند.[5]«هورن» مفسر معروف مسيحي ميگويد حال اينكه درباره زمان تاليف اناجيل از قدماي مورخين كليسا به ما رسيده ابتر و مقطوع السند و غير معين ميباشد.[6]وضع رسالههاي عهد جديد بدتر از وضع اناجيل است. نظر ديدگاه نويسندگان مسيحي در رابطه با اين رسالهها چنين است:
«هورن» مفسر مسيحي در ج2 از تفسير خودش نوشته كه رساله دوم پطرس و رساله يهودا و رساله دوم و سوم يوحنا و مكاشفات يوحنا در ترجمه سريانيه يافت نميشود.
«مستروارد» از «راجرس» كه از بزرگترين علما پروتستانت ميباشد نقل كرده است كه بسياري از علماء اين فرقه، رسالة عبرانيه، رساله يعقوب و رساله دوم و سوم يوحنا و رساله يهودا و مكاشفات يوحنا را از كتب مقدس بيرون كردهاند چونكه تمامي آنها را از اكاذيب ميدانند.
«ارجن» مفسر معروف مسيحي در جلد پنجم از شرح انجيل يوحنا نوشته است كه «پولس» به جميع كليساها چيزي ننوشت و گاهي كه به سوي بعضي كنايس چيزي نوشت بيش از دو يا چهار سطر ننوشت پس اين رسائل منتسب به «پولس» از تصنيفات او نيستند بلكه از اكاذيب و مجهولات و مخترعات است.[7]وقتي كه طبق اعتقاد خود دانشمندان مسيحي اناجيل و رسالههاي عهد جديد ابتر و مقطوع سند و يا حتي از اكاذيب و جعليات شمرده ميشوند چه اعتباري براي آنها در راستاي استناد و استدلال دربارة آيين مسيح باقي ميماند.
و بالآخره شرط چهارم و آن اين بود كه اگر كتابي براي اثبات عقايد و احكام الهي مورد استناد قرار ميگيرد بايد خود كتاب الهي و آسماني بوده و مبتني بر وحي باشد. چون اديان بشري كه زائيده افكار انساني و مبتني بر علوم اندك بشر و احساسات و عواطف او هستند هيچ ازرش و صلاحيت عقلي و عقلائي از براي گرايشات اعتقادي ندارند. و نه تنها در اثبات عقايد و احكام الهي عقيماند بلكه اگر اساس عقايد و دين براي بشر قرار بگيرند منافات صريح با حكم عقل و رأي عقلا داشته و مستلزم ظلم و استبداد بر جامعه انساني خواهد بود چون اگر كتابي از افكار و احساسات و عواطف يك انسان تراوش كرده باشد و مجموعه اي از نظرات شخصي او را تشكيل داده و هيچ گونه ربطي به خداوند نداشته، تحميل آن بر مردم با آزادي عملي و فكري بشريت منافات دارد و مستلزم نه تنها اسارت عملي و اعتقادي بشر در حصارهاي افكار يك شخص ميشود بلكه بندگي بشر را در برابر انسان و قبولي ربوبيت و خدائي او را در پي دارد. و اين منطق كه منطق الهي و موافق با عقل و فطرت است در قرآن به وضوح در برابر سران نصاري بيان شده است آنجا كه ميفرمايد: «بگو اي اهل كتاب بيائيد به سوي سخني كه ميان ما و شما يك سان است كه جز خداي يگانه را نپرستيم و چيزي را همتاي او قرار ندهيم و بعضي از ما بعضي ديگر را غير از خداي يگانه به خدائي نپذيرد.»[8]و از مطالب گذشته عدم وجود اين شرط در كتاب مقدس نيز به اثبات ميرسد پس بنابر اين معيار كتاب مقدس اعم از عهد عتيق و عهد جديد هيچ نوع صلاحيتي براي اثبات دين آسماني و احكام آن ندارد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تفسير الميزان، ج3، علامه طباطبائي.
2. صد مقاله سلطاني، سلطان الواعظين شيرازي.
3. مسيحيت شناسي، مقايسهاي، محمد رضا زيبائينژاد.
پي نوشت ها:
[1] . جان بي ناس، تاريخ جامع اديان، آموزش انقلاب اسلامي، پنجم، 1372ش، ص576.
[2] . زمر/ 18.
[3] . طباطبائي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، موسسة النشر الاسلامي، ج3، ص57، بيتا.
[4] . همان، 3/323 و 324.
[5] . شيرازي، سلطان الواعظين، صد مقاله سلطاني، تهران، چاپخانة حيدري، ص46، بيتا.
[6] . همان، ص 45.
[7] . همان، ص 61 و 62.
[8] . آل عمران/64.