بازكاوى هدايت و ضلالت در قرآن(1)
بازكاوى هدايت و ضلالت در قرآن(1)
يكى از مباحث بسيار مهم كه هدف از بعثت انبياء را بيان مىكند و آثار تربيتى و عقيدتى متعددى بر آن مترتب است، بحث هدايت و ضلالت مىباشد. هدف از ارسال انبياء و تشريع قوانين الهى هدايت انسانها است در راهى كه نهايت آن رستگارى و آسايش ابدى است و بايد ديد قرآن كريم به عنوان منبع اصلى تعاليم اسلامى، كه كتاب هدايت ناميده شده و آخرين نسخه دستورات آسمانى براى انسان است، چه راهى را براى رسيدن به آن هدف متعالى پيشنهاد مىكند و نقطه مقابل آن؛ يعنى ضلالت را در چه چيز مىداند؟
عوامل گمراهى را در چه چيز مىبيند و راه گريز از آن چيست؟
نقش انسان در اين مورد چه مقدار است و نشانههاى افرادى كه هدايت شده، يا افرادى كه دچار گمراهى شدهاند چيست؟
آيا هدايت اختيارى و اكتسابى است يا نه و آيا همگانى است و هاديان همگان را راهنمايى كردهاند، يا راهنمايى آنها براى برخى از مردم مىباشد؟
در اين مقاله با استفاده از آيات، به اختصار به بررسى مسائلى كه عنوان شد مىپردازيم؛ قبل از آن كه وارد اصل بحث شويم، بايد ديد اين دو واژه در لغت و در اصطلاح قرآن به چه معنى مىباشند.
هدايت و ضلالت در لغت
راغب هدايت را راهنمايى با لطف و ضلالت را عدول از راه راست بيان كرده است.(1)
پس هدايت يعنى نشان دادن راهى كه به هدف انسان منتهى مىشود و ضلالت به معناى عدول از صراط مستقيم است و متمايل شدن از منهج اصلى؛ خواه كم باشد يا زياد و خواه عمدى باشد يا سهوى.
واژه ضلالت، متضمن نوعى تحيّر و سرگردانى است و مراد منحرف شدن از راهى است كه به مقصد منتهى مىگردد. «ضال» به كسى گفته مىشود كه مقصود و مطلوبش از او پنهان شده باشد و از راهى كه به آن منتهى مىشود، منحرف گرديده است.
معناى هدايت و ضلالت در قرآن
از حدود 236 مورد آيهاى كه در قرآن راجع به هدايت آمده است مىتوان چنين برداشت نمود كه هدايت به معناى «راهنمايى و ارائه طريق حق و كمال و خير و صواب» است كه گاهى در مورد انسانها به كار مىرود؛ مانند آيه شريفه: «و الذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا»(عنكبوت/ 69)؛ ما راهمان را به افرادى كه براى رضاى پروردگارشان تلاش كنند نشان خواهيم داد.
و گاهى در معنايى عام استعمال شده كه شامل تمام موجودات است كه آنها بر اساس استعداد خدادادى خود به سوى كمال هدايت مىشوند. از آيه «ربّنا الذى اعطى كل شىء خلقه ثمّ هدى» (طه/ 50) همين معنى برداشت مىشود؛ چنان كه مرحوم علامه از صدرالمتألهين نقل مىكند كه هدايت عبارت است از سوق دادن موجودات به سوى كمال ثانوى آنها(2) كه چيزهايى است كه براى بقا بدان نياز دارند. پس هدايت داراى اقسام و انواعى مىباشد كه آنها را مورد بررسى قرار خواهيم داد.
هدايت تكوينى
هدايت تكوينى ايجاد قوا، استعدادها و گرايشهاى خاص در يك موجود است، به گونهاى كه آن را به كمال شايسته خود برساند. اين معنى نشانگر اين واقعيت است كه هر موجودى براى رسيدن به هدف معيّن خود بايد راه خاصى را بسپارد؛ مثلاً اگر زندگى زنبور عسل را ملاحظه نماييم، خواهيم ديد اين حيوان به صورت گروهى زندگى مىكند و هر يك از اعضا مسؤوليت خاصى را بر عهده دارد و همه براى رسيدن به هدفى معيّن تلاش مىكنند.
خالق اين حيوان، چنان استعداد و غريزهاى را در وجود آن نهاده است كه در كوهها، جنگلها و بر روى درختان لانه بسازد و هر يك از آنها بتواند وظيفه خود را تشخيص دهد و براى انجام آن به بهترين وجه تلاش نمايد. خداوند متعال در اين مورد مىفرمايد:
«و اوحى ربّك الى النحل ان اتخذى من الجبال بيوتا و من الشجر و مما يعرشون) (نحل/ 68)
مرحوم علامه طباطبايى در تفسير اين آيه مىفرمايد خداوند از طريق غريزهاى كه در ذات زنبور عسل قرار داده، به او الهام نموده است.(3)
قرآن براى هر موجودى هدايتى مخصوص و هدفى ويژه را مطرح مىكند و خلقت آن به گونهاى است كه به سوى آن هدف هدايت شده است. از اين نظر خلقت انسان همانند موجودات ديگر است و اورگانيزم انسان به گونهاى است كه مىتواند نيازهاى مادى خود را در جهت ادامه حيات به صورت اجتماعى همراه با تحول و تكامل و بهرهگيرى از آنچه در محيط است تأمين نمايد. در خلقت انسان همانند تمام موجودات مادى ديگر هدفى وجود دارد و انسان همواره در جهت رسيدن به آن هدف در حال حركت مىباشد، استاد جوادى آملى در اين باره مىنويسد:
«… هر گونه حركت در محدوده طبيعت همراه با هدايت بوده و از راه خاص به هدف مخصوص رهبرى خواهد شد و هيچ موجود طبيعى ايستا و جامد نبوده و هيچ حركتى نيز بدون هدف نخواهد بود.»(4)
هدايت تكوينى عام و شامل تمام موجودات مىباشد، اما نوعى از هدايت تكوينى خاص انسان است. انسان كه در دنياى آفرينش جايگاه ويژهاى را به خود اختصاص داده و اشرف مخلوقات است هدايتى خاص مىطلبد. بيشترين قابليتها واستعدادهاى جهان خلقت در اختيار انسان قرار دارد و هدف آفرينش در مورد انسان بسيار متعالى است و قابل قياس با هدف آفرينش در موجودات ديگر نيست؛ مثلاً هدف از آفرينش يك گياه رشد و نمو آن، دادن شكوفه و سپس تبديل آن به ميوه يا بذر است؛ اما در مورد انسان كه موجودى پيچيده است طبيعتا هدفى والاتر وجود دارد و وصول به آن مشكلتر مىباشد و بر اين اساس قواى غريزى قويترى هم در اختيار او قرار داده شده است. اين قوا و استعدادها بايد در مسير صحيح خود هدايت شوند تا انسان را به هدف آفرينش برساند.
يكى از مصاديق هدايت تكوينى ويژه انسان داشتن قوه تعقل است. قوه يا حس حقيقتجويى و كنجكاوى، ميل به زيبايى، ميل به پرستش و… از جمله استعدادهاى خاص انسانى هستند كه به صورت تكوينى در وجود نوع بشر نهاده شدهاند و به وى قدرت تشخيص خير و شرّ، حسن و قبح و حق و باطل را مىدهند. اين در حالى است كه تمام موجودات مادى ديگر از داشتن چنين قوا و استعدادهايى محروم هستند.
هدايت تشريعى
انسان با موجودات ديگر تفاوت اساسى دارد؛ زيرا آنها تنها داراى بعد مادى هستند و هدف نهايى از خلقتشان رسيدن به كمال در همان بُعد مىباشد، اما ابعاد وجودى انسان فراتر از بعد مادى اوست. بعد روحى انسان بسيار پيچيده و شناخت نيازهاى آن مشكل مىباشد و در نتيجه هدايت انسان در اين جهت بسيار دشوار مىباشد و لذا اگر انسان بتواند خود را بشناسد و بعد معنوى خود و نيازهاى آن را درك كند، مىتواند به كمال مطلوب خود برسد.
حضرت على عليهالسلام در اين مورد مىفرمايد هر كس خود را بشناسد، پروردگار خود را شناخته است.(5)
از آن جا كه شناخت «نفس» بسيار دشوار و حتى براى انسان بتنهايى غير ممكناست، نياز به راهنمايى و تعليم رخ مىنمايد. انسان آزاد آفريده شده و حق انتخاب به او داده شده و از اين رو داراى مسؤوليت هم مىباشد و اكنون براى انتخاب اصلح نياز به راهنمايى دارد؛ راهنمايى از سوى مبدئى كه ويژگيهاى انسان و رو حيات او را بخوبى بداند و توانايى پاسخ به نيازهاى او را داشته باشد. از سوى ديگر انسان موجودى است كه به صورت انفرادى نمىتواند زندگى كرده نيازهاى خود را تأمين كند، بلكه بايد در پرتو زندگى اجتماعى، افراد از تواناييهاى يكديگر براى رفع نيازهاى خود بهره ببرند؛ هر چند اين خود منشأ تعارضات و درگيريهايى بين آنها مىگردد؛ چرا كه همان غرايز حيوانى از قبيل نفعطلبى و برترىجويى و تفوقطلبى در وجود انسان نهفته شده است.
بدين سان براى برقرارى توازن و جلوگيرى از بروز خشونت در جوامع انسانى و نيز سوق دادن فرد و جامعه به سوى هدف آفرينش، نياز به هدايت و راهنمايى انسان ضرورى است؛ هدايت از سوى آفرينندهاى كه نسبت به خصوصيات و نيازهاى انسان آگاهى كامل دارد و عناصر موثر در رسيدن انسان به آن هدف را كاملاً مىشناسد. نقش پيامبران در اين ميان نشان دادن راهى است كه خداوند براى رسيدن انسان به هدف آفرينش خود ترسيم نموده است. لطف الهى در اين است كه انسان را به سعادت و كمال برساند. وى انسان را تا حدودى از طريق خلقت و تقدير و نيز فطرت آدمى راهنمايى كرده و سرشت انسان را به گونهاى قرار داده است كه انسان را به سوى كمال نهايى و مطلق دعوت مىنمايد: «فاقم وجهك للدين حنيفا فطرتاللّه التى فطر الناس عليها» (روم/ 30)
فطرت انسان با گرايش به سوى خداوند كه كمال مطلق است درآميخته است، همان گونه كه از امام صادق عليهالسلام در مورد اين آيه سؤال شد و حضرت فرمود مراد از فطرت در اين جا توحيد مىباشد.(6) در برخى روايات نيز آمده است كه مراد از فطرت اسلام مىباشد، چنان كه مرحوم شيخ طبرسى و برخى ديگر از مفسران اين قول را برگزيدهاند.(7)
اين فطرت الهى انسان را به سوى انجام كارهاى نيك و صلاح پيش مىبرد و توجه انسان را به سوى خالق و عبوديت او جلب مىكند، لذا است كه گفته مىشود عبادت كردن و عبوديت ذاتى انسان است. شاهد بر اين مدعى اين است كه در طول تاريخ مردم به عبادت و پرستش مشغول بودهاند و نمىتوان ملتى را يافت كه خود را از پرستش بىنياز ببيند، مگر در مواردى نادر و استثنايى.
از طرفى امروزه مىبينيم به رغم تمام تلاشى كه حكومتهاى لائيك و ضددينى براى محو دين در كشورهاى خود كردهاند، نه تنها توجه مردم به دين كاهش نيافته، بلكه گرايشهاى مردم به دين و مخصوصا اسلام در سراسر جهان همانند چشمهاى جوشان در حال افزايش مىباشد.
فطرت انسان را به سوى حق و حقيقت و كمال و سعادت دعوت و راهنمايى مىنمايد، اما خود بتنهايى قادر نيست براى هميشه انسان را راهنمايى كند و از او در مقابل اميال غريزى دفاع نمايد؛ از اين رو خداوند عقل را كه چراغى فروزان است در اختيار انسان قرار داد. عقل رسولى باطنى است و نقش بزرگى در راهنمايى انسان به عهده دارد و لذا در مكتب اهل بيت عقل يكى از منابع علمى و فقهى شمرده مىشود و قرآن نيز جايگاه مهمى براى عقل ترسيم كرده است. از طرفى يكى از عوامل عمده گمراهى، انحطاط و سقوط آدمى، عدم تعقل و تفكر او مىباشد، چنان كه قرآن نيز در سوره ملك از قول دوزخيان مىفرمايد:«اگر ما گوش و عقل خود را به كار گرفته بوديم، اهل آتش نبوديم.»(ملك/ 10)
با اين وصف، به كارگيرى عقل از سوى مردم متفاوت است و گاهى در مورد يك مسأله افراد نظرات مختلف دارند. تمام افرادى كه با هم به نزاع مىپردازند و كسانى كه براى بشر مشكلات بزرگى مىآفرينند از نعمت عقل برخوردارند؛ اما از به كارگيرى آن عاجز هستند و نمىتوانند آن را راهنماى خود قرار دهند. اگر غرايز و شهوات انسان طغيان نمايد چيزى از نور عقل باقى نمىماند تا انسان در پرتو آن به سرمنزل مقصود برسد و در اين حال قدرت تفكر و انديشه از او سلب مىشود؛ از اين رو عقل به تنهايى براى هدايت بشر كافى نيست، بلكه در مواجهه با غرائز طغيانگر قاصر است و به نيروى ديگرى براى روشن كردن راه انسان نياز مىباشد. اين نيرو همان نيروى تشريع است. تشريع يعنى وضع قانون از سوى شارع تا از بيرون انسان را هدايت كند و براى او چراغى باشد تا در پرتو آن به حيات خود ادامه دهد، از برخورد با ديگران مصون بماند، و در راه كمال و سعادت حركت كند. اين همان قوانين الهى است و افرادى كه آن را از منبع اصلى دريافت مىكنند و در اختيار مردم قرار مىدهند، رسولان و انبياء مىباشند.
مراحل هدايت تشريعى
سؤالى كه در اين جا مطرح است اين است كه آيا هدايت تشريعى شامل همه افراد بشر است، يا ويژه افراد خاصى مىباشد؟ اگر هدايت عموميت دارد، آيا تحت شرايط خاصى انسان از آن بهره مىبرد، يا در هر شرايطى انسان مىتواند از اين مشعل فروزان سود جويد؟
از برخى تعاريف و تقسيماتى كه نويسندگان و مفسران ارائه نمودهاند چنين برداشت مىشود كه هدايت تشريعى نيز داراى مراحلى است كه برخى از آنها عام است و تنها شرط آن وجود اراده در انسان است؛ اما برخى ديگر از درجات آن در مورد افراد خاصى است كه مراحل پايينتر آن را طى كردهاند. در اين مورد راغب اصفهانى هدايت انسانها را داراى مراتب و درجاتى برشمرده است؛ از قبيل:
1. آنچه شامل تمام مكلفان است و نوع بشر از آن برخوردار مىباشد؛ مانند عقل و استعداد و امكان تحصيل علم.(8) براى اثبات اين مطلب به آيه «ربّنا الذى اعطى كل شىء خلقه ثمّ هدى»(طه/ 50) استدلال نموده است.
البته چنين به نظر مىرسد كه در اين استدلال راغب از نكتهاى غفلت نموده است كه هر چند هدايت مذكور در آيه عام و شامل نوع بشر است و همه مىتوانند از آن برخوردار باشند، ولى اختصاص به انسان ندارد و عموم كلمه «كل شىء» تمام موجودات را شامل مىشود و نمىتوان آن را در خصوص انسان دانست، بلكه در اصل، در مورد هدايت تكوينى است؛ چنان كه علامه اين را مىگويد.(9)
2. هدايت يعنى دعوت به لسان انبياء و به وسيله وحى كه اين در خصوص نوع بشر است؛ چنان كه آيه شريفه مىفرمايد «و جعلنا منهم ائمّة يهدون بامرنا» (انبياء/ 73)
3. توفيقى كه اختصاص به افرادى دارد كه به دعوت رسولان و هاديان الهى لبيك گفتهاند و مراحل اوّل و دوم هدايت را پشت سر نهادهاند: «الذين اهتدوا زادتهم هدى»(محمد/ 17)
«و من يؤمن باللّه يهد قلبه» (تغابن/ 11)
4. هدايت انسان در روز قيامت به سوى جنت: «سيهديهم و يصلح بالهم»(محمد/ 5)
راغب اين هدايتها را مترتب بر يكديگر دانسته، مىنويسد آنچه فعل انسان است همان هدايت به زبان و دعوت مىباشد و مراحل ديگر آن را فقط خداوند مىتواند عهدهدار گردد.
علامه حلى نيز در مورد هدايت مراحلى را قائل است و آن را به سه مرحله تقسيم مىنمايد:
1. دلالت و راهنمايى به حق و حقيقت؛ مثل «هدانى الى الطريق» كه در اين مورد راه به انسان نشان داده مىشود.
2. فعل هدايت؛ يعنى نماياندن واقعيت به انسان، به گونهاى كه انسان به آن معتقد گردد.
3. رساندن به هدف و مقصود؛ همانند كسى كه دست انسان را گرفته، او را تا مقصد همراهى نمايد.(10)
بلى مرحلهاى از هدايت است كه عموم مردم مىتوانند از آن بهره برند. لطف الهى ايجاب مىكند كه همه مردم را به راه راست هدايت كند؛ زيرا او خالق و ربّ است و براى سعادت مربوب و مخلوق خود بايد راه را نشان دهد. استاد جوادى آملى در اين خصوص مىفرمايد:
«هدايت تشريعى نيز از خداوند است نه از آن غير او و حتما از خداوند صادر خواهد شد… چون ربوبيت تمام ممكنات مخصوص خداوند است و از حضرت اوست.»(11)
مرحلهاى بالاتر از هدايت نيز وجود دارد كه ويژه افراد خاصّى است؛ افرادى كه به نداى فطرت خود پاسخ مثبت دادهاند، از چراغ عقل بهره گرفتهاند و به سخن و راهنمايى رسولان و هاديان توجه كرده و در آن راه گام نهادهاند. آنها كه با اطاعت از دستورات الهى تيرگيها را از قلب خود زدودهاند و پردههاى حجاب را كنار زدهاند، مورد عنايت خاص الهى قرار گرفته، بهتر از ديگران مىتوانند در راه رسيدن به هدف قدم بردارند.
در اين جاست كه خداوند هم عنايت خاصى به آنها مىنمايد و به گفته استاد جعفر سبحانى كمكهاى غيبى و امدادهايى كه خارج از اختيار انسان است شامل حال او مىشود.(12)
گاهى انسان در شرايط مناسب موفق به انجام كارى مىشود كه اثر مثبت آن كار براى مدتها باقى مىماند. اين همان توفيق و هدايت ثانوى است كه مترتب بر هدايت اولى است كه در دست خود انسان بوده و از آن بهره جسته است.
قرآن كريم در اين باره مىفرمايد هر كس پذيراى هدايت باشد، هدايت او افزايش خواهد يافت.(محمد/ 17،زمر/ 18،تغابن/ 11وبقره/ 2) از آيات نخستين سوره بقره كه مىفرمايد: «ذلك الكتاب لاريب فيه هدىً للمتقين. الذين يؤمنون… اولئك على هدىً من ربّهم»نيز مىتوان دو گونه هدايت را برداشت نمود. يك هدايت اوليه كه همان پيروى از فطرت، عقل و تعاليم انبياء است كه اين خود آثارى را به دنبال دارد كه يكى از آنها تشكيل ملكه تقوا در انسان مىباشد و در پى آن هدايت ثانوى متوجه انسان مىشود كه همان توفيق الهى است؛ چنان كه در نقطه مقابل، ضلالت نيز همينگونه است و مرحلهاى عميق دارد كه مترتب بر مرحله اول است. مرحله اول در دست خود انسان است؛ يعنى بىتوجهى به نداى فطرت و راهنمايى عقل و دستورات انبياء باعث تيرگى قلب، حجاب و سلب توفيق مىگردد. البته اين آثار بر بىتوجهى انسان به دستورات الهى بار مىشود؛ هر چند خود انسان به آن توجه نداشته باشد يا حتى آن را نخواسته باشد: «انّ الذين كفروا سواء عليهم اانذرتهم ام لم تنذرهم لايؤمنون. ختم اللّه على قلوبهم و…»(بقره/ 6-5) و «فى قلوبهم مرض فزادهم اللّه مرضا»(بقره/ 10)
مُهر زدن بر قلب اين افراد، كر كردن آنها به گونهاى كه كلام حق را نمىتوانند بشنوند و نيز زياد كردن مرض قلوب آنها از سوى خداوند است و آنها نمىتوانند جلو آن را بگيرند؛ زيرا مقدمات آن را به سوء اختيار خودشان فراهم كرده و از مرحله هدايت اوليه استفاده نكردهاند و اين ضلالت كه فعل خداوند است، مترتب بر ضلالت اولى است كه در اختيار خود افراد بوده است.
به عنوان مثال، اگر شخصى بزرگوار و اهل جود و كرم مجلسى را برگزار كند و افرادى را دعوت نمايد و سپس در آن مجلس هدايايى را توزيع نمايد مسلم است كسانى از اين هدايا و از الطاف صاحب كرم برخوردار مىشوند كه دعوت وى را پذيرفته و در مجلس حاضر شدهاند؛ اما آنها كه در مجلس حاضر نشدهاند از اين هدايا محروم خواهند بود و نمىتوانند آن شخص صاحب جود و كرم را ملامت نمايند، بلكه خود آنها بايد براى اين محروميت سرزنش شوند.
پي نوشت :
1. راغب اصفهانى، المفردات فى غريب القرآن، تهران، المكتبة المرتضويه، 502 هجرى، ماده هدى و ماده ضلل.
2. سيدمحمدحسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، انتشارات اسماعيليان، 1393 ق، ج9، ص8.
3. الميزان، ج12، ص292.
4. جوادى آملى، هدايت در قرآن، تهران، مركز نشر فرهنگى رجا، 1364 ش، ص22.
5. محمدى رىشهرى، ميزان الحكمه، قم، مكتب الاعلام الاسلامى، 1404 ق، ج6، ص142، حرف «ع».
6. محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، تهران، انتشارات علميه اسلاميه، ج3، باب فطرة الخلق على التوحيد، ص19.
7. امين الاسلام طبرسى، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تهران، مكتبة العلمية الاسلاميه، ج4، ص303.
8. المفردات فى غريب القرآن، ماده هدى.
9. الميزان، ج14، ص166.
10. علامه حلى، كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، بيروت، موسسة الاعلمى للمطبوعات، 1399 ق، ص343.
11. هدايت در قرآن، ص33.
12. جعفر سبحانى، منشور جاويد، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1366 ش، ج3، ص156.
منبع:فصلنامه الهيات و حقوق، شماره 1
/س