خانه » همه » مذهبی » بازكاوى هدايت و ضلالت در قرآن(1)

بازكاوى هدايت و ضلالت در قرآن(1)

بازكاوى هدايت و ضلالت در قرآن(1)

يكى از مباحث بسيار مهم كه هدف از بعثت انبياء را بيان مى‏كند و آثار تربيتى و عقيدتى متعددى بر آن مترتب است، بحث هدايت و ضلالت مى‏باشد. هدف از ارسال انبياء و تشريع قوانين الهى هدايت انسانها است در راهى كه نهايت آن رستگارى و آسايش ابدى است و بايد ديد قرآن كريم به عنوان منبع اصلى تعاليم اسلامى، كه كتاب هدايت ناميده شده و آخرين نسخه دستورات آسمانى براى انسان است، چه راهى را براى رسيدن به آن هدف متعالى پيشنهاد مى‏كند و نقطه مقابل آن؛ يعنى ضلالت را در چه چيز

bead5bc4 0f62 4fb2 91bd 2612081bffaa - بازكاوى هدايت و ضلالت در قرآن(1)
0000766 - بازكاوى هدايت و ضلالت در قرآن(1)
بازكاوى هدايت و ضلالت در قرآن(1)

نویسنده : محمد امامى

در اين مقاله با استفاده از آيات، به اختصار به بررسى هدايت و ضلالت در قرآن مى‏پردازيم.
يكى از مباحث بسيار مهم كه هدف از بعثت انبياء را بيان مى‏كند و آثار تربيتى و عقيدتى متعددى بر آن مترتب است، بحث هدايت و ضلالت مى‏باشد. هدف از ارسال انبياء و تشريع قوانين الهى هدايت انسانها است در راهى كه نهايت آن رستگارى و آسايش ابدى است و بايد ديد قرآن كريم به عنوان منبع اصلى تعاليم اسلامى، كه كتاب هدايت ناميده شده و آخرين نسخه دستورات آسمانى براى انسان است، چه راهى را براى رسيدن به آن هدف متعالى پيشنهاد مى‏كند و نقطه مقابل آن؛ يعنى ضلالت را در چه چيز مى‏داند؟
عوامل گمراهى را در چه چيز مى‏بيند و راه گريز از آن چيست؟
نقش انسان در اين مورد چه مقدار است و نشانه‏هاى افرادى كه هدايت شده، يا افرادى كه دچار گمراهى شده‏اند چيست؟
آيا هدايت اختيارى و اكتسابى است يا نه و آيا همگانى است و هاديان همگان را راهنمايى كرده‏اند، يا راهنمايى آنها براى برخى از مردم مى‏باشد؟
در اين مقاله با استفاده از آيات، به اختصار به بررسى مسائلى كه عنوان شد مى‏پردازيم؛ قبل از آن كه وارد اصل بحث شويم، بايد ديد اين دو واژه در لغت و در اصطلاح قرآن به چه معنى مى‏باشند.

هدايت و ضلالت در لغت

راغب هدايت را راهنمايى با لطف و ضلالت را عدول از راه راست بيان كرده است.(1)
پس هدايت يعنى نشان دادن راهى كه به هدف انسان منتهى مى‏شود و ضلالت به معناى عدول از صراط مستقيم است و متمايل شدن از منهج اصلى؛ خواه كم باشد يا زياد و خواه عمدى باشد يا سهوى.
واژه ضلالت، متضمن نوعى تحيّر و سرگردانى است و مراد منحرف شدن از راهى است كه به مقصد منتهى مى‏گردد. «ضال» به كسى گفته مى‏شود كه مقصود و مطلوبش از او پنهان شده باشد و از راهى كه به آن منتهى مى‏شود، منحرف گرديده است.

معناى هدايت و ضلالت در قرآن

از حدود 236 مورد آيه‏اى كه در قرآن راجع به هدايت آمده است مى‏توان چنين برداشت نمود كه هدايت به معناى «راهنمايى و ارائه طريق حق و كمال و خير و صواب» است كه گاهى در مورد انسانها به كار مى‏رود؛ مانند آيه شريفه: «و الذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا»(عنكبوت/ 69)؛ ما راهمان را به افرادى كه براى رضاى پروردگارشان تلاش كنند نشان خواهيم داد.
و گاهى در معنايى عام استعمال شده كه شامل تمام موجودات است كه آنها بر اساس استعداد خدادادى خود به سوى كمال هدايت مى‏شوند. از آيه «ربّنا الذى اعطى كل شى‏ء خلقه ثمّ هدى» (طه/ 50) همين معنى برداشت مى‏شود؛ چنان كه مرحوم علامه از صدرالمتألهين نقل مى‏كند كه هدايت عبارت است از سوق دادن موجودات به سوى كمال ثانوى آنها(2) كه چيزهايى است كه براى بقا بدان نياز دارند. پس هدايت داراى اقسام و انواعى مى‏باشد كه آنها را مورد بررسى قرار خواهيم داد.

هدايت تكوينى

هدايت تكوينى ايجاد قوا، استعدادها و گرايشهاى خاص در يك موجود است، به گونه‏اى كه آن را به كمال شايسته خود برساند. اين معنى نشانگر اين واقعيت است كه هر موجودى براى رسيدن به هدف معيّن خود بايد راه خاصى را بسپارد؛ مثلاً اگر زندگى زنبور عسل را ملاحظه نماييم، خواهيم ديد اين حيوان به صورت گروهى زندگى مى‏كند و هر يك از اعضا مسؤوليت خاصى را بر عهده دارد و همه براى رسيدن به هدفى معيّن تلاش مى‏كنند.
خالق اين حيوان، چنان استعداد و غريزه‏اى را در وجود آن نهاده است كه در كوهها، جنگلها و بر روى درختان لانه بسازد و هر يك از آنها بتواند وظيفه خود را تشخيص دهد و براى انجام آن به بهترين وجه تلاش نمايد. خداوند متعال در اين مورد مى‏فرمايد:
«و اوحى ربّك الى النحل ان اتخذى من الجبال بيوتا و من الشجر و مما يعرشون) (نحل/ 68)
مرحوم علامه طباطبايى در تفسير اين آيه مى‏فرمايد خداوند از طريق غريزه‏اى كه در ذات زنبور عسل قرار داده، به او الهام نموده است.(3)
قرآن براى هر موجودى هدايتى مخصوص و هدفى ويژه را مطرح مى‏كند و خلقت آن به گونه‏اى است كه به سوى آن هدف هدايت شده است. از اين نظر خلقت انسان همانند موجودات ديگر است و اورگانيزم انسان به گونه‏اى است كه مى‏تواند نيازهاى مادى خود را در جهت ادامه حيات به صورت اجتماعى همراه با تحول و تكامل و بهره‏گيرى از آنچه در محيط است تأمين نمايد. در خلقت انسان همانند تمام موجودات مادى ديگر هدفى وجود دارد و انسان همواره در جهت رسيدن به آن هدف در حال حركت مى‏باشد، استاد جوادى آملى در اين باره مى‏نويسد:
«… هر گونه حركت در محدوده طبيعت همراه با هدايت بوده و از راه خاص به هدف مخصوص رهبرى خواهد شد و هيچ موجود طبيعى ايستا و جامد نبوده و هيچ حركتى نيز بدون هدف نخواهد بود.»(4)
هدايت تكوينى عام و شامل تمام موجودات مى‏باشد، اما نوعى از هدايت تكوينى خاص انسان است. انسان كه در دنياى آفرينش جايگاه ويژه‏اى را به خود اختصاص داده و اشرف مخلوقات است هدايتى خاص مى‏طلبد. بيشترين قابليتها واستعدادهاى جهان خلقت در اختيار انسان قرار دارد و هدف آفرينش در مورد انسان بسيار متعالى است و قابل قياس با هدف آفرينش در موجودات ديگر نيست؛ مثلاً هدف از آفرينش يك گياه رشد و نمو آن، دادن شكوفه و سپس تبديل آن به ميوه يا بذر است؛ اما در مورد انسان كه موجودى پيچيده است طبيعتا هدفى والاتر وجود دارد و وصول به آن مشكلتر مى‏باشد و بر اين اساس قواى غريزى قويترى هم در اختيار او قرار داده شده است. اين قوا و استعدادها بايد در مسير صحيح خود هدايت شوند تا انسان را به هدف آفرينش برساند.
يكى از مصاديق هدايت تكوينى ويژه انسان داشتن قوه تعقل است. قوه يا حس حقيقت‏جويى و كنجكاوى، ميل به زيبايى، ميل به پرستش و… از جمله استعدادهاى خاص انسانى هستند كه به صورت تكوينى در وجود نوع بشر نهاده شده‏اند و به وى قدرت تشخيص خير و شرّ، حسن و قبح و حق و باطل را مى‏دهند. اين در حالى است كه تمام موجودات مادى ديگر از داشتن چنين قوا و استعدادهايى محروم هستند.

هدايت تشريعى

انسان با موجودات ديگر تفاوت اساسى دارد؛ زيرا آنها تنها داراى بعد مادى هستند و هدف نهايى از خلقتشان رسيدن به كمال در همان بُعد مى‏باشد، اما ابعاد وجودى انسان فراتر از بعد مادى اوست. بعد روحى انسان بسيار پيچيده و شناخت نيازهاى آن مشكل مى‏باشد و در نتيجه هدايت انسان در اين جهت بسيار دشوار مى‏باشد و لذا اگر انسان بتواند خود را بشناسد و بعد معنوى خود و نيازهاى آن را درك كند، مى‏تواند به كمال مطلوب خود برسد.
حضرت على عليه‏السلام در اين مورد مى‏فرمايد هر كس خود را بشناسد، پروردگار خود را شناخته است.(5)
از آن جا كه شناخت «نفس» بسيار دشوار و حتى براى انسان بتنهايى غير ممكن‏است، نياز به راهنمايى و تعليم رخ مى‏نمايد. انسان آزاد آفريده شده و حق انتخاب به او داده شده و از اين رو داراى مسؤوليت هم مى‏باشد و اكنون براى انتخاب اصلح نياز به راهنمايى دارد؛ راهنمايى از سوى مبدئى كه ويژگيهاى انسان و رو حيات او را بخوبى بداند و توانايى پاسخ به نيازهاى او را داشته باشد. از سوى ديگر انسان موجودى است كه به صورت انفرادى نمى‏تواند زندگى كرده نيازهاى خود را تأمين كند، بلكه بايد در پرتو زندگى اجتماعى، افراد از تواناييهاى يكديگر براى رفع نيازهاى خود بهره ببرند؛ هر چند اين خود منشأ تعارضات و درگيريهايى بين آنها مى‏گردد؛ چرا كه همان غرايز حيوانى از قبيل نفع‏طلبى و برترى‏جويى و تفوق‏طلبى در وجود انسان نهفته شده است.
بدين سان براى برقرارى توازن و جلوگيرى از بروز خشونت در جوامع انسانى و نيز سوق دادن فرد و جامعه به سوى هدف آفرينش، نياز به هدايت و راهنمايى انسان ضرورى است؛ هدايت از سوى آفريننده‏اى كه نسبت به خصوصيات و نيازهاى انسان آگاهى كامل دارد و عناصر موثر در رسيدن انسان به آن هدف را كاملاً مى‏شناسد. نقش پيامبران در اين ميان نشان دادن راهى است كه خداوند براى رسيدن انسان به هدف آفرينش خود ترسيم نموده است. لطف الهى در اين است كه انسان را به سعادت و كمال برساند. وى انسان را تا حدودى از طريق خلقت و تقدير و نيز فطرت آدمى راهنمايى كرده و سرشت انسان را به گونه‏اى قرار داده است كه انسان را به سوى كمال نهايى و مطلق دعوت مى‏نمايد: «فاقم وجهك للدين حنيفا فطرت‏اللّه‏ التى فطر الناس عليها» (روم/ 30)
فطرت انسان با گرايش به سوى خداوند كه كمال مطلق است درآميخته است، همان گونه كه از امام صادق عليه‏السلام در مورد اين آيه سؤال شد و حضرت فرمود مراد از فطرت در اين جا توحيد مى‏باشد.(6) در برخى روايات نيز آمده است كه مراد از فطرت اسلام مى‏باشد، چنان كه مرحوم شيخ طبرسى و برخى ديگر از مفسران اين قول را برگزيده‏اند.(7)
اين فطرت الهى انسان را به سوى انجام كارهاى نيك و صلاح پيش مى‏برد و توجه انسان را به سوى خالق و عبوديت او جلب مى‏كند، لذا است كه گفته مى‏شود عبادت كردن و عبوديت ذاتى انسان است. شاهد بر اين مدعى اين است كه در طول تاريخ مردم به عبادت و پرستش مشغول بوده‏اند و نمى‏توان ملتى را يافت كه خود را از پرستش بى‏نياز ببيند، مگر در مواردى نادر و استثنايى.
از طرفى امروزه مى‏بينيم به رغم تمام تلاشى كه حكومتهاى لائيك و ضددينى براى محو دين در كشورهاى خود كرده‏اند، نه تنها توجه مردم به دين كاهش نيافته، بلكه گرايشهاى مردم به دين و مخصوصا اسلام در سراسر جهان همانند چشمه‏اى جوشان در حال افزايش مى‏باشد.
فطرت انسان را به سوى حق و حقيقت و كمال و سعادت دعوت و راهنمايى مى‏نمايد، اما خود بتنهايى قادر نيست براى هميشه انسان را راهنمايى كند و از او در مقابل اميال غريزى دفاع نمايد؛ از اين رو خداوند عقل را كه چراغى فروزان است در اختيار انسان قرار داد. عقل رسولى باطنى است و نقش بزرگى در راهنمايى انسان به عهده دارد و لذا در مكتب اهل بيت عقل يكى از منابع علمى و فقهى شمرده مى‏شود و قرآن نيز جايگاه مهمى براى عقل ترسيم كرده است. از طرفى يكى از عوامل عمده گمراهى، انحطاط و سقوط آدمى، عدم تعقل و تفكر او مى‏باشد، چنان كه قرآن نيز در سوره ملك از قول دوزخيان مى‏فرمايد:«اگر ما گوش و عقل خود را به كار گرفته بوديم، اهل آتش نبوديم.»(ملك/ 10)
با اين وصف، به كارگيرى عقل از سوى مردم متفاوت است و گاهى در مورد يك مسأله افراد نظرات مختلف دارند. تمام افرادى كه با هم به نزاع مى‏پردازند و كسانى كه براى بشر مشكلات بزرگى مى‏آفرينند از نعمت عقل برخوردارند؛ اما از به كارگيرى آن عاجز هستند و نمى‏توانند آن را راهنماى خود قرار دهند. اگر غرايز و شهوات انسان طغيان نمايد چيزى از نور عقل باقى نمى‏ماند تا انسان در پرتو آن به سرمنزل مقصود برسد و در اين حال قدرت تفكر و انديشه از او سلب مى‏شود؛ از اين رو عقل به تنهايى براى هدايت بشر كافى نيست، بلكه در مواجهه با غرائز طغيانگر قاصر است و به نيروى ديگرى براى روشن كردن راه انسان نياز مى‏باشد. اين نيرو همان نيروى تشريع است. تشريع يعنى وضع قانون از سوى شارع تا از بيرون انسان را هدايت كند و براى او چراغى باشد تا در پرتو آن به حيات خود ادامه دهد، از برخورد با ديگران مصون بماند، و در راه كمال و سعادت حركت كند. اين همان قوانين الهى است و افرادى كه آن را از منبع اصلى دريافت مى‏كنند و در اختيار مردم قرار مى‏دهند، رسولان و انبياء مى‏باشند.

مراحل هدايت تشريعى

سؤالى كه در اين جا مطرح است اين است كه آيا هدايت تشريعى شامل همه افراد بشر است، يا ويژه افراد خاصى مى‏باشد؟ اگر هدايت عموميت دارد، آيا تحت شرايط خاصى انسان از آن بهره مى‏برد، يا در هر شرايطى انسان مى‏تواند از اين مشعل فروزان سود جويد؟
از برخى تعاريف و تقسيماتى كه نويسندگان و مفسران ارائه نموده‏اند چنين برداشت مى‏شود كه هدايت تشريعى نيز داراى مراحلى است كه برخى از آنها عام است و تنها شرط آن وجود اراده در انسان است؛ اما برخى ديگر از درجات آن در مورد افراد خاصى است كه مراحل پايينتر آن را طى كرده‏اند. در اين مورد راغب اصفهانى هدايت انسانها را داراى مراتب و درجاتى برشمرده است؛ از قبيل:
1. آنچه شامل تمام مكلفان است و نوع بشر از آن برخوردار مى‏باشد؛ مانند عقل و استعداد و امكان تحصيل علم.(8) براى اثبات اين مطلب به آيه «ربّنا الذى اعطى كل شى‏ء خلقه ثمّ هدى»(طه/ 50) استدلال نموده است.
البته چنين به نظر مى‏رسد كه در اين استدلال راغب از نكته‏اى غفلت نموده است كه هر چند هدايت مذكور در آيه عام و شامل نوع بشر است و همه مى‏توانند از آن برخوردار باشند، ولى اختصاص به انسان ندارد و عموم كلمه «كل شى‏ء» تمام موجودات را شامل مى‏شود و نمى‏توان آن را در خصوص انسان دانست، بلكه در اصل، در مورد هدايت تكوينى است؛ چنان كه علامه اين را مى‏گويد.(9)
2. هدايت يعنى دعوت به لسان انبياء و به وسيله وحى كه اين در خصوص نوع بشر است؛ چنان كه آيه شريفه مى‏فرمايد «و جعلنا منهم ائمّة يهدون بامرنا» (انبياء/ 73)
3. توفيقى كه اختصاص به افرادى دارد كه به دعوت رسولان و هاديان الهى لبيك گفته‏اند و مراحل اوّل و دوم هدايت را پشت سر نهاده‏اند: «الذين اهتدوا زادتهم هدى»(محمد/ 17)
«و من يؤمن باللّه‏ يهد قلبه» (تغابن/ 11)
4. هدايت انسان در روز قيامت به سوى جنت: «سيهديهم و يصلح بالهم»(محمد/ 5)
راغب اين هدايتها را مترتب بر يكديگر دانسته، مى‏نويسد آنچه فعل انسان است همان هدايت به زبان و دعوت مى‏باشد و مراحل ديگر آن را فقط خداوند مى‏تواند عهده‏دار گردد.
علامه حلى نيز در مورد هدايت مراحلى را قائل است و آن را به سه مرحله تقسيم مى‏نمايد:
1. دلالت و راهنمايى به حق و حقيقت؛ مثل «هدانى الى الطريق» كه در اين مورد راه به انسان نشان داده مى‏شود.
2. فعل هدايت؛ يعنى نماياندن واقعيت به انسان، به گونه‏اى كه انسان به آن معتقد گردد.
3. رساندن به هدف و مقصود؛ همانند كسى كه دست انسان را گرفته، او را تا مقصد همراهى نمايد.(10)
بلى مرحله‏اى از هدايت است كه عموم مردم مى‏توانند از آن بهره برند. لطف الهى ايجاب مى‏كند كه همه مردم را به راه راست هدايت كند؛ زيرا او خالق و ربّ است و براى سعادت مربوب و مخلوق خود بايد راه را نشان دهد. استاد جوادى آملى در اين خصوص مى‏فرمايد:
«هدايت تشريعى نيز از خداوند است نه از آن غير او و حتما از خداوند صادر خواهد شد… چون ربوبيت تمام ممكنات مخصوص خداوند است و از حضرت اوست.»(11)
مرحله‏اى بالاتر از هدايت نيز وجود دارد كه ويژه افراد خاصّى است؛ افرادى كه به نداى فطرت خود پاسخ مثبت داده‏اند، از چراغ عقل بهره گرفته‏اند و به سخن و راهنمايى رسولان و هاديان توجه كرده و در آن راه گام نهاده‏اند. آنها كه با اطاعت از دستورات الهى تيرگيها را از قلب خود زدوده‏اند و پرده‏هاى حجاب را كنار زده‏اند، مورد عنايت خاص الهى قرار گرفته، بهتر از ديگران مى‏توانند در راه رسيدن به هدف قدم بردارند.
در اين جاست كه خداوند هم عنايت خاصى به آنها مى‏نمايد و به گفته استاد جعفر سبحانى كمكهاى غيبى و امدادهايى كه خارج از اختيار انسان است شامل حال او مى‏شود.(12)
گاهى انسان در شرايط مناسب موفق به انجام كارى مى‏شود كه اثر مثبت آن كار براى مدتها باقى مى‏ماند. اين همان توفيق و هدايت ثانوى است كه مترتب بر هدايت اولى است كه در دست خود انسان بوده و از آن بهره جسته است.
قرآن كريم در اين باره مى‏فرمايد هر كس پذيراى هدايت باشد، هدايت او افزايش خواهد يافت.(محمد/ 17،زمر/ 18،تغابن/ 11وبقره/ 2) از آيات نخستين سوره بقره كه مى‏فرمايد: «ذلك الكتاب لاريب فيه هدىً للمتقين. الذين يؤمنون… اولئك على هدىً من ربّهم»نيز مى‏توان دو گونه هدايت را برداشت نمود. يك هدايت اوليه كه همان پيروى از فطرت، عقل و تعاليم انبياء است كه اين خود آثارى را به دنبال دارد كه يكى از آنها تشكيل ملكه تقوا در انسان مى‏باشد و در پى آن هدايت ثانوى متوجه انسان مى‏شود كه همان توفيق الهى است؛ چنان كه در نقطه مقابل، ضلالت نيز همين‏گونه است و مرحله‏اى عميق دارد كه مترتب بر مرحله اول است. مرحله اول در دست خود انسان است؛ يعنى بى‏توجهى به نداى فطرت و راهنمايى عقل و دستورات انبياء باعث تيرگى قلب، حجاب و سلب توفيق مى‏گردد. البته اين آثار بر بى‏توجهى انسان به دستورات الهى بار مى‏شود؛ هر چند خود انسان به آن توجه نداشته باشد يا حتى آن را نخواسته باشد: «انّ الذين كفروا سواء عليهم اانذرتهم ام لم تنذرهم لايؤمنون. ختم اللّه‏ على قلوبهم و…»(بقره/ 6-5) و «فى قلوبهم مرض فزادهم اللّه‏ مرضا»(بقره/ 10)
مُهر زدن بر قلب اين افراد، كر كردن آنها به گونه‏اى كه كلام حق را نمى‏توانند بشنوند و نيز زياد كردن مرض قلوب آنها از سوى خداوند است و آنها نمى‏توانند جلو آن را بگيرند؛ زيرا مقدمات آن را به سوء اختيار خودشان فراهم كرده و از مرحله هدايت اوليه استفاده نكرده‏اند و اين ضلالت كه فعل خداوند است، مترتب بر ضلالت اولى است كه در اختيار خود افراد بوده است.
به عنوان مثال، اگر شخصى بزرگوار و اهل جود و كرم مجلسى را برگزار كند و افرادى را دعوت نمايد و سپس در آن مجلس هدايايى را توزيع نمايد مسلم است كسانى از اين هدايا و از الطاف صاحب كرم برخوردار مى‏شوند كه دعوت وى را پذيرفته و در مجلس حاضر شده‏اند؛ اما آنها كه در مجلس حاضر نشده‏اند از اين هدايا محروم خواهند بود و نمى‏توانند آن شخص صاحب جود و كرم را ملامت نمايند، بلكه خود آنها بايد براى اين محروميت سرزنش شوند.

پي نوشت :

1. راغب اصفهانى، المفردات فى غريب القرآن، تهران، المكتبة المرتضويه، 502 هجرى، ماده هدى و ماده ضلل.
2. سيدمحمدحسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، انتشارات اسماعيليان، 1393 ق، ج9، ص8.
3. الميزان، ج12، ص292.
4. جوادى آملى، هدايت در قرآن، تهران، مركز نشر فرهنگى رجا، 1364 ش، ص22.
5. محمدى رى‏شهرى، ميزان الحكمه، قم، مكتب الاعلام الاسلامى، 1404 ق، ج6، ص142، حرف «ع».
6. محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، تهران، انتشارات علميه اسلاميه، ج3، باب فطرة الخلق على التوحيد، ص19.
7. امين الاسلام طبرسى، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تهران، مكتبة العلمية الاسلاميه، ج4، ص303.
8. المفردات فى غريب القرآن، ماده هدى.
9. الميزان، ج14، ص166.
10. علامه حلى، كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، بيروت، موسسة الاعلمى للمطبوعات، 1399 ق، ص343.
11. هدايت در قرآن، ص33.
12. جعفر سبحانى، منشور جاويد، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1366 ش، ج3، ص156.
منبع:فصلنامه الهيات و حقوق، شماره 1

بازكاوى هدايت و ضلالت در قرآن(1)

بازكاوى هدايت و ضلالت در قرآن(1)

يكى از مباحث بسيار مهم كه هدف از بعثت انبياء را بيان مى‏كند و آثار تربيتى و عقيدتى متعددى بر آن مترتب است، بحث هدايت و ضلالت مى‏باشد. هدف از ارسال انبياء و تشريع قوانين الهى هدايت انسانها است در راهى كه نهايت آن رستگارى و آسايش ابدى است و بايد ديد قرآن كريم به عنوان منبع اصلى تعاليم اسلامى، كه كتاب هدايت ناميده شده و آخرين نسخه دستورات آسمانى براى انسان است، چه راهى را براى رسيدن به آن هدف متعالى پيشنهاد مى‏كند و نقطه مقابل آن؛ يعنى ضلالت را در چه چيز

bead5bc4 0f62 4fb2 91bd 2612081bffaa - بازكاوى هدايت و ضلالت در قرآن(1)
0000766 - بازكاوى هدايت و ضلالت در قرآن(1)
بازكاوى هدايت و ضلالت در قرآن(1)

نویسنده : محمد امامى

در اين مقاله با استفاده از آيات، به اختصار به بررسى هدايت و ضلالت در قرآن مى‏پردازيم.
يكى از مباحث بسيار مهم كه هدف از بعثت انبياء را بيان مى‏كند و آثار تربيتى و عقيدتى متعددى بر آن مترتب است، بحث هدايت و ضلالت مى‏باشد. هدف از ارسال انبياء و تشريع قوانين الهى هدايت انسانها است در راهى كه نهايت آن رستگارى و آسايش ابدى است و بايد ديد قرآن كريم به عنوان منبع اصلى تعاليم اسلامى، كه كتاب هدايت ناميده شده و آخرين نسخه دستورات آسمانى براى انسان است، چه راهى را براى رسيدن به آن هدف متعالى پيشنهاد مى‏كند و نقطه مقابل آن؛ يعنى ضلالت را در چه چيز مى‏داند؟
عوامل گمراهى را در چه چيز مى‏بيند و راه گريز از آن چيست؟
نقش انسان در اين مورد چه مقدار است و نشانه‏هاى افرادى كه هدايت شده، يا افرادى كه دچار گمراهى شده‏اند چيست؟
آيا هدايت اختيارى و اكتسابى است يا نه و آيا همگانى است و هاديان همگان را راهنمايى كرده‏اند، يا راهنمايى آنها براى برخى از مردم مى‏باشد؟
در اين مقاله با استفاده از آيات، به اختصار به بررسى مسائلى كه عنوان شد مى‏پردازيم؛ قبل از آن كه وارد اصل بحث شويم، بايد ديد اين دو واژه در لغت و در اصطلاح قرآن به چه معنى مى‏باشند.

هدايت و ضلالت در لغت

راغب هدايت را راهنمايى با لطف و ضلالت را عدول از راه راست بيان كرده است.(1)
پس هدايت يعنى نشان دادن راهى كه به هدف انسان منتهى مى‏شود و ضلالت به معناى عدول از صراط مستقيم است و متمايل شدن از منهج اصلى؛ خواه كم باشد يا زياد و خواه عمدى باشد يا سهوى.
واژه ضلالت، متضمن نوعى تحيّر و سرگردانى است و مراد منحرف شدن از راهى است كه به مقصد منتهى مى‏گردد. «ضال» به كسى گفته مى‏شود كه مقصود و مطلوبش از او پنهان شده باشد و از راهى كه به آن منتهى مى‏شود، منحرف گرديده است.

معناى هدايت و ضلالت در قرآن

از حدود 236 مورد آيه‏اى كه در قرآن راجع به هدايت آمده است مى‏توان چنين برداشت نمود كه هدايت به معناى «راهنمايى و ارائه طريق حق و كمال و خير و صواب» است كه گاهى در مورد انسانها به كار مى‏رود؛ مانند آيه شريفه: «و الذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا»(عنكبوت/ 69)؛ ما راهمان را به افرادى كه براى رضاى پروردگارشان تلاش كنند نشان خواهيم داد.
و گاهى در معنايى عام استعمال شده كه شامل تمام موجودات است كه آنها بر اساس استعداد خدادادى خود به سوى كمال هدايت مى‏شوند. از آيه «ربّنا الذى اعطى كل شى‏ء خلقه ثمّ هدى» (طه/ 50) همين معنى برداشت مى‏شود؛ چنان كه مرحوم علامه از صدرالمتألهين نقل مى‏كند كه هدايت عبارت است از سوق دادن موجودات به سوى كمال ثانوى آنها(2) كه چيزهايى است كه براى بقا بدان نياز دارند. پس هدايت داراى اقسام و انواعى مى‏باشد كه آنها را مورد بررسى قرار خواهيم داد.

هدايت تكوينى

هدايت تكوينى ايجاد قوا، استعدادها و گرايشهاى خاص در يك موجود است، به گونه‏اى كه آن را به كمال شايسته خود برساند. اين معنى نشانگر اين واقعيت است كه هر موجودى براى رسيدن به هدف معيّن خود بايد راه خاصى را بسپارد؛ مثلاً اگر زندگى زنبور عسل را ملاحظه نماييم، خواهيم ديد اين حيوان به صورت گروهى زندگى مى‏كند و هر يك از اعضا مسؤوليت خاصى را بر عهده دارد و همه براى رسيدن به هدفى معيّن تلاش مى‏كنند.
خالق اين حيوان، چنان استعداد و غريزه‏اى را در وجود آن نهاده است كه در كوهها، جنگلها و بر روى درختان لانه بسازد و هر يك از آنها بتواند وظيفه خود را تشخيص دهد و براى انجام آن به بهترين وجه تلاش نمايد. خداوند متعال در اين مورد مى‏فرمايد:
«و اوحى ربّك الى النحل ان اتخذى من الجبال بيوتا و من الشجر و مما يعرشون) (نحل/ 68)
مرحوم علامه طباطبايى در تفسير اين آيه مى‏فرمايد خداوند از طريق غريزه‏اى كه در ذات زنبور عسل قرار داده، به او الهام نموده است.(3)
قرآن براى هر موجودى هدايتى مخصوص و هدفى ويژه را مطرح مى‏كند و خلقت آن به گونه‏اى است كه به سوى آن هدف هدايت شده است. از اين نظر خلقت انسان همانند موجودات ديگر است و اورگانيزم انسان به گونه‏اى است كه مى‏تواند نيازهاى مادى خود را در جهت ادامه حيات به صورت اجتماعى همراه با تحول و تكامل و بهره‏گيرى از آنچه در محيط است تأمين نمايد. در خلقت انسان همانند تمام موجودات مادى ديگر هدفى وجود دارد و انسان همواره در جهت رسيدن به آن هدف در حال حركت مى‏باشد، استاد جوادى آملى در اين باره مى‏نويسد:
«… هر گونه حركت در محدوده طبيعت همراه با هدايت بوده و از راه خاص به هدف مخصوص رهبرى خواهد شد و هيچ موجود طبيعى ايستا و جامد نبوده و هيچ حركتى نيز بدون هدف نخواهد بود.»(4)
هدايت تكوينى عام و شامل تمام موجودات مى‏باشد، اما نوعى از هدايت تكوينى خاص انسان است. انسان كه در دنياى آفرينش جايگاه ويژه‏اى را به خود اختصاص داده و اشرف مخلوقات است هدايتى خاص مى‏طلبد. بيشترين قابليتها واستعدادهاى جهان خلقت در اختيار انسان قرار دارد و هدف آفرينش در مورد انسان بسيار متعالى است و قابل قياس با هدف آفرينش در موجودات ديگر نيست؛ مثلاً هدف از آفرينش يك گياه رشد و نمو آن، دادن شكوفه و سپس تبديل آن به ميوه يا بذر است؛ اما در مورد انسان كه موجودى پيچيده است طبيعتا هدفى والاتر وجود دارد و وصول به آن مشكلتر مى‏باشد و بر اين اساس قواى غريزى قويترى هم در اختيار او قرار داده شده است. اين قوا و استعدادها بايد در مسير صحيح خود هدايت شوند تا انسان را به هدف آفرينش برساند.
يكى از مصاديق هدايت تكوينى ويژه انسان داشتن قوه تعقل است. قوه يا حس حقيقت‏جويى و كنجكاوى، ميل به زيبايى، ميل به پرستش و… از جمله استعدادهاى خاص انسانى هستند كه به صورت تكوينى در وجود نوع بشر نهاده شده‏اند و به وى قدرت تشخيص خير و شرّ، حسن و قبح و حق و باطل را مى‏دهند. اين در حالى است كه تمام موجودات مادى ديگر از داشتن چنين قوا و استعدادهايى محروم هستند.

هدايت تشريعى

انسان با موجودات ديگر تفاوت اساسى دارد؛ زيرا آنها تنها داراى بعد مادى هستند و هدف نهايى از خلقتشان رسيدن به كمال در همان بُعد مى‏باشد، اما ابعاد وجودى انسان فراتر از بعد مادى اوست. بعد روحى انسان بسيار پيچيده و شناخت نيازهاى آن مشكل مى‏باشد و در نتيجه هدايت انسان در اين جهت بسيار دشوار مى‏باشد و لذا اگر انسان بتواند خود را بشناسد و بعد معنوى خود و نيازهاى آن را درك كند، مى‏تواند به كمال مطلوب خود برسد.
حضرت على عليه‏السلام در اين مورد مى‏فرمايد هر كس خود را بشناسد، پروردگار خود را شناخته است.(5)
از آن جا كه شناخت «نفس» بسيار دشوار و حتى براى انسان بتنهايى غير ممكن‏است، نياز به راهنمايى و تعليم رخ مى‏نمايد. انسان آزاد آفريده شده و حق انتخاب به او داده شده و از اين رو داراى مسؤوليت هم مى‏باشد و اكنون براى انتخاب اصلح نياز به راهنمايى دارد؛ راهنمايى از سوى مبدئى كه ويژگيهاى انسان و رو حيات او را بخوبى بداند و توانايى پاسخ به نيازهاى او را داشته باشد. از سوى ديگر انسان موجودى است كه به صورت انفرادى نمى‏تواند زندگى كرده نيازهاى خود را تأمين كند، بلكه بايد در پرتو زندگى اجتماعى، افراد از تواناييهاى يكديگر براى رفع نيازهاى خود بهره ببرند؛ هر چند اين خود منشأ تعارضات و درگيريهايى بين آنها مى‏گردد؛ چرا كه همان غرايز حيوانى از قبيل نفع‏طلبى و برترى‏جويى و تفوق‏طلبى در وجود انسان نهفته شده است.
بدين سان براى برقرارى توازن و جلوگيرى از بروز خشونت در جوامع انسانى و نيز سوق دادن فرد و جامعه به سوى هدف آفرينش، نياز به هدايت و راهنمايى انسان ضرورى است؛ هدايت از سوى آفريننده‏اى كه نسبت به خصوصيات و نيازهاى انسان آگاهى كامل دارد و عناصر موثر در رسيدن انسان به آن هدف را كاملاً مى‏شناسد. نقش پيامبران در اين ميان نشان دادن راهى است كه خداوند براى رسيدن انسان به هدف آفرينش خود ترسيم نموده است. لطف الهى در اين است كه انسان را به سعادت و كمال برساند. وى انسان را تا حدودى از طريق خلقت و تقدير و نيز فطرت آدمى راهنمايى كرده و سرشت انسان را به گونه‏اى قرار داده است كه انسان را به سوى كمال نهايى و مطلق دعوت مى‏نمايد: «فاقم وجهك للدين حنيفا فطرت‏اللّه‏ التى فطر الناس عليها» (روم/ 30)
فطرت انسان با گرايش به سوى خداوند كه كمال مطلق است درآميخته است، همان گونه كه از امام صادق عليه‏السلام در مورد اين آيه سؤال شد و حضرت فرمود مراد از فطرت در اين جا توحيد مى‏باشد.(6) در برخى روايات نيز آمده است كه مراد از فطرت اسلام مى‏باشد، چنان كه مرحوم شيخ طبرسى و برخى ديگر از مفسران اين قول را برگزيده‏اند.(7)
اين فطرت الهى انسان را به سوى انجام كارهاى نيك و صلاح پيش مى‏برد و توجه انسان را به سوى خالق و عبوديت او جلب مى‏كند، لذا است كه گفته مى‏شود عبادت كردن و عبوديت ذاتى انسان است. شاهد بر اين مدعى اين است كه در طول تاريخ مردم به عبادت و پرستش مشغول بوده‏اند و نمى‏توان ملتى را يافت كه خود را از پرستش بى‏نياز ببيند، مگر در مواردى نادر و استثنايى.
از طرفى امروزه مى‏بينيم به رغم تمام تلاشى كه حكومتهاى لائيك و ضددينى براى محو دين در كشورهاى خود كرده‏اند، نه تنها توجه مردم به دين كاهش نيافته، بلكه گرايشهاى مردم به دين و مخصوصا اسلام در سراسر جهان همانند چشمه‏اى جوشان در حال افزايش مى‏باشد.
فطرت انسان را به سوى حق و حقيقت و كمال و سعادت دعوت و راهنمايى مى‏نمايد، اما خود بتنهايى قادر نيست براى هميشه انسان را راهنمايى كند و از او در مقابل اميال غريزى دفاع نمايد؛ از اين رو خداوند عقل را كه چراغى فروزان است در اختيار انسان قرار داد. عقل رسولى باطنى است و نقش بزرگى در راهنمايى انسان به عهده دارد و لذا در مكتب اهل بيت عقل يكى از منابع علمى و فقهى شمرده مى‏شود و قرآن نيز جايگاه مهمى براى عقل ترسيم كرده است. از طرفى يكى از عوامل عمده گمراهى، انحطاط و سقوط آدمى، عدم تعقل و تفكر او مى‏باشد، چنان كه قرآن نيز در سوره ملك از قول دوزخيان مى‏فرمايد:«اگر ما گوش و عقل خود را به كار گرفته بوديم، اهل آتش نبوديم.»(ملك/ 10)
با اين وصف، به كارگيرى عقل از سوى مردم متفاوت است و گاهى در مورد يك مسأله افراد نظرات مختلف دارند. تمام افرادى كه با هم به نزاع مى‏پردازند و كسانى كه براى بشر مشكلات بزرگى مى‏آفرينند از نعمت عقل برخوردارند؛ اما از به كارگيرى آن عاجز هستند و نمى‏توانند آن را راهنماى خود قرار دهند. اگر غرايز و شهوات انسان طغيان نمايد چيزى از نور عقل باقى نمى‏ماند تا انسان در پرتو آن به سرمنزل مقصود برسد و در اين حال قدرت تفكر و انديشه از او سلب مى‏شود؛ از اين رو عقل به تنهايى براى هدايت بشر كافى نيست، بلكه در مواجهه با غرائز طغيانگر قاصر است و به نيروى ديگرى براى روشن كردن راه انسان نياز مى‏باشد. اين نيرو همان نيروى تشريع است. تشريع يعنى وضع قانون از سوى شارع تا از بيرون انسان را هدايت كند و براى او چراغى باشد تا در پرتو آن به حيات خود ادامه دهد، از برخورد با ديگران مصون بماند، و در راه كمال و سعادت حركت كند. اين همان قوانين الهى است و افرادى كه آن را از منبع اصلى دريافت مى‏كنند و در اختيار مردم قرار مى‏دهند، رسولان و انبياء مى‏باشند.

مراحل هدايت تشريعى

سؤالى كه در اين جا مطرح است اين است كه آيا هدايت تشريعى شامل همه افراد بشر است، يا ويژه افراد خاصى مى‏باشد؟ اگر هدايت عموميت دارد، آيا تحت شرايط خاصى انسان از آن بهره مى‏برد، يا در هر شرايطى انسان مى‏تواند از اين مشعل فروزان سود جويد؟
از برخى تعاريف و تقسيماتى كه نويسندگان و مفسران ارائه نموده‏اند چنين برداشت مى‏شود كه هدايت تشريعى نيز داراى مراحلى است كه برخى از آنها عام است و تنها شرط آن وجود اراده در انسان است؛ اما برخى ديگر از درجات آن در مورد افراد خاصى است كه مراحل پايينتر آن را طى كرده‏اند. در اين مورد راغب اصفهانى هدايت انسانها را داراى مراتب و درجاتى برشمرده است؛ از قبيل:
1. آنچه شامل تمام مكلفان است و نوع بشر از آن برخوردار مى‏باشد؛ مانند عقل و استعداد و امكان تحصيل علم.(8) براى اثبات اين مطلب به آيه «ربّنا الذى اعطى كل شى‏ء خلقه ثمّ هدى»(طه/ 50) استدلال نموده است.
البته چنين به نظر مى‏رسد كه در اين استدلال راغب از نكته‏اى غفلت نموده است كه هر چند هدايت مذكور در آيه عام و شامل نوع بشر است و همه مى‏توانند از آن برخوردار باشند، ولى اختصاص به انسان ندارد و عموم كلمه «كل شى‏ء» تمام موجودات را شامل مى‏شود و نمى‏توان آن را در خصوص انسان دانست، بلكه در اصل، در مورد هدايت تكوينى است؛ چنان كه علامه اين را مى‏گويد.(9)
2. هدايت يعنى دعوت به لسان انبياء و به وسيله وحى كه اين در خصوص نوع بشر است؛ چنان كه آيه شريفه مى‏فرمايد «و جعلنا منهم ائمّة يهدون بامرنا» (انبياء/ 73)
3. توفيقى كه اختصاص به افرادى دارد كه به دعوت رسولان و هاديان الهى لبيك گفته‏اند و مراحل اوّل و دوم هدايت را پشت سر نهاده‏اند: «الذين اهتدوا زادتهم هدى»(محمد/ 17)
«و من يؤمن باللّه‏ يهد قلبه» (تغابن/ 11)
4. هدايت انسان در روز قيامت به سوى جنت: «سيهديهم و يصلح بالهم»(محمد/ 5)
راغب اين هدايتها را مترتب بر يكديگر دانسته، مى‏نويسد آنچه فعل انسان است همان هدايت به زبان و دعوت مى‏باشد و مراحل ديگر آن را فقط خداوند مى‏تواند عهده‏دار گردد.
علامه حلى نيز در مورد هدايت مراحلى را قائل است و آن را به سه مرحله تقسيم مى‏نمايد:
1. دلالت و راهنمايى به حق و حقيقت؛ مثل «هدانى الى الطريق» كه در اين مورد راه به انسان نشان داده مى‏شود.
2. فعل هدايت؛ يعنى نماياندن واقعيت به انسان، به گونه‏اى كه انسان به آن معتقد گردد.
3. رساندن به هدف و مقصود؛ همانند كسى كه دست انسان را گرفته، او را تا مقصد همراهى نمايد.(10)
بلى مرحله‏اى از هدايت است كه عموم مردم مى‏توانند از آن بهره برند. لطف الهى ايجاب مى‏كند كه همه مردم را به راه راست هدايت كند؛ زيرا او خالق و ربّ است و براى سعادت مربوب و مخلوق خود بايد راه را نشان دهد. استاد جوادى آملى در اين خصوص مى‏فرمايد:
«هدايت تشريعى نيز از خداوند است نه از آن غير او و حتما از خداوند صادر خواهد شد… چون ربوبيت تمام ممكنات مخصوص خداوند است و از حضرت اوست.»(11)
مرحله‏اى بالاتر از هدايت نيز وجود دارد كه ويژه افراد خاصّى است؛ افرادى كه به نداى فطرت خود پاسخ مثبت داده‏اند، از چراغ عقل بهره گرفته‏اند و به سخن و راهنمايى رسولان و هاديان توجه كرده و در آن راه گام نهاده‏اند. آنها كه با اطاعت از دستورات الهى تيرگيها را از قلب خود زدوده‏اند و پرده‏هاى حجاب را كنار زده‏اند، مورد عنايت خاص الهى قرار گرفته، بهتر از ديگران مى‏توانند در راه رسيدن به هدف قدم بردارند.
در اين جاست كه خداوند هم عنايت خاصى به آنها مى‏نمايد و به گفته استاد جعفر سبحانى كمكهاى غيبى و امدادهايى كه خارج از اختيار انسان است شامل حال او مى‏شود.(12)
گاهى انسان در شرايط مناسب موفق به انجام كارى مى‏شود كه اثر مثبت آن كار براى مدتها باقى مى‏ماند. اين همان توفيق و هدايت ثانوى است كه مترتب بر هدايت اولى است كه در دست خود انسان بوده و از آن بهره جسته است.
قرآن كريم در اين باره مى‏فرمايد هر كس پذيراى هدايت باشد، هدايت او افزايش خواهد يافت.(محمد/ 17،زمر/ 18،تغابن/ 11وبقره/ 2) از آيات نخستين سوره بقره كه مى‏فرمايد: «ذلك الكتاب لاريب فيه هدىً للمتقين. الذين يؤمنون… اولئك على هدىً من ربّهم»نيز مى‏توان دو گونه هدايت را برداشت نمود. يك هدايت اوليه كه همان پيروى از فطرت، عقل و تعاليم انبياء است كه اين خود آثارى را به دنبال دارد كه يكى از آنها تشكيل ملكه تقوا در انسان مى‏باشد و در پى آن هدايت ثانوى متوجه انسان مى‏شود كه همان توفيق الهى است؛ چنان كه در نقطه مقابل، ضلالت نيز همين‏گونه است و مرحله‏اى عميق دارد كه مترتب بر مرحله اول است. مرحله اول در دست خود انسان است؛ يعنى بى‏توجهى به نداى فطرت و راهنمايى عقل و دستورات انبياء باعث تيرگى قلب، حجاب و سلب توفيق مى‏گردد. البته اين آثار بر بى‏توجهى انسان به دستورات الهى بار مى‏شود؛ هر چند خود انسان به آن توجه نداشته باشد يا حتى آن را نخواسته باشد: «انّ الذين كفروا سواء عليهم اانذرتهم ام لم تنذرهم لايؤمنون. ختم اللّه‏ على قلوبهم و…»(بقره/ 6-5) و «فى قلوبهم مرض فزادهم اللّه‏ مرضا»(بقره/ 10)
مُهر زدن بر قلب اين افراد، كر كردن آنها به گونه‏اى كه كلام حق را نمى‏توانند بشنوند و نيز زياد كردن مرض قلوب آنها از سوى خداوند است و آنها نمى‏توانند جلو آن را بگيرند؛ زيرا مقدمات آن را به سوء اختيار خودشان فراهم كرده و از مرحله هدايت اوليه استفاده نكرده‏اند و اين ضلالت كه فعل خداوند است، مترتب بر ضلالت اولى است كه در اختيار خود افراد بوده است.
به عنوان مثال، اگر شخصى بزرگوار و اهل جود و كرم مجلسى را برگزار كند و افرادى را دعوت نمايد و سپس در آن مجلس هدايايى را توزيع نمايد مسلم است كسانى از اين هدايا و از الطاف صاحب كرم برخوردار مى‏شوند كه دعوت وى را پذيرفته و در مجلس حاضر شده‏اند؛ اما آنها كه در مجلس حاضر نشده‏اند از اين هدايا محروم خواهند بود و نمى‏توانند آن شخص صاحب جود و كرم را ملامت نمايند، بلكه خود آنها بايد براى اين محروميت سرزنش شوند.

پي نوشت :

1. راغب اصفهانى، المفردات فى غريب القرآن، تهران، المكتبة المرتضويه، 502 هجرى، ماده هدى و ماده ضلل.
2. سيدمحمدحسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، انتشارات اسماعيليان، 1393 ق، ج9، ص8.
3. الميزان، ج12، ص292.
4. جوادى آملى، هدايت در قرآن، تهران، مركز نشر فرهنگى رجا، 1364 ش، ص22.
5. محمدى رى‏شهرى، ميزان الحكمه، قم، مكتب الاعلام الاسلامى، 1404 ق، ج6، ص142، حرف «ع».
6. محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، تهران، انتشارات علميه اسلاميه، ج3، باب فطرة الخلق على التوحيد، ص19.
7. امين الاسلام طبرسى، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تهران، مكتبة العلمية الاسلاميه، ج4، ص303.
8. المفردات فى غريب القرآن، ماده هدى.
9. الميزان، ج14، ص166.
10. علامه حلى، كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، بيروت، موسسة الاعلمى للمطبوعات، 1399 ق، ص343.
11. هدايت در قرآن، ص33.
12. جعفر سبحانى، منشور جاويد، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1366 ش، ج3، ص156.
منبع:فصلنامه الهيات و حقوق، شماره 1

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد