پاسخ اجمالی
دوازده تن بودن امامان شیعی امری اجماعی است که روایات فراوانی هم در مورد آن وجود دارد، اما روایات به ظاهر ناهمخوانی مشاهده میشوند که موضوع پرسش نیز در مورد همین روایات است.
در این ارتباط باید گفت، علاوه بر آنکه این روایات اندکی که بیشترشان دارای ضعف سندند، توان مقابله با آن حجم وسیع روایات را ندارند؛ لذا میتوان بیشتر آنها را با نگاهی دیگر بررسی کرد که منافاتی با تعداد دوازدهگانه امامان معصوم(ع) نداشته باشند که به مواردی از آن در پاسخ تفصیلی خواهیم پرداخت.
در این ارتباط باید گفت، علاوه بر آنکه این روایات اندکی که بیشترشان دارای ضعف سندند، توان مقابله با آن حجم وسیع روایات را ندارند؛ لذا میتوان بیشتر آنها را با نگاهی دیگر بررسی کرد که منافاتی با تعداد دوازدهگانه امامان معصوم(ع) نداشته باشند که به مواردی از آن در پاسخ تفصیلی خواهیم پرداخت.
پاسخ تفصیلی
امامت، مقام و منصبی الهی است و تعیین شخص امام و تعداد امامان در دست خداوند است، و تنها راه آگاهی ما از آن، سخنان رسول گرامی اسلام(ص) و امامان(ع) است که تعداد آن بزرگواران را دوازده تن معرّفی کرده است.[1] و این موضوع حتی در کتب اهلسنت نیز نقل شده است.
در مقابل؛ از روایاتی برداشت میشود که گویا تعداد ائمه باید سیزده نفر باشند و نه دوازده نفر که در ذیل به بررسی تعدادی از آنها میپردازیم:
1. أبی جارود از امام باقر(ع) نقل میکند که: جابر بن عبدالله انصارى گفت: «دَخَلْتُ عَلى فاطِمَةَ وَ بَیْنَ یَدَیْها لَوْحٌ فیهِ أَسْماءُ الْأَوْصیاءِ مِنْ وُلْدِها فَعَدَدْتُ اثْنَیْ عَشَرَ آخِرُهُمُ الْقائِمُ ثَلاثَةٌ مِنْهُمْ مُحَمَّدٌ و ثَلاثَةٌ مِنْهُمْ عَلِیّ»؛[2] بر فاطمه(س) وارد شدم و در مقابل او لوحى[3] دیدم که نامهای اوصیاء از فرزندان او را در آن نوشته بودند. من آن نامها را شمردم و دوازده نفر بودند که آخر آنها قائم بود. در میان نامها سه نفر محمّد و سه[4] نفر علی وجود داشت.
2. همچنین أَبی جارود از امام باقر(ع) از رسول خدا(ص) نقل میکند: «إِنِّی وَ اثْنَیْ عَشَرَ مِنْ وُلْدِی وَ أَنْتَ یا عَلِیُّ زِرُّ الْأَرْضِ یَعْنی أَوْتادَها وَ جِبالَها بِنا أَوْتَدَ اللهُ الْأَرْضَ أَنْ تَسیخَ بِأَهْلِها فَإِذا ذَهَبَ الِاثْنا عَشَرَ مِنْ وُلْدِی ساخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِها وَ لَمْ یُنْظَرُوا»؛[5] من و دوازده تن از فرزندانم و تو اى على، بند و قفل زمین هستیم؛ یعنى میخها و کوههاى زمین. به واسطه ما خدا زمین را میخ کوبیده تا اهلش را فرو نبرد. وقتی دوازدهمین فرزندم از دنیا برود، زمین اهلش را فرو برد و مهلت داده نشوند.
3. أَبی سعید از امام باقر(ع) از رسول خدا(ص) نقل میکند: «مِنْ وُلْدیَ اثْنا عَشَرَ نَقیباً نُجَباءُ مُحَدَّثُونَ مُفَهَّمُونَ آخِرُهُمُ الْقائِمُ بِالْحَقِّ یَمْلَأُها عَدْلًا کَما مُلِئَتْ جَوْراً»؛[6] از فرزندان من دوازده نفر هستند که پیشوا،[7] شریف،[8] الهام شونده،[9] و فهمانیده شده[10] هستند، آخرین آنها قائم به حق است که زمین را از عدالت پُر کند همچنانکه از ستم پر شده باشد.
بررسی سندی و محتوایی روایات
روایت اول
در مورد این روایت – علاوه بر ضعف سند[11]– نکاتی ذکر شده است:
1. در برخی منابع، این روایت بدون کلمه «من ولدها» نقل شده است[12] که در این صورت، روایت صریحاً به دوازده امام اشاره کرده و مشکلی پدید نمیآید.
2. اینکه راوی گزارش کرده که در آن لوح، نام اوصیائی از فرزندان فاطمه(س) را مشاهده کردم، از باب تغلیب یا مجاز است؛ یعنی چون تقریباً تمامشان – جز یک نفر – از نسل زهرا(س) بودند، اینگونه سخن گفته شده است و عرفاً منافاتی نخواهد داشت که تنها یک نفر از آنان خارج از محدوده یاد شده باشد.[13]
به عنوان نمونه اگر یازده دانشجوی ادبیات به همراه یک دانشجوی اقتصاد در سفری همراهمان باشند، این سخن که «با دانشجویان ادبیات همسفر بودم» از نظر عرف، سخنی نادرست به شمار نمیآید.
3. از همینرو است که مؤلفان همین برداشت را داشته و این روایت را نیز ذیل باب «مَا جَاءَ فِی الِاثْنَیْ عَشَرَ و النَّصِّ عَلَیْهِمْ» آوردهاند.
روایت دوم
در ارتباط با این روایت نیز گفته شده است سخن پیامبر اسلام(ص) در مورد چهارده معصوم است و نه دوازده امام بدین ترتیب که حضرتشان ابتدا از خود نام برده و سپس به دوازده معصوم اشاره میکنند که مرادشان حضرت زهرا(س) و یازده فرزندشان میباشد و در نهایت نام امام علی(ع) را برده که مجموعاً چهارده نفر خواهند شد.
روایت سوم
این روایت نیز تا حد زیادی مشابه روایت قبلی بوده و دو توجیه میتوان برای آن در نظر گرفت:
1. امام علی(ع) مانند فرزندی در خانه پیامبر(ص) رشد و نمو کرد؛ از اینرو و نیز از باب تغلیب، نام ایشان در کنار یازده امام دیگر از زمره فرزندان پیامبر(ص) اعلام شده است.
2. ممکن است این روایت ناظر به دوازده امام نباشد، چون صریحاً در آن از عنوان «امام» یاد نشده و صفات دیگری مانند «محدّث»، «نقیب» و … که در آن وجود دارد، همگی قابل تطبیق با شخصیت بزرگوار حضرت زهرا است. به عبارتی این روایت در بیان ویژگیهای حضرت زهرا(س) و یازده فرزندشان است که دوازده معصوم از چهارده معصوم را تشکیل میدهند.
در مقابل؛ از روایاتی برداشت میشود که گویا تعداد ائمه باید سیزده نفر باشند و نه دوازده نفر که در ذیل به بررسی تعدادی از آنها میپردازیم:
1. أبی جارود از امام باقر(ع) نقل میکند که: جابر بن عبدالله انصارى گفت: «دَخَلْتُ عَلى فاطِمَةَ وَ بَیْنَ یَدَیْها لَوْحٌ فیهِ أَسْماءُ الْأَوْصیاءِ مِنْ وُلْدِها فَعَدَدْتُ اثْنَیْ عَشَرَ آخِرُهُمُ الْقائِمُ ثَلاثَةٌ مِنْهُمْ مُحَمَّدٌ و ثَلاثَةٌ مِنْهُمْ عَلِیّ»؛[2] بر فاطمه(س) وارد شدم و در مقابل او لوحى[3] دیدم که نامهای اوصیاء از فرزندان او را در آن نوشته بودند. من آن نامها را شمردم و دوازده نفر بودند که آخر آنها قائم بود. در میان نامها سه نفر محمّد و سه[4] نفر علی وجود داشت.
2. همچنین أَبی جارود از امام باقر(ع) از رسول خدا(ص) نقل میکند: «إِنِّی وَ اثْنَیْ عَشَرَ مِنْ وُلْدِی وَ أَنْتَ یا عَلِیُّ زِرُّ الْأَرْضِ یَعْنی أَوْتادَها وَ جِبالَها بِنا أَوْتَدَ اللهُ الْأَرْضَ أَنْ تَسیخَ بِأَهْلِها فَإِذا ذَهَبَ الِاثْنا عَشَرَ مِنْ وُلْدِی ساخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِها وَ لَمْ یُنْظَرُوا»؛[5] من و دوازده تن از فرزندانم و تو اى على، بند و قفل زمین هستیم؛ یعنى میخها و کوههاى زمین. به واسطه ما خدا زمین را میخ کوبیده تا اهلش را فرو نبرد. وقتی دوازدهمین فرزندم از دنیا برود، زمین اهلش را فرو برد و مهلت داده نشوند.
3. أَبی سعید از امام باقر(ع) از رسول خدا(ص) نقل میکند: «مِنْ وُلْدیَ اثْنا عَشَرَ نَقیباً نُجَباءُ مُحَدَّثُونَ مُفَهَّمُونَ آخِرُهُمُ الْقائِمُ بِالْحَقِّ یَمْلَأُها عَدْلًا کَما مُلِئَتْ جَوْراً»؛[6] از فرزندان من دوازده نفر هستند که پیشوا،[7] شریف،[8] الهام شونده،[9] و فهمانیده شده[10] هستند، آخرین آنها قائم به حق است که زمین را از عدالت پُر کند همچنانکه از ستم پر شده باشد.
بررسی سندی و محتوایی روایات
روایت اول
در مورد این روایت – علاوه بر ضعف سند[11]– نکاتی ذکر شده است:
1. در برخی منابع، این روایت بدون کلمه «من ولدها» نقل شده است[12] که در این صورت، روایت صریحاً به دوازده امام اشاره کرده و مشکلی پدید نمیآید.
2. اینکه راوی گزارش کرده که در آن لوح، نام اوصیائی از فرزندان فاطمه(س) را مشاهده کردم، از باب تغلیب یا مجاز است؛ یعنی چون تقریباً تمامشان – جز یک نفر – از نسل زهرا(س) بودند، اینگونه سخن گفته شده است و عرفاً منافاتی نخواهد داشت که تنها یک نفر از آنان خارج از محدوده یاد شده باشد.[13]
به عنوان نمونه اگر یازده دانشجوی ادبیات به همراه یک دانشجوی اقتصاد در سفری همراهمان باشند، این سخن که «با دانشجویان ادبیات همسفر بودم» از نظر عرف، سخنی نادرست به شمار نمیآید.
3. از همینرو است که مؤلفان همین برداشت را داشته و این روایت را نیز ذیل باب «مَا جَاءَ فِی الِاثْنَیْ عَشَرَ و النَّصِّ عَلَیْهِمْ» آوردهاند.
روایت دوم
در ارتباط با این روایت نیز گفته شده است سخن پیامبر اسلام(ص) در مورد چهارده معصوم است و نه دوازده امام بدین ترتیب که حضرتشان ابتدا از خود نام برده و سپس به دوازده معصوم اشاره میکنند که مرادشان حضرت زهرا(س) و یازده فرزندشان میباشد و در نهایت نام امام علی(ع) را برده که مجموعاً چهارده نفر خواهند شد.
روایت سوم
این روایت نیز تا حد زیادی مشابه روایت قبلی بوده و دو توجیه میتوان برای آن در نظر گرفت:
1. امام علی(ع) مانند فرزندی در خانه پیامبر(ص) رشد و نمو کرد؛ از اینرو و نیز از باب تغلیب، نام ایشان در کنار یازده امام دیگر از زمره فرزندان پیامبر(ص) اعلام شده است.
2. ممکن است این روایت ناظر به دوازده امام نباشد، چون صریحاً در آن از عنوان «امام» یاد نشده و صفات دیگری مانند «محدّث»، «نقیب» و … که در آن وجود دارد، همگی قابل تطبیق با شخصیت بزرگوار حضرت زهرا است. به عبارتی این روایت در بیان ویژگیهای حضرت زهرا(س) و یازده فرزندشان است که دوازده معصوم از چهارده معصوم را تشکیل میدهند.
[1]. ر. ک: «تعداد امامان از جانب خدا و غیبت امام زمان(عج)»، 98469؛ «تعداد امامان در بین فرقههای شیعه»، 55983؛ «فلسفه وجود دوازده امام»، 1284؛ «انحصار امامت در نسل پیامبر»، 2969.
[2]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 1، ص 532، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[3]. لوح در لغت به این معانی است: هر چیز پهن؛ مانندِ سنگ، چوب، استخوان، یا فلز. قطعهای پهن که در مکتبخانهها بر آن مینوشتند (فرهنگ فارسی عمید، واژه «لوح»).
[4]. در برخی دیگر از منابع، تعداد نام علی را چهار تن بیان کردهاند. ر. ک: صدوق، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 180، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413ق.
[5]. کافی، ج 1 ، ص 534.
[6]. همان.
[7]. «نقیب»؛ یعنی پیشوا، رییس، مهتر قوم (فرهنگ فارسی معین، واژه «نقیب»).
[8]. «نجیب»؛ یعنی اصیل، شریف، خوشگوهر، گرامی (فرهنگ فارسی عمید، واژه «نجیب»).
[9]. «محدّث»(به فتح دال)؛ «صادق الظن را نامند که گوئی از ملأ اعلا او را الهام میرسد که به حقیقت امر تحدیث کند… محدث به معنی ملهم است گویا به وی تحدیث کرده میشود و خبر داده میشود. نزد محدثین کسی را گویند که به الهام ربانی چندان ملهم باشد که نسبت به هر چه رأی و اندیشه در خاطرش خطور کند مصیب واقع شود و گویی این اصابت رأی و ذهن وقاد از عالم ملکوت بر صفحه دلش مرتسم گشته است… کسی که در دل وی سخنی انداخته شده است» (لغتنامه دهخدا، واژه «محدث»).
[10]. «مفهّم» (به فتح هاء)؛ یعنی: فهم کرده شده، دریافت شده، فهمانیده شده (لغتنامه دهخدا، واژه «مفهم»).
[11]. مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج 6، ص 227، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1404ق. ضعف این روایت به جهت زیاد بن منذر معروف به ابی جارود میباشد که وثاقت آن ثابت نیست. ر. ک: کشى، محمد بن عمر، إختیار معرفة الرجال، ص 229، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول، 1409ق؛ واسطی بغدادی، احمد بن حسین، الرجال، ص 61، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1364ش.
[12]. هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 1، ص 183، قم، الهادی، چاپ اول، 1405ق.
[13]. مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج 6، ص 227؛ مازندرانى، محمد صالح بن احمد، شرح الکافی(الأصول و الروضة)، ج 7، ص 373، تهران، المکتبة الإسلامیة، چاپ اول، 1382ق.