سفر معنوی حج, از جهاتی شبیه سفر مرگ و ورود بر بساط قرب خداوند است. در آوردن لباس معمول و پوشیدن دو قطعه ساده لباس سفید و دور کردن زیور ها و تعلقات و دلبستگی و جدا شدن از خانواده و فامیل و همه عزیزان, یادآور سفر مرگ و لقاء الله است. در واقع قطع امید از بازگشت به معنای قطع رابطه با دلبستگی ها و وابستگی ها و اموری است که انسان را اسیر و گرفتار خود می سازد و بال پرواز و عروج معنوی و روحی او را می شکند.
پس سفر حج, تمرین برای سفر مرگ و آماده شدن برای حضور در محضر حق تعالی است. سفرحج به معنای بریدن از همه چیز و پیوستن به خداوند است. سفرحج, مبازره با روز مرگ و بیرون آمدن از لاک عادت ها و خودبینی و خودپرستی است. اگر سفر روحانی حج را با قطع امید به بازگشت آغاز نمائیم, دیگر دل مشغولی و نگرانی نسبت به آنچه ترک کرده ایم و در وطن و خانه و محل کار جا گذاشته برای ما به وجود نمی آید و همه توجه ما به حج و اعمال آن و اسرار آن است.
نگاه ما رو به جلو است که رو به عقب و پشت سر, بنابراین چیزی از امور مادی و مسائل معمولی زندگی, فکر و ذهن ما را آشفته نمی سازد و همه وجود ما یا حق و توجه به حضور او در همه صحنه ها و امکان و شاهد شریف حج و مناسک آن برگردد. هدف قطع وابستگی به دنیا و کم کردن تعلقات و تقویت یاد خدا و توجه به اوست و عبادتی مانند حج و عمره به بهترین و عالی ترین وجه تامین کننده این هدف است.
بالاترین لذت و کمال در بریدن از غیر خداوند و توجه کامل به او است. موضوعی که آرزوی اولیای الهی و بندگان خاص خداوند است. چنانچه امیرالمومنان علی علیه السلام و فرزندان گرامی او در مناجات شعبانیه این آرزو را چنین ابراز کرده و بر زبان آورده اند: «الهی هب لی کمال الانقطاع الیک؛ خدای من نهایت بریدن از غیر خود و پیوستن به خودت را روزی ام کن». هم خیرات و برکات و لذت ها کمالات در بریدن از غیر خداوند و پیوستن به او این است که این امر دارای مراتب بسیاری است و مرتبه کامل آن از آن معصومین (علیهم السلام) به ویژه محمد و آل محمد (علیهم السلام) می باشد و سفر حج زمینه ساز چنین گسستن و چنان پیوستنی است.
اولین گام در آمادگی برای انجام کارو عملی شناخت آن عمل و آگاهی از محتوا و ارزش و اهمیت آن است . انسان بدون این شناخت هر چند به طور اجمال و سر بسته نمی تواند به درستی و به صورت کامل خود را برای انجام آن مهیا سازد . به منظور ایجاد آمادگی روحی و معنوی برای سفر روحانی و نورانی عمره باید در اولین گام با محتوای این عبادت بزرگ و اسرار و حکمت ها وآثار و برکات ماندگار و عمیق آن آشنا شد . همه برنامه ها و اعمال دین به ویژه عبادات، هدیه اى از طرف خداوند و ره آوردى از دیار وحى و ملکوت است. هر عبادتى، ظاهرى دارد که انسان با جسم و قالب خود به آن مى رسد و باطن و سرّى دارد که تنها جان هاى مشتاق و قلب هاى آکنده از محبت خداوند و بریده از غیر او، آن را درمى یابند. بهره مندى کامل از هر عبادت و رسیدن به عمق و مغز آن، در گرو آگاهى از اسرار آن و تحقّق بخشیدن به آن است. بخش مهم تزکیه نفوس در پرتو آشنایى با اسرار عبادت و دستورهاى دینى حاصل مى گردد و در این میان، حج و عمره ویژگى هایى دارند که پى بردن به راز و رمز آنها را دشوار ساخته است. به همین خاطر، تعبّد در این عبادت، بیش از سایر اعمال و برنامه هاى دینى است. رسول خداصلى الله علیه و آله هنگام لبیک گفتن به خدا عرض کرد: «لبیک بحجّة حقّاً، تعبّداً و رقّاً؛ خدایا من با بندگى و عبودیت لبیک مى گویم و اعمال حج را انجام مى دهم.
براى اینکه بهتر به اسرار حج پى ببریم، باید سیره کسانى را که حج راستین انجام داده اند، یعنى پیشوایان معصوم – علیهم السلام – را بیاموزیم. آنان هم با آداب حج آشنا بودند؛ هم سنت ها و مستحبات حج را رعایت مى کردند و هم فرایض و واجبات آن را به جا مى آوردند و در کنار این حکم ها و اعمال ظاهرى، تکیه گاه تکوینى و اسرار این احکام را هم در نظر داشتند.1
آشنایى با اسرارِ حج و عمره از زبان فرزند حرم، امام سجادعلیه السلام، از لطافت و ظرافت ویژه اى برخوردار است. همان روح ستایش گرى که فرزند مکه و منا و زمزم و صفاست. او اهل این خانه و محرم این حرم است؛ پس از راز درون آن، بیش از هر کس دیگر آگاه است؛ «اهل البیت ادرى بما فى البیت؛ اهل خانه از آن چه در آن است، آگاه تر از دیگرانند.
امام سجادعلیه السلام، بعد از سفر حج، «شبلى» را دید و به او فرمود: چه کردى؟2 عرض کرد: از حج برمى گردم. امام علیه السلام فرمود: آیا میقات رفتى؟ آیا لباس دوخته را از تن بیرون آوردى و لباس دوخته نشده (لباس احرام) را در بر کردى؟ آیا غسل احرام انجام دادى؟ شبلى عرض کرد: آرى. امام فرمود: آیا هنگام کندن لباس دوخته، قصد کردى که از لباس گناه و عصیان بیرون آیى؟ عرض کرد: نه. حضرت فرمود: وقتى لباس دوخته نشده احرام را بر تن کردى، آیا نیت کردى که جامه طاعت در بر کنى؟ عرض کرد: خیر. امام پرسید: وقتى غسل احرام انجام دادى، قصد کردى خود را از گناهان شست و شو کنى؟ عرض کرد: نه، من تنها لباس دوخته را از تن بیرون آوردم و لباس احرام را در بر کردم و غسل و نیت احرام کردم؛ آن گونه که دیگران انجام مى دهند. امام فرمود: پس تو احرام نبسته اى؛ سپس فرمود: معناى بیرون آوردن لباس دوخته این است که «خدایا! من دیگر لباس گناه در بر نمى کنم و از هر گناه توبه کردم» و پوشیدن لباس دوخته نشده، بى رنگ، حلال و پاک احرام، به معناى «پوشیدن لباس طاعت» است.
معناى غسل کردن براى احرام این است که: «خدایا! من خود را از گناهانم شست و شو دادم و نه تنها دیگر گناه نمى کنم که گناهان گذشته را نیز از خود دور کردم».
وقتى در میقات تنظیف مى کنید، یعنى خود را از نفاق و ریا تطهیر مى کنید. نظافت در میقات، تنها پاک و طاهر کردن بدن نیست؛ بلکه نشانه و سمبلى از تطهیر دل است.3
راز لبیک گفتن آن است که: «خدایا! من پیمان مى بندم که هر چه طاعت توست بر زبان جارى کنم و هر چه معصیت توست، زبانم را بر آن ببندم. عقد احرام سه جزء دارد؛ پوشیدن دو لباس یا پارچه دوخته نشده، قصد حج یا عمره و لبیک گفتن. با گفتن لبیک، احرام بسته مى شود و این عقد احرام است.
حضرت سجاد مى فرماید: راز عقد احرام این است که «خدایا! ارتباطم را از غیر تو گسستم و تنهابه تو پیوستم». و سرّ ورود به حرم این است که:«خدایا! من غیبت، بدگویى و عیب جویى احدى از ملت اسلام را نکرده، این کارها را بر خود تحریم مى کنم». سرّ طواف، «حق مدار و حق جو بودن و فاصله نگرفتن از مرکزیت توحید» است.
آن امام همام – علیه السلام – وقتى به اسم حجرالاسود و لمس و بوسیدن آن رسید، فریادى زد که نزدیک بود بى هوش شود و امام سجاد علیه السلام از شبلى پرسید: مى دانى حجرالاسود چیست؟ حجر، یمین الله و دست خداست و معناى دست زدن به آن این است که: «خدایا! من تعهد مى کنم که دست به گناه دراز نکنم».
امام علیه السلام پرسید: آیا معناى ایستادن در جایگاه و مقام ابراهیم و نماز گزاردن در آن مقام را مى دانى؟ شبلى گفت: ظاهرش را انجام داده ام؛ ولى نیت هایى را که مى فرمایید نکردم. امام – علیه السلام – فرمود: آیا وقتى در کنار مقام، دو رکعت نماز طواف گزاردى، قصد کردى که ابراهیم گونه نماز بخوانى و بینى شیطان را به خاک بمالى؟ شبلى گفت: خیر. این سؤال به این معناست که آن کسى که در حال نماز، حواسش جمع نیست و خضوع و خشوع ندارد، به جاى ابراهیم – علیه السلام – نایستاده است و اگر ابراهیم گونه نماز نخواند، بینى شیطان را به خاک نمالیده است.
امام – علیه السلام – از شبلى پرسید: آیا بین صفا و مروه، سعى کردى؟ شبلى گفت: آرى. امام – علیه السلام – فرمود: مى دانى راز آمد و رفت بین این دو کوه چیست؟ یعنى: «خدایا! من بین خوف و رجا وبیم و امید به سر مى برم». «صفا» یادآور تصفیه و تهذیب روح و «مروه» یادآور مردانگى و مروت است.4
”تقصیر” پالایش درون است؛ یعنى وقت آن است که جمال خویش را در پاى آن جمیل مطلق، قربانى کنى و تارهایى از مو یا قدرى از ناخن ها را به نیت او کوتاه کنى. غرور،کبر و نخوت، دیگر جایى براى ماندن در تو ندارد و باید هر چه را غیر اوست از خانه دل بیرون بریزى و دریچه دل را به سوى انوار معرفت و کمال بگشایى.5
”طواف نساء” یادآور مقام و منزلت زن است و باید نخستین ساکن این دیار پاک یعنى «هاجر» را تکریم کنى؛ چه مرد باشى و چه زن . زن شایسته مقام مادرى است و بوسه بر پایش، بوسه بر دروازه هاى بهشت است و هفت مرتبه به نیت این تجلیل و تقدیر، باید کعبه را طواف کنى و در هر مرتبه چون به «حجر اسماعیل» مى رسى، تجلّى این عظمت را به نظاره مى نشینى. زائران خانه خدا با طواف نساء و نماز آن، وفادارى خود را نسبت به حقوق همسر و خانواده ابراز مى دارند و اهمیت آن را به یاد مى آورند.6
البته داشتن مراقبه و محاسبه پیش از سفر عمره و حلیت طلبیدن از کسانی که بر ذمه انسان حق و حقوقی دارند و ادای حقوق واجبی مانند حق الناس قبل از این سفر روحانی و توبه و استغفار از گناهان و جرم ها و خطاها و درخواست توفیق از خداوند و توسل به اولیای الهی در انجام درست و کامل این عبادت بزرگ و بهره مند شدن از برکات و انوار و آثار آن در دنیا و پس از مرگ و در عالم آخرت نقش بسزایی دارد که باید این امور مورد توجه و دقت قرار گیرد .
———
1- آیت الله جوادى آملى، صهباى صفا، ص 112
2 -میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج 10، ص 166 و آیت الله جوادى آملى، صهباى حج، ص 344
3- صهباى صفا، ص 40
4- همان، ص 51
5- نجف نجفى روحانى، عمره مفرده، ص 119
6- همان، ص 123
پس سفر حج, تمرین برای سفر مرگ و آماده شدن برای حضور در محضر حق تعالی است. سفرحج به معنای بریدن از همه چیز و پیوستن به خداوند است. سفرحج, مبازره با روز مرگ و بیرون آمدن از لاک عادت ها و خودبینی و خودپرستی است. اگر سفر روحانی حج را با قطع امید به بازگشت آغاز نمائیم, دیگر دل مشغولی و نگرانی نسبت به آنچه ترک کرده ایم و در وطن و خانه و محل کار جا گذاشته برای ما به وجود نمی آید و همه توجه ما به حج و اعمال آن و اسرار آن است.
نگاه ما رو به جلو است که رو به عقب و پشت سر, بنابراین چیزی از امور مادی و مسائل معمولی زندگی, فکر و ذهن ما را آشفته نمی سازد و همه وجود ما یا حق و توجه به حضور او در همه صحنه ها و امکان و شاهد شریف حج و مناسک آن برگردد. هدف قطع وابستگی به دنیا و کم کردن تعلقات و تقویت یاد خدا و توجه به اوست و عبادتی مانند حج و عمره به بهترین و عالی ترین وجه تامین کننده این هدف است.
بالاترین لذت و کمال در بریدن از غیر خداوند و توجه کامل به او است. موضوعی که آرزوی اولیای الهی و بندگان خاص خداوند است. چنانچه امیرالمومنان علی علیه السلام و فرزندان گرامی او در مناجات شعبانیه این آرزو را چنین ابراز کرده و بر زبان آورده اند: «الهی هب لی کمال الانقطاع الیک؛ خدای من نهایت بریدن از غیر خود و پیوستن به خودت را روزی ام کن». هم خیرات و برکات و لذت ها کمالات در بریدن از غیر خداوند و پیوستن به او این است که این امر دارای مراتب بسیاری است و مرتبه کامل آن از آن معصومین (علیهم السلام) به ویژه محمد و آل محمد (علیهم السلام) می باشد و سفر حج زمینه ساز چنین گسستن و چنان پیوستنی است.
اولین گام در آمادگی برای انجام کارو عملی شناخت آن عمل و آگاهی از محتوا و ارزش و اهمیت آن است . انسان بدون این شناخت هر چند به طور اجمال و سر بسته نمی تواند به درستی و به صورت کامل خود را برای انجام آن مهیا سازد . به منظور ایجاد آمادگی روحی و معنوی برای سفر روحانی و نورانی عمره باید در اولین گام با محتوای این عبادت بزرگ و اسرار و حکمت ها وآثار و برکات ماندگار و عمیق آن آشنا شد . همه برنامه ها و اعمال دین به ویژه عبادات، هدیه اى از طرف خداوند و ره آوردى از دیار وحى و ملکوت است. هر عبادتى، ظاهرى دارد که انسان با جسم و قالب خود به آن مى رسد و باطن و سرّى دارد که تنها جان هاى مشتاق و قلب هاى آکنده از محبت خداوند و بریده از غیر او، آن را درمى یابند. بهره مندى کامل از هر عبادت و رسیدن به عمق و مغز آن، در گرو آگاهى از اسرار آن و تحقّق بخشیدن به آن است. بخش مهم تزکیه نفوس در پرتو آشنایى با اسرار عبادت و دستورهاى دینى حاصل مى گردد و در این میان، حج و عمره ویژگى هایى دارند که پى بردن به راز و رمز آنها را دشوار ساخته است. به همین خاطر، تعبّد در این عبادت، بیش از سایر اعمال و برنامه هاى دینى است. رسول خداصلى الله علیه و آله هنگام لبیک گفتن به خدا عرض کرد: «لبیک بحجّة حقّاً، تعبّداً و رقّاً؛ خدایا من با بندگى و عبودیت لبیک مى گویم و اعمال حج را انجام مى دهم.
براى اینکه بهتر به اسرار حج پى ببریم، باید سیره کسانى را که حج راستین انجام داده اند، یعنى پیشوایان معصوم – علیهم السلام – را بیاموزیم. آنان هم با آداب حج آشنا بودند؛ هم سنت ها و مستحبات حج را رعایت مى کردند و هم فرایض و واجبات آن را به جا مى آوردند و در کنار این حکم ها و اعمال ظاهرى، تکیه گاه تکوینى و اسرار این احکام را هم در نظر داشتند.1
آشنایى با اسرارِ حج و عمره از زبان فرزند حرم، امام سجادعلیه السلام، از لطافت و ظرافت ویژه اى برخوردار است. همان روح ستایش گرى که فرزند مکه و منا و زمزم و صفاست. او اهل این خانه و محرم این حرم است؛ پس از راز درون آن، بیش از هر کس دیگر آگاه است؛ «اهل البیت ادرى بما فى البیت؛ اهل خانه از آن چه در آن است، آگاه تر از دیگرانند.
امام سجادعلیه السلام، بعد از سفر حج، «شبلى» را دید و به او فرمود: چه کردى؟2 عرض کرد: از حج برمى گردم. امام علیه السلام فرمود: آیا میقات رفتى؟ آیا لباس دوخته را از تن بیرون آوردى و لباس دوخته نشده (لباس احرام) را در بر کردى؟ آیا غسل احرام انجام دادى؟ شبلى عرض کرد: آرى. امام فرمود: آیا هنگام کندن لباس دوخته، قصد کردى که از لباس گناه و عصیان بیرون آیى؟ عرض کرد: نه. حضرت فرمود: وقتى لباس دوخته نشده احرام را بر تن کردى، آیا نیت کردى که جامه طاعت در بر کنى؟ عرض کرد: خیر. امام پرسید: وقتى غسل احرام انجام دادى، قصد کردى خود را از گناهان شست و شو کنى؟ عرض کرد: نه، من تنها لباس دوخته را از تن بیرون آوردم و لباس احرام را در بر کردم و غسل و نیت احرام کردم؛ آن گونه که دیگران انجام مى دهند. امام فرمود: پس تو احرام نبسته اى؛ سپس فرمود: معناى بیرون آوردن لباس دوخته این است که «خدایا! من دیگر لباس گناه در بر نمى کنم و از هر گناه توبه کردم» و پوشیدن لباس دوخته نشده، بى رنگ، حلال و پاک احرام، به معناى «پوشیدن لباس طاعت» است.
معناى غسل کردن براى احرام این است که: «خدایا! من خود را از گناهانم شست و شو دادم و نه تنها دیگر گناه نمى کنم که گناهان گذشته را نیز از خود دور کردم».
وقتى در میقات تنظیف مى کنید، یعنى خود را از نفاق و ریا تطهیر مى کنید. نظافت در میقات، تنها پاک و طاهر کردن بدن نیست؛ بلکه نشانه و سمبلى از تطهیر دل است.3
راز لبیک گفتن آن است که: «خدایا! من پیمان مى بندم که هر چه طاعت توست بر زبان جارى کنم و هر چه معصیت توست، زبانم را بر آن ببندم. عقد احرام سه جزء دارد؛ پوشیدن دو لباس یا پارچه دوخته نشده، قصد حج یا عمره و لبیک گفتن. با گفتن لبیک، احرام بسته مى شود و این عقد احرام است.
حضرت سجاد مى فرماید: راز عقد احرام این است که «خدایا! ارتباطم را از غیر تو گسستم و تنهابه تو پیوستم». و سرّ ورود به حرم این است که:«خدایا! من غیبت، بدگویى و عیب جویى احدى از ملت اسلام را نکرده، این کارها را بر خود تحریم مى کنم». سرّ طواف، «حق مدار و حق جو بودن و فاصله نگرفتن از مرکزیت توحید» است.
آن امام همام – علیه السلام – وقتى به اسم حجرالاسود و لمس و بوسیدن آن رسید، فریادى زد که نزدیک بود بى هوش شود و امام سجاد علیه السلام از شبلى پرسید: مى دانى حجرالاسود چیست؟ حجر، یمین الله و دست خداست و معناى دست زدن به آن این است که: «خدایا! من تعهد مى کنم که دست به گناه دراز نکنم».
امام علیه السلام پرسید: آیا معناى ایستادن در جایگاه و مقام ابراهیم و نماز گزاردن در آن مقام را مى دانى؟ شبلى گفت: ظاهرش را انجام داده ام؛ ولى نیت هایى را که مى فرمایید نکردم. امام – علیه السلام – فرمود: آیا وقتى در کنار مقام، دو رکعت نماز طواف گزاردى، قصد کردى که ابراهیم گونه نماز بخوانى و بینى شیطان را به خاک بمالى؟ شبلى گفت: خیر. این سؤال به این معناست که آن کسى که در حال نماز، حواسش جمع نیست و خضوع و خشوع ندارد، به جاى ابراهیم – علیه السلام – نایستاده است و اگر ابراهیم گونه نماز نخواند، بینى شیطان را به خاک نمالیده است.
امام – علیه السلام – از شبلى پرسید: آیا بین صفا و مروه، سعى کردى؟ شبلى گفت: آرى. امام – علیه السلام – فرمود: مى دانى راز آمد و رفت بین این دو کوه چیست؟ یعنى: «خدایا! من بین خوف و رجا وبیم و امید به سر مى برم». «صفا» یادآور تصفیه و تهذیب روح و «مروه» یادآور مردانگى و مروت است.4
”تقصیر” پالایش درون است؛ یعنى وقت آن است که جمال خویش را در پاى آن جمیل مطلق، قربانى کنى و تارهایى از مو یا قدرى از ناخن ها را به نیت او کوتاه کنى. غرور،کبر و نخوت، دیگر جایى براى ماندن در تو ندارد و باید هر چه را غیر اوست از خانه دل بیرون بریزى و دریچه دل را به سوى انوار معرفت و کمال بگشایى.5
”طواف نساء” یادآور مقام و منزلت زن است و باید نخستین ساکن این دیار پاک یعنى «هاجر» را تکریم کنى؛ چه مرد باشى و چه زن . زن شایسته مقام مادرى است و بوسه بر پایش، بوسه بر دروازه هاى بهشت است و هفت مرتبه به نیت این تجلیل و تقدیر، باید کعبه را طواف کنى و در هر مرتبه چون به «حجر اسماعیل» مى رسى، تجلّى این عظمت را به نظاره مى نشینى. زائران خانه خدا با طواف نساء و نماز آن، وفادارى خود را نسبت به حقوق همسر و خانواده ابراز مى دارند و اهمیت آن را به یاد مى آورند.6
البته داشتن مراقبه و محاسبه پیش از سفر عمره و حلیت طلبیدن از کسانی که بر ذمه انسان حق و حقوقی دارند و ادای حقوق واجبی مانند حق الناس قبل از این سفر روحانی و توبه و استغفار از گناهان و جرم ها و خطاها و درخواست توفیق از خداوند و توسل به اولیای الهی در انجام درست و کامل این عبادت بزرگ و بهره مند شدن از برکات و انوار و آثار آن در دنیا و پس از مرگ و در عالم آخرت نقش بسزایی دارد که باید این امور مورد توجه و دقت قرار گیرد .
———
1- آیت الله جوادى آملى، صهباى صفا، ص 112
2 -میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج 10، ص 166 و آیت الله جوادى آملى، صهباى حج، ص 344
3- صهباى صفا، ص 40
4- همان، ص 51
5- نجف نجفى روحانى، عمره مفرده، ص 119
6- همان، ص 123