بر اساس آنچه در تفاسیر و روایات آمده، گروهی از مسلمانان سادهدل(و یا منافقان) به دوستی با کافران میپرداختند، اما قرآن آنها را از این کار بازداشت:
«وَدُّوا لَوْ تَکفُرُونَ کما کفَرُوا فَتَکونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیاءَ حَتَّى یهاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیا وَ لا نَصِیراً»؛[1] آنان دوست دارند که شما هم مانند آنها کافر شده و در شرایطی مساوی با هم قرار گیرید. بنابر این از میان آنها دوستانى انتخاب نکنید، مگر اینکه (توبه کنند و) مهاجرت در راه خدا نمایند، اما آنها که از این کار سرباز زنند (و به اقدامات بر ضد شما ادامه دهند) آنها را هر کجا بیابید اسیر کنید و (یا در صورت لزوم) به قتل برسانید و از میان آنها دوست و یار و یاورى اختیار نکنید.
اما به دنبال این دستورات سخت، دو دسته را از این قانون مستثنا میکند.[2]
1. کسانی که به عنوان همپیمان مسلمانان به شمار میآیند.
2. کسانى که از نظر موقعیت خاص خود در شرایطى قرار دارند که به مبارزه با شما نپرداخته، و توانایى همکارى با شما و مبارزه با قبیله خود را نیز ندارند.
اما در مورد مصادیق قبیلهها و افرادی که طبق این آیه مستثنا شدهاند، روایات متعددی وارد شده است.
1. امام باقر(ع): «مراد از قوم در جملهی «قَوْمٍ بَینَکمْ وَ بَینَهُمْ مِیثاقٌ»، قبیله هلال بن عویمر سلمى است؛ زیرا او به وکالت از طرف قوم خود با رسول خدا(ص) پیمان بست و در این مذاکره گفت: بر این پیمان میبندم که احدى از شما که نزد ما بیاید را نترسانیم، و شما نیز احدى از ما را که نزد شما بیایند نترسانید. در این زمان خدا آنجناب(ص) را از اینکه متعرض کسى شود که با آن پیمان بسته است، نهى فرمود».[3]
2. امام باقر(ع): «زمانی که پیامبر(ص) براى جنگ حدیبیه از مدینه بیرون رفت، از کنار مناطق سکونت قبیلههای اشجع و بنو ضمره عبور کرد. ایشان قبلاً قبیله بنوضمره را از نیت خود آگاه ساخته بود، ولى اصحاب گفتند: میترسیم که بنو ضمره علیه ما با مشرکان قریش همدست شوند! پیامبر(ص) فرمود: بنو ضمره به عهد و پیمان خویش وفادارتر از دیگران بوده و نیز افرادى نیکوکار نسبت به پدر و مادر خود هستند و با خویشان خود مهربانند. از طرفى قبیله اشجع که همپیمان و همسوگند با طایفه بنو ضمره بودند و مناطق سکونت آنها نزدیک یکدیگر بود، اما دچار قحطى و گرانى شده و به طرف بنو ضمره که در فراوانى و ارزانى نعمت بودند، به راه افتادند(گویا تصمیم به حمله داشتند). وقتى این موضوع به گوش پیامبر(ص) رسید، ایشان آماده شد تا به جهت پیمانى که با بنو ضمره بسته بود، با قبیله اشجع جنگ کند … حضرتشان نیز هراس آن داشت که آنان به اطراف مدینه حمله کنند؛ از اینرو اسید بن حصین را به سوی آنان فرستاد تا انگیزه آنها از این حرکت را مشخص کند. آنها هم گفتند ما آمدهایم تا با پیامبر(ص) پیمان ترک دشمنی ببندیم. همچنین گفتند خانههاى ما نزدیک تو است و ما در میان اقوام خود از هر گروه دیگر کمعددتر هستیم و نه توانایى آنرا داریم که با تو بجنگیم و نه میتوانیم با تیرههاى قوم خود در بیفتیم؛ لذا آمادهایم که با شما پیمان ترک دشمنى برقرار سازیم. رسول خدا(ص) نیز پیشنهاد آنانرا پذیرفت و پیمان صلحی با آنان منعقد نمود».[4]
3. امام صادق(ع): این آیه در شأن قبیله «بنیمدلج» نازل شد؛ چون این قبیله به پیامبر(ص) گفتند: سینه ما تنگى میکند(براى ما گران است)، اینکه شهادت بدهیم که تو فرستاده خدایى، ما آمدهایم اعلام کنیم که نه با شما هستیم و نه علیه شما، با قوم خود همکارى میکنیم. پیامبر(ص) نیز با آنها پیمان ترک مخاصمه بست…».[5]
در ارتباط با این اختلافها در شأن نزول میتوان گفت که برخی آیات ممکن است در چند ماجرای مختلف و برای چندین بار نازل شده باشند، که در این صورت میتوان تمام این شأن نزولها را پذیرفت. در غیر این صورت باید بررسی کرد که منابع معتبرتر در این زمینه چه گفتهاند، گرچه مفهوم آیات قرآن در بیشتر موارد واضح است و حتی اگر یک شأن نزول نیز برای آن نقل نشود، دستورات و آموزههای آن قابل استفاده خواهد بود.[6]
[1]. نساء، 89.
[2]. نساء، 90.«إِلاَّ الَّذِینَ یصِلُونَ إِلى قَوْمٍ بَینَکمْ وَ بَینَهُمْ مِیثاقٌ أَوْ جاؤُکمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ یقاتِلُوکمْ أَوْ یقاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیکمْ فَلَقاتَلُوکمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوکمْ فَلَمْ یقاتِلُوکمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیکمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَکمْ عَلَیهِمْ سَبِیلاً».
[3]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 3، ص 135، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
[4]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب، ج 1، ص 145 – 147، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق.
[5]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 8، ص 327، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[6]. «معنای اسباب النزول و اقسام آن»، 25154؛ «جایگاه شأن نزول در تفسیر قرآن»، 2607.