برخورد امام رضا عليه السلام با مدعيان تشيع
بعد از آن که مأمون عباسي ولايت عهدي را به حضرت علي بن موسي الرضا عليهماالسلام تحميل و واگذار کرد، روزي دربان حضرت وارد شد و گفت: عده اي جلوي درب منزل آمده و اجازه ي ورود مي خواهند؛ و مي گويند که ما از شيعيان امام علي عليه السلام هستيم.
حضرت فرمود: من مشغول کاري مي باشم، ايشان را از ورود به منزل منصرف گردان، خادم طبق دستور حضرت آن افراد را منصرف کرد؛ و چون روز ديگر
حضرت فرمود: من مشغول کاري مي باشم، ايشان را از ورود به منزل منصرف گردان، خادم طبق دستور حضرت آن افراد را منصرف کرد؛ و چون روز ديگر
برخورد امام رضا عليه السلام با مدعيان تشيع
امام حسن عسکري عليه السلام فرمود:
بعد از آن که مأمون عباسي ولايت عهدي را به حضرت علي بن موسي الرضا عليهماالسلام تحميل و واگذار کرد، روزي دربان حضرت وارد شد و گفت: عده اي جلوي درب منزل آمده و اجازه ي ورود مي خواهند؛ و مي گويند که ما از شيعيان امام علي عليه السلام هستيم.
حضرت فرمود: من مشغول کاري مي باشم، ايشان را از ورود به منزل منصرف گردان، خادم طبق دستور حضرت آن افراد را منصرف کرد؛ و چون روز ديگر فرارسيد، دوباره آمدند و همانند روز قبل گفتند: ما از شيعيان شما مي باشيم؛ و دوباره حضرت آنها را نپذيرفت و بازگردانيد.
تا آن که مدت دو ماه بر همين منوال سپري گشت و امام عليه السلام اجازه ي ورود و ملاقات به آنها نمي داد؛ و چون نااميد شدند، به خادم حضرت گفتند: به مولا و سرور ما بگو: ما عده اي از شيعيان پدرت، امام علي بن ابي طالب عليه السلام هستيم، آمديم و شما ما را نپذيرفتي؛ و مخالفين، ما را سرزنش و شماتت مي کنند، از تحمل چنين حالتي ناتوانيم؛ و به سوي شهر خود بازمي گرديم و ناچاريم که از محل و ديار خويش کوچ نمائيم؛ چون ( با اين جريان) از اهالي شرمنده و خجالت زده ايم.
هنگامي که پيام ايشان به امام رضا عليه السلام رسيد، به دربان خود فرمود: به آنها اجازه بده تا وارد شوند، موقعي که وارد شدند، سلام کردند؛ ولي حضرت جواب آنها را نداد و اجازه ي نشستن هم نداد؛ و چون لحظاتي را سر پا ايستادند، اظهار داشتند: يابن رسول الله! اين چه ظلم بزرگ و سبک کردني است که نسبت به ما روا داشته اي؟!
بعد از اين جريان، آبروئي براي ما باقي نمانده است!
حضرت فرمود: سخن خداوند را بخوانيد که فرموده است: «آنچه از مصائب و سختي ها به شما مي رسد، در اثر کردار و گفتار خودتان مي باشد؛ ولي خداوند بسياري از خطاها را عفو مي نمايد».
و سپس افزود: من در آنچه که درباره ي شما انجام دادم، به پروردگارم و جدم، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و پدرم، اميرالمؤمنين علي و ديگر ائمه عليهم السلام اقتدا نموده ام.
اظهار داشتند: يابن رسول الله! مگر ما چه کرده ايم و گناه ما چيست؟
حضرت فرمود: به جهت ادعائي که کرديد و اظهار داشتيد که از شيعيان امام علي عليه السلام هستيم.
واي بر حال شما! همانا شيعه ي علي عليه السلام: حسن، حسين عليهماالسلام ، ابوذر، سلمان، مقداد، عمار و محمد بن ابوبکر مي باشند، آنهائي که در هيچ موردي از دستورات آن حضرت سرپيچي و تخلف نداشته اند؛ وليکن شما در حالتي اظهار مي داريد شيعه هستيد، که در بسياري از کردار و گفتارتان مخالفت وجود دارد؛ و در بسياري از واجبات الهي کوتاهي مي نمائيد، بسياري از حقوق مهم برادران ديني خود را سبک دانسته و اهميتي نمي دهيد؛ و در مواردي تقيه انجام مي دهيد که لازم نيست؛ و در مواردي ترک تقيه مي کنيد، که بايد آن را رعايت نمائيد.
پس چنانکه گفته بوديد: از دوستان و علاقه مندان امام علي عليه السلام هستيم و دوستانش را دوست و دشمنانش را دشمن مي داريم، شما را در گفتارتان تکذيب و رد نمي کردم؛ چون اين موقعيت و منزلتي را که شما ادعا کرديد، بسيار عظيم و حساس مي باشد.
اگر گفتار شما با کردارتان منطبق نباشد، هلاک خواهيد شد، مگر آن که رحمت الهي شامل حالتان گردد.
عرضه داشتند: يابن رسول الله! ما از گفتار گذشته ي خويش پشيمان هستيم و به درگاه خداوند يکتا توبه نموده و طلب مغفرت مي نمائيم؛ و آنچه را که شما به ما آموختيد؛ مي گوئيم که ما از دوستان شما و دشمن دشمنان شما هستيم .
در اين موقع، حضرت آنها را مورد لطف قرار داد و فرمود: مرحبا، خوش آمديد؛ و بعد از آن که احترام شاياني از آنها به عمل آورد، به خادم خود فرمود: به تعداد مراحلي که از ورودشان به منزل مانع شدي، بر آنها سلام کن؛ چون از کردار خود توبه نمودند.
و سپس دستور داد تا از آنها نسبت به مشکلاتشان دلجوئي شود؛ و هداياي قابل توجهي نيز به آنها مبذول نمود. (1)
بعد از آن که مأمون عباسي ولايت عهدي را به حضرت علي بن موسي الرضا عليهماالسلام تحميل و واگذار کرد، روزي دربان حضرت وارد شد و گفت: عده اي جلوي درب منزل آمده و اجازه ي ورود مي خواهند؛ و مي گويند که ما از شيعيان امام علي عليه السلام هستيم.
حضرت فرمود: من مشغول کاري مي باشم، ايشان را از ورود به منزل منصرف گردان، خادم طبق دستور حضرت آن افراد را منصرف کرد؛ و چون روز ديگر فرارسيد، دوباره آمدند و همانند روز قبل گفتند: ما از شيعيان شما مي باشيم؛ و دوباره حضرت آنها را نپذيرفت و بازگردانيد.
تا آن که مدت دو ماه بر همين منوال سپري گشت و امام عليه السلام اجازه ي ورود و ملاقات به آنها نمي داد؛ و چون نااميد شدند، به خادم حضرت گفتند: به مولا و سرور ما بگو: ما عده اي از شيعيان پدرت، امام علي بن ابي طالب عليه السلام هستيم، آمديم و شما ما را نپذيرفتي؛ و مخالفين، ما را سرزنش و شماتت مي کنند، از تحمل چنين حالتي ناتوانيم؛ و به سوي شهر خود بازمي گرديم و ناچاريم که از محل و ديار خويش کوچ نمائيم؛ چون ( با اين جريان) از اهالي شرمنده و خجالت زده ايم.
هنگامي که پيام ايشان به امام رضا عليه السلام رسيد، به دربان خود فرمود: به آنها اجازه بده تا وارد شوند، موقعي که وارد شدند، سلام کردند؛ ولي حضرت جواب آنها را نداد و اجازه ي نشستن هم نداد؛ و چون لحظاتي را سر پا ايستادند، اظهار داشتند: يابن رسول الله! اين چه ظلم بزرگ و سبک کردني است که نسبت به ما روا داشته اي؟!
بعد از اين جريان، آبروئي براي ما باقي نمانده است!
حضرت فرمود: سخن خداوند را بخوانيد که فرموده است: «آنچه از مصائب و سختي ها به شما مي رسد، در اثر کردار و گفتار خودتان مي باشد؛ ولي خداوند بسياري از خطاها را عفو مي نمايد».
و سپس افزود: من در آنچه که درباره ي شما انجام دادم، به پروردگارم و جدم، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و پدرم، اميرالمؤمنين علي و ديگر ائمه عليهم السلام اقتدا نموده ام.
اظهار داشتند: يابن رسول الله! مگر ما چه کرده ايم و گناه ما چيست؟
حضرت فرمود: به جهت ادعائي که کرديد و اظهار داشتيد که از شيعيان امام علي عليه السلام هستيم.
واي بر حال شما! همانا شيعه ي علي عليه السلام: حسن، حسين عليهماالسلام ، ابوذر، سلمان، مقداد، عمار و محمد بن ابوبکر مي باشند، آنهائي که در هيچ موردي از دستورات آن حضرت سرپيچي و تخلف نداشته اند؛ وليکن شما در حالتي اظهار مي داريد شيعه هستيد، که در بسياري از کردار و گفتارتان مخالفت وجود دارد؛ و در بسياري از واجبات الهي کوتاهي مي نمائيد، بسياري از حقوق مهم برادران ديني خود را سبک دانسته و اهميتي نمي دهيد؛ و در مواردي تقيه انجام مي دهيد که لازم نيست؛ و در مواردي ترک تقيه مي کنيد، که بايد آن را رعايت نمائيد.
پس چنانکه گفته بوديد: از دوستان و علاقه مندان امام علي عليه السلام هستيم و دوستانش را دوست و دشمنانش را دشمن مي داريم، شما را در گفتارتان تکذيب و رد نمي کردم؛ چون اين موقعيت و منزلتي را که شما ادعا کرديد، بسيار عظيم و حساس مي باشد.
اگر گفتار شما با کردارتان منطبق نباشد، هلاک خواهيد شد، مگر آن که رحمت الهي شامل حالتان گردد.
عرضه داشتند: يابن رسول الله! ما از گفتار گذشته ي خويش پشيمان هستيم و به درگاه خداوند يکتا توبه نموده و طلب مغفرت مي نمائيم؛ و آنچه را که شما به ما آموختيد؛ مي گوئيم که ما از دوستان شما و دشمن دشمنان شما هستيم .
در اين موقع، حضرت آنها را مورد لطف قرار داد و فرمود: مرحبا، خوش آمديد؛ و بعد از آن که احترام شاياني از آنها به عمل آورد، به خادم خود فرمود: به تعداد مراحلي که از ورودشان به منزل مانع شدي، بر آنها سلام کن؛ چون از کردار خود توبه نمودند.
و سپس دستور داد تا از آنها نسبت به مشکلاتشان دلجوئي شود؛ و هداياي قابل توجهي نيز به آنها مبذول نمود. (1)
پي نوشت ها:
1- وسائل الشيعه ج 16 ص 217، تفسير منسوب به امام حسن عسکري ص 312، بحارالانوار ج 68 ص 157.
منبع: مقاله برخورد امام رضا عليه السلام با مدعيان تشيع
/خ