برخورد امام صادق (ع) با جوانان
نامه اي به امضاي عده اي از بزرگان شيعه به دست امام صادق (ع) رسيد که چند نفر از آنان خود حامل نامه بودند. آنان از رفاقت مفضل بن عمر، وکيل امام صادق (ع) در کوفه، با عده اي کبوترباز و به ظاهر بي بند و بار شکايت کرده بودند. امام پس از خواندن نامه، نامه اي در بسته به همراه همان چند نفر براي مفضل فرستاد. از قضا، نامه
برخورد امام صادق (ع) با جوانان
نامه اي به امضاي عده اي از بزرگان شيعه به دست امام صادق (ع) رسيد که چند نفر از آنان خود حامل نامه بودند. آنان از رفاقت مفضل بن عمر، وکيل امام صادق (ع) در کوفه، با عده اي کبوترباز و به ظاهر بي بند و بار شکايت کرده بودند. امام پس از خواندن نامه، نامه اي در بسته به همراه همان چند نفر براي مفضل فرستاد. از قضا، نامه هنگامي رسيد که امضا کنندگان در خانه ي مفضل بودند. او نامه را در حضور آنان باز کرد و خواند و سپس به دست بقيه داد. امام در اين نامه تنها دستور چند معامله را به مفضل داده بود که مستلزم رقمي درشت پول نقد بود و مفضل بايد آن را تهيه مي کرد. چون مسئله ي پول به ميان آمد، آن ها سر به زير اندختند و گفتند: بايد براي تهيه ي اين پول زياد، فکري کنيم و بعد هم عذرخواهي کردند.
مفضل که زيرک بود، آن ها را به صرف غذا دعوت کرد و نگذاشت از خانه اش بيرون روند.آنگاه پي کبوتر بازان فرستاد. وقتي آنان آمدند و نامه ي امام را در حضور بزرگان براي آن ها خواند، کبوتربازان بدون عذرتراشي رفتند و هنوز بزرگان مشغول غذا خوردن بودند که آن ها باز گشتند. پول هاي زيادي از هزار تا دو هزار درهم را جمع کردند و براي مفضل آوردند.
در اين موقع، مفضل رو به امضا کنندگان شکايت نامه کرد و گفت: شما مي خواهيد من با چنين جواناني رابطه نداشته باشم، با اينکه امکان اصلاح اينان زياد است و در چنين مواردي باري از دين را به دوش مي کشند. شما مي پنداريد خدا محتاج نماز و روزه شماست که به آن مغرور شده ايد، ولي هنگام پرداخت هاي مالي عذرتراشي مي کنيد و پاسخ امام را نمي دهيد!
بزرگان با اينکه همچنان رفاقت مفضل با کبوتربازان را کار نادرستي مي دانستند، چون جوابي نداشتند، از جاي خود بلند شدند و رفتند. (1)
مفضل که زيرک بود، آن ها را به صرف غذا دعوت کرد و نگذاشت از خانه اش بيرون روند.آنگاه پي کبوتر بازان فرستاد. وقتي آنان آمدند و نامه ي امام را در حضور بزرگان براي آن ها خواند، کبوتربازان بدون عذرتراشي رفتند و هنوز بزرگان مشغول غذا خوردن بودند که آن ها باز گشتند. پول هاي زيادي از هزار تا دو هزار درهم را جمع کردند و براي مفضل آوردند.
در اين موقع، مفضل رو به امضا کنندگان شکايت نامه کرد و گفت: شما مي خواهيد من با چنين جواناني رابطه نداشته باشم، با اينکه امکان اصلاح اينان زياد است و در چنين مواردي باري از دين را به دوش مي کشند. شما مي پنداريد خدا محتاج نماز و روزه شماست که به آن مغرور شده ايد، ولي هنگام پرداخت هاي مالي عذرتراشي مي کنيد و پاسخ امام را نمي دهيد!
بزرگان با اينکه همچنان رفاقت مفضل با کبوتربازان را کار نادرستي مي دانستند، چون جوابي نداشتند، از جاي خود بلند شدند و رفتند. (1)
پي نوشت:
1. استرآبادي، منهج المقال، ص 343.
منبع: گلبرگ جوان، شماره ي 113