حضرت نوح ـ عليه السّلام ـ پسري داشت بنام كنعان، كه در ميان دشمنان به سر ميبرد و از پدر كناره گرفته و به دين و آئين او ايمان نياورده بود، در اين وقت كه آب از هر سو زمين را فرا گرفت و نوح ـ عليه السّلام ـ و همراهانش در كشتي قرار گرفته بودند، ناگاه چشم نوح ـ عليه السّلام ـ به كنعان افتاد كه مانند مردم ديگر براي نجات خويش تلاش ميكند، حضرت نوح ـ عليه السّلام ـ روي علاقة پدري او را صدا زد و گفت: پسر جان بيا با ما سوار كشتي شو و ايمان آور و از زمرة كافران بيرون آي.
نوح كه قبل از آن وعدة نجات خاندان خود را از خداي متعال دريافت كرده بود. در اين وقت روي تضرع و نياز به درگاه پروردگار بي نياز كرد و گفت: پروردگارا پسر من جزء خاندان من است و وعدة تو حق است و تو خود وعده كردي كه مرا و خاندانم را نجات بخشي. پروردگار متعال به نوح ـ عليه السّلام ـ پاسخ داد: وي از خاندان تو نيست و چيزي را كه بدان علم نداري از من در خواست مكن و تو را پند ميدهم كه از نادانان نباشي.[1] در تفسير اين آيه بنابر آنچه كه در تفسير نمونه آمده است چند قول وجود دارد.
1. بعضي از مفسران معتقدند كه در اين آيه كلمهاي در تقدير است و در اصل مفهومش چنين است (انه ذو عمل غير صالح). فرزند تو داراي عمل غير صالح است. با توجه به اينكه گاهي انسان در انجام يك كار آنچنان پيش ميرود كه گويا عين آن عمل ميشود. اين پيامبر زاده نيز آنقدر با بدان بنشست و در اعمال زشت و افكار نادرستشان غوطه ور گشت كه گويي وجودش تبديل به يك عمل غير صالح شد.
2. بعضي ديگر از مفسران احتمال دادهاند كه اين فرزند حقيقتاً، فرزند حضرت نوح ـ عليه السّلام ـ نبود اين قول درست به نظر نميرسد، زيرا جملة «انه عمل غير صالح»[2] در واقع به منزلة علت است براي «انه ليس من اهلك»[3] يعني اينكه ميگويم از اهل تو نيست براي آن است كه از نظر عمل و كردار از تو فاصله گرفته است هر چند با تو پيوند نسبي دارد. لذا در اين مورد روايتي از امام علي بن موسي الرضا ـ عليه السّلام ـ نقل شده كه روزي از دوستان خود پرسيد مردم اين آيه را چگونه تفسير ميكنند (انه ليس من اهلك) يكي از حاضران عرض كرد بعضي معتقدند كه معني آن اين است كه فرزند نوح (كنعان) فرزند حقيقي او نبود. امام فرمود: «نه چنين نيست، او براستي فرزند نوح ـ عليه السّلام ـ بود، اما هنگامي كه گناه كرد و از جادة اطاعت فرمان خدا قدم بيرون گذاشت خداوند فرزندي او را نفي كرد، همچنين كسانيكه از ما باشند ولي اطاعت خدا نكنند، از ما نيستند.»[4]بنابراين در پيشگاه پروردگار متعال، عمل و كردار افراد ميزان نزديكي و دوري آنها به پيغمبران بزرگوار خدا و مردمان صالح درگاه الهي است، و پيوند نسبي و ارتباط خويشي با آنان در اين باره هيچگونه تأثيري ندارد و در وقت نزول عذاب بكار نيايد. آري در اين درگه سلمان فارسي در اثر اطاعت حق و پيروي دستورات رسول گرامي اسلام از زمرة خاندان آن بزرگوار ميگردد و به منصب «سلمان منا اهل البيت» مفتخر ميگردد. ولي پسر نوح به جرم نافرماني و پيروي نكردن دستورات پدرش شيخ الانبياء از خاندان وي جدا ميشود. و خطاب «انه ليس من اهلك» دربارهاش به حضرت نوح ـ عليه السّلام ـ نازل ميگردد.
و بلكه به گفتة سعدي:
پسر نوح با بدان بنشســـــت خاندان نبوتش گم شــــد
سگ اصحاب كهف روزي چند پي مردم گرفت و آدم شد[5]از سوال و جوابي كه بين خداي تعالي و نوح ـ عليه السّلام ـ رد و بدل شده معلوم ميشود كه نوح ـ عليه السّلام ـ از كفر دروني فرزندش خبر نداشت و گرنه با اين تضرع نجات او را از خدا درخواست نميكرد، زيرا وي خود از خدا خواسته بود كه «پروردگارا ديّاري از كافران را بر روي زمين باقي مگذار» چون حضرت نوح ـ عليه السّلام ـ به كفر فرزند خود واقف گرديد دانست كه عاطفة پدري او را به شتاب وا داشته و چيزي را كه از حقيقت و كنه آن آگاه نبوده و نميبايستي از خدا بخواهد در خواست كرده، و همين معني را براي خود لغزش و جرمي دانسته زبان به عذر خواهي و استغفار گشوده و گفت: (پروردگارا به تو پناه ميبرم كه چيزي را از تو بخواهم كه بدان علم ندارم و اگر تو مرا نيامرزي و مورد رحمت خويش قرار ندهي از زيانكاران خواهم بود.)[6]در پايان چنين نتيجه ميگيريم كه مراد از اينكه پسر نوح از خاندان نوح نيست. اينست كه او از افراد خانوادة نوح كه خدا وعدة نجات آنان را داده بود به شمار نميآيد زيرا مراد از اهل در «و اهلك الا من سبق عليه القول» افراد شايستة خانداناند و پسر او شايسته نبود هر چند از نظر ويژگي نسبت به نوح ـ عليه السّلام ـ پسر و از افراد خاندانش به شمار ميرفت و لذا خداوند علت «انه ليس من اهلك» را «انه عمل غير صالح» ذكر كرده است. يعني دليل «اهل» نبودن اين است كه وي شخص شايستهاي نيست. پس معلوم ميشود مراد از اهلي كه خداوند وعدة نجاتشان را داده بود خاندان شايستة نوح ـ عليه السّلام ـ بودند.
معرفي منابع براي مطالعه بيشتر
1. تفسير الميزان، جلد 10، تأليف محمد حسين طباطبايي.
2. تفسير نمونه، جلد 9، تأليف ناصر مكارم شيرازي.
3. تحليل قصص، تأليف محمد شريفاني.
پي نوشت ها:
[1] . قصص قرآن، سيد هاشم رسولي محلاتي، ص 60، چاپ اول، 1369، انتشارات علميه اسلاميه.
[2] . هود/ 46.
[3] . قرآن مجيد سوره هود، آيه 46.
[4] . تفسير نمونه، ج 9، مكارم شيرازي، ص 116 تا 119، چاپ دهم، 1369، انتشارات دار الكتب الاسلاميه.
[5] . قصص قرآن، رسولي محلاتي، 60 و 61، همان.
[6] . الميزان، ج 10، محمد حسين طباطبايي، ص 369، چاپ اول، 1363، انتشارات بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي.