بررسي بهره گيري فيض از صدوق در تفسير صافي
چکيده:
بررسي ميزان تأثيرپذيري يک دانشمند در آثارش، از يک دانشمند پيشين يا هم عصر ديگر، يکي از زمينه هاي پژوهش در عصر حاضر است. نوشته ي پيش رو عهده دار بررسي بهره گيري ملامحسن فيض کاشاني از آثار دانشمند قرن چهارم هجري، محمد بن علي بن بابويه معروف به شيخ صدوق است. در اين کوشش روشن گرديد که فقط در کتاب التفسير الصافي، مؤلف از نه کتاب که توسط شيخ صدوق به نگارش درآمده، بهره مند شده است. بيشترين بهره ي فيض کاشاني از کمال الدين در موضوع نبوّت و امامت؛ از کتاب من لا يحضره الفقيه در ابواب فقهي؛ از ثواب الاعمال در بيان ثواب سوره ها؛ از کتاب التوحيد در تفسير آيات توحيدي؛ از کتاب الاعتقادات در برخي مسائل اعتقادي و از کتاب هاي ديگر نيز در بخش ها و موضوعات ديگر تفسيري، بوده است. اين بررسي خود مي تواند زمينه اي براي پژوهش هاي بيشتري درباره ي فيض کاشاني گردد. از جمله مي تواند زمينه ساز تدوين کتاب خانه ي فيض، سرچشمه هاي فکري او شود.
كليدواژه ها:
فيض کاشاني، تفسير صافي، صدوق، حديث.
1. مقدمه
از جمله عادت هاي علمي دانشمندان اسلامي، بهره گيري از آثار و نوشته هاي عالمان پيشين است. اين رسم دانشي در ميان دانشيان حديث و علوم حديث و به طور کلّي رشته هاي علوم نقلي بيشتر و بهتر در پيش ديدگان اهل دانش نمايان است. در ميان حوزه ها و موضوعاتي که محدّثان و دانشمندان علوم حديث به آن وارد شده اند نيز، برخي موضوعات و مسايل نياز بيشتري را به طرح مطالب نقلي دارد. تفسير قرآن بر اساس روايات اهل بيت (عليهم السّلام) از اين دست است. مرحوم فيض کاشاني، به عنوان يک عالم ديني رسم عالمان پيشين نقلي را پاس داشته و در آثار خويش از متون حديثي پيش نگاشته، بهره ي فراوان برده است. يکي از عالماني که مرحوم فيض کاشاني بهره ي فراواني از آثار او برده است، ابوجعفر محمد بن علي بن بابويه قمي معروف به شيخ صدوق است. فيض کاشاني از نه کتاب شيخ صدوق در آثارش نام برده و از آنها نقل مطلب نموده است. همه ي اين کتاب ها که مورد استفاده ي فيض است، هم اکنون نيز موجود و قابل بهره برداري است. نوشته ي حاضر مي تواند راه گشاي قدم هاي علمي ديگري باشد تا هم آثار فيض کاشاني و هم آثار شيخ صدوق قمي مورد بازشناسي و در پي آن بازخواني بهتري قرار گيرند. از جمله آثار و فوايد دانشي اين نوشته مي توان به موارد زير اشاره کرد:
يکم:
يکي از مهم ترين و با ارزش ترين فايده هاي اين نوشته، اين است که بابي را پيش روي دانشيان باز مي کند که براي تدوين کتاب خانه ي مرحوم فيض کاشاني اقدام علمي و عملي فرمايند. مراد از کتاب خانه، مجموعه کتاب هايي است که يک دانشمند در هر رشته ي علمي بدان دسترسي داشته و از آن استفاده مي کرده است. بازيابي اين منابع اطلاعاتي يک دانشمند، در رسيدن به نگاه او به اين افکار و دستيابي به آراي دانشمندان مختلف، گستره ي مطالعات او، موضوعات و علومي که مورد بررسي قرار داده و دغدغه هاي فکري او، کمک شاياني به زواياي مختلف يک پژوهش مي کند.
بي ترديد مرحوم فيض کاشاني و هر دانشمند ديگري براي تبحر در هر علمي و رسيدن به مقام اجتهاد و صاحب نظر شدن در آن، علاوه بر زانو زدن در مقابل اساتيد آن رشته ي دانشي، نيازمند تحقيق کتابخانه اي و خواندن و بررسيدن کتاب هاي مهم و مرجع در آن علم است. براي نمونه، مرحوم فيض کاشاني هنگامي فقيه در احکام دين مي شود که نزد فقهاي بنام آن دوره، تلمذ کرده و خوشه چيني نموده باشد و کتاب هاي فهقي نويسندگان مختلف را خوانده و احاديث فقهي را بررسي کرده باشد. استناد او به آرا و نظرات فقهي فقيهان گذشته و ارجاع به کتاب هاي ايشان، نشانه ي وجود يک کتابخانه ي بزرگ فقهي، نزد مرحوم فيض کاشاني بوده است. همين سخن در علومي چون کلام، حديث و تفسير نيز جاري است. ورود مرحوم فيض کاشاني به مباحث گوناگون علمي، نيازمند پشتوانه اي از مطالعات جدي و عميق در مباحث گوناگون اين علوم است.
آشنا شدن با اين منابع مطالعاتي که مرحوم فيض کاشاني در تنظيم مباحث و تأليف کتاب ها و اثبات و ردّ نظرات ديگران و نيز بحث ها و مناظراتش از آنها بهره برده است؛ در ترسيم فضاي علمي دوره ي زندگي اش و فضاي حاکم بر نگارش آثار مرحوم فيض کاشاني، ياريگر ما خواهد بود. نمونه اي از اين دست، پژوهش کتابخانه ي سيد بن طاووس نوشته ي اتان گلبرگ و ترجمه ي آقايان رسول جعفريان و سيدعلي قرايي است که از سوي کتابخانه ي آيت الله مرعشي به چاپ رسيده است.
دوم:
برخي از مطالبي که به دانش تاريخ حديث و حوزه ها، مکاتب و مدارس حديثي، مربوط مي شود، در کنار اين گونه نوشته ها پديدار گشته و برخي از ابهامات درباره ي ارتباط، تعامل و يا تقابل فکري و علمي آنها روشن مي گردد. براي نمونه با بررسي زندگي، آثار، اساتيد و شاگردان، منابع مطالعاتي، طرق روايي و… درباره ي فيض کاشاني، بخش قابل توجهي از تاريخ حديث، از پرده ي ابهام خارج مي شود.
سوم:
در زندگي هر دانشمندي مسايل بسيار مهمي مطرح است که بررسي هر يک از آنها مي تواند موضوع يک رساله باشد مانند: حيات علمي، دانش هاي او، پژوهش ها و نگارش ها، روش او در يک دانش و يکي از آن موضوعات، بررسي و يافتن زمينه ها و سرچشمه هاي فکري يک عالم است. بدين معنا که دانشمند مورد نظر و در اينجا مرحوم فيض کاشاني، داراي چه پيشينه ي فکري اي بوده، که وي را به دانشمندي اين چنين و با اين ويژگي ها تبديل کرده است. از چه سرچشمه هاي فکري استفاده کرده و ميزان تأثيرگذاري هر يک بر شخصيت علمي مرحوم فيض کاشاني به چه اندازه بوده است؟ بسترهاي زماني، مکاني و شرايطي که براي ايفاي نقش اين عالم امامي فراهم آمده بود، چه بود؟ اين گونه پژوهش ها مي تواند زمينه اي فراهم آورد که سرچشمه هاي فکري مرحوم فيض کاشاني و همه ي عوامل تأثيرگذار بر وي مورد بررسي قرار گيرد.
مرحوم فيض کاشاني در تفسير قرآن خود بر پايه ي روايات از منابع روايي بسياري بهره برده است. او در مقدمه ي تفسير الصافي اين منابع را معرفي مي کند و بنا بر روش خود در متن، يک يک آنها را با نام اختصاريافته نام مي برد. بخش قابل توجّهي از منابع روايي که مورد استفاده ي فيض قرار گرفته است، از نوشته هاي شيخ صدوق است که آنها را نيز معرّفي کرده است. فيض کاشاني در تفسيرش بارها نام شيخ صدوق را آورده و از او به بزرگي ياد کرده (2) و در حق او دعا کرده است. (3) او در مقدّمه ي دوازدهم از تفسيرش، منابع خود از تأليفات صدوق را چنين معرفي کرده است: « و ما نقلناه من کتب الاصحاب نسبناه إليها بالإقتصار في أسمائها کالإکتفاء بالمضاف عما أضيف إليه کالمجمع و الجوامع للشيخ أبي علي الطبرسي و کالتوحيد و العيون و العلل و الاکمال و المعاني و المجالس و الاعتقادات من تصانيف الصدوق أبي جعفر بن بابويه رحمة الله… و کنّينا عن کتاب من لايحضره الفقيه بالفقيه… » (4)
اگرچه دأب و روش مؤلف بر آن است که منابع خود را معرفي کند، ولي موارد بسياري هم هست که بدون ذکر نام کتاب و نام نويسنده، متوني را ذکر مي کند. چه بسا بخشي از اين متون بي نشان هم، برگرفته از آثار صدوق باشد.
بهره گيري فيض از آثار صدوق در تفسير صافي
در اين بخش، به آثاري از شيخ صدوق اشاره مي شود که مورد مطالعه و بهره گيري فيض کاشاني قرار گرفته است:
يکم. کمال الدين و تمام النعمه
يکي از کتاب هايي که شيخ صدوق درباره ي غيبت امام زمان (عليه السّلام) و به دستور خود حضرت نوشته است، (5) کتاب کمال الدين و تمام النعمه است. اين کتاب که برخي به تبعيّت از آيه ي اکمال دين، (6) آن را إکمال الدين و إتمام النعمه مي دانند، يکي از منابع مورد استفاده ي فيض کاشاني بوده است. بر اين اساس فيض اين کتاب را به صورت خلاصة الإکمال مي نامد. (7) بيشتر رواياتي که در تفسير صافي به نقل از کمال الدين و تمام النعمه آمده است، درباره ي امام زمان (عليه السّلام) است. (8) ولي همان طور که صدوق در مقدمه ي کتابش گفته و از فهرست مطالب کتاب نيز دانسته مي شود، در اين کتاب از مباحث مختلفي از نبوّت و امامت، به ويژه نبوت خاصّه سخن رفته است.
ذيل آيه ي شصتم سوره ي بقره ( إِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى … ) حديثي را مرتبط با حضرت موسي (عليه السّلام) و استسقاي او براي بني اسرائيل آورده است. (9) همچنين در پي آيه ي چهل و نهم سوره ي آل عمران درباره ي ارسال حضرت موسي براي قوم بني اسرائيل و… (10) و نيز در تبيين آيه ي پنجاه و سوم سوره ي کهف (11) احاديثي نقل شده است.
درباره ي حضرت عيسي (عليه السّلام) و رسالت او در تفسير آيه ي پنجاه و هفتم سوره ي آل عمران (12) و نيز درباره ي شبهه ي کشتن او در ذيل آيه ي صد و پنجاه و هشت سوره ي نسا (13) رواياتي آورده است. همچنين درباره ي نبوّت حضرت صالح (عليه السّلام) و تبليغش در ميان قوم ثمود در ذيل آيه ي هفتاد و سوم سوره ي اعراف (14) به نقل روايت پرداخته است.
فيض کاشاني براي تفسير آيات مربوط به ديگر پيامبران چون نوح، شعيب، آدم و يوسف نيز از روايات کتاب کمال الدين و کتاب هاي ديگر شيخ صدوق بهره گرفته است. (15)
دوم. کتاب من لايحضره الفقيه
يکي از منابع مورد استفاده فيض از مجموعه ي آثار صدوق، کتاب من لا يحضره الفقيه است. فيض در اين کتاب با نام الفقيه از آن نام مي برد. (16) در حدود دويست مورد استفاده از کتاب الفقيه، بيشترين حجم احاديث نقل شده در تفسير صافي، از نوع احاديث فقهي مي باشد. اين احاديث که در سرتاسر اين کتاب جاي گرفته است، ابواب مختلف فقهي را در ذيل آيات احکام در برگرفته است. اين روايات در تفسير آياتي چون نماز، (17) زکات، (18) روزه (19) نقش آفريني مي کند. البته بايد دانست که از روايات غير فقهي کتاب الفقيه نيز در تفسير برخي آيات بهره گرفته شده است. (20)
فيض کاشاني در مقدمه ي نهم تفسير صافي، در بحث زمان نزول قران از کتاب من لايحضره الفقيه نقل حديث کرده و گفته است: و في الفقيه بإسنادهما عن أبي عبدالله (عليه السّلام) قال نزلت التوراة في ست مضين من رمضان و نزل… (21)
و در جايي ديگر گفته است: قال في الفقيه: تکامل نزول القرآن ليلة القدر، و کانّه اراد ما قلناه و بهذا التحقيق حصل التوفيق بين نزوله تدريجاً و دفعة و استرحنا من تکلّفات المفسّرين. (22)
فيض کاشاني به اختلاف نسخه ي اين کتاب نيز توجّه داشت. براي نمونه در اين بحث گفته است: و في بعض نسخ الفقيه و نزل الفرقان في ليلة القدر. (23)
در مقدمه ي يازدهم کتاب در بحث چگونگي تلاوت قرآن و آداب آن نيز روايت ديگري را نقل کرده و مي گويد: قال في الفقيه: سأل رجل علي بن الحسين (عليهما السّلام) عن شراء جارية لها صوت. فقال ما عليک لو اشتريتها فذکرتک الجنّة… (24) و في معناه اخبار اخر و کلام الفقيه يعطي أن بناء الحلّ و الحرمة علي ما ينغنّي و الحديث الأخير يعطي أن لسماع صوت الاجنبيّة مدخلاً في الحرمة فتأمّل. (25)
سوم. ثواب الأعمال
نگارش کتاب بر اساس برشماري ثواب کارهاي نيک و عقاب کارهاي بد، يکي از زمينه هاي نگارش در ميان عالمان اسلامي است. شيخ صدوق هم، مانند بسياري از نويسندگان ديني، (26) کتاب ثواب الأعمال و کتاب عقاب الأعمال را به نگارش درآورده است. (27) اگرچه عنوان ثواب الأعمال و عقاب الأعمال براي دو کتاب است، ولي چاپ اين دو کتاب در يک مجلّد، برخي را به اشتباه انداخته، که آن را يک کتاب بدانند.
مرحوم فيض از کتاب ثواب الاعمال استفاده کرده است. فيض کاشاني برخلاف رويه ي مفسّران ديگر که در ابتداي تفسير سوره ها از فضايل سوره سخن مي گويد، در پايان تفسير هر سوره، روايات ثواب قرآئت سوره ها را بيان کرده است. منبع او در بيان ثواب قرائت سوره ها، از کتاب هاي مجمع البيان طبرسي، تفسير عيّاشي، ثواب الأعمال صدوق و گاه الکافي کليني بوده است.
بر اساس بررسي نگارنده، مرحوم فيض کاشاني بيشتر روايات مربوط به بيان ثواب قرائت سوره ها و آيات قرآن کريم را که در کتاب ثواب الاعمال درج شده است، در تفسير الصافي آورده است. (28)
چهارم. المجالس
المجالس نام ديگري براي کتاب الامالي صدوق است. اگرچه امروز همگان اين کتاب را با نام الامالي مي شناسد، ولي شيخ نجاشي آن را العرض علي ( في ) المجالس دانسته (29) و ابن شهرآشوب علاوه بر کتاب الامالي، نامي از العوض ( العرض ) عن المجالس آورده است. (30) شيخ صدوق و شاگردانش جلسات اين کتاب را مجلس املا خوانده اند. (31) به هر روي، فيض کاشاني اين کتاب را المجالس خوانده، در مقدمه به آن اشاره داشته (32) و در متن به بهره گيري از آن تصريح کرده است. (33)
درباره ي موضوعات مورد استفاده ي فيض از کتاب المجالس بايد گفت: به دليل آن که کتاب هاي امالي، تابع موضوع خاص نبوده و در هر مجلسي احاديث يک موضوع يا احاديث گوناگون املا مي شد، قاعده ي خاصي در بهره مندي وجود ندارد. بلکه هرگاه مرحوم فيض در هر جايي از تفسيرش، به حديثي از احاديث کتاب المجالس نيازمند مي شد، از آن استفاده مي کرد. تنها وجهي که مي توان بخش قابل توجّهي از حدود پنجاه حديث نقل شده از کتاب الامالي را تحت يک موضوع جمع مي کند، رواياتي است که به صورت خاص در تفسير يک آيه از قرآن وارد شده است. (34)
پنجم. الاعتقادات في دين الاماميه
بر اساس اصطلاحات رايج در ميان نويسندگان علم کلام، اعتقادنامه ها، متوني براي اظهار و بيان اعتقادات است و معمولاً نويسنده در آن به تبيين و تنظيم اعتقادات بدون اثبات و دفاع مي پردازد. سابقه اي براي اين گونه نگارش ها در ميان نگارش هاي کلامي نويسندگان امامي پيش از شيخ صدوق يافت نمي شود، ولي مي توان حدس زد که شيخ صدوق اين اعتقادنامه ها را در مقابل اعتقادنامه هاي اهل حديث و پيروان مالک و احمد بن حنبل نوشته باشد. در ميان اين گروه از اهل سنت فقط اين حد از ورود به ميدان اعتقادات جايز بوده و فراتر از آن يعني به وادي اثبات، بحث و مناظره و دفاع در مسايل کلامي نمي توان قدم نهاد. نگارش فهرستي از اعتقادات بر اساس برداشت از ظاهر قرآن و روايات، شکل دهنده ي اين اعتقادنامه ها است و شيخ صدوق نيز بر همين اساس آن ها را تنظيم کرده است. در آثار صدوق سه رساله و کتاب در اين باره وجود دارد: الاعتقادات في دين الاماميه، بخش نخست کتاب الهداية في الاصول و الفروع و مجلس نود و سوم از کتاب الامالي يا المجالس که مشهورترين آن ها رساله ي الاعتقادات في دين الاماميه است که به دين الاماميه، اعتقاد الاماميه، عقايد الاماميه نيز شهرت دارد صدوق در اين رساله که داراي چهل و پنج باب است، به تبيين عقايد شيعه مي پردازد. اکثر باب هاي کتاب با کلمه ي « اعتقادنا في » آغاز مي شود. اين کتاب يکي از مهم ترين متون اعتقادي شيعه است که هم مورد شرح و تفسير مؤلفان و هم مورد نقد مخالفان قرار گرفته است.
مرحوم فيض در مقدمه ي ششم از مقدّمات دوازده گانه ي کتابش که درباره ي عدم تحريف قرآن است، مي گويد: و قال شيخنا الصدوق رئيس المحدّثين محمد بن علي بن بابويه القمي طيب الله ثراه في اعتقاداته: « اعتقادنا أن القرآن الذي أنزله الله علي نبيّه (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هو ما بين الدفّتين و ما في أيدي الناس ليس بأکثر من ذلک. قال و من نسب إلينا: إنا نقول انه أکثر من ذلک فهو کاذب. » (35)
اين سخن صدوق در باب سي و سوم از کتاب الاعتقادات في دين الاماميّه، با عنوان باب الاعتقاد في مبلغ القرآن آمده است. (36)
همچنين فيض کاشاني در تفسير بخشي از آيه ي شصت و دوم سوره ي انعام، گفته است: « و في الاعتقادت أن الله تعالي يخاطب عباده من الاولين و الاخرين يوم القيامه بمجمل حساب عملهم… » (37) اين سخن صدوق در باب يست و هشتم کتاب الاعتقادات با عنوان باب الاعتقاد في الحساب و الميزان آمده است. (38)
مرحوم فيض، کمتر از کتاب هاي ديگر صدوق، از کتاب اعتقادات او استفاده کرده و فقط در دو مورد، متن نوشته ي او را آورده و در کمتر از ده مورد ديگر فقط به نقل روايات اين کتاب اکتفا کرده است.
ششم. کتاب التوحيد
چنان که از نام کتاب التوحيد برمي آيد، نويسنده در آن به جمع آوري روايات مرتبط با اصل توحيد پرداخته است. فيض کاشاني نيز در تفسير خود از آيات توحيدي، از روايات اين کتاب بهره مند گشته است. استفاده ي فيض از روايات کتاب التوحيد، مناسبت بيشتري با کتاب تفسيري اش دارد. زيرا با نگاهي دقيق مي توان کتاب التوحيد را کتابي تفسيري با روش نقلي و گرايش کلامي، که به صورت موضوعي به نگارش درآمده، قلمداد کرد. بيش از يک سوم ابواب کتاب التوحيد با عنوان في تفسير قوله تعالي و يا في معني قول الله تعالي نام گرفته است. (39) در بيش از يکصد و چهل مورد نقل روايت از کتاب التوحيد، موارد بسياري وجود دارد که به صورت مستقيم از تفسير آيات قرآن سخن مي گويد. (40) گفتني است مرحوم فيض از روايات ديگر اين کتاب که به صورت مستقيم درباره ي تفسير آيات نيست هم در تفسير برخي آيات بهره گرفته است.
هفتم. الخصال
از جمله تأليفات شيخ صدوق که مورد بهره برداري فيض کاشاني قرار گرفته، کتاب الخصال است. صدوق در اين کتاب احاديث عددي را جمع آوري کرده و در قالب آن خصال نيک و بد را براي مخاطبانش فراهم آورده است. (41) فيض کاشاني در تفسير آيات، هر جايي که مناسب ديد و روايتي در خور از کتاب الخصال يافت، آن را مورد استفاده قرار داد. در مقدّمه ي هشتم کتاب که درباره ي اقسام آيات و اشتمال آن بر بطون و تأويلات و… است، پس از آن که روايات عامه را درباره ي نزول قرآن بر هفت حرف نقل مي کند، رواياتي از خاصّه را از کتاب الخصال برگزيده و روايت مي کند. اين دو روايت درباره ي ذو بطن بودن و نزول قرآن بر اساس سبعه ي احراف است. روايت نخست اين گونه آغاز مي شود: « و من طريق الخاصّة ما رواه في الخصال بإسناده عن حماد قال: قلت لأبي عبدالله (عليه السّلام) إن الأحاديث تختلف منکم… » (42) و در آغاز روايت دوم آمده است: « و من طريق الخاصّة ما رواه في الخصال بإسناده عن عيسي بن عبدالله الهاشمي عن أبيه عن آبائه قال قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) أتاني آت من الله… » (43) فيض کاشاني پس از اين، نظر خود را در اين موضوع بيان مي دارد.
بيش از يکصد و چهل مورد از روايات کتاب الخصال در تفسير صافي، مورد استفاده قرار گرفته است. (44)
هشتم. علل الشرايع و الاحکام و الأسباب
شيخ صدوق در کتابي که آن را به اختصار علل الشرايع نام داده، درباره ي علّت بسياري از احکام شرعي و رويدادهاي ديني به جمع و نقل روايت پرداخته است.
مرحوم فيض در مقدمه ي دوم تفسيرش که عنوان، تمام علم قرآن نزد اهل بيت (عليهم السّلام) است، را در سرآغاز خود دارد، بر اساس روايتي از کتاب علل الشرايع به نقد روايت نقل شده از کتاب الکافي مي پردازد. او- با توجّه به آن که نسخه هاي متعدّد کتاب الکافي را ديده است- معتقد است که روايت منقوله در الکافي افتادگي در متن دارد. وي در ادامه مي گويد: و فيما ورد عن الصادق (عليه السّلام) من سؤال تفسير الآيتين عن أبي حنيفه دلالة ايضاً علي ما ذکرناه من السقوط و هو ما رواه في علل الشرايع بإسناده عنه (عليه السّلام) أنه قال لأبي حنيفه… (45) در مقدمه ي سوم که درباره ي نزول بيشتر قرآن در شأن اهل بيت (عليهم السّلام) و دوستان و دشمنان ايشان است، به دنبال بيان مفصّلي که در بيان نظر خود ايراد کرده است، گفته است:« و قد وردت الاشارة إلي ذلک في کلام الصادق (عليه السّلام) في حديث المفضّل بن عمر و هو الذي رواه الصدوق طاب ثراه في کتاب علل اشرائع بإسناده عن المفضّل بن عمر قال قلت لأبي عبدالله (عليه السّلام) بما صار علي بن أبي طالب (عليه السّلام) قسيم الجنّة و النار؟… » (46)
مرحوم فيض در حدود يکصد و هشتاد مورد از تفسير آيات از روايات کتاب علل الشرايع استفاده کرده است. (47)
نهم. معاني الأخبار
از منابع ارزشمندي که فيض کاشاني در تفسير صافي بکار گرفته، معاني الاخبار است که شيخ صدوق در آن روايات بيان کننده ي معاني کلمات و عبارات حديثي را جمع آوري کرده است. اين کتاب يکي از نخستين تلاش ها براي سامان بخشي فهم حديث بوده است. در اين کتاب اخباري از معصومان (عليهم السّلام) وجود دارد که معنا کننده ي کلمات و عباراتي از قرآن نيز هست. براي نمونه رواياتي که در بيان معناي صراط المستقيم و انعمت عليهم در سوره ي حمد آمده است. (48)
دسته اي از روايات نقل شده از کتاب معاني الاخبار در تفسير صافي به حدود يکصد و سي مورد مي رسد، به طور مستقيم درباره ي آياتي است که معصوم (عليه السّلام) خود به تفسير آن پرداخته يا در پاسخ به پرسشي، آيه ي قرآني را تفسير کرده است. (49)
پاره اي از ويژگي هاي بهره گيري اجتهادي فيض از آثار صدوق
در پايان معرفي آثار مورد استفاده ي فيض کاشاني، بايد به اين نکته اشاره کرد که بهره گيري فيض از آثار صدوق در تفسير صافي، فراتر از يک بهره گيري ساده از روايات است که در اين موضع به برخي از ويژگي هاي اين نوع بهره گيري اشاره مي شود:
يک:
فيض کاشاني علاوه بر بهره گيري از روايات گردآمده در آثار صدوق در موارد بسياري از نظرات و توضيحات وي نيز در کتابش نقل کرده است. براي نمونه وي در بيان معناي فترت ميان بعثت پيامبران سخن صدوق را چنين نقل کرده است: قال الصدوق طاب ثراه في إکماله معني الفترة أن لا يکون نبيّ و لا وصي ظاهر مشهور و قد کان بين نبيّنا (صلّي الله عليه و آله و سلم) و بين عيسي (عليه السّلام)… (50) و نيز در بيان معناي عبارت عدّ اسماي الهي گفته است: « قال شيخنا الصدوق احصاؤها هو الاحاطة بها و الوقوف علي معانيها و ليس معني الاحصاء عدّها، أقول و قد ذکرنا… » (51)
دو:
فيض کاشاني در بهره گيري از روايات کتاب هاي صدوق، به ارزش روايات نيز توجّه داشته و گاه به ارزيابي آنها نيز پرداخته، نوع حديث را بر اساس ارزيابي خود، به خواننده مي شناساند. وي به مرفوع، مقطوع و مرسل بودن برخي از اين احاديث تصريح کرده است.
براي نمونه: « و في المعاني مقطوعاً عن أميرالمؤمنين هو القصر المشيّد و البئر المعطلة فاطمه و ولدها… » (52) و در نمونه اي ديگر « و في رواية کان الرجل البراء بن معرور الأنصاري و أوردهما في الفقيه مرسلاً. » (53)
سه:
مرحوم فيض در کنار ديگر آثار روايي چون تفسير عيّاشي، تفسير قمي از آثار صدوق نيز نام مي برد و گاه به اختلاف اين منابع در متون هم اشاره مي کند. مانند: « و زاد في العلل و العياشي ألا تري قال لهم حين قالوا ماذا تفقدون… » (54) و در نمونه ي ديگر: « و في الفقيه و العلل و القمي و العياشي ما يقرب منه علي اختلاف في ألفاظ الذکر و عدده » (55) همچنين در نمونه اي ديگر: « في العلل باختصار مع هذه الزيادة و القمي و قوله و رهطک… » (56)
فيض کاشاني، گاهي به شباهت متن ها هم اشاره دارد. براي نمونه و القمي عن الباقر (عليه السّلام) يقول علي دين عظيم و مثله في المعاني (57) و در نمونه اي ديگر: « في العلل عن الصادق (عليه السّلام) مثله قال و في رواية… » (58) همچنين متوني را که قرابت لفظي با متن مذکور را داشته است. مانند: و في العلل عنه (عليه السّلام) قريب منه (59) و نمونه ي ديگر: « و في العلل و العياشي عن الصادق (عليه السّلام) ما يقرب من صدر هذا الحديث. » (60) يا حتي متوني را که در لفظ متفاوت ولي در معنا نزديک به هم بوده و قرابت معنايي داشته را مي شناساند. مانند: « في العلل عن الصادق (عليه السّلام) ما في معناه » (61)
چهار:
مؤلف گاه در کنار نقل حديث به بيان نظرات خويش نيز مي پردازد. گاه کلمه اي از حديث را معنا مي کند. مانند: « أقول السجف بالمهملة و الجيم الستر. » (62) و گاه اختلاف بين روايات را رفع کرده و نظر خويش را بيان دارد. مانند: « و في الفقيه عنه (عليه السّلام) أنه سئل عن الذبيح… و قال و قد اختلفت الروايات… في کتاب النبوة متصلاً بالصادق (عليه السّلام). أقول: و يؤيد هذا أن البشارة باسحاق کانت مقرونة بولادة يعقوب فلا يناسب الامر بذبحه مراهقاً. » (63)
پينوشتها:
1. استاديار دانشگاه مازندران.
2. التفسير الصافي، ج5، ص 160.
3. همان، ج3، ص 120.
4. همان، ج1، ص 77.
5. کمال الدين و تمام النعمه، ص 3.
6. مائده، آيه ي 3.
7. التفسير الصافي، ج1، ص 77.
8. رک: همان، ج1، صص 204، 200، ج2، صص 173، 209، ج3، صص 129، 70.
9. همان، ج1، ص 136.
10. همان، ج1، ص 337.
11. همان، ج2، ص 284.
12. همان، ج1، ص 341.
13. همان، ج1، ص 581.
14. همان، ج2، ص 212.
15. براي نمونه رک: ج1، ص 521، ج2، صص 209، 136، 218، 453، ج3، صص 40، 12. به نقل از کمال الدين و تمام النعمه و نيز براي نمونه درباره ي حضرت نوح، التفسير الصافي، ج2، ص 208 از علل الشرايع، ج2، ص 444 از معاني الاخبار. همچنين درباره ي حضرت يوسف در التفسير الصافي، ج3، صص 5 از الخصال و ج3، ص 8 از علل الشرايع.
16. همان، ج1، ص 77… و کنّينا عن کتاب من لا يحضره الفقيه بالفقيه.
17. رک: همان، ج1، صص 199، 183، 269، ج2، ص 262، ج3، ص 210 ،214.
18. رک: همان، ج1، ص 450، ج5، ص 18.
19. رک: همان، ج1، صص 219، 126، 221.
20. رک: همان، ج1، صص 210، 193، ج2، ص 409، ج3، صص 51، 193.
21. همان، ج1، ص 64.
22. همان، ج1،ص 66.
23. همان، ج1، ص 64.
24. همان، ج1، ص 72.
25. همان، ج1، ص 72.
26. محقق محترم آقاي سيدمحمدمهدي خراسان، در مقدمه ي خود بر کتاب ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ليستي از نويسندگان کتاب هاي ثواب الأعمال را فراهم آورده است. ( ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، مقدمه ي محقق، صص 23-24).
27. ثواب الأعمال، ص 1.
28. رک: التفسير الصافي، ج1، ص 295، ج2، ص 27، 75، ج4، ص 201.
29. رجال النجاشي، ص 390.
30. معالم العلماء، ص 147.
31. رک: الامالي، صص 63، 59، 54، 49.
32. التفسير الصافي، ج1، ص 77.
33. رک: همان، ج1، صص 328، 23، 382، ج2، صص 122، 46، 242، ج3، صص 14، 77، 103.
34. رک: همان، ج2، ص 46، ج3، صص 77، 120، 188، ج4، صص 53، 81، 244.
35. همان، ج1، ص 54.
36. الاعتقادات في دين الاماميّه، ص 84.
37. التفسير الصافي، ج2، ص 127.
38. الاعتقادات في دين الاماميّه، ص 72.
39. رک: التوحيد، صص 88، 149، 153، 155، 159، 162.
40. رک: التفسير الصافي، ج1، ص 282 و ج2، صص 49، 107، 145، ج3، صص 84، 108، 207، 235، ج4، صص 114.
41. الخصال، ص 1.
42. التفسير الصافي، ج1، ص 59.
43. همان.
44. براي نمونه رک: همان، ج1، صص 152، 82، 176، 184، ج2، صص 45، 82، 101، 119، ج3، صص 5، 19 ،50، 39.
45. همان، ج1، ص 22.
46. همان، ج1، ص 26.
47. براي نمونه رک: همان ج1، صص 104، 110، 123، 176، ج2، صص 128، 183، 189، 208، ج3، صص 12، 8، 18، 27، 34.
48. همان، ج1، صص 85، 87.
49. رک: همان، ج1، صص 364، 394، 484، ج2، صص 155، 157، 181.
50. همان، ج2، ص 24.
51. همان، ج5، ص 160.
52. همان، ج3، ص 383.
53. همان، ج1، ص 253.
54. همان، ج3، ص 34.
55. همان، ج3، ص 77.
56. همان، ج4، ص 53.
57. همان، ج5، ص 208.
58. همان، ج2، ص 208.
59. همان، ج2، ص 236.
60. همان، ج3، ص 249.
61. همان، ج7، ص 40.
62. همان، ج4، ص 390.
63. همان، ج4، ص 276.
منابع و مآخذ:
1. التفسير الصافي، فيض کاشاني، مولي محسن (م 1091ق)، تصحيح حسين اعلمي، تهران، مکتبه الصدر، دوم، 1374.
2. الاعتقادات في دين الاماميه، شيخ صدوق، محمد بن علي بن حسين بن بابويه ( م 381 ق )، تحقيق عصام عبدالسيد، بيروت، دار المفيد، دوم، 1414ق.
3. الامالي، شيخ صدوق، محمد بن علي بن حسين بن بابويه ( م 381ق )، تحقيق مؤسسه بعثت، قم، مؤسسه بعثت، اوّل، 1417ق.
4. التوحيد، شيخ صدوق، محمد بن علي بن حسين بن بابويه ( م 381ق )، تحقيق سيد هاشم حسنيي تهراني، قم، مؤسسه ي نشر اسلامي، اوّل، 1398ق.
5. الخصال، شيخ صدوق، محمد بن علي بن حسين بن بابويه ( م 381 ق )، تحقيق علي اکبر غفاري، قم، مؤسسه النشر اسلامي، دوّم، 1403ق.
6. ثواب الاعمال، شيخ صدوق، محمد بن علي بن حسين بن بابويه ( م 381 ق )، قم، رضي، دوّم، 1368ش.
7. رجال النجاشي ( فهرست اسماء مصنفي الشيعه )، النجاشي الکوفي ابوالعباس احمد بن علي ( م 450 ق )، قم، مؤسسه نشر اسلامي، پنجم، 1416ق.
8. علل الشرايع، شيخ صدوق، محمد بن علي بن حسين بن بابويه ( م 381 ق )، نجف، مکتبه حيدريه، اول، 1386ق.
9. عيون اخبار الرضا (عليه السّلام)، شيخ صدوق، محمد بن علي بن حسين بن بابويه ( م 381ق )، تحقيق حسين اعلمي، بيروت، مؤسسه ي اعلمي، اوّل، 1404 ق.
10. کتاب من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، محمد بن علي بن حسين بن بابويه ( م 381ق )، تحقيق علي اکبر غفاري، قم، مؤسسه ي نشر اسلامي، چاپ دوّم، 1404ق.
11. کمال الدين و تمام النّعمة، شيخ صدوق، محمد بن علي بن حسين بن بابويه ( م 381ق )، تحقيق علي اکبر غفاري، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1405ق.
12. معاني الاخبار، شيخ صدوق، محمد بن علي بن حسين بن بابويه ( م 381ق )، تحقيق علي اکبر غفاري، قم، دفتر انتشارات اسلامي، اوّل، 1361ش.
13. معالم العلماء، ابن شهر آشوب مازندراني ابوعبدالله محمدعلي ( م 588 ق )، نجف، حيدريه، دوم، 1380ق.
منبع مقاله :
به کوشش شهناز شايان فر؛ (1392)، فيض پژوهي (مجموعه مقالاتي در معرفي آرا، احوال و آثار ملامحسن فيض كاشاني)، تهران: نشر خانه کتاب، چاپ اول