خانه » همه » مذهبی » بررسي سندي روايات آغاز نزول وحي(3)

بررسي سندي روايات آغاز نزول وحي(3)

بررسي سندي روايات آغاز نزول وحي(3)

3. بررسي روايات مربوط به شب قدر (اهل سنت) 1-1-3. ابن جرير: ابن جرير البجلي: عن ابيه: «من سنّ سنه» (ابن حجر عسقلاني، 323/10) عبيدالله بن جرير بن عبدالله البجلي: ذکره ابن جبان في «الثقات» ( همان، 366/10) اين اسم هم مشترک است. 2-1-3. محمد بن نصر: من اصحاب ابي محمد (ع)، غال. ( علامه حلي،396؛ اردبيلي،207/2) – محمد بن نصر: غال. (حر عاملي،237)

e32d513a 84a9 4fab b3cd 829d4482c3ab - بررسي سندي روايات آغاز نزول وحي(3)

sa1587 - بررسي سندي روايات آغاز نزول وحي(3)
بررسي سندي روايات آغاز نزول وحي(3)

 

نويسندگان:دکتر سيد علي اکبر ربيع نتاج(1)
عاليه روح اله زاده اندواري(2)

 

3. بررسي روايات مربوط به شب قدر (اهل سنت)
 

1-1-3. ابن جرير: ابن جرير البجلي: عن ابيه: «من سنّ سنه» (ابن حجر عسقلاني،
323/10) عبيدالله بن جرير بن عبدالله البجلي: ذکره ابن جبان في «الثقات» ( همان، 366/10) اين اسم هم مشترک است.
2-1-3. محمد بن نصر: من اصحاب ابي محمد (ع)، غال. ( علامه حلي،396؛ اردبيلي،207/2)
– محمد بن نصر: غال. (حر عاملي،237)
– محمد بن محمد بن نصر بن منصور: ثقه، فقيه مصري شيخ من اصحابنا في وقته. (ابن داود حلي،270)
3-1-3. واثله بن اسقع: من اصحاب رسول الله و روي عن النبي (ص) و قال ابن سعد: کان من اهل الصفه (عسقلاني،112/9)
در کتب رجالي وصفي از وي نشده است که در اصطلاح حديثي به آن مهمل گويند.
1-2-3. ابن مردويه: اين شخص مجهول مي باشد و راوي اي است که در کتب رجال نامش برده نشد و وصفي هم از وي نشده است.
2-2-3. جابر بن عبدالله: من اصحاب رسول الله(ص)، شهد بدراً و ثماني عشره غزوه: مع النبي (ص) ( خويي،11/4)
قال الفضل بن شاذان: انه من السابقين الذين رجعوا الي اميرالمؤمنين (ع) ( علامه حلي، 93؛ اردبيلي،143/1)
جابر بن عبدالله الأنصاري: عظيم الشأن قال الصادق عليه السلام «انّه آخر من بقي من اصحاب رسول الله(ص) و کان منقطعاً إلينا أهل البيت». و کان يقعد في مسجد رسول الله و هو معتّم. (ابن داود حلي، 79)
اين حديث موقوف مي باشد. موقوف حديثي است که از صحابي معصوم نقل شده، بدون اين که وي آن را به معصوم اسناد دهد؛ چه سلسله سند تا صحابي متصل باشد و چه منفصل و چنانچه از صحابي پيامبر نقل شود، اثر هم برآن طلاق شده است.
1-3-3. ابن الفريس: اين شخص نيز مجهول مي باشد و در کتب رجاليه وصفي از وي نشده است.
2-3-3. نسايي: محمد بن يونس النسايي، روي عنه: ابوداود، و قال : کان ثقه، قلت: قال الذهبي: لا يکاد يعرف. (ابن حجر عسقلاني،510/7)
3-3-3. محمد بن نصر- قبلاً ذکر شد.
4-3-3. ابن جرير- قبلاً ذکر شد.
5-3-3. ابن مردويه- قبلاً ذکر شد.
6-3-3. عبدالله بن عباس:قال: عده الشيخ في رجاله في اصحاب الرسول(ص) و أصحاب علي (ع).
و في الطبقات: کتب يعلي بن أميه من اليمن الي عمر مسئله، فسأل عنها ابن عباس، فأجابه، فقال: أشهد أنک تنطق عن جابر الانصاري: لمّا بلغه لغي ابن عباس صفق باحدي يديه علي الأخري و قال: مات أعلم الناس و أحلم الناس و لقد اصيبت به هذه الامّه مصيبه لا ترتق! (همان،489/6)
عبدالله بن عباس: رضي الله عنه حاله أعظم من آن يشار اليه في الفضل و الجلاله و محبّه اميرالمؤمنين (ع) و انقياده إلي قوله. (ابن داود حلي،208؛ خويي،239/10)
عبدالله بن عباس: کان يقال له: البحر و البحر لکثره علمه. و دعا له النبي بالحکمه مرتين. قال رسول الله (ص): اللهم فقهه.
عبدالله بن عباس: من اصحاب الله (ص) کان محباً لعلي (ع) و تلميذه، حاله في الجلاله و الاخلاص لأميرالمؤمنين (ع) اشهر من ان يخفي. (علامه حلي،190؛ اردبيلي،494/1) ابن حديث نيز موقوف مي باشد.
1-4-3. ابن فريس: قبلاً ذکر شد.
2-4-3. سعيد بن جبير: قال الفضل بن شاذان يأتّم بعلي بن الحسين(ع) و کان يثني عليه، و ما کان بسبب قتل الحجّاج له الاّ هذا الأمر و کان مستقيماً. ( ابن داود حلي،169)
قال ابوالقاسم الطبري هو ثقه امام حجه علي المسلمين و قال ابن حبان في الثقات قلت کان فقيهاً، عابداً، فاضلاً، ورعاً (همان،260/8)
و روي أن الحسن البصري قال: کان أهل المشرق و المغرب محتاجين الي علمه. ( تستري، 85/5) اصله الکوفه نزل مکه تابعي و کان علي عليه السلام يثني عليه. ( اردبيلي،359/1)
اين حديث مقطوع مي باشد و مقطوع به حديثي گويند که از تابعين نقل شود.
1-5-3. ابن المنذر: اين اسم مشترک مي باشد.
– زياد بن منذر: کوفيّ، کان من أصحاب أبي جعفر و روي عن أبي عبدالله (ع) و تغير لمّا خرج زيد رضي الله عنه. (نجاشي،170/1)
– جارود بن منذر: کوفي، روي عن أبي عبدالله (ع)، ثقه ثقه. (همان،130/1)
– ابن منذر: روي أبان عن أبي عبدالله (ع) في باب الحرز و العوذه. (اردبيلي، 436/2)
– علي بن منذر: قال نسايي: شيعي محض، ثقه و قال الدار قطني: لا بأس به. (عسقلاني، 744/5)
2-5-3. ابن ابي حاتم: اين شخص نيز مجهور مي باشد و در کتب رجاليه نام و وصفي از
وي به ميان نيامده است.
3-5-3. عبدالله ابن عباس: قبلاً ذکر شد.
در زنجيره اين حديث افرادي قرار دارند که نام آن ها مشترک و يا در کتب رجاليه وصفي از آن ها نشده است که به ترتيب به اين گونه احاديث «مشترک و مهمل» گفته مي شود و از نظر سندي ضعيف محسوب مي شوند.
1-6-3. شعبي: عامر بن شرحبيل ابو عمر الفقيه رآه (ع) لا غير و هو الفيه عامي المعروف بالشعبي و قال السيد التفريشي: لم اجده في النسخ التي عندما و هو المعروف بالشعبي عندنا. (خويي،199/9؛ اردبيلي،427/1)
قال أبومجلز: ما رأيت فيهم أفقه منه. و قال ابن معين: الشعبي ثقه و قال ابن حبان في ثقات التابعين: کان فقيهاً شاعراً. (ابن حجر عسقلاني،158/4)
شعبي از تابعين بزرگ به شمار مي رود. اين حديث نيز مقطوع است. ايشان ابتداي نزول قرآن را در شب قدر دانسته که نظري شاذ و نادرست است.
از مباحث پيشين آشکار شد که همزمان با نزول دفعي قرآن به بيت معمور، کليات معارف قرآن نيز بر قلب پيامبر (ص) نازل شده است؛ چه اين که براي تصدي منصب رسالت و هدايت خلق لازم بود پيامبر اسلام (ص) از کليات و اصول معارف الهي که در قرآن کريم وجود دارد، آگاه شود.
روايات اهل سنت در اصل نزول دفعي قرآن در شب قدر، با احاديث شيعه هماهنگ است با اين تفاوت که:
1. نزول دفعي قرآن به بيت العزه بوده است و تنها در يک روايت از ابن عباس نزول به بيت المعمور آمده که آن هم به آسمان دنيا تفسير شده است. چندين روايت ديگر به اين مضمون رسيده که بسياري از آن ها موقوف به ابن عباس است.
يکي از دلايل بر اعتبار اين روايات اين است که نزول قرآن به بيت العزه، يقيناً از اخبار غيبي است و جز از طريق معصوم دانسته نمي شود. از سوي ديگر، ابن عباس شخصي نيست که به اسرائيلات اعتماد کند؛ بنابراين مصدر اصلي روايات بايد خود پيامبر باشد. ( زرقاني،33/1)
2. با اين که روايات اهل سنت در مورد اولين آيه اي که بر پيامبر نازل شده «اقرأ باسم ربک الذي خلق» (علق،1) با احاديث شيعه هماهنگ است. ( سيوطي، 624/6؛ ابن سعد،130/1؛ بحراني،323/8) ولي اهل سنت بعثت پيامبر را در ماه رمضان نيز مي دانند که نظري شاذ مي باشد. ( سيوطي،119/1)
پاره اي از روايات نيز بعثت پيامبر را در ماه رمضان مي دانند که از بين آنان روايت زير قابل تأمل است:
حدثّني ابوبکر به عبدالله بن ابي سبره عن اسحاق بن عبدالله بن ابي فروه عن ابي جعفر قال: نزل الملک علي رسول الله عليه السلام بحراء يوم الاثنين لسبع عشره خلت من شهر رمضان و رسول يومئذ ابن اربعين سنه و جبريل الذي کان ينزل عليه بالوحي. (ابن سعد، 129/1)
-اسحاق بن عبدالله بن عبدالله ابي فروه: قال ابن سعد: کان کثير الحديث، يروي أحاديث منکره و لا يحتجون بحديثه. قال البخاري : ترکوه. قال ابن عمار: ضعيف ذاهب. قال النسايي: ليس بثقه. قلت: و قال الخليلي في «الإرشاد» ضعفوه جداً. و زاد الساجي: ضعيف الحديث ليس بحجّه. ( ابن حجر عسقلاني،258/1-259)
در سلسله سند اين حديث راوياني قرار دارند که در کتب رجال شيعه از آن ها وصفي نشده است و در کتب رجال اهل سنت فقط از اسحاق بن عبدالله وصف شده که آن هم ضعيف مي باشد. بنابراين، اين دو راوي مجهول هستند و حديث مجهول از احاديث ضعيف است.

4. بررسي سندي روايت مربوط به 12 ربيع الاول
 

1-1-4. سعيد بن مسيب: من الصدر الأول ربّاه اميرالمؤمنين (ع) (ابن داود حلي، 171)
عن أبي جعفر (ع) قال: سمعت علي بن الحسين(ع) يقول: سعيد بن مسيب أعلم النّاس بما تقدّمه من الآثار و أفقههم في زمانه. أنه أحد العلماء الاثبات و الفقهاء الکبار اتّفقوا علي أنّ مرسلاته أصح المراسيل. و قال ابن المدائني: لا أعلم في التابعين أوسع علماً منه. ( تستري، 123/5)
قال نافع عن ابن عمر: هو والله أحد المتقين و قال القتاده: ما رأيت أحداً قط أعلم بالحلال و الحرام منه و أفقه التابعين. (ابن حجر عسقلاني،372/3)
2-1-4. ابن عباس: قبلاً ذکر شد.
اگر اهل سنت زمان بعثت پيامبر اکرم(ص) را 12 ربيع الاول بدانند، با احاديثي که وقوع بعثت در چهل سالگي با نزول پنج آيه از سوره علق همراه بوده است و هم چنين رواياتي از پيامبر و اهل بيت که زمان بعثت را 27 رجب مي دانند، مغايرت دارد. به علاوه ماه ربيع الاول، ماهي است که پيامبر متولد شده نه اين که از نظر روايات اهل سنت در ماه ربيع الاول مبعوث شده باشد.

5. بررسي سندي روايات مربوط به نيمه شعبان
 

1-1-5. عکرمه: مولي ابن عبّاس ليس علي طريقتنا و لا من اصحابنا. (اردبيلي،540/1) عکرمه مولي ابن عباس، ضعيف. روي زراره عن أبي جعفر (ع) أنّه قال: لو کنت أدرکت عکرمه عند الموت نفعه قيل لأبي عبدالله (ع) لم کان ينفعه؟ قال يلقنه ما انتم عليه. ( ابن داود حلي،478)
2-1-5. اسحاق بن عمار: قال أبويعقوب الصيرفي: فطحي و لکنه ثقه معتمد عليه. ( ابن داود حلي،52)
«ابو يعقوب الصّيرفي» شيخ من أصحابنا، ثقه. ( نجاشي،193/1)
اين حديث بدون ذکر سند مي باشد و تنها راوي آن عکرمه مي باشد که در کتب رجالي مورد مذمت واقع شد.
ضعيف، از الفاظ صريحي است که دلالت بر ضعف راوي مي کند. الفاظ صريح از اين قرارند:
1. ضعف 2. ضعف الحديث 3. کذاب 4. کذوب 5. مدلس 6. فاسق 7. اکذب من في البريه 8. متهم بالکذب و الغلو ( علامه مامقاني،392/2)
همان طور که بر توثيق بعضي از راويان روايت شده، بر مذمت بعضي از آنان نيز روايت رسيده است، مانند عکرمه که از ناحيه امام (ع) مذمت شده است و از اعتبار و وثاقت ساقط شده و همان طور که توثيق امام، اعلاي توثيق است، تضعيف امام(ع) شديدترين تضعيف ها خواهد بود. ( رباني،209)
به نظر مي رسد يکي از نکات قابل توجه در بررسي احاديث آغاز نزول قرآن در کتب رجالي اين است که ابن حجر عسقلاني از عالمان و محدثان بزرگ اهل سنت در کتاب «تهذيب التهذيب» بسياري از راويان شيعي را مورد جرح و مذمت قرار مي دهد. در صورتي که در کتب رجالي شيعه همين راويان به عنوان افراد مورد وثوق معرفي شده اند و حتّي رواياتي آمده که نشان دهنده عنايت خاص ائمه به آن ها بوده است که قبلاً ذکر کرديم. اما ابن حجر بيش تر آن راويان را مورد ذم و نکوهش و يا در مورد آن ها سخناني نقل مي کند. که نشان دهنده تضعيف آن راويان است که به نظر مي رسد، اين مسئله نمي تواند منصفانه باشد و شايسته است در قضاوت و داوري افراد تعصبات مذهبي کنار گذاشته شود.

پي‌نوشت‌ها:
 

1-دانشيار دانشگاه مازندران
نشاني الکترونيکي:sm.rabinataj@yahoo.com.
2-کارشناس ارشد علوم قرآن و حديث
نشاني الکترونيکي:A.Roh@yahoo. com
*تاريخ دريافت مقاله:1388/9/7
*تاريخ پذيرش مقاله:1388/11/14
 

منبع:نشريه علوم و معارف قرآن کريم، شماره5.

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد