طلسمات

خانه » همه » مذهبی » بررسی آیه « محمد رسول الله… » و تبرئه خلفاء (2)

بررسی آیه « محمد رسول الله… » و تبرئه خلفاء (2)

بررسی آیه « محمد رسول الله… » و تبرئه خلفاء (2)

عن إسماعیل بن عمر رضی الله عنه قال : لما فرض عمر رضوان الله علیه الدواوین جاء طلحه بن عُبید الله رحمه الله بنفرٍ من بنی تمیم یستفرض لهم، وجاء رجلٌ من الأنصار بغلامٍ مصفرٍّ سقیمٍ ، فقال : من هذا الغلام ؟ قال : هذا ابن أخیک البراء بن النضر، فقال عمر رضی الله عنه : مرحباً وأهلاً ، وضمَّه إلیه ، وفرض له فی أربعه آلاف ، فقال طلحه : یا أمیرالمؤمنین ، انظر فی أصحابی هؤلاء ، قال : نعم ، ففرض لهم فی ستمائه ستمائه، فقال طلحه : ما رأیت کالیوم شیئاً أبعد من شیء أی شیء هذا ؟ فقال

1d58d59d 5f56 4645 9cd3 f2d58ea4ae30 - بررسی آیه « محمد رسول الله... » و تبرئه خلفاء (2)
0002058 - بررسی آیه « محمد رسول الله... » و تبرئه خلفاء (2)
بررسی آیه « محمد رسول الله… » و تبرئه خلفاء (2)

اعتراف عمر بن الخطاب به فرار از جنگ :

یکی دیگر از دلایل فرار ابوبکر و عمر در جنگ احد ، اعترافی است که عمر بن الخطاب در زمان خلافتش کرده است . ابو مظفر کنانی در لباب الآداب و ابن عبد البر قرطبی در الإستذکار نوشته‌اند :
عن إسماعیل بن عمر رضی الله عنه قال : لما فرض عمر رضوان الله علیه الدواوین جاء طلحه بن عُبید الله رحمه الله بنفرٍ من بنی تمیم یستفرض لهم، وجاء رجلٌ من الأنصار بغلامٍ مصفرٍّ سقیمٍ ، فقال : من هذا الغلام ؟ قال : هذا ابن أخیک البراء بن النضر، فقال عمر رضی الله عنه : مرحباً وأهلاً ، وضمَّه إلیه ، وفرض له فی أربعه آلاف ، فقال طلحه : یا أمیرالمؤمنین ، انظر فی أصحابی هؤلاء ، قال : نعم ، ففرض لهم فی ستمائه ستمائه، فقال طلحه : ما رأیت کالیوم شیئاً أبعد من شیء أی شیء هذا ؟ فقال عمر رحمه الله علیه: أنت یا طلحه تظن أننی منزلٌ هؤلاء بمنزله هذا ؟ إنی رأیت أبا هذا جاء یوم أُحدٍ وأنا وأبو بکر قد تحدثنا أن رسول الله صلى الله علیه وسلم قُتل، فقال: یا أبا بکر، ویا عمر، ما لی أراکما جالسین ؟ إن کان رسول الله صلى الله علیه وسلم قُتل فإن الله حی لا یموت ، ثم ولّى بسیفه ، فضُرب عشرین ضربه ، أعدها فی وجهه وصدره ، ثم قُتِل رحمه الله .
اسماعیل بن عمر می‌گوید : وقتی که عمر دستور داد تا نام افراد را جهت دریافت حقوق از بیت المال بنویسند ، طلحه بن عبید الله با یک نفر از بنی تمیم آمد و درخواست نام نویسی کرد ، مردی از انصار با جوانی نحیف و لاغر آمد و او هم همین درخواست را داشت . عمر پرسید : این پسر کیست ؟ گفت : پسر برادرت براء بن نضر ، عمر به وی خوش آمد گفت و او را در آغوش گرفت و برای وی چهار هزار تعیین کرد .
طلحه گفت : دوستان مرا هم در نظر داشته باش . برای آنان نیز هر کدام ششصد تعیین کرد . طلحه گفت : مانند امروز این چنین تفاوت و اختلاف ندیده‌ام . عمر گفت : فکر می‌کنی تو و دوستانت و پسر برادرم را در یک سطح و اندازه باید قرار دهم ؟ روز اُحُد پدر این پسر نزد من و ابوبکر آمد و ما دو نفر از کشته شدن رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) صحبت می‌کردیم ، به ما گفت : چرا نشسته‌اید ، اگر رسول خدا کشته شده است ، خدای او نمرده است ؛ بلکه او زنده است و نمی‌میرد . سپس شمشیرش را به دست گرفت و به جنگ دشمن رفت ، بیست ضربه بر سینه و صورت وی دشمن وارد کرد که سرانجام به شهادت رسید .
الکنانی ، أسامه بن منقذ أبو المظفر (متوفاى۵۸۴هـ) ، لباب الآداب ، ج ۱ ، ص ۵۴ ؛
النمری القرطبی ، یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفای۴۶۳هـ) ، الاستذکار الجامع لمذاهب فقهاء الأمصار ، ج ۳ ، ص ۲۴۸ ، تحقیق : سالم محمد عطا ، محمد علی معوض ، ناشر : دار الکتب العلمیه ، بیروت ، الطبعه : الأولى ، ۲۰۰۰ م .

فرار عمر در احد :

خلیفه دوم در زمان خلافتش ، خطبه‌ای خوانده و در این خطبه اعتراف کرده است که یکی از فرار کنندگان از جنگ بوده است. محمد بن جریر طبری در تفسیرش می‌نویسد :
خَطَبَ عُمَرُ رَسُولُ اللَّهِ یَوْمَ الْجُمُعَهِ ، فَقَرَأَ آلَ عِمْرَانَ ، فَلَمَّا انْتَهَى إِلى قَوْلِهِ : «إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ» ، قَالَ : لَمَّا کَانَ یَوْمُ أُحُدٍ هَزَمْنَاهُمْ فَفَرَرْتُ حَتَّى صَعِدْتُ الْجَبَلَ ، فَلَقَدْ رَأَیْتُنِی أَنْزُو کَأَنَّنِی أَرْوَى ، وَالنَّاسُ یَقُولُونَ : قُتِلَ مُحَمَّدٌ ، فَقُلْتُ : لاَ أَجِدُ أَحَدَاً یَقُولُ قُتِلَ مُحَمَّدٌ إِلاَّ قَتَلْتُهُ ، حَتَّى اجْتَمَعْنَا عَلى الْجَبَلِ ، فَنَزَلَتْ : إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ .
عمر در روز جمعه هنگام خطبه خواندن ، سوره آل عمران را می خواند تا رسید به این آیه : «آنان که روز برخورد دو لشکر به شما پشت کرده و فرار کردند » سپس گفت : روز اُحُد پس از آن که شکست خوردیم ، من فرار کردم و از کوه بالا می رفتم به طوری که احساس کردم که همانند بزکوهی پرش و خیزش دارم و به شدت تشنه شده بودم ، شنیدم مردی می‌گفت : محمد کشته شد ، ‌‌گفتم : هر کس بگوید محمد کشته شد ، او را می‌کشم ، به کوه پناه آورده و همه بالای کوه جمع شدیم ، در این هنگام بود که این آیه نازل شد .
الطبری ، محمد بن جریر ، جامع البیان عن تأویل آی القرآن ، ج ۴ ، ص ۱۴۴ ، ناشر : دار الفکر ، بیروت – ۱۴۰۵هـ
الأندلسی ، أبو محمد عبد الحق بن غالب بن عطیه ، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز ، ج ۱ ، ص ۵۲۹ ، تحقیق : عبد السلام عبد الشافی محمد ، ناشر : دار الکتب العلمیه – لبنان ، الطبعه : الاولى ، ۱۴۱۳هـ- ۱۹۹۳م
السیوطی ، الحافظ جلال الدین ، جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر) ، ج ۱۴ ، ص ۵۲۹ و … .
و فخر رازی از بزرگترین علمای اهل سنت می‌نویسد :
ومن المنهزمین عمر ، الا أنه لم یکن فی أوائل المنهزمین ولم یبعد ، بل ثبت على الجبل إلى أن صعد النبی صلى الله علیه وسلم .
از فراریان صحنه جنگ ، عمر بود ؛ البته جزء اولین فراریان نبود ، بالای کوه ماند تا پیامبر هم به آنها پیوست .
الرازی الشافعی ، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای۶۰۴هـ) ، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب ، ج ۹ ، ص ۴۲ ، ناشر : دار الکتب العلمیه – بیروت ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۲۱هـ – ۲۰۰۰م .

فرار عثمان در جنگ احد :

ابن عبد البر از علمای بزرگ اهل سنت می‌نویسد :
وفر عثمان بن عفان وعقبه بن عثمان وسعد بن عثمان رجلان من الأنصار ثم من بنی زریق حتى بلغوا الجلعب جبلا بناحیه المدینه فأقاموا به ثلاثا ثم رجعوا إلى رسول الله علیه السلام … .
عثمان بن عفان و دو نفر از انصار به نام‌های عقبه بن عثمان و سعد بن عثمان و افرادی از بنی زریق فرار کردند تا به کوه جلعب در اطراف مدینه رسیدند و سه شبانه روز در آن جا ماندند ، سپس نزد پیامبر (ص) بازگشتند … .
إبن عبد البر ، یوسف بن عبد الله بن محمد (متوفای۴۶۳هـ) ، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب ، ج ۳ ، ص ۱۰۷۴ ، تحقیق علی محمد البجاوی ، ناشر : دار الجیل – بیروت ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۱۲هـ .
الصفدی ، صلاح الدین خلیل بن أیبک (متوفای۷۶۴هـ) ، الوافی بالوفیات ، ج ۲۰ ، ص ۶۱ ، تحقیق : أحمد الأرناؤوط وترکی مصطفى ، ناشر : دار إحیاء التراث – بیروت – ۱۴۲۰هـ- ۲۰۰۰م .
القرشی الدمشقی ، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای۷۷۴هـ) ، البدایه والنهایه ، ج ۴ ، ص ۲۸ ۲۹ ، ، ناشر : مکتبه المعارف – بیروت .
فخر رازی در تفسیرش می‌نویسد :
ومنهم [المنهزمین] أیضا عثمان انهزم مع رجلین من الأنصار یقال لهما سعد وعقبه ، انهزموا حتى بلغوا موضعا بعیدا ثم رجعوا بعد ثلاثه أیام .
عثمان با دو نفر از انصار به نام‌های سعد و عقبه فرار کردند تا به یک جای دوری رسیدند ، سپسی بعد از سه روز بازگشتند .
الرازی الشافعی ، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای۶۰۴هـ) ، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب ، ج ۹ ، ص ۴۲ ، ناشر : دار الکتب العلمیه – بیروت ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۲۱هـ – ۲۰۰۰م .
و بسیاری از بزرگان اهل سنت نوشته‌اند که عثمان بن عفان به همراه سه نفر دیگر فرار کردند و از ترس تا سه روز نتوانستند به مدینه برگردند :
فر عثمان بن عفان وعقبه بن عثمان وسعد بن عثمان رجلان من الأنصار حتى بلغوا الجلعب جبل بناحیه المدینه مما یلی الأعوص فأقاموا به ثلاثا ثم رجعوا إلى رسول الله صلى الله علیه وسلم فقال لهم لقد ذهبتم فیها عریضه .
عثمان بن عفان ، عقبه بن عثمان و سعد بن عثمان (دو نفر از انصار) آن قدر فرار کردند که به کوه جلعب (کوهی در اطراف مدینه از طرف اعوض) رسیدند و سه روز در آن جا ماندند و بعد بازگشتند . رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به آن‌ها فرمود : به چه سر زمین دوری رفته بودید !
الطبری ، محمد بن جریر (متوفای ۳۱۰هـ) ، جامع البیان عن تأویل آی القرآن ، ج ۴ ، ص ۱۴۵، ناشر : دار الفکر ، بیروت – ۱۴۰۵هـ
الطبری ، محمد بن جریر (متوفای ۳۱۰هـ) ، تاریخ الطبری ، ج ۲ ص ۶۹ ، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت .
الجزری ، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای۶۳۰هـ) ، أسد الغابه فی معرفه الصحابه ، ج ۴ ، ص ۶۳ ، تحقیق عادل أحمد الرفاعی ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی – بیروت / لبنان ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۱۷ هـ – ۱۹۹۶ م
القرشی الدمشقی ، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای۷۷۴هـ) السیره النبویه ، ج ۳ ، ص ۵۵ .
العسقلانی الشافعی ، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای۸۵۲هـ) المطالب العالیه بزوائد المسانید الثمانیه ، ج ۱۷ ، ص ۳۴۷ ، تحقیق : د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری ، ناشر : دار العاصمه/ دار الغیث ، الطبعه : الأولى ، السعودیه – ۱۴۱۹هـ

فرار ابوبکر و عمر در جنگ خیبر :

سیوطی و بسیاری از بزرگان اهل سنت نقل کرده‌اند :
عَنْ عَلِیَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ : سَارَ رَسُولُ اللَّهِ إِلى خَیْبَرَ ، فَلَمَّا أَتَاهَا رَسُولُ اللَّهِ بَعَثَ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَمَعَهُ النَّاسُ إِلى مَدِینَتِهِمْ وَإِلى قَصْرِهِمْ فَقَاتَلُوهُمْ ، فَلَمْ یَلْبَثُوا أَنْ هَزَمُوا عُمَرَ وَأَصْحَابَهُ ، فَجَاءَ یَجْبُنُهُمْ وَیَجْبُنُونَهُ ، فَسَاءَ ذلِکَ رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ : لأبُعَثَنَّ عَلَیْهِمْ رَجُلاً یُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولُهُ ، وَیُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ ، یُقَاتِلُهُمْ حَتَّى یَفْتَحَ اللَّهُ لَهُ ، لَیْسَ بِفَرَّارٍ ، فَتَطَاوَلَ النَّاسُ لَهَا ، وَمَدُّوا أَعْنَاقَهُمْ یَرُونَهُ أَنْفُسَهُمْ رَجَاءَ مَا قَالَ ، فَمَکَثَ رَسُولُ اللَّهِ سَاعَهً فَقَال: أَیْنَ عَلِیٌّ ؟ فَقَالُوا : هُوَ أَرْمَدُ ، قَالَ : ادْعُوهُ لِی ، فَلَمَّا أَتَیْتُهُ فَتَحَ عَیْنِی ، ثُمَّ تَفَلَ فِیهَا ، ثُمَّ أَعْطَانِی اللوَاءَ فَانْطَلَقْتُ بِهِ سَعْیَاً خَشْیَهَ أَنْ یُحْدِثَ رَسُولُ اللَّهِ فِیهَا حَدَثَاً أَوْ فِیَّ ، حَتَّى أَتَیْتُهُمْ فَقَاتَلْتُهُمْ ، فَبَرَزَ مَرْحَبٌ یَرْتَجِزُ ، وَبَرَزْتُ لَهُ أَرْتَجِزُ کَمَا یَرْتَجِزُ حَتَّى الْتَقَیْنَا ، فَقَتَلَهُ اللَّهُ بِیَدِی ، وَانْهَزَمَ أَصْحَابُهُ ، فَتَحَصَّنُوا وَأَغْلَقُوا الْبَابَ ، فَأَتَیْنَا الْبَابَ ، فَلَمْ أَزَلْ أُعَالِجُهُ حَتَّى فَتَحَهُ اللَّهُ ) . ( ش ، والْبزار ، وسندُهُ حَسَنٌ ) .
علی علیه السلام می فرماید : رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به طرف خیبر رفت ، عمر را با گروهی به طرف اهل خیبر فرستاد تا با آنان بجنگند ، مدتی نگذشته بود که عمر و یارانش فرار کردند . بعد از بازگشت ، عمر یارانش را متهم به ترسیدن می‌کرد و آن‌ها عمر را . پیامبر ناراحت شد و فرمود : مردی را به این جنگ خواهم فرستاد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند . او با خیبریان خواهد جنگید تا پیروز شود .
حاضران گردنها را دراز کردند تا ببیند چه کسی این سعادت را به دست می‌آورد ، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لحظه ای مکث کرد سپس فرمود : علی کجاست ؟ گفتند او چشم درد دارد . فرمود او را صدا بزنید ، وقتی که محضر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمدم ، آب دهانش را بر چشمم مالید ، پرچم را به دستم داد ، به سرعت حرکت کردم تا تصمیم دیگری بر تغییر من ایجاد نشود ، با دشمن وارد جنگ شدم ، مرحَب به میدان آمد و رجز می‌خواند ، من نیز به میدان رفتم و رجز خواندم تا با یکدیگر درگیر شدیم ، سر انجام خداوند این پهلوان نامی یهود را به دست من از بین برد ، یارانش متفرق شدند و به طرف قلعه عقب نشینی کردند و درها را بستند ، پشت درِ ورودی قلعه آمدم و آن قدر پافشاری کردم تا خداوند آن را گشود . سند این حدیث حسن است .
إبن أبی شیبه الکوفی ، أبو بکر عبد الله بن محمد (متوفای۲۳۵ هـ) ، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار ، ج ۷ ، ص ۳۹۶ ، ح ۳۶۸۹۴ ، تحقیق : کمال یوسف الحوت ، ناشر : مکتبه الرشد – الریاض ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۰۹هـ .
البزار ، أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفای۲۹۲هـ) ، البحر الزخار ، ج ۱۱ ، ص ۳۲۷ ، ح۵۱۴۰ ، تحقیق : د. محفوظ الرحمن زین الله ، ناشر : مؤسسه علوم القرآن ، مکتبه العلوم والحکم – بیروت ، المدینه ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۰۹هـ .
جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر) ، الحافظ جلال الدین السیوطی ، ج ۱۶ ، ص ۱۳۵ ، ح ۷۴۰۶ و کتاب المصنف فی الأحادیث والآثار ، ابن أبی شیبه الکوفی ، و البحر الزخار (مسند بزار) أحمد بن عمرو البزار (متوفای ۲۹۲هـ) ، و …
حاکم نیشابوری ، بعد از نقل روایت می‌گوید : هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه .
النیسابوری ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم (متوفای۴۰۵ هـ) ، المستدرک على الصحیحین ، ج ۳ ، ص ۴۰ ، ح ۴۳۴۰ ، تحقیق : مصطفى عبد القادر عطا ، ناشر : دار الکتب العلمیه – بیروت ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۱۱هـ – ۱۹۹۰م
هیثمی در مجمع الزوائد می‌نویسد :
رواه البزار وفیه نعیم بن حکیم وثقه ابن حبان وغیره وفیه لین .
الهیثمی ، علی بن أبی بکر (متوفای۸۰۷ هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، ج ۶ ، ص ۱۵۱ ، ناشر : دار الریان للتراث /‏ دار الکتاب العربی – القاهره ، بیروت – ۱۴۰۷هـ .
در حالی که نعیم بن حکیم از روات بخاری است و یحیی بن معین نیز او را توثیق کرده است .
مزی در تهذیب الکمال می‌نویسد :
وقال عبد الخالق بن منصور ، عن یحیى بن معین : ثقه . وکذلک قال العجلی … روى له البخاری فی کتاب ” رفع الیدین فی الصلاه ” ، وأبو داود النسائی فی ” خصائص علی ” ، وفی ” مسنده “.
عبد الخالق بن منصور از یحیی بن معین نقل کرده است که او ثقه است ، عجلی نیز همین را گفته است . و بخاری از او در کتاب رفع الیدین فی الصلاه و ابوداود و نسائی در خصائص علی و مسندش روایت نقل کرده‌اند .
المزی ، یوسف بن الزکی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای۷۴۲هـ) ، تهذیب الکمال ، ج ۲۹ ، ص ۴۶۵ ، تحقیق د . بشار عواد معروف ، ناشر : مؤسسه الرساله – بیروت ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۰۰هـ – ۱۹۸۰م .
و ذهبی در باره او می‌گوید :
نعیم بن حکیم المدائنی ، عن أبی مریم الثقفی ، وعنه القطان ، وشبابه ، ثقه ، مات ۱۴۸ .
نعیم بن حکیم از ابی مریم ثقفی روایت نقل کرده و قطان و شبابه از او روایت نقل کرده است ، شبابه ثقه است و در سال ۱۴۸ از دنیا رفته است .
الذهبی ، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان ، (متوفای۷۴۸هـ) ، الکاشف فی معرفه من له روایه فی الکتب السته ، ج ۲ ، ص ۳۲۳ ، شماره : ۵۸۵۵ ، تحقیق محمد عوامه ، ناشر : دار القبله للثقافه الإسلامیه ، مؤسسه علو – جده ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۱۳هـ – ۱۹۹۲م .
پس سند روایت کاملاً صحیح است و هیچ مشکلی ندارد .
ذهبی در تاریخ الإسلام می‌نویسد :
عن عبد الرحمن بن أبی لیلى قال : کان علی یلبس فی الحر والشتاء القباء المحشو الثخین وما یبالی الحر ، فأتانی أصحابی فقالوا : إنا قد رأینا من أمیر المؤمنین شیئاً فهل رأیته فقلت : وما هو قالوا : رأیناه یخرج علینا فی الحر الشدید فی القباء المحشو وما یبالی الحر ، ویخرج علینا فی البرد الشدید فی الثوبین الخفیفین وما یبالی البرد ، فهل سمعت فی ذلک شیئاً فقلت: لا .
فقالوا : سل لنا أباک فإنه یسمر معه . فسألته فقال : ما سمعت فی ذلک شیئاً . فدخل علیه فسمر معه فسأله فقال علی : أوما شهدت معنا خیبر قال : بلى . قال : فما رأیت رسول الله صلى الله علیه وسلم حین دعا أبا بکر فعقد له وبعثه إلى القوم ، فانطلق فلقی القوم ، ثم جاء بالناس وقد هزموا فقال : بلى . قال : ثم بعث إلى عمر فعقد له وبعثه إلى القوم ، فانطلق فلقی القوم فقاتلهم ثم رجع وقد هزم ، فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم عند ذلک : لأعطین الرایه رجلاً یحبه الله ورسوله ویحب الله ورسوله یفتح الله علیه غیر فرار فدعانی فأعطانی الرایه ، ثم قال : اللهم اکفه الحر والبرد ، فما وجدت بعد ذلک حراً ولا برداً .
عبد الرحمن بن‌أبی لیلی می‌گوید : علی علیه السلام در تابستان و زمستان لباس ضخیم می‌پوشید ، دوستانم گفتند : از امیر المؤمنین علی علیه السلام عملی تعجب آور می‌بینیم ، گفتم چه چیزی ؟ گفتند : در هوای گرم لباس ضخیم می‌پوشد و در سرمای شدید لباس نازک ، آیا تو چیزی در این باره شنیده‌ای؟
گفتم نشنیده‌ام ، گفتند : پدرت همیشه همراه علی علیه السلام است از او بپرس . از پدرم پرسیدم گفت : چیزی نمی‌دانم ؛‌ ولی خودش نزد علی علیه السلام رفت و پرسید ، علی علیه السلام فرمود : مگر در خیبر همراه ما نبودی ؟ گفتم : آری بوده‌ام . فرمود : مگر ندیدی رسول خدا ابوبکر را با عده‌ای برای فتح خیبر فرستاد ؛ ولی او شکست خورد و برگشت. سپس عمر را فرستاد ، او هم شکست خورده بازگشت ؟ گفتم آری شاهد بودم . سپس رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود : فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که خدا و روسول را دوست دارد و خدا و رسول او را دوست دارند که به دست وی خیبر فتح خواهد شد . آن گاه مرا صدا زد و پرچم را به دست من داد و برای من دعا کرد و عرضه داشت :‌ خداوند ! او را از سرما و گرما حفظ کن ، از آن لحظه بود که سرما و گرما را احساس نکرده و به من آسیبی نمی‌رسد .
الذهبی ، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان ، (متوفای۷۴۸هـ) ، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام ، ج ۲ ، ص ۴۱۲ ، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمرى ، ناشر : دار الکتاب العربی – لبنان/ بیروت ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۰۷هـ – ۱۹۸۷م .
إبن أبی شیبه الکوفی ، أبو بکر عبد الله بن محمد (متوفای۲۳۵ هـ) ، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار ، ج ۶ ، ص ۳۶۷ ، ح ۳۲۰۸۰ ، تحقیق : کمال یوسف الحوت ، ناشر : مکتبه الرشد – الریاض ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۰۹هـ .
سیوطی و متقی هندی بعد از نقل روایت می‌نویسند :
( ش ، حم ، ه ، والبزار وابن جریر وصَحَّحَهُ ، طس ، ک ، ق فِی الدَّلائل ، ض ) .
السیوطی ، الحافظ جلال الدین ، جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر) ، ج ۱۶ ، ص ۲۴۳
الهندی ، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین (متوفای۹۷۵هـ) ، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال ، ج ۱۳ ، ص ۵۳ ، تحقیق : محمود عمر الدمیاطی ، ناشر : دار الکتب العلمیه – بیروت ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۱۹هـ – ۱۹۹۸م .
حاکم نیشابوری در المستدرک ، به نقل از امیر المؤمنین علیه السلام می‌نویسد :
عن أبی لیلى عن علی أنه قال یا أبا لیلى أما کنت معنا بخیبر قال بلى والله کنت معکم قال فإن رسول الله صلى الله علیه وسلم بعث أبا بکر إلى خیبر فسار بالناس وانهزم حتى رجع .
هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه
علی علیه السلام به ابولیلی فرمود : آیا تو در خیبر با ما نبودی ؟ گفت : آری . به خدا سوگند همراه شما بودم . علی علیه السلام فرمود : رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عده‌ای را به فرماندهی ابوبکر به طرف خیبر فرستاد ؛ ولی شکست خوردند و فرار کردند .
این حدیث سندش صحیح است ؛ ولی بخاری و مسلم آن را نقل نکرده‌اند .
النیسابوری ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم (متوفای۴۰۵ هـ) ، المستدرک على الصحیحین ، ج ۳ ، ص ۳۹ ، تحقیق : مصطفى عبد القادر عطا ، ناشر : دار الکتب العلمیه – بیروت ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۱۱هـ – ۱۹۹۰م

ناراحتی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از فرار ابوبکر و عمر :

إیجی در المواقف می‌نویسد :
روی أنه صلى الله علیه وسلم بعث أبابکر أولا فرجع منهزما وبعث عمر فرجع کذلک فغضب النبی صلى الله علیه وسلم لذلک فلما أصبح خرج إلى الناس ومعه رایه فقال ( لأعطین . . ) إلى آخره.
روایت شده است که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اول ابوبکر را به طرف خیبر فرستاد که او فرار کرده و برگشت ، سپس عمر را فرستاد او هم همان سرنوشت را داشت ، پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خشمگین شد ، فردا صبح در حالی که پرچم به دست آن حضرت بود فرمود : …
الإیجی ، عضد الدین (متوفای۷۵۶هـ) ، کتاب المواقف ، ج ۳ ، ص ۶۳۴ ، تحقیق : عبد الرحمن عمیره ، ناشر : دار الجیل ، لبنان ، بیروت ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۱۷هـ ، ۱۹۹۷م .
القاضى الجرجانى ، علی بن محمد (متوفای ۸۱۶هـ) ، شرح المواقف ، ج ۸ ، ص ۳۶۹ . ناشر : مطبعه السعاده – مصر ، الطبعه الأولى ، ۱۳۲۵هـ – ۱۹۰۷ م .
ادامه دارد ….

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد