بررسی حدیث ردّ الشمس (2)
بررسی حدیث ردّ الشمس (2)
نویسنده : امیر حسن مظفری زاد
الف؛ سابقه تاریخی ردّ الشمس ؛
– پیامبران گذشته :
از جمله مواردی که می تواند شاهد صدقی برای حدیث رد الشمس باشد ، نقل این واقعه برای پیامبران گذشته ، همچون حضرت سلیمان و یوشع می باشد که در منابع شیعه و سنی به آن اشاره گردیده است ولی از طرف مستشکلین ایرادی بر آنها گرفته نشده است و بلکه برعکس توسط کسانی که پاسخ اشکال کنندگان را داده اند (اعم از شیعه و سنی) شاهد صدقی برای این واقعه بیان گردیده است .
البته در یکی از سایتهای اهل سنت متعلق به کشور کویت به آدرس www.kuwaitchat.net ادعا گردیده است که این حدیث را شیعیان از قصه رجوع خورشید برای سلیمان گرفته اند که آن هم از اسرائیلیات است . مشخص می باشد که این سخن ادعایی بدون دلیل بیش نمی باشد و توجه اعضای این سایت را به منابع اهل سنت که این حادثه را نقل کرده اند جلب می نمائیم (فصل چهارم) .
علامه مجلسی رحمه الله به نقل از مناقب ابن شهر آشوب می گوید : « و عن ابن عباس بطرق کثیره انه لم تردّ الشمس الّا لسلیمان وصیّ داود و لیوشع وصیّ موسی و لعلیّ بن ابی طالب وصیّ محمّد صلوات الله علیهم اجمعین » (1).
(از ابن عباس به طرق زیادی نقل گردیده است که : خورشید برنگشت مگر برای سلیمان ، وصیِ داوود ، و برای یوشع ، وصیّ موسی ، و برای علی بن ابی طالب ، وصیّ محمد صلی الله علیه و آله ) .
فخر رازی در تفسیر خود می گوید : « و اما سلیمان فان الله تعالی ردّ له الشمس مره و فعل ذلک ایضا للرسول حین نام و رأسه فی حجر علی … (2).
(و اما سلیمان پس خداوند تعالی یک مرتبه برگرداند برای او خورشید را و همچنین برای رسول الله صلی الله علیه (و آله) و سلم هنگامی که خوابیده بودند و سر ایشان بر روی دامن علی علیه السلام بود ) .
سبط ابن جوزی در جواب به اشکال جدش ادعای اجماع می کند و می گوید : « … و قد حبست لیوشع بالاجماع …»(3) . ( خورشید به اجماع علما برای یوشع حبس گردید ) .
ابن حجر عسقلانی می گوید : « … و جاﺀ ایضا انها حبست لموسی لما حمل تابوت یوسف »(4) .
( همچنین آمده است که خورشید برای موسی متوقف گردید ، هنگامی که تابوت یوسف را حمل می کرد) .
ماجرای توقف خورشید برای حضرت موسی را عینی چنین بیان می کند : « … و وقع لموسى عليه الصلاه والسلام تأخير طلوع الفجر روى إبن إسحاق في المبتدأ من حديث يحيى بن عروه عن أبيه أن الله عز وجل أمر موسى عليه الصلاه والسلام بالمسير ببني إسرائيل وأمره بحمل تابوت يوسف ولم يدل عليه حتى كاد الفجر يطلع وكان وعد بني إسرائيل أن يسير بهم إذا طلع الفجر فدعا ربه أن يؤخر طلوعه حتى يفرغ من أمر يوسف ففعل الله عز وجل ذلك وبنحوه ذكر الضحاك في تفسيره الكبير … » (5).
( و برای موسی علیه الصلاه و السلام تأخیر خورشید از طلوع واقع گردید و آنرا ابن اسحاق در کتاب مبتدأ از حدیث یحیی بن عروه و او از پدرش روایت کرده است که خداوند عز و جل امر کرد به موسی علیه السلام و الصلاه به حرکت با بنی اسرائیل و فرمان داد به او به حمل کردن تابوت یوسف ولی او آنرا پیدا نکرد تا جایی که نزدیک بود فجر طلوع کند پس از خداوند خواست که طلوع خورشید را به تأخیر بیاندازد تا از امر یوسف فارغ آید ، پس خداوند عز و جل آنرا انجام داد . و مانند این مطلب را ضحاک در تفسیر کبیر بیان کرده است ) .
ابن تیمیه می گوید : « … وقد أخرجا في الصحيحين عن أبي هريره قال غزا نبي من الأنبياﺀ فقال لقومه لا يتبعني رجل قد ملك بضع امرأه يضع امرأه يريد أن يبني بها ولما يبن ولا رجل قد بنى بيتا ولم يرفع سقفه ولا رجل اشترى غنما أو خلفات وهو ينتظر ولادها قال فغزوا فدنا من القريه حتى صلى العصر قريبا من ذلك فقال للشمس أنت مأموره وأنا مأمور اللهم احبسها علي شيئا فحسبت عليه حتى فتح الله عليه … »(6) .
( در صحیح بخاری و صحیح مسلم به نقل از ابوهریره آمده است پیامبری از پیامبران الهی جنگید و به قوم خود گفت : مردی که صاحب طعام زنی می باشد وزنش زائیده است و می خواهد برای او سر پناهی بسازد ولی هنوز نساخته است و مردی که خانه ای ساخته است ولی هنوز سقفش را بنا نکرده است و … به همراه من نیاید . پس هنگام نماز عصر و یا نزدیک به آن به روستا رسید پس به خورشید گفت : تو مأموری و من نیز مأمور هستم ؛ خدایا خورشید را برای من نگاه دار . پس خورشید متوقف شد تا فاتح گردید … ) .
این روایت را کنجی شافعی نیز نقل می کند و بعد از آن می گوید : « هذا حدیث متفق علی صحته رواه البخاری فی الغلول و اخرجه مسلم فی الجهاد و رواه احمد بن حنبل فی مسنده و … و رواه الطبرانی فی معجمه »(7) .
(بر صحت این حدیث اتفاق نظر وجود دارد و آنرا بخاری در باب غلول و مسلم در باب جهاد و احمد بن حنبل در مسندش نقل کرده اند و … همچنین طبرانی در معجمش .)
این روایت را بدرالدین عینی چنین بیان می کند : « حدثنا ( محمد بن العلاﺀ ) قال حدثنا ( ابن المبارك ) عن ( معمر ) عن ( همام بن منبه ) عن ( أبي هريره رضي الله تعالى عنه) قال قال رسول الله غزا نبي من الأنبياﺀ فقال لقومه … » (8).
(ابوهریره به نقل از رسول الله صلی الله علیه و آله می گوید: پیامبری از پیامبران جنگید و به قوم خود گفت …)
او بعد از نقل حدیث می گوید : « والحديث أخرجه البخاري أيضا في النكاح وأخرجه مسلم في المغازي عن أبي كريب أيضا عن ابن المبارك به . ذكر معناه قوله غزا نبي من الأنبياﺀ قال ابن إسحاق هذا النبي هو يوشع بن نون … » (9).
(حدیث را بخری نیز در باب نکاح آورده است و همچنین مسلم در باب مغازی. ابن عینی ماجرای دیگری را هم برای حضرت یوشع به این صورت نقل می کند : « وقال ابن إسحاق لما مات موسى عليه السلام وانقضت الأربعون سنه بعث يوشع بن نون نبيا فأخبر بني إسرائيل أنه نبي الله وأن الله قد أمره بقتال الجبارين فصدقوه وبايعوه … فسقط سور المدينه فدخلوها وقتلوا الجبارين وكان القتال يوم الجمعه فبقيت منهم بقيه وكادت الشمس تغرب وتدخل ليله السبت فخشي يوشع أن يعجزوا فقال أللهم أردد الشمس علي فقال لها إنك في طاعه الله وأنا في طاعه الله وهو معنى قوله إنك مأموره وأنا مأمور يعني إنك مأموره بالغروب وأنا مأمور بالصلاه أو القتال قبل الغروب … » (10).
( ابن اسحاق گفته است هنگامی که موسی علیه السلام از دنیا رفت و چهل سال از آن گذشت خداوند یوشع بن نون را به عنوان پیامبر فرستاد و او بنی اسرائیل را از این امر مطلع کرد و اینکه خداوند به او فرمان داده است که با ستمکاران بجنگد ، پس بنی اسرائیل او را تصدیق کردند و با او بیعت نمودند … پس شهر سقوط کرد و داخل شهر گردیدند و ستمکاران را کشتند و جنگ در روز جمعه بود و مقداری از ستمکاران باقی مانده بودند و خورشید نزدیک به غروب کردن بود و وارد شدن به شب شنبه پس یوشع ترسید که شکست بخورد پس گفت : خدایا خورشید را بر من برگردان . و به خورشید گفت : تو در طاعت الهی هستی و من نیز . و این معنای گفته اوست که تو مأموری و من نیز ؛ یعنی تو مأمور به غروب هستی و من مأمور به نماز خواندن و یا جنگ قبل از غروب … ) .
بیهقی این ماجرا را چنین نقل می کند : « … وعلى يوشع بن نون حين قاتل الجبارين يوم الجمعه ، فلما أدبرت الشمس خاف أن تغيب قبل أن يفرغ منهم ويدخل السبت فلا يحل له قتالهم فيه ، فدعا الله فرد عليه الشمس حتى فرغ من قتالهم … » (11).
( و خورشید برای یوشع بن نون برگشت هنگامی که در روز جمعه با ستمکاران می جنگید ، پس هنگامی که خورشید پشت کرد ترسید که قبل از اینکه از جنگ با آنها تمام شود خورشید غروب کند و وارد شنبه شود و در نتیجه جنگیدن با آنها برایش جایز نباشد ، پس به درگاه الهی دعا کرد و خورشید برای او برگردانده شد تا جایی که جنگ با آنها به پایان رسید ) .
– پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله :
راجع به رد الشمس برای ایشان بیشتر در کتب عامه سخن به میان آمده است و در میان شیعه تنها علامه مجلسی رحمه الله آنرا از زیاده مناقب غزالی نقل می کنند(12) و همچنین مرحوم طریحی بعد از ادعای تواتر حدیث رد الشمس برای امیرالمؤمنین علیه السلام ، رد الشمس برای پیامبر صلی الله علیه و آله را نسبت به قیل می دهند(13) .
باید توجه داشت که این روایات علاوه بر مشکل سندی ، مشکل محتوایی و متنی نیز دارند زیرا این روایات با عصمت معصوم علیه السلام منافات دارند . و شاید به همین خاطر باشد که علمای شیعه از نقل کردن آن خودداری کرده اند .
برای ایشان راجع به دو زمان این واقعه را نقل کرده اند ؛
1- بعد از معراج :
این روایت به این صورت آمده است : « … و روى يونس بن بكير في زياده المغازى روايته عن ابن إسحق لما أسرى برسول الله صلى الله عليه وسلم وأخبر قومه بالرفقه والعلامه التى في العير قالوا متى تجئ قال يوم الأربعاﺀ فلما كان ذلك اليوم أشرفت قريش ينظرون وقد ولى النهار ولم تجئ فدعا رسول الله صلى الله عليه وسلم فزيد له في النهار ساعه وفحبست عليه الشمس … » (14).
( هنگامی که رسول الله صلی الله علیه و آله به معراج رفتند و قوم خود را از گروه و علامتی که با کاروان بود خبر دادند ، پرسیدند چه موقه کاروان می آید و ایشان گفتند در روز چهارم پس هنگامی که روز چهارم شد قریش منتظر بودند ولی کاروان نیامد و روز در حال به پایان رسیدن بود پس پیامبر صلی الله علیه و آله دعا کردند و روز افزایش پیدا کرد و خورشید برای ایشان متوقف گردید … ) .
بیهقی روایت را به این صورت بیان می کند : « أخبرنا أبو عبد الله الحافظ قال : حدثنا أبو العباس محمد بن يعقوب قال : حدثنا أحمد بن عبد الجبار قال : حدثنا يونس بن بكير ، عن أسباط بن نصر الهمداني ، عن إسماعيل بن عبد الرحمن القرشي قال : « لما أسري برسول الله صلى الله عليه وسلم وأخبر قومه بالرفقه والعلامه في العير ، قالوا … » (15).
(هنگامی که رسول الله صلى الله عليه (و آله )وسلم به معراج رفتند و قومشان را از گروه و علامتی در کاروان خبر دادند، گفتند …)
2- در جنگ خندق :
بدرالدین عینی می گوید : « … قلت حبست أيضا في الخندق حين شغل عن صلاه العصر حتى غابت الشمس فصلاها ذكره عياض في ( إكماله ) وقال الطحاوي رواته ثقات … » (16).
(خورشید همچنین در جنگ خندق ایستاد هنگامی که مشغول شدند از نماز تا اینکه وقت آن گذشت، این مطلب را عیاض در کتاب اکمال ذکر کرده است و طحاوی می گوید: راویان آن از ثقات می باشند …)
ب- زمان وقوع ردّ الشمس برای امیرالمؤمنین علیه السلام ؛
راجع به این موضوع که زمان وقوع رد الشمس کی می باشد باید توجه داشت که بیان زمان دقیق برای یک واقعه دلالت بر اهمیت و شهرت آن واقعه دارد تا جایی که حتی زمان دقیق آن ثبت گردیده است . در این زمینه دو نقل وجود دارد :
1- علامه مجلسی رحمه الله روز 17 شوال را روز اتفاق این ماجرا می داند و می گوید : « و يوم ردت الشمس عليه و هو سابع عشر شوال »(17) .
( و روزی که خورشید برای او بازگشت و آن روز 17 شوال می باشد )
همچنین در کتاب « تتمه كتاب أعمال السنين و الشهور » در « تتمه أبواب أعمال شهر رمضان من الأدعيه و الصلوات » باب « ما يتعلق بسوانح شهور السنه العربيه و ما شاكلها » می گویند : « قد صنف أصحابنا رضي الله عنهم في خصوص هذا المطلب كتبا و رسائل ؛ فمنها ما وجدت بخط الشيخ محمد بن علي الجبعي رحمه الله نقلا من خط الشيخ قدس الله روحه قال كتبته من ظهر كتاب بمشهد الكاظم علیه السلام بخزانته الشريفه : يوم سبعه عشر من شوال ردت الشمس … »(18) .
(اصحاب ما در خصوص این مطلب کتابها و رساله های زیادی نوشته اند و از آن جمله چیزی است که به دستخط شیخ محمد بن علی جبعی رحمه الله یافت گردیده است به نقل از خط شیخ قدس الله روحه که گفته است آنرا از پشت کتابی در مشهد (امام)کاظم علیه السلام در خزانه آن نوشتم: روز 17 شوال خورشید برگشت …)
2- «ابراهيم بن على عاملى کفعمی » در کتاب « مصباح » ، فصل 42 (في ذكر الشهور الاثني عشر و النبي و الأئمه الاثني عشر علیهم السلام ) روز 15 شوال را روز اتفاق این ماجرا می داند و می گوید : « … و قيل سابع عشره غزوه أحد و مقتل حمزة علیه السلام و فيه أيضا ردت الشمس على علی علیه السلام … »(19) .
( … و گفته شده است روز هفدهم روز جنگ احد و کشته شدن حمزه عایه السلام می باشد و همچنین در آن خورشید برای علی علیه السلام برگشت …)
مرحوم شیخ عباس قمی رحمه الله نیز همین قول را بر می گزیند و راجع به وقایع 15 شوال می گوید می گوید : « … و نیز در این روز ، به قول بعض علما ردّ شمس شده برای حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و مشهور نزد اصحاب و مقتضای اخبار کثیره آن است که دو دفعه آفتاب برای امیرالمؤمنین علیه السلام برگشته : یکی در حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله در نزدیکی مسجد قبا، در آن موضعی که او را الان مسجد ردّ شمس و مسجد فضیح می گویند و دیگر بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله در اراضی بابل نزدیک به حله سیفیّه که تفصیل هر دو در کتب مناقب و معجزات ذکر شده و سید حمیری در قصیده مذهبه به هر دو اشارت کرده ، در آنجا که گفته :
ردّت علیه الشمس لمّا فاته
وقت الصلوه و قد دنت للمغرب »(20) .
( خورشید هنگامی که غروب کرده بود برای او بازگشت در هنگام نماز در حالی که نزدیک به غروب بود )
همچنین عبدالحسین نیشابوری در کتاب تقویم الشیعه در ذیل وقایع روز پانزدهم شوال می گوید : « فی هذا الیوم فی سنه 8-7 ردّت الشمس لامیرالمؤمنین علی علیه السلام (21). و علی قول آخر : کانت هذه الحادثه فی 17 شوال(22) . و ردّت الشمس له علیه السلام مره اخری فی 6 شوال سنه 36 ه(23) » .
(در این روز در سال 7-8 خورشید برای امیرالمؤمنین علیه السلام برگشت و بنابر قول دیگری این حادثه در روز 17 شوال بوده است. و همچنین خورشبد یک بار دیگر در روز 6 شوال در سال 36ه برای ایشان برگشته است )
ج- احتمالات مطرح شده برای ردّ الشمس ؛
راجع به اینکه چگونه امکان دارد خورشید باز گردد بعضی از علما احتمالاتی داده اند تا بوسیله آن بتوانند نامأنوس بودن این مطلب را با ذهن به گونه ای جبران کنند و قبول آنرا برای افراد راحت تر نمایند .
باید توجه داشت ؛ مطرح کردن احتمال برای یک واقعه فرع بر قبول داشتن آن واقعه و مسلم بودن آن در نزد شخص می باشد .
در پایان این مطلب حدیثی از کتاب «العلل» بیان گردیده است که به عنوان احتمال نمی توان به آن نگاه کرد ، ولی چون ممکن است برخی صحت آن حدیث را به خاطر مرسله بودن قبول نداشته باشند آنرا جزﺀ احتمالات مطرح می کنیم .
سید بن طاووس به نقل از ابن مغازلی در کتاب مناقب می گوید : « و هذا ممكن من طرق كثيره عند الله تعالى منها أن يخلق مثل الشمس في الموضع الذي أعادها الله إليه ابتداﺀ أو يهبط بعض الأرض فتظهر الشمس أو يخلق مثل الشمس في صورتها و يجعل حكمها في صلاه علي كحكم تلك الشمس و غير ذلك من مقدوراته يعلمها سبحانه و قد رووا أيضا أن الشمس حبست لبعض الأنبياﺀ فيما سلف » (24)
( این امر از جهات زیادی ممکن می باشد از جمله اینکه خداوند در مکانی که خورشید را به سوی ایشان برگردانید مانند آن را خلق کرده باشد . و یا اینکه مقداری از زمین فرو رفته باشد و خورشید نمایان شده باشد . و یا اینکه خداوند چیزی مانند خورشید خلق کرده باشد و حکم آن را در نماز مانند حکم خورشید قرار داده باشد . و غیر این مطالب از مقدورات الهی که خداوند به آن علم دارد . همچنین خورشید برای برخی از انبیاﺀ گذشته نگه داشته شده است ) .
البته باید توجه داشت که این احتمالات با تصریح حدیث بر بازگشت خورشید منافات دارد .
سبط ابن جوزی در جواب به جدّ خود ، در توضیح این حدیث می گوید : « و انما نقول : انها وقفت عن سیرها المعتاد . و لو رُدَّت على الحقيقه لم يكن عجباً، لأنَّ ذلك يكون معجزه لرسول اللَّه صلى الله عليه و سلم و كرامه لعليّ عليه السلام، و قد حُبست ليوشع بالإجماع، و لا يخلو إمّا أن يكون ذلك معجزه لموسى أو كرامه ليوشع، فإن كان لموسى فنبيّنا صلى الله عليه و سلم أفضل منه، و إن كان ليوشع فعليّ عليه السلام أفضل من يوشع، قال صلى الله عليه و سلم: «علماﺀ أمّتي كأنبياﺀ بني إسرائيل»، و هذا في حقّ الآحاد، فما ظنّك بعليّ عليه السلام؟ » (25).
( ما می گوئیم خورشید متوقف شد از حرکت معمولی خود و اگر هم ردّ حقیقی صورت گرفته باشد عجیب نمی باشد ، زیرا آن معجزه ای برای رسول الله صلی الله علیه و (آله) و سلم و کرامتی برای علی علیه السلام می باشد . و خورشید بالاجماع برای یوشع متوقف گردید واین مطلب یا به خاطر معجزه ای برای موسی بود و یا کرامتی برای یوشع اگر برای موسی بود پیامبر ما از او افضل است و اگر برای یوشع بود علی علیه السلام از او افضل می باشد . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند علمای امت من مانند انبیاﺀ بنی اسرائیل می باشند ؛ و این مطلب راجع به همگان است پس فکر تو راجع به علی علیه السلام چیست ؟ )
همچنین علامه مجلسی رحمه الله از کتاب « العلل » متعلق به محمد بن علی بن ابراهیم چنین نقل می کند :
« قَالَ الْعَالِمُ علیه السلام : عِلَّه رَدِّ الشَّمْسِ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام وَ مَا طَلَعَتْ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ كُلِّهِمْ أَنَّهُ جَلَّلَ اللَّهُ السَّمَاﺀ بِالْغَمَامِ إِلَّا الْمَوْضِعَ الَّذِي كَانَ فِيهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام وَ أَصْحَابُهُ فَإِنَّهُ جَلَّاهُ حَتَّى طَلَعَتْ عَلَيْهِمْ 000 » (26).
(عالم علیه السلام فرمود : علت اینکه خورشید برای امیرالمؤمنین علیه السلام برگشت و هیچ کس از آن مطلع نگردید این بود که خداوند آسمان را با ابرها پوشانید مگر مکان امیرالمؤمنین علیه السلام و یارانشان را …)
شاین ذکر است که علامه مجلسی رحمه الله در قسمت مصادر کتاب شریف بحارالانوار راجع به کتاب «العلل» می گویند : « و كتاب العلل و إن لم يكن مؤلفه مذكورا في كتب الرجال لكن أخباره مضبوطه موافقه لما رواه والده و الصدوق و غيرهما و مؤلفه مذكور في أسانيد بعض الروايات و روى الكليني في باب من رأى القائم علیه السلام عن محمد و الحسن ابني علي بن إبراهيم بتوسط علي بن محمد و كذا في موضع آخر من الباب المذكور عنه فقط بتوسطه و هذا مما يؤيد الاعتماد و إن كان لا يخلو من غرابه لروايته عن علي بن إبراهيم كثيرا بلا واسطة بل الأظهر كما سنح لي أخيرا أنه محمد بن علي بن إبراهيم بن محمد الهمداني و كان وكيل الناحيه كما أوضحته في تعليقاتي على الكافي » (27).
(کتاب علل و اگر چه مؤلفش در کتابهای رجالی مذکور نمی باشد ، لکن اخبار آن مضبوط و موافق با آنچه پدر او و شیخ صدوق و غیر ایشان نقل کرده اند می باشد و مؤلف آن مذکور در بعضی از اسانید روایات می باشد و کلینی در باب کسانی که امام زمان عجل الله تعالی فرجه را دیده اند از محمد و حسن پسران علی ابن ابراهیم به توسط علی بن محمد روایت نقل کرده است و همچنین در جای دیگری از همین باب بواسطه او حدیث نقل کرده است و این نشان دهنده اعتماد ایشان به این کتاب می باشد و اگر چه خالی از غرابت نمی باشد زیرا او از علی بن ابراهیم بدون واسطه زیاد نقل کرده است ، بلکه ظاهرتر همانطوری که در این اواخر برای من هویدا شد این است که او محمد بن علی بن ابراهیم بن محمد همدانی و وکیل امام زمان عجل الله تعالی فرجه می باشد همانگونه که آنرا در تعلیقاتم بر کافی توضیح دادم) .
د- احتجاجات ائمه صلوات الله علیهم و سخنان دیگران با حدیث ردّ الشمس ؛
از جمله مواردی که می تواند شاهد صدقی بر حدیث رد الشمس باشد احتجاج ائمه علیهم السلام بر این حدیث می باشد که نشان دهنده صحت این حدیث در نزد ایشان می باشد ؛ زیرا لازمه کمک گرفتن از مطلبی برای اثبات مطلبی دیگر این است که آن مطلب در نزد شخص و همچنین کسی که برای او دلیل آورده می شود جزﺀ قطعیات باشد .
1- احتجاج امیرالمؤمنین علیه السلام بر حدیث رد الشمس در برابر خلیفه اول برای اثبات اینکه ایشان سزاوارتر می باشند به امر خلافت نسبت به او ؛
« عن جعفر بن محمد عن أبيه عن جده علیهم السلام : « … قال أنت الذي ردت عليه الشمس لوقت صلاته فصلاها ثم توارت أم أنا قال بل أنت …»(28) .
(از امام صادق علیه السلام از پدران بزرگوارشان نقل گردیده است ؛ امیرالمؤمنین علیه السلام گفتند : تو هستی کسی که خورشید برای او بازگشت در وقت نماز و نمازش را خواند و سپس غروب کرد یا من هستم ؟! خلیفه اول گفت : بلکه تو هستی ) .
2- احتجاج امیرالمؤمنین علیه السلام در روز شورا برای اثبات سزاوارتر بودن ایشان به امر خلافت نسبت به دیگر اعضای شورای تشکیل شده توسط خلیفه دوم برای تعیین خلیفه بعدی ؛
« قال ( علیه السلام ) : … فهل فيكم أحد ردت عليه الشمس بعد ما غربت، أو كادت، حتى صلى العصر في وقتها غيري » (29).
(امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند : آیا در میان شما غیر از من کسی هست که خورشید بعد از اینکه غروب کرده باشد و یا نزدیک به غروب کردن باشد برای او برگردد تا نماز عصر را در وقتش بخواند ؟! )
و در نقلی دیگر آمده است ؛ «انشدکم بالله ! هل فیکم من ردت له الشمس غیری حین نام رسول الله و جعل رأسه فی حجری حتی غابت الشمس فانتبه فقال یا علی صلیت العصر قلت الهم لا فقال الهم ارددها علیه فانه کان فی طاعتک و طاعه رسولک » (30).
(شما را به خدا قسم! آیا در میان شما غیر از من کسی هست که خورشید برایش برگشته باشد، در هنگامی که رسول الله خوابیده بود و سرش را بر دامن من گذاشته بودتا اینکه خورشید غایب شد و هنگامی که بیدار گردید فرمود: ای علی نماز عصر را خواندی و من گفتم نه پس فرمودند: خدایا برای او خورشید را بازگردان چرا که او در طاعت تو و طاعت رسولت می باشد )
و همچنین در نقل دیگر آمده است؛ « فانشدکم بالله هل فیکم احد ردت علیه الشمس حتی صلی العصر فی وقتها غیری ؟ قالوا : الهم لا »(31).
(شما را به خدا قسم! آیا در میان شما غیر از من کسی هست که خورشید برایش برگشته باشد، تا اینکه نماز عصر را بخواند؟ گفتند: نه )
شافعی این ماجرا را به این صورت نقل می کند : « عن عامر بن واثله قال کنت علی الباب یوم الشوری و علی فی البیت فسمعته یقول : … أما و الله لاحاجنهم بخصال لا یستطیع عربیهم و لا عجمیهم المعاهد منهم و المشرک ان ینکر منها خصله ، انشدکم بالله ایها الخمسه أ منکم اخو رسول الله غیری قالوا لا … قال أ منکم احد ردت علیه الشمس بعد غروبها حتی صلیت العصر غیری قالوا لا … » (32).
( عامر بن واثله می گوید : من در روز شورا نزدیک در بودم و علی (علیه السلام ) در خانه بود ، پس شنیدم که می گفت : … به خدا قسم دلیل می آورم برای شما به خصلتهایی که عرب و عجب ، چه دیندار و چه مشرک ، توان انکار یک خصلت از آن را نداشته باشند ؛ قسم می دهم شما پنج نفر را به خداوند که آیا از شما برادر رسول الله (صلی الله علیه و آله ) غیر از من وجود دارد ؟ گفتند : نه … فرمودند : آیا از شما غیر از من کسی وجود دارد که خورشید بعد از اینکه غروب کند برای او برگردد تا نماز عصر را بخواند ؟ گفتند : نه … ) .
3- سخنان حضرت زینب سلام الله علیها بعد از شهادت حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام :
« … بأبي من جده رسول إله السماﺀ بأبي من هو سبط نبي الهدى بأبي محمد المصطفى بأبي خديجه الكبرى بأبي علي المرتضى بأبي فاطمه الزهراﺀ سيده النساﺀ بأبي من ردت عليه الشمس حتى صلى … »(33).
(پدرم فدای کسی که جد او فرستاده خداوند آسمان است ، پدرم فدای کسی که نوه پیامبر هدایت است پدرم فدای محمد مصطفی پدرم فدای خدیجه کبری پدرم فدای علی مرتضی ، پدرم فدای فاطمه زهرا سید زنان پدرم فدای کسی که خورشید برای او بازگشت تا نماز بخواند … ) .
4- کلام ابن عباس رحمه الله راجع به امیرالمؤمنین علیه السلام :
« عن مجاهد قال قيل لابن عباس ما تقول في علي بن أبي طالب علیه السلام فقال : ذكرت و الله أحد الثقلين سبق بالشهادتين و صلى القبلتين و بايع البيعتين و أعطى البسطتين و هو أبو السبطين الحسن و الحسين و من ردت عليه الشمس مرتين من بعد ما غابت عن القبلتين و جرد السيف تارتين و هو صاحب الكرتين و هما حرب بدر و حنين فمثله في الأمه مثل ذي القرنين ذاك مولاي علي بن أبي طالب صلوات الله علیه » (34).
(از مجاهد نقل شده است که به ابن عباس گفته شد چه می گویی راجع به علی بن ابی طالب علیه السلام پس او گفت : به خدا قسم یاد کردی یکی از دو امر گرانبها را او سبقت گرفت به دو شهادت و به هر دو قبله نماز خواند و دو مرتبه بیعت کرد و عطا کرد با دو دست گشاده و او است پدر دو نوه (پیامبر صلی الله علیه و آله) حسن و حسین (علیهم السلام) و اوست کسی که دو مرتبه خورشید برای او بازگشت بعد از اینکه از دو قبله غائب شده بود و کشید شمشیر را بطور مداوم و او صاحب دو حمله است در جنگ بدر و حنین ، مثل او در امت مثل ذو القرنین می باشد ، او است مولای من علی بن ابی طالب صلوات الله علیه ) .
5- استشهاد امام باقر علیه السلام بر حدیث رد الشمس برای طولانی تر بودن روزهای زمان ظهور نسبت به سایر روزها ؛
« رَوَى أَبُو بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ أَنَّهُ قَالَ : « 000 فَيَمْكُثُ عَلَى ذَلِكَ سَبْعَ سِنِينَ مِقْدَارُ كُلِّ سَنَهٍ عَشْرُ سِنِينَ مِنْ سِنِيكُمْ هَذِهِ ثُمَّ يَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاﺀ قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَكَيْفَ تَطُولُ السِّنُونَ قَالَ يَأْمُرُ اللَّهُ تَعَالَى الْفَلَكَ بِاللُّبُوثِ وَ قِلَّةِ الْحَرَكَهِ فَتَطُولُ الْأَيَّامُ لِذَلِكَ وَ السِّنُونَ قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّ الْفَلَكَ إِذَا تَغَيَّرَ فَسَدَ قَالَ ذَلِكَ قَوْلُ الزَّنَادِقَهِ فَأَمَّا الْمُسْلِمُونَ فَلَا سَبِيلَ لَهُمْ إِلَى ذَلِكَ وَ قَدْ شَقَّ اللَّهُ الْقَمَرَ لِنَبِيِّهِ صلی الله علیه و آله وَ رَدَّ الشَّمْسَ مِنْ قَبْلِهِ لِيُوشَعَ بْنِ نُونٍ وَ أَخْبَرَ بِطُولِ يَوْمِ الْقِيَامَهِ وَ أَنَّهُ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ »(35).
(ابوبصیر از امام باقر علیه السلام در حدیث بلندی نقل می کند : امام زمان علیه السلام (بعد از ظهور) هفت سال اقامت می کنند که مقدار هر سالی ده سال از سالهای شما می باشد و بعد از آن خداوند هر چه بخواهد انجام می دهد . ابوبصیر می گوید به امام علیه السلام گفتم : فدایتان شوم چگونه سالها طولانی می شوند؟ فرمودند : خداوند تعالی امر می کند به فلک به درنگ کردن و کمی حرکت ، پس روزها و سالها طولانی می گردند . ابوبصیر می گوید به امام علیه السلام گفتم : آنها می گویند هنگامی که فلک تغییر کند فاسد می گردد . امام علیه السلام فرمودند : این حرف کافران است ولی مسلمانان راهی به سوی آن ندارند و خداوند ماه را برای پیامبر صلی الله علیه و آله شکافت و خورشید را قبل از آن برای یوشع بن نون بازگردانید و خبر داد به طولانی بودن روز قیامت و اینکه هزار سال از سالهایی است که آنها می شمرند )
همانگونه که ملاحظه کردید امام باقر علیه السلام برای اثبات مطلب به حدیث رد الشمس و … استشهاد می کنند و شاگرد خاص ایشان یعنی ابوبصیر هیچ شبهه و سؤالی راجع به این مطلب نمی پرسد ، گویی این مطلب در نزد او جزﺀ مسلمات بوده است که بواسطه این دلیل قانع می گردد و سؤالات خود را ادامه نمی دهد .
هـ- نقل ردّ الشمس برای حضرمی ؛
نکته قابل توجهی که پرداختن به آن خالی از لطف نمی باشد این مطلب است که کسانی که رد الشمس برای امیرالمؤمنین علیه السلام را با آن شدت رد می کنند در مقابل نقل همین مطلب برای یکی از علمای خودشان به نام اسماعیل خضرمی سکوت می کنند و هیچ شبهه ای و تردیدی نسبت به آن پیدا نمی کنند!
سبكى، يافعى، ابن حجر، صاحب شذرات الذهب و ديگران نيز نظير اين كرامت را براى اسماعيل ابن محمد حضرمى متوفى 676 بدون اینکه کوچکترین ایرادی نسبت به آن داشته باشند ، نقل كردهاند .
سبكى می گوید : « … ومما حكي من كراماته واستفاض أنه قال يوما لخادمه وهو في سفر تقول للشمس لتقف حتى نصل إلى المنزل وكان في مكان بعيد وقد قرب غروبها فقال لها الخادم قال لك الفقيه إسماعيل قفي فوقفت حتى بلغ مكانه ثم قال للخادم ما تطلق ذلك المحبوس فأمرها الخادم بالغروب فغربت وأظلم الليل في الحال »(36).
( از جمله كرامات نقل شده برای حضرمى كه به حد استفاضه رسیده است ، اين است كه: او روزى در سفر به خادمش گفت: به خورشيد بگو در جايش بماند تا ما به منزل برسيم. در حالی که از منزلش خیلی فاصله داشت و غروب نزديك بود .
خادم به خورشيد گفت: فقيه اسماعيل به تو دستور مىدهد كه بایست ، خورشید هم توقف كرد تا به منزل رسيد.پس به خادم گفت: آیا آن زندانی را آزاد نمی کنی ؟ خادم به خورشيد دستور داد غروبكند و خورشید هم غروب كرد و فورا شب فرا رسيد و هوا تاريك شد ) .
يافعى مىگويد: « … وله رضي الله تعالى عنه من الكرامات العظام ما يطول في ذكرها الكلام ، وقد ذكرت بعضها في غير هذا الكتاب ، منها وقوف الشمس له حتى بلغ مقصده لما أشار إليها يالوقوف في آخر النهار، وهذه الكرامه مما شاع في بلاد اليمن … ومنها أنه نادته سدره والتمست منه أن يكل هو وأصحابه من ثمرها … » (37).
( … و برای حضرمی کراماتی وجود دارد که کلام با ذکر آن به طول می انجامد و بعضی از آنرا در غیر این کتاب بیان کرده ام ، از كرامات اسماعيل حضرمى اين بوده كه خورشيد برايش توقف نمود تا به مقصدش رسيد. او در اواخر روز به خورشيد دستور توقف داد او هم اطاعت نمود. و اين كرامت هم اكنون در ميان مردم يمن درباره حضرمى شايع است.
و از جمله كرامات او اين است كه درخت سدری او را مورد خطاب قرار داد و از او التماس کرد که او و یارانش از میوه های آن بخورند ) .
و برای خضرمی شعر می گوید که ؛
« هو الحضرمي المشهور من وقفت له
بقول قفي شمسٌ لأبلغ منزلي » (38).
(او حضرمی مشهور است، کسی که با گفته اش که بایست تا به منزلم برسم خورشید برایش ایستاد )
و در جایی دیگر می گوید :
« و الیه اشرت ایضا فی اخری بقولی ؛
هو الحضرمي نجل الوليِّ محمدِ
إمام الهدى نجل الإمام الممجَّدِ
و من جاهه أومى إلى الشمس أن قفي
فلم تمشِ حتى أنزلوه بمقصد »(39) .
(او حضرمی است فرزند محمد ولی و امام هدی، فرزند امام بزرگوار و از افتخار او است که اشاره کرد به خورشید که بایست پس حرکت نکرد تا اینکه به مقصد رسید )
ابن عماد در حوادث سال 678 مىگويد: « وله كرامات قال المطري كادت تبلغ التواتر … ومنها أنه قصد بلده زبيد فكادت الشمس تغرب وهو بعيد عنها فخاف أن تغلق أبوابها فأشار إلى الشمس فوقفت حتى دخل المدينه وإليه أشار الإمام اليافعي بقوله : هو الحضرمي نجل الولي محمد …»(40) .
( براى شيخ اسماعيل حضرمى كراماتى است كه طبق گفته «مطرى» نزدیک است آن كرامات به حد تواتر برسد … و از جمله آن كرامات اين است كه تصميم به رفتن به شهر «زبيد» گرفت ، پس نزدیک بود که خورشید غروب کند و او از شهر دور بود و ترسید که درهای شهر بسته شود پس اشاره به خورشید کرد و آن ایستاد تا وارد شهر شد. و امام يافعى به همين كرامت اشاره مىكند با گفته اش : هو الحضرمي نجل الوليّ محمدِ … ) .
ابن حجر مىنويسد: « … ومن كراماته أنه كان داخلا لزبيد وقد دنت الشمس للغروب فقال لها لا تغربي حتى ندخلها فوقفت ساعه طويله فلما دخلها أشار إليها فإذا الدنيا مظلمه والنجوم ظاهره ظهورا تاما »(41) .
( از جمله كرامات حضرمى اين است كه مىخواست وارد شهر زبيد شود، و خورشيد نزديك بود كه غروب كند به او گفت: غروب نكن تا وارد شهر شويم ، خورسید هم ساعتی طولانی توقف كرد، هنگامى كه وارد شهر شد به خورشید اشاره کرد و ناگهان دنیا تاریگ گردید و ستارگان كاملا آشكار شدند ) .
از جمله کسانی که به اینگونه برخورد متفاوت ، نسبت به یک واقعه که برای دو نفر نقل گردیده است ، ایراد می گیرد و بر رد کنندگان واقعه رد الشمس برای امیرالمؤمنین علیه السلام خرده می گیرد ،علامه سماوى است که در «العجب اللزومى» گفته است:
و اعجبا من فرقه قد غلت
من دغل فى جوفها مضرم
تنكر رد الشمس للمرتضى
بامر طاها العيلم الخضرم
و تدعى ان ردها خادم
لامر اسماعيل الحضرم
(«شگفتا از طائفهاى كه از روى دغل و كينه در اندرونشان آتش مشتعل زبانه مىكشد. منكر «رد شمس» براى مرتضى على آنهم به دستور پيامبر اكرم هستند، در صورتى كه آن را براى خادمى به امر اسماعيل حضرمى جائز مىشمارند!)(42)
علامه امینی رحمه الله راجع به این موضع گیری متفاوت می فرمایند : « و للباحث أن يستنتج من هذه القضيّه- إن أخبت بها- أنّ إسماعيل الحضرمي أعظم عند اللَّه تعالى من النبيّ الأعظم و وصيّه أمير المؤمنين؛ لأنَّ ردّ الشمس لعليٍّ كان بدعائه تاره و بدعاﺀ النبي صلى الله عليه و آله و سلم طوراً، و أمّا إسماعيل فقد أمر خادمه أن يأمرها بالوقوف ثمّ أمره بأن يفكَّ قيد إسارها بأمرها بالانصراف، أو أشار هو إليها بالوقوف فوقفت، هذه هي العظمه و الزلفه إن صحّت الأحلام، لكن العقلاء يدرون و رواه القصّه أيضاً يعلمون بأنّها متى صيغت، و مهما لُفِّقت، و لما ذا نُسجت. (يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ )(43).
( انسان محقق از اين داستان مىتواند چنين نتيجه بگيرد كه: اسماعيل حضرمى پيش خدا از پيامبر اعظم ( صلی الله علیه و آله ) و وصيش امير المؤمنين ( علیه السلام ) برتر و بالاتر است، زيرا برگرداندن خورشيد براى على (علیه السلام ) امرى بوده كه دفعه ای با دعاى على (علیه السلام ) و دفعه ای با دعاى پيامبرصلی الله علیه و آله واقع شده، اما در مورد اسماعيل حضرمى او به خادمش دستور داد كه به خورشيد فرمان دهد تا بماند آنهم توقف كرد. آنگاه دستور داد خورشيد را از اسارت آزاد نمايد، يا خود او اشاره به آن کرد و خورشید هم توقف نمود . و اين يكنوع امتياز و برترى و نزديكى به خدا است اگر خوابهای پریشان واقعيت داشته باشند، ليكن عقلاﺀ و راويان اين داستان بخوبى مىدانند كه اين افسانه چه زمانى ساخته شده و کجا جعل گردیده و براى چه منظورى بافته شده است . ( يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ ) .
با رجوع به بعضی از سایتهای عامه و ملاحظه بدگوئیهای ایشان و به تمسخر گرفتن عقاید شیعه و تهمتهای آنها به علمای تشیع ( به جای بحثهای علمی و منطقی ) ، این سؤال به ذهن خطور می کند که آیا واقعا آنها از وجود چنین مطالبی در کتابهای خود بی اطلاعند و یا تعصبات بی جا مانع ایشان برای دیدن حقیقت می گردد . ولله اعلم
برای درک بهتر چنین برخورد متفاوتی لازم است کمی راجع به تفکرات حضرمی صحبت کنیم ؛
یافعی به نقل از حضرمی ، راجع به جواب او به سؤال شخصی که از او درباره جواز مطالعه کتابهای غزالی (امام ابو حامد) پرسیده بود ، می گوید : « … فقال رضي الله عنه في الجواب: إنا لله، وإنا إليه راجعون، محمد بن عبدالله – صلى الله عليه وآله وسلم – سيد الأنبياﺀ ، ومحمد بن إدريس سيد الأئمه ، ومحمد بن محمد بن محمد الغزالي سيد المصنفين ، هذا جوابه رحمة الله عليه » (44).
( محمد بن عبد الله صلی الله علیه و آله سید انبیا و محمد بن ادریس سید ائمه و محمد بن محمد بن محمد بن غزالی سید مصنفین می باشد ) .
کاملا مشخص است کسی که محمد بن ادریس را سید الائمه و غزالی را سید المصنفین می داند باید هم مورد توجه عامه قرار گیرد و به او عشق ورزند .
و- برداشتهای فقهی از حدیث ردّ الشمس ؛
یکی از چیزهایی که می تواند شاهد صدقی مبنی بر صحت یک حدیث باشد ، استفاده و اعتمادی است که علما نسبت به آن حدیث برای فتوا دادن داشته اند که در ذیل نمونه هایی از آن را بیان می کنیم ؛
علامه مجلسی رحمه الله بعد از نقل حدیث در باب « مواضع التی نهی عن الصلاه فیها » می فرمایند : « … و يدل على كراهه الصلاه في كل أرض عذب أهلها و قال ابن إدريس رحمه الله في السرائر تكره الصلاه في كل أرض خسف و لهذا كره أمير المؤمنين علیه السلام الصلاه في أرض بابل … » (45).
( … و دلالت دارد بر کراهت نماز در هر مکانی که اهالی آن عذاب گردیده باشند . و ابن ادریس رحمه الله در سرائر گفته است : کراهت دارد نماز خواندن در هر زمینی که رانش پیدا کرده باشد ، و برای همین امیرالمؤمنین علیه السلام کراهت داشتند از نماز خواندن در زمین بابل … ) .
همچنین در یکی از سایتهای متعلق به عامه بعد انکار شدید نسبت به حدیث ردّ الشمس و به کار بردن الفاظ به دور از ادب نسبت به شیعیان ، می گوید حدیث ردّ الشمس دلالت دارد بر اینکه علی (امیرالمؤمنین علیه السلام) نماز ظهر و عصر را جدا از هم و با فاصله می خوانده اند پس چرا شما از او تبعیت نمی کنید ؟!!
متن این مطلب به این شرح است : « … فلماذا لم یجمع علی (علیه السلام ) الظهر و العصر و انتظر حتی انقضت صلاه العصر حتی ردت له الشمس کی یصلیها فی وقتها ؟ اما ان علی بن ابی طالب (علیه السلام) لم یجمع فجمعهم باطل . و اما القصه نتیجه لخبال […] … »(46) .
( … پس چرا علی (علیه السلام) نماز ظهر و عصر را با هم جمع نکرد و منتظر ماند تا وقت نماز عصر بگذرد و خورشید برایش برگردد تا آن را در وقتش بخواند؟ اگر علی بن ابی طالب (علیه السلام)جمع نکرده است پس جمع شما باطل است و اگر میان دو نماز جمع می کرده است پش قصه نتیجه دیوانگی ]…[ …)
باید توجه داشت که فقهای شیعه جمع میان دو نماز را واجب نمی دانند و بلکه بر عکس ، جدا خواندن دو نماز در نزد ایشان افضل می باشد و بنابر دلایل مطرح شده در کتب فقهی جمع میان دو نماز را جایز می دانند ، که در این مختصر مجال مطرح کردن آن نمی باشد .
ز- مسأله ردّ الشمس در زیارت نامه ها ؛
یکی از مباحثی که در فرهنگ غنی شیعه از جایگاه ویژه ای برخوردار می باشد ، مبحث زیارت است که در میان اهل سنت نیز مسأله ای حائز اهمیت است و برای آن ارزش بالایی قائل می باشند.(بر خلاف فرقه ضاله وهابیت که در موارد متعدد و از جمله زیارت باعث بدعت در دین مبین اسلام گردیده اند ) .
و باید توجه داشته باشیم که اگر زیارتی به صورت مأثور بیان گردیده باشد از درجه اعتبار بالایی برخوردار خواهد بود .
1- زیارتی که جناب سید بن طاووس رحمه الله به صورت مأثور بیان کرده اند و چنین آغاز می گردد؛ « و أما زياره مولانا أمير المؤمنين علیه السلام عند ضريحه الشريف فزر مولانا و سيدنا رسول الله و مولانا أمير المؤمنين عليا صلوات الله علیه بالزياره التي زارهما [بها] مولانا الصادق جعفر بن محمد صلوات الله علیه حيث حضر عند ضريح مولانا علي علیه السلام في يوم سابع عشر ربيع الأول مولد سيدنا و مولانا رسول الله صلی الله علیه و آله فإنها فاضله فيما أشار إليه رواها محمد بن مسلم الثقفي … » (47).
( زیارت مولای ما امیرالمؤمنین علیه السلام نزد ضریح شریف ایشان ؛ پس زیارت کن مولای ما و سید ما رسول الله و مولای ما علی صلوات الله علیه را با زیارتی که زیارت کرد آن دو بزرگوار را امام صادق علیه السلام هنگامی که حاضر شدند در نزد ضریح مولای ما علی علیه السلام در روز هفدهم ریبع الاول روز میلاد سید ما و مولای ما رسول الله صلی الله علیه و آله ، پس ایشان مفاخرت کردند در آنچیزی که به آن اشاره کردند و آنرا محمد بن مسلم ثقفی نقل کرده است … ) .
حضرت علیه السلام ابتدا به آداب زیارت ( غسل ، عطر زدن و … ) می پردازند و سپس زیارت را چنین آغاز می کنند : « السلام على رسول الله خيره الله السلام على البشير النذير السراج المنير و رحمه الله و بركاته السلام على أنبياء الله المرسلين و عباد الله الصالحين السلام على الملائكه الحافظين الحافين لهذا [بهذا] الحرم و لهذا [هذه] الضريح اللائذين به … » .
و در اواسط زیارت می فرمایند :« … السلام عليك يا من ردت له الشمس فسامى شمعون الصفا … » .
( … سلام بر تو باد ای کسی که خورشید برای او برگشت ، پس مفاخرت کرد بر شمعون الصفا … )
علامه مجلسی رحمه الله نیز این زیارت را به نقل از شیخ مفید ، شهید اول و سید بن طاووس می آورند (48).
2- زیارتی است که علامه مجلسی رحمه الله آنرا بیان کرده اند و چنین آغاز می گردد :
« سَلَامُ اللَّهِ وَ سَلَامُ مَلَائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَائِهِ الْمُرْسَلِينَ وَ عِبَادِهِ الصَّالِحِينَ وَ جَمِيعِ الشُّهَدَاﺀ وَ الصِّدِّيقِينَ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِين »(49) .
و در اواسط زیارت آمده است : « … السَّلَامُ عَلَى مَنْ رُدَّتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ حِينَ تَوارَتْ بِالْحِجاب … » .
(سلام بر کسی که خورشید برای او برگشت هنگامی که با حجاب ( شب ) پوشیده شده بود ) .
3-مورد دیگری است که در ادامه همان زیارت قبل بیان گردیده است و متن آن چنین است : « … السَّلَامُ عَلَى مَنْ رُدَّتْ لَهُ الشَّمْسُ فَقَضَى مَا فَاتَهُ مِنَ الصَّلَاه وَ رَحْمَه اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه … »(50) .
( … سلام بر کسی که خورشید برایش بازگشت پس به جا آورد نمازی که از او فوت شده بود … )
ح- مسأله ردّ الشمس در ادعیه ؛
مرحوم محدث قمی رحمه الله قبل از نقل دعای مشلول می گوید : « موسوم به دعاء شاب المأخوذ بذنبه منقول از کتب کفعمی و مهج الدعوات و آن دعاییست که تعلیم فرموده آنرا امیرالمؤمنین علیه السلام به جوانی که بواسطه گناه و ستم در حق پدر خویش شل شده بود پس این را خواند در خواب حضرت رسول صلی الله علیه و آله را دید که دست بر اندام او مالید و فرمود محافظت کن بر اسم اعظم خدا که کار تو بخیر خواهد بود ، پس بیدار شد در حالی که تندرست بود » (51).
در این دعا چنین آمده است : « … يا من أعطى الخضر الحياه و رد ليوشع بن نون الشمس بعد غروبها … »(52).
(ای کسی که به خضر حیات عطا کردی و برای یوشع بن نون خورشید را بعد از غردبش برگرداندی … )
همانگونه که ملاحظه می کنید در این دعا نیز تصریح به بازگشت خورشید برای حضرت یوشع شده است .
پی نوشت ها :
1- بحار الانوار 41/175 _المناقب 2/318
2- مفاتیح الغیب 32/314
3- تذکره الخواص 49
4- فتح الباری 6/222
5- عمدة القاری فی شرح صحیح البخاری 22/262/4213
6- منهاج السنة النبویه 8/114
7- کفایةالطالب 238
8- عمدة القاری فی شرح صحیح البخاری 22/261/4213
9- همان
10- همان 263و 264
11- دلائل النبوه 2/275
12 – وَ رَوَى يُونُسُ بْنُ بُكَيْرٍ فِي زِيَادَةِ الْمَغَازِي رِوَايَتَهُ عَنِ ابْنِ إِسْحَاقَ لَمَّا أُسْرِيَ بِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَخْبَرَ قَوْمَهُ بِالرِّفْقَةِ وَ الْعَلَامَةِ الَّتِي فِي الْعِيرِ قَالُوا مَتَى تَجِيءُ قَالَ يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ فَلَمَّا كَانَ ذَلِكَ الْيَوْمُ أَشْرَفَتْ قُرَيْشٌ يَنْظُرُونَ وَ قَدْ وَلَّى النَّهَارُ وَ لَمْ تَجِئْ فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ ص فَزِيدَ لَهُ فِي النَّهَارِ سَاعَةٌ وَ حُبِسَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ . (بحارالأنوار ج 17 ص 359)
13 – و ردت عليه الشمس مرتين ؛ قيل ردت له صبيحة الإسراء و في الخندق، و ردت على علي مرتين أيضا و هو مشهور متواتر.(مجمع البحرین 3-4/32) .
14 – الشفاء بتعریف حقوق المصطفی 284_ عمدةالقاری فی شرح صحیح بخاری 22/261/4213_ الدر المنثور 4/155 _ روح المعانی 12/186
15- دلائل النبوه 2/275/680
16- عمدة القاری 22/262/4213
17- بحار الانوار 97/384
18- همان 95/ 188
19- مصباح کفعمی 514
20- فیض العلام فی عمل الشهور و وقایع الایام 110
21 – تقویم الشیعه 379(به نقل از مصباح کفعمی 2/600-مستدرک سفینه البحار 6/66- تقویم المحسنین12- فیض العلام76-قلائدالنحور:شوال92 )
22- همان ( به نقل از بحارالانوار 95/188 و 97/ 384 – اختیارات 39)
23- همان (به نقل از مستدرک سفینه البحار 5/212)
24- بحارالانوار 41/184 _ الطرائف 1/84
25- تذکره الخواص 339
26- بحارالانوار 55/166
27- همان 1/28
28- احتجاج طبرسی 1/115_ بحارالانوار 29/5
29- امالی طوسی 547، بحارالانوار 31/375، نهج الحق 391، کشف الیقین 421، الطرائف 2/ 411، الغدیر 3/203
30- اللآلی المصنوعه 1/312 _
31- مناقب ابن مغازلی 139
32- کفایة الطالب 242
33- لهوف 130_ الخصال 2/550 _ بحارالانوار 45/59
34- مأة منقبه 144/ 75– التعجب ؛ ابوالفتح کراجکی 102- الغدیر 3/203(به نقل از مناقب خوارزمی 329/349)
35- الارشاد 2/ 385، روضه الواعظین 2/264، کشف الغمه 2/466 ، بحارالانوار 52/339 و 55/91
36- طبقات الشافعیة الکبری 8/130/1117
37- مرآة الجنان و عبرة الیقظان فی معرفة حوادث الزمان 2/208
38- همان 209
39- مرآة الجنان 8/210
40- شذرات الذهب 5/361
41- الفتاوی الحدیثیه 226
42- ترجمه الغدیر 9/60
43- الغدیر 5/ 37_ 39
44- مرآة الجنان 1/486
45- بحارالانوار 80/318
46 – http://www.dd-sunnah.net
47- الاقبال 608
48- بحارالانوار 97/373
49- بحارالانوار 97/301
50- همان 302
51- مفاتیح الجنان 79
52- مصباح الکفعمی 262 _ مهج الدعوات 155 _ البلد الامین 339 _ بحارالانوار 92/401
منبع:
/ن