طلسمات

خانه » همه » مذهبی » بررسی نقش روایات در ترجمه قرآن کریم (2)

بررسی نقش روایات در ترجمه قرآن کریم (2)

چکیده: 

روایات معصومین(علیهم السلام) در کنار قرآن کریم، همواره به عنوان یکی از منابع مهم تفسیر در بین مسلمانان مطرح بوده است. مسلماً استفاده از این روایات، نقش مؤثری در رفع ابهامات و اشکالات ایجاد شده در ذهن برخی از خوانندگان و نیز انتقال مناسب تر مطالب و اهداف قرآن به زبان مقصد دارد. در این نوشتار پس از ذکر نکات مهم تفسیری و نیز روایات وارده ذیل برخی آیات، نمونه هایی از تأثیر روایات در ترجمه آیات بیان می شود. در برخی ترجمه ها با توجه به اهتمام مترجم به استفاده از آیات، این تأثیر مشهودتر است، اما در برخی دیگر، روایات تفسیری نقشی در ترجمه ندارد.

کلید واژه ها: قرآن، حدیث، ترجمه، مترجمان

 

2. آیات ابتدایی سوره مبارکه عبس

« عبس و تولّی* ان جاءهُ الاعمی و ما یدریکَ لعلهُ یزّکی* او یذکّرُ فتنفعه الذکری* اما من استغنی* فأنتَ له تصدی* و ما علیک الا یزّکی* و اما من جاءکَ یسعی* و هو یخشی* فأنت عنهُ تلهّی»

1-2. نکات مهم تفسیری و روایات

از این آیات، اجمالاً چنین برداشت می شود که خداوند، شخصی را به دلیل مقدم داشتن فرد یا افراد غنی و ثروتمند بر انسانی حق طلب، مورد عتاب قرار داده است. میان مفسران و مترجمان در مورد شخص مورد عتاب اختلاف است.
قولی مشهور این است که: « عده ای از سران قریش و جمعی دیگر خدمت پیامبر(ص)‌بودند و پیامبر مشغول تبلیغ و دعوت آن ها به سوی اسلام بود و امید داشت که این سخنان در دل آن ها مؤثر شود؛ و اسلام آوردن آن ها باعث گسترش دین اسلام و رفع کارشکنی های آنان می شد. در این میان، عبدالله بن امّ مکتوم که مرد نابینا و ظاهراً فقیری بود وارد مجلس شد و از پیامبر تقاضا کرد آیاتی از قرآن را برای او بخواند و به او تعلیم دهد؛ و پیوسته سخنان خود را تکرار می کرد و آرام نمی گرفت؛ زیرا دقیقاً متوجه نبود که پیامبر با چه کسانی مشغول صحبت است. او آن قدر کلام پیامبر را قطع کرد که حضرت ناراحت شد و آثار ناخشنودی در چهره مبارکش نمایان گشت. در دل گفت: این سران عرب پیش خود می گویند: پیروان محمد نابینایان و بردگانند؛ لذا از عبدالله رو برگرداند و به سخنانش با آن گروه ادامه داد. در این هنگام، آیات فوق نازل شد( و در این باره پیامبر(ص)را مورد عتاب قرار داد). رسول خدا(ص) بعد از این ماجرا عبدالله را پیوسته گرامی می داشت و حتی دو بار او را در غزوات اسلامی در مدینه جانشین خود قرار داد.» (طبرسی، 299/26؛ طبری، 64/30؛ ثعلبی، 130/10).
اما در نقلی دیگر آمده است این آیات در مورد مردی از بنی امیه( برخی آن شخص را عثمان بن عفان دانسته اند) نازل شده است که نزد پیامبر نشسته بود و در همان حال « عبدالله بن مکتوم» وارد شد. هنگامی که چشمش به عبدالله افتاد، خود را جمع کرد و قیافه در هم کشید و صورت خود را برگردانید.(طبرسی، 300/26؛ قمی، 404/2؛ طوسی، 268/10) در این آیه، چیزی که صریحاً دلالت کند منظور، شخص پیامبر(ص) است وجود ندارد. تنها چیزی که می تواند قرینه ای بر این معنا باشد، خطاب های آیات 8 تا 10 است.
بنابر نقل مجمع البیان، سید مرتضی معتقد بوده است، براساس قرائن، منظور از آن شخص، پیامبر نیست؛ زیرا عبوس بودن از صفات پیامبران مخصوصاً پیامبر اسلام(ص) نیست، ایشان حتی با دشمنان خود با چهره گشاده سخن می گفت، تا چه رسد به مؤمنان حقیقت جو.
به علاوه، پرداختن به اغنیاء و غافل شدن از فقرای حق طلب، با اخلاق آن حضرت سازگار نیست، چرا که در سوره قلم آمده است:« و إنک لعلی خلُقٍ عظیمٍ» و به خصوص اینکه معروف است که سوره قلم قبل از عبس نازل شده است.
بنابر نقل تفسیر نمونه، به فرض که شأن نزول اول واقعیت داشته باشد، این مطلب در حد ترک اولایی بیش نیست و کاری که منافات با مقام عصمت داشته باشد، در آن مشاهده نمی شود؛ زیرا اولاً پیامبر هدفی جز نفوذ در سران قریش، گسترش دعوت اسلام از این طریق و درهم شکستن مقاومت آن ها نداشته است. ثانیاً چهره در هم کشیدن در برابر یک مرد نابینا مشکلی ایجاد نمی کند؛ چرا که او نمی بیند. به علاوه، عبدالله نیز رعایت آداب مجلس را نکرده بود؛ زیرا هنگامی که پیامبر با گروهی مشغول صحبت است، نباید سخن او را قطع کند ولی از آن جا که خدا اهمیت فوق العاده ای به ملاطفت با مؤمنان مستضعف حق طلب می دهد، همین مقدار بی اعتنایی را از پیامبرش نمی پسندد و او را مورد عتاب قرار می دهد و این حقانیت و عظمت ایشان را می رساند؛ زیرا رهبر بزرگ اسلام، در کتاب آسمانی خود، چنان مسئولیتی را برای خود ذکر می کند که حتی خود را در برابر کوچک ترین ترک اولایی مورد عتاب می بیند(عجیب تر اینکه پیامبر، طبق روایتی، هر وقت عبدالله را می دید، به یاد ماجرا می افتاد و او را بسیار احترام می کرد).(مکارم شیرازی، 125/26)
گرچه قول مشهور، شأن نزول اول است؛ اما در خود آیه چیزی که صریحاً دلالت کند منظور، پیامبر است وجود ندارد.

2-2. بررسی ترجمه ها

ترجمه های مربوط به آیات ابتدایی سوره نجم را با توجه به ذکر شخص مورد عتاب و نیز شخص نابینا می توان به چهار گروه تقسیم نمود:

1. در برخی ترجمه ها، شخص مورد عتاب و فرد نابینا ذکر نشده و صرفاً ترجمه ارائه شده است که می توان به ترجمه های آیتی، احسن الحدیث، پورجوادی، ارفع، انصاریان، ترجمه المیزان، بروجردی، پاینده، بیان السعاده، جوامع الجامع، تفسیر آسان، حلبی، رضایی، رهنما، روان جاوید، روشن، روض الجنان، طاهری، فولادوند، عاملی، فارسی، مجتبوی، معزی، مخزن العرفان، مصباح زاده و مکارم اشاره نمود که از میان آن ها مواردی ذکر می شود:
آیتی: « روی را ترش کرد و سر برگردانید»- آیه هشتم:« و اما آنکه دوان دوان به نزد تو می آید».
اشرفی: « روی را ترش کرد و اعراض نمود که آمد او را کور»- آیه هشتم:« و اما کسی که آمد ترا که می کوشید».

2. در برخی ترجمه ها تنها به نام فرد مورد عتاب یعنی عبدالله بن ام مکتوم اشاره شده است که می توان به ترجمه خسروی اشاره نمود:
خسروی(آیه هشتم):« و اما کسی که در راه خیر به سوی تو می آید و کوشش می کند (یعنی ابن ام مکتوم)».

3. برخی ترجمه ها ضمن اشاره به فرد نابینا، شخص موردعتاب را فردی اموی در نظر گرفته اند:
الهی قمشه ای:« عبوس و ترشرو گشت چون آن مرد نابینا حضورش آمد».
آیه هشتم:« و اما آن کس که( چون عبدالله ابن مکتوم به شوق دل برای ذکر خدا) به سوی تو می شتابد».
آیه چهارم:« یا (‌به تعلیم رسول) به یاد خدا آید و ذکر حق او را سودمند افتد(‌مراد عبدالله ابن مکتوم است که چون نزد حضرت رسول برای تعلیم قرآن آمد، جمعی از اکابر کفار قریش نزد حضرت بودند، حضرت از حرص بر ایمان و هدایت آن ها به او توجه کامل نکرد و به صحبت مشغول بود و فردی متشخص از امویان بر آن نابینا ترشرویی و اظهار انزجار نمود بر نکوهش او این آیات نازل شد)».
یاسری: « روی ترش کرد و پشت کرد برای آنکه آمد او را نابینا( چند نفر خدمت پیامبر(ص) بودند. پیامبر با نهایت شوقی که به هدایت ایشان داشت مشغول دعوتشان بوده و توجه به غیر نمی فرمود. عبدالله بن ام مکتوم که مؤمن و نابینا بود وارد شد. مردی اموی از حضار از عبدالله روی ترش کرد و…)».
گفتنی است که در برخی روایات از عثمان بن عفان به عنوان فرد اموی نام برده شده است.
فیض الاسلام: « روایت کنندگان راستگو گفته اند: روزی عبدالله بن ام مکتوم که از مهاجرین و از اصحاب و مردی نابینا و مؤذن پیامبر(ص) بود، نزد آن حضرت آمد، در حالی که اصحاب و عثمان بن عفان در آنجا بودند. پیامبر او را بر عثمان مقدم داشت، عثمان ابرو درهم کشیده و از او روی برگردانید. پس از آن درباره عثمان و عبدالله بن ام مکتوم این آیات فرستاده شد:
(عثمان بن عفان) روی ترش کرد و( از عبدالله بن ام مکتوم) رخ برگردانید، برای اینکه مرد کوری ( عبدالله بن ام مکتوم) نزد او آمد.
و ( ای عثمان) چه چیز تو را( به حال و چگونگی عبدالله بن ام مکتوم) دانا گردانید. شاید آن مرد نابینا نزد رسول خدا(ص) آمده تا از گناهان گذشته توبه نموده و پاک و پاکیزه شود».

4. در برخی ترجمه ها ضمن اشاره به فرد نابینا از پیامبر(ص) به عنوان شخص مورد عتاب نام برده شده است.
نوبری: محمد(ص) از آمدن شخص کور( ابن ام مکتوم) به نزد او، رو ترش کرده و از او اعراض نموده و جواب نداد که چرا آن وقت نزد او آمد، صدور چنین رفتاری نه تنها از انبیاء، بلکه از سایر مسلمین نیز درباره مسلمان دیگر سزاوار نیست. باید متدینین به دین اسلام، ملاحظه یکدیگر را کرده، هیئت اجتماعی اسلام را محافظت نمایند.»
صفارزاده:«(پیامبر) چهره درهم کشید و ( از آن مرد کور) روی بر تافت».
مرد کور و فقیری به مجلس او آمد ( که وقت جلسه را با سؤالات خود می گرفت)».

براساس آنچه بیان شد، برخی از مترجمان( گروه چهارم) بدون بررسی های لازم در مورد برخی روایات، از پیامبر به عنوان شخص موردعتاب نام برده اند که این خود جای تأمل دارد و ناشی از عدم دقت یا عدم بررسی لازم در این زمینه است.

 

3. آیه « لا یمسُّهُ إلا المطهرونَ»(واقعه، 79)

1-3. نکات مهم تفسیری و روایات

در خصوص آیه مس اقوال مختلفی نقل شده است که مختصراً بیان می شود:
از نظر برخی مفسران، مراد از آیه، محفوظ بودن قرآن از دسترس اغیار و ناپاکان است. علامه طباطبائی ذیل آیه شریفه می گوید:« منظور از مس قرآن، دست کشیدن به خطوط آن نیست؛ بلکه علم به معارف آن است که جز پاکان خلق کسی به معارف آن عالم نمی شود و منظور از مطهرون کسانی هستند که خدای تعالی دل هایشان را از هر رجس و پلیدی یعنی از رجس گناهان و پلیدی ذنوب پاک کرده و یا از چیزی که از گناهان هم پلیدتر و عظیم تر است یعنی از تعلق به غیر خدای تعالی. یعنی مطهرون کسانی هستند که خدا دل هایشان را پاک کرده، مانند ملائکه گرامی و برگزیدگانی از بشر که درباره آنان فرمود:
« إنما یریدُ الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً»(علامه طباطبائی، 238/19) این گروه از مفسران اغلب « لا» در « لا یمسه» را « لای نافیه» گرفته اند.
برخی از مفسران می گویند:«لا» در « لا یمسّه»، « لای ناهیه » است و مراد از مس، دست کشیدن به قرآن است و مراد از طهارت، طهارت از حدث و جدث یا تنها از حدث است. البته با فرض « لای نافیه» نیز می توان قول دوم را پذیرفت؛ یعنی جمله مذکور، جمله ای خبری است که منظور از آن انشاء است.
در مجمع البیان به نقل از درالمنثور، روایتی از پیامبر(ص) نقل شده است که ایشان می فرماید:« قرآن را مس نکن، مگر با داشتن طهارت».(طبرسی، 182/24؛‌طوسی، 114/1؛ کلینی، 294/1).
بیشتر مفسران با توجه به روایات وارده از معصومان(ع)، این آیه را به عدم جواز مس کتابت قرآن بدون غسل و وضو تفسیر کرده اند.
بنابر نقل تفسیر نمونه، گروهی دیگر آن را اشاره به فرشتگان مطهری می دانند که از قرآن آگاهی دارند یا واسطه وحی بر قلب پیامبر بوده اند.( متقی هرندی، 320/2؛ طوسی، 510/9) اما گروهی از مفسران همچون آیت الله مکارم در معنای مس توسعه قائل شده اند و مس را شامل دست کشیدن به خطوط قرآن و نیز دستیابی بر معارف والای قرآن می دانند.( مکارم شیرازی، 268/23)

2-3. بررسی ترجمه ها

ترجمه های مربوط به آیه مس را با توجه به نوع برداشت تفسیری می توان به دو گروه عمده تقسیم نمود:

1. در برخی ترجمه ها مراد از مس، دست کشیدن به خطوط آن است:
آیتی: « که جز پاکان دست بر آن نزنند».
اشرفی: «مس نکند آن را مگر پاکیزگان».
قرشی: « دست نمی زند بر آن، مگر پاک شدگان».
ارفع:‌« جز پاکان نمی توانند آن را دست زنند».
پاینده: « که جز پاکان لمس آن نمی کنند».
رضایی: « که جز پاکان با آن تماس نمی گیرند».
رهنما:« آن را جز پاکیزگان دست نزنند.»
سراج: « دست نمی زنند به آن کتاب، مگر پاکیزگان».
فولادوند:« که جز پاک شدگان به آن دست نزنند».
فیض الاسلام:« جز پاکان( از احداث و پلیدی های کوچک « مانند بول و غائط» و بزرگ « مانند جنابت» آن را مس نمی کنند و دست بر ( خط و نوشته) آن ننهند».
کاویانپور: « جز پاکان با آن تماس نگیرند».
مجتبوی:« که جز پاک شدگان و پاکیزگان بر آن دست نمی رسانند».
معزی: « دست بر آن نسایند جز پاک شدگان».
یاسری: « نباید کسی عضوی از بدن خود را به قرآن زند، مگر پاکان از حدث که با غسل یا وضو باشند».
صفارزاده: « و جز پاکان حق ندارند به آن دست زنند».
ثقفی تهرانی:« مس نمی کند آن را، مگر پاک شدگان».
مصطفوی: « که مس نمی کند آن را، مگر افراد پاکیزه».
مصباح زاده: « مس نکند آن را مگر پاکیزگان».
انصاری: « که جز پاکان به آن دست نمی رسانند».

2. در برخی ترجمه ها، مراد از مس علم و دسترسی به معارف آن منظور گردیده است:
پورجوادی: « و جز پاکان به آن دست نیابند».
المیزان: « که جز پاکان به آن دسترسی ندارند».
خواجوی: « که جز پاکان بدان نرسند».
طاهری:« که جز پاک سیرتان درکش نکنند».
گرمارودی:« که جز پاکان را به آن دسترسی نیست».
انصاریان: « جز پاک شدگان( از هر نوع آلودگی) به (حقایق و اسرار و لطائف) آن دسترسی ندارند».

3. در برخی ترجمه ها هر دو تفسیر منظور شده یا مراد مشخص نشده است:
بروجردی: « که جز پاکان دست کسی بدان نرسد».
خسروی: « آن را مس نمی کند مگر پاکیزگان و پاکان یعنی ملائکه و کسانی که از شرک پاکند و نیز از حدث ها و جنابت ها عاری اند( چنان که دست زدن به قرآن برای جنب و حائض و بی وضو بنابر فرمایش امام باقر(علیه السلام) و به قول طاووس و عطاء و سالم جایز نیست)».
مشکینی: « که آن ( لوح نوشته) را لمس نکند جز فرشتگان پاکیزه شده( از کدورت تجسم و معاصی) و خطوط این قرآن را لمس نکند، جز پاکان از حدث و معارف آن نداند جز پاکان از رذایل اخلاقی و حقایق، آن را درک ننمایند جز پاکان از تعلق دل به غیر معبود».
مکارم:« و جز پاکان نمی توانند به آن دست زنند( و دست یابند)».

براساس آنچه بیان شد، برخی مترجمان متأثر از تعدادی روایات، آیه « لا یمسُهُ الا المطهرون» را عدم مس کتابت قرآن بدون غسل و وضو ترجمه نموده اند. همچنین در ترجمه آقای مشکینی متأثر از برخی روایات مرجع ضمیر« لا یمسه» فرشتگان پاکیزه دانسته شده است که مسلماً نیاز به بررسی سندی اینگونه روایات دارد.

 

4. آیه « قد افلح من تزکّی»(اعلی، 14)

1-4. نکات مهم تفسیری و روایات

در اینکه منظور از تزکیه چیست، اقوال گوناگونی ذکر شده است:
1. به قرینه آیات فلاح در قرآن مجید؛ از جمله آیات ابتدایی سوره مؤمنون که فلاح را در گرو اعمال صالح می شمرد، منظور پاکسازی روح و جان از رذائل اخلاقی، به ویژه شرک و انجام اعمال صالح است.
در تفسیر المیزان ذیل آیه مذکور آمده است: « منظور از تزکیه، پاک شدن از لوث تعلقات مادی و دنیوی است که آدمی را از امر آخرت منصرف و مشغول می کند».(علامه طباطبائی، 449/20).
2. منظور، زکات فطره در روز عید فطر است، چنان که بنابر روایتی زکات فطره عامل رستگاری است و بایستی قبل از به جا آوردن نماز عید، پرداخت شود.(روح المعانی، 11/30؛ کشاف، 100/4 و نورالثقلین، ذیل آیه مذکور)
اما این مورد قابل نقد است؛ زیرا سوره اعلی مکی است و در مکه نه زکات فطره مشخص شده بود، نه سوره ماه مبارک و نه نماز عیدفطر. البته می توان پاسخ داد که هیچ مانعی ندارد که آغاز این سوره در مکه و پایانش در مدینه نازل شده باشد.
2. طبق نقل تفسیر نمونه، برخی مفسران منظور از تزکیه در این آیه را صدقه مالی دانسته اند.( مکارم شیرازی، 403/26)

2-4. بررسی ترجمه ها

ترجمه های مربوط به این آیه را براساس نوع برداشت از مفهوم« تزکیه» می توان به چهار گروه تقسیم نمود:

1. در اکثر ترجمه ها تزکیه را به معنای پاک نمودن و یا تزکیه نفس دانسته اند:
ارفع:« به تحقیق آن کس که تزکیه نفس کرد، رستگار شد».
الهی قمشه ای:« حقاً فلاح و رستگاری یافت، آن کس که تزکیه نفس کرد».
انصاریان:« بی تردید کسی که خود را ( از زشتی های باطن و ظاهر) پاک کرد، رستگار شد».
بروجردی:« به حقیقت رستگار شد، آن کس که پاک شد».
خواجوی:« براستی رستگار شد، هرکس که خویشتن را پاک کرد».
فولادوند:« رستگار آن کس که خود را پاک گردانید.»
مکارم:« به یقین کسی که پاکی جست( و خود را تزکیه نمود) رستگار شد».
صفارزاده:« به واقع کسی که خود را از آلودگی های کفر و شرک دور بدارد، رستگار می شود».
در ترجمه های اشرفی، پورجوادی، المیزان، حلبی، خواجوی، رهنما، مصباح زاده، یاسری، طاهری، سراج، انصاری، دهلوی، روشن، کاویانپور، گرمارودی، مجتبوی و معزی نیز مضمون مشابه این ترجمه آورده شده است.

2. در برخی ترجمه ها « تزکیه» به معنی دادن زکات مال یا صدقه آمده است:
عاملی: « پس رستگار آن بود که از مال خود بخشد».

3. در برخی ترجمه ها به هر دو جنبه توجه شده است:
خسروی: « حقاً که رستگار شد، کسی که مطهر و پاکیزه از شرک گردید و گفت لا اله الا الله(از قول عطاء و عکرمه) و به قولی، حقاً که پیروز شد به ظلم و ستم، کسی که پاک شد به اعمال صالحه و پارسایی (از ابن عباس و قتاده) و به قولی، یعنی رستگار شد کسی که زکات مال خود را داد( از ابن مسعود؛ و او می گفت خدا می آمرزد کسی را که صدقه بدهد و سپس نماز گزارد و این آیه را تلاوت نمود)».
مشکینی:« حقاً که رستگار شد، کسی که خود را (از عقاید فاسد و رذایل اخلاقی و عمل های زشت) پاک کرد و رشد بخشید و زکات داد».

براساس آنچه بیان شد، گروهی از مترجمان با توجه به برخی روایات، منظور از تزکیه در آیه مذکور را زکات فطره در روز عید فطر دانسته اند که نقد آن قبلاً بیان شد.

 

نویسنده: علی اصغر شعاعی

 

منابع: 

نشریه علوم و معارف قرآن کریم، شماره 7

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد