برهان نظم در اثبات خدا (2)
شبهه سوم: حساب احتمالات
مخالفان در تضعیف برهان نظم میكوشند نشان دهند كه احتمال تحقق نظم بدون ناظم هر چند صرف احتمال است، اما احتمال بعید یا محال نیست.
آنان بر تأیید مدعای خود به برداشتن یك كارت با شماره مثلاً 999 از میان یك میلیارد كارت مثال میزنند و تأكید میكنند كه احتمال درآوردن كارت فوق (999) تنها یك در میلیارد محتمل است كه احتمال بعیدی به نظر میرسد، اما همین احتمال بعید با كشیدن آن به بیرون، به قطع و واقع میپیوندد. پس صرف احتمال بعید موجب نمیشود كه ما آن را محال بینگاریم و آن را به اراده خاصی نسبت دهیم.
آفرینش جهان موجود و نظم جاری در آن نیز ممكن است بدون ناظم هوشمند تحقق یافته باشد و صرف احتمال آن، كافی است كه ما یقین به دخالت ناظم نداشته باشیم.
تحلیل و بررسی
در نقد این شبهه نكات ذیل قابل توجه است:
1. در تقریر برهان نظم گفته شد كه برای توجیه نظم و آفرینش، دو فرضیه یعنی اصل علیت و اصل صدفه وجود دارد، عقل فرضیه صدفه یعنی تحقق نظم بدون ناظم و علت را برنمیتابد، لذا صدفه محال و یگانه توجیه عقلانی برای آفرینش و نظم توسل به اصل علیت و وجود ناظم در پشت پرده نظم است.
2. با توجه به نكته پیشین در نقد مثال احتمال بیرون كشیدن كارت خاص از میان یك میلیارد كارت باید گفت، بیرون كشیدن كارت خاص برای ما كه به نكات دقیق و ریز مسیر حركت دست و جهت مس پوست انگشت به كارت و همچنین موضع دقیق كارت اطلاعی نداریم، بیرون آمدن كارت خاص صرف احتمال است، اما اگر بتوان اولاً با دستگاههای خاص به طور دقیق مسیر و جهت الصاق انگشت دست به كارت را پیش بینی كرد، در این صورت پیش از كشیدن كارت، هیچ احتمالی مطرح نیست تا ما با توسل به آن به وقوع احتمال بعید حكم كنیم.
به دیگر سخن، الان هر چند ما دستگاه خاص پیش بینی خروج كارت خاص را در دسترس نداریم، اما از راه اصل علیت میدانیم كه خروج كارت خاص نه احتمال و تصادف، بلكه معلول حركت دقیق دست در مسیر خاص و الصاق آن به كارت است كه نتیجه آن خروج كارت خاص میباشد.
بنابراین بیرون كشیدن كارت خاص باز به سپری شدن مقدمات و مكانیزمهای دقیق و مشخص نیازمند است و این نه به معنای صدفه و نفی ناظم و علیت، بلكه عین اعتراف به اصل علیت و نیازمندی یك رویداد مثل خروج كارت خاص به علت خاص است.
3. نكته دیگری كه حساب احتمالات و صدفه را ابطال می كند، استمرار نظم در پدیدههاست. به این معنی كه اگر نظم جهان یك بار در آغاز خلقت اتفاق میافتد، برحسب حساب احتمالات میتوان به صورت یك احتمال نزدیك به محال فرض كرد كه نظم موجود جهان در نخستین مرحله به حسب اتفاق و صرف احتمال و بدون دخالت ناظم صورت گرفته است، لكن آنچه حساب احتمالات را تضعیف بلكه مخدوش میكند، استمرار نظمهای موجود جهان از روز ازل تا عصر كنونی است كه میلیونها سال تخمین زده میشود، چگونه ممكن است استمرار نظم پدیدههای جهان در این میلیونها سال برحسب اتفاق و بدون دخالت ناظم هوشمند اتفاق افتاده باشد.
در مثال بیرون كشیدن یك كارت از میان یك میلیارد كارت برای نخستین بار احتمال یك در میلیارد است، هر چند ما در نكته پیشین آن را نه صرف احتمال، بلكه مدلل به دلیل و علت فرض كردیم، با چشمپوشی از این اشكال اگر بپذیریم كه احتمال یك در میلیارد عملی شده است، سؤال و فرض خود را این گونه مطرح میكنیم كه آیا محتمل است كسی كه سواد خواندن ندارد از میان یك میلیارد كارت درهم و مخلوط شده هر یك دقیقه یك كارت را بیرون بیاورد و در طول صد دقیقه كه یكصد كارت بیرون كشیده است، همگی آنها به صورت نظم خاص مثلاً از شماره صد تا دویست، آن هم پشت سر هم خارج شده باشد؟!
آیا واقعاً هیچ عاقلی چنین احتمالی را میدهد؟! یا این كه به مجرد اطلاع از خارج شدن یكصد كارت با نظم خاص، حكم میكند كه شخصی كه آن كارت را بیرون كشیده فرد باسواد و آگاه به شمارهها بوده است؟
مثال دیگر، اگر فرض كنیم كه یك ساختمان اسباب بازی با صد مهره خاص تشكیل میشود، مثلاً مهره شماره یك تا پنج دیوار اتاق، شمارههای فلانی سقف یا پنجره و غیره، آیا احتمال این هست كه بدون علم به شماره های آنها، ساختمان فوق با نظم خاص ایجاد شده باشد؟
بنابراین چون نظمهای فراوانی در جهان وجود دارد و از سوی دیگر این نظمها هر روز تكرار و استمرار دارند، عقل بالضرورة به وجود ناظم هوشمند حكم میكند.
حاصل آنكه، چون آنچه از میان كارتها یا حروف درهم بیرون آمده، همگی دارای شكل و نظم خاص هستند، از وجود یك ناظم هوشمند حكایت میكند، توضیح بیشتر این دلیل در نقد تقریر دیگر شبهه میآید.
تقریر شبهه از سوی بعض معاصران
برخی از معاصران در دفاع از شبهه حساب احتمالات می گویند هر چند احتمال بیرون آمدن كارت خاص یا گلوله مخصوص از میان هزاران گلوله احتمال بعیدی است، اما محال نیست، لذا نظم قابل توجیه عقلی ندارد، وی تقویت یك طرف خاص به دلیل استناد به ناظم را موجب نادیده انگاشتن ارزش احتمال بعید ذكر میكند و همچنین لازم میآید كه هیچ فرضی تحقق نیابد. یكی از منتقدان با اشاره به استدلال طرفداران نظم مبنی بر احتمال بعید تحقق صورت تصادف و بیرون آمدن شمارههای خاص كارت، مینویسد:
«این بیان عیب بزرگی دارد و آن این است كه اگر سخن مدعیان را بپذیریم، لازمهاش این است كه قبول كنیم ساخته شدن هرگونه مولكول پروتئین به هر شكلی محال است و بیرون آمدن گلولهها از كیسه با هر ترتیبی محال است و این با اصل علم اجمالی ما منافات دارد كه میدانیم بالاخره یك نوع پروتئین با آرایش مولكولی خاص و یك نوع ترتیب خاص در خروج گلولهها، لاجرم پیدا خواهد شد.» (1)
وی بیرون آمدن هر كارت یا مهرهای را به یك اندازه محتمل میانگارد كه هیچ كارتی بر دیگر احتمال قوتی ندارد.
«هر عضوی به اندازه عضو دیگر محتمل است و نمیتوان با غیرمحتمل شمردن (و محال شمردن) یكی، كفه را به نفع دیگران سنگین كرد، چون این محالیت به همه اطراف علم اجمالی سرایت خواهد كرد و اصل آن را از ریشه بر خواهند كند.
نكته یاد شده مضمون یكی از مغالطاتی است كه در استنتاجات آماری رخ میدهد و افراد گمان میكنند با نشان دادن قلت احتمال یك رویداد، احتمال رویداد مقابل را بالا میبرند.» (2)
تحلیل و بررسی
1. اولین نكته قابل توجه این كه خارج شدن یك گلوله یا كارت غیرمشخص از میان هزاران گلوله و كارت با كارتهای دیگر یكسان و برابر است. در خارج شدن اولین كارت هیچ نظم و غایتی وجود ندارد، و بر آن تعریف نظم صدق نمیكند، لذا این فرض اصلاً از قلمرو بحث نظم خارج است.
2. بحث نظم در تركیب خاص چند كارت یا گلوله یا حروف است، مثلاً اگر از میان حروف مخلوط شده، پشت سر هم چند واژه معنادار، بلكه چند بیت یا غزل نغز بیرون بیاید، آیا عقل حكم نمیكند كه در چینش این حروف و كلمات به صورت جمله معنادار یا شعر نغز، دستی از ناظم هوشمند و شاعر در میان بوده است؟!
یا این كه به صرف استناد به حساب احتمالات باید گفت از آنجا كه درآمدن حرف اول با حروف دیگر مساوی است و همین احتمال در حروف دوم و سوم تا آخر وجود دارد، پس وجود غزلهای مختلف را میتوان با صدفه و شانس توجیه كرد.
3. طرفداران نظم اصلاً بیرون آمدن هیچ كارت، گلوله و حرفی را نه تنها محال نمیانگارند بلكه بعید هم نمیشمارند، آنان قایلاند كه وقتی كسی سواد خواندن نداشته باشد هر كارت و حرفی را بیرون میكشد كه در این فرض حساب احتمالات كارساز خواهد بود و نتیجه آن در حروف مثلاً عدم تشكیل جمله معنادار و غزل یا شعر خواهد بود. در این فرض ناخودآگاه در بین كارتها یا حروف بیرون كشیده شده یك تركیب تكوینی شكل خواهد گرفت، اما بر این ترتیب، تعریف نظم و ملاك آن صدق نمیكند، چرا كه حروف بیرون آمده، مهمل و فاقد انسجام و ارتباط اجزای آن با یكدیگر به منظور رساندن یك غایتی هستند.
پس طرفدار نظم بیرون كشیدن كارت یا حرفی را محال نمیانگارد و این اتهامی بیش نیست، آنچه طرفدار نظم آن را محال میانگارد تركیب جملات معنادار یا غزل نغز از بیرون آمدن حروف بدون استناد به ناظم است. در واقع منتقد محترم خود به مغلطه روی آورده، و آنچه كه طرفدار نظم انكار میكند یعنی «نظم بدون ناظم» و اشعار نغز بدون شاعر نابغه را به مغالطه «بیرون كشیدن هر كارت یا حرفی» تعبیر كرده است.
4. نكته دیگر این كه هر چند بیشتر از تحقق یكی از افراد و اجزای دایره احتمالات، تحقق هر عضوی مساوی است، اما بعد از وقوع آن، میتواند دو صورت داشته باشد، صورت اول پیدایش یك شكل و صورت درهم و فاقد نظم و ارتباط اجزای آن با یكدیگر، در این فرض معلوم میشود كه در تحقق و خارج شدن اجزای آن، تنها فاعلی وجود داشته كه هیچ نظم و غایتی را لحاظ قرار نداده است.
صورت دوم، پیدایش شكل و ترتیب خاص، منظم و منسجم است. مانند پیدایش یك دیوان به نام حافظ یا فردوسی كه روشن میشود در ترتیب حروف و انتخاب آن واقعاً دقت و هوش فوق العادهای نقش ایفا كرده است.
5. نكته آخری كه در نقد طرفداران امكان صدفه به عنوان دلیل نقضی تذكر میدهیم آن است كه ما همهی حرفها، استدلالها و پاسخهای آنان را معنادار و جدی تلقی نمیكنیم، چون مطابق ادعای خودشان محتمل است كه این استدلالها و پاسخها كه از حروف تشكیل شده، ناظم هوشمندی در پشت سر آن نباشد، بلكه یك نویسنده یا متكلمی به صورت درهم و پراكنده آن را ادا كرده است، چرا كه احتمال تشكیل حروف آن به یك اندازه است.
اگر طرفدار صدفه آن را انكار كند، روشن میشود كه وی نیز صدفه را برنمیتابد و آن را در ظاهر انكار می كند. اما اگر مدعی باشد كه حرفهایش از روی شعور نبوده است ما او را فاقد صلاحیت برای مباحث علمی و استدلالی تلقی نموده و استدلال با وی به نقطه پایان میرسد.
شبهه چهارم: انكار حكم عقل بر ضرورت نیاز نظم به ناظم
در برخی از سایتها (3) و جزوات (4) اشكال مطرح شده كه عقل نیاز نظم به ناظم را بدیهی و انكار آن را مستلزم تناقض نمیداند، لذا برهان نظم واقعاً حكم عقل نیست، چرا كه در این صورت عقل میبایست آن را بدیهی مییافت، اما میبینیم كه منكران آن در دنیا زیاد هستند.
در نقد این شبهه نخست باید به مراتب مختلف بدیهی و تناقض ظاهری و پنهانی اشاره كرد، به این معنا كه انكار بدیهی ظاهری و صریح در نظر همه به تناقض منجر میشود. اما برهان نظم و احتیاج نظم جهان به آفریننده ناظم بدیهی صریح نیست، بلكه بعد از استدلال، روشن و بدیهی میشود و استدلال آن در متن برهان نظم گذشت، حاصل آن این است كه برای توجیه نظم جهان هستی دو راه حل بیشتر وجود ندارد، یكی تصور ناظم هوشمند، دوم احتمال صدفه؛ عقل با رد صدفه، به ضرورت وجود ناظم هوشمند حكم میكند و انكار آن را بعد از این استدلال بدیهی و منكر آن را انكار علت یك معلول میانگارد كه به تناقض منجر میشود.
به دلیل وجود واسطه و استدلال در برهان نظم شاید منكران از این حیث انكار نظم را غیربدیهی و غیرمنجر به تناقض وصف میكردند. لكن چنان كه در منطق ذكر شده است بدیهی اقسامی دارد و برهان نظم از اقسام بدیهی ثانویه است كه علم به وجود ناظم به تصور یك واسطه و حكم عقلی (دلالت نظم بر ناظم آگاه) نیازمند است.
اشكالات هیوم و تكرار آنها در بعض جزوات
دیوید هیوم فیلسوف معروف انگلیسی از فلاسفه ملحدی است كه در نقد براهین اثبات خداوند وقت بیشتری را (حدود25 سال) صرف كرده است. وی در نقد برهان نظم اشكالات هشتگانهای را مطرح كرده كه این اشكالات در دهههای اخیر بر بعض روشنفكران مسلمان نیز تأثیر گذاشته است.
به عنوان مثال آخوندزاده اشكالات هیوم را بدون جواب وصف میكند. (5)
شبهات هیوم امروزه در سایتهای مختلف نیز با قالب جدیدی عرضه میشود كه به دلیل اهمیت موضوع ما با تفصیل بیشتری به نقل و نقد این شبهات میپردازیم.
شبهه پنجم: قیاس به مصنوع بشری
هیوم مدعی است در دلیل نظم طرفداران آن، مصنوعات و نظم طبیعت را به مصنوعات بشری قیاس و تشبیه نمودند. به این صورت كه انسان وقتی مصنوعات دست ساخته خود را مشاهده میكند، آن را به وجود یك طراح و ناظم نیازمند مییابد و این احساس نیاز در قلمرو مصنوعات بشری خالی از وجه نیست. اما خطای انسان در تعمیم و تسری این نیازمندی در مصنوعات طبیعت است، نیاز نظم در مصنوع بشری به طراح و ناظم درست است، اما در طبیعت این نیاز وجود ندارد، چرا كه طبیعت با مرور و تكرار حوادث خود میتواند آفریدگار نظم خود باشد و نیازی به طراح خارجی نداشته باشد. هیوم در توجیه نظم موجود در طبیعت به فرضیه اپیكور اشاره میكند و مدعی است:
«عالم مركب از تعداد بیشماری از ذرات صغار است كه به طور تصادفی در حركت هستند؛ در یك زمان نامحدود این ذرات صغار تركیبات متعددی پیدا میكنند و به انواع صورتهای گوناگون ممكن درمیآیند. اگر یكی از این تركیبات نظم ثابت و معینی پیدا كند، (خواه موقت یا به طور دائم) این نظام در طی زمان مناسب صورت تحقق و استقرار خواهد یافت و ممكن است كیهان با انتظامی كه ما اكنون در آن زندگی میكنیم از این تركیبات ساخته شده باشد. (6)
اقبال لاهوری نیز با تأثر از اشكال هیوم مینویسد:
حقیقت این است كه مشابهت و تمثیلی كه این برهان بر آن بنا شده، اصلاً ارزشی ندارد، میان نمودهای طبیعی و كارهایی كه بشر سازندهای میكند، واقعاً شباهتی نیست. (7)
نقد و نظر
در نقد اشكال فوق باید گفت كه نیاز نظم به ناظم و طراح، حكم عقل است؛ این عقل است كه با مشاهدهی هرگونه نظم و بدون هیچ تشبیه و قیاسی وجود طراح آن را ضروری میداند، به دیگر سخن، اگر فرض شود انسانی هیچ مصنوع بشری را مشاهده نكرده است، باز هم با مشاهده نظم حیرتانگیز طبیعت به طراح آن اذعان میكند. اما قیاس و تشبیه به مصنوع بشری كه موافقان دلیل نظم آن را در استدلال خود میآورند، آن نه به عنوان وجه استدلال بلكه به عنوان شاهد و مؤید استدلال است.
شبهه ششم: نظم معلول طبیعت
اشكال دوم هیوم این است كه اگر نظم به ناظم احتیاج دارد، ناظم آن نه از برون بلكه از خود طبیعت نشأت می گیرد. در مركبات، اجزاء و تركیب آنها در كنار یكدیگر، یك نظم و خاصیت سومی به وجود میآورند؛ مثلاً از تركیب هیدروژن و اكسیژن با حالت خاص آب پدید میآید كه خاصیت مَیَعان و رفع عطش را دارد. در جهان بزرگ طبیعت با مرور زمان انشقاق زمین از خورشید و قابل زیست بودن زمین برای نباتات، حیوانات و انسان را به وجود آورده است كه تفصیل آن در نظریه صدفه خواهد آمد.
این اشكال امروزه در بعضی جزوات با این تعبیر «عدم نیاز به ناظم بیرونی» تكرار میشود. (8) در بعضی سایتها برای تقویت شبهه به شكل گرفتن اَشكال مختلف منظم مانند شكلهای بلور توسط طبیعت تمسك شده است. (9)
تحلیل و بررسی
در تحلیل آن به این نكته اشاره میشود، این كه ماده و طبیعت به جهان، نظم و سامان میبخشد، آیا صاحب شعور و فهم است یا نه؟ در صورت اول، مدعای نظریه نظم ثابت میشود كه هر نظمی به ناظم هوشمند احتیاج دارد، هر چند آن خود طبیعت باشد، در اینجا سؤال از علت فاعلی ناظم طبیعی مطرح میشود كه این طبیعت هوشمند كه به عالم نظم میدهد، هوشمندی و این قدرت فوق العاده خود را از كجا به دست آورده است؟ كه لابد به علت مجرد و بالاخره به خدا منتهی میشود. اما اگر فرض دوم مطرح شود كه طبیعتی كه به جهان نظم میدهد خود فاقد شعور و هوشمندی است، در اینجا این اشكال سبز میشود كه وجودی كه خود فاقد شعور و درك است، چگونه ممكن است نظمی را بیافریند كه عقل كل انسانها در تفسیر آن در تحیر است، به تعبیر فلسفی مادهای كه فاقد شعور است نمیتواند معطی شعور باشد چرا كه: فاقد شیء نمیتواند معطی شیء شود.
ذات نایافته از هستیبخش *** كی تواند شود هستی بخش (10)
اما این توجیه كه نظم و شعور معلول تركیب خاص اجزاء مركب است، در نقد آن باید گفت اثر اجزاء مركبات همان اثر عناصر آن است كه از تركیب چند عنصر به وجود آمده است، و این طور نیست كه اثر مستقل از عناصر و از بیرون پدیدار گردد. در این صورت فهم و شعور به وجود آمده از مركبات یا به اجزاء ذیشعور مركب مستند است، در این فرض اشكال علت فاعلی هوشمندی آن عناصر تكرار میشود، یا به اجزاء فاقد شعور مستند است كه در این صورت اشكال «فاقد شیء نمیتواند معطی شیء گردد» لازم میآید.
ممكن است برای توجیه نظم و افعال خارق العاده نباتات و حیوانات و حتی انسان به مسأله غریزه انتقال آن به نسل بعدی از طریق وراثت تمسك شود تا بدین سان نظم طبیعت توجیه شود. در نقد آن باید گفت با قطع نظر از اشكال انتقال چنین خصوصیات و اعمال خارقالعاده از طریق وراثت كه دانشمندان علم وراثت مدعی آنند، سؤال و اشكال را به حیوان اولین میبریم كه فاقد والدین است و نمیتوان اعمال آن را از طریق وراثت و ژنها توجیه كرد. در اینجاست كه باید به وجود ناظم و طراح خارج از قلمرو طبیعت اذعان كرد.
در نقد استدلال منكران به پیدایش اَشكال مختلف منظم مانند بلور توسط طبیعت باید گفت، پیدایش شكلهای مختلف در طبیعت مانند شكل بلور یا ستارگان یا كوهها و طاقهای غار، معلول یك سری علل خاص طبیعت است كه آن علل در طول زمان مدیدی موجب پدید آمدن آثار مختلفی شده است، پس تحقق آنها نیز بدون علیت نیست.
نكته دیگر این كه آنها هر چند اَشكال عجیب هستند، اما تعریف نظم بر آنها صدق نمیكند، چون نظم عبارت از تركیب اجزای یك مجموعه به منظور به دست آوردن یك غایت است. در این اَشكال اجزا و عناصر تشكیل دهنده آن ارتباط مؤثر به منظور تحصیل غایت خاصی را ندارند لذا آن اَشكال دارای علل مختلف تكوینی هستند و به دلیل همین تعدد علل، ما شاهد شكلهای مختلف و نه واحد و منسجمی هستیم.
به دیگر سخن تكثر و اختلاف شكلهای بلور و طاقدیس ها خود دلیل بر این است كه آنها هر چند علل تكوینی دارند، اما فاقد ناظم هوشمند به عنوان علت هستند.
شبهه هفتم: نظم معلول صدفه
برخی از زیستشناسان و كیهانشناسان آفرینش زمین و آسمان را معلول تصادف و صدفه میدانند و معتقدند نظم موجود در آسمانها و زمین به طراح و ناظمی نیازمند نیست، بلكه معلول تكرارات مداوم طبیعت است كه در اثر این تكرار، بالاخره آسمان و زمین نظم و سامان خاصی یافته است. آنان برای توجیه زندگی شگفتانگیز انسان و حیوان در عالم طبیعت فرضیه های ذیل را مطرح كردند:
الف) نظریه لاپلاس:
لاپلاس معتقد بود كه در اول آفرینش ستارگان مكرر در مكرر با یكدیگر برخورد كردند كه منظومه شمسی از آن به وجود آمد و از نزدیك شدن یك ستاره به خورشید و تصادف آن با خورشید، زمین از خورشید انشقاق یافت و به مرور زمان زمین حرارت خود را از دست داد. در دانش مكانیكی وی، در تبیین جهان و اداره آن به خداوند نیازی نمیافتد. (11)
ب) آغاز حیات از موجود تك سلولی: (12)
بعد از پیدایش زمین و قابلیت آن برای رشد و نمو گیاهان و حیوانات با مرور زمان و برخورد مكرر عناصر و تركیب آنها سلولهای اولیه گیاهان و حیوانات به وجود آمدند و سپس بر اثر تكامل و تركیبات مختلف از موجود تك سلولی، حیوانات مختلف پدید آمدند.
ج) فرضیه تكاملی داروین:
برخی از زیستشناسان از جمله داروین بر این باورند كه انسان صورت تكامل یافتهی میمون است. بقای انسان و دیگر حیوانات در پرتو جدال حیوان با طبیعت و سایر حیوانات و به تعبیری در سایه «تنازع در بقا» ممكن شده است و برای آن به وجود طراح و ناظم نیازی نیست. (13)
تحلیل و بررسی
1. تحلیل فرضیه لاپلاس:
نكته اول این كه این نظریه صرفاً در حد فرضیه و غیرقابل اثبات است؛ چنان كه كرسی موریسون میگوید:
برخی ستارهشناسان معتقدند كه احتمال نزدیكی دو ستاره به هم تا حدودی كه قوه جاذبه آنها را به سوی یكدیگر بكشاند نسبت یك به چند میلیون است و احتمال آن كه دو ستاره به همدیگر تصادم كنند و یا باعث تجزیه و تلاشی یكدیگر شوند به قدری احتمال ضعیفی است كه از حوصله قدرت محاسبه خارج میباشد. (14)
نكته دوم این كه اصل نظریه لاپلاس- با قطع نظر از صحت یا سقم آن- با وجود ناظم و طراح منافاتی ندارد، چرا كه محتمل است این عملیات (انشقاق زمین از خورشید) جزء طرح و برنامه طراح و ناظمی باشد كه پشت پرده آن را تدوین و اجرا میكند.
2. تحلیل آغاز حیات از موجود تك سلولی:
در نقد استناد نظم به طبیعت گفته شد كه استناد نظم و حیات به امر مادی و غیرهوشمند غیرقابل توجیه است، علاوه این كه در فلسفه مبرهن شده كه حیات مخصوصاً روح انسانی وجود مجرد و غیرمادی است و پیدایش امر مجرد از وجود صرف مادی بدون مشاركت وجود مجرد ناممكن است.
نكته دیگر این كه اصل نظریه فوق منافاتی با نظم ندارد، چرا كه پیدایش اصل حیات از موجود تك سلولی متوقف بر شرایط متعددی است كه خود آن نشانگر وجود ناظم و طراح است و نادیده انگاشتن طراح آن و استناد حیات اولیه به تصادف یك احتمال بسیار ضعیف است كه عقلاء بدان اعتنا نمیكنند.
موریس در كتاب راز آفرینش انسان به تفصیل دلایل محال بودن تصادف را آورده است. (15)
دانشمند دیگری به نام دنوی نیز میگوید:
احتمال نمودن و حادث شدن اتفاقی حتی سادهترین مولكول پروتئین یك در است، … به كلی غیرممكن است بتوان همهی پدیدههایی را كه برای ظهور حیات لازم است، از روی تصادف توجیه كرد. (16)
3. تحلیل نظریه داروین:
نكته اول این كه این نظریه تنها در حد فرضیه است و از نظر علمی مبرهن نشده و مخالفان جدی مانند مك كرادی، ری ون، و دنوی دارد و به اصطلاح در این فرضیه حلقات گم شدهای وجود دارد كه قابل توجیه نیست. نكته دوم این كه اصل نظریه با دلیل نظم تعارضی ندارد. چرا كه نظریه داروین خلقت انسان را از راه تكامل تدریجی كه بدون علت نیست به میمون نسبت میدهد و سیر مراحل مختلف آن خود حاكی از نظم و ناظم خاص است.
باری محتمل است كه نظریه فوق با ظواهر بعض متون مقدس مانند تورات، انجیل و قرآن مجید كه خلقت انسان را به آدم و خاك نسبت میدهند منافات داشته باشد، رفع تعارض آن دو خود راهكار خاصی دارد كه در این مجال نمیگنجد.
توجیه نظریه داروین با قانونمندی
زیستشناسان نخست اصل نظریه تكاملی را به تركیب تصادفی شیمیایی عناصر و اتمها نسبت میدادند، لكن به مرور زمان پی بردند كه نظریه صدفه خود بیپایه است و نظریه تكامل كه بر آن استوار میباشد، بالتبع بیپایه خواهد بود، لذا قانونمندی را بر آن اضافه كردند، چنان كه باربور در این باره میگوید:
نظریه تكامل ناظر به تصادف و قانون است نه تصادف تنها، اگر قوانینی در كار باشد كه بر ثبات تركیب شیمیایی و قدرت آنها بر جذب گروههای دیگری از اتمها حاكم باشد، دیگر جایز نیست كه از احتمالات و آماری استفاده كرد كه احتمال متساوی برای هر تركیبی قائل است. (17)
وی به امكان تایپ متنی معنادار توسط میمون از روی تصادف اشاره میكند، به شرط آنكه یك نوع مكانیسم و قانونی حاكم باشد كه با هر حرفی كه میمون تایپ میكند، حرف معنادار را ظاهر و حفظ كند و حرف مهمل را خود به خود حذف كند.
در نقد این توجیه و تصحیح نظریه تكامل باید گفت كه آن نوعی پارادوكس است. از یك طرف به اصل صدفه تأكید دارد كه آن ناسازگار با قانون و علتمندی است و از سوی دیگر علتمندی را میپذیرد كه وجود آن اصل صدفه را برنمیتابد. زیستشناسانی كه قید مكانیسم و قانونمندی را بر نظریه تكاملی افزودند، ناخودآگاه به وجود طراح و ناظم در پشت عالم اتمها و عناصر اذعان كردند كه آن تعداد، نوع اتمها و سلولها و شرایط طبیعی مناسب را برای تكامل عناصر و انواع مهیا سازد تا نظریه فوق قابل توجیه باشد كه آن در گرو وجود ناظم و طراح هوشمند است و لازمه آن نه تنها عدم سازگاری نظریه داروین با دلیل نظم بلكه مثبت آن نیز هست.
شبهه هشتم: نظم معلول انتفاع انسانها
هیوم مدعی است كه نظم حقیقی در خارج وجود ندارد، انسان به دلیل انتفاع و نفع خود از امور خارجی نام آن را نظم میگذارد، به عبارت دیگر نظم بر انسان مداری متوقف است و چون انسان خود را اشرف مخلوقات میداند، منافع همه اشیاء و حیوانات را برای خود میخواهد.
داروین بعد از هیوم با طرح نظریه «قانون تنازع بقا و انتخاب طبیعی» به تقویت نظریه هیوم پرداخت كه به موجب آن بقای حیات انسانی نه به دلیل اشرفیت وی بلكه به مقاومت انسان در جدال زندگی و تنازع بقاء و برتری وی بر طبیعت مادی و حیوانی برمیگردد.
نقد و نظر
اشكال فوق از انتظارات ناموجه از دلیل نظم نشأت میگیرد، آنچه دلیل نظم مفید آن است، تنها وجود ناظم و طراح است، اما این كه آیا انسان اشرف مخلوقات است؟ راز بقای وی محبوبیت یا مقاومت وی میباشد؟ نباید پاسخ آنها را از دلیل نظم طلب كنیم. اگر راز بقای انسان محبوبیت وی باشد، آن نشان میدهد در پشت پرده ناظم و كارگردانی است كه با برنامه خاص در صدد حفظ موجود برتر است. و اگر راز بقای وی مقاومت است، سؤال را به علت مقاومت و وجود سلول های مقاوم در حیوان قوی و موجود تك سلولی برمیگردانیم كه آن نیز از دخالت نیروی قادر هوشمند حكایت میكند.
سستی اشكال هیوم مبنی بر انكار اصل نظم در عالم خارج و بستگی آن به انتفاع انسان نیازی به توضیح ندارد، چرا كه وجود اصل نظم آسمانها و زمین و دیگر آفریدهها خود موضوع مستقلی است و ارتباطی به انتفاع انسان ندارد؛ اعم از اینكه انسان باشد یا نه و از آنها نفعی ببرد یا نه، بر نظم آنها خللی وارد نمیشود، اما این كه آیا انسان اشرف مخلوقات است یا نه؟ پاسخ آن بر عهدهی دلیل نظم نیست و باید آن را از موضع خود طلبید.
شبهه نهم: امكان نسبت نظم به ناظم جوهر مجرد
تفتازانی كه دلالت نظم بر ناظم را دلالت اقناعی و از باب مشهورات میپذیرفت (18)، این اشكال را مطرح می كند كه میتوان برای توجیه نظم جهان آن را به جوهر مجرد نسبت داد و ضرورتی برای تصویر وجود خداوند نیست. همو در نقد اشكال میگوید كه علم حدسی و تخمینی حكم میكند كه آفریدگار جهانی با این نظم جز غنی مطلق نمیتواند باشد. (19)
در تحلیل اشكال و نقد آن باید گفت دلیل نظم بر احتیاج نظم مجموعه جهان به یك ناظم قادر آگاه تأكید میكرد، اما این كه این ناظم مستقیماً خود خداوند یا یكی از آفریدههای او به نام «جوهر مجرد» و «عقل دهم» در اصطلاح فلسفه مشاء باشد، تأكید خاصی ندارد. این كه ناظم نظم جهان «جوهر مجرد»باشد، سؤال روی آن متمركز میشود كه خالق و آفریده چنین ناظم ذیشعور و قادری كه میتواند به جهان مادی نظمی شگفت انگیز بخشد كیست؟
این سؤالها بر هر ناظم ممكنی ادامه خواهد داشت تا این كه به واجب الوجود منتهی شود.
شبهه دهم: سازگاری نظم با تعدد ناظم و خدا
یكی از اشكالات هیوم این است كه بنابر پذیرفتن اصل نظم و دلالت آن بر ناظم، آن خدای ادیان- كه به وحدت و صفات كمالی مانند قدرت و حكمت، عدالت و خیرخواهی متصف است- را ثابت نمیكند، چرا كه وجود نظم جهان با تكثر ناظمها سازگاری دارد، به این صورت كه چند فاعل قادر و هوشمند ممكن است با توافق یكدیگر به جهان نظم و سامان بخشند، همچنین لازم نیست كه این فاعلها و ناظمها دارای صفات كمالی مانند عدالت و خیرخواهی باشند.
تحلیل و بررسی
پاسخ این شبهه روشن میشود، آن جا كه گفته شد كه وحدت خداوند و همچنین صفات كمالی را نه با دلیل نظم بلكه با براهین دیگر باید تبیین و تقریر كرد. لذا این اشكال هیوم متوجه برهان نظم نیست، توضیح بیشتر این پاسخ در بحث توحید خداوند و تنافی صفات خواهد آمد.
شبهه یازدهم: نیاز خدا به ناظم
بعض ملحدان شبهه میكنند كه اگر هر نظمی به ناظمی نیازمند است، لازمه آن این است كه خداوند كه یك موجود باشعور و هماهنگ فرض شده نیز منظم و در نتیجه باید ناظم و آفرینندهای بالاتر از خود داشته باشد، در حالی كه خداباوران این نتیجه را برنمیتابند.
سستی این اشكال روشن است، چرا كه دلیل نیاز نظم به ناظم عبارت است از دارای اجزای مختلف بودن و ارتباط آنها با یكدیگر به منظور تحصیل غایتی است. علاوه این كه وجود این مجموع منظم به دلیل امكان و حدوث آن نیازمند علت هوشمند است.
لكن هیچ كدام از این ملاكها و ادله در خداوند موجود نیست، چرا كه خداوند ذات بسیط، غنی مطلق و واحد و واجب الوجود است.
شبهه دوازدهم: ناسازگاری بساطت خدا با فاعلیت ذیشعور
مخالف برهان نظم كه خود به پاسخ اشكال متوجه بود، اشكال خود را بر بساطت خدا سوق میدهد و میگوید:
الف) معنای بساطت خدا چیست؟
ب) چطور چیزی میتواند بسیط باشد و كاری انجام دهد یا شعوری داشته باشد؟
در نقد شبهه الف باید گفت اول ما معنای بساطت را به خدا نسبت نمیدهیم، بلكه براهین عقلی و فلسفی اثبات می كنند كه واجب الوجود باید بسیط باشد، چرا كه در صورت تركیب از عناصر و اجزایی محدود خواهد شد و برای انجام فعلی به اجزای نیازمند خواهد شد و این با فرض واجب الوجود سازگار نیست.
اما این كه معنای بساطت خدا چیست، باید گفت همان طوری كه بیان شده ذات خداوند برای ما معلوم نیست و نهایت تصوری كه ما از بساطت داریم این است كه خداوند، وجود محض و واحد و بدون تركیب از اجزایی دارد. به بیان فلسفی از آنجا كه اجزاء و عناصر و اختلاف وجود از محدودیت وجود مادی و امكانی سرچشمه میگیرد، وجود اجزاء در وجود مادی قابل تصور است، اما به دلیل صرف وجود بودن خداوند، امكان تصور اجزاء در آن اصلاً وجود ندارد و در واقع بساطت ذات الاهی امر معقول و تركیب آن برای عقل پذیرفتنی نیست.
اما این كه وجود بسیط چگونه خلق و فعلی را انجام میدهد؟ باید گفت این بحث خوشبختانه در فلسفه مطرح شده است. فلاسفه بر این باورند كه به دلیل بساطت خداوند، آن مقام ربوبی مستقیماً یك خلق و فعلی را انجام میدهد كه از آن به «قاعده الواحد» تعبیر میشود، آن صادر اول با قوه و فاعلیتی كه از خداوند اخذ میكند، افعال دیگری انجام میدهد، سلسله این علت ها ادامه پیدا میكند تا به عالم طبیعت منتهی میشود، عالم طبیعت به دلیل ذات امكانیش همیشه به واجب الوجود وابسته است، اما افعال و رویدادهای آن از طریق علل متعدد به خداوند منتهی میشود، به دلیل صعوبت این بحث به همین مختصر بسنده میشود.
شبهه سیزدهم: ماده وجود بسیط و ناظم جهان
از شبهات سست و ضعیف مخالفان نسبت دادن بساطت به وجود مادی است (20)، تا وجود مادی را مانند خداوند بسیط فرض كنند و از این راه مقام ناظمیت را به وجود ماده نسبت دهند.
این اشكال كننده كه خود متوجه بطلان و سستی ادعای بساطت ماده است، در مقابل آن فقط ادعا میكند كه ماده بسیط است. بنگرید:
«خداباور میتواند جواب دهد كه ماده نمیتواند بسیط باشد، در حالی كه غیرماده میتواند و در آن صورت من هم میگویم كه ماده میتواند بسیط باشد و غیرماده نمیتواند.» (21)
لكن وی اصول علمی را از یاد میبرد كه ماده از هزاران اتم، الكترون و نوترون، بلكه انرژی تشكیل یافته است و از سوی دیگر براهین عقلی و فلسفی بر بساطت واجب الوجود دلالت میكنند.
شبهه چهاردهم: ناسازگاری شرور با نظم
یكی از شبهات مطرح در باب نظم، وجود شرور در عالم طبیعت مانند، رانش زمین، آتشفشان، سیل و دیگر حوادث ناگوار طبیعی است كه رخ دادن آنها، با فرض وجود ناظم طراح و خیرخواه ناسازگار است، چرا كه اگر در پشت این جهان ناظمی وجود داشت، نمیگذاشت این همه بینظمی در جهان طبیعت رخ دهد كه صدها بل هزاران انسان را به كام مرگ بكشد.
تحلیل و بررسی
پیش از پرداختن به پاسخ اشكال به ذكر مقدمهای میپردازیم:
ادعا این است كه جهان مادی دارای یك نظم و انسجام خاصی است كه از وجود یك غایت حكایت میكند. با تأمل در جهان مادی روشن میشود كه رویداد هر پدیدهی طبیعی بر یك سلسله علل و اسباب طبیعی و مادی استوار است كه وجود آن علل تحقق معلول خاص را میطلبد. مثلاً نظام احسن و طبیعت بر تبخیر آب های زمین به بخار توسط حرارت خورشید و بازگشت دوباره آنها به زمین با سرد شدن جو زمین، دلالت دارد كه از این طریق آب موردنیاز نباتات، حیوانات و انسان ها تأمین میشود. خود این جریان از مجموعه نظمها و نظامها حكایت دارد.
مثال دیگر، به اصل آفرینش زمین و جدا شدن آن از یك ستاره دیگر مثل خورشید مربوط است كه این موجب شده است زمین به مرور زمان آتش و حرارت پوسته خود را از دست بدهد و زمینه رشد و نمو در آن ایجاد شود، با وجود آن، حرارت و مواد مذاب در هسته مركزی آن جریان دارد كه آن موجب آثاری در پوسته زمین مانند ایجاد كوهها، درهها و دریاها میگردد كه مجموعاً بستر حیات و زندگی را در زمین برای گیاهان، جانداران و انسانها فراهم میآورد. وجود مواد مذاب در هسته زمین موجب حركت طبقههای زمین و به تبع آن فوران آتشفشان و رانش زمین میگردد. بعد از ذكر این مقدمه به نكاتی اشاره میشود:
1. تا این جا روشن شد كه همهی فعل و انفعالهای طبیعی زمین خود نظاممند است كه از وجود نظام علیت در جهان طبیعت حكایت میكند. (22) پس این سخن كه جهان بینظم است، صرفاً ادعای بدون دلیل است.
2. اما این سخن كه انسان از بعض پدیدههای طبیعی متضرر میشود، سخن مطابق واقع است، اما به دلیل این كه انسان از یك یا چند مجموعه منظم طبیعت متضرر میشود، موجب نمیشود كه در حقیقت آن مجموعه منظم جرحی وارد شود، چرا كه مطابق تعریف نظم، آن مجموعه واجد ملاك نظم یعنی اجزاء مرتبط و دارای غایت خاص است. مگر این كه گفته شود ملاك صدق نظم در هر پدیدهی طبیعی انتفاع انسان است، اگر یك جریان طبیعی برای انسان خیر و موجب نفع شد، آن نظم و نظاممند خواهد بود، هر چند آن جریان طبیعی آثار بسیار سوئی برای سایر جانداران اعم از حیوان و گیاه در پی داشته باشد، لكن همه سخن در پذیرش این نوع تعریف از نظم و لحاظ موضوعیت انسان است كه لازم میآید ما همه خیر و خوبی جهان را با انسان بسنجیم كه بدون ملاك عقلی و منطقی است.
شبهه پانزدهم: وجود شرور ناسازگار با خدای خیرخواه و قادر همه توان
مخالف برهان نظم میتواند مدعی شود كه اگر حوادث ناگوار طبیعت را نیز متعارض با حقیقت نظم نینگاریم، بالاخره آنها به ضرر و نیستی انسان- كه اشرف مخلوقات است- منجر میشود و آن با خدای خیرخواه و قادر همه توان سازگار نیست.
در پاسخ این شبهه این نكته را یادآور میشویم كه برهان نظم تنها در صدد اثبات نظم عالم است، اما این كه شرور طبیعی با صفت خیرخواهی و قدرت و حكمت الاهی متضاد است، تبیین آن را نه از «برهان نظم»، بلكه پاسخ آن را باید از اصول و مبانی دیگری پی گرفت. (23)
پینوشتها:
1. عبدالكریم سروش، تفرج صنع، ص450 و 451.
2. سروش، همان، ص 51.
3. www. kaafar. netfrims. com/baad/nazm. htm
4. جزوه بولتن فرهنگی برهان، شمارهی 17، ص29.
5. آخوندزاده گفته است: «حكیم انگلیسی از علمای اسلامیه و بمبئی پرسش نموده، اما هنوز از علمای اسلام به این مسأله جواب شافی- كه از آن سكوت صحیح حاصل میشود- داده نشده است»، (نقل از: فریدون آدمیت، اندیشههای میرزا آقاخان كرمانی، ص74).
6. نقل از: جان هیك، فلسفه دین، ص62؛ در نقل اشكالات هیوم به جزوه براهین اثبات خدا، استاد مصطفی ملكیان رجوع شده است.
7. احیای فكر دینی در اسلام، ص37.
8. بولتن فرهنگی برهان، شماره 17، مرداد 1372، ص18.
9. Ibid,pz.
10. دیوان مولوی، باب در استدلال برای وجود آفریدگار.
11. برای توضیح بیشتر از مرحله آفرینش و تكامل آن ر.ك: علم و دین، ص 111 و 397 به بعد و نیز: داروین، منشأ انواع، ترجمه نورالدین فرهیخته.
12.«ذره بسیار كوچك و نامرئی «پروتوپلاسم» جسمی نرم و شفاف است، قدرت حركت دارد و از آفتاب كسب نیرو میكند، این ذره به وسیله نور خورشید اسیدكربنیك هوا را تجزیه میكند و ذراتش را متلاشی میسازد و هیدروژن را از آب گرفته هیدروكربن میسازد و به این طریق مواد غذایی خود را تحصیل میكند»(راز آفرینش انسان، ص 65).
13. ر.ك: علم و دین، ص72 و 73.
14. ر.ك: راز آفرینش انسان، ص 11.
15. همان، فصل 6 و 16.
16. علم و دین، ص 418.
17. همان، ص 419.
18. ر. ك: شرح المقاصد، ج3، ص12.
19. ر.ك: همان، ص13.
20. Ibid,p. 3
21. Ibid
22. برای توضیح بیشتر رك: نگارنده، اصل علیت در فلسفه و كلام.
23. ر. ك: نگارنده، خدا و مسأله شر.
منبع مقاله :
قدردان قراملكی، محمدحسن، (1393)، پاسخ به شبهات كلامی، دفتر اول: خداشناسی، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ سوم