برهان نظم و تئوری داروین
پیدایش انواع از نظر دانشمندان، در بردارنده دو فرضیه است: یکی فرضیه ثبات انواع که به خلقت مستقل و پیدایش ناگهانی قائل است؛ دوم، فرضیه تبدیل انواع که به اشتقاق موجودات از یکدیگر نظر دارد. حال، سخن در این است که آیا می توان نظریه ثبات انواع را موافق خداشناسی و برهان نظم، و فرضیه تبدل انواع را نافی آن دانست. برخی چنین ادعا می کنند که تئوری داروین، با برهان اتقان صنع یا هدف شناختی تعارض دارد؛ به گونه ای که نمی توان با این برهان، که مهم ترین برهان برای خداشناسی است، به اثبات وجود خدا پرداخت. بدون شک، برهان اتقان صنع یا برهان نظم در کنار براهین هستی شناختی و جهان شناختی، یکی از مهم ترین براهین سه گانه کلاسیک به شمار می رود.
همان گونه که گذشت این برهان بر چنین حقیقتی دلالت دارد که جهان، نمایانگر نظم هدفمند (طرح و تدبیر و انطباق است؛ بنابراین، باید پدید آورنده آن طراح هوشمند یا مدبر حکیم باشد. مشخصه عمده نظم هدفمند، این است که مفهوم روندها و ساختارهایی را پیش می کشد که به نحوی با هم تناسب یافته اند تا نتیجه خاصی را به بار آورند. ویلیام پیلی (William Paley ۱۷۴۳ – ۱۸۰۵.م) متکلم و فیلسوف انگلیسی، در تبیین این برهان می گوید: اگر کسی در جزیره برهوتی یک ساعت پیدا کند، حق دارد چنین بیاندیشد که موجودی هوشمند آن را ساخته است. طبق نظریه تکامل، ساختارهای ارگانیک امروز بر اثر فرایندهای صرفأ طبیعی، از بطن ارگانیسم های بسیار ساده تر بر آمده اند؛ بنابراین نظریه، دو عامل نقش عمده ای را ایفا می کنند: ۱- جهش یا موتاسیون (Mutation)؛ ۲- فراوانی جمعیت. جهش یا موتاسیون وقتی رخ میدهد که یک جانور نوزاد، در موردی با پدر و مادرش فرق پیدا می کند؛ به نحوی که این فرق را به نسل خویش هم منتقل می سازد و آنها نیز آن را به دیگران انتقال می دهند. همه هم و غم داروین این است که فقط توضیح دهد که چگونه ارگانیسم های پیچیده از دل ارگانیسم های ساده تر پدید می آیند.
برای تبیین برهان نظم، تقریرها و روایتهای مختلفی ذکر کرده اند. به گفته آیسلی داروین برهان اتقان صنع را ابطال نکرد؛ بلکه فقط روایت ساعت ساز و ساعت این برهان را رد کرده است. شاید بدین جهت است که وی در پاره ای از آثارش، قوانین تکامل حیات را آفریده خداوند معرفی می کند؛ ولی بعضی از انواع پدید آمده از تکامل را محصول اتفاق دانسته است؛ نه طرح و تدبیر قبلی. البته توجه به این نکته، لازم و ضروری است که از نوشته های داروین به دست می آمد که مراد وی از اتفاق، جهل و نادانی نسبت به علل و عوامل پدید آورنده، پدیده است؛ گرچه وی با اصل غایت مداری و هدف محوری نیز مخالفت شدید می ورزید. به هر حال، برخی از اندیشمندان بر آن شدند که در تفسیر رابطه طبیعت و خداوند، بگویند که آفریدگار از طریق تکامل عمل می کند و طرحی تدبیر می کند که به تدریج گشایش و گسترش می یابد. از طرف دیگر، کسان دیگری پیدا شدند تا در موقع انتشار کتاب «منشا انواع» چنین اظهار کنند که در جریان تحول، خداوند از کار خلقت تسکین یافته است و به نام قوانین لایتغیر، از اداره عالم، معاف گردیده است.؟
ظهور نظریه داروین و ارتباط آن با خداشناسی، چنان سر و صدایی در اروپا به وجود آورد که مخالفان و موافقان، در مقابل هم جبهه گرفتند. عده ای با ابطال و انکار تئوری داروین، به دفاع از حریم خداشناسی پرداختند و دستهای دیگر، مطلقا به نفی برهان نظم دست زده و از آن نتیجه ملحدانه ای گرفتند و یک دسته نیز به گونه ای زیرکانه، به جمع هر دو نظریه پرداختند؛ برای نمونه، برخی از همکاران نزدیک داروین، مانند چارلز لاین و هرشل، به هیچ وجه فرضیه داروین و انتخاب طبیعی وی را مغایر مذهب و حکمت الهی نمی دانستند. بیشتر اندیشمندان اسلامی نیز بر این باورند که هرگز داروینیسم با حکمت صنع و مدبرانه بودن آفرینش تعارضی ندارد و این فرضیه توان این را ندارد که ثابت کند حرکت ماده، خودکفا بوده و نیازی به عامل خارجی ندارد؛ زیرا قانونمندی ماده، نشانه حکمت صنع است و پیدایش انواع جدید، در جماد و گیاه و جاندار نیز نشانه حکمت صنع و دخالت دست غیبی در پدیده هاست.
عقیده تحول انواع، به هر صورتی که باشد، همانند عقیده ثبات انواع، با اصل توحید و خداشناسی مخالفتی ندارد و هر دو به طور یکسان، وجود یک نظام عمیق و اسرار آمیز را در جهان هستی اثبات می کنند و این نظام، بهترین نشانه وجود خداست. چه نظمی بالاتر از این که پروردگار از یک موجود تک سلولی ساده، این همه موجودات عجیب و شگفت انگیز گوناگون را ایجاد کند.
استاد شهید مرتضی مطهری آورده اند که اگر اصول لامارک و داروین برای پیدایش نظم طبیعت کافی باشد، در این صورت برهان نظم برای اثبات خدا از بین می رود؛ ولی اصول آن دو اندیشمند، توجیه کننده طبیعت نیست. پیدایش تدریجی و تغییرات تصادفی ساختمان اندام های گیاهان و حیوانات، برای توجیه نظم دقیق آنها کافی نیست. هر کدام از جهازها (هاضمه، تنفس، باصره، سامعه و…) یک تشکل حیرت انگیز دارند و مجموعة یک کار و هدف را دنبال می کنند. با وجود این، قابل قبول نیست که تغییر تصادفی – گرچه به صورت تدریجی – آنها را به وجود آورده باشد. اصل تکامل، بیش از پیش، دخالت قوهای مدبر و هادی و راهنما را نشان میدهد. ایشان علت تلقی تعارض میان نظریه تکامل و برهان اتقان صنع را ضعف دستگاههای فلسفی معرفی می کنند و در نوشته دیگرشان به تعارض میان این نظریه و برهان مذکور اعتراف می کنند؛ ولی اصول آن را ناتمام و ناقص می شمارند. توضیح ایشان در بیان تعارض این است که وقتی در اثر امتیازات و ویژگی های خاصی در این نزاع برنده شدند و این امتیازهای تصادفی هم در اثر وراثت به فرزندان انتقال یافت؛ در آن صورت، نظام خلقت نتیجه امتیازهای پی در پی است که هر کدام از آنها به طور تصادفی و به حکم قانون تنازع بقا و بقای انسب و اصلح به وجود آمده اند. اگر این نظام از ابتدا با همین امتیازها و خصوصیتها به وجود آمده باشد، جز با دخالت مدبر حکیم، قابل توجیه نیست؛ ولی اگر پیدایش آن را در یک حرکت تدریجی صدها میلیون ساله بپذیریم، بدون وجود مدبر قابل توجیه است. (شهید مرتضی مطهری، توحید، انتشارات صدرا، زمستان ۱۳۷۶، ص ۵۰ – ۲۶۸.)
منبع: کلام نوین اسلامی، عبدالحسین خسروپناه، انتشارات تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ اول، قم 1390