- براهین و راههایى که براى شناخت و اثبات وجود خدا بیان میشود، متعدد بوده و در آنها روشهاى گوناگونى مورد استفاده قرار گرفته است.
این براهین از جهت روش به سه دسته تقسیم میگردد: راه روانى یا فطرى، راه علمى و شبه فلسفى و راه فلسفى. برهان نظم یکى از موارد راه علمى و شبه فلسفى است.
- دلایل و راههاى اثبات خداوند، از جهت صحیح و کامل بودن و یا معیوب و فاسد بودن، ارزش و محدوده، نتایج و مطلوب هر یک متفاوت بوده، در یک سطح و مستوا نیستند. برهان نظم از جمله براهینى است که نیازمند تکیه بر دیگر براهین بوده و به همین جهت حکما و فلاسفهی اسلامى براى اثبات ذات واجب از این برهان استفاده نکردهاند.
- برهان نظم رابطهی نزدیکى با مسئلهی “حکمت الاهى” دارد و از مسائلى است که پرداختن به آن فرصت دیگرى را میطلبد.
- شکل کلى برهان نظم را میتوان چنین بیان نمود: جهان منظوم(داراى نظم) است و هر منظومى، ناظمى دارد، پس جهان ناظم دارد. مقدمهی اوّل، مقدمهاى تجربى و مقدمهی دوم، مقدمهاى عقلى است.
- مراد از ناظم، موجود مشخص خارجى و عینى است که سبب به وجود آمدن نظم و هماهنگى مخصوص در نظام داخلى یا غایى موجودات است.
- معرفى برهان نظم را با ذکر مطالبى پیرامون تعریف نظم، اقسام نظم، اثبات وجود نظم و دلیل و چرایى نظم میتوان اراده داد.
- نظم یا “اعتبارى” است، یا “صناعى” و یا “تکوینى” (طبیعى). نظم اعتبارى از اعتبار کنندگان حاصل میشود، و نظم صناعى بر پایهى قانون صنعت و حرفهى خاص تهیه و اعمال میگردد، و نظم طبیعى و تکوینى در مدار تکوین و حقیقت یافت میشود. و در برهان نظم، محور بحث همان نظم طبیعى و تکوینى است.
- نظم طبیعى، خود داراى انواع و اقسامى است: هماهنگى درونى عناصر یک نظام محدود، هماهنگى عناصر هستى در مجموع هستى، هماهنگى و همسنخ بودن فعل با فاعل و هماهنگى و ارتباط ضرورى هر فعل با غایت مخصوص به همان فعل در سلسلهی علل غایى. در برهان نظم محور بحث همان نظم داخلى و نظم غایى است.
- مدار و متعلق نظم تکوینى گاه موجودات مادى و طبیعیاند، گاه موجودات مثالى(مجرد مثالى)، گاه موجودات عقلى(مجرد عقلى). و آنچه مورد نظر طرفداران برهان نظم و یا منتقدان آن است، همان نظم طبیعى موجودات مادى است.
- اثبات نظم در مجموع هستى(جهان طبیعت، جهان مثال و جهان عقل) جز با برهان عقلى ممکن نیست.
- قرآن کریم در برابر مشرکان که به توحید خالق و وقوع اصل تدبیر در مخلوقات معتقدند، از برهان نظم استفاده کرده و به جدالِ احسن میپردازد.
نظم در شب و روز، آرامش زمین به وسیلهى کوهها،… نمونههایى از نظم موجود در طبیعت است که در قرآن مجید به عنوان آیتها و نشانههایى از مبدأ هستى به آنها اشاره شده است.
- امام صادق(ع)، منظم بودن جهان هستى و پشت سر هم قرار گرفتن شب و روز و… را راههایى براى توحید ناظم و مدبر جهان میداند.
براهین و راههایى که براى شناخت و اثبات وجود خداوند متعال اقامه و اراده شده است، متعدد بوده و در آنها از روشهاى متفاوتى استفاده گردیده است. در یک دستهبندى کلى، این براهین را از جهت روش میتوان به سه دسته تقسیم نمود: راه روانى یا فطرى، راه علمى و شبه فلسفى، راه فلسفى. برهان نظم را به عنوان یکى از اقسام راه علمى و شبه فلسفى میتوان تلقى نمود.[1]
قبل از بیان و شرح برهان نظم، توجه به این مطلب ضرورى است که براهین و راههاى اثبات خداوند از جهت صحیح و کامل بودن و یا معیوب و فاسد بودن، ارزش و محدودهاى هر یک از آنها در اثبات مطلوب و نتیجه، میزان پاسخگویى به شبهات و اشکالات و انتقاداتى که بر هر یک وارد شده است، و میزان استفاده از مقدمات حسّى و تجربى، و حتى از جهت بیان و تقریرى که از هر یک از آنان ارائه گردیده است، در یک سطح و مستوا نیستند، و در نظر گرفتن این مطلب، مانع بسیارى از مغالطههاى رهزن خواهد بود.[2]
از اینرو، براهینى را که براى اثبات خداوند، اقامه میشود، از جهت صحت و فساد و کمال و نقص و شرایط افادهى یقین، میتوان به سه گروه تفکیک کرد:
الف) براهینى که معیوب بوده و از درون فاسد و پوسیدهاند و فاقد شرایط افادهى یقین هستند. در حقیقت اینگونه از براهین، برهان نیستند.
ب) براهینى که معیوب و فاسد نیستند، ولى ناقص بوده و توانایى اثبات واجب الوجود را به نحو تمام ندارند. نهایت کارآیى این براهین اثبات وصفى از اوصاف و اسمى از اسماى الاهى است و براى اینکه بتوانند وجود واجب(خداوند) را اثبات نمایند، نیازمند تکیه بر دیگر براهین بوده و برهان نظم، از اینگونه برهانها است.
ج) براهینى که صحیح و کامل بوده و مطلوب خویش را که اثبات واجب تعالى است، به خوبى محقق میسازند.[3]
برهان نظم
همانطور که قبلاً اشاره گردید، یکى از اقسام راه علمى(حسّى) و شبه فلسفى شناخت خداوند، برهان نظم است. در این برهان از مقدمهاى که حسى و تجربى است استفاده میشود. بدین معنا که از راه مطالعهی حسى و تجربى واقعیات و مخلوقات خارجى طبیعى و مشاهده آثار و آیات الهى و به کارگیرى آن در استدلال برهانى، به نتیجه و مطلوب دست مییابیم؛ از اینرو است که برهان نظم، استدلال حسّى و تجربى محض نیست، بلکه پاى عقل و مقدمهى عقلى در میان خواهد بود.[4]
بررسى برهان نظم که به تعبیر بعضى از بزرگان، مشهورترین و معروفترین و عمومیترین دلیلى است که الاهیون بر وجود خداوند اقامه نمودهاند![5] همان دلیل و مسئلهى نظام موجودات(نظام متقن) است که با استفاده از آیهى کریمهى “صُنْعَ اللَّهِ الَّذی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ”،[6] میتوان با نام “اتقان صنع” از آن یاد کرد. برهان نظم، رابطهى نزدیکى با مسئلهی “حکمت الاهى” دارد که پرداختن به آن مجال دیگرى را میطلبد.[7] اگرچه میتوان گفت حکما و فلاسفهی اسلامى از برهان نظم براى اثبات “ذات واجب” به دلیل محدودیتى که این برهان در ذات خود دارد، استفاده ننمودهاند.[8]
برهان نظم را به صورتهاى گوناگون میتوان اقامه نمود، لکن همانگونه که قبلاً اشاره شد، هر نتیجهاى که به دست آید، متکى بر دو مقدمه است که یکى تجربى و دیگرى عقلى است.[9] و مقدمهى عقلى، که همان کبراى قیاس است(هر نظم نیازمند به ناظم است) بدون اعتماد به یک قیاسى که از حرکت، حدوث و یا امکان استفاده کرده باشد، نتیجه نمیدهد، مانند اینکه گفته شود: نظم واقعیتى حادث و یا ممکن است و هر حادث و یا ممکن نیازمند به مبدئى محدث و یا واجب است، پس نظم نیز داراى مبدئى محدث و یا واجب است.
البته، این مبدأ چون نظم از او صادر میشود، “ناظم” نیز نامیده خواهد شد؛ بنابراین میتوان گفت، برهان نظم در هر محدودهاى که بخواهد نتیجه دهد، نیازمند به برهان دیگرى بوده و هرگز نمیتوان آنرا یک برهان مستقل محسوب نمود.[10]
از سوى دیگر، به دلیل اینکه (برهان) نظم به کمک یکى از براهین دیگر، مبدأ ناظم را اثبات مینماید، و چون فعلى که از ناظم صادر میشود(نظم) عالمانه است، صفت علم را براى ناظم نیز میتوان اثبات کرد.[11]
صورت کلى برهان نظم را مىتوان چنین بیان داشت: نظم موجود است، یعنى جهان منظوم(داراى نظم) است، و هر منظوم ناظمى دارد، پس جهان ناظم دارد.[12]
معرفى برهان نظم نیازمند به چند امر مىباشد: 1. تعریف نظم(چیستى نظم)، 2. اقسام نظم، 3. اثبات وجود نظم، 4. دلیل و چرایى نظم.[13]
تعریف نظم
چنانکه در بخش بعدى، بیان خواهد شد، نظم نوعى ربط وجودى میان اشیا است، و آنچه که نظم را محقق میسازد، همان وجود و ربط وجودى است، و ربط وجودى در نظم تکوینى حاصل میگردد؛ از اینرو میتوان به وضعیتى که از “گردآمدن و همکارى و هماهنگى اجزاى متفاوت یک مجموعهى محدود و یا مجموع هستى و یا از مسانخت فعل با فاعل و یا از ارتباط ضرورى فعل با غایت” به دست میآید، تعریف نمود.[14] هرچند که در هر یک از انواع ربط وجودى، نظم مخصوص به همان نوع، وجود خواهد داشت.
اقسام نظم
از اینرو که آنچه در ابتداى برخورد با واژهى نظم در اذهان ظهور میکند، یک امر قیاسى و نسبى است -که از سنجش دو یا چند چیز به هم در شرایط خاص به دست میآید.- و قیاس و سنجش، گاهى اعتبارى است و گاهى صناعى و گاهى طبیعى و تکوینى. نظم هم به اعتبارى و صناعى و تکوینى(و طبیعى) تقسیم میگردد.
الف) “نظم اعتبارى که از اعتبار و قرارداد اعتبارکنندگان حاصل میشود، در حالات گوناگون متفاوت خواهد بود؛ مانند نظم صف سربازان و یا صف نمازگزاران.
ب) “نظم صناعى” که بر اساس قانون صنعت و حرفهى خاصى، تهیه و اعمال میشود؛ مانند نظم رادیو، ساعت و… . ج) “نظم طبیعى و تکوینى” که در مدار تکوین و حقیقت، یافت میشود و از مقایسه و سنجش موجودات خارجى و عینى به دست میآید، حکم خاص خود را خواهد داشت.
محل بحث در برهان نظم، نظم طبیعى و تکوینى است، نه اعتبارى و یا نوع صناعى آن، هرچند از این نوع(صناعى) براى تأیید ذهن متعلم استمداد[15] و در قیاس تمثیلى کمک گرفته شود. مثلاً وقتى انسان در جزیرهاى ساعتى را مشاهده میکند، نظم صناعى ساعت، بیننده را به ناظم و سازندهى آن راهنمایى مینماید و در تمثیل، از مشابهت نظم تکوینى با نظم صناعى بر وجود ناظم نسبت به نظم تکوینى استدلال میشود.[16]
اقسام نظم طبیعى و تکوینى
ربط وجودى(در طبیعت و تکوین) که به همراه خود، نظم طبیعى و تکوینى را محقق میسازد، سه قسم است؛ زیرا ربط وجودى فقط در مدار علت و معلول است و امورى که با هم پیوند علّى و معلولى ندارند، هیچگونه نظمى براى آنها نسبت به هم نخواهد بود و ربط علت و معلول از سه حال بیرون نیست: 1. ربط علت فاعلى، 2. ربط علت غائی، 3. ربط علت قوام(داخلى).
- قسم نخست که ربط علت فاعلى با معلول است، “نظم” آن عبارت از: “لزوم سنخیت خاص هر فعل با فاعل” است: “کلّ یعمل على شاکلته”. و گرنه هر اثر از هر مؤثرى متوقع خواهد بود و هر مؤثرى میتواند داراى هر اثرى باشد، که این امر، همان تصادف و انکار قانون علیت و معلولیت خواهد بود.
- قسم دوم که ربط علت غائى با معلول است، “نظم” آن نیز عبادت از: “لزوم ربط تکاملى مخصوص هر موجود غیر واجب با هدف معین” است، و گرنه چیزى به هر سمت و سویى گرایش خواهد داشت و پایان و معاد هر موجودى، هر چیز دیگرى خواهد بود و این ناهماهنگى غایى، نظیر ناهماهنگى فاعلى، سبب هرج و مرج است.
- قسم سوم که ربط داخلى اجزاى یک شىء است، مخصوص چیزى است که داراى ماده و صورت، جنس و فصل و یا عناصر و ذرّات متعدد باشد و چیزى که بسیط خارجى است، نظم داخلى به لحاظ خارج براى او تصور نمیشود، گرچه نظم داخلى به لحاظ ذهن در اثر ترکیب از جنس و فصل و مانند آن، براى او معقول است. و چیزى که بسیط ذهنى است، همانطور که نظم داخلى به لحاظ خارج براى او متصور نیست، نظم داخلى به لحاظ ذهن هم براى او معقول نخواهد بود.[17]
نظم درونى و داخلى، خود به دوگونه میتواند باشد: نظمى که از “هماهنگى درونى عناصر یک نظام و مجموعهى محدود” حاصل میشود. و نظمى که از “هماهنگى عناصر هستى در مجموع هستى” به دست میآید.[18]
البته، اینگونه نظمها منحصر در اقسام یاد شده نبوده و از حصر عقلى برخوردار نیستند و ممکن است اقسام دیگرى هم بر آنها اضافه گردد. نیز برخى از اقسام ذکر شده میتوانند متداخل باشند.[19]
به بیان دیگر، چهار نوع نظم وجود دارد: الف) هماهنگى درونى عناصر یک نظام محدود، ب) هماهنگى عناصر هستى در مجموع هستى، ج) هماهنگى و مسانخت فعل با فاعل، د) هماهنگى و ارتباط ضرورى هر فعل با غایت مختص به همان فعل در سلسله علل غایى.
تفاوت نتیجه در هر یک از نظمها
نظم وقتى از نظر به “هماهنگى درونى عناصر یک نظام محدود”، یا “هماهنگى عناصر هستى در مجموع هستى” به دست میآید، غیر از نظمى است که در نتیجهى “مسانخت فعل با فاعل” در سلسلهى علل فاعلى، و یا از “ارتباط ضرورى هر فعل با غایت مختص به همان فعل” در سلسلهى علل غایى وجود دارد. برهانى که با استفاده از هماهنگى عناصر یک نظام شکل میگیرد در صورت تمامیت، به غایت بالذات که همان فاعل نخست است راه نمیبرد و فقط مبدأ و علتّى را اثبات میکند که عهدهدار هماهنگى معیّن بوده و نسبت به آن آگاه است و چنین فاعلى میتواند یک امر ممکن، حادث و یا متحرک باشد. حتى اگر نظم عمومى مجموع هستى، مدار استدلال قرار گیرد، ناظم آن میتواند یک موجود مجرد عالم و قدیر که خارج از مجموع هماهنگ است، باشد و در عین حال واجب نباشد، آنگاه براى تتمیم برهان نظم و اثبات واجب باید از برهان امکان استفاده کرد.[20]
آنچه در برهان نظم، محور بحث است، همان(هماهنگى و) نظم داخلى و نظم غایى است،[21] و بیشتر، همان “هماهنگى” مراد است که در افعال و رفتار عناصر و اعضاى مختلف یک مجموعه در تحصیل غرض واحد مشهود است و این غرض به گونهاى است که در محدودهى فعل و رفتار هیچیک از عناصر و اعضا به تنهایى قرار نمیگیرد. مانند نظم صناعى تعیین وقت و زمان به وساطت رفتار هماهنگ اجزاى ساعت و یا حتى تأمین لذت و نشاط بینندگان در ترکیب رنگهایى که در یک تابلو به نمایش گذارده شدهاند. و شاید کسانى که تکرار افعالى مشابه را از فاعلهاى مشابه و همانند، مقدمه(صغرا) برهان نظم قرار دادهاند، یکسانى و هماهنگى فعل با فاعل را در نظام علّى جهان نیز بر همین قیاس تحلیل نمودهاند.[22]
اثبات وجود نظم (هستى نظم)
بعد از بیان تعریف و اقسام نظم، میبایست وجود نظم ثابت شود؛ زیرا همانگونه که قبلاً اشاره شد، مقدمهى اول برهان نظم(صغرا) وجود نظم(تکوینى، نه نظم اعتبارى و صناعى) است.[23]
مدار و متعلق نظم تکوینى گاه موجودات مادى و طبیعیاند، و گاه موجودات عالم مثال(مجردات مثالى)، و زمانى هم موجودات عالم عقل(مجردات عقلى).[24]
آنچه در نزد ارائه کنندگان برهان نظم، و نیز منتقدان آن مطرح است،[25] همان نظم طبیعى موجودات مادى است که علوم تجربى عهدهدار اثبات آن است.
البته با توجه به تعریف و تحلیل نظم که نوعى پیوند ضرورى و ربط لزومى دو یا چند چیز است، مقدمهى تجربى برهان نظم(صغرا) مقدمهاى “تجربى” است، نه “حسّى”؛ زیرا حداکثر بهرهاى که حس از مشاهدهى امور طبیعى دارد، ادراک اشیایى است که در کنار هم و متعاقبت یا متداخل یکدیگر قرار دارند. و نظم(پیوند ضرورى و ربط لزومى) از راه احساس به دست نمیآید.[26]
در برهان نظم اگر نظر به وجود نظم در بخشى از طبیعت باشد، نتیجهاى که با ضمیمه نمودن کبراى برهان(هر نظمى، ناظم دارد)، به دست میآید اثبات نظم در همان محدوده خواهد بود، و اگر نگاه به تمام جهان طبیعت باشد، باز نتیجه در محدودهى همان جهان طبیعت خواهد بود که وجود مدبر و ناظم براى جهان طبیعت است؛ و چون از راه مشاهده و حس و تجربه به بخشى از جهان طبیعت میتوان دسترسى یافت مشکل خاصى در سر راه نخواهد بود.[27]
لکن اگر کسى به دنبال اثبات نظم در مجموعهى هستى(جهان طبیعت، جهان مثال و جهان عقل) باشد، جز با برهان عقلى ممکن نیست.[28]
با برهان «لِم»،[29] یعنى از طریق نظر به مبادى عالیه و به وساطت اوصاف و اسماى الهى، نه تنها میتوان نظم طبیعت و یا نظم کلى عالم، بلکه میتوان احسن بودن نظام موجود را نیز اثبات کرد.
البته کسى که از راه برهان «لم» براى اثبات نظم و هماهنگى و یا احسن بودن نظام استدلال میکند، قبل از پى بردن به اصل نظام به وجود مبدأ آگاهى پیدا کرده است.[30]
دلیل و چرایى نظم(علت نظم)
اینکه چرا در عالم(در بخشى از طبیعت یا در تمام جهان طبیعت یا در مجموعه هستى) نظم وجود دارد، همان بحث از کبراى قیاس است که با کدام علت فاعلى، نظم وجود دارد. اگر براى نظم موجود، ناظم و مبدأى فاعلى وجود نداشته باشد و در اثر تصادف پدید آمده باشد، مقدمهى دوم استدلال(کبرا) که هر نظمى، ناظمى دارد، صحیح نخواهد بود؛ زیرا در غیر این صورت فرقى میان اینکه تمام نظمها بدون ناظم پدید آمده باشند و یا برخى بر اثر تصادف و برخى دیگر به وسیلهى ناظم، نخواهد بود.[31]
مراد از ناظم، موجود مشخص خارجى و عینى است که سبب به وجود آمدن نظم و هماهنگى مخصوص در نظام داخلى یا غایى موجودات طبیعى است و وجود آن براى تحقق این نظم ضرورى است؛ از اینرو باید احتمال تصادف به طور کامل منتفى گردد.[32]
استفاده از برهان نظم در قرآن
با چشمپوشى از محدودیتهایى که در برهان نظم وجود دارد و به برخى از آنان اشاره گردید، استفاده از این برهان در برابر کسانى که نظم را در بخشى از طبیعت و یا در کل جهان میپذیرند و به ذات واجب و به خالقیت و توحید ذاتى باور دارند، مفید است.
هر موجود ممکن، آیه و نشانهاى از خداوند است. قرآن مجید آفرینش آسمانها و زمین، نفوس و ابدان، ذى روح و غیر ذى روح را نشانه خداوند میداند و از همه آنها به عنوان آیه یاد مینماید و موجودهاى منظم، از جهات گوناگون، آیت و نشانهاى از مبدأ هستى بخشاند.[33]
نظم زمان از جهت شب و روز و ایلاج یکى در دیگرى در فصول مختلف یا در فصل واحد، در اماکن متفاوت و یا نظم زمین از جهت تأمین آرامش آن توسط کوهها و… از دیگر نمونههاى نظم موجود در جهان طبیعت هستند که ذکر تمام موارد، سبب طولانى شدن نوشتار میگردد.[34]
از اینرو در قرآن کریم برهان نظم به شیوهاى خاص در خطاب با مشرکان به کار رفته است.[35]
قرآن کریم در برابر این گروه که به توحید خالق و وقوع اصل تدبیر در مخلوقات معتقدند، لکن مدبر و ناظم آنها را ارباب انواع و شفیعانى میدانند که واسطهى بین خدا و خلق هستند، به جدال احسن میپردازد.[36]
در پایان، به نمونههایى از آیات و روایات اشاره میگردد که متذکر آیتها و نشانههاى خداوند و ناظم جهان هستى است.[37]
“و من آیاته خلق السماوات و الارض و…”، یا “من آیاته ان یرسل الریاح مبشرات…”، یا “افلا ینظرون الى الابل کیف خلقت و…”.
در کلمات على(ع) نیز اشارات فراوانى به نظم و شگفتى مخلوقات الاهى شده است که با مطالعهی نهج البلاغه میتوان از این چشمهى زلال، سیراب شد.[38]
امام صادق(ع) در سخنان خود به نظم و هماهنگى جهان اشاره نموده، فرمود: “فلمّا راینا الخلق منتظماً والفلک جاریاً و اختلاف اللیل والنهار والشمس والقمر دلّ صحة الامر والتدبیر وس ائتلاف الامر على انّ المدبر واحد”.[39] که منظم بودن جهان آفرینش و پشت سر هم قرار گرفتن شب و روز، حرکت منظم خورشید و ماه ما را به این موضوع رهبرى میکند که ناظم و مدبر جهان یکى است. و نیز هنگامى که “هشام بن حکم” از حضرت دلیل بر یگانگى خدا میخواهد، حضرت میفرماید: “اتصال التدبیر و تمام الصنع”؛[40] به هم پیوستگى و دوام نظام هستى و تمامیت آفرینش، گواه بر یگانگى او است.
[1]. ر. ک: مطهرى، مرتضى، توحید، ص 31 و 58؛ همو، اصول فلسفه روش رئالیسم، ج 5، ص 34؛ مصباح، محمد تقى، آموزش فلسفه، ج 2، ص 365- 367.
[2]. جوادى آملى، عبداللَّه، تبیین براهین اثبات خدا، محقق: حجة الاسلام حمید پارسانیا ، ص 22 – 23، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ پنجم، 1386 ش.
[3]. همان.
[4]. آموزش فلسفه، ج 2، ص 366؛ سبحانی، جعفر، الهیات، ج 1، ص 56 و 57، بیجا، بیتا؛ تبیین براهین اثبات خدا، ص 32 و 231.
[5]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 8، درسهاى الهیات شفا، ص 454، قم، تهران، صدرا، 1381ش؛ روش رئالیسم، ج 5، ص 40.
[6]. نمل، 88.
[7]. ر. ک: مجموعه آثار، ج 8، ص 454؛ ملا صدرا، اسفار اربعه، ج 7، ص 94 – 56 و 95 و 101 و 106 و 188؛ آموزش فلسفه، ج 2، ص 423 و 424؛ الهیات، ص 227؛ طباطبایى، سید محمد حسینی، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 4، ص 269، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ پنجم، 1417 ق؛ تبیین براهین اثبات خدا، ص 42 – 41 و 233.
[8]. تبیین براهین اثبات خدا، ص 42 و 227.
[9] همان، ص 22 و 231؛ الهیات، ص 56 – 57.
[10]. تبیین براهین اثبات خدا، ص 231.
[11]. همان، ص 232.
[12]. همان، ص 39 و 40.
[13]. همان؛ توحید، ص 60 – 61.
[14]. ر. ک: تبیین براهین اثبات خدا، ص 29- 30، 228- 230.
[15]. همان، ص 29.
[16]. همان، ص 228.
[17]. همان، ص 33.
[18]. همان، ص 230.
[19]. همان، ص 228.
[20]. همان، ص 230.
[21]. همان، ص 32؛ سخن در رابطهى نظم على(مسانخت فعل با فاعل) و نظم غایى(ارتباط ضرورى هر فعل با علیت) نیازمند مجال دیگرى است و از حوصلهى فعلى بحث خارج است. ر. ک: تبیین براهین اثبات خدا، ص 228 – 229.
[22]. همان، ص 230.
[23]. همان، ص 32 و 228.
[24]. همان، ص 32.
[25]. اشکالات و شبهات گوناگونى پیرامون برهان نظم مطرح گردیده است که با مطالبى که بیان شد بسیارى از آنان برطرف شده، بویژه اینکه سخن در این باره مجال دیگرى را میطلبد. ر. ک: مجموعه آثار، ج 8، ص 454- 486؛ تبیین براهین اثبات خدا، برهان نظم؛ الهیات، ج 1، ص 55- 59 و… .
[26]. تبیین براهین اثبات خدا، ص 33.
[27]. همان، ص 233.
[28]. همان، ص 35 و 233.
[29]. براى اطلاع از اقسام برهان، به کتابهاى منطق، بخش صناعات خمس، صنعت برهان مراجعه شود.
[30]. تبیین براهین اثبات خدا، ص 233.
[31]. همان، ص 37 – 36.
[32]. همان، ص 37.
[33]. همان، ص 43.
[34]. ر. ک: مصباح یزدى، محمد تقى، معارف قرآن، ج 1 – 3، ص 225- 317؛ اصول فلسفه روش رئالیسم، ج 5، ص 39- 48؛ توحید، ص 44- 153؛ صدر، رضا، نشانههایى از او؛ نجفى خردمند، احمد، هستى بخش جهان و… .
[35]. “لئن سالتهم من خلق السماوات و الارض لیقولن اللَّه”. لقمان، 25.
[36]. تبیین براهین اثبات خدا، ص 238.
[37]. روم، 22 – 25 و 46؛ لقمان، 31؛ فصلت، 37؛ شورى، 29؛ غاشیه، 17- 21 و… .
[38]. سید رضی، نهج البلاغه، محقق، صبحى صالح، خطبههاى: 1، 83، 91، 155، 165، 182، 185، 186، 211، … .
[39]. توحید، ص 244.
[40]. همان، ص 250.