بزرگواري و کرامت نفس
و اکرم نفسک عن کل دنيه و ان ساقتک الي الرغائب فانک تعتاض بما تبذل من نفسک عوضاً و لا تکن عبد غيرک و قد جعلک الله حراً.(1)
بزرگوار تر از آن باش که به پستي تن در دهي، هر چند که تو را به آنچه خواهي، رساند؛ زيرا تو نمي داني دربرابر آنچه از آبرو و شخصيت در اين راه از دست مي دهي، چه عوض و بهايي به دست مي آوري! بنده ديگري مباش که خدا تو را آزاد آفريده است.
بزرگوار تر از آن باش که به پستي تن در دهي، هر چند که تو را به آنچه خواهي، رساند؛ زيرا تو نمي داني دربرابر آنچه از آبرو و شخصيت در اين راه از دست مي دهي، چه عوض و بهايي به دست مي آوري! بنده ديگري مباش که خدا تو را آزاد آفريده است.
بزرگواري و کرامت نفس
نويسنده:نفيسه سادات ميرحسيني
و اکرم نفسک عن کل دنيه و ان ساقتک الي الرغائب فانک تعتاض بما تبذل من نفسک عوضاً و لا تکن عبد غيرک و قد جعلک الله حراً.(1)
بزرگوار تر از آن باش که به پستي تن در دهي، هر چند که تو را به آنچه خواهي، رساند؛ زيرا تو نمي داني دربرابر آنچه از آبرو و شخصيت در اين راه از دست مي دهي، چه عوض و بهايي به دست مي آوري! بنده ديگري مباش که خدا تو را آزاد آفريده است.
مولاي متقيان، علي (عليه السلام)، بزرگواري و کرامت نفس را براي انسان مي پسندد. اين گوهر انساني، امانتي است از جانب خالق بي همتا که پاسداشت آن، ديگر شرافت ها را پاس مي دارد. خدا همه را آزاد آفريده [است] تا تن به پستي و ذلت نسپارند. کسي که اين امانت الهي را در وجودش گرامي مي دارد خود را به فرومايگي نمي کشاند، خود را عزيز مي دارد، با عزت و بزرگي عمر مي گذراند و زندگي بدون عزت نفس و آزادگي را مرگ واقعي مي پندارد.
اين کرامت نفس و بزرگي، او را بر اين مي دارد که همنوع خويش را نيز عزيز بدارد تا به سربلندي و عزت برسد. احترام به خواسته هاي ديگران، احترام به نيازهايشان آنها را چون خود دانستن، اين ها سيره پيامبر است. نيازمندان همچون ما، انسان هايي هستند با کرامت نفس، به همان بزرگواري و با همان نيازها. پس کمک رساندن به آنها، لازمه کريم بودن ماست.
رفتار پيامبر با مردم کريمانه بود. در مجلسش، بهره هر کسي را عطا مي کرد و چنان با مردم برخورد مي کرد که هيچ کس گمان نمي برد از او گرامي تر هم باشد. مجلس او، محفل گذشت، حيا، راستي و امانت بود. در آن، قيل و قال نبود. انسان ها در مجلس او، فروتن بودند؛ بزرگ را گرامي مي داشتند و با کوچک تر مهربان بودند… .(2)
همچون مادري که نمي پسندد ميان فرزندانش يکي سير و ديگري گرسنه باشد، خداوند نيز نمي پسندد که گروهي از بندگانش، سير و گروهي ديگر، گرسنه باشند. خدا براي رفع اين فاصله، حقي براي نيازمندان در اموال بي نيازان قرار داده است؛ حقي واجب و حقي مستحب: «والذين في أموالهم حق معلوم للسائل و المحروم؛ و آنها که در اموالشان حق معلومي است براي سؤال کننده و محروم».(معارج: 24 و 25)
ان الله سبحانه فرض في اموال الاغنياء اقوات الفقراء فما جاع فقير الا بما متع به غني.(3)
خداوند روزي نيازمندان را در اموال ثروتمندان واجب کرده است و نيازمندي گرسنه نمي ماند مگر اينکه توانگري ازحق او بهره مند شده باشد.
حقي که خداوند در اموال توانگران و ثروتمندان واجب کرده، خمس و زکاتي است که موجب رفع نياز و محروميت زدايي از جامعه مي شود، فاصله بين توانگران و نيازمندان را کم مي کند و جامعه را به جامعه اي متعادل و متوازن نزديک مي کند. بدين وسيله ملتي از مفاسد و آلودگي هايي که به سبب فقر و فاصله طبقاتي به وجود مي آيد، پاک مي شود.
بزرگوار تر از آن باش که به پستي تن در دهي، هر چند که تو را به آنچه خواهي، رساند؛ زيرا تو نمي داني دربرابر آنچه از آبرو و شخصيت در اين راه از دست مي دهي، چه عوض و بهايي به دست مي آوري! بنده ديگري مباش که خدا تو را آزاد آفريده است.
مولاي متقيان، علي (عليه السلام)، بزرگواري و کرامت نفس را براي انسان مي پسندد. اين گوهر انساني، امانتي است از جانب خالق بي همتا که پاسداشت آن، ديگر شرافت ها را پاس مي دارد. خدا همه را آزاد آفريده [است] تا تن به پستي و ذلت نسپارند. کسي که اين امانت الهي را در وجودش گرامي مي دارد خود را به فرومايگي نمي کشاند، خود را عزيز مي دارد، با عزت و بزرگي عمر مي گذراند و زندگي بدون عزت نفس و آزادگي را مرگ واقعي مي پندارد.
اين کرامت نفس و بزرگي، او را بر اين مي دارد که همنوع خويش را نيز عزيز بدارد تا به سربلندي و عزت برسد. احترام به خواسته هاي ديگران، احترام به نيازهايشان آنها را چون خود دانستن، اين ها سيره پيامبر است. نيازمندان همچون ما، انسان هايي هستند با کرامت نفس، به همان بزرگواري و با همان نيازها. پس کمک رساندن به آنها، لازمه کريم بودن ماست.
رفتار پيامبر با مردم کريمانه بود. در مجلسش، بهره هر کسي را عطا مي کرد و چنان با مردم برخورد مي کرد که هيچ کس گمان نمي برد از او گرامي تر هم باشد. مجلس او، محفل گذشت، حيا، راستي و امانت بود. در آن، قيل و قال نبود. انسان ها در مجلس او، فروتن بودند؛ بزرگ را گرامي مي داشتند و با کوچک تر مهربان بودند… .(2)
همچون مادري که نمي پسندد ميان فرزندانش يکي سير و ديگري گرسنه باشد، خداوند نيز نمي پسندد که گروهي از بندگانش، سير و گروهي ديگر، گرسنه باشند. خدا براي رفع اين فاصله، حقي براي نيازمندان در اموال بي نيازان قرار داده است؛ حقي واجب و حقي مستحب: «والذين في أموالهم حق معلوم للسائل و المحروم؛ و آنها که در اموالشان حق معلومي است براي سؤال کننده و محروم».(معارج: 24 و 25)
ان الله سبحانه فرض في اموال الاغنياء اقوات الفقراء فما جاع فقير الا بما متع به غني.(3)
خداوند روزي نيازمندان را در اموال ثروتمندان واجب کرده است و نيازمندي گرسنه نمي ماند مگر اينکه توانگري ازحق او بهره مند شده باشد.
حقي که خداوند در اموال توانگران و ثروتمندان واجب کرده، خمس و زکاتي است که موجب رفع نياز و محروميت زدايي از جامعه مي شود، فاصله بين توانگران و نيازمندان را کم مي کند و جامعه را به جامعه اي متعادل و متوازن نزديک مي کند. بدين وسيله ملتي از مفاسد و آلودگي هايي که به سبب فقر و فاصله طبقاتي به وجود مي آيد، پاک مي شود.
پي نوشت :
1-بحارالانوار، ج43، ص340، به نقل از: مجله کوثر، ش 55، پاييز 1382،ص 40.
2-سيره ابن کثير، ج2، ص 612، به نقل از: مجله کوثر، ش55، پاييز1382، ص41.
3-نهج البلاغه، حکمت 328.
منبع: نشريه اشارات ،شماره 124
/س