خانه » همه » مذهبی » بعضي از افراد برجسته اهل بيت را به صراحت کافر قرار داده اند! مانند عباس عموي پيامبر ـ صلى الله عليه وآله و سلم ـ که شيعه مي گويند که اين آيه درباره او نازل شده است که: وَمَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلاً (الإسراء / 72). «و هر كه‌ در اين‌ دنيا كور باشد (يعني: كوردل‌ و فاقد بصيرت‌ معنوي‌ باشد به ‌طوري‌ كه‌ توان‌ نگرش‌ در حجت ها، آيات‌ و برهانهاي‌ خداوند را نداشته‌ باشد) پس‌ او در آخرت نيز نابينا و گمراهتر است». و پسر عباس، عبدالله بن عباس که دانشمند امت و مفسّر قرآن بود را کافر قرار داده اند؛ در الکافي جمله‌اي دربارة عبدالله بن عباس آمده که به کفر او اشاره مى كند و مي گويد که او جاهل و بي عقل بوده است! و در رجال الکشي آمده است: «اللهم العن ابني فلان وأعم أبصارهما، كما عميت قلوبهما»! «بار خدايا فرزندان فلاني را لعنت کن و چشمهايشان را کور کن چنان که دل هايشان را کور کرده‌اي….» و شيخ و عالم شيعيان حسن المصطفوي در توضيح اين عبارت مي گويد: «آنها عبدالله بن عباس و عبيدالله بن عباس هستند».

بعضي از افراد برجسته اهل بيت را به صراحت کافر قرار داده اند! مانند عباس عموي پيامبر ـ صلى الله عليه وآله و سلم ـ که شيعه مي گويند که اين آيه درباره او نازل شده است که: وَمَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلاً (الإسراء / 72). «و هر كه‌ در اين‌ دنيا كور باشد (يعني: كوردل‌ و فاقد بصيرت‌ معنوي‌ باشد به ‌طوري‌ كه‌ توان‌ نگرش‌ در حجت ها، آيات‌ و برهانهاي‌ خداوند را نداشته‌ باشد) پس‌ او در آخرت نيز نابينا و گمراهتر است». و پسر عباس، عبدالله بن عباس که دانشمند امت و مفسّر قرآن بود را کافر قرار داده اند؛ در الکافي جمله‌اي دربارة عبدالله بن عباس آمده که به کفر او اشاره مى كند و مي گويد که او جاهل و بي عقل بوده است! و در رجال الکشي آمده است: «اللهم العن ابني فلان وأعم أبصارهما، كما عميت قلوبهما»! «بار خدايا فرزندان فلاني را لعنت کن و چشمهايشان را کور کن چنان که دل هايشان را کور کرده‌اي….» و شيخ و عالم شيعيان حسن المصطفوي در توضيح اين عبارت مي گويد: «آنها عبدالله بن عباس و عبيدالله بن عباس هستند».

در پاسخ به سئوال مورد نظر لازم است به نکاتي اشاره نمائيم:
الف: بر اساس روايات فراوان که در منابع اهل سنّت و شيعه وارد شده اند، مراد از اهل بيت رسول خدا که آيه تطهير در حق آنان نازل گرديده، خمسه طيّبه (پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ، علي، فاطمه زهراء ـ سلام الله عليها ـ و حسن و حسين ـ عليهم السلام ـ ) مي باشند و حتي شامل همسران پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ هم نمي گردد، هر چند از احترام متناسب برخوردارند. که براي نمونه به يک روايت از ام سلمه در اينجا اکتفا مي کنيم: ثعلبي در تفسير خود از ام سلمه نقل کرده که پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در خانه خود بود که فاطمه ـ سلام الله عليها ـ پارچه حريري نزد آن حضرت آورد، پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمود: همسر و دو فرزندانت حسن و حسين ـ عليهم السلام ـ را صدا کن، آنها را آورد، سپس غذا خوردند بعد پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ عبائي بر آنها افکند و گفت: اللّهم هولاء اهل بيتي و عترتي فاذهب عنهم الرجس و طهّرهم تطهيرا «خداوندا اينها خاندان من اند، پليدي را از آنها دور گردان، و از هر گونه آلودگي پاکشان نما…» و در اينجا آيه «انّما يريد الله… نازل شد… من گفتم آيا من هم با شما هستم اي رسول خدا؟ فرمود: انت الي خير، تو بر خيري (اما در زمره اين گروه نيستي.) و از عايشه نيز روايتي به همين مضمون نقل شده است.[1]بنابراين عباس عموي پيامبر و افراد امثال او نمي تواند از اهل بيت رسول خدا که آيه تطهير بر آن دلالت دارد، محسوب بشود.
ب: در شأن نزول آيه شريفه «و من کان في هذه اعمي…» که در سئوال به آن اشاره شده است، اقوال مختلفي در کتاب هاي تفسيري نقل شده است که در هيچکدام از اين اقوال اشاره به عباس عموي پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ندارد، مگر اينکه او را در زماني که اسلام نياورده بوده، جزء کفار قريش، بدانيم که قرآن در آيات متعدد از جمله آيه فوق، از آنان، تعبير به کور دلان (اعمي) نموده است. اما اين وضعيتِ اکثرِ صحابه و مسلمانان صدر اسلام است و اختصاص به عباس ندارد.
چون اکثر آنان پيش از بعثت و در آغاز ظهور اسلام کافر بودند.
داستان شرکت عباس عموي پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در غزوه بدر از مشکلات تاريخ است، او از کساني است که در اين جنگ اسير مسلمانان گرديد.
او از يک طرف در اين نبرد شرکت مي کند، از طرف ديگر در پيمان عقبه مردم مدينه را براي حمايت از پيامبر دعوت مي کند. ابو رافع که غلام عباس بود، و بعدها از ياران رسول خدا و امير مومنان گرديد مي گويد: او (عباس) از کساني بود که مانند برادرش ابوطالب به آئين توحيد و رسالت برادر زاده اش ايمان قطعي داشت ولي مصالح روز اقتضا مي کرد که (در آغاز) ايمان خود را پنهان بدارد و از اين طريق، پيامبر را کمک کند و برادر زاده خود را از تدارکات و نقشه هاي شوم قريش آگاه سازد. چنان که در جنگ احد نيز اين کار را انجام داد.[2]ج: شکي نيست که عبد الله عباس يکي از بزرگترين شخصيت هاي دنياي اسلام به ويژه در نيمه اول قرن اول هجري است که در زمينه هاي مختلف علوم اسلامي همانند فقه، حديث، تفسير، تاريخ و حتي شعر و ادب عرب سرآمد بود.
از سوي ديگر در محبت و دوستي فراوان اين شخصيت بزرگ نسبت به حضرت علي ـ عليه السلام ـ و فرزندانش جاي هيچ گونه بحث و شبهه نيست. چنين معروف است که هنگامي که از علم فراوان او در عجب ماندند، خواستند او را با علي ـ عليه السلام ـ مقايسه کنند، اما او پاسخ داد: نسبت علم من به علي ـ عليه السلام ـ همانند قطره اي باران به اقيانوس است.[3] او کسي است که درهر سه جنگ جمل، صفين و نهروان شرکت کرد و در جنگ هاي جمل و صفين از فرماندهان لشکر امام علي ـ عليه السلام ـ به شمار مي رفت.[4]و از طرف علي ـ عليه السلام ـ والي بصره گرديد.[5] و در ماجراي صفين و در هنگام انتخاب نماينده و حکم براي ماجراي حکميت، گزينه نخست حضرت علي ـ عليه السلام ـ بود، اما خوارج و اشعث بن قيس اين گزينه را نپذيرفتند و استدلال آنها چنين بود: «لا فرق بينه و بين علي»[6]او پس از شهادت امام علي ـ عليه السلام ـ در کنار فرزندش امام حسن ماند و از اولين بيعت کنندگان با او بود و از سوي آن حضرت به سمت استانداري بصره منصوب شد.[7]درباره برخورد او با امام حسن و امام حسين ـ عليهم السلام ـ چنين نقل شده که با آن که از نظر سنّي از آنها بزرگ تر بود، رکاب مرکب آن دو بزرگوار را هنگام سوار شدن بر مرکب مي گرفت.[8]اما با وجود همه اين اوصاف، هيچ کس نمي تواند ادعا کند که او هرگز دچار اشتباه و لغزش نشده است، و وجود اشتباه و صدور برخي اعمال جاهلانه و غير معقول در زندگي افراد مسلمان و حتي بزرگان مانند عبدالله عباس، بدور از انتظار نبوده و دليلي برکفر آنان نمي شود. پس بايد از تفسير به راي و تأويل کلمات در کتاب هاي تاريخي و روائي، بدون دليل معتبر اجتناب نمائيم.
جملاتي هم که از رجال کشي در سئوال به آن اشاره شده صراحت ندارد و دليلي بر تأويل و تطبيق آن در عبارت بر فرزندان عباس وجود ندارد.
اما در خصوص عبيدالله عباس، با اينکه تا زمان امام حسن ـ عليه السلام ـ از افراد وفادار محسوب مي شد ولي در زمان امام حسن مجتبي ـ عليه السلام ـ گرفتار خطا گرديد و فريب وعده و وعيد هاي معاويه را خورد و به امام حسن ـ عليه السلام ـ خيانت کرد.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ فروغ ابديت، ج1، جعفر سبحاني.
2ـ ارشاد شيخ مفيد (ره)، ترجمه ساعدي خراساني.
 
پي نوشت ها:
[1]. تفسير نمونه، ج17، ص299، شواهد التنزيل، حاکم حسکاني، ج2، ص56.
[2]. فروغ ابديت، سبحاني، ج1، بخش غزوات پيامبر.
[3]. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج1، ص19.
[4]. موسوعة الامام علي بن ابي طالب، محمدي ري شهري، ج10، ص189.
[5]. تاريخ طبري، ج5، ص93.
[6]. تاريخ طبري، ج5، ص51.
[7]. موسوعة الامام علي بن ابي طالب، ج12، ص189.
[8]. الارشاد، شيخ مفيد (ره)، ترجمه ساعدي خراساني، ص349.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد