طلسمات

خانه » همه » مذهبی » به چه دليل، افرادي كه مخالفت با علي (ع) و فرزندان او مي‏كنند. كافر يا فاسق هستند؟ (بعضهم يراه وصياً، و بعضهم يراه نبياّ، و بعضهم يراه الها) در حاليكه علي نه وصي بود و نه نبي و نه خدا، و كساني كه با او مخالفت كردند، جزء بهترين مسلمانان بوده‏اند؟

به چه دليل، افرادي كه مخالفت با علي (ع) و فرزندان او مي‏كنند. كافر يا فاسق هستند؟ (بعضهم يراه وصياً، و بعضهم يراه نبياّ، و بعضهم يراه الها) در حاليكه علي نه وصي بود و نه نبي و نه خدا، و كساني كه با او مخالفت كردند، جزء بهترين مسلمانان بوده‏اند؟

شبهه فوق داراي دو قسمت است الف: اينكه عقيده شيعه نسبت به حضرت علي(ع) چيست؟. ب: چرا مخالفين با آن حضرت و با فرزندان او، كافر يا فاسق هستند؟

عقيده شيعه درباره حضرت علي (ع):
در شبهه فوق به شيعه نسبت داده شده كه بعضي آن حضرت را وصي و بعضي نبي و بعضي خدا مي‏دانند در مورد اين نسبت بايد گفت: اين كلام نشان مي‏دهد كه نسبت دهنده آگاهي از عقيده شيعه ندارد و تحت تأثير تبليغات مخالفين اسلام و شيعه قرار گرفته است، زيرا كساني كه در مورد شيعه اين چنين مي‏انديشند اگر به خود كمي زحمت دهند و به منابع كلامي و فقهي شيعه نظري بيافكنند به وضوح خواهند ديد كه شيعه براي اثبات وصي بودن حضرت علي (ع) دلائل متقن و محكمي دارد، ولي عقيده به نبي بودن و خدا بودن حضرت علي (ع) را غلوّ دانسته و قائلين به آنرا از جرگه مسلمين خارج دانسته و كافر مي‏شمرد.
اينكه شيعه بر وصي بودن حضرت علي (ع) اعتقاد راسخ دارد، به دليل اعتقاد به اين است كه وصي پيامبر(ص) بايد از جانب خداوند تعيين گردد همانگونه كه خود پيامبر(ص) از طرف خدا تعيين گرديده است.
تاريخ زندگاني رسول خدا (ص) بر اين ادعا گواهي مي‏دهد، چرا كه ايشان در موارد بسيار زيادي، علي (ع) را به عنوان خليفه خويش تعيين نموده‏اند كه نمونه هايي از آن را ذكر مي‏كنيم.
1- در آغاز بعثت آنگاه كه پيامبر )ص( از طرف خدا مأموريت يافت تا خويشانش را به مقتضاي آيه شريفه «و انذر عشريتك الاقربين» به آيين توحيد دعوت كند، خطاب به آن جمع فرمود: «هر كس مرا در اين راه ياري كند، او وصي و وزير و جانشين من خواهد بود» تنها كسي كه به اين نداي ملكوتي پاسخ مثبت داد حضرت علي (ع) بود. در اين هنگام، رسول خدا رو به خويشاوندان خود كرده و فرمودند: “او (علي)، برادر، وصي و جانشين من در ميان شما است، به سخنان وي گوش فرا دهيد و از او پيروي نمائيد”.[1]2- در حديث معروف منزلت كه پيامبر اكرم (ص) به علي (ع) فرمود: “ياعلي تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسي مي‏باشي، جز اينكه پس از من پيامبري نيست”.[2] حضرت علي (ع) جز نبوت، همه منزلت‏هاي هارون نسبت به موسي را دارست، و از جمله فضائل هارون نسبت به موسي خلافت بعد از اوست كه اگر زنده مي‏ماند خليفه و وصي او بود.[3]3- حديث غدير، كه پيامبر اكرم (ص) در سال دهم هجرت در منطقه غدير خم، حضرت علي (ع) را به عنوان ولي مسلمانان و مؤمنان معرفي كرد و چنين فرمود: “آيا من برتر از شما نيستم؟” و مسلمانان همگي او را تصديق كردند بعد فرمود: هر كس تاكنون من سرپرست و صاحب اختيار او بودم از اين پس، علي مولي و سرپرست اوست”.[4] و لفظ مولي به معناي مقام اولويت بر مؤمنان است به دليل اينكه در ابتداي سخن فرمود: آيا من برتر از شما نيستم؟” و اين جمله بمعناي اولويت است و هم در لغت و هم در قرآن به همين معنا استعمال شده‏است، مانند آيه زير كه فرموده: «جايگاهتان آتش است و همان سرپرستتان مي‏باشد»، حديد/15[5]

افتراء به شيعه:
اما اينكه گفته شده بعضي از شيعيان قائل به نبوت حضرت علي (ع) و بعضي قائل به الوهيت او هستند، نسبتي ناروا و افترايي محض است زيرا شيعه صاحبان اين عقيده را غلاه مي‏نامد، شيخ مفيد در اين باره مي‏گويد: «غلاه، گروهي از متظاهرين به اسلامند كه امير المؤمنين و امامان و فرزندان او را به الوهيت و نبوت توصيف كرده اند».[6]

موقف ائمه شيعه درباره غلاه:
حضرت علي (ع) مي‏فرمايد: «خدايا من از غلاه بيزاري مي‏جويم همانگونه كه عيسي بن مريم از نصاري بيزاري جست، خدايا آنان را خوار گردان و احدي از آنان را ياري مكن».[7]امام صادق (ع) مي‏فرمايد: «بر جوانان خود از خطر غلاه بر حذر باشيد، مبادا عقيده آنان را تباه سازند، زيرا غلاة بدترين خلق خدايند، عظمت خدا را كوچك نشان داده و براي بندگان خدا دعوي ربوبيت مي‏كنند.»[8]

علماي شيعه و تكفير غلاه:
علماي شيعه هم كه تابع ائمه اهل بيت هستند، به تكفير غلاه حكم داده‏اند چنانكه شيخ صدوق فرمود: «اعتقاد ما درباره غلاه و مفوضه اين است كه آنها كافرند و بدتر از يهود و نصاري و مجوس و قدريه و حروريه و ديگر فرقه‏هاي گمراهند.»[9] شيخ مفيد نيز آنان را گمراه و فاسد دانسته و تأكيد كرده است كه ائمه اهل بيت (ع) به كفر و خروج آنها از اسلام حكم كرده‏اند.[10]در جواب اين سوال كه چرا و به چه دليل، افرادي كه مخالفت با علي (ع) و فرزندان او مي‏كنند، كافر و يا فاسق هستند بايد گفت كه اگر مقصود از مخالفت عدم اعتقاد به امامت و وصي بودن آن حضرت است – يعني همان عقيده‏اي كه اهل سنت دارند – بايد متذكر شد كه شيعه، اهل سنت را كه نه تنها عنادي با حضرت علي (ع) ندارند بلكه به او محبت مي‏ورزند و فقط امام و وصي بودن او را قبول ندارند،: كافر ندانسته.
 بلكه آنها را مسلمان مي‏دانند، امام صادق (ع) فرموده است: «اسلام همين صورت ظاهري است كه مردم دارند يعني شهادت دادن به اينكه موجودي جز خداي يگانه شايسته پرستش نيست و اينكه محمد (ص) بنده و رسول اوست. و به جا آوردن نماز، دادن زكوة، حج خانه خدا و روزه ماه رمضان، اين است اسلام.»[11] كاشف الغطاء از علماي برجسته شيعه در اين باره مي‏گويد: كسي كه ايمان به خدا و رسولش و روز قيامت داشته باشد، مسلمان است و جميع احكام اسلام بر او جاري مي‏شود، خون و مال و عرضش، محترم مي‏گردد نه اينكه به علت عدم اعتقاد به امامت از مسلمان بودن خارج گردد (معاذاللَّه).[12] اما اگر مقصود از مخالفت با حضرت علي (ع) عناد با اوست و منظور كساني است كه آن حضرت را سب مي‏كنند، البته شيعه معتقد است كه چنين گروهي ملعون و كافر هستند، چگونه كسي كه امام الموحدين، اخ الرسول و زوج البتول را سب و دشنام نمايد يا امر كند به سب او كافر نباشد؟ در حاليكه پيامبر (ص) فرموده است: «كسي كه علي (ع) را سب نمايد، هر آينه مرا سب كرده و هر كس مرا سب كند به تحقيق خدا را سب كرده است.»[13] آيا كسي خدا و رسول او را سب كند كافر نيست؟
و باز اگر مي‏بينيد شيعه، سبّ كننده علي (ع) و فرزندان او را كافر مي‏داند، بخاطر كلام نوراني پيامبر اكرم (ص) است كه فرمود: «كسي كه اهل بيت مرا سبّ كند از خداي تعالي و از اسلام مرتد شده است و كسي كه مرا درباره عترتم اذيت كند لعنت خدا بر او باد.»[14]پس دشمن علي (ع) كافر است، چون حضرت ختمي مرتبت فرمود: « علي (ع) را دوست نمي‏دارد مگر مؤمن و او را دشمن نمي‏دارد مگر كافر.»[15]

پي نوشت ها:
[1] . تاريخ طبري، ج2، ص 63 – 62 – تاريخ كامل ابن اثير، ج2، ص 41 – 40، مسند احمد، ج1، ص 111 و شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج13، ص 210 – 212.
[2] . العمده، ص 180 – 183، مسند احمد، ج3، ص 32، فضائل الصحابه، ج2، ص 623، الغدير ج1، ص 51 و ص 201 – 197.
[3] . حلّي، شرح تجريد الاعتقاد، تعليقه جعفر سبحاني، قم، انتشارات مؤسسه امام صادق (ع)، چاپ اول، سال 1375، ص 192.
[4] . العمدة، ص 139، مناقب ابن مغازلي ص 26 – 25، الغدير ج1 ص 15 – 14. طبراني، المعجم الكبير، دار احياء التراث العربي، چاپ دوم، ج2 ص202 رقم 92.
[5] . حلي، شرح تجريد الاعتقاد، تعليقه جعفر سبحاني، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، چاپ اول، 1375، ص 192.
[6] . رباني گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب كلامي، دفتر تحقيقات و تدويت كتب درسي مركز جهاني علوم اسلامي، چاپ اول، 1377، ص 306 به نقل از تصحيح الاعتقاد ص 109.
[7] . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، انتشارات الاسلاميه، ج 25، ص 266، باب 10، ح 7.
[8] . همان، ص 265، باب 10، ج 6.
[9] . فرق و مذاهب كلامي، ص 308 به نقل از الاعتقادات في دين الامامية ص 71.
[10] . همان به نقل از تصحيح الاعتقاد ص 109.
[11] . كليني، اصول كافي، سيد جواد مصطفوي، تهران، نشر فرهنگ اهل بيت، ج 3، ص 39.
[12] . كاشف الغطاء، محمد حسين، اصل الشيعه و اصولها، دار الفواء، چاپ اول، 1410ه‍ 1990م، ص 135 – 134.
[13] . مسند احمد، كتاب باقي مستد الانصار، حديث 25523.
[14] . سلطان الواعظين شيرازي، شبهاي پيشاور، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1372، ص 782 – 780 به نقل از صواعق المحرقه ابن حجر مكي.
[15] . سلطان الواعظين شيرازي، شبهاي پيشاور، تهران، ص 134 – 135 به نقل از تفسير سيوطي، تفسير ثعلبي، شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد