بهائیت، پیوند عمیق و همه جانبه با امپریالیسم تزاری (2)
3. جایگاه افنان نزد رهبران بهائیت
محمدتقی افنان ( بزرگ افنان، و وکیل الدوله ی روسیه)، هنگام ظهور علی محمد باب، 15 سال داشت و «قبل از جمیع افنان» به باب ( و بعداً به حسینعلی بهاء) گرایش نشان داد. (1) وکیل الدوله از جایگاهی بلند نزد رهبران بهائیت ( بهاء و عباس افندی) برخوردار بود، بهاء در الواح خود کراراً از وی یاد می کند و او را با عناوینی چون «یا مظهر وقاری» و «یا مظهر مظلومیتی» می ستاید. (2) چنانکه عباس افندی نیز او را با تعابیری چون: « حضرت فرع جلیل سدره ی مبارکه، جناب حاجی میرزا تقی افنان… روحی له الفداء»(3) یا «حضرت متصاعد الی الله حاجی میرزا محمد تقی افنان» مورد تجلیل قرار می دهد. (4)
وکیل الدوله نهایتاً در 5 رمضان 1329 ق در حیفا ( محل سکونت و مرکز فعالیت عباس افندی) درگذشت و کنار مرقد باب به خاک رفت. (5) پس از مرگ وی عباس افندی زیارتنامه ای برای وی نوشت. (6)
4. افنان و ترویج بهائیت
خانواده ی افنان، در ترویج و تبلیغ بهائیت، فعال بودند و در این راه، از امکانات تجاری و اقتصادی خود نیز بهره می جستند. حسن موقر بالیوزی ( از سران بهائیت) می نویسد: «خاندان افنان که از اقوام «باب » به شمار می روند دارای تجارت وسیع بودند. حاجی میرزا محمد علی، پسر حاجی میرزا سید محمد ( دایی حضرت باب)، در هنگ گنگ اقامت داشت و برادرش، حاجی میرزا محمد تقی وکیل الدوله، نیز در یزد زندگی می کرد (و بعدها به عشق آباد رفت). یک یا دو نفر از افنان نیز همیشه در بمبئی اقامت داشتند و در آنجا چاپخانه ی بزرگ و مطبوعات وسیعی را اداره می نمودند و در همانجا بود که اولین کتب بهائی از قبیل اقتدارات و کتاب مبین با دستخط مشکین قلم به چاپ رسید. آقا نورالدین در پورث سعید با نام نورالدین حسن به تجارت اشتغال داشت و حاجی میرزا سید حسن افنان کبیر، برادر زن باب به همراه پسرش حاجی سید علی که همسر فروغیه خانم یکی از دختران بهاء بود نیز در بیروت سکونت داشتند. علاوه بر اینها، خاندان افنان، شرکاء و همکاران دیگری نیز در سایر مراکز تجارتی داشتند. از جمله ی این شرکاء، یکی آقا علی حیدر شیروانی ( قبل از نقل مکان به طهران) بود در قفقاز، و دیگری حاجی شیخ محمد علی بود که در استانبول با آنان همکاری می نمودند… »(7)
در مورد حاجی میرزا محمد افنان ( متولد 1279، پسر چهارم محمد تقی افنان از دختر حاج میرزا حسنعلی دایی کوچک تر باب) نیز نوشته اند که: در یزد به تجارت پدر اشتغال داشت. در 1308 به بمبئی رفت و به شرکت برادرش ( حاجی میرزا محمود) و نیز حاجی سید میرزا و حاجی سید محمد به تجارت با چین و ایران پرداخت. زمانی که پدرش حاج محمد تقی، به همکاری تجاری با آقا علی حیدر شیروانی ( از اعضای دولت روس) پرداخته و به سمت وکیل التجاری روسها منصوب شد، حاج میرزا محمد از سوی پدر در 1311 ق برای تصفیه ی امور تجارتی به تهران آمد و با ایادی امرالله و حاجی ابوالحسن امین اردکانی، « مصاحب و معاشر گشت و در مشورتهای سری امری با آنان بود. » چنانکه در سفر محمدتقی افنان برای ساختن مشرق الاذکار عشق آباد، پدر را همراهی کرد. (8) محمد طاهر مالمیری، از فعالان و مبلغان بهائی، علاوه بر میرزا محمد، برادر بزرگ وی: حاجی میرزا محمود افنان، و نیز پسر میرزا محمود: میرزا حبیب الله را حامی و مروج بهائیت می شمارد. (9) به نوشته ی مالمیری: میرزا محسن ( پسر حاجی میرزا حسن افنان کبیر: برادر زن باب، و پسر عموی مادری او در یزد)(10) نزد عباس افندی به سر می برد. (11)
وکیل الدوله- چنانکه منابع بهائی در داستان بهائی شدن میرزا جعفر هادی اوف رحمانی شیرازی ( جهرمی الاصل)، مقیم عشق آباد (12)، آورده اند- در تبلیغ افراد به بهائیت، گاه از «برهان قاطع»!(13) نیز (البته از نوع ترکه ی خاردار انار! ) بهره می جست. (14)
می رسیم به پیوند آشکار و گسترده ی خاندان باب با روسیه ی تزاری.
5. پیوند افنان با روسیه
بر بنیاد اظهارات اسدالله مازندرانی، نویسنده و مبلغ مشهور بهائی: آقا علی حیدر (شیروانی) «از اعضای دولت روسیه» در تهران بود که توسط حاجی ابوالحسن امین اردکانی (بهائی سرشناس و صندوقدار تشکیلات فرقه) به مسلک بهائیت در آمد و با نامه ای که اردکانی به حاجی میرزا محمد تقی افنان و حاجی سید میرزا نوشت، آقا علی حیدر طرف تجارت افنان قرار گرفت و متقابلاً «به اقدام و درخواست» آقا علی حیدر، محمد تقی افنان، «وکیل التجاره ی» دولت روسیه گردید. (15) علی حیدر شیروانی، از مقربان عباس افندی بود و زمانی که مرد از سوی عباس افندی «صورت زیارتی در حقش صدور یافت. »(16)
منابع گوناگون بهائی و غیر بهائی، به پیوند آشکار محمد تقی افنان با دولت روسیه اعتراف دارند. اسدالله مازندرانی می نویسد: «. . حاجی میرزا محمد تقی افنان… سالها نمایندگی تجارتی دولت روس داشته به عنوان وکیل الدوله معروف بود… ». (17) حاج محمد طاهر مالمیری، از مبلغان بهائی در یزد و شهرهای دیگر(18)، و از دوستان و معاشران نزدیک محمد تقی افنان، نیز در خاطرات خویش، ضمن شرحی پر آب و تاب در تعریف از خویشاوندان مادری باب چنین می گوید: « … حاجی میرزا محمد تقی وکیل الدوله، نماینده ی رسمی دولت روس، با نشان مخصوص و بیرق بالای سر درب خانه ی شریفشان ممتاز از دیگران بودند. . .(19) روزی که نشان طلای بزرگ از طرف دولت روس برای ایشان رسیده بود چند نفر از تجار را در بیت شریفشان دعوت فرمودند و دو ساعت این نشان را زدند. بعد از آن دیگر هرگز این نشان را بر خود قرار ندادند. »(20) که البته جمله ی اخیر( مبنی بر ادعای عدم استفاده از نشان دولت روسیه) درست نبوده و این امر عیناً در مراسم نصب سنگ بنای عمارت مشرق الاذکار بهائیان در عشق آباد نیز تکرار گردید( از این مراسم سخن خواهیم گفت). آواره نیز خاطر نشان می سازد که: محمد تقی افنان، « دارای علاقه جاتی چند در روسیه » بود(21).
سید ابوالحسن حائری زاده ی یزدی، از فعالان نهضت ملی کردن صنعت نفت، و وکیل مشهور و مکرر مجلس شورای ملی در عصر قاجار و پهلوی است. وی، که در نوجوانی، حادثه ی درگیری مسلمانان و بهائیان در یزد ( سال 1321 ق) را درک کرده است، طی نطقی افشاگرانه در مجلس شورای هجدهم، مورخ 18 مهر 1334، این چنین از ارتباط افنان با دولت روسیه ( و کلاً پیوند سران بابیت و بهائیت با بیگانگان) پرده بر می دارد:
خدا رحمت کند مرحوم مستشارالدوله ی صادق را … می گفت: هر وقت خارجیها یک خوابهایی می بینند برای ما، یک مشت دین درست می شود در ایران… حالا بازار به اسم حزب و مسلک و مرامنامه گرم است، آن وقت هم بازار دین سازی رواج بود. خارجیها برای استفاده ی خودشان که ستون پنجم را تقویت کرده باشند از این حرفها درست می کردند…
بچه بودم مرا بردند یزد. چهار پنج سال قبل از مشروطیت بود. مرحوم جلال الدوله حکومت یزد بود. آن موقع باز یک جنجال و هیاهویی شد. به عنوان اینکه «بابی کشتند» عده ای را کشتند. خود من آنجا توی کوچه ها که می رفتم یک خانه ای بود که بیرق روسها بالای آن بود، می گفتند: منزل آگند ( agent) [دولت روسیه است]. او یکی از فامیلهای سید علی محمد باب بود که آنها را به نام افنان ( می گفتند). در اغلب شهرستانها – آنچه من تحقیق کردم – عوامل غیر مستقیمی که روسها یا انگلیسها داشتند همینها بودند…
بهائیان، ستون پنجم روسیه بودند. [در عشق آباد] مشرق الاذکار داشتند و کمکشان می کردند و تاجرباشیهایشان و وکیل باشیهایشان، از آنها بود. یک عده ی دیگر [= ازلیها] هم مال انگلیسها بودند. بعد از اینکه انقلاب [کمونیستی] روسیه شد… آنها مثل اینکه ضعیف شد. دستگاهشان، لذا ارباب دیگری [= دولت انگلیس] برای خودشان پیدا کردند و رفتند ستون پنجم یک دولت دیگری شدند… (22)
شرح جالبی نیز که لرد کرزن، سیاستمدار و نویسنده ی مشهور انگلیسی، در کتاب خود راجع به نمایندگان کنسولی و تجاری روس تزاری در نقاط شرقی ایران در عصر قاجار به دست داده است، پرتو بیشتری بر شناخت ماهیت و مواضع امثال محمد تقی افنان می افکند. کرزن خاطر نشان می سازد که: «روسیه در نواحی شرقی… [ایران] به صورت مدبرانه یعنی در جامه ی بازرگانی رخنه کرده است. [ این دولت] کنسول و نمایندگان کنسولی رفته رفته در بنادر و شهرهای متعدد گماشت، ابتدا در رشت درعهد سلطنت محمد شاه و سپس در استرآباد، گز، مشهد سرو شاهرود، و از این حدود هم به تدریج در نقاط شرقی که مرحله ی نهایی آن به طوری که شرحش گذشت تعیین سرکنسول به سال 1889 در مشهد بود و در هر جا که نصب نماینده ی رسمی قرین صلاح نبود نمایندگی در لباس روحانی و معمولاً هم از میان ارامنه ی متولد روسیه و یا افرادی که در کار تجارت بودند استخدام نمود که مقصود و مرام او را انجام بدهند و بدین ترتیب شبکه ی فعالیت را در سراسر خطه ی خراسان بسط داد تا این عمال در همه جا هیبت کلان همسایه ی شمالی را مستقر سازند و برکات و آثار نفوذ او را در اذهان رسوخ دهند. »(23)
6. افنان، و التجا به بیگانگان
خاندان افنان، به دلیل پیوند و همکاری مستقیم خویش با دولت روسیه، راه ارتباط والتجای به دولتهای بیگانه را یاد گرفت و حل مشکلات خویش را در پناهندگی به آنها می جستند. چنانکه در جای دیگر گفته ایم: طبق نوشته ی منابع بهائی، پس از قتل دو تن از بهائیان اصفهان توسط ظل السلطان ( سلطان الشهدا و محبوب الشهداء) بهائیان تصمیم داشتند ملتجی به روس و انگلیس شوند، که البته میرزا حسینعلی بهاء، چون این عمل را در آن شرایط، برای بهائیان نتیجه بخش نمی دید، این عمل را نپذیرفت. نکته ی جالب توجه در این ماجرا از آن است که تصمیم یاد شده، در یزد و «به تصویب و مشورت بعضی آقایان افنان» گرفته شده بود. (24)، که قاعدتاً مقصود، همین میرزا محمد تقی وکیل الدوله و نزدیکان او است.
7. وکیل الدوله و بنای مشرق الاذکار در عشق آباد روسیه
پیوند مثلث «افنان – روسیه- بهائیت»، بیش از هر جا و هر زمان، خود را در بنای مشرق الاذکار بهائیان توسط وکیل الدوله نشان داد که با پشتیبانی آشکار روسها انجام گرفت. محمد تقی وکیل الدوله، از سوی عباس افندی، وکالت و دستور یافت که اولین معبد و مرکز تبلیغی بهائیان در جهان (مشرق الاذکار) را در عشق آباد روسیه ( واقع در ترکمنستان فعلی) بنیاد نهد و او نیز این مأموریت را (با پشتیبانی روسهای تزاری) به پیش برد. عباس افندی در لوح ابن ابهر می نویسد:« حضرت فرع جلیل سدره ی مبارکه، جناب حاجی میرزا تقی افنان را به عشق آباد فرستادیم تا در آنجا به فضل و عنایت جمال ابهی [= حسینعلی بهاء] و روحانیت حضرت اعلی [= علی محمد باب]، تأسیس مشرق الاذکار نمایند. » در نوشته ای دیگر، مورخ 9 مارس 1916 /5 جمادی الاول 1334 ق، وکیل الدوله را به پاس این عمل، به منزله ی «مؤسس جمیع مشرق الاذکارهای دنیا» شمرده و می افزاید: « حقیقتاً نفس مبارکی بود. روحی له الفداء». (25)
وکیل الدوله، در اجرای فرمان عباس افندی، همراه دو پسرش: میرزا محمد و سید آقا در اواسط جمادی الثانی 1320 ق وارد عشق آباد شد و مورد استقبال بهائیان قرارگرفت. (26)
سخن از پشتیبانی آشکار روسها از بهائیان در بنای مشرق الاذکار عشق آباد به میان رفت. اسدالله مازندرانی، مبلغ مشهور بهائی، در شرح پر آب و تابی که از مراسم مزبور به دست داده می نویسد: در رمضان 1320 ژنرال سوبوتیج، حاکم روسیه در منطقه ی عشق آباد و حومه، « با جمعی کثیر از اعضاء حکومتی و هم جمیعتی کثیر از بهائیان حاضر شده و در وسط عمارت که مرتفع تر از همه جا بود چادر افراشته، زینت نموده، فرشهای نفیس گستردند و میز و کراسی (27) چیدند و فواکه و حلویات که درخور حضور جنرال مذکور بود حاضر ساختند و جنرال اوراق تاریخ بنا که به خط روسی و هم فارسی مرقوم شده[ه] و در جعبه ی فضه(28) قرار داشت در محلی که برای دفن مقرر گشت زیر اولین سنگ بنا نهاد و در حالی که حاجی وکیل الدوله نشانهای دولت روس و امیر بخارا [را] را نصب بر لباسش داشت و پهلوی جنرال سوبوتیچ ایستاده بود» عکس دسته جمعی برداشتند. (29)
شوقی افندی نیز، ضمن اشاره به عنایت بسیار عباس افندی به محمد تقی افنان، و نقش وی در بنای مشرق الاذکار عشق آباد، به حضور ژنرال کروپاتکین ( فرماندار کل ترکستان روسیه) به نمایندگی از طرف امپراطور روس در مراسم نصب سنگ بنای مشرق الاذکار در 1320 تصریح دارد. (30)
از مشرق الاذکار بهائیان در روسیه، و حمایت گسترده و آشکار روسها از فرقه در آن کشور، به تقصیل در مقاله مربوط به عشق آباد سخن خواهیم گفت.
5. نقش کارگزاران دولت روسیه در ترجمه و ترویج آثار فرقه
روابط و همکاری افسران و دیپلماتهای روسی در ترجمه و ترویج آثار بهائیت، از نکات بودار و تأمل برانگیزی است که برخی از مطلعان، به درستی، آن را شاهدی بر پیوند روسیه و بهائیت گرفته اند. در این زمینه، به عنوان نمونه، می توان از باطوشقوف صاحب ( نماینده ی روسیه در تهران) و نیز کاپیتان تومانسکی ( افسر تزاری در عشق آباد) یاد کرد که ذیلاً به معرفی آنها و پیوندشان با بهائیان می پردازیم.
1. باطوشقوف، کنسول روسیه در تهران
میرزا حسن ادیب طالقانی ( متوفی 1337 ق در تهران) از مبلغان سرشناس بهائی و به اصطلاح از «ایادی امرالله» در زمان عباس افندی است. منابع بهائی از وی، به عنوان عضو و رئیس محفل بهائیان تهران در دوره های اولیه، و یکی از مؤسسان مدرسه ی بهائی تربیت در تهران ( 1317 ق) یاد می کنند. (31)
به نوشته ی مازندرانی در ظهور الحق: ادیب طالقانی « با اعضای سفارت روسیه و فرانسه و غیره هما مراود و معاشر بود و حسب میل باطوشقوف صاحب، قونسول سفارت روس، در سال 1313 رساله ای در تاریخ حیات» باب و بهاء «نگاشته تسلیم وی نمود» که در حاشیه ی صفحه ی آخر آن، از این کنسول روسی، با عنوان «دوست بلند مرتبه و یار پر سعادتمان، جناب جلالتمآب فخامت نصاب باطوشقوف صاحب، که احسان و افضال او عالی بوده و خداوند وی را به آرزوهایش برساند» یاد کرده و با نگارش رساله « به خط خود» و ارسال آن «محض یادگار، خدمت» کنسول، اظهار امیدواری کرده بود که مورد «قبول» ایشان قرار گیرد. تقدیم رساله به کنسول توسط ادیب طالقانی نیز در شب 15 ذی قعده ی 1313 ق، یعنی 3 روز پیش از قتل ناصرالدین شاه صورت گرفته واین کار، مایه ی جلب مساعدت سفیر برای حفظ جان بهائیان در روزهای پس از مرگ شاه شده است. به نوشته ی اسدالله مازندرانی: « باطوشقوف مذکور، الفت تامه با ادیب داشت و صورت لوحی که از قلم حضرت عبدالبهاء در حق وی صدور یافت چنین است:
هوالله.
سرکار باطوشقف صاحب علیه بهاءالله الابهی ملاحظه نمایند. هوالله، سرکار باطوشقف صاحب، در صون حمایت پروردگار محفوظ باشند و به الطاف کردگار خوشنود و مأمون. خدمات آن حضرت در این انجمن الهی واضح و مشهود، و نور ساطعش در افق عالم چون ستاره ی صبحگاهی و در اشد وضوح، به یقین بدان که هر نقش و صورتی که در صحائف صفحات مشاهده می فرمایی عن قریب زائل و چون سایه ی بی پایه و چون نجم حادث آفل، و لکن این نّیر خدمات سرکار از فجر وجود متلالی ء [کذا] و با هر صد هزار شکرانه لازم که به این موهبت فائز گردید، و البهاء علیک ع ع ». (32)
2. کاپیتان تومانسکی، افسر روسیه در عشق آباد
الکساندر جی. تومانکسی (33) (1861- 1920)، «یکی از صاحب منصبان توپخانه ی روس در عشق آباد»(34) و از مأموران زبده ی آن کشور، با بهائیان به ویژه با ابوالفضل گلپایگانی و مهدی گلپایگانی ( دو نویسنده و مبلغ مشهور بهائی) در ترجمه و ترویج آثار بهائیان، همکاری گسترده داشت.
سروالنتین چیرول، از اعضای مهم وزارت خارجه ی انگلیس و مدیر اداره ی قسمت خارجی روزنامه ی تایمز لندن ( 1899- 1912) است که در سال 1902 ایران را به گام سیاحت ( کسب اطلاعات) پیمود. این مخبر مشهور و زبردست تایمز لندن، از کسانی است که وزارت خارجه ی بریتانیا در مورد قرار داد 1907 ( تجزیه ی ایران به مناطق نفوذ روس و انگلیس) با وی رایزنی کرد. وی کتاب مشهور و معتبرش: مسئله شرق وسطی یا چند مسئله ی سیاسی راجع به دفاع هندوستان ( طبع لندن، 1903) را به فرمانفرمای انگلیسی هند: لرد کرزن مشهور، تقدیم کرده است.
چیرول، این مقام مهم و مطلع انگلیسی، در کتاب خود، بهائیان را جاسوس روسها معرفی می کند. وی «کاپیتان تومانسکی» را از مبارزترین مأموران و عاملان آن دولت شمرده و حتی اشاعه ی بابیگری را نتیجه ی علاقه ی روسها و اقدام در انتشار آثار آنان می داند. این مورخ معتبر اضافه می کند که تومانسکی در این راه به دولت متبوع خود خدمت کرد. (35) نصرت الله محمد حسینی، نویسنده ی بهائی، ضمن اشاره به پژوهشهای تومانسکی راجع به بهائیت، خصوصاً آثار بهاء، به نکته ی در خور توجهی اشاره می کند. وی می نویسد: «… تومانسکی خاور شناس و افسر روس… با زبانهای عربی و فارسی آشنا بوده و علاوه بر مدتی اقامت در عشق آباد چند بار به منظور انجام مأموریتهای خویش به ایران نیز رفته بود. »(36)
کاپیتان تومانسکی، با «راهنمایی و معاونت» و «مساعدت» میرزا ابوالفضل گلپایگانی ( نویسنده و مبلغ مشهور بهائی) و میرزا یوسف رشتی، کتاب اقدس بهائیان را ( همراه به چند لوح از حسینعلی بهاء) به روسی برگرداند. و در سال 1899 درسنت پترزبورگ ( پایتخت تزار) به چاپ رساند. (37) انتشار نشریه ی ماوراء بحر خزر نیز کار دیگری بود که تومانسکی در نظر داشت به دست ابوالفضل گلپایگانی انجام دهد (ولی ظاهراً این مقصود انجام نگرفت و به دست دایی زاده ی ابوالفضل: سید مهدی گلپایگانی، دیگر مبلغ مشهور بهائی، صورت پذیرفت). اسدالله مازندرانی، نویسنده و مبلغ شاخص بهائی، تومانسکی را « از دوستداران» بهائیت خوانده و می نویسد: « مسیو تومانسکی، مستشرق معروف روسی، که با میرزا ابوالفضل معاشرت داشت و می خواست به واسطه ی او جریده ی ماوراء بحر خزر را به فارسی منتشر سازد و او کتاب اقدس را به انضمام بعضی الواح روسی ترجمه و طبع و نشر نمود و صدها نفوس دانشمند روسی که اطلاعات کافیه در این امر حاصل کرده بسیاری از آثار خطی و تصویرها به دست آورده ترجمه و بحثهای دقیق کردند و طبع و نشر نمودند، به نوعی که مخزن ادبی مسکو و لینگراد فی الحقیقه یک محفظه ی وسیعه ی این امر می باشد. »(38)
گفتنی است که ابوالفضل گلپایگانی در ایام اقامتش در سمرقند( سال 1310ق) رساله ی اسکندریه را به نام مسیو الکساندر تومانسکی تألیف کرد و تومانسکی بخشی از آن رساله را در جلد هشتم از زپیسکی ( مجله ی روسی متعلق به شعبه ای از انجمن همایونی روسی آثار عتیقه ) در سالهای 1893 – 1894، صص 31- 41، به چاپ رساند. (39) گلپایگانی در کتاب مشهور خود: فرائد، نیز از این افسر روسی، با عنوان «کپیتان(40) معظم حضرت الکساندر تومانسکی روسی» یاد می کند. (41)
از نامه ی ابوالفضل گلپایگانی به اسدالله خان وزیر ( از سران بهائیت در اصفهان) برمی آید که در ماجرای درگیری مسلمانان و بهائیان عشق آباد پس از قتل محمدرضا اصفهانی (محرم 1307 ق)، برخی از «دانشمندان روسیه و ارامنه» در منطقه ی عشق آباد که با گلپایگانی دوستی و معاشرت داشته اند در به اصطلاح «اثبات شرارت» مسلمانان «نزد اولیای دولت بهیّه، کوشش وافی » کرده و به نفع بهائیان نزد سلیسچی ( فرستاده ی تزار ) «و سایر بزرگان» روسیه شهادت داده اند(42)، که می توان حدس زد «دانشمندان روسی و ارامنه ی » مزبور، کسانی چون همین کاپیتان تومانسکی بوده اند.
طبق گزارش منابع بهائی: ابوالفضل گلپایگانی، در تکاپوهای خود، به یک مجموعه نفیس خطی کهن متعلق به دوران شکوه تمدن و فرهنگ اسلامی ایران ( کتاب حدودالعالم) دست یافت و به جای تحویل آن به کتابخانه های معتبر ایران، و حفظ آن در گنجینه ی میراث علمی و تاریخی این سرزمین، آن به کتابخانه های معتبر ایران، و حفظ آن در گنجینه ی میراث علمی و تاریخی این سرزمین، آن را به تومانسکی «اهداء» کرد. تومانسکی نیز ضمن درج مقاله ای به زبان روسی در معرفی این اثر و شرح «خدمت» ابوالفضائل گلپایگانی در یافتن آن، زمینه ی تحویل نسخه ای عکسی از کتاب ( توسط استاد تومانسکی: روزن) به موزه ی آسیایی آکادمی روسیه را فراهم آورد و نهایتاً پس از مرگ تومانسکی، این نسخه ی خطی و منحصر به فرد توسط همسر تومانسکی، و به تشویق مینورسکی ( کنسول پیشین روسیه ی تزاری در ایران، و مستشرق مشهور بعدی در انگلستان) به آکادمی لنین گراد فروخته شد و سالها بعد، به عنوان یکی از انتشارات آکادمی علوم شوروی، و به نام بارتلد ( مستشرق روسی) در تاریخ 1930 میلادی طبع و نشر یافت. (43)
برخی از تحلیلگران، ضمن یهودی تبار خواندن تومانسکی، اقدامات وی را ( در لایه های عمیق تر ماجرا) در راستای پیوند میان بهائیت و صهیونیسم تلقی می کنند. اظهارات روزنامه ی الاتحاد ( چاپ ابوظبی) در این زمینه، در خور تأمل و تحقیق است. (44)
علاوه بر تومانسکی، کسان دیگری نیز از روسیان ( همچون بارون روزن، کاظم بیگ الکساندر قاسمویچ و ژوکوفسکی)، در پوشش خاورشناس یا محقق، راجع به بابیه و بهائیه قلم زده اند(45)، که به جا است در مورد آنها و بستگی های پنهان و آشکارشان به دولت تزاری تحقیقی صورت گیرد. ذیلاً پیرامون برخی از آنها توضیحاتی می دهیم.
3. بارون روزن
بارون ویکتور رومانویچ روزن(46) ( 1849 – 1908)، خاور شناس صاحب نام روسی، استاد مطالعات شرقی در دانشگاه پترزبورگ و عضو فرهنگستان علوم در روسیه است که در جمع آثار باب و بهاء تلاش فراوان کرده است(47) و نشریه ی بهائی آهنگ بدیع، از وی به عنوان استاد و مشوق تومانسکی یاد می کند. (48) مقامات مهم دولتی روزن در روسیه، خود گواه بستگی او به آن رژیم است. در عین حال، توجه به ماجرای زیر، در معرفی ابعاد این پیوند و همکاری، سودمند است.
می دانیم که پیشوای بهائیان ( حسینعلی بهاء) در دهه ی 1280 ق نامه ی مفصلی ( که در منابع بهائی، به لوح سلطان مشهور است) از تبعیدگاه خود در عکای فلسطین به ناصرالدین شاه نوشت و مأموریت رساندن آن به دست شاه را به جوانی نیشابوری موسوم به بدیع سپرد. بدیع، طی نامه ای که از بهاء به دستش رسید، از مأموریت خود مطلع شد و همراه لوح سلطان، خود را به تهران رسانید و به طور قاچاقی در سر راه قرار گرفت و گفت حامل پیغامی است. شاه (که سابقه ی سوء قصد بابیان به وی در آغاز سلطنت، هنوز در ذهنش بود) فوراً حکم به دستگیری او داد. با دستگیری بدیع، لوح به دست شاه افتاد و بدیع در زندان به قتل رسید.
نکته ی قابل تأمل در این رویداد، آن است که متن لوح سلطان، همراه با نامه ی محرمانه ی بهاء به بدیع، به دست کنسول روسیه در ایران رسید و وی آن را به پایتخت روس تزاری فرستاد و سرانجام به دست روزن رسید. حسن موقر بالیوزی ( از سران شاخص بهائیت می نویسد: « متن این کلمات و لوح سلطان به دست قنسول روس در ایران رسید و او آن را به سن پطرزبورگ فرستاد و گامازوف، رئیس مؤسسه ی زبانهای شرقی، آن را به مجموعه ای در این مؤسسه سپرد. بارون روزن نسخه ای از کاتالوگی را که حاوی این مجموعه بود برای [ادوارد] براون فرستاد که در آن متن کامل لوح سلطان موجود است. »(49)
درهمین زمینه گفتنی است که ادوارد براون ( خاور شناس مرموز انگلیسی) که خود خلاصه ای از سوره ی هیکل ( نوشته بهاء) را به زبان انگلیسی در JRAS، اکتبر 1889، برگردانده، می نویسد: متن کامل سوره ی هیکل را بارون روزن ( Rosen) در جلد ششم مجموعه ی انستیتو علوم زبانهای شرقی، چاپ سن پترزبورگ، انتشار داده است، که درباره ی آن در شماره ی آوریل 1892 JRAS تذکر داده ام. (50)
4. الکساندر کاظم بیگ
کاظم بیک، استاد ادبیات فارسی در دانشگاه پترزبورگ و رئیس مدرسه ی زبانهای شرقی در روسیه، تبار اسلامی داشت اما در جوانی مرتد شد و آیین آباء و اجدادی خود را به مسیحیت ( آیین رسمی قدرت حاکم بر روسیه) تغییر داد. از آنجا که سابقه ندارد افراد فرهیخته و آگاه مسلمان، دیانت «جامعه و کامل» اسلام را وانهاده و به سوی دیگر ادیان ابراهیمی ( که هرگز جامعیت و کمال اسلام را ندارند) روند، و نیز با توجه به مقامات حساس کاظم بیگ در رژیم تزاری، به سادگی می توان حدس زد که این عمل وی از «شوائب سیاسی»، خالی نبوده است. کاظم بیگ کتابی با عنوان باب و بابیت انتشار داده که که در آن از باب و اتباع وی جانبداری کرده است. وی در گردآوری مواد و مصالح کتاب خود، از کسانی چون سوروگین (منشی سفارت روس در تهران)، خانیکوف و ماشینش ( به ترتیب: سرکنسول روسیه در تبریز و مترجم آن کنسولگری ) بهره گرفته است.
معرفی ( جانبدارانه ی » او در منابع بهائی، نکات رهگشایی را مورد وابستگی او و کارش به دولت تزاری به دست محققان می دهد:
میرزا الکساندر کاظم بیک ( بیگ) (1802- 1870)، خاورشناس شهیر روس، در جوانی از آیین اسلام برگشت و به مسیحیت روی آورد. سالها در روسیه در چند مدرسه ی عالی و دانشگاه به تدریس زبانهای شرقی اشتغال داشت. چند سال استاد ادب فارسی در دانشگاه سن پترزبورگ st. petersburg بود و سرانجام به ریاست مدرسه ی زبانهای شرقی منصوب شد.
اثر کاظم بیک در خصوص امر بدیع تحت عنوان باب و بابیت(51)، نخستین کتابی است که در مغرب زمین ( اروپا) در خصوص امر بدیع [=بهائیت] انتشار یافته است. کاظم به یک خلاصه ی کتاب مذکور را به فرانسه در چند شماره از نشریه ی jurnal Asiarique تحت عنوان «باب و بابیان Bab et les Babis » انتشار داده است. (52)
اگر چه منبع مهم نگارش کتاب کاظم بیک ناسخ التواریخ ( تاریخ قاجاریه است) و لکن نامبرده اصولاً مهملات ناسخ التواریخ را رد می کندو از حضرت باب و اصحاب آن حضرت دفاع می نماید.
کاظم بیک همچنین از اطلاعات شاگرد خویش سوروگین Sevrugin که بیست سال در ایران اقامت داشته و مدتی منشی سفارت روس در طهران بوده استفاده کرده است. این اطلاعات به وسیله ی خانیکوف Khanykov سرکنسول روسیه در تبریز به کاظم به یک داده شده است. منبع دیگر نگارش کتاب کاظم به یک اطلاعات ماشینش Mochenin مترجم کنسولگری روسیه در تبریز بوده است… (53)
تحقیقات اخیر پژوهشگران (54)، آگاهی های سودمندی راجع به کاظم بیک، و شبکه ی روابط صلیبی- استعماری او، به دست می دهد:
به نوشته ی روبن واترفیلد: کاظم بیک ( با نام اصلی: محمد علی) فرزند قاضی «دربند» ( از بلاد قفقاز) و نوه ی یکی از وزرای فتحعلی شاه، بود. وی در سالهای 1822- 1823 با میسیون تبشیری «بازل» پیوند خورد و در خدمت اهداف ( ضد اسلامی/ روسی) آن در آمد.
میسیون بازل، انجمنی از مبلغان مسیحی آلمانی بود که با حمایت رسمی تزار روسیه، و مجوز وزارت امور دینی پطرزبورگ، در قفقاز اشغالی به تبلیغ مسیحیت «پروتستان» در بین مسلمانان اشتغال داشت و در واقع، راه را برای سلطه ی همه جانبه ی تزاریسم بر آن منطقه ی اسلامی، هموار می ساخت. (55) طبق گفته ی دو تن از اعضای این میسیون: آقایان اسمیت و ج. دوایت ( که بنیانگذار میسیونری و تبلیغ مسیحیت وارداتی در آذربایجان به شمار می روند): میسیون بازل، که در اصل مربوط به سوئیس بود، در سال 1822 موفق گردید نظر مساعد تزار را برای تبلیغ مسیحیت در نقاط مرزی ایران و روسیه ( حد فاصل دریای خزر و دریای سیاه) جلب کند. (56) اعضای این میسیون در ایران نیز از الطاف دولت انگلیس بهره مند بودند. برای نمونه، کاپیتان کمپبل، کنسول وقت انگلیس، در شهر تبریز خیلی به اینان محبت داشت و خانه ی خود را برای برقراری جلسات هفتگی و سخنرانیها به مدت سه ماه در اختیارشان گذاشت و آنها از اطلاعات و راهنماییهای وی و دکتر کورمیک ( پزشک عباس میرزا) خیلی استفاده کردند. (57)
دانشمند آلمانی، آندرئاس والدبرگر، «انجمن مذهبی بازل» را «جزئی از امپریالیسم مبلغان مسیحی» می شمارد که بین سالهای 1815 تا 1838، آموزش کشیشان و برنامه ریزی مأموریتهای خارجی آنان را به عهده داشت». به نوشته ی او: « از 1822 تا 1838در مجموع 19 مبلغ مذهبی به قفقاز و ایران اعزام شدند ( 14 نفر آلمانی، 6 نفر سوئیسی یک نفر لهستانی). انجمن بازل با محافل مذهبی انگلستان رابطه داشت و از تجربیات آنها استفاده می کرد. در 21 ژوئن 1821، انجمن بازل با اعزام دو مبلغ مذهبی به روسیه فعالیتهای تبلیغاتی خود را در خارج آغاز کرد. پس از آن مبلغان آلمانی در قفقاز گزارشهای خود را به کمیته ی بازل فرستادند. در سال 1825، یک دستور العمل کلی در انجمن بازل تصویب شد، و در آن انگیزه ها، روشها و هدفها و حدود فعالیت مبلغان اعزامی به خارج تعیین گردید. کشیشانی که به مأموریت می رفتند. نسخه ای از این سند را دریافت می داشتند و تعهد می سپردند که آن را اجرا کنند. بعدها برای مبلغانی که عازم ایران شدند. دستورالعمل جداگانه ای نیز ضمیمه ی این سند شد؛ زیرا قسمتی از مقررات مزبور نمی توانست در جامعه ی شیعه مذهب ایران به اجرا گذاشته شود. مبلغان مسیحی، هدف خود را مخفی نگه می داشتند… مسافرت کردن، یادگیری زبانهای محلی و گفت و گو با مردم و جلب اعتماد آنها، توصیه شده بود… »
والدبرگر می افزاید: گزارشهای فردریک هاس ( از اعضای برجسته ی میسیون بازل در شوشی، مرکز ایالت مسلمان نشین و استراتژیک قراباغ در قفقاز) «نشان می دهد که میسیون بازل کاملاً به حمایت قدرتهای استعماری متکی بود. هاس در 1831 در تبریز مدرسه ای برای ارامنه باز کرد که محصلان آن فقط فرزندان اشراف و بزرگان تبریز بودند. یکی از عوامل مساعد برای تبشیر [تبلیغ مسیحیت بین مسلمانان] در ایران، حمایت دولتهای مسیحی صاحب نفوذ در ایران از مبشران بود. الکساندر اول تزار روسیه، در سال 1823 به مبلغان آلمانی که در پطرزبورگ مأموریت داشتند، اجازه داد که به قفقاز نیز مسافرت کنند. در واقع، مبلغان مذهبی فعالیت خود را در سرزمینهایی ( مانند قفقاز) از کشورهای اسلامی ( ایران و عثمان) شروع کردند که یک دولت مسیحی ( روسیه) آنها را تصرف کرده بودند. این امر، استقرار بعدی آنان در ایران را آسانتر ساخت؛ زیرا شهرهای قفقاز، مثل شوشی و شماخی و باکو، فرهنگ و سنن ایرانی داشتند و مبلغان توانستند با آداب و رسوم ایرانیان خوی بگیرند. ورود مبلغان آلمانی به تبریز، در سال 1831، مصادف با توسعه ی نفوذ روسیه و انگلستان در ایران بود… . مبلغان آلمانی تحت حمایت وزیران مختار آن دو دولت در تبریز کار خود را شروع کردند. »(58)
کاظم بیک، وابسته به این میسیون، و برکشیده ی آن بود. روبن ا. واتر فیلد، مؤلف کتاب مسیحیان در ایران، ضمن شرح فعالیتهای این میسیون وارداتی و تحت الحمایه ی روسیه ( بازل) در قفقاز، راجع به کاظم بیک چنین می نویسد:
طبق گزارش میسیون بازل در سالهای 1822- 1823، میرزا محمد علی، فرزند یکی از قضات در بند که پدر او صدراعظم فتحعلی شاه بود، به آیین مسیحیت گروید. پذیرش دین مسیح از جانب یکی از افراد برجسته ی مسلمان، جنبش و هیجان و جنجال فوق العاده ایجاد کرد. زمانی که مبلغان می خواستند او را تعمید دهند و نام گذاری نمایند، اسقف ارتدوکس مقیم در بند اعتراض کرد، ولی میسیون با دریافت مجوز از وزارت امور دینی پطرزبورگ، به کار خود ادامه داد و مراسم تعمید به وسیله ی دکتر گلن [عضو و تحت الحمایه ی انجمن تبلیغ مسیحیت انگلستان] به زبانهای ترکی و فارسی و انگلیسی انجام گرفت.
میرزا محمد علی، جوان تازه مسیحی، الکساندر کاظم بیک نام گرفت و به یکی از سخنرانان عربی دانشگاه قازان و عضو فعال و بنیانگذار بخش شرق شناسی دانشگاه مزبور شد. او بعداً به پطرزبورگ رفت و به اتفاق موچلنیسکی، «بنیاد مطالعات خاورشناسی» را در دانشگاه آنجا تأسیس کرد. نوشته های خطی کاظم بیک به فارسی، مربوط به مباحث جدلی در حق مسیحیت، هم اکنون در کتابخانه پطرزبورگ نگهداری می شود.
بعد از گرایش میرزا محمد علی به مسیحیت، در سال 1823، اعضای میسیون بازل، از استراخان، به شوشی [قراباغ] انتقال یافتند و آنجا را که دو روز با مرز ایران فاصله داشت، مرکز فعالیت تعیین کردند. مبلغین نامی زیر، اعضای انجمن شوشی را تشکیل می دادند. زارمبا، دیتریش، ج. فاندر، فردریک هاس.
در سال 1827 ویلیام گلن، که سالها در حمایت و حسن توجه انجمن تبلیغ مسیحیت انگلستان فعالیت می کرد، در استراخان ماند و به تکمیل ترجمه ی فارسی انجیل پرداخت. ج. فاندر هم به شهرهای ایران مسافرت نموده، ضمن توقف در آنها، معلومات زبان فارسی را تکمیل و قطعاتی از کتاب های مقدس را به فارسی ترجمه کرد. (59)
چنانکه فوقاً گذشت، یکی از اعضای مهم و رئیسه ی انجمن تبشیری بازل در شوشی که کاظم بیک، دست پرورده و برکشیده ی آن بود. ج. فاندر (کارل گوتلیپ فاندر) نام داشت که از جمله ی مبلغان پرتکاپو و جنجال برانگیز مسیحی در ایران و عثمانی و قفقاز بود و حتی بر ضد اسلام، کتاب نوشت. به نوشته ی آندرئاس والدبرگر: فاندر«پایه گذار فعالیت مبلغان آلمانی بود. مأموریت رسمی فاندر در روسیه و قفقاز بود؛ ولی به ایران و عثمانی نیز سفر کرد. او از 1832 تا 1833 در تبریز اقامت کرد. وظیفه ی او کسب اطلاع از جوامع اسلامی، بررسی اوضاع و احوال فرهنگی ایران و عثمانی بود. فاندر در 1825 به روسیه فرستاده شد. او انجیل را به زبان ترکی در قفقاز ترجمه کرد و در سال 1829 کتاب میزان الحق را در دین اسلام نوشت. او در بغداد، عربی و در تبریز، زبان فارسی را آموخت و به شهرهای شمال غربی و غرب ایران رفت و تبلیغ مسیحیت کرد. در 1831 در کرمانشاه مردم بر او شوریدند. او مجبور شد کتابهایش را بر زمین نهاده و از شهر فرار کند. میزان الحق در سال 1832 در شوشی [واقع در قفقاز اشغالی] به فارسی ترجمه شد. به نظر عباس میرزا، فاندر یک جاسوس روس بود که می خواست تشنج سیاسی بیافریند. »(60) فیروز منصوری تأکید می کند که: «عباس میرزا تا زنده بود، به مبلغان مسیحی در آذربایجان اجازه فعالیت نمی داد و فاندر را جاسوس روس می دانست. بعد از فوت وی، به تدریج و تک تک، میسیونرهای بازل از قراباغ (شوشی)، و چند ماه بعد پر کینز از استامبول، وارد تبریز شدند و نخستین جلسه ی مشترک آنان 10 روز پیش از مرگ فتحعلی شاه در 13 اکتبر 1834 در مرکز آذربایجان افتتاح یافت. این جلسه زمانی تشکیل می شد که دولتهای روسیه و انگلستان، توافق پنهانی 1834 [ بر سر نفوذ و سلطه ی مشترک در ایران اسلامی] را طرح و تصویب نموده، جاسوس معروف و ماهر انگلستان، جیمز بیلی فریزر، نیز در تبریز مأموریت محوله را آغاز کرده بود. میسیونرهای بازل، پیشتازان میسیونرهای امریکایی [ در منطقه ی آذربایجان و کردستان ایران] بودند. »(61)
سر این که انجمن تبشیری بازل، مرکز فعالیت ضد اسلامی خود را در شوشی قرار داد نیز این بود که شوشی- چنانکه گفتیم- مرکز ایالت مسلمان نشین و استراتژیک قراباغ در قفقاز بود و به همین دلیل نیز از نقاطی بود که ( در جنگهای ایران و روس تزاری در زمان فتحعلی شاه ) خسارت بسیار دید و مردم مسلمان آن به جرم مقاومت در برابر ارتش متجاوز تزاری، به نحوی فجیع و وحشیانه قتل عام شدند، که ذکر آن در تواریخ آمده و حتی آیت الله آخوند ملا احمد نراقی (فقیه برجسته ی دوران فتحعلی شاه که شخصاً در جنگ با روسیه شرکت داشت) در سوک سروده ای که به مناسبت حوادث تلخ آن جنگ در شهرهای قفقاز ( گنجه، بردعه، شوشی و… . ) دارد، لختی قلم را بر شهدای مظلوم شوشی گریانده است:
عید قربان درمنا ای ارجمند
گوسفند و گاو و اشتر می کشند
در زمین گنجه روز اربعین
خون پاکان را به خاک آغشته بین…
گنجه یا رب یا زمین کربلاست؟!
ای رفیقان گنجه یا کوی منا است؟!…
تیغها بنگر در آنجا آخته
روبهان بر شیر مردان تاخته
گنجها در گنجه می بینم نهان
حبذا آن گنجهای شایگان
شیشه ی دل سوی شوشی می کشد
شهد جان از خاک شوشی می کشد
بوی عشق آمد ز بردع بر مشام
هان و هان ای کاروان، بردار گام!
ناقه را محمل ببند ای ساربان
آیدم از خاک بردع بوی جان
حبذا شط کر و رود ارس
خیز ای رابض بکش تنگ فرس!
ساز راه ارمنیه سازکن!
همرهان راه را آواز کن
عید قربان آمد ای یاران راه
گنجه و شوشی بود قربانگاه…
من کنون رفتم سوی بردع زمین
هستم آنجا تا به روز اربعین…
گر بمانم زنده، ما و عشق دوست
ورنه جان ما فدای راه دوست… (62)
نکته ی درخور دقت
در بررسی کارنامه ی روزن، گامازوف و کاظم بیک، همه جا با عنوان «خاورشناس»، و مراکز و مؤسسات مربوط به مطالعات شرقی در روسیه، روبه رو می شویم. بارون روزن خاور شناس روسی و استاد مطالعات شرقی در دانشگاه پترزبورگ و عضو فرهنگستان علوم روسیه است و آثارمربوط به بهائیت ( همچون سوره ی هیکل) را در جلد ششم مجموعه ی انستیتو علوم زبانهای شرقی، چاپ سن پترزبورگ، منتشر می کند. گامازوف رئیس مؤسسه ی زبانهای شرقی در روسیه است و کاظم بیک نیز عنوان خاورشناس را یدک کشیده و مدرس زبانهای شرقی در مدارس عالی و دانشگاههای روسیه است و سرانجام نیز به ریاست مدرسه ی زبانهای شرقی منصوب می شود و در دانشگاههای روسیه است و سرانجام نیز به ریاست مدرسه ی زبانهای شرقی منصوب می شود و در دانشگاه غازان و پترزبورگ، بخش شرق شناسی و بنیاد مطالعات خاور شناسی را بنیان می نهد. چنانکه از سوی دیگر، آنان را با میسیونهای تبشیری ( نظیر میسیون بازل) در پیوند می بینیم. و این در حالی است که (چنانکه می دانیم) در مورد خاورشناسان غربی، و ماهیت و اهداف سیاسی آنها و دولتها و مؤسسات پشتیبان آنها، حرف و حدیثهای بسیاری وجود دارد و پژوهشهای علمی و مستند محققان مصری و لبنانی و فلسطینی و ایرانی و… ( همچون ادوارد سعید، انور الجندی، دکتر محمد البهی، محمد محمود صواف و دیگران) امروزه ماهیت و عملکرد استعماری بسیاری از مستشرقین خارجی را بر ملا کرده و پیوندهای نهان و آشکار آنها (در پوشش «تحقیقات و پژوهشهای علمی») با دولتهای استکباری ( و بعضاً با مسیحیت تبشیری) بر ضد اسلام و شرق را نشان داده است و طالبان آشنایی با مواضع و مقاصد این گروه می توانند به کتب و مقالات روشنگر و مستندی که توسط محققان یاد شده تألیف گردیده رجوع کنند. (63)
ابوالقاسم شهاب، به رغم گزارش جانبدارانه ای که از خاورشناسان غربی دارد. به پیوند استشراق (خاور شناسی) با استعمار غرب، و بهره گیری دولتهای استکباری از خاورشناسان و مراکز و انجمنها و جراید به ظاهر علمی و تحقیقی آنها در مسیر پیشبرد اهداف سیاسی خویش، تصریح دارد. (64) وی اقدام دولتهای اروپایی و امریکایی ( از جمله تزار روسیه) در قرون 18- 20 مبنی بر تأسیس مدارس جهت فراگیری و آموزش زبانها و علوم شرقی، در راستای همین هدف استعماری ارزیابی می کند. (65)
در تأیید این نکته، می توان به اساسنامه ی مدرسه ی زبانهای شرقی پاریس اشاره کرد که هدف از ایجاد این گونه مدارس توسط دولتهای (فزونخواه و جهانخوار) غربی را برملا می سازد. مدرسه ی مزبور که در 29 آوریل 1795 با نام مدرسه ی مخصوص زبانهای زنده ی شرقی در پایتخت فرانسه تأسیس شد ( و بعداً کسانی چون تزار روسیه نیز نمونه ی آن را در کشور خود به وجود آوردند. ) در طول تاریخ، از مراکز عمده ی پرورش خاورشناسان فرانسوی بوده است. در نخستین ماده ی قانون بنیاد این مدرسه چنین می خوانیم:
در محوطه ی کتابخانه ی ملی، مدرسه ی عمومی ایجاد خواهد شد و هدف آن، آموزش زبانهای زنده ی شرقی خواهد بود، که برای سیاست و تجارت سودمند تشخیص داده شوند. (66)
در همین راستا ایضاً باید از اقدام ناپلئون بناپارت، جهانگشای مشهور فرانسه، یاد کرد که وقتی در آغاز قرن نوزدهم به سودای دستیابی به هند، مصر را با قهر و غلبه گشود، خیلی گسترده خاورشناسان فرانسوی را نیز – که حکم قشون فرهنگی استعمار فرانسه در خاور عربی را داشتند – به سوی آن کشور اعزام داشت.
به عنوان نمونه ای از کسانی که در پوشش دانشمند و خاور شناس، جزء مأموران سیاسی – اطلاعاتی کار کشته ی دولت بریتانیا در کشورمان ایفای نقش کرده اند می توان از لمبتون، لاکهارت، ریچارد کاتم، و کرین بریتن نام برد.
آن لمبتون، در تکاپوهای استعماری بریتانیا در ایران عصر پهلوی، نامی آشنا است و نقش مرموز او در عملیات سرویسهای سیاسی – اطلاعاتی انگلیس (و امریکا) در جهت سرنگونی دولت ملی دکتر مصدق، ثبت تاریخ است. (67)
لاکهارت، مدیر اداره ی اطلاعات مرکزی شرکت نفت انگلیس و ایران (B. p) بود که شبکه ی خبر پراکنی و تبلیغاتی آن شرکت را اداره می کرد. این اداره که در پی شوک ناشی از اعتصاب عمومی کارگران ایرانی در مناطق تولید کننده ی نفت در ژوئیه ی 1943 در تهران افتتاح گردید، با پخش پول بین مطبوعات خود فروخته ی کشورمان، آنان را به نگارش مقالات به نفع شرکت نفت وادار می ساخت و از این طریق، جنگ روانی و تبلیغاتی علیه رهبران نهضت ملی نفت را پیش می برد. (68)
ریچارد کاتم، با سیای امریکا بر ضد نهضت ملی نفت ایران، و براندازی حکومت دکتر مصدق، همکاری داشت. کربن بریتن نیز مورخ دانشگاه هاروارد بود که در جنگ جهانی دوم عضو بخش تحقیقاتی اداره ی خدمات استراتژیک امریکا بود و مأموران سیا در طراحی کودتای 28 مرداد، به عنوان طرح کلی از کتاب: کالبدشناسی یک انقلاب بهره جستند.
به گزارش استفن دوریل، نویسنده و روزنامه نگار انگلیسی: زمانی که دولت امریکا ( با فشار انگلیسیها و به ترس از به خطر افتادن منافع امپریالیستی آن در منطقه ی خاورمیانه) تدریجاً متقاعد شد که با دولت بریتانیا علیه دولت ملی دکتر مصدق وارد عمل شود، آلن دالس ( رئیس سازمان سیا) «از یک جوان دانشجوی متخصص در زمینه ی ایران خواست که وضعیت انگلیسیها [در ایران] را بررسی کند. به نظر وودهاوس [ از عوامل کلیدی امریکا در پیشبرد کودتای 28 مرداد]: این متخصص، فردی زیرک و کارآمد بود و تا حد زیادی سیا را متقاعد ساخت که می توانند به طور محرمانه عملیات مؤثری انجام دهند… کاتم در سالهای 1951- 1952 در تهران اقامت داشت و به عنوان بورسیه ی فولبرایت در دانشگاه تهران تحقیق می کرد. بعدها به وزارت امور خارجه ی امریکا درباره ی اتخاذ سیاست نسبت به ایران اطلاعاتی ارائه داد و با سیا همکاری داشت. کاتم در تهران با تئودورکوپلر یانگ، استاد دانشگاه پرینستن و مشاور سیا و عضو علمی اداره ی خدمات استراتژیک [جاسوسی امریکا] که معلومات “بکری” درباره ی ایران داشت، آشنا شده بود. کاتم وضعیت ایران را با انقلاب فرانسه مقایسه می کرد و جالب بود که مأموران سیا که در طرح ریزی برای ایران شرکت داشتند. به عنوان طرح کلی از کتاب کالبد شناسی یک انقلاب نوشته ی کرین بریتن، مورخ دانشگاه هاروارد، استفاده می کردند. بریتن در طول جنگ [جهانی دوم] در بخش تحقیقاتی اداره ی خدمات استراتژیک خدمت کرده بود». (69) می دانیم که سیاست مشترک دولتین انگلیس و امریکا برای توجیه عملیات براندازی علیه دکتر مصدق، بزرگ جلوه دادن خطر کمونیسم در ایران، و اتهام مصدق به همدستی با شوروی و عمال آن بود و روی همین سیاست، ریچارد دکاتم مقالاتی حاکی از حمایت کمونیستها از مصدق نوشت. (70)
چرا راه دور برویم؟ اجازه بدهید نمونه ای از خود روسهای تزاری بدهیم: ک ن. اسمیرنوف، دانش آموخته در مدرسه ی نظامی تفلیس، انستیتوی باستان شناسی پترزبورگ و دوره ی آموزش زبانهای شرقی برای افسران نظامی؛ معاون رئیس سازمان اطلاعات ارتش روسیه در قفقاز ( بخش اطلاعات عملیات)؛ معلم احمد شاه در زمان ولیعهدی در ایران عصر مشروطه؛ رئیس بخش اطلاعات نیروی زمینی و دریایی ( با سمت سرهنگی) در ستاد ارتش روسیه در ترکیه در جنگ جهانی اول زیر نظر ژنرال کمونیستی در روسیه؛ همکار انجمن خاورشناسان و نشریات علمی خاورشناسی از سال 1933 میلادی به بعد؛ و نهایتاً اعدام در 1938 میلادی توسط دولت شوروی به جرم جاسوسی برای غرب.
در شرح حال وی نوشته اند:
کنستانتین نیکولایویچ اسمیرنوف Konstantin Nikolaevich Smirnov در سال 1878 میلادی در شهر تامیرخان شورا( یویناکسک کنونی) به دنیا آمد. بعد از فارغ التحصیلی از مدرسه ی نظامی تفلیس در انستیتوی باستانشناسی پترزبورگ به تحصیل پرداخت. در سال 1903 میلادی دوره ی آموزش زبانهای شرقی برای افسران نظامی را گذراند و در سازمان اطلاعات ارتش روسیه در قفقاز شروع به کار کرد. در 1906 میلادی به مقام معاونت رئیس بخش اطلاعات عملیات سازمان مذکور منصوب گردید. در طول سالهای 1914- 1907 میلادی، اسمیرنوف مأمور به خدمت در ایران شد و در دربار قاجاریه به عنوان معلم ولیعهد (احمد میرزا/ احمد شاه بعدی) به فعالیت پرداخت. از سال 1914 میلادی اسمیرنوف به ترکیه اعزام و در ستاد ارتش روسیه با سمت ریاست بخش اطلاعات نیروی زمینی و دریایی زیر نظر ژنرال شامشادیلوف مشغول به کار گردید. در 1916 میلادی به درجه ی سرهنگی ارتقاء مقام یافت.
ک . ن. اسمیرنوف بعد از انقلاب روسیه ابتدا در آرشیو نظامی تفلیس و از سال 1921 تا 1923 میلادی در شهر باتومی به عنوان مترجم ستاد ارتش سرخ فعالیت کرد. در 1924 میلادی به تفلیس برگشت و در ستاد ارتش سرخ به عنوان مترجم زبانهای شرقی به کار گرفته شد. از سال 1933 میلادی اسمیرنوف با انجمن خاورشناسان و نشریات علمی خاورشناسی همکاری و فعالیت داشت و سرانجام در 1938 میلادی به دستور دولت شوروی اعدام شد.
ک. ن. اسمیرنوف به عنوان یک پژوهشگر برجسته اسناد تاریخی فارسی و مسائل تاریخی قفقاز به ویژه تاریخ منطقه نخجوان شناخته شده است. از پژوهشها و گزارشهای ارزنده وی فقط یک پژوهش با عنوان «خاور نزدیک بر اساس اسناد» با همکاری ج. گایبوف در سال 1936 میلادی در شهر تفلیس منتشر گردید. بررسی و مطالعه اساسی آرشیو خصوصی وی می تواند بسیاری از مسائل تاریخی اواخر دوره ی قاجار به ویژه سیر حوادث و رویدادهای سیاسی – نظامی ایران در دوران جنگ جهانی اول در ایران را روشن سازد. (71)
عباس افندی صراحتاً به نقش دولت تزاز در گردآوری الواح و کتب و رسائل بابیان و بهائیان، و بررسی آن توسط همین دانش آموختگان زبان و علوم شرقی در روسیه ( و به قول او: «نقوس متعدده که در لغات شرقیه نهایت مهارت را دارند») اعتراف دارد و جالب این است که این حرکت را با «حمایت» جدی و سیاسی آن رژیم از فرقه در کشور روس مرتبط می شمارد. وی در لوح ملا علی اکبر شهمیرزادی می نویسد: «دولت روس چون در کشور خویش جمعی کثیر [؟] از این حزب مشاهده نمود و روز به روز در تزاید و تکاثر دید، لهذا خواست که به حقیقت مقاصد این حزب پی برد؛ جمیع نوشتجات والواح و کتب را از اطراف جمع کرد، به قسمی که حقیقت، انسان حیران می ماند که چطور این قسم توانست که جمع نماید و محفلی از نفوس متعدده که در لغات شرقیه نهایت مهارت را دارند تشکیل کرد[کذا] و جمیع این الواح و کتب و رسائل را تحقیق و تدقیق نمودند و به حقیقت مسلک و مقاصد و نوایای این حزب و تعالیم الهیه و احکام پی بردند. بعد از این تحقیقات و تدقیقات، چون به حقیقت حال واقف گشت نهایت حمایت را در حق این حزب مظلوم در مملکت خود مجری داشت… »(72)
پینوشتها:
1- تاریخ عشق آباد، علی اکبر بنای یزدی(باقروف)، مخطوط، ص 355.
2- خاطرات مالمیری … حاج محمد طاهر مالمیری، ص 61.
3- رحیق مختوم، عبدالحمید اشراق خاوری، 1/ 582.
4- مائده آسمانی، عبدالحمید اشراق خاوری، 9/ 123.
5- رحیق مختوم، 1/ 582.
6- اخبار امری، سال 39، آذر و دی 1339، ش 9 و 10، ص 635.
7- بهاء الله شمس حقیقت، حسن موقر بالیوزی، ترجمه ی مینو ثابت، صص 494- 495.
8- ظهور الحق، ج 8، قسمت 1، صص 429- 431.
9- ر. ک: خاطرات مالمیری، صص 61- 63.
10- همان، ص 64.
11- همان، ص 64.
12- وی دستیار مورد علاقه ی محمد رضا اصفهانی، از سران مشهور و مقتول بهائیت در عشق آباد، بود (آهنگ بدیع، سال 1352، ش 11 و 12، و ص7، مقاله ی هادی رحمانی شیرازی) وعباس افندی و شوقی به وی عنایت می ورزیدند. درباره ی او و عنایت رهبران بهائی به وی ر. ک: ظهور الحق، ج 8، قسمت1، صص 573- 574؛ قسمت2، ص 1040؛ آهنگ بدیع، سال 1352 ، ش 11 و 12، ص 6 به بعد. مأخذ اخیر، الواح مختلف رهبران بهائیت را در تفقد از هادی اوف آورده، که از جمله ی آنها نامه ی شوقی افندی از حیفا خطاب به او در عشق آباد است که عنوان «جناب حبیب روحانی، آقای آقا میرزا جعفر هادی اف شیرازی زید اجلاله العالی» را پریشانی دارد( آهنگ بدیع، همان، ص 9).
13- اشاره به داستان فدائیان تروریست اسماعیلی با فخر رازی! که برای ارعاب و خاموش ساختن مخالفان خود از دشنه و امثال آن بهره می جستند.
14- برای شرح ( جانبدارانه ی ) ماجرا ر. ک: آهنگ بدیع، سال 1352، ش 11و 12، مقاله ی هادی رحمانی شیرازی ( فرزند هادی اوف)، ص 7 به بعد.
15- ظهور الحق، ج 8، قسمت اول، ص 430.
16- همان . ص 379.
17- ر. ک: همان، ج8، قسمت 2، ص 996.
18- همان، ص 921، برای الواح متعددی که رهبران بهائیت ( عباس افندی و شوقی) درباره ی حاج محمد طاهر مالمیری و منسوبان نزدیک وی صادر کرده اند، ر. ک : خاطرات مالمیری، صص 235 – 322.
19- خاطرات مالمیری، ص 60.
20- همان، ص 61.
21- الکواکب الدریه، 2/ 96.
22- مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره ی هیجدهم، جلسه ی 160، 29 مهر 1334، صص5- 6؛ انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی، اسماعیل رائین، ص 135 به بعد.
23- ایران و قضیه ی ایران، ترجمه ی غلامعلی وحید مازندرانی، 2/ 702- 703.
24- مصابیح هدایت، عزیزالله سلیمانی، 1/ 478- 479.
25- رحیق مختوم، 1/ 582 . نیز ر. ک: مکاتیب عبدالبهاء، 4/ 173- 174 ؛ اسرار الآثار، 5/ 126- 127.
26- تاریخ عشق آباد، علی اکبر بنا ( باقروف)، ص 353.
27- کرسیها.
28- نقره.
29- تاریخ ظهور الحق، ج8، قسمت 2، ص 996 به بعد. نیز ر. ک : تاریخ عشق آباد، علی اکبر بنای یزدی، ص 354- 355.
30- قرن بدیع، 3/ 274- 275: «در تاریخ این معبد عالیقدر، افنان سدره ی الهیه جناب حاجی میرزا محمد تقی وکیل الدوله همتی موفور وجهدی مشکور مبذول داشت و مورد الطاف و عنایات بی انتهای مرکز میثاق الهی قرار گرفت. این بزرگوار شخصاً مباشرت بنا را عهده دار شد و جمیع امال خویش را در راه انجام این منظور اعزا اعلی وقف نمود و پس از وصول به این فوز مبین و فیض عظیم به ساحت رب کریم مثول یافت و در محفل لقا به اجز جزیل و ثواب جمیل موفق گردید. مرقد مطهرش در دامنه ی کرم الهی در ظل مقام بهیّ الانوار حضرت نقطه ی اولی قرار دارد. سنگ اولیه ی مشرق الاذکار عشق آباد در سال 1320 هجری ( مطابق با 1902 میلادی) در حضور فرماندار کل ترکستان، جنرال کروپاتکین که به نمایندگی از طرف امپراطور روس در مراسم مخصوص حضور به هم رسانیده بود نهاده شد. »
31- آهنگ بدیع، سال 18، ش 8، آبان 1342، ص 332.
32- ظهور الحق، اسدالله مازندرانی، ج 8، قسمت 1، صص 464- 466.
33- Alexksander G. Tumanski
34- نقطه ی الکاف، مقدمه ی ادوارد براون، ص «مو».
35. امیر کبیر و ایران، آدمیت، با مقدمه ی محمود محمود، چاپ اول: انتشارات بنگاه آذر، تهران 1323، قسمت اول، ص 256.
36. حضرت طاهره، ص 72.
37. ر. ک: آهنگ بدیع، سال 19 ( 1343)، ش 1، مقاله ی «کتاب اقدس» تدوین دکتر محمد افنان و… ، ص 13؛ حکایت دل، از دفتر خاطرات علی اکبر فروتن، صص 134- 135.
38. ظهور الحق، ج 8، قسمت 2، ص 1076 . نیز ر. ک: آهنگ بدیع، سال 1، ش 13، ص 10.
39. بهائیان سید محمد باقر نجفی، صص 362- 363. نیز ر. ک: آهنگ بدیع، سال 2، ش 17، ص 9، مقاله روح الله مهر ابخانی.
40. در اصل : کبتیان.
41. ر. ک : شرح احوال جناب میرزا ابوالفضائل گلپایگانی، روح الله مهرابخانی، ص 211.
42. همان، صص 170- 171.
43. ر. ک: آهنگ بدیع، سال 21 (1345)، ش 9و 10، صص 243- 245.
44. برای اظهارات این روزنامه، در 29 بهمن 1354، تحت عنوان «سایه ی صهیونیزم بر بهائیت» ر. ک : ایران و تحولات فلسطین، دکتر علی اکبر ولایتی، صص 152- 153، به نقل از: گزارش شماره ی 12- 25/ 8/ 5962، مورخ 19/ 12/ 54 از وزیر خارجه به مرتضایی، تل آویو، اسناد ادارات مرکز، سال 1353 – 1355، کارتن 9، پرونده ی 12- 25.
45- ر. ک: مفتاح باب الابواب، میرزا مهدی زعیم الدوله، ترجمه ی شیخ حسن فرید گلپایگانی، ص 71؛ بحثی در رد یادداشتهای مجعول منتسب به کینیاز دالگو روکی، با مقدمه ی محفل روحانی ملی بهائیان ایران – تهران ( مورخ بهمن 1324 ش)، ص 21. مأخذ اخیر، نام نویسنده را بر روی جلد خویش ندارد. اما منابع بهائی تصریح دارند که نویسنده آن، احمد یزدانی ( نویسنده و مبلغ مشهور بهائی) است. ر. ک : اخبار امری، سال 1356، ش 13، ص 535.
46- Baron, Victor Rozenovich Rozen.
47- حضرت طاهره، نصرت الله محمد حسینی، ص 73.
48- آهنگ بدیع، سال 21 ( 1345)، ش 9 و 10، ص 243.
49- بهاء الله شمس حقیقت، حسن موقر بالیوزی، ترجمه ی مینو ثابت، ص 383.
50- یک سال در میان ایرانیان، ادوارد براون، ترجمه ی مانی صالحی علامه، ص 343.
51- Bab I Babi di Religiozno – Politicheskiya Smuli V. Persyi V. 1844- 1852. St. Petersburg. 1865
52- در شماره های سال 1866، جلد هفتم؛ صص 329- 384 و 457- 522؛ جلد هشتم، صص 196- 252، 357- 400 و 473 – 507.
53- حضرت طاهره، نصرت الله محمد حسینی، ص 51.
54- ر. ک: بحث مفصل و ممتع آقای فیروز منصوری، در کتاب مطالعاتی درباره تاریخ، زبان و فرهنگ آذربایجان، 2/ 501 – 536.
55- جولیوس ریشتر درباره ی آغاز کار میسیون بازل چنین می نگارد: «میسیون بازل در سال 1816 تأسیس یافت. در سالهای اول برای انجمنهای تبلیغی انگلستان و آلمان و غیره، افراد مورد لزوم را شناسایی و گزینش می کرد و نقش اداره استخدام و معرفی را داشت. در سال 1820 با احساس قدرت و توانایی، درصدد تشکیل انجمن برآمدند و فعالیت مستقیم را آغاز کردند. دولت روسیه تکیه گاه محرمانه و استوار، و الکساندر اول امپراطور تزار، پشتیبان فعال مبلغان بازل بودند. مبلغان بازل، با کسب محدود و مشروط از دولت روسیه، در سال 1821 تشکیل انجمن دادند و به انجام رسانیدن چهار وظیفه و تکلیف زیر در سرزمین قفقاز، به عهده آنان محول شد: 1. تبلیغ و تعمیم نام خداوند ( مسیح) به هر زبان و هر لهجه ای که مردم بومی صحبت می کردند.2. به دست آوردن اطلاعاتی از زبانهای عمده و اصلی که در بین عموم مردم متداول است. 3. تأسیس آموزشگاه برای ایرانیان و تاتارها، تشکیل کلاسهای عالی برای شاگردان مدارس ملی ابتدایی 4. دایر کردن چاپخانه و ترجمه و نشر انجیل و ادبیات پروتستان»(مطالعاتی درباره تاریخ، زبان و فرهنگ آذربایجان، 502/2).
56- مطالعاتی درباره ی تاریخ، زبان و فرهنگ آذربایجان، 2/ 504.
57- همان، 2/ 508.
58- همان، 2/ 514- 515.
59- همان، 2/ 502- 503.
60- همان. 2/ 515.
61- همان، 2/ 536.
62- مثنوی طاقدیس، به اهتمام حسن نراقی، صص 414- 415.
63- درباره پیوند استشراق با استعمار و نیز مسیحیت تبشیری مطالعه ی بحث ممتع آقای ابوالفضل شکوری در کتاب جریان شناسی تاریخ نگاریها در ایران معاصر، صص 303- 313 سودمند است. نیز ر. ک: سموم الاستشراق و المستشرقین فی العلوم الاسلامیه، انور الجندی، شرق شناسی: شرقی که آفریده ی غرب است، ادوارد سعید، ترجمه ی دکتر علی اصغر عسکری و دکتر حامد فولادوند؛ الفکر الاسلامی الحدیث وصلته بالاستعمار الغربی، دکتر محمد البهی، نقشه های استعمار در راه مبارزه با اسلام، محمد محمود صواف، ترجمه و نگارش سید جواد هشترودی، نقش کلیسا در ممالک اسلامی ( ترجمه ی کتاب التبشیر والاستعمار)، دکتر عمر فروخ و دکتر مصطفی خالدی، ترجمه ی مصطفی زمانی؛ و…
64- فرهنگ خاورشناسان، ابوالقاسم شهاب، ص 21.
65- همان، ص 25. خوشبینانه ترین تلقیی نیز که از ماهیت و مواضع خاورشناسان غربی وجود دارد، آنها را به دو گروه منقسم دانسته و یک دسته از آنان را دچار بیماری غرب برتر بینی شمرده و در خدمت کانونهای استکباری می بیند. این دیدگاه معتقد است: «شرق شناسان و استادان متخصص و مدرس تاریخ و ادبیات ایران، به دو دسته تقسیم می شوند. دسته ای از آنها، شرقیها را از بالا، و به عنوان موجوداتی فروتر از اروپاییان می نگرند و خاورشناسی، تنها و تنها، حرف و تخصص و منبع درآمد ایشان است، نه بیشتر، و نه کمتر… » . ر. ک : سایه سار مهربانی؛ ستایش میلاد و کارنامه ی دکتر منصوره ی اتحادیه ( نظام مافی)، خواسته و ویراسته ی مصطفی زمانی نیا، اظهارات دکتر اتحادیه، ص 72.
66- مجله ی نگین، شماره ی 86/ 11، مقاله ی یوسف رحیم لو، به نقل از :
His . Desorientalistes De L’ Europo Du II au x Ixx Sie ‘cle.
67- ر. ک : ایران؛ «خوابهای آشفته»، استفن دوریل، ترجمه ی مهرنوش میر احسان، مندرج در: فصلنامه ی تاریخ معاصر ایران، ش35، سال 9، 1384، ص 11، 14، 15، 29 و 41.
68- ر. ک : همان، صص 19- 20.
69- همان، صص 42- 43.
70- همان، ص 57.
71- فهرست استاد آرشیوهای گرجستان پیرامون تاریخ ایران، به کوشش الکساندر چولو خادزه، صص نه – ده.
72- ر. ک: مائده ی آسمانی، عبدالحمید اشراق خاوری، 9/ 72. البته جای این سؤال باقی است که اگر دستگاه تزاری «به حقیقت مسلک و مقاصد» بهائیت و «تعالیم الهیه و احکام» آن پی برد و به همین علت نیز «نهایت حمایت را در حق» حزب بهائی در روسیه «مجری داشت»، چرا و به چه دلیل، تبلیغ مسیحیان به بهائیت در قلمرو تزار ممنوع بود، و اعضای فرقه، تنها می توانستند مسلمانان و یهودیان را به مسلک خود دعوت کنند؟! ( برای ممنوعیت تبلیغ مسیحیان روسیه توسط بهائیان ر. ک: ظهور الحق، اسدالله مازندرانی، ج 8، قسمت 2، ص 1075 ؛ اسناد و مدارک درباره ی بهائیگری ( جلد دوم خاطرات صبحی)، ص 71). مازندرانی در مأخذ پیشگفته، به «ممنوعیت بهائیان در تبلیغ روسیان» تصریح دارد.
منبع مقاله: نشریه تاریخ معاصر ایران، شماره 49.
/ج