طلسمات

خانه » همه » مذهبی » بُخل و فشرده دستى

بُخل و فشرده دستى

بُخل و فشرده دستى

قال على (عليه السلام) : «اياكم و البخل، فانّ البخل يمقته الغريب و ينفرمنه القريب»
از خصلت بخل دورى كنيد، چه اين كه انسان بخيل را بيگانگان دشمن دارند و خويشان از او گريزان و متنفرند.»(1)
يكى ديگر از هشدارهاى اجتماعى كه در قرآن و حديث به آن پرداخته شده و نسبت به آن هشدار داده شده، صفت زشت بُخل و خسيس بودن و فشرده دست و زفت بودن است.

b0360f64 1ac7 4c58 9f42 d52c5ea386f0 - بُخل و فشرده دستى
31088 - بُخل و فشرده دستى
بُخل و فشرده دستى

قال على (عليه السلام) : «اياكم و البخل، فانّ البخل يمقته الغريب و ينفرمنه القريب»
از خصلت بخل دورى كنيد، چه اين كه انسان بخيل را بيگانگان دشمن دارند و خويشان از او گريزان و متنفرند.»(1)
يكى ديگر از هشدارهاى اجتماعى كه در قرآن و حديث به آن پرداخته شده و نسبت به آن هشدار داده شده، صفت زشت بُخل و خسيس بودن و فشرده دست و زفت بودن است.
از يك نگاه كلى و كلان انسانها را مى‏توان به چهاردسته تقسيم كرد:
1. انسان سخىّ و با سخاوت
2. انسان بخيل و با خساست
3. انسان كريم و با گذشت و بزرگوار
4. انسان لئيم و پست
در ميان اين چهار دسته، انسان خوب داريم و خوبتر، و بد داريم و بدتر.
«سخى» خوب است چون از آنچه خداوند به او عطا كرده هم خود بهره مى‏برد، هم ديگران را بهره مى‏رساند و كمك مى‏كند. به تعبير روايت (يَأكُلُ وَ يُعطى).
«كريم» خوبتر است، زيرا آن اندازه بزرگوار است كه از آنچه خود دوست مى‏دارد مى‏گذرد تا ديگران استفاده كنند، ايثارگر است (لايأكل و يعطى).
«بخيل» بد است و آن كسى است كه خود و خانواده‏اش به اندازه‏اى كه از ضعف و سستى نميرند مى‏خورند و مصرف مى‏كنند، اما هيچ كس كنار سفره آنان را نديده و از داشته‏ها و دارايى‏هاى آنان سودى و استفاده‏اى نمى‏برد(يأكل و لايعطى).
«لئيم» بدتر است، زيرا نه خود خورد و نه كس دهد گنده كند مگس دهد. انسان لئيم آن اندازه در پستى و پلشتى فرو رفته كه به خود و خانواده‏اش ستم مى‏كند، تنگ مى‏گيرد، فشار و گرسنگى و فشرده دستى را آن اندازه گسترش مى‏دهد كه دريغش مى‏آيد غذاى مناسب بخورد، لباس مناسب بپوشد، از تفريح و لذت سالم بهره‏مند گردد، همواره در پى جمع مال است و شمارش آن (لايأكل و لايعطى).
موضوع اين فصل از نوشتار انسانهاى «بخيل» هستند، در اين رابطه بحثهاى گوناگونى مطرح است كه به چند محور آن اشاره مى‏كنيم:

بُخل و شُحّ

در فرهنگ قرآنى و روايات دينى دو واژه «بُخل» و «شُح» به كار رفته است كه گرچه هر دو بار منفى دارند و نشاندهنده روحيه پست و روش ناهنجار اجتماعى برخى از انسانها به شمار مى‏روند، اما بين آن دو تفاوت اندكى نيز وجود دارد. در حديثى مى‏خوانيم كه امام صادق(علیه السّلام) به يكى از ياران خود فرمود: «اَتَدرى مَا الشَّحيح» آيا مى‏دانى «شحيح» كيست؟
او در جواب عرض كرد: «هُوَ البَخيل» منظور بخيل است.
امام فرمود:
«اَلشُّحُّ اَشَدُّ مِنَ البُخل، انّ البَخيلَ يَبخَلُ بِما فى يَدِهِ و الشَّحيحُ يَشُحُّ بِما فى اَيدِى النّاسِ وَ عَلى ما فى يَدِهِ حَتّى لايَرى فى اَيدِى النّاسِ شَيئاً اِلّاتَمُنُّ اَن يَكُونَ لَهُ بِالحِلِّ و الحَرامِ وَ لايَقنَعُ بِما رَزَقَهُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلّ».(2)
شُح (و تنگ چشمى) از بخل (و فشرده دستى) شديدتر است، بخيل كسى است كه به آنچه خود دارد بخل مى‏ورزد، اما (شحيح) و تنگ چشم هم به مال مردم و هم به مال خودش بخل مى‏ورزد.
تا جايى كه هرچه دست مردم مى‏بيند آرزو مى‏كند كه، به حلال يا حرام از آنِ او باشد، از آنچه خدا روزيش كرده نه سير مى‏شود و نه سود مى‏برد.
از اين حديث نورانى استفاده مى‏شود كه صفت زشت بخل گاهى دائره‏اش محدود است و حوزه وجود خود و خانواده انسان را فرا مى‏گيرد و تيره و تار مى‏سازد، و گاهى اين صفت بخل با حرص و سيرى ناپذيرى توأم مى‏گردد و مرزهاى حلال و حرام را درهم مى‏شكند و نه تنها خود كار نيك و خوب نمى‏كند، بلكه از كار خوب ديگران و بخشش و عطاى آنها نيز رنج مى‏برد و در عذاب است.
اين گونه انسانها در زندانى كه با دست خويش ساخته‏اند اسيرند و هيچگاه لذت زندگى و آسايش و آرامش آن را درك و لمس نمى‏كنند قرآن راه رستگارى و رهايى و فلاح را در دورى گزيدن از اين آلودگى مى‏داند و مى‏فرمايد:
«وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفسِهِ فَاُولئِكَ هُمُ المُفلِحُون؛(3) و كسانى كه خداوند آنها را از بخل و حرص نفس خويش باز داشته رستگارانند.»
از امام حسن مجتبى(علیه السّلام) پرسيده شد معناى (شُح) چيست؟
فرمود: «آنچه را در دست خود بينى مايه شرف پندارى و آنچه را انفاق كنى تلف شده بشمارى.»(4)
در فرهنگ و معارف دينى هم نسبت به (بخل) هشدار داده شده و هم نسبت به (شح) حديث آغازين نوشتار در رابطه با رذيلت بخل بود و اما درباره (شح):
امام على(علیه السّلام) فرمود:
«اِيّاكَ وَ الشُحُّ فَاِنَّهُ جِلبابُ المَسكَنَةِ وَ زَمام يقادُ بِهِ اِلى كُل دنائَة؛(5) از تنگ چشمى و بخل بپرهيز، زيرا اين صفت آدمى را به خوارى و ذلت مى‏كشاند و افسارى است كه انسان را به سوى تمام بديها و پستى سوق مى‏دهد.»

بخل و بدگمانى به خدا

از آيات و روايات استفاده مى‏شود كه انسان بخيل مشكل اعتقادى دارد و رفتار او بازتابى از انديشه و باور اوست.
على(علیه السّلام) مى‏فرمايد:
«اَلبُخلُ بِالمَوجُودِ سُوءُ الظَّنِّ بِالمَعبُود؛(6) بخل ورزيدن به آنچه در دست هست بدگمانى به معبود است.»
يعنى آن كه دارد و دل و جرأت خرج كردن و كار خير نمودن و دست ديگران گرفتن را ندارد گويى چنين مى‏پندارد كه آنچه از مالش جدا مى‏شود جايگزين ندارد و خزائن خداوند را خالى مى‏بيند و اعتقاد به جبران و ده برابر برگرداندن كار نيك از سوى خدا را ندارد.
قرآن مجيد مى‏فرمايد:
«اَلّذينَ يَبخَلُونَ وَ يَأمُرُونَ النّاسَ بِالبُخلِ وَ يَكتُمُون ماآتاهُمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ وَ اَعتَدنا لِلكافِرينَ عَذابا مُهيناً؛(7) آنان كه بخل مى‏ورزند و مردم را به بخل فرمان مى‏دهند و آنچه را كه خداوند از فضل خودش به آنان داده است پوشيده نگه مى‏دارند و ما براى كافران عذابى خوار كننده را فراهم آورده‏ايم.
از پايان آيه شريفه استفاده مى‏شود كه بخيل در رديف كافران است و گويى خدا باور نيست.

نكوهش بخل و ستايش سخاوت

در منابع دينى شديدترين هشدارها و كوبنده‏ترين تعبيرها نسبت به بخيل به كار رفته است و در برابر از صفت زيبا و مثبت و راهگشاى سخاوت ستايش و تعريف شده به گونه‏اى كه در مقايسه بين اين دو مى‏توان به زشتى بخل و زيبايى سخاوت به خوبى پى برد و آشنا شد.
از باب نمونه درباره خوى زشت بخل در رابطه با همنوعان و هم كيشان و در ارتباط با جامعه اين گونه روايت شده است:
امام على(علیه السّلام) فرمود:
«اَلبُخلُ عارٌ؛(8) بخل ننگ است».
«اَقَلُّ النّاسِ راحَةً اَلبَخيل؛(9) آدم بخيل كمتر از همه مردم در آسايش است.»
«اَلبُخلُ يُمَزّقُ العِرض؛(10)بخل آبرو را بر باد مى‏دهد».
«اَلبُخلُ اَذَمُّ الأَخلاق؛(11) بخل نكوهيده‏ترين خوى است.
و شايد هم از همه اين‏ها روشن‏تر اين حديث امام على(علیه السّلام) است كه فرمود:
«اَلنَّظَرُ اِلىَ البَخيلِ يُقسِى القَلب؛(12) نگاه به آدم بخيل سنگدلى مى‏آورد!!
در برابر از سخاوت به بهترين عبارتها تمجيد و ستايش شده است، امام على(علیه السّلام) فرمود:
«اَلسَّخاءُ خُلقُ اللّهِ الأَعظَم؛(13) بخشندگى خوى بزرگ خداوند است.»
«اَلسَّخاءُ ثَمَرةُ العَقل؛(14) بخشندگى ميوه درخت خردمندى است.»
«اَلسَّخاءُ يَزرَعُ المَحَبَّة؛(15) بخشندگى تخم دوستى مى‏افشاند.»
رسول گرامى اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در يك مقايسه و ريشه‏يابى سخاوت و بخل را اين گونه ترسيم نموده است:
«اَلسَّخاءُ شَجَرَةٌ مِن اَشجارِ الجَنَّةِ اغصانُها مُتَدَلّياتٌ فِى الدُّنيا فَمَن اَخَذَ بِغُصنٍ مِنها قادَهُ ذلِكَ الغُصنُ اِلى الجَنَّةِ و البُخلُ شَجَرَةٌ مِن اَشجارِ النّارِ اَغصانُها مُتَدَلَياتٌ فِى الدُّنيا فَمَن اَخَذَ بِغصنٍ مِنها قادَهُ ذلِكَ الغُصنُ اِلى النّار؛(16) سخاوت درختى از درخت‏هاى بهشت است كه شاخ‏هاى آن در دنيا آويخته است و هركه شاخى از آن بگيرد همان شاخ وى را سوى بهشت مى‏برد.
و بخل درختى است كه شاخ‏هاى آن در دنيا آويخته است و هر كه شاخى از آن بگيرد همان شاخ وى را به سوى جهنم مى‏كشاند.
از اين بيان ملكوتى استفاده مى‏شود كه سخاوت ريشه در بهشت دارد و از صفات بهشتيان به شمار مى‏رود، و بخل از جهنم ريشه مى‏گيرد و آدم بخيل و حريص درونش جهنم سوزانى است كه هم خود او را مى‏سوزاند و هم آتش او جامعه را فرا مى‏گيرد.
انسان سخى و بخشنده وجودش كوثر است، طاهر است و مطهر زنده است و حياتبخش، مبارك است و بركت آفرين، ساخته شده و سازنده اجتماع است، آدم بخيل سوزنده است و ويرانگر، وجود او انسانها را به تباهى و سنگدلى مى‏كشاند واز كار خير باز مى‏دارد.
عصاره سخن آن كه انسان باسخاوت از انبساط روحى برخوردار است، فضاى روح و جان او توسعه معنوى ويژه‏اى يافته به گونه‏اى كه معنويت از وجودش سرشار است و تراوش مى‏كند و به ديگران مى‏رسد.
ولى آدم بخيل گرفتار انقباض و گرفتگى روحى و روانى است، مانند كرم ابريشم به دور خود مى‏تند و در آخر هم در همان زندان خود ساخته گرفتار مى‏شود و راه برون رفت را بر خود مى‏بندد.
قرآن چه زيبا ترسيم كرده است داستان اين دو دسته از انسانها را .
«فَاَمّا مَن اَعطى وَ اتَّقى وَ صَدَّقَ بِالحُسنى فَسَنُيَسِّرَه لِليُسرى وَ اَمّا مَن بَخِلَ وَ استَغنى وَ كَذَّبَ بِالحُسنى فَسَنُيَسِرُهُ لِلعُصرى».(17)
اما آنكس كه (در راه خدا) انفاق كند و پرهيزگارى پيش گيرد و جزاى نيك الهى را تصديق كند، ما او را در مسير آسانى قرار مى‏دهيم، اما كسى كه بخل ورزد(از اين راه) بى‏نيازى طلبد و پاداش نيك (الهى) را انكار كند، بزودى او را در مسير دشوارى قرار مى‏دهيم.

داستان مرد بخيل و مرد بخشنده

در شأن نزول اين آيات در تفاسير چنين آورده‏اند كه:
«مردى در ميان مسلمانان بود كه شاخه يكى از درختان خرماى او بالاى خانه مرد فقير عيالمندى قرار گرفته بود صاحب نخل، هنگامى كه بالاى درخت مى‏رفت تا خرماها را بچيند، گاهى چند دانه خرما در خانه مرد فقير مى‏افتاد و كودكانش آنها را بر مى‏داشتند، آن مرد از نخل فرود مى‏آمد و خرما را از دستشان مى‏گرفت (آن قدر بخيل و سنگدل بود كه اگر خرما را در دهان يكى از آنها مى‏ديد، انگشتش را در داخل دهان او مى‏كرد تا خرما را بيرون آورد. مرد فقير، به پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شكايت آورد، پيغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: برو تا به كارت رسيدگى كنم، سپس صاحب نخل را ملاقات كرده فرمود: اين درختى كه شاخه‏هايش بالاى خانه فلان كس است،به من مى‏دهى تا در مقابل آن درختى در بهشت از آن تو باشد؟ مرد گفت: من درختان نخل بسيارى دارم، و خرماى هيچكدام به خوبى اين درخت نيست (و حاضر به چنين معامله‏اى نيستم).
كسى از ياران پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اين سخن را شنيد، عرض كرد: اى رسولخدا! اگر من بروم و اين درخت را از آن مرد خريدارى كنم و واگذار نمايم، شما همان چيزى را كه به او مى‏داديد به من عطا خواهى كرد؟
فرمود: آرى
آن مرد رفت، صاحب نخل را ديد، با او گفتگو كرد، صاحب نخل گفت: آيا مى‏دانى محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حاضر شد درخت نخلى در بهشت در مقابل اين درخت به من بدهد (و من نپذيرفتم) و گفتم: من از خرماى اين درخت بسيار لذت مى‏برم و نخل فراوان دارم و هيچكدام خرمايش به اين خوبى نيست؟
خريدار گفت: آيا مى‏خواهى آن را بفروشى يا نه؟
گفت نمى‏فروشم، مگر آن كه مبلغى را كه گمان نمى‏كنم كسى بدهد، به من بدهى!
گفت: چه مبلغ؟ گفت: چهل نخل!؟
خريدار تعجب كرده گفت: عجب بهاى سنگينى براى نخلى كه كج شده مطالبه مى‏كنى، چهل نخل؟
سپس بعد از اندكى سكوت گفت: بسيار خوب، چهل نخل به تو مى‏دهم.
فروشنده (طمعكار) گفت: اگر راست مى‏گويى، چند نفر را به عنوان شهود بطلب!
اتفاقاً گروهى از آن جا مى‏گذشتند، آنها را صدا زد و بر اين معامله شاهد گرفت. آن گاه خدمت پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمد. عرض كرد: اى رسول خدا!! اين نخل به ملك من درآمد و تقديم شما مى‏كنم، رسولخدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به سراغ خانواده فقير رفت و به صاحب خانه گفت: اين نخل از آن تو و فرزندان تو است.
اين جا بود كه آيات فوق نازل شد (و گفتنى‏ها را درباره بخيلان و سخاوتمندان گفت).(18)
اين بود ماجراى دو انسانى كه يكى خداباور بود و معادشناس و تجارت سودمندى را انجام داد كه به آسانى چنين معامله‏اى پيش نمى‏آيد طرف معامله پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نتيجه معامله درخت بهشتى، و از آن سوى طبيعت زفت و گرفته آن مردى كه چسبيده به دنيا بود و از توفيق معامله با پيامبر خدا محروم گشت و دنياى پست را جايگزين آخرت و بهشت برين ساخت.
آرى نتيجه رذيله بخل اين است كه آدمى را از تابش انوار وحى و سفير الهى محروم مى‏سازد و از قافله معنويت و نور او را به وادى ظلمت و نار مى‏كشاند.

مصداق هاى بخل

آنچه از مصداق بخل بيشتر تبادر به ذهن مى‏كند، بخل در امور مالى است به كسيكه روحيه بخشش و انفاق مال ندارد، خمس و زكات مالش را پرداخت نمى‏كند، در پرداخت حقوق مالى واجبش كوتاهى مى‏كند و با توجيه و راه فرار درست كردن از زير آن شانه خالى مى‏نمايد، به اين نمونه افراد «بخيل» مى‏گويند لكن از جستجو در منابع دينى به دست مى‏آيد كه بخل مصاديق مثبت و منفى ديگرى هم دارد كه اشاره به آن در پايان اين بخش از نوشتار خالى از فايده نيست.

سلام نكردن

اسلام در برنامه معاشرت مسلمانان شعار«سلام» كردن را قرار داده كه با اجراى آن فضاى جامعه دينى، فضاى خيرخواهى، سلامت خواهى و سِلم و همزيستى مسالمت‏آميز است.
در فرهنگ دينى براى سلام كننده اجر و پاداش فراوان پيش بينى شده(19) و يكى از نشانه‏هاى تواضع و فروتنى شمرده شده است.
افشاء و گسترش سلام و آشكارا گفتن آن نيز مورد تأكيد قرار گرفته است در برابر از كسانى كه روحيه گريز از سلام كردن را دارند (بخيل) اطلاق شده است.
امام حسين(علیه السّلام) فرمود:
«اَبخَلُ النّاسِ مَن بَخِلَ بِالسَّلام»(20) بخيل‏ترين افراد كسى است كه از سلام كردن شانه خالى مى‏كند.
رسولخدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:
«مَن بَدءَ بِالكَلامِ قَبلَ السَّلامِ فَلاتُجيبُوهُ وَ قالَ: لاتَدعُ اِلى طَعامِكَ اَحداً حَتّى يُسَلِّم».(21)
هر كه پيش از سلام گفتن، آغاز به سخن كند، جوابش را ندهيد و فرمود: هيچ كس را به غذايت تعارف مكن، تا وقتى كه سلام كند.

بخل مثبت

صفت بُخل در مواردى مثبت و مورد ستايش است كه از آن جمله است، بُخل در دين، يعنى مايه نگذاشتن از دين و هزينه نكردن از شريعت. برخى از انسانهاى مسلمان دين فروشى مى‏كنند، به كمترين چيز مادى عقيده و مرام و اعتقاداتشان را مى‏فروشند به گفته شاعر:
در كوى ما شكسته دلى مى‏خرند و بس
بازار دين فروش از آن سوى ديگر است
امام على(علیه السّلام) مى‏فرمايد:
«مَن بَخِلَ بِمالِهِ ذَلَّ، مَن بَخِلَ بِدينهِ جَلّ».(22)
هركه در مال خود بخل ورزد، خوار شود، و هر كه در دين خود بخل ورزد سربلند گردد.
امام حسين(علیه السّلام) مى‏توانست با يزيد بيعت كند و از دين مايه بگذارد و سالم زندگى كند اما چنين نكرد و كشته شدن با شمشيرها را بر ذلت پذيرى و دين فروشى ترجيح داد از اين رو عزيز عالم و آدم شد و با سخاوتى كه از خود نشان داد ماندگار و پرآوازه عالم هستى گرديد.

ميدان ندادن به نفس

يكى ديگر از موارد بخل مثبت آن است كه انسان به هوا و هوسهاى نفسانى و حيوانى ميدان ندهد، خواهشهاى او را بى‏پاسخ بگذارد و از اجراى آن امساك ورزد اگر به اژدها ميدان داده شود همه ارزشهاى انسانى و اسلامى را مى‏بلعد او امّاره به بديهاست اگر ملامت نشود و زير نظر عقل و خرد و وحى الهى قرار نگيرد، انسان را به وادى مى‏برد كه خاطرخواه اوست.
از اين رو در فرهنگ دينى به اين نكته اشاره شده است كه:
«فَأَملِك هَواكَ وَ شُحَّ بِنَفسِكَ عَمّا لايَحِلُّ لَكَ فَاِنَّ الشُّحّ بِالنَفسِ الأنصافُ منها فيما احبت اَو كَرِهَت.»(23)
زمام هوا و هوس را در دست گير، و آنچه برايت حلال نيست نسبت به خود بخل روادار، زيرا بخل نسبت به خويشتن اين است كه راه انصاف را در آنچه محبوب و مكروه تو است پيش‏گيرى.
اين موضوع از نوشتار را با كلامى ديگر از امام على(علیه السّلام) درباره اين خوى زشت اجتماعى و اين هشدار به پايان مى‏بريم:
«اِيّاكَ وَ الأمساكَ فَأِنَّ ما اَمسَكتَهُ فَوقَ قُوتِ يَومِكَ كُنتَ فيه خازِنا لِغَيرَك».(24)
از بخل و امساك خوددارى كن، زيرا آنچه را كه نسبت به آن بخل مى‏ورزى و از قوت روزانه‏ات پس انداز مى‏كنى به دست ديگران خواهد افتاد.(و در روز واپسين كه روز حسرت است دست تهى خواهى ماند و آه و حسرت خواهى كشيد.)

پى‏نوشت‏ها :

1. غررالحكم، چاپ دانشگاه، ج 2، ص 326.
2. ميزان الحكمه، باب (بخل) و نيز تفسير نمونه، ج 23، ص 529.
3. سوره حشر، آيه 10.
4. تحف العقول، بيروت، ص 158.
5. غررالحكم، چاپ دانشگاه، ج 2، ص 292.
6. ميزان الحكمة، ج 1(عربى)، ص 375.
7. سوره نساء، آيه 37.
8 ، 9 ، 10 ، 11 ، 12. ميزان الحكمة،(عربى)، ج 1،ص 375.
13 ، 14 ، 15. ميزان الحكمة (عربى)، ج 4، ص 420 ـ 419.
16. نهج الفصاحه، حديث 1760.
17. سوره الليل، آيات 10 ـ 4.
18. تفسير نمونه، ج 27، ص 87 ـ 85.
19 و 20. تحف العقول، ص 177.
21. ميزان الحكمة واژه سلام.
22. همان، واژه بخل، ج 1، ص 375.
23. نهج البلاغه، نامه 53.
24. غررالحكم، چاپ دانشگاه، ج 2، ص 309.
پاسدار اسلام :: اسفند 1386 و فروردین 1387، شماره 315 و 316

منبع: http://www.hawzah.net

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد