بی انس تو سرزمینهایت برایم تنگ است
از این رو، چه در قرآن و چه در سنت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امامان بر تربیت اخلاق تأکید بسزایی رفته است. پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خود الگو و نمونه سجایای اخلاقی بود. در قرآن به این مسئله اشاره شده و حتی درعرف هم «اخلاق خوش یا خوب محمدی»مثالی است رایج در روابط اجتماعی مسلمانان. به تبع پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، اهلبیت (علیهم السّلام) ایشان نیز دارای فضایل اخلاقی و ویژگیهای منحصربهفردی بودند. در میان اهل بیت پیامبر، امامحسن(علیه السّلام) از امتیازات اخلاقی خاصی برخوردار بودند و وصف شجاعت، سخاوت، تقوا و بخشندگی ایشان در کتابهای تاریخی، فراوان نقل شده است. شیخ صدوق از امام صادق(علیه السّلام) روایت کرده که فرمود: امام حسن(علیه السّلام) هرگاه یاد مرگ، قبر، بعث، نشور و گذشتن بر صراط میافتاد، گریه میکرد و چون به یاد عرض نامه اعمال بر حق تعالی میافتاد، نعره میکشید و مدهوش میگشت. چون به نماز میایستاد به جهت آنکه خود را در مقابل پروردگار خویش میدید، بندهای بدنش میلرزید و چون یاد بهشت و دوزخ میکرد، مضطرب میشد. مانند اضطراب کسی که او را مار یا عقرب گزیده باشد و از خدا بهشت را مسئلت میکرد و از آتش جهنم استغفار مینمود. امام حسن(علیه السّلام) عابد و زاهد بزرگ عصر خویش بود. آن حضرت با اینکه از نعمتهای مادی و رفاهی خداوندی برخوردار بود اما لحظهای به دنیا دل نبست و دمی از یاد و نام خدا غفلت نورزید. امام(علیه السّلام) در ایام کودکی و نوجوانی از غذای مخصوص پدرش علی(علیه السّلام) یعنی نان جوین میخورد و در اعراض از دنیا و تحمل سختی معیشت به پدرش اقتدا میکرد و در عبادت و طاعت و خلوص نیت و رعایت حال مردم و ایتام و بیوهزنان و مساکین، آنی غافل نبود و خدا را در این طبقه ضعیف یاد میکرد. او دائماً در ذکر بود، هیچوقت کسی او را از ذکر خالی نمیدید.
شیخ صدوق در امالی از حضرت صادق(علیه السّلام) و او از پدرانش نقل میکند که امامحسن(علیه السّلام) در میان مردم زمان خود عابدترین، پارساترین و گرامیترین افراد بود. چون قصد حج میکرد، پیاده راه میرفت و گاهی پای خود را نیز برهنه میفرمود. هیچگاه دست به کاری نمیزد مگر اینکه خدا را یاد مینمود. راستگوترین مردم بود و رساترین بیان را داشت. آن حضرت هرگاه روانه مسجد میشد و به نزد در مسجد میرسید، سر را به سوی آسمان بلند میکرد و میگفت: ای خدای من! این مهمان توست که بر در خانهات ایستاده است، ای خداوند نیکوکار و احسان بخش! بنده تبهکار به نزد تو آمده، پس از ناپسندهای من با پسندیدگی و کرم خودت درگذر، ای صاحب کرامت و احسان. امام(علیه السّلام) از نماز صبح در اول طلوع فجر با کسی سخن نمیگفت تا خورشید طلوع کند و در تمام این مدت در حال ذکر الهی بود.
امام (علیه السّلام) هنگامی که به نماز برمیخاست بهترین لباسش را میپوشید و خود را خوشبو میساخت و میفرمود: خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد و به همین جهت من لباس زیبا برای راز و نیاز با پروردگارم میپوشم و هم او دستور داده است که زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد برگیرید. این است که دوست دارم به هنگام عبادت بهترین جامههایم را بپوشم.
شیخ صدوق از امام صادق(علیه السّلام) روایت کرده که فرمود: امام حسن(علیه السّلام) هرگاه یاد مرگ، قبر، بعث، نشور و گذشتن بر صراط میافتاد، گریه میکرد و چون به یاد عرض نامه اعمال بر حق تعالی میافتاد، نعره میکشید و مدهوش میگشت. چون به نماز میایستاد به جهت آنکه خود را در مقابل پروردگار خویش میدید، بندهای بدنش میلرزید و چون یاد بهشت و دوزخ میکرد، مضطرب میشد. مانند اضطراب کسی که او را مار یا عقرب گزیده باشد و از خدا بهشت را مسئلت میکرد و از آتش جهنم استغفار مینمود. چون به تشییع جنازهای حاضر میشد، سکوت محض او را میگرفت. اگر همسایهاش فوت میشد در فراغش میگریست. هرگاه قرآن تلاوت میکرد با کمال توجه و امعان نظر و دقت و تدبر و تعقل میخواند.
هرگاه به خطاب «یا ایها الذین امنوا» میرسید میگفت: «لبیک اللهم لبیک» در هیچ حالی کسی او را ملاقات نکرد، مگر آنکه میدید که مشغول به ذکر خداوند است. زبانش از تمام مردم راستگوتر بود و بیانش از همه کس فصیحتر. فنایش در حق سبب شده بود که 20 یا 25بار به حج برود.امام حسن(علیه السّلام) هرگاه وضو میساخت ارکان بدنش متزلزل میشد و میلرزید و رنگ رخسار مبارکش زرد میگشت و بر خود میلرزید چرا که خود را در برابر حق میدید. وقتی علت این حالت را از حضرتش پرسیدند، آن جناب در پاسخ میفرمود:«سزاوار است برکسی که میخواهد نزد پروردگار عرش به بندگی بایستد، اینکه رنگش متغیر گردد و رعشه در مفاصلش بیفتد و این چنین، حالات بندگی و راز و نیاز عاشقانه در برابر پروردگار جهانیان را به نیایشگران حقیقی و عارفان شیفته حق میآموخت.
بیشتر بخوانید: صلح امام حسن (ع) حکمتی بی پایان
توجه و شیفتگی امام حسن(علیه السّلام) برای تشرف پیاده به حج در عموم منابع معتبر اسلامی آمده است.گرچه شمار تشرف او به مکه میان 15 تا25 بار مورد اختلاف است ولی تشرف پیاده ایشان مورد اتفاق است و در همان حال راهوارترین اسبهای عربی را از پی او میبردهاند.
در پارهای از مآخذ آمده است که بخشی از راه را یا برخی از سفرها را با پای برهنه پیموده است. مگر نه این است که مادر بزرگش فاطمه بنت اسد به گفته مورخان بزرگ اهل سنت فاصله مکه تا مدینه را پیاده و با پای برهنه پیموده است؟
او در داشتن خصلتهای انسانی و الهی، صابران و مجاهدان و همچنین زاهدان و عابدان را اسوه و امام بود.
ابن بابویه قمی کتابی مخصوص در زهد امام حسن(علیه السّلام) نگاشته به نام زهدالحسن (علیه السّلام) و مقام پارسایی و بزرگواری و گذشت او را از این دنیا شرح داده است.
امام باقر(علیه السّلام) به نقل از امام حسن(علیه السّلام) فرمود:«شرم دارم از خدا که او را ملاقات کنم در حالی که به خانه او نرفتهام. سپس ادامه داد او 20مرتبه پیاده از مدینه به مکه رفت.»
کلینی میگوید:«حسن بنعلی(علیه السّلام) با عبدالله بن جعفر دیدار کرد و به او فرمود: عبدالله! چگونه مومن، مومن خواهد بود در حالی که از بهره و تقدیر الهی خود خشمگین است و منزلت خود را کوچک میشمرد با اینکه فرمانروای او خداست؟! من ضامنم برای کسی که در دل او جز رضا و خشنودی از تقدیرات الهی خطور نکند؛ اینکه خدا را بخواند و دعایش مستجاب شود.»
سیدبن طاووس گوید: امام حسن(علیه السّلام) چنین دعا میخواند:
« خدایا! با بخشش و بزرگواریت به تو تقرب میجویم و با محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بنده و پیامبرت، به تو تقرب میجویم و با فرشتگان مقرب و پیامبران و رسولانت به تو تقرب میجویم. از تو میخواهم که بر محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بنده و پیامبر خود و بر آل محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درود بفرستی و از لغزشم درگذری و گناهانم را بپوشانی و مرا بیامرزی و نیازهایم را برآوری و به سبب کردار زشتم کیفرم ندهی، تا عفو و بخشندگی تو مرا فرا گیرد، که تو بر هر چیز توانایی.
ای کسی که فراریان رو به سوی او آرند و وحشتکنندگان با او انس گیرند! بر محمد و آل او درود فرست و انس مرا با خود قرار داده، که سرزمینهایت برایم تنگ است و توکل مرا بر خود قرار ده، که دشمنانت به من رو کردهاند.
خدایا ! برمحمد و آل محمد درود فرست و چنانم کن که به سبب تو حمله کنم و به سبب تو به جنبش درآیم و بر تو توکل کنم و به سوی تو بازگردم.
خدایا ! آنچه از ستایش و نیایشم که هماهنگ با محبت و خشنودی و پسند توست، مرا بر آن زنده بدار، و بر آن بمیران و آنچه نیست، اختیارم را خود به عهده گیر و مرا به سوی آنچه دوست داری و میپسندی، بکشان.
پروردگارم! از گناهانم به سوی تو توبه میکنم و از بدیهایم از تو آمرزش میخواهم و هیچ جنبش و نیرویی جز از خدا نیست و هیچ معبود بحقی جز او که بردبار و بزرگوار است، وجود ندارد. درود خدا بر محمد و آل او باد و تو خود ای پروردگار جهانیان! نیازهای دنیا و آخرت ما را، در عافیت، کفایت فرما.
خدایا ! تو از همه آفریدگان خود، وارث هستی و در آفریدگان خود، هیچ وارث از خود نداری.
معبود من! هر که نیکی کند، از رحمت توست و هر که بدی کند، از گناه خود اوست، پس نه آنکه نیکی کند، از کمک و یاری تو بینیاز است و نه آنکه بدی کند، بدل از تو یابد و از قلمرو توانمندی تو بیرون شود. معبود من! تو را در محبوبترین چیزها نزد تو که ایمان به تو و تصدیق پیامبرت باشد، فرمان بردم و در این نعمت بزرگ، تو بر من منت داری و در مبغوضترین چیزها که شرک به تو و تکذیب پیامبرانت باشد، نافرمانیات نکردم. پس ای مهربانترین مهربانان و ای بهترین گذشت کنندگان، گناهان رخ داده در میانه آن دو را بر من ببخشای.»
با درک این حقیقت، شخصیت آدم رشید همواره در مرز طبیعت و فوق طبیعت( حیات و فوق حیات) حرکت میکند.
این نوع زندگی که فوق زندگی طبیعی معمولی است، در عین حال که عوامل و لوازم زندگی را به طور جدی منظور میدارد، لوازم و نتایج قطع شدن آن را که مرگ نامیده میشود، مشهود میکند. هر لحظهای از لحظات چنین زندگیای، هم مسیر است و هم مقصد- چنانکه – هم وسیله است و هم هدف.
این زندگی بر مبنای زندگی سعادتمندانه و مرگ سعادتمندانه است و از محضر امام حسن مجتبی(علیه السّلام) عمل به همین نکته برای سعادت دنیا و آخرت انسانها کفایت میکند.
منبع:http://www.bashgah.net /س