چكيده
برخي مستشرقان شبهاتي پيرامون قرآن، وحي و پيامبر(صلی الله علیه و آله) مطرح كردهاند و تعدادي از مسلمانان با تأثيرپذيري از افكار آنها مطالبشان را بدون ذكر منبع نقل كردهاند. عبدالكريم سروش از جمله اين افراد است، وي در مورد الفاظ قرآن و تأثيرپذيري پيامبر(صلی الله علیه و آله) و قرآن از فرهنگ زمانه، تشبيه حضرت به شاعر، تحول در فصاحت و بلاغت قرآن و ناقص بودن علم رسول(صلی الله علیه و آله) مطالبي بيان كرده است كه در سخنان مستشرقاني مثل مونتگمري وات، هرشفلد، جوزف آدامز سابقه دارد.
نويسنده ميكوشد تأثير پذيريهاي سروش را به نمايش بگذارد و تنافي مطالب وي با قرآن و كلام اسلامي را روشن سازد.
کلیدواژه ها : قرآن، مستشرقان، سروش، فرهنگ زمانه.
مقدمه
«استشراق» عبارت است از اسلام شناسی و قرآن پژوهی توسط غیر مسلمانان، یعنی مسیحیانی همچون «تئودورنولدکه» و یهودیانی از قبیل «اگناز گلد زیهر». بنابراین برخی مسلمانان مانند «محمد آرکون» یا «نصر حامد ابوزید» که در پارهای از اندیشههای خویش با خاورشناسان نامسلمان هم مسلک شدهاند، در اصطلاح «مستشرق» ناميده نميشوند، بلکه اين عده در شمار مروّجان و مبلّغان افکار مستشرقان جاي ميگيرند. آقاي عبدالكريم سروش از مصادیق بارز اين مروجان در سالهای اخیر است و مهمترین آراء وی که آشکارا از افکار مستشرقان متأثر است، عبارتند از:
ـ الفاظ قرآن تأ لیف پیامبر(صلی الله علیه و آله) است؛ نه سخن مستقیم پروردگار.
ـ سیمای بهشت قرآنی همان بهشت عربی است. (تأثیر پذیری از فرهنگ زمانه)
ـ تغییر و تحول در فصاحت و بلاغت آیات قرآن، ناشی از اوضاع و احوال شخصی پیامبر بود.
ـ تبیین وحی قرآنی پیامبر را میتوان به درک و احساسات یک شاعر تشبیه نمود.
ـ چون پیامبر(صلی الله علیه و آله) تنها نبیّ بوده؛ نه عالم و دانشمند، احتمال اشتباه در برداشتهای شخصی وی در ادعاهاي علمی و دنیوی وجود دارد.
نگارنده در این مقاله مآخذ این نظرات را ـ که تضادّ آشکار با آیات قرآنی و کلام اسلامي دارد، از میان مقالات، کتب و آثار مستشرقان، جست و جو و معرفی مينماید.
معانی قرآن از خدا، الفاظ آن از پیامبر(صلی الله علیه و آله) است
عبدالكريم سروش در این باره ميگويد:
«پیامبر به نحو دیگری نیز آفریننده وحی است. آنچه او از خدا دریافت میکند مضمون وحی است. اما این مضمون را نمیتوان به همان شکل به مردم عرضه کرد، چون بالاتر از فهم آنها و حتی ورای کلمات است. این وحی بیصورت است و وظیفه شخص پیامبر این است که به این مضمون بی صورت، صورتی ببخشد تا آن را در دسترس همگان قرار دهد» (سروش، مصاحبه با راديو هلند، 14 بهمن 1386).
ديدگاه مستشرقان
«مونتگمری وات: Montgomery wat، متولد 1909» و خاورشناس انگلیسی است. مهمترین آثار قرآن شناسی او عبارت است از: مقدمه قرآن، محمد در مکه، محمد در مدینه، محمد پیامبر و زمامدار.
يادآوري ميشود که کتاب آیات شیطانی سلمان رشدی، اقتباس از همین آثار است. («وات» به تبع «ریچارد بل» گفته است که «وحی» باید به عنوان معنایی تقریباً نظیر «اقتراح» تلقی شود. هنگامی که گفته میشود خداوند امور خاصی را وحی کرده است، این عبارت بدین معناست که خداوند چنین مطالبی را به شخص پیامبر و یا به ذهن او القاء کرده است. بنابراین، رمز تجربهي نبوی پیامبر اسلام این بود که در زمانهای مختلف، افکار یا الهامهایی در ذهن او دمیده می شده است). (دايرة المعارف دين، ج 12، مدخل قرآن، پاراگراف دوم از قسمت فرآيند وحي).
برخی دیگر از خاور شناسان مانند «جان هیک» و «ایان باربور» نیز درباره نبوت همه پیامبران گفتهاند که سخنان آنان «عین وحی» نبود. گرچه خداوند واقعاً معارفی را به آنها القاء کرد؛ آنها «برداشت شخصی» و «تجربه خویش» از وحی را به زبان آوردند. از این رو، کتب مقدس «متن ناب وحی» نيست، بلکه بازتاب وحی در تجربه بشری است، لذا این کتابها نمیتوانند مصون از خطا باشند. «جان هیک» در همین زمینه مینویسد:
«به عقیده مصلحان دینی قرن شانزدهم «لوتر ـ کالون» بر طبق این دیدگاه، وحی، مجموعهای از حقایق درباره خداوند نیست بلکه خداوند از راه تأثیر گذاشتن در تاریخ، به قلمرو «تجربه بشری» وارد میگردد. از این دیدگاه احکام، کلامی مبتنی بر وحی نیستند، بلکه بیانگر کوششهای انسان برای شناخت معنا و اهمیت حوادث وحیانی به شمار میروند» (جان هيك، فلسفه دين، 133).
«ایان باربور» مینویسد:
«خداوند وحی فرستاده است ولی نه به املای یک کتاب معصوم، بلکه با حضور خویش در حیات مسیح و سایر پیامبران بنیاسرائیل، در این صورت کتاب مقدس «وحی مستقیم» نیست بلکه «گواهی انسان بر بازتاب وحی» در آینۀ احوال و تجارب بشری است» (ايان باربور، علم و دين، 131).
بررسی
در این دیدگاه شخص پیامبر «انساني معمولی در نظر گرفته شده است که ذهنش از عقاید رایج جامعۀ خود و عوامل زیست محیطی و اجتماعی و آداب و سنن محیط اجتماعی متأثر است». بنابراين هم خودش دچار حالات گوناگون شادی، خشم، امید و یأس و انواع حالات روحی است و هم دریافتهای وحیانی در ذهن و جان او متأثر از همین عوامل تأثیرگذار جبری است و ناخودآگاه بر آن دریافتها تأثیر ميگذارد و پیامبر شناخت آمیختهای از آن معارف پیدا و به مخاطبانش میدهد.
آیاتی از قبیل «إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى * عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى» (نجم / 4 و 5) «آن (سخن) نيست جز وحىاى كه (به او) وحى مىشود * او را (شخصى) بسيار نيرومند آموزش داده است؛» خط بطلان بر این شناخت مطلب ميکشد؛ حتي از آيات ديگر استفاده ميشود كه الفاظ قرآن نيز از پيامبر(صلی الله علیه و آله) نيست و او حق كم و زياد كردن آنها را نيز ندارد، مانند: «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ» (حاقه / 44 ـ 46). «و اگر (بر فرض) برخى سخنان را به ما (بدروغ) نسبت مىداد * حتماً با دست راست (قدرتمند)، او را گرفتار مىساختيم * سپس رگ قلبش را مسلماً قطع مىكرديم!»
قرآن، تألیف محمد (صلی الله علیه و آله) است
عبدالكريم سروش بر مبنای آنچه گذشت، در این باره ميگويد:
«محمد کتابی بود که خدا نوشت، و محمد، کتاب وجود خود را که میخواند قرآن میشد و قرآن کلام خدا بود. محمد را خدا تألیف کرد و قرآن را محمد» (سروش، طوطي و زنبور).
ديدگاه مستشرقان
برخی از مستشرقان به «مؤلف قرآن بودن پیامبر» تصریح کردهاند. «هرشفلد» (Hartwig Hirsthfeld: 1934-1845) پژوهشگر یهودی و خاورشناس انگلیسی آشکارا حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) را مؤلف قرآن معرفی کرده و گفته است که او بر اساس اهداف و آرمانهایی که داشت و تحولاتی که در افکار و روحیاتش پدید میآمد، به تناسب هر زمان و مکانی، سخنانی را به عنوان وحی آسمانی برای مردم تنظیم میکرد.
هرشفلد در این زمینه مینویسد:
«یکی از تفاوتهایی که بین وحی مکی و مدنی وجود دارد، به تحولی مربوط میشود که در خود مؤلف قرآن پدید آمد» (هرشفلد، پژوهشهاي نوين در باب تاليف و تفسير قرآن، 102).
بررسی
اگر قرآن تألیف شخص محمد و او انساني مثل ديگر انسانها باشد، بايد همه ادبا، بلغا، سخنرانان و نویسندگان عرب یا دست کم برخی از آنان بتوانند مثل قرآن را ارائه دهند (ر.ك. به: غازي عناية، شبهات حول القرآن و تنفيدها، 21 ـ 24).
علاوه بر آن در بررسي قبل بيان شد كه بر اساس آيات قرآن، پيامبر(صلی الله علیه و آله) حق تصرف در آيات قرآن را نداشت. علامه طباطبایی نیز در این زمینه مينويسد:
«خداوند در آیه بیست و سوم بقره فرموده است اگر میگویید که قرآن سخن محمد است از کسی دیگر که در مشخصات زندگی مانند اوست: یتیم، تربیت ندیده، درس نخوانده، نوشتن یاد نگرفته، در محیط تاریکی مانند جاهلیت بزرگ شده مانند این کتاب یا سورهای از سورههای آن را بیاورید. بدیهی است که بیانات قرآن را تنها کلام خدا معرفی میکند» (طباطبايي، قرآن در اسلام، 111).
دگرگونی در فصاحت و بلاغت آیات ناشی از حالات شخصی پیامبر است
عبدالكريم سروش در این باره میگوید:
«پیامبر، نقش محوری در تولید قرآن داشته است، پیامبر همه چیز است (آفریننده و تولید کننده)، در سطح وحی تفاوت و تمایزی میان درون و برون نیست. شخصیت او نقش مهم در شکل دادن به این متن ایفا میکند. تاریخ زندگی او و حتی احوالات روحی اش در آن نقش دارند؛ تفاوت آیات در نوع فصاحت و بلاغت ناشی از همین جنبه کاملاً بشری وحی است» (سروش، همان).
ديدگاه مستشرقان:
«جوزف آدامز Adams, charels Joseph، (متولد 1924) خاورشناس آمریکایی كه از سال 1969 م سمت مشاور دايرة المعارف بریتانیکا را داشت و عضو انجمن مطالعات دینی آمریکا، انجمن شرقشناسی آمریکا است، مینویسد:
«در این جا نیز نشانی از یک تحول و تکامل در فهم پیامبر نسبت به وحی وجود دارد که با اندیشه کتاب یا متن مقدس به اوج خود رسید. این تحول و تکامل را به راحتی می توانیم در اوضاع و احوال پیامبر مشاهده کنیم» (دايرة المعارف دين، همان، عنوان كتاب، ستون دوم).
«تئودور نولدکه» (THEODOR NOLDEKE 1930 – 1836) خاورشناس آلمانی و مؤلف کتاب معروف «تاریخ قرآن» نیز در این باره مینویسد:
«از آنجا که قرائن و شواهد روشنی برای تاریخگذاری حوادث و رخدادها وجود ندارد ما ناگزیریم که از طریق خود قرآن، رشد و پیشرفت روانشناختی شخصیت پیامبر را پیگیری و جستجو نماییم» (نولدكه، مصادر قرآن، 5).
بررسی
عبارت «ما ناگزیریم که از طریق خود قرآن، رشد و پیشرفت روان شناختی شخصیت پیامبر را پیگیری و جستجو نماییم» به این ادعا اشاره دارد که وحی پيرو حالات عرفانی و روحی شخص پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود و نوع تعابیر و بیانات قرآن به تبع آن تغییر مییافت! حال آنکه از خود آیات قرآن، خلاف این ادعا فهمیده میشود، مانند: «قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَايُوحَى إِلَيَّ مِن رَبِّي» (اعراف / 203)؛ «بگو: فقط از آنچه از سوي پروردگارم به سوى من وحى مىشود پيروي ميكنم» «لاَ تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ. إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ. فَإِذَا قَرَاْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ. ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ» (قيامت / 16) «زبانت را به آن (قرآن) حركت مده تا در (خواندن) آن شتاب كنى. [چرا] كه جمع آن و خواندنش فقط برعهده ماست و هنگامى كه آن را مىخوانيم، پس از خواندن آن پيروى كن. سپس در واقع بيان آن (قرآن) فقط برعهده ماست.» و….
قرآن از فرهنگ زمانه تاثير پذيرفته است
آقايعبدالكريم سروش میگوید:
«… محمد بن عبد الله(صلی الله علیه و آله) در حجاز و در میان قبایل چادر نشین زندگی میکرد. لذا بهشت هم گاه چهره عربی و چادرنشینی پیدا میکند. زنان سیاه چشمی که در خیمهها نشستهاند (حُورٌ مَقْصُورَاتٌ فِي الْخِيَامِ. سوره الرحمن). بلاغت قرآن هم به تبع احوال پیامبر پستی و بلندی میپذیرد. باران هم رحمت خدا شمرده میشود… همین است معنای آن که وحی و جبرئیل تابع شخصیت پیامبر بودند و همین است مدعای حکیمانه فارابی و طوسی که قوه خیال پیامبر در فرایند وحی دخالت میکند» (سروش، بشر و بشير).
ديدگاه مستشرقان
«ویل دورانت» مینویسد:
«محمد چون همهي رسولان خدا، زبان حال مردم عصر خویش بود و حاجتها و آرزوهای ایشان را تعبیر میکرد»، (ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 4، ص 27).
«بود لی» مستشرق فرانسوی در کتاب «الرسول حياة محمد» مینویسد:
«پیامبر اسلام برخي مسائل را به خاطر نیاز محیط در اسلام مطرح کرد، مثلاً بهشت و جهنمی در قیامت مورد نظر حضرت نبود، بلکه مقصودش از بهشت محیط آباد و پرنعمت خارج از عربستان، و مقصودش از جهنم صحرای خشک تفتیده عربستان بود. گوشت خوک نیز از محرمات دین اسلام نیست، بلکه چون عربها دانش لازم براي پرورش بهداشتی خوک را مانند غربیان نداشتند، حضرت برايشان ممنوع کرد. شراب را هم چون به گونه بهداشتی تولید نمیشد، تحریم کرد. زکات نيز در اسلام واجب نیست، بلکه به خاطر وجود شکاف اقتصادی در آن روزگار لازم کرد». (ر.ك. به: دسوقي، الفكر الاستشراقي تاريخه وتقويمه، 11).
بررسی
اصولاً قرآن كريم با فرهنگ عرب جاهلي دو برخورد داشت:
1) عناصر مثبت فرهنگ زمانه مثل مهماندوستي، وفاي به عهد، امانتداري و… را پذيرفت و در پارهاي از موارد مثل مراسم حج ابراهيمي، پيرايش كرده و خرافات عرب را از آنها زدود.
2) عناصر منفي عرب جاهلي مثل زنده به گور كردن دختران، ظهار، شرك و بتپرستي و… را نفي كرد.
آیت الله معرفت در نقد دیدگاه تأثیر پذیری قرآن از فرهنگ زمانه مینویسد:
«هر که آموزههای والای قرآن را بنگرد، به درستی مییابد که از هر گونه هم نوایی و هم سازی با شیوههای فرهنگی زمان خویش به دور است و هرگز شباهتی با آن ندارد، چه رسد که از آن تأثیر پذیرفته باشد!
ولی با این همه، کسانی گمان بردهاند در بسیاری از موارد نشانههایی از نوعی تأثیر پذیری از آیینهای جاهلی عرب به چشم میخورد که با پیشرفت علم و تحول فرهنگها در عصر حاضر دمساز نیست! برای نمونه: اگر گزارههای قرآن درباره نعمتهای اخروی و حور و قصور و درختان و آبهای جاری یاد میکنند که با در نظر گرفتن زندگی سخت و دشوار عرب آن روز، بهجت انگیز مینماید…» در جای دیگر میافزاید: «توصیف زیبایی و خرمی سایه درختان و جویهای روان تنها برای صحرا گردان و بادیهنشینان جذابیت ندارد، بلکه برای همگان حتی ساکنان سرزمینهای سرسبز و درهها و جلگههای حاصلخیز نیز دل انگیز است. قرآن نیز از این دست توصیفات فراوان دارد، مانند: «مُتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَى الْأَرَائِكِ» یعنی بر تختهای باشکوه و پر جلوه تکیه میزنند» (معرفت، نقد شبهاتي پيرامون قرآن كريم، 146 و 245).
آیات قرآن مانند احساسات شاعرانه است
عبدالكريم سروش در اين مورد ميگويد:
«وحی، الهام است و این همان تجربهای است که شاعران و عارفان دارند هرچند پیامبر آن را در سطح بالاتری تجربه می کند و در روزگار مدرن ما وحی را با استفاده از استعاره شعری میفهمیم چنانکه یکی از فیلسوفان مسلمان گفته است: وحی بالاترین درجه شعر است» (سروش، مصاحبه، همان).
ديدگاه مستشرقان
«آدامز» مینویسد:
«فرآیند روانشناختی مورد بحث نمیتواند بیشباهت به نزول الهامهایی باشد که به یک شاعر یا هنرمند میشود».(جوزف آدامز، مدخل قرآن از دايرة المعارف دین، ج 12، آخرین پاراگراف از فرآیند وحی.)
هرشفلد معتقد است:
«محمد میکوشید که در بیان سخنانش از هرگونه تقلید و الگو برداری از کلام شاعران خود داری ورزد ولی با توجه به شناخت گستردهای که از ویژگیهای اشعار آنان داشت برای او تا حدودی دشوار بود که از سبک آنها احتراز نماید.»(هرشفلد، پژوهشهاي نوين در باب تأليف و تفسير قرآن، ص 37.)
بررسی
آیات متعددی از قرآن با هدف نکوهش «نسبت دادن شعر و شاعری به پیامبر» نازل شده است، مانند:
«وَيَقُولُونَ ءَإِنَّا لَتَارِكُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَّجْنُونٍ» (صافات، 36)؛ و «مىگفتند: «آيا واقعاً ما معبودانمان را بخاطر شاعرى ديوانه رهاكنيم؟!».
«وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلاً مَا تُؤْمِنُونَ» (حاقه / 41)؛ «و آن گفتار شاعر نيست؛ چه اندك ايمان مىآوريد!».
«وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُّبِينٌ.» (يس / 69)؛ «شعر به او [= پيامبر] نياموختيم و شايسته او نيست؛ اين (سخن) جز يادآورى و قرآن روشنگر نيست».
اگر قرآن در حد یک اندیشه شعری هرچند در سطح بالاتر بود، به آوردن یک سوره همانند خود تحدی نميكرد. شاعران زبر دست و خوش ذوق هم دیگران را به تحدّی فرا نميخوانند. اساساً تشبیه قرآن و پیامبر به سازوكار شعر و شاعری، ناشایست و به دور از شأن قرآن و پیامبر(صلی الله علیه و آله) است، چون شعر زاييده خيالات درون انسان است، ولي وحي سرچشمهاي الهي دارد و از برون (مبدأ متعالي) به انسان القاء ميشود.
علم پیامبر(صلی الله علیه و آله) محدود و ناقص است
آقاي سروش ميگويد:
«حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) نبی بود نه دانشمند و عالم».
در جای دیگر چنین اظهار ميكند:
«آیا سنت معتزلیان راه بهتری را نشان نمیدهد که چنین پارههای ناسازگار از قرآن را سازگار با عقاید عامیانه اعراب بدانیم و از تکلفات و تأویلات نالازم و ناسالم رهایی جوییم؟ و جواهر آموزههای قرآن را از غبار این ابهامات پاکیزه نگه داریم؟ (خواه آن آیات از سر همزبانی با اعراب وارد شده باشند، خواه به سبب دانش محدود پیامبر) (سروش، طوطي و زنبور).
ديدگاه مستشرقان
«گوستاولوبون» علت اصلی بینظمیهای موجود در بین سورهها و آیات را «درس ناخواندگی» پیامبر میداند و میگوید:
«اینطور معروف است که پیغمبر امّی بوده است و آن مقرون به قیاس هم هست، زیرا اگر اهل علم بود ارتباط مطالب و فقرات قرآن به هم بهتر میشد» (تمدن اسلام و عرب، 20).
بررسی
پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) درس ناخوانده بود تا تهمتي به ايشان روا نباشد و نگويند مطالب قرآن را از آموزگاران خود گرفته است، با اين حال از راههاي مختلفي علم او كامل شد.
1) اتصال به وحي قرآني: در موارد متعدد خداي متعال به آن اشاره كرده و فرموده است كه آگاهيهاي غيبي به پيامبر داده شده است، مانند: «ذلك مما يوحي اليك من انباء الغيب». (آل عمران / 44)
2) تدبّر و تفكر در آيات قرآن:
3) الهامات الهي، مثل خواب: براي نمونه در مورد پيروزي بر مشركان مكه اين آيه را ميتوان يادآور شد: «لقَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا» (بقره / 31).
علاوه بر اينكه رهبري و هدايت مردم تا روز رستاخيز وظيفه پيامبر(صلی الله علیه و آله) بود و لازمه اين امر احاطه علمي بر اسرار انسان و جهان هستي است و اگر خداي متعال فردي ناآگاه را براي هدايت بشر منصوب كند با حكمت الهي ناسازگار است.
در ضمن وجود برخي ناسازگاريهاي ظاهري در قرآن كه آن هم با تأمل و جمع عرفي آيات قابل توضيح است، نميتواند دليل بر ناقص بودن علم پيامبر(صلی الله علیه و آله) باشد، چون همان طور كه گذشت قرآن زاييده فكر پيامبر(صلی الله علیه و آله) نيست، بلكه محتوا و الفاظ آن از خداي متعال است.
محمديسم
تلاش آقای سروش در بشری معرفی کردن ساختار و الفاظ و عبارات قرآن ابتکار او بشمار نمیرود، چرا که از دیر زمان بسیاری از مستشرقان شبیه این اقدام را در باب تبدیل دین اسلام به عنوان «محمدیسم» ارائه نمودهاند. خاورشناسانی چون «گیپ»، «گلدزیهر» و… به عمد نام «محمدیسم: Mohammadanism» را ابداع کردند و در بسیاری از آثار خود جایگزین نام «اسلام» نمودند تا وانمود کنند که مجموعه آموزههای اسلام چیزی جز «آموزشهای شخصی و تراوشهاي ذهنی حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) نيست و بدین وسیله ارتباط این دین با خدا و وحی الهی را قطع کنند» (ر.ك. به: زماني، مستشرقان و قرآن، 129).
«گیپ» مینویسد:
«اسلام واقعاً مبتنی بر ایدهای از جانشینی و وراثت وابسته به حواریون یا پاپ است که در محمد(صلی الله علیه و آله) گسترش یافته و به اوج خود رسیده است» (گيپ، محمد گرايي، 2 و 9 و 84).
«موریس بوکای» خاورشناس فرانسوی می نویسد:
«من در دوران جوانی انگیزهای برای تحقیق درباره اسلام نداشتم، زیرا غالباً در غرب واژه «محمدیسم» را به جای «اسلام» مطرح میکردند تا چنین وانمود شود که این دین ساخته و پرداخته یک بشر است؛ نه یک دین که شایسته بررسی باشد. اما پس از آن که با قرآن آشنا شدم و آیات کریمهای را دیدم که رازهایی از طبیعت را در آن عصر بیان کرده که دانش روز آن ها را تأیید میکند مانند مسائل جنینشناسی، شگفت زده شدم. به ویژه وقتی که قرآن کریم را مبرا از هرگونه مطلب غلطی یافتم، فهمیدم که این کتاب حاصل اندیشه یک انسان نیست، بلکه وحی الهی است» (جليند، الاستشراق و التبشير، 52).
نویسنده: دكتر محمدجواد اسکندرلو
مجله تخصصی قرآن پژوهی خاورشناسان – شماره 4