تأملي در دائره المعارف فقه علي بن ابي طالب (ع) (1)
تأملي در دائره المعارف فقه علي بن ابي طالب (ع) (1)
اين کتاب، بخش چهارم از مجموعه کامل «دائره المعارف فقه سلف» است، اگرچه از نظر زمان تاليف، بخش سوم از آن مجموعه است. (1)
مؤلف در صدد است با تتبّع در رواياتي که از امام علي (ع) روايت شده، ميراث فقهي او را معرفي کند.
بررسي اين کتاب را در سه محور پي مي گيريم:
محور اول: نگاهي به مقدمه
اين کتاب با مقدمه شروع مي شود که اگرچه بيش از سه صفحه نيست اما محتواي فشرده آن مشتمل بر چهار نکته مهم است:
1. اهميت فقه فقهاي سلف و ميزان تأثير آن بر فقه متأخران (2)؛
2. اهميت فقه صحابه از ميان سلف و اهميت فقه امام علي (ع) از ميان صحابه؛ زيرا او به گواهي پيامبر (ص)، داناترين صحابه بود. (3)
3. اهميت فقه علي (ع) از نظر صحابه و عنايت آنان به نظريات او (4)؛
4. اشاره به اندک بودن نقل روايات فقهي از علي (ع) و بررسي علل آن.
به نظر مؤلف، اندک بودن منقولات فقهي از علي (ع) ناشي از سه علت است:
علت اوّل: علي (ع) در دوران قبل از خلافتش، مشاور سه خليفه قبل از خودش بود و ديدگاه هاي خود را به آنان ارائه مي داد و در همين دوره بود که سازماندهي حکومت اسلامي شکل گرفت. از اين رو بيشتر اجتهادات علي (ع)، در اين دوره در ساختار و احکام حکومت تبلور مي يافت. بر اين اساس، علي بن ابي طالب (ع) يکي از اعضاي حکومت بود که نقش بسيار بزرگي در سازماندهي دولت اسلامي داشت. زماني که حکومت به او رسيد، ساختار حکومت کامل شده بود و ديگر نيازي به تغيير و تحولات زيادي در برنامه و سازماندهي حکومت نبود. (5)
بررسي علت اول: اولاً، مشاور بودن امام، مانع انعکاس نظريات او در ملأعام نبود، بلکه مسئله کاملاً بر عکس است؛ زيرا اينکه ديدگاه هاي او رسماً مورد پذيرش خلفا بوده، فرصتي طلايي براي انتشار و رواج آراي او در ميان مسلمانان فراهم مي کرد. به همين جهت، ملاحظه مي کنيم که هميشه فقهاي درباري از امکانات حکام بهره مند بوده اند و فقها ديدگاه هاي آنان در ميان عامه مردم حاکم بوده است.
ثانياً، حکومت اسلامي در صدر اول، محصور به ديوار آهنين نفوذناپذيري نبود و جلسات خلفا بسان حکومت هاي امروزي، در پشت درهاي بسته تشکيل نمي شد. دولت اسلامي در آن زمان تشکيلات ساده اي داشت و خليفه مسلمانان در منظر مردم بود و بيشتر آنچه در درون دولت مي گذشت، به جز مواردي اندک، در بيرون از دولت انعکاس مي يافت.
ثالثاً، با مراجعه اي گذرا به تاريخ صدر اسلام روشن مي شود که کاربرد عنوان «مستشار خلفا» در مورد علي (ع) کاربردي غير دقيق و مبالغه آميز است؛ چرا که وضعيت عمومي حکومت در آن دوران، وجود مستشارهاي خاص را که فقط به چنين کاري بپردازند، نمي طلبيد، بلکه مشاوره هاي علي (ع) در بيشتر مواقع، آن گونه که تاريخ ثبت کرده، به صورت اتفاقي بود. علاوه بر اين، همچون زيدبن ثابت و ابن عباس نيز مشورت مي شد. البته موارد مشورت با علي (ع) بيش از ديگران بود. از طرف ديگر، آنچه تاريخ نقل کرده، اين است که مشورت با علي (ع) تنها در زمان عمر خطاب بود و آنچه از او نقل شده، نظريات او در برخي از وقايع آن دوره است و معلوم نيست که اين نظريات در پي مشورت خليفه با او بوده يا پاسخ به درخواست برخي مسلمانان ناتوان بوده و يا اينکه خود حضرت به ارائه نظرياتش مبادرت مي کرده است.
علاوه بر اين، پس از رحلت رسول اکرم (ص)، ستاره علي (ع) نزد ارباب حکومت به خاموش گراييد و به نظر نمي رسد که هيچ نقش مهمي در حيات سياسي داشته بود. او مانند هر مسلمان ديگري به زندگي عادي خود ادامه مي داد؛ هر چند در صورت درخواست مشاوره، آن حضرت بخل نمي ورزيد، بلکه هرگاه فرصتي مي يافت از نصيحت کردن مسلمانان اعم از حاکمان و رعايا، دريغ نمي کرد.
رابعاً، نويسنده «دوران قبل از خلافت علي (ع) را دوران ساخت و سازماندهي حکومت توصيف کرده و اظهار داشته اين سازماندهي در دوره خلافت علي (ع) ديگر تکميل شده بود و …»، اي کاش مي دانستيم نويسنده اين اطلاعات را که تحليلش را بر مبناي آن استوار کرده، از کجا به دست آورده است؟
علت دوم: خلافت حضرت علي (ع) چندان دوام نياورد و آشوب هاي داخلي فرصتي براي تجديدنظر در ساختار حکومت و پيراستن آن از نقايص باقي نگذاشت. از ايوب سختياني نقل شده است که: «از محمد شنيدم که به ابي معسر مي گفت: من شما را در بسياري از مطالبي که از علي (ع) نقل مي کنيد، متهم مي کنم؛ زيرا عبيده به من گفت: «علي (ع)، من و شريح را خواست و گفت که من از اختلاف متنفرم، پس همان گونه که تاکنون قضاوت مي کرديد، قضاوت کنيد تا اتحاد مردم حفظ شود، يا من نيز همچون يارانم بميرم». عبيده گفت: علي (ع) قبل از آن که وحدت حاصل شود، کشته شد».
بررسي علت دوم: اولاً، بدون شک مشکلات داخلي و جنگ هايي که در زمان خلافت امام علي (ع) اتفاق افتاد، تبعات سنگيني براي او داشت و فعاليت ها و طرح هاي او را محدود و متوقف ساخت و موجب شد که او به برخي از آنچه مي خواست، نرسد. با اين حال، اين دوره از نظر نقل آرا و نظريات او، غني ترين دوره ها محسوب مي شود؛ زيرا او موفق شد در زمان حکومتش که چهار سال و چند ماه طول کشيد، علوم و معارف و روايات بسياري را انتشار دهد و اگر به ميراث فقهي و غير فقهي او مراجعه شود، معلوم خواهد شد که همه آنها از نظر تاريخي به همين دوره بر مي گردد. خطبه هاي متعدد او که بخش اندکي از آنها تحت عنوان نهج البلاغه گردآوري شده و احکام او در باب قضا، زکات، جهاد و جنگ، همه از ثمرات اين دوره است.
ثانياً، امام علي (ع) از همه فرصت ها براي انتشار علوم و معارفش بهره مي گرفت و از مردم مي خواست که از او بپرسند و اين سخن مشهور را مردم بارها از او شنيده بودند که: «سلوني قبل أن تفقدوني؛ قبل از آنکه مرا از دست دهيد، از من سؤال کنيد».
ثالثاً، مرجعيت علمي امام علي (ع) براي دوست و دشمن، پذيرفته شده بود. معاويه که رقيب سياسي او بود، گاهي کساني را که از او مسائل ديني را مي پرسيدند، به حضرت علي (ع) ارجاع مي داد. خوارج که عليه علي (ع) قيام کرده بودند و دشمني شان با او چنان بود که او را به خروج از دين متهم مي کردند، با اين حال شهادت مي دادند که او فقيهي بي نظير است.
رابعاً، حرص علي (ع) بر وحدت مسلمانان و عدم تفرقه آنها، حقيقتي ثابت است که شکي در آن وجود ندارد و گاه اتفاق مي افتاد که بر اجراي ديدگاه خودش اصرار نکند، اما اين فقط به مسائل مورد اختلاف بين او و خلفاي قبلي محدود مي شد و ربطي به ساير قضايا نداشت.
علاوه بر اين، موضع عملي آن حضرت مانع نمي شد که از لحاظ نظري نيز ديدگاه فقهي خود را بيان نکند؛ چنان که ابن عباس در نامه اي از او در مورد حکم جد سؤال کرد، او رأي خود را به روشني بيان کرد و سپس از او خواست که نامه را از بين ببرد.
خامساً، امام علي (ع) داراي صحيفه اي بود که آن را به املاي رسول خدا (ص) و به خط خود نوشته بود و چنان که ابن کثير روايت کرده، آن را به برخي از مسلمانان نشان داده بود، (6) چرا از اين صحيفه نيز، نقل نشده است؟ آري، تنها فرزندان او يعني امامان اهل بيت (ع) از اين کتاب نقل کرده اند که در همين مقاله به تفصيل به اين نکته خواهيم پرداخت.
علت سوم: علي (ع) مانند هر انساني در معرض دوستي دوستان و دشمني دشمنان بود، اما بسياري از آنان در دوستي و دشمني شان از حد اعتدال گذشتند و به غلوّ گراييدند. از اين رو، از سر دوستي يا دشمني، در سخنان او بسيار دست کاري مي شد و اين موجب شد که علما در نقل سخنان او درنگ کنند، بلکه اين امر برخي را وادار کرد تا به جز موارد اندک، چيزي را از او نقل نکنند که مبادا موجب گمراهي ديگران شود. (7)
بررسي علت سوم: اولاً، فضايل و مناقب حضرت علي (ع) بر هيچ يک از مسلمانان پوشيده نبود، در اين ميان، عده اي اندک در مورد او تندروي کردند؛ عده اي در دوستي او راه غلوّ را پيمودند و عده اي ديگر از دشمني با او به حدي راه افراط را پيش گرفتند که خون او را مباح دانسته، او را به هر عيبي متهم کردند. از طرف ديگر، طبيعت جامعه بالنده اسلامي اين است که از جريان هاي انحرافي که همواره در اقليت بوده و هيچ گاه نتوانستند رهبري جامعه اسلامي را به دست بگيرند، پيروي نکند. با توجه به اين حقيقت، چگونه ممکن است اين اقليت افراطي چنين نقش عظيمي را در رهبري علمي و ديني جامعه داشته باشند که بتوانند همه يا اغلب ميراث منقول از اميرالمؤمنين (ع) را مشوّه کنند؟!!
ثانياً، دوست خصوصاً اگر دوستي اش به حد غلوّ برسد و همچنين دشمني که کينه اش او را کر و کور کرده باشد، به شکل غير معمول به جعل يا انتشار مطالبي که با تمايلات افراطي شان مناسب باشد، اقدام مي کنند و در ترويج آن اگر چه دروغ يا مبالغه آميز باشد، مي کوشند؛ در نتيجه بايد روايات چنين فردي و نسبت احاديث به او چه درست، چه نادرست، فراوان باشد، نه چنانکه نويسنده کتاب ادعا کرده، روايات او کم باشد.
ثالثاً، پرهيزگاري انسان را به جستجوي حقيقت وا مي دارد، نه ترک روايت، وگرنه دروغ هاي بسياري به پيامبر (ص) و همچنين ديگر صحابه او نسبت داده شده است. چقدر دروغ به ابن عباس و أمّ المؤمنين عايشه، نسبت داده شده است؟
چقدر صحابي ساختگي وجود دارند؟
هيچ يک از اين ها، مانع نقل روايت و حديث نشده است. وظيفه دانشمندان است که روايات را پاک سازي کرده، غثّ و سمين را از هم تشخيص دهند، نه اينکه روايات را کنار گذارند و نقل نکنند، و به ويژه اگر مطلب به امور ديني و احکام شرعي مربوط باشد.
بنابراين، سه دليلي که در تحليل علت نقل اندک از امام علي (ع) ذکر شده، توجيه درستي براي اين پديده نيست. چگونه مي توان مسامحه در ميراث کسي را که پيامبر (ص) به اعلميت و باب علم بودن او شهادت داده است، توجيه کرد؛ پيامبري که صادق مصدّق است و از روي هوا و هوس سخن نمي گويد چگونه مي توان کسي را که پيامبر (ص) او را مرجع مسلمين قرار داده است، رها کرد؟ جالب است که نويسنده در «نکته سوم» شدت اعتناي صحابه و علما به سخن امام علي (ع) را بيان و در اين زمينه رواياتي را هم ذکر کرده است؛ (8) از جمله اينکه در مصنف عبدالرزاق آمده است: «مردي از عمر از وظيفه محرمي که تخم شترمرغ را از بين برده بود، پرسيد. عمر گفت: آيا علي را ديده اي؟ از او بپرس که ما مأموريم با او مشورت کنيم».
اولاً: ضمير جمع در اين سخن عمر که گفت «ما مأموريم»، به صحابه و مسلمانان بر مي گردد و هيچ کس نمي تواند به آنان امر کند، مگر خدا و رسول او، و اين امر از دو حال خارج نيست:
يا مراد از امر، همان است که در قرآن آمده است: «فَاسألوا أهل الذکر إن کنتم لا تعلمون؛ (9) اگر نمي دانيد از اهل ذکر سؤال کنيد». اين آيه و امثال آن هر چند عام اند، اما به طور خاص، بر علي (ع) منطبق اند يا اينکه مراد، اوامر خاصي است که در احاديث نبوي وارد شده است و به نظر قاصر نگارنده، اين وجه محتمل تر است؛ زيرا عبارت: «ما مأموريم» منصرف است به کسي که به آنان امر مي کرده و آن رسول خدا (ص) است؛ چنان که از سخنان علماي سلف نيز همين وجه استفاده مي شود.
ثانياً، متعلق امر، سؤال از علي (ع) است، نه مشورت با او؛ زيرا از حکم شرعي سؤال شده است و غرض سؤال کننده، آگاهي يافتن از حکم شرعي بوده، نه مشورت در قضيه اي شخصي، و بر هيچ کس پوشيده نيست که مشورت کردن در دايره احکام شرعي، معنا ندارد.
ثالثاً، به همين دليل، بسياري از صحابه به دنبال سخنان امام علي (ع) بودند و اگر براي آنان، ثابت مي شد که سخني از امام است، به خود اجازه نمي دادند با آن مخالفت کنند. ابن قدامه مقدسي در کتاب المغني، از دانشمند امت يعني عبدالله بن عباس نقل کرده که اگر براي ما نسبت سخني به امام علي (ع) ثابت مي شد، به سراغ ديگري نمي رفتيم.
بايد دانست که در شدت اهتمام صحابه به سخنان امام علي (ع) ترديدي نيست و شيوه سلف صالح همواره بر اين بوده است؛ چنان که کلام صحابي جليل القدر، عبدالله بن عباس، و امثال او به اين مطلب صراحت دارد. اما آيا در کتاب هاي فقهي، روايي و تفسيري که نسل بعد نوشته اند، چنين اعتنا و اهتمامي به چشم مي خورد؟ حجم رواياتي که از علي (ع) نقل شده، نسبت به رواياتي که از ديگر صحابه نقل شده است، چه اندازه است؟ چقدر از آرا و نظريات علي (ع) پيروي شده و به چه ميزان آراء او ملاک ترجيح ديدگاه ها بوده است؟
علت هاي حقيقي نقل اندک از امام علي (ع)
در تفسير پديده نقل اندک از اميرمؤمنان علي (ع) به دو امر مي رسيم:
1. حاکمان از انديشه اهل بيت (ع) ناخشنود بودند، از اين رو مي کوشيدند تا اجازه آن را محصور کنند و اجازه نقل روايت از آنان را ندهند. اکثر راويان نيز، با جوّ حاکم هماهنگ بودند.
2. برخي راويان و محدثان مبتلا به نگرش فرقه اي و تعصب غير منطقي بودند، از اين رو موضع منفي در قبال مکتب اهل بيت (ع) داشتند. اينان خود و نسل هاي پس از خود را از اين فيض بي کران محروم ساختند، تاريخ آکنده از ادله و شواهد بر اين حقيقت است. با اين همه، انديشه اهل بيت (ع) از بين نرفت، بلکه از سوي پيروان آنان حفظ و ضبط و در کتاب ها ثبت شد تا به دست ما رسيد.
اگر گذشتگان اشتباه کردند، چرا آيندگان از آنان پيروي کنند و به اين اعراض ادامه دهند؟ با اينکه مي دانيم اين امر در نهايت اهميت است؛ چون مربوط به دين است و يکي از منابع اصلي دين، سنت شريف نبوي است.
محور دوم: تأملي در روش کتاب
1. اسلوب اين دايره المعارف، ترتيب الفبايي عناوين و مدخل هاست و نويسنده در کار خود از شيوه دايره المعارف نويسي جديد بهره گرفته است. اين کتاب با مدخل «آدمي» شروع و به مدخل «وليمه» ختم شده است و ده ها عنوان و مدخل فقهي را در بر دارد. اين گونه عرضه ميراث فقهي به طور کلي و ميراث فقهي امام علي (ع) به طور خاص، کاري احياگرانه و تاريخي به شمار مي رود. احياگرانه است از آن رو که روايات فقهي در مجموعه هاي مدوّن روايي نهفته است و دست يابي به آن جز براي متخصصان زبردست دشوار است، به ويژه که اين روايات متمايز از ديگر روايات نيست و با ديگر نقل ها آمده است. گردآوري و ارائه آن به گونه اي که همه امکان دسترسي به آن داشته باشند، فرصت استفاده و تحقيق را براي هر مراجعه کننده اي فراهم مي سازد. از سوي ديگر، اين اثر طرحي تاريخي است؛ زيرا کاري جديد است و تکرار آثار فقهي گذشته نيست، بلکه انتقال ميراث فقهي از حالت انباشته و پراکنده به حالتي منظم و سازمان يافته است.
2. دايره المعارف مستلزم دو کار اساسي است:
نخست، ذوق و ظرافت هنري در انتخاب عناوين، تقسيم محتواي علمي بر عناوين و روش و کيفيت و ارجاعات و شيوه نگارش که نويسنده معزّز به خوبي از عهده آن برآمده است.
دوم، تتبع و جستجوي عميق اطلاعات و مطالب است که از تنوع روايات و کثرت منابع مورد استفاده و تعدد اسناد و نقل هاي روايات، معلوم مي شود که نويسنده محترم در گردآوري مواد اوليه مباحث اين دايره المعارف از هيچ کوششي فروگذار نکرده است.
با اين همه، آنچه جاي درنگ دارد اين است که نويسنده فقط به منابع اهل سنت تکيه داشته و به همان اکتفا کرده و به منابع ديگر از جمله منابع اماميه که مهم ترين منبع آرا و نظريات فقهي امام علي (ع) است، مراجعه نکرده است. شايسته بود که نويسنده بسان هر پژوهشگر دايره المعارف نگاري که در پي ارائه پژوهشي جامع از فقه سلف است، اين منبع گران بها را ناديده نمي گرفت و از اين سرمايه انبوه استفاده مي کرد، به ويژه که آنچه در منابع اماميه نقل شده، از طريق فرزندان علي (ع) است که بيش از ديگران به فقه پدرشان آگاه اند، زيرا آنها شاگردان بي واسطه و شارحان و مروجان مسلک فکري و فقهي او بودند، علاوه بر اينکه خود از دانشمندان بزرگ اسلام و از مطمئن ترين و راست گوترين و دقيق ترين آنها هستند. بسياري از اين روايات که از طريق فرزندان او نقل شده است، از صحف و کتاب ها و نوشته هاي علمي امام علي (ع) گرفته شده است.
جاي اين سؤال است که چرا نويسنده دايره المعارف از اين منبع عظيم رويگرداني کرده است؟ چرا نقل از منبع دورتر، بر منبع نزديک تر ترجيح داده شده است؟ آيا محققي را سراغ داريد که هدف او بررسي فقه ابوحنيفه باشد، ولي از نقل روايات محمد بن حسن شيباني و ابو يوسف خودداري کند؟
3. نويسنده در بيشتر مباحث، به استثناي برخي موارد بسيار نادر به تبيين و ارزيابي روايات منقول از امام علي (ع) نمي پردازد و در همين موارد نادر هم معيارش را در قبول و رد آنها بيان نمي کند که معلوم مي شود سخن خود او نيست و از ديگران پيروي کرده است. البته در موارد معدودي به ضعف سند برخي روايات اشاره کرده است. شايد اين کار جزء اهداف نويسنده نبوده و صرفاً در پي عرضه حديث بوده، نه چيزي فراتر از آن.
به هر حال، ميراث فقهي نيازمند بررسي و تبيين و جدا کردن غثّ و سمين از درست و نادرست از يکديگر است.
محور سوم: تأملي در چند نمونه از مباحث کتاب
در اينجا به برخي کاوش هاي سندي نويسنده و نيز برخي مواردي که نشان دهنده کيفيت تعامل نويسنده با نصوص و شيوه او در نسبت دادن آرا به امام علي (ع) است، مي پردازيم:
نمونه اول، نويسنده در بحث ترکه مرتد، به روايتي از علي (ع) که حارث اعور از او نقل کرده، اشاره مي کند. روايت اين است:
ان ميراث المرتد يوضع في بيت مال المسلمين؛ (10)
ميراث مرتد، در بيت المال مسلمين قرار داده مي شود.
نويسنده در حاشيه اي بر اين روايت چنين اظهار نظر کرده است:
نسبت اين حديث به علي (ع) ثابت نيست؛ زيرا روايتي است که حارث اعور از علي (ع) نقل کرده است و حارث فردي دروغگو است به ويژه در رواياتي که از علي (ع) نقل مي کند. (11)
پي نوشت:
1. قلعه جي، محمد رواس، موسعه فقه علي بن ابي طالب، ص 5.
2. همان.
3. همان.
4. همان، ص 6.
5. قلعه جي، محمد رواس، موسوعه فقه علي بن ابي طالب (ع)، ص 6-7.
6. ابن کثير، جامع المسانيد و السنن، ج 19، ص 69-70.
7. قلعه جي، محمد رواس، موسوعه فقه علي بن ابي طالب (ع)، ص 7.
8. همان، ص 6.
9. سوره نحل، آيه 43.
10. ابن حزم اندلسي، علي بن احمد بن سعيد، المحلّي، ج 9، ص 305.
11. ر.ک: ابن داود حلي، رجال ابن داود، ص 67، شماره 357.
منبع:فصل نامه تخصصی فقه اهل بیت ع(58-59) ، انتشارات دائره المعارف فقه اسلامی برطبق مذاهب اهل بیت ع ،1388