طلسمات

خانه » همه » مذهبی » تاریخ اجتهاد

تاریخ اجتهاد

تاریخ اجتهاد

تاریخ اجتهاد را می‌توان به سه عصر تقسیم کرد: 1. عصر تشریع و نزول وحی؛ 2. عصر حضور امامان معصوم (علیهم السلام)؛ 3. عصر غیبت امام زمان (علیه السلام).

08338 - تاریخ اجتهاد
08338 - تاریخ اجتهاد

 

نویسنده: محمدصادق یوسفی مقدم

 


تاریخ اجتهاد را می‌توان به سه عصر تقسیم کرد: 1. عصر تشریع و نزول وحی؛ 2. عصر حضور امامان معصوم (علیهم السلام)؛ 3. عصر غیبت امام زمان (علیه السلام).
این سه دوره را به طور مختصر توضیح می‌دهیم:

1. عصر تشریع

مقصود از عصر تشریع، زمان حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ارتباط آن بزرگوار به وسیله‌ی وحی با خداوند است. عصر تشریع، عصر جعل و صدور احکام الهی است که به وسیله‌ی آیات قران و سنت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) تحقق یافته و آن احکام یا به طور مستقیم به مردم ابلاغ گردیده و یا به امانت نزد اوصیا گذاشته شده است تا در زمان مناسب به مردم ابلاغ گردد. طول این عصر 23 سال یعنی از آغاز بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تا سال دهم هجری قمری است.
از قرآن مجید استفاده می‌شود که اجتهاد و تفقّه در عصر تشریع، نه تنها جایز بوده، بلکه به دست آوردن مقام فقاهت و انذار دیگران یک تکلیف الهی بوده است که مسلمانان باید در تمام عصرها به آن روی آورند:
«فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ»؛ (1)
چرا از هر گروهی از ایشان جمعی بیرون نروند تا دانش دین بیاموزند و آیات و احکام جدید را فراگیرند و مردم خویش را چون به سوی ایشان بازگردند، هشدار و بیم دهند شاید بترسند و بپرهیزند.
اگرچه برخی فقه را در این آیه به امور اعتقادی و اخلاقی مربوط دانسته اند، (2) به نظر می‌رسد افزون بر این معنا، شامل علم به فروع دین نیز بشود. (3) در حقیقت این آیه، مدرک اثبات ضرورت اجتهاد و فقاهت در دین از یک سو و توجه دادن به این مهم است که اجتهاد باید گسترده تر شود و گستردگی آن در حوزه‌ی ضرورت‌ها و نیازهای روز زندگی انسان باشد. (4) در عین حال می‌توان ادعا کرد که این آیه‌ی شریفه، حدود اجتهاد را نیز بیان کرده است:
1. باید احکام و معارف الهی را از پیامبر (صلی الله علیه و آله) آموخت.
2. ترویج، تبلیغ، انذار و افتا باید بر اصول فراگرفته از پیامبر (صلی الله علیه و آله) استوار باشد.
3. اجتهاد در حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله) و با دست رسی به آن حضرت جایز نیست، بلکه پس از بازگشت به سوی قوم خود و عدم دست رسی به آن حضرت، اجتهاد مجاز خواهد بود؛ زیرا با دست رسی به وحی و وجود کلام رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اجتهاد در برابر نص خواهد بود که باطل و مردود است. (5)
میان علمای اهل سنت، در اصل جواز اجتهاد در عصر تشریع دو قول وجود دارد: برخی بر این باورند که به دلیل امکان تحصیل یقین از راه وحی در عصر تشریع، اجتهاد جایز نیست، ولی بسیاری از آنان به جواز اجتهاد قائل اند (6) و در چگونگی آن اختلاف نظر دارند.
به باور گروهی، تعبد به فتوای مجتهد در عصر تشریع به طور مطلق جایز است و بعضی معتقدند که اجتهاد تنها برای قضات و والیان جایز است، و برخی اجتهاد در حضور آن حضرت را مجاز ندانسته و آن را به غیبت پیامبر (صلی الله علیه و آله) مشروط دانسته اند. بعضی می‌گویند سکوت آن حضرت با علم به وقوع اجتهاد برای جواز آن کافی است، زیرا حضرت از اجتهاد منع نکرده و منع نکردن آن حضرت، دلیل جواز اجتهاد در عصر تشریع است. (7)

2. عصر حضور امامان (علیهم السلام)

دوران حضور امامان معصوم (علیهم السلام) بدون احتساب غیبت صغرا حدود 250 سال است؛ یعنی از سال دهم هجری تا سال 260 که غیبت صغرای حضرت مهدی (علیه السلام) شروع می‌شود. (8) به عقیده‌ی شیعیان گرچه با رحلت رسول اعظم (صلی الله علیه و آله) مسلمانان از درک فیض وجود آن حضرت محروم شدند، اما با ارتحال پیامبر (صلی الله علیه و آله) عصر نصوص را پایان یافته تلقی نمی‌کنند؛ زیرا شیعیان، اهل بیت (علیهم السلام) را دارای مقام عصمت می‌دانند و به عقیده‌ی آنان، پیروی از سنّت اهل بیت (علیهم السلام) مانند سنّت رسول الله (صلی الله علیه و آله) واجب است؛ از این رو، فقه شیعه به برکت روایات اهل بیت (علیهم السلام) بسیار غنی است و همین غنا باعث شده تا شیعه بتواند از راه قرآن و سنت به مفهوم وسیع آن، بیشتر نیازهای فقهی را در ابعاد گوناگون پاسخ دهد.
عصر حضور ائمّه (علیهم السلام) از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که ده سال پس از هجرت در 28 صفر رخ داد، آغاز شد و تا غیبت کبرا سال 329 یا 330 قمری طول کشید که حدود 320 سال است. در طول این دوره، امامان معصوم (علیهم السلام) به تشویق و ترغیب پیروانشان به اجتهاد و گردآوری احادیث پرداختند و موجبات غنای فرهنگ دینی را فراهم آوردند و در عین حال شیوه‌ی صحیح اجتهاد را به شیعیان خود آموختند.
حضرت علی (علیه السلام) می‌فرماید:
عِبَادَ اللهِ، إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللهِ إِلَیْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللهُ عَلَی نَفْسِهِ … وَتَصْیِیرِ کُلِّ فَرْعٍ إِلی أَصْلِهِ؛ (9)
ای بندگان خدا، محبوب ترین بندگان نزد خداوند کسی است که خداوند او را در غلبه بر نفس کمک کرده باشد … و هر فرعی را به اصل آن بازگرداند.
امام رضا (علیه السلام) می‌فرماید:
علینا إلقاءُ الأُصول و علیکم التفریعُ؛ (10)
وظیفه‌ی ما القای اصول و وظیفه‌ی شما ردّ فرع به اصل است.
و نظیر همین حدیث را امام صادق (علیه السلام) روایت کرده اند:
إنّما علینا أن نُلقِی إلیکم الاُصولَ و علیکم أن تُفَرِّعوا. (11)
از این روایات استفاده می‌شود که در اجتهاد باید به اصول ارائه شده از جانب امامان معصوم (علیهم السلام) توجه شود. در حقیقت، این احادیث بیانگر شیوه‌ی اجتهاد است و شکی نیست که تفریع بر اصول همان اجتهاد می‌باشد و در عصر ما همین معنا رایج است؛ برای نمونه، فرموده‌ی امام (علیه السلام) «لا یُنقَضُ الیقینُ بالشَّکِ» (12) اصل، و احکامی که مجتهد از آن استنباط می‌کند، تفریعات است و باید توجه داشت ردّ فرع به اصل حکم به اشباه و نظایر، مانند قیاس نیست، بلکه استنباط فروع از کبرای کلی است.
هم چنین احادیثی، مانند «عَلی الیدِ ما أَخذَت حتی تُؤدّی» (13) و «لاضرر و لاضرار» (14) و «رفع عن امتی تسعه» (15) و مانند اینها اصول است و آن چه فقها از اینها استخراج کرده اند، فروع می‌باشد و اجتهاد شیعیان در زمان امام صادق و امام رضا (علیه السلام) مانند اجتهاد در زمان ما بوده است، (16) نیز احادیثی مانند حدیث وجوب ردّ احادیث متشابه به احادیث محکم (فرُدّوا متشابهَها إلی مُحَکمِها) بیان همان اصول از جانب امامان معصوم (علیهم السلام) است؛ بدیهی است که ردّ متشابه به محکم و محکم را قرینه‌ی متشابه قرار دادن با اجتهاد حاصل می‌شود.
امام رضا (علیه السلام) رد نکردن متشابهات قرآن به محکمات و پیروی از متشابهات آن را نیز از نشانه‌های گمراهی انسان قرار داده است: «و لا تَتَبِّعُوا متشابهَها دون مُحکمِها فَتضِلُّوا». (17)
فقیهان شیعه در موضوعات مختلف اجتهادی، کتاب‌های گوناگونی را تدوین کرده اند؛ مانند کتاب یونس بن عبدالرحمن، با عنوان اختلال الحدیث و مسائله که به مبحث تعارض دو حدیث مربوط است و یا مسائل التعادل و الترجیح فی الحدیثین المتعارضین که نام اینها را ابوعباس نجاشی در کتاب رجال نقل کرده است و نیز کتاب هشام بن حکم با عنوان الألفاظ و مباحثها که از اهم مباحث علم اصول می‌باشد. با این وصف، ادعای این که اول کسی که در علم اصول کتاب نوشته امام شافعی است، ناتمام خواهد بود، زیرا امام شافعی متأخر از اصحاب امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) است. (18)
نکته‌ی مهم دیگری که در تعلیمات امامان معصوم (علیهم السلام) وجود دارد، تأکید بر نقل، حفظ و کتابت حدیث از یک سو و خلط نکردن دیدگاه‌ها و برداشت‌های شخصی با احادیث از سوی دیگر است؛ بدین معنا که امامان معصوم (علیهم السلام) ضمن تأکید بر اجتهاد، سعی داشته اند که شیعیان آنان میان احادیث و نظریات شخصیِ اجتهادی خود خلط نکنند تا این سرمایه‌ی عظیم، بدون تحریف در اختیار نسل‌های بعدی قرار گیرد؛ چنان که در برخی احادیث دستور داده شده است که حدیث آن چنان که هست، بدون کم و زیاد، باید نقل شود تا سالم به دست دیگران برسد، چه بسا کسانی حامل حدیث و فقه اند ولی خودشان فقیه نیستند و یا آن که فقیه اند، ولی حامل فقه به فقیه تر از خودشان اند:
عن أبی عبدِالله (علیه السلام) إنّ رسولَ الله (صلی الله علیه و آله) خَطبَ الناسَ فی مسجدِ الخیف فقال: نَصَر الله عبداً سَمِع مقالتِی فَوعاها و حَفِظها وَ بلَّغها من لم یَسمعها، فربّ حاملِ فقهِ غیرُ فقیهٍ، و ربّ حاملِ فقهٍ إلی مَن هو أفقَهُ منه. (19)
از این گونه روایات استفاده می‌شود که در زمان امامان معصوم (علیهم السلام) اجتهاد و فقاهت بر محور کتاب و سنت بوده است، ولی محدثان موظف بوده اند در نقل احادیث امانت داری کرده، دیدگاه‌های فقاهتی خود را با متن حدیث خلط نکنند؛ چنان که راوی از معنای آیه‌ی «الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» می‌پرسد، حضرت می‌فرماید:
هوالرجل یسمع الحدیث فیحدث به کما سمعه، لا یزید فیه و لا ینقص منه؛ (20)
او کسی است که حدیث را بشنود و چنان که شنیده، بدون افزایش و کاهش آن را نقل کند.

هم زمانی عصر حضور با عصر صحابه و تابعان

عصر حضور ائمّه (علیهم السلام) هم زمان با عصر صحابه‌ی رسول الله (صلی الله علیه و آله) آغاز می‌شود. در این دوره، مسلمانان با ویژگی‌ها و شرایط خاصی روبه رو شدند؛ مانند:
1. توسعه‌ی قلمرو حکومت اسلامی؛
2. پیدایش موضوعات و فروع فراوان فقهی و لزوم پاسخ گویی به آنها؛
3. فاصله گرفتن مردم و صحابه از ثقل اصغر و عترت پیامبر (علیه السلام)؛
4. منع نقل و کتابت حدیث و از بین بردن احادیث نبوی؛
5. اعتقاد به کافی نبودن قرآن و سنت در استنباط احکام شرعی.
کسانی که از اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) در احکام عملی پیروی نمی‌کردند، شیوه‌ی خاصی برای پاسخ گویی به مشکلات و نیازمندی‌های جامعه اسلامی ابداع کردند. آنان ابتدا احکام شرعی را در قرآن و سنت می‌جستند و اگر به زعم آنها در آن دو یافت نمی‌شد، به اجماع مراجعه می‌کردند و برای اجماع، موضوعیت قائل بودند و در صورتی که اجماعی بر مطلب حاصل نمی‌شد، به رأی خود مراجعه می‌کردند، (21) هر چند در میان صحابه کسانی بودند که با وجود نص نیز به رأی خود عمل می‌کردند! (22)
عصر کبار صحابه تا سال 40 و 41 ادامه داشت و عصر صغار صحابه تا اواخر قرن اول یا اوایل قرن دوم هجری ادامه پیدا کرد؛ چنان که عصر کبار تابعان از سال 41 هجری، هم زمان با عصر صحابه صغار است، گرچه عصر تابعان در حقیقت از اوایل قرن دوم آغاز می‌شود. (23)
در این دوره، آرام آرام منع نقل و کتابت حدیث برداشته شد (24) و بزرگان تابعان تا حدّ ممکن از اِعمال رأی پرهیز می‌نمودند، ولی بسیاری از آنها به رأی و و تا حدّ ممکن از اِعمال رأی پرهیز می‌نمودند، ولی بسیاری از آنها به رأی و قیاس عمل می‌کردند تا جایی که برخی احادیث را به جهت مخالفت با اصول و عللی که به دست آورده بودند، رد می‌کردند و این شیوه در میان برخی اهل عراق که پیروان ابوحنیفه بودند، شایع تر بود. (25) در حقیقت عمل به قیاس سه مرحله دارد: مرحله‌ی تکوّن که در عصر صحابه به وجود آمد و مرحله‌ی ظهور که در عصر تابعان بود و مرحله‌ی انضباط که از سوی بنیان گذاران و پیشوایان مذاهب تحقق یافت. (26)
مذاهب مختلف فقهی از اوایل قرن دوم به وجود آمد و تا نیمه‌ی قرن چهارم ادامه یافت و در این دوره، کتاب‌هایی در فقه و حدیث تدوین گردید. (27)
ابوحنیفه (150-80 ق. ) از تابعان تابعان و به نقلی از تابعان محسوب می‌شود. وی در دوره‌ی خلافت امویان و عباسیان می‌زیست و امام اهل رأی و فقیه اهل سنّت عراق بود. او به دشواری حدیثی را می‌پذیرفت و در استنباط احکام به قیاس و استحسان عمل می‌کرد. (28)

مالک بن انس

امام اهل مدینه بود و دوران خلافت امویان و عباسیان را درک کرد و در روزگار رشید از دنیا رفت. کتاب موطّأ او در حدیث و فقه از منابع معتبر اهل سنّت به شمار می‌رود. او در احکام شرعی به کتاب، سنت، عمل اهل مدینه، مصالح مرسله، قول صحابی و استحسان عمل می‌کرد. (29)

شافعی

در سال 150 به دنیا آمد و در سال 204 از دنیا رفت. وی به قرآن، سنت، اجماع و قیاس عمل و از عمل به قول صحابی نهی می‌کرد؛ زیرا قول آنها را نبود و حکم بر اساس آن تشریع می‌دانست: «من استحسن فقد شرع». (30)

احمدبن حنبل شیبانی

در فتوا، به قرآن، سنت، فتوای صحابه، اجماع، قیاس، استصحاب، مصالح مرسله و سد ذرایع عمل می‌کرد و در سال 241 هجری از دنیا رفت. (31)

مبارزه‌ی امامان معصوم (علیهم السلام) با اجتهاد به رأی

واژه‌ی «اجتهاد» در عصر صحابه و تابعان، معنای خاصی داشت که شامل قیاس، استحسان، مصالح مرسله و … می‌شد و به اجتهاد به رأی شهرت داشت. برخی مدعی اند که اساساً اجتهاد، با قیاس و استحسان مترادف بوده (32) و شافعی قیاس و اجتهاد به رأی را دو اسم برای یک معنا می‌دانسته است. (33) امامان معصوم (علیهم السلام) اجتهاد به مفهوم خاص را خلاف موازین شرع دانسته و به شدت با آن مبارزه کرده اند. امیرمؤمنان (علیه السلام) می‌فرماید:
” من نصب نفسه للقیاس لم یزل دهره فی التباس؛ (34)
هر کسی خود را در معرض قیاس قرار دهد، در تمام عمر خود در اشتباه به سر خواهد برد. “
و آن حضرت اعتقاد به اجتهاد به رأی را مساوی با اعتقاد نقص در دین از جانب خداوند و یا نقص در ابلاغ رسالت از جانب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بیان می‌کند. (35)
امام باقر (علیه السلام) می‌فرماید: فتوا بر اساس اجتهاد به رأی، نسبت دادن چیزی که نمی‌داند به خداوند است و این ضدیت با خداوند می‌باشد:
من اُفتَی الناسَ برأیِه فقد دانَ اللهَ بما لا یَعلم و من دانَ اللهَ بما لایَعلم فقد ضاداللهَ حیث أَحلَّ و حَرَّمَ فیما لا یَعلم؛ (36)
هرکس بر اساس [اجتهاد به] رأی به مردم فتوا دهد، به آن چه نمی‌داند به خدا تقرب جسته است، و هر کس به آن چه نمی‌داند به خدا تقرب جوید، با خداوند [در دین او] ضدیت و مخالفت کرده است، زیرا [بر اساس هوای خودش] به حلیّت و حرمت چیزها فتوا داده که نسبت به آنها عالم نمی‌باشد [و نتیجه‌ی آن حلال کردن حرام خدا و حرام کردن حلال خدا و پدید آوردن دینی دیگر است]. (37)
امام صادق (علیه السلام) خطاب به ابان بن تغلب می‌فرماید: در سنت، قیاس درست نیست، زیرا زن روزه اش را باید قضا کند، ولی نماز را قضا نمی‌کند و اگر در سنت قیاس شود، دین خدا نابود می‌گردد. (38)
روایات فراوان دیگری وجود دارد که مسلمانان را از عمل کردن به اجتهاد به رأی برحذر داشته است.
ائمّه (علیهم السلام) در عصر حضور خود، تمام همت را در جهت راهنمایی و هدایت امت و جلوگیری از اجتهاد به رأی به کار بردند، در حالی که همه‌ی عمر را در تقیه گذرانیدند و حاکمان وقت، مصیبت‌ها و رنج‌هایی را بر آنان تحمیل کردند تا جایی که هر یک از امامان اهل بیت (علیهم السلام) به دست حاکمان جور به شهادت رسیدند، با این همه با تلاش فراوان و بهره گیری از فرصت‌های گوناگون، از قیاس فقهی و اجتهاد به رأی، در استنباط احکام شرعی، منع کرده اند.

3. عصر غیبت امام زمان (علیه السلام)

از آن جا که خداوند مردم را در امر دین به خود واگذار نکرده و امام زمان (علیه السلام) نیز حافظ دین خدا در زمان غیبت است، باید برنامه ای را فرا راه مردم قرار دهد تا آنان بتوانند معالم و معارف دین خود را بیاموزند و به آن عمل کنند؛ از این رو، آن حضرت در توقیع شریف خود، هدایت کلی شیعیان و امر افتا را به فقیهان و محدثان واگذار فرموده و آنها را حجت خود بر مردم قرار داده است: «و أمّا الحوادثُ الواقعةُ فارجعوا فیها إلی رواةِ حدیثِنا فإنّهم حُجّتی و أنا حجّةُ اللهِ». (39) با این بیان، رهبری فکری و مرجعیت دینی از امامان معصوم (علیهم السلام) به فقیهان شیعه منتقل شده است.

مراحل اجتهاد در عصر غیبت

از عصر غیبت تا زمان حاضر، اجتهاد در فقه شیعه، تطورات و تحولات مختلف را پیموده است، به صورتی که گاه اسباب رشد و بالندگی اجتهاد فراهم شده و گاه اسباب رکود آن پدیدار گشته است و می‌توان آن تطورات و تحولات را بدین گونه دسته بندی کرد:

الف) فتوا با متن حدیث

مرحله‌ی اول که با غیبت کبرای امام زمان (علیه السلام) آغاز می‌شود، دو ویژگی مهم دارد: از یک سو، محدثان بزرگی که در شهرهای قم و ری زندگی می‌کردند، تمام همت خود را در جمع آوری و تدوین احادیث اهل بیت (علیهم السلام) به کار بستند. کتب حدیثی که در این مرحله تألیف و تدوین شد، اصول منابع فقه شیعه امامیه را تشکیل می‌دهد. بی شک، حکومت شیعی آل بویه در این عصر در پیدایش و رشد این مرحله، تأثیر بسزایی داشته است. محدثان، همه‌ی روایاتی را که در گذشته به طور غیرمنظم تدوین شده بود، داشته است. محدثان، همه‌ی روایاتی را که در گذشته به طور غیرمنظم تدوین شده بود، ملاحظه کرده، آنها را در باب‌های مناسب خودش ثبت و ضبط می‌کردند. مراجعه به کتاب‌های کافی و من لا یحضره الفقیه این حقیقت را آشکار می‌کند. (40)
از سوی دیگر، کتب فقهی ای که در این مرحله تألیف شده، اغلب به مسائلی پرداخته که در نصوص آمده است و به طور معمول، الفاظ و عبارات آنها برگرفته از عبارت‌ها و الفاظ روایات و احادیث می‌باشد، ولی اسناد روایات، حذف گردیده، (41) هر چند اسناد آنها در کتب حدیثی موجود بوده است.
در آغاز این مرحله، یعنی حدود غیبت کبرا، فقیهان برجسته ای مانند ابن عقیل عمانی و ابن جنید اسکافی که از آن دو فقه با عنوان «قدیمین» یاد می‌شود. (42) پا به عرصه‌ی فقاهت گذاشتند و به علم فقه، پویایی و تحرک بیشتری بخشیدند که نزدیک یک قرن و نیم ادامه داشت.

ب) تدوین کتاب‌های فقهی یا مرحله‌ی کمال اجتهاد

از زمان شیخ مفید و شاگرد او سیدمرتضی، علم فقه از حالت جمع نصوص به حالت اجتهاد درآمد و برای نخستین بار فقیهان شیعه، مسائل فقهی را از نصوص، استخراج و تنقیح کردند و فروعی را که نص درباره‌ی آنها وارد نشده بود، از اصول کلی استخراج نمودند. (43)
آن چه در مرحله‌ی قبل تحقق داشت، در این مرحله آرام آرام به کمال رسید و اجتهاد به مرحله‌ی اطلاق خود دست یافت. شیخ طوسی با نوشتن کتاب‌های اصولی و فقهی، آثار برجسته و کاملی از خود به جای گذاشت، به ویژه کتاب مبسوط که به بیان خود مبسوط چنین آورده است:
«چون امامیه در گذشته تفریع فروع نمی‌کردند و تنها به تبیین حکم موارد نصوص که [دست به دست به آنها رسیده بود] قناعت می‌کردند، مخالفان به آنان طعن می‌زدند. این کتاب بدان علت تصنیف شد تا بدانند شیعه‌ی امامیه به برکت احادیث وارد شده از ائمّه (علیهم السلام) می‌تواند تمام مسائل را استنباط کند و برای به دست آوردن احکام شرعی، نیازی به اعمال قیاس و امثال آن ندارد. » (44)
در این دوره، فقه شیعه توان فوق العاده ای یافت. شیخ طوسی با نوشتن کتاب مسائل خلاف که فقه مقارن است، آرای فقهی شیعه و اهل سنّت را کنار هم قرار داد و با روشی منطقی و استدلالی، در مقام اثبات نظر شیعه برآمد، هرچند پیش از او شیخ مفید و سیدمرتضی کتاب‌هایی در این زمینه نگاشته بودند. شیخ طوسی که مؤسس روش اجتهاد مطلق است، در علوم نقلی به «شیخ مطلق» و «شیخ الطائفه» و «شیخ الامامیه» معروف شد.
در علوم نقلی، مهم ترین منابع مذهب جعفری تألیفات شیخ می‌باشد. دو کتاب روایی او، از کتب اربعه و معتمد شیعه است. یکی از آنها تهذیب است که شرح مقنعه‌ی مفید می‌باشد و دیگری استبصار است که درباره‌ی اخبار متعارض نگاشته شده است. از جمله آثار گران بهای او سه کتاب نفیس فقهی نهایه، مبسوط و خلاف است؛ هم چنین عدة الاصول شیخ که در علم اصول نگاشته شده، از منابع مهم اصول فقه شیعه به شمار می‌رود. (45)

ج) رکود اجتهاد شیعه در فقه

شیخ طوسی در سال 460 هجری وفات یافت و اجتهاد شیعه از پویایی و حرکت باز ایستاد و همه‌ی فقیهان، مبهوت نظریات علمی وی گردیدند و اغلب آنان در اجتهادهای خود متأثر از دیدگاه‌های شیخ بودند. اقتدار علمی شیخ تا آن حد بود که بیش از یک قرن با هرگونه نظر و فتوای مخالف شیخ از سوی فقیهان مقابله می‌شد و به طور عملی اجتهاد به تعطیلی کشیده شده بود و می‌توان ادعا کرد که فقیهان این دوره مقلد شیخ بودند. (46)

د) مرحله‌ی نهضت دوباره‌ی اجتهاد

حاکمیت اندیشه‌ی تقلید استمرار پیدا کرد تا این که فقیهانی برجسته ظهور کردند. آنان با داشتن قدرت فقهی و اندیشه‌ی عمیق اجتهادی قیام کرده، به اجتهاد در فقه شیعه، حیات دوباره بخشیدند. آغازگر این حرکت، سبط شیخ طوسی، ابن ادریس حلی، صاحب سرائر است. او در کتاب خود، به نقل و نقد نظریات شیخ پرداخت و به دنبال وی فقیهان بزرگی مانند فاضلین (محقق حلی صاحب شرایع [م. 676 ق. ] و خواهرزاده اش علامه حلی [م. 726 ق. ] ) اساس بحث و نظر را استوار گردانیده و فقه شیعه را بار دیگر در مسیر کمال قرار دادند. (47) برخی فقیهان بزرگ این دوره عبارت اند از: سیدبن طاووس (م. 664 ق. )، عمادالدین طبری یا طبرسی (بعد از 698 ق. ) فخرالمحققین (م. 771 ق. ) شهید اول (م. 786 ق. )، محقق کرکی (م. 940 ق. )، شهید ثانی (م. 965 ق. )، حسن بن زین الدین صاحب معالم (م. 1011 ق. )، شیخ بهایی (م. 1030 ق. )، و … . (48)

هـ) پیدایش اخباری گری

در قرن یازدهم، نهضتی در راستای احیای منزلت حدیث و مبارزه با مبانی اجتهاد محمدامین استرآبادی (م. 1036 ق. ) که همه‌ی مجتهدان گذشته را پیرو مذاهب اهل سنت می‌دانست، موجب رونق این نهضت گردید و حدود دو قرن، انزوای اجتهاد مبتنی بر اصول را فراهم نمود. فقیهان و محدثان بزرگ دیگر این دوره عبارت اند از: مولی صالح مازندرانی (م. 1080 ق.)، مولی محمدمحسن فیض کاشانی (م. 1091 ق. )، طریحی- صاحب مجمع البحرین- (م. 1085 ق. )، مولی محمّدباقر محقق سبزواری (م. 1090 ق. )، محمّدبن حسن حر عاملی (م. 1104 ق. )، و مولی محمّدباقر مجلسی (م. 1110 ق. )، در این دوره، کتب فقهی بر مبنای احادیث نگاشته می‌شد، مانند الحدائق الناضره و جوامع روایی مهمی به وجود آمد، مانند وافی، تألیف فیض کاشانی رحمه الله، وسائل الشیعه، تألیف شیخ حر عاملی رحمه الله و بحارالانوار، تألیف محمّدباقر مجلسی رحمه الله. (49).

و) احیای دوباره‌ی اجتهاد

این دوره با ظهور وحید بهبهانی (م. 1205 ق. ) آغاز گردید و با مبارزه‌ی جدی او و شاگردانش، تسلط تفکر اخباری گری از حوزه‌های علمی شیعه رخت بربست و دوباره اجتهاد مبتنی بر اصول به رشد و تکامل خویش ادامه داد تا آن که نوبت به شیخ اعظم انصاری و شاگردش محقق خراسانی رسید. آنان با طرح مباحث و موضوعات جدید و تنقیح و تهذیب اصول، فقاهت و اجتهاد را در شیعه به کمال رسانیدند. (50)

پی‌نوشت‌ها:

1. توبه، آیه‌ی 122.
2. ادوار فقه، ج1، ص 35 و روح المعانی، ج11، ص 48.
3. المیزان، ج9، ص 404.
4. مجموعه آثار، ج20، ص 186.
5. تفسیر نمونه، ج3، ص 504.
6. روضة الناظر، ج2، ق2، ص 338-339.
7. حاشیة البنائی، ج2، ص 387؛ الاحکام، آمدی، ج4، ص 175 و المستصفی، ص 345.
8. پیشوایان ما، ص 288-296.
9. نهج البلاغه، خطبه 87 و المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه، ص 27، «اصل».
10. وسائل الشیعه، ج27، ص 62.
11. همان.
12. الفصول المهمه، ج1، ص 627.
13. جامع احادیث الشیعه، ج18، ص 530.
14. تهذیب الاحکام، ج7، ص 147.
15. التوحید، ص 353 و تحف العقول، ص 50.
16. الاجتهاد و التقلید، امام خمینی، ص 71-72.
17. وسائل الشیعه، ج27، ص 115.
18. مناهج الوصول، ج1، ص 12-13.
19. وسائل الشیعه، ج27، ص 89 و بحارالانوار، ج21، ص 138.
20. وسائل الشیعه، ج27، ص 78.
21. تاریخ فقه و فقها، ص 51-55؛ ادوار فقه، ج1، ص 423-429و حصرالاجتهاد، ص 21.
22. همان.
23. ادوار فقه، ج1، ص 392-394.
24. تدوین السنه، ص 261، 265، 426 و 438؛ منهاج الکرامه، ص 19 و مجموعه‌ی رسائل، ج2، ص 222.
25. تاریخ فقه و فقها، ص 60-65 و تاریخ الفقه الاسلامی، ص 81-82.
26. همان، ص 65.
27. همان، ص 73-74.
28. همان، ص 83-84.
29. همان، ص 84.
30. همان، ص 84-85.
31. همان، ص 85.
32. حصرالاجتهاد، ص 12.
33. الرساله، ص 477.
34. وسائل الشیعه، ج27، ص 41.
35. نهج البلاغه، خطبه 18.
36. وسائل الشیعه، ج27، ص 41.
37. شرح اصول کافی، ج2، ص 267.
38. جامع احادیث الشیعه، ج2، ص 51.
39. وسائل الشیعه، ج27، ص 139.
40. تاریخ فقه و فقها، ص 128-130.
41. همان، ص 129.
42. همان، ص 140-141.
43. الاجتهاد و التقلید، ص 15-18.
44. ر. ک: المبسوط، ج1،ص 1-3، مقدّمه.
45. تاریخ فقه و فقها، ص 182-186.
46. مناهج الوصول، ج1، ص 14 و تاریخ فقه و فقها، ص 223.
47. مناهج الوصول، ج1، ص 14-15 و تاریخ فقه و فقها، ص 227.
48. تاریخ فقه و فقها، ص 228-236.
49. همان، ص 237.
50. مناهج الوصول، ج1، ص 15 و تاریخ فقه و فقها، ص 240-242.

منبع مقاله:
یوسفی مقدم، محمدصادق؛ (1387)، درآمدی بر اجتهاد از منظر قرآن، تهران: مؤسسه‌ی بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ اول.

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد