تاریخ اجمالی بنیان گذاران آیین سیکه
اشاره
پدیده ی آیین سیکه یکی از ادیان شرقی به شمار می آید که اول بار حدود پانصد سال پیش به پیشوایی گورو نانک در منطقه ای از پنجاب پیروانی را به خود اختصاص داد. نانک مردم را به تفکر در عمق تعالیم و ادیان که داشتند دعوت می کرد و مدعی بود که صرفا نام خداوند را تبلیغ می کند؛ اما به مرور زمان، آنچه او بنیاد نهاده بود به آیینی نوین با باورها، مناسک و کتاب مقدس خاص خود تبدیل شد. البته شکل گیری این آیین هم به دست نانک و در زمان او اتفاق نیفتاد، در واقع می توان گفت که این آیین بیش از یک بنیان گذار دارد. نانک و نه جانشین او، ده رهبر انسانی سیکهها هستند که هر یک در شکل گیری این آیین نقشی داشته اند. یکی از مهم ترین تحولات در تاریخ این دین، که توسط رهبر دهم انجام شد، انتخاب کتاب مقدس به عنوان گوروی جاودان بود. این تدبیر باعث جلوگیری از اختلافات درونی آیین سیکه گردیده است. این مقاله به طور اجمالی به بررسی نقش بنیان گذاران آیین سیکه در روند پیدایش و شکل گیری نهایی این آیین می پردازد.
کلید واژه ها: آیین سیکه ، گوروی جاودان، سهجدهاری، کس دهاری، امریت دهاری
مقدمه
آیین سیکه دینی نوظهور است که از پیدایش آن حدود پانصد سال می گذرد؛ اما علی رغم جوان بودنش، توانسته است حضوری پررنگ در مجامع جهانی و بین المللی داشته باشد، به ویژه در چند دهه ی اخیر که با تأسیس مؤسسات مختلف، سایت های اینترنتی، و نشر کتاب ها و مجلات مختلف به نشر اعتقادات خود پرداخته است. این آیین بر مبنای تعالیم گورونانک و نه جانشینان او، در منطقه ی پنجاب، در شبه قاره هند در ظرف حدود دویست سال به وجود آمد. این آیین بر پایه سه اصل مهم باور به یگانگی خداوند، اطاعت محض از گورو (معلم روحانی) و باور به تناسخ ارواح پس از مرگ بنا شده است. علاوه بر آن، آموزه های اخلاقی مثل نفی نظام طبقاتی، برابری زن و مرد؛ خدمت به خلق، کار و تلاش، نفی هر گونه ریاضت جسمانی و داشتن زندگی اجتماعی از دیگر آموزه های مهم این آیین محسوب می شود. آموزه های این دین نزدیکی و شباهت بسیاری با عقاید اسلامی و هندویی دارد؛ به همین دلیل برخی از محققان غیر سیکه معتقدند این آیین در حقیقت ترکیبی از تعالیم اسلامی و هندویی است، که بنیان گذاران آن برای ایجاد آشتی میان دو دین بزرگ آن منطقه به وجود آورده اند. ولی پیروان آیین سیکه با این دیدگاه به شدت مخالف بوده، دین خود را دینی الاهی و کاملا مستقل می دانند.
واژه سیکه (1)
واژه ی سیکه در لغت به معنی دانش آموز، شاگرد و مرید است. در مورد ریشه ی آن، سه احتمال مطرح شده است: طبق یکی از آنها این کلمه از مصدر «سیکهنا» (Sikhna)، به معنی آموختن، از زبان هندی و پنجابی اخذ شده است. (Chander Dotra, 1997:436). این واژه در کتاب مقدس این آیین، گورو گرنته صاحب (Guru Granth Sahib)، نیز به صورت «سیکه » و «سیکهیا» به معنی «تعالیم گورو» و به صورت «گورسیکه » و «ستگور سیکه » به معنی «پیرو گورو» آمده است:
ستگور ساچی سیکه سنائی
[تنها گوروی حقیقی تعالیم حقیقی را بیان می کند.]
سیکهیا دیکهیا بهوجن بهاوو
عشق آلاهی، آموزه، موعظه و غذای من است.
ستگور سیکه کی کری پرتپال
گوروی حقیقی پیروان خود را گرامی می دارد.
(S.G.G. Gaori Goareri, Mahla 1, p.221& Mahla 5,p.14)
سیکه در اصطلاح برای اشاره به پیروان گورونانک (GuruNanak) و نه جانشین او به کار می رود. «سیکه » در آغاز اصطلاحی بود به معنای پیرو و مرید نانک، اما بعدها نامی برای دینی مستقل با آداب، اعتقادات و ارزش های ویژه اطلاق گردید (Hinnells,1996:31).
مطابق مصوبه گوردوراهای سیکه در سال 1925م، مطابق 1346ق، که مورد تایید مجلس ایالتی پنجاب نیز قرار گرفت، سیکه این گونه تعریف شده است: «کسی که از روی یقین به جد اعتراف کند که پیرو آیین سیکه است، به کتاب مقدس گورو گرنته صاحب و ده گوروی سیکه معتقد باشد، و هیچ دین و آیین دیگری نداشته باشد». گوردوراهای سیکه در سال 1971م، مطابق 1392ق، بند دیگری را نیز به تصویب رساندند که مورد تایید پارلمان هند نیز قرار گرفت، و آن این بود که «سیکه کسی است که علاوه بر شرایط فوق الذکر مقید به تعالیم و فرامین آنها نیز باشد، و از جمله فرامین گوروی دهم کوتاه نکردن موی بدن (Kesh, kes) است». در حقیقت اضافه کردن این بند به اصول آیین سیکه برای خارج کردن سهجدهاری ها (Sahajdhari) بود، زیرا آنان خود را پیرو گورونانک، و سیکه می خواندند؛ ولی اصولی که گوروی دهم بنا نهاده بود، به ویژه باقی گذاشتن موی بدن، را رعایت نمی کردند (Ibid). مطابق قانون سلوک سیکه «رهت مریادا» (Rahit Maryada یا Rehat Maryada) سیکه آن کسی است که به یک خدای ابدی و متشخص «اکال پروکه » (Akal Purakh)، ده گورو «از گورونانک تا گوروگوبند سینگه (Guru Gobind Sing) گورو گرنته صاحب و آموزه های آن، و مراسم تعمید با شمشیر دودم «کهندا کاامریت (Khandaka Amrit) باور داشته باشد، و همچنین هیچ دین و آیین دیگری را نپذیرد (Shromni Gurdwara committee 1998:9).
به هر حال، امروزه اصطلاح سیکه به سه گروه اطلاق می شود:
1. سهجدهاری؛ کسانی که در خانواده ی سیکه متولد شده اند و از این طریق خود را پیرو این آیین می دانند؛ ولی رسما تعمید نیافته اند و به پنج کاف، به ویژه کوتاه نکردن موی بدن، ملتزم نیستند.
2. کس دهاری (Kesdhari)؛ سیکههایی که ملتزم به حفظ موی کوتاه نشده ی بدن هستند، ولی رسما تعمید نیافته اند.
3. امریت دهاری (Amritdhari)؛ سیکههایی که رسما با مراسم «کهندا کاامریت» تعمید یافته و عضو خالصا شده باشند (Chander Dogra, 1997:436).
بنیان گذاران سیکه
اولین گوروی این آیین، نانک، در 15 آوریل سال 1469، مطابق 890ق، در خانواده ای هندو، در ایالت پنجاب در روستایی به نام تلوندی (Talwandi)، که امروز آن را ننکانا صاحب (Nankana Sahib) می خوانند، به دنیا آمد. زندگی بنیان گذار سیکه را می توان به سه دوره مهم تقسیم کرد: نخستین دوره که 37 سال، از 1469 تا 1506م، مطابق 890 تا 927ق، طول کشید، مربوط به دوره ی کودکی، تحصیل و زندگی خانوادگی او است. دومین دوره به مدت چهارده سال، از 1506م تا 1520م، مطابق 927 تا 941ق، به سفرهای تبلیغی نانک به مناطق مختلف هند و کشورهای اطراف اختصاص دارد. سومین دوره نیز از سال 1521 تا 1539م، مطابق 942 تا 960ق، یعنی هجده سال آخر عمر او، مختص به تعلیم و تربیت شاگردان، و بنای اولین جامعه ی سیکه است (Ibid:332).
به باور سیکهها نانک یک گورو، یعنی معلم و راهنمای الاهی، است که بعد از مکاشفه ای عرفانی احساس کرد رسالتی از جانب خداوند بر دوش او نهاده شده است و در پی آن، آیین سیکه را به وجود آورد. او در سفرهای متعدد به مراکز اصلی آیین های هندو، بوداد و اسلام، پیام خود را که نفی تعصبات جاهلانه بر آداب و ظواهر مذهبی، بدون درک صحیح از حقیقت آن بود، به آنان رساند. او همواره مردم را به تفکر در عمق تعالیم ادیان دعوت می کرد. نانک برای اینکه تعالیمش هر چه بیشتر بر مخاطب تاثیر بگذارد، به جای نصیحت مستقیم، بیشتر به صورت علمی سؤالاتی در ذهن مخاطب ایجاد می کرد، به طوری که مخاطب به تفکر در سخنان او وادار شود. از طرفی نیز در تعالیم او برتری به سبب مقام، ثروت و یا طبقه اجتماعی به شدت نکوهش شده است (Singh, harbans, 1999:14).
سفرهای گورونانک حدود سال 1521م، مطابق 942ق، هنگامی که گورونانک حدود پنجاه سال داشت پایان یافت. بعد از آن نانک همراه با خانواده اش در شهر کرتارپور (Kartarpur) مستقر شدند. این دوران مرحله ای جدید و تاثیرگذار در تشکیل جامعه مستقل سیکه قلمداد می گردد. قسمت اعظم سال های آخر عمر نانک در دهکده تلوندی گذشت. می توان گفت مبدأ تشکیل جامعه ی مستقل سیکه ، تصمیم گورونانک به اقامت در این محل و در این زمان خاص بوده است.
از نقاط مختلف هند، دوستداران و پیروان کثیری برای دیدار وی به آن روستا می آمدند و همین افراد وسیله ای برای ابلاغ تعالیم نانک به دیگر نقاط هند بودند. سرانجام او در روز 22 سپتامبر 1539م مطابق 960ق، درگذشت (Hinnells, 1996:314own Cole, 1989:12 Eliade, 1989:13/318)
گورونانک پیش از رحلت، یکی از شاگردان خود به نام لهنا (Lehna) را برای جانشینی برگزید. گورونانک بر او لقب اَنگد (Angad)، یعنی وجود من، نهاد که بعدها به همین عنوان شهرت یافت. از اقدامات مهم گوروانگد جمع آوری و تدوین سروده های گورونانک و ارسال آن به مراکز تبلیغی خود در نقاط مختلف کشور بود که زمینه تدوین کتاب آدی گرنته را به عنوان کتاب مقدس آیین سیکه فراهم نمود (Dhillon,200:82). او رسم الخط گوروموکهی را که پیش از آن به نام مهاجنی (Mahajni) وجود داشت اصلاح و تکمیل کرد و آن را به عنوان خط رسمی بین پیروان خود رواج داد (owen Cole, 2004:284).
برای نخستین بار به فرمان گوروانگد داستان زندگی گورونانک به صورت کتابی به نام جنم ساکهی (Janam Sakhi) گردآوری و تالیف شد (Singh, Sangat, 2001:24). گوروانگد به عنوان یکی از پایه گذاران نظریه بهکتی و شکتی، (2) به معنی همدوشی عرفان و قدرت دنیوی، به شمار می آید (Singh, Sangat. 2001:82). وی به مدت سیزده سال جامعه ی سیکه را رهبری نمود و در سن 48 سالگی از دنیا رفت. او یکی از مریدانش به نام آمرداس (Amardas) را به عنوان جانشین خود معرفی کرد. گوروامرداس، که 73 سال داشت، در سال 1552م مطابق 973ق، به عنوان سومین گورو منصوب گردید.
از اقدامات مهم گوروامرداس حفظ و گسترش سنت سفره ی اطعام فقرا و زائرین (لنگر) بود، که پیش از او توسط گورونانک دایر گشته بود. (3) این سنت که گورو کالنگر، به معنای اطعام در حضور گورو نام داشت، وسیله ای برای تحکیم همبستگی پیروان، و نشانه ای از برابری تمامی انسان ها از هر طبقه اجتماعی و دینی محسوب می شد. جهت دادن به دو جشن بزرگ آیین هندو، بیساکهی (جشن برداشت گندم) و دیوالی (جشن چراغ ها) برای تأکید بر وحدت و استقلال پیروان خود، و تقسیم جامعه سیکه به بیست و دو منطقه موسوم به منجی (4) از دیگر اقدامات مهم وی به شمار می رود (Ibid:82) یکی دیگر از مهم ترین اقدامات گوروامرداس در زمینه اصلاح سنت های غلط در جامعه ی هند، نفی رسم ستی (Satti) بود که براساس آن زن بیوه به همراه جسد شوهرش سوزانده می شد.
وی قبل از مرگ، داماد خود جتها (Jetha) را که بعدها به رام داس (Ramdas)، به معنی غلام خدا، ملقب شد به عنوان جانشین خود تعیین کرد، و در سن 95 سالگی بعد از 22 سال تصدی مقام گورویی، در سال 1573م، مطابق 994ق، درگذشت (سنگه سودهی تیجا، 136:1997).
رام داس در اول سپتامبر 1574م، مطابق 995ق، رسما به مقام رهبری پنته رسید (Singh, Sangat. 2001:82). از او بیشتر به عنوان بنیان گذار شهر مقدس امریتسر (Amritsar) یاد می شود. بنای امریتسر، آغاز تحولی جدید در آیین سیکه به شمار می رود (Singh, Harbans, 2001:3/451). وی به مدت هفت سال رهبری پنته را به عهده داشت. با آنکه سه پسر داشت، پسر کوچکش ارجن را شایسته جانشینی خود دانست. (5) با این کار نظام موروثی را در تصدی مقام گورویی سیکهها بنیاد نهاد. بعدها این سنت توسط سایر گوروها دنبال شد.
گوروارجن (Guru Arjan) بعد از درگذشت پدرش، در سال 1581م، مطابق 1002ق، به عنوان پنجمین گورو منصوب شد (Dhillon,2000:106). گوروارجن بعد از انتصاب به مقام گورویی به سفرهای تبلیغی در مناطق مختلف پرداخت. او توانست در طی این سفرها تعداد زیادی از کشاورزان (جات) را به آیین سیکه متمایل کند. مشهورترین بنای دینی که در دوران گوروارجن ساخته شد، ساختمان معبد طلایی (Golden Temple/هری مندیر) در امریتسر است (سینگ سامبهی، 1369: 100) شاخص ترین اقدام گوروارجن گردآوری و تدوین کتاب آدی گرنته به عنوان کتاب مقدس سیکهها بود.
بعد از درگذشت اکبرشاه، پادشاه مغلول هند، بر سر جانشینی او میان فرزند او جهانگیر و نوه اش خسرو که توسط او به جانشینی برگزیده شده بود نزاع درگرفت. در این میان گوروارجن از خسرو حمایت کرد. بعد از شکست خسرو و اعدامش توسط جهانگیر، گوروارجن مورد خشم امپراتور جدید قرار گرفت (Dhillon, 2000:114). سرانجام گوروارجن در سن 43 سالگی در ماه می 1606م، مطابق 1027ق، به دستور جهانگیر در رودخانه غرق گردید و به عنوان اولین «شهید» در آیین سیکه مشهور گشت. قبل از اینکه گوروارجن به لاهور برده شود، فرزند خود هرگوبند را به عنوان جانشین خود معرفی کرده بود (سینگه سودهی تیجا، 167:1997).
گوروهرگوبند بنا بر وصیت پدرش، به آیین سیکه وجهه ی نظامی گری داد و رسوم زاهدانه و عرفانی گوروهای سابق را با روحیه ی جنگاوری درآمیخت. تا قبل از گوروهرگوبند، گوروها بر تختی معمولی که «گدی» (Gaddi) نامیده می شد می نشستند و بیشتر به موعظه، نصیحت و بحث های عرفانی و الاهی می پرداختند؛ اما گوروهرگوبند این رسم را نیز تغییر داد.
او در شهر امریتسر، کنار هرمندیر (معبد طلایی) کاخی با شکوه، به نام اکال بنگله (6) ساخت. (7) هرگوبند علاوه بر موعظه و بحث های عرفانی، سخنان حماسی نیز ایراد می کرد. او با این کار قصد داشت در شنوندگان، شور جنگ و دفاع از آیین را برانگیزاند. یکی از ویژگی های شاخص گوروهرگوبند حمل دو شمشیر بود که به عنوان نشانه ای از دو آموزه ی میری و پیری (8) شناخته شد. در حقیقت گوروی ششم با این کار خود قصد داشت بر عدم جدایی میان دینداری و حصول قدرت دنیوی، یعنی وحدت میان دین و سیاست تأکید کند. سرانجام گوروهرگوبند در سال 1644م، مطابق 1065ق، در شهر کیرتپور (Kiratpur)درگذشت (Duggal, 1997:141).
گوروهراری نوه کوچک گوروهرگوبند در چهارده سالکی به عنوان هفتمین گورو به این مقام رسید. او با حکومت مغول کمتر درگیر شد (Chander Dogra, 1997:201). گوروی هفتم پس از 17 سال تصدی درگذشت و فرزند کوچک ترش که طفل خردسالی به نام هرکریشن بود را به عنوان حانشین خود برگزید.
گوروهرکریشن (Harkrishan) در خردسالی، یعنی وقتی فقط پنج سال داشت هشتمین گوروی سیکهها شد، و بعد از چند سال هم بر اثر بیماری درگذشت. او هر چند نتوانست تأثیر عملی خاصی به عنوان گورو در جامعه ی سیکه داشته باشد، اما نزد سیکهها مقام و منزلتی همپای دیگر گوروها دارد. گوروهرکریشن قبل از مرگ، عموی بزرگ خود تغ بهادر را به جانشینی برگزید (Duggal, 1997:179).
پس از مدتی گوروتغ بهادر در سال 1665م، مطابق 1086ق، شهری به نام انندپور (Anandpur) بنا کرد و در آنجا مستقر شد (سینگه ، سودهی تیجا 228:1997) گوروتغ بهادر تا دو سال بدون هیچ مشکلی در شهر انندپور اقامت داشت. ولی در پی درگیرشدن با اورنگ زیب برای نجات هندوهای کشمیر، مورد غضب اورنگ زیب قرار گرفت و در نهایت در سال 1675م، مطابق 1096ق، به فرمان وی اعدام شد. (9) جانشین او تنها پسرش، گوبندرای (Gobind Rai)بود که بعدها باعث تحولات زیادی در آیین سیکه شد (سینگه ، سودهی تیجا، 236:1997).
دهمین و آخرین گورور سیکه گوبندرای (10) بود که بعدها به نام گوروگوبند سینگه (Guru Gobind (Govind) Singh) نامیده شد. او در 22 دسامبر سال 1666م، مطابق 1087ق، در شهر پتنا (Patna) دیده به جهان گشود. وی در کودکی زبان های فارسی، سنسکریت و هندی را آموخت و فنون نظامی و سوارکاری را فراگرفت (Gupta,2000:1/226).
در آیین سیکه گوروگوبند سینگه بعد از گورونانک، مهم ترین گوروی سیکه محسوب می شود؛ زیرا اگر گورونانک را بنیان گذار آیین سیکه بدانیم، گوروی دهم منسجم کننده و شکل دهنده ی آن به عنوان آیینی مستقل، با آداب و رسوم خاص خود بوده است.
چون پنته (جامعه ی سیکه ) از طرف حاکمان مغول بسیار تحت فشار بود، وی تصمیم گرفت جنبه ی نظامی گری را در آیین سیکه گسترش دهد. به همین منظور نظام خالصا (11) را بنیان نهاد. به دستور وی هر مرد خالصا به جای نام خانوادگی خود، که معمولا نشان دهنده ی طبقه ی اجتماعی آن فرد بود، به نام سینگه ، یعنی «شیر» و زنان به نام کَور، به معنی «بانو» یا «ملکه» نامیده شدند. او برای تشکیل ارتش قدرتمند سیکه ، حمل شمشیر و آموزش نظامی را برای پیروان خالصا الزامی کرد و با این فرمان که جنبه ی الزام دینی (شرعی) داشت، رسما آیین سیکه را به صورت آیینی نظامی درآورد.
این اقدامات باعث شد او تهدیدی جدی برای حاکمان مغول قلمداد شود، از این رو به دست عوامل مغول در 17 اکتبر 1708م، مطابق 1129ق، ترور شد. و چون تمام پسرانش به دست مغولان کشته شده بودند، برای جلوگیری از اختلاف و درگیری بر سر جانشینی اش کتاب مقدس آدی گرنته را به عنوان جانشین خود اعلام کرد تا این کتاب که مورد قبول همه بود به عنوان گوروی جاودان سیکهها باقی بماند. از آن پس این کتاب به نام گوروگرنته صاحب خوانده شد (Gupta.2000:1/326).
اولین حکومت سیکهها دو سال پس از مرگ گوروگوبندسینگه ، توسط یکی از یاران وی به نام بهادر سینگه که به خودش لقب بنده سینگه (Banda Singh) داده بود، محقق شد. او با استفاده از برانگیخته شدن احساسات سیکهها، که به سبب شنیدن خبر کشته شدن گوروگوبندسینگه آماده ی انتقام گرفتن بودند، مبارزه ی گسترده ای را با مغولان آغاز کرد.
با تشکیل حکومت سیکه در سرزمین هند، حاکمان مغول در دهلی احساس خطر کرده درصدد سرکوبی آن برآمدند. به همین دلیل لشکر عظیمی به جنگ با بنده سینگه گسیل شد، و بعد از چند ماه جنگ سخت بنده سینگه به اسارت مغولان درآمد. او به دهلی منتقل شد و اسرانجام بعد از صد روز اسارت و شکنجه ی بسیار، در سال 1716م، مطابق 1137ق، در دهلی اعدام شد و بدین ترتیب اولین حکومت مستقل سیکه منقرض گشت (Singh, Harbans, 1999:273).
بعد از مدتی رنجیت سنگه (Ranjit Singh) که جوانی رزمجو و بی باک بود در سال 1799م، مطابق 1220ق، توانست از ضعف حکومت مغول استفاده کند و با تکیه بر جنگجویی و شجاعت سیکهها، که محصول آموزه های خالصا بود، در ماه بیساکهی سال 1801م، مطابق 1222ق، لاهور را فتح کند. او با تسخیر این شهر کلید فتح تمام پنجاب را به دست آورد و پس از مدت کوتاهی توانست بر تمام پنجاب مسلط شود. او نخستین سیکهی بود که بعد از گوروی دهم توانست با لقب مهاراجه (Maha Raja/ پادشاه بزرگ) به مدت 39 سال بر پنجاب حکومت کند. سرانجام مهاراجه رنجیت سینگه در سال 1838م، مطابق 1259ق، در زمان اوج گسترش نفوذ استعمار انگلیس درگذشت (Madan, 1998:39).
پس از او جانشینانش نتوانستند از میراثش پاسداری کنند و هشت سال پس از مرگ وی این سلسله نیز منقرض گردید. آخرین حاکم سیکه پنجاب، مهاراجه دلیپ سینگه (Maharaja Dalip (Dulip) Singh) 1893-1834م، مطابق 1255-1314ق) فرزند نوجوان رنجیت سینگه بود. او در سال 1849م، مطابق 1270ق، ضمن قراردادی، رسما پنجاب را ضمیمه قلمرو کمپانی هند شرقی (East India Company) کرد و به سلطنت ملکه ویکتوریا گردن نهاد. دلیپ سینگه چند سال بعد مسیحی شد و به انگلستان رفت و دیگر هرگز به پنجاب بازنگشت (Chander Doga, 1997:114). به این ترتیب راج خالصا یعنی رؤیای تشکیل حکومتی مبتنی بر آموزه های آیین سیکه در پنجاب نیز برای همیشه ناکام ماند.
بعد از نفوذ انگلیسی ها به پنجاب، تلاش بسیاری توسط آنان و هندوان برای تغییر آیین مردمان این سامان به عمل آمد. از این رو برای مقابله با نفوذ مسیحیت و آیین هندو در پنجاب، عده ای از جوانان سیکه در سال 1873م، مطابق 1294ق، در شهر امریتسر، انجمنی به نام سینگه سبها (12) تاسیس کردند (Ibid:443).
در سال 1940م، مطابق 1361، با ظهور حزب مسلم لیگ (Muslim League) توسط مسلمانان هند، سیکهها بار دیگر سعی در ایجاد اتحاد میان احزاب متفرق خود داشتند اما تا سال 1947م، مطابق 1368ق، یعنی سال استقلال هند و تشکیل کشور مستقل پاکستان، سیکهها نتوانستند حزبی متحد تشکیل دهند. ولی سرانجام با تلاش های بسیار توانستند در سال 1967م، مطابق 1388م، ایالتی به عنوان پنجاب، تحت جمهوری فدرال هند تشکیل داده و زبان، فرهنگ و آیین خود را به صورت زبان و فرهنگ رسمی آن ایالت گسترش دهند (Sing Sangat. 2001:212Baird, Robert. 1995:192).
همان طور که نخستین بار آیین سیکه در منطقه پنجاب واقع در شمال غربی شبهه قاره هند پدید آمد، امروزه نیز بیشتر جمعیت پیروان این آیین در این منطقه ساکن هستند. واژه ی پنجاب ترکیبی از دو کلمه ی فارسی پنج و آب است. بنابراین، پنجاب یعنی سرزمین پنج رودخانه. این پنج رود از رودخانه ی اصلی ایندوس (Indus) سرچشمه می گیرند؛ البته امروز تنها سه رودخانه ی راوی، بیاس، و سوتلج در پنجاب هند جاری هستند. این سرزمین از شمال به کوه پایه های هیمالیا در ایالت جامو و کشمیر، از غرب به پاکستان، از شرق به رود یمونه و ایالت هیماچل پرادش، و از جنوب به راجستان و صحرای سند محدود می شود (Gupta. 2001:1/358). منطقه ی پنجاب اکنون به دو بخش تقسیم شده است که یک بخش در کشور هندوستان و دیگری در پاکستان قرار دارد.
پی نوشتها
1- معمولا خود سیکه ها نام آیین خود را با پسوند دهرم «Sikh Dharam» که از ریشه ی سنسکریت دهرمه به معنی «طریقت» و «مسلک» است، می خوانند. نام این آیین به اشتباه در زبان فارسی «سیک» و در عربی «سیخ» تلفظ می شود. در حالی که تلفظ نام این آیین «سیکه » است. در زبان فارسی این نوع «ه» هیچ گاه در آخر کلمه بدون اتصال به کلمه دیگر نمی آید، و هر گاه بخواهند کلمه ای را با «هاء» تمام کنند از های گرد «ه» استفاده می کنند. لذا ممکن است این سؤال پیش آید که چرا در اینجا نام این آیین را سیکه ننویسیم که در زبان فارسی رایج است؟ در پاسخ باید بگوییم که در فارسی هیچ «ه»ی گردی ساکن تمام نمی شود و معمولا با کسره همراه است. ولی «ها»یی که در کلمه «سیکه » می آید «ها»ی ساکن و به تعبیری «ها»ی تنفسی است که بدون تأکید زیاد بر آن ادا می شود.
2- Bhakti & Shakti؛ در دوران گوروی ششم، هرگوبند، این نظریه با نام میری و پیری احیا شد.
3- البته پیش از نانک صوفی های مسلمان این سنت را در سرزمین هند وراج داده بودند
4- Manji: این نمایندگی ها تا زمان گوروی دهم به کار خود ادامه می دادند، ولی بعدها به دلیل وجود فساد، و خیانت برخی از آنها، گوروی دهم دستور انحلال منجی ها را صادر کرد.
5- فرزند ارشد گورورام داس، پریتهی چند، فردی خودخواه و مغروری بود، و پسر دیگر او، مهادو، نیز فردی دنیاگرا و لذت طلب بود که با این اوصاف هیچ کدام شایستگی جانشینی پدرشان را نداشتند.
6- Akal Bangla: این تخت به اکال تخت (Akal Takht)، به معنی تخت خدای لایتناهی، هم مشهور است.
7- می توان گفت ساختن کاخی باشکوه در کنار معبد طلایی، تأکیدی دوباره بر همراهی قدرت دنیوی و معنوی است؛ چرا که معبد طلایی که در دوران پنج گوروی سابق بنا شده بود، مظهر جنبه ی عرفانی آیین سیکه بود و اکال تخت نشانه ای از قدرت دنیوی این آیین.
8- در برخی از منابع واژه ی «فقیری» به جای «پیری» به کار رفته است و در برخی دیگر از منابع واژه های سنسکریت شکتی (Shakti) به جای میری و بهکتی (Bhakti) به جای پیری ذکر شده است.
9- به عنوان یادبود گوردوارایی به نام سیس گنج (Gurdwara Sis Ganj) در محل اعدام گورو تغ بهادر در شهر دهلی ساخته شد، که امروزه یکی از مقدس ترین اماکن زیارتی سیکه ها محسوب می شود.
10- در برخی از کتاب ها گوبندداس (Gobind Das) ثبت شده است.
11- Khalsa؛ مشهور این است که واژه ی خالصا از واژه فارسی- عربی خالص، به معنی پاک و ناب، اخذ شده است؛ ولی برخی دیگر این واژه را ترکیبی از چند واژه ی دیگر می دانند. طبق نظر آنها خالصا ترکیبی است از خا (yog, jap) به معنی ذکر الاهی، ل(Bhog) به معنی لذت دنیوی، و صا(mel) به معنی یگانه شدن؛ پس بنابراین خالصا کسی است که همیشه به یاد خدا باشد، از لذت های دنیوی بهره ببرد و یگانه و متحد نیز باشد.
12- Singh Sabha؛ انجمن شیران (سیکه های تعمید یافته)
استادیار دانشگاه ادیان و مذاهب* پژوهشگر مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب وابسته به دانشگاه ادیان و مذاهب**
کتابه نامه:
سینگه سودهی تیجا(1997)، وچترجیون دس پاتشاهی، امریتسر: سیوان (اردو).
سینگ سامبهی، پیارا، اوون کول، دبلیو(1369)، سیک های معتقدات مذهبی و رویه آنان، فیروز فیروزیان، تهران: نشر توسعه.
Guru Granth Sahib
Chander Dogra, Ramesh, Singh Mansukhani, Gobind (1997), Encyclopaedia of Sikh Religion and Culture, Delhi: Vikas Publishing House
Duggal, K.S (1997), Sikh Gurus Their Lives & Teachings, Delhi:UBSPD
Dhillon, Harish (2000), The Lives and Teachings of The Sikh Gurus, Dellhi:UBSPD
Eliade, Mircea (1987), The Enyclopedi of Religion, New York: Macmillan
Hinnells, John R, owencole. W(1996), A new Hand book of Living Religions, Oxford: Black Well Publisheers
Gupta, Hari Ram (2000), History of the Sikhs, Voll, Delhi: Munshiram Manoharlal
Madan, T.N. (1998), Modern Myths, Ibidked Minds, Delhi: Oxford University
Shromni Gurdwara Prabandak Committee (1998), Sikh Rehat Maryada, Amritsar
Singh, Harbans (1999), The Heritage of the Sidhs, New Delhi:Manohar.
____ (2001), The Encyclopaedia of Sikhism, Vo.3, Patiala: Punjabi University.
Singh, Sangat (2001), The Sikh in History a Millennium Study, New Delhi: Uncommon Books.
Owen Cole, W, Singh Sambhi, Piara (1989), The Sikhs Their Religious Beliefs and Practices, London: Routledge.
____ (2004), Six World Faiths, London: continuum.
/ن