تجسد از ديدگاه مسيحيان يعني اين که خداوند متعال در جسم حضرت عيسي حلول کرده باشد.
يکي از مهمترين اعتقادات مسيحيان، اعتقاد به الوهيت حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ است ايشان معتقدند که مسيح صد در صد خداست و يکي از اقانيم ثلاثه الهي مي باشد که لباس جسم پوشيد و به ميان بشر آمد، تا جائي که او را مساوي و هم ذات خداي متعال دانسته و تمام صفات الوهي را براي وي نيز قائل هستند.[1]قدر مسلّم از تاريخ اين است که اعتقاد به تجسد ريشه در کتاب مقدس نداشته است، طبق برخي منابع حضرت مسيح در سال 180 م به عنوان پسر خدا معرّفي مي شود و بعد از 325 سال که از ميلاد مسيح مي گذشت 300 نفر از اسقف ها پس از دو ماه مناظره داغ مذهبي خدا بودن حضرت عيسي را تصويب کردند.[2] و طبيعي است که اگر در کتاب مقدس چيزي درباره الوهيت حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ بود ديگر نيازي به تصويب چنين چيزي آن هم بعد از سه قرن نبود. اما توجه به اين نکته نيز لازم است که اختلاف گوئيهاي اناجيل چهار گانه و بي اساس و مخلوط بودن آن ها فرصتي به دست کشيشها داده تا شرک مورد نظر خود را داخل در دين پاک و توحيدي حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ نمايند تا به اين وسيله بتوانند بر اقوام بت پرست غالب و آن ها را به خود جذب نمايند.[3]دلايل بر بطلان اعتقاد به حلول خداوند متعال در حضرت عيسي بسيار زياد است که در ابتدا چند دليل عقلي و سپس ديدگاه خود مسيحيان و نيز ديدگاه اسلام و مباني اوّليه و وجداني اسلام در اين باره بررسي مي شود.
1. اولين مشکلي که در رابطه با حلول خداوند در حضرت عيسي پيش مي آيد منافات آن با عقلانيت است حتي خود انديشمندان مسيحي هم منافات آن را با عقل انکار نمي کنند و مي گويند اين مسألهاي وراي عقل بشري است و به مثابه يک راز است. بسياري از معتقدان صادق، آن را مغشوش کننده و خلاف منطق طبيعي مي دانند.
همه مي دانيم که خداوند متعال نامحدود ولا يتناهي است و جسم انسان ها محدود وداراي اندازه است و شئ کوچکتر محال است شئ بزرگتر را در خود جاي دهد بعنوان مثال نمي توان دو ليتر آب را در ظرف يک ليتري جاي داد و به خاطر همين عقلاً ممکن نيست و نمي شود جسدي محدود (جسد مسيح) روحي غير محدود و يا قدرت غير محدود (خداوند متعال) را در خود جاي دهد. اين حرف شبيه اين است که بگوييم کره زمين را در استکاني بگنجانيم به نحوي که نه کره زمين کوچک شود و نه استکان بزرگ شود که اين مسأله عقلاً محال است و قدرت خداوند به محالات تعلق نمي گيرد.
2. عيسي بارها نشان دادکه آفريده اي جدا از خداوند است و خدايي در بالاي سر خود دارد که او را مي پرستيد همچنانکه به مريم مجدليه گفت: «نزد پدر خود و پدر شما و خداي خود و خداي شما مي روم.»[4] عيسي با گفتن اين مطلب که: «چرا مرا نيکو گفتي و حال آن که کسي نيکو نيست جز خدا فقط.»[5] بيشتر نشان داد که او از خدا جداست بنابراين عيسي مي گفت که هيچکس و حتي خود وي به نيکوئي خدا نيست و نيکوئي خدا آن چنان است که او را از عيسي جدا مي کند.
3. حضرت مسيح هيچ اختياري از خود ندارد و بارها اظهاراتي اين چنيني در کتاب مقدس به وي نسبت داده شده است: «پسر از خود هيچ نمي تواند کرد مگر آن چه بيند که پدر به عمل آورد.»[6] و در جاي ديگر مي گويد: «از آسمان نزول کردم نه تا به اراده خود عمل کنم بلکه به اراده فرستنده خود.»[7] و مي گفت: «تعليم من از من نيست بلکه از فرستنده من است.»[8] پيروان عيسي هميشه او را به عنوان خادم مطيع خدا مي نگريستند، نه به عنوان کسي مساوي با خدا، آن ها در مورد «بنده قدوس تو عيسي که او را مسح کردي به خدا دعا مي کردند.»[9]پس با اين اوصاف که حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ براي خود قائل است شأنيت الوهيت را ندارد و بر فرض محال که خداوند در شخصي حلول کند ديگر آن شخص چنين محدوديت هائي را نبايد داشته باشد.[10]4. علم خداوند متعال نا محدود است و جهل و ناداني در حيطه او اصلاً راه ندارد. در حالي که مطابق آن چه که در کتاب مقدس آمده: از آن روز و ساعت غير از پدر هيچکس اطلاع ندارد نه فرشتگان در آسمان و نه پسر.[11] و نيز در مورد آن حضرت مي گويند: به مصيبتهائي که کشيد اطاعت را آموخت.[12] آيا مي توان تصور کرد که خدا مي بايست چيزي بياموزد؟ قطعاً جواب خير است اما عيسي آموخت زيرا همه آنچه را که خدا مي دانست او نمي دانست و او مي بايست چيزي را فرا مي گرفت که خدا هرگز نياز به فراگيري آن ندارد و نيز اينکه مي گويند «اطاعت را آموخت» دلالت بر بندگي محض حضرت عيسي دارد اگر خدا در او حلول کرده بود ديگر مي خواست از چه کسي اطاعت کند؟!!!
5. در يک نگاه اجمالي به کتاب مقدس مسيحيان و مخصوصاً اناجيل آنها با اين که تحريف شده هستند به موارد متعددي برخورد مي کنيم که حالات و رفتار و گفتارحضرت عيسي، بيانگر جدا بودن وي از ذات اقدس الهي است مثلاً: «دور شو اي شيطان زيرا مکتوب است که خداي خود را سجده کند و او را فقط عبادت نما»[13] و در جاي ديگر مي گويد: «الهي الهي چرا مرا واگذاردي»[14] «به دستهاي تو روح خود را مي سپارم»[15] «پدر بزرگتر از من است»[16] «چهل شبانه روز روزه داشت، آخر گرسنه شد»[17] و در آخر نيز مسأله مرگ حضرت عيسي که نزد مسيحيان امري قطعي و مسلم است و در آخر اناجيل آمده که همه اينها دلالت بر بندگي حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ دارند.
6. عده اي که منشأ اعتقاد به الوهيت مسيح و حلول خدا در وي را اناجيل مي دانند به چند مورد از کتاب مقدس استناد کرده اند که تعدادي از آنها در اين مختصر ذکر مي شود.
الف: «من و پدر يکي هستيم» که در انجيل يوحنا باب 10 آيه 30 آمده و بزرگان کليسا آن را يکي از واضحترين استدلالات خود بر ألوهيت حضرت مسيح مي دانند زيرا خود مسيح گفته «من و پدر يکي هستيم يعني ذات هر دو يکي است»
اگر به ادامه همين آيه دقت کنيم مي بينيم خود مسيح منظورش را دقيقاً توضيح داده.[18] زيرا وقتي يهود اعتراض مي کنند که تو با اين حرف خود را خدا دانستي پس مستوجب مرگي، مسيح مي فرمايد: «در شريعت شما به شما اطلاق خدايان مي شود در حالي که خدايان حقيقي نيستند پس اين لفظ به خاطر آن بر شما اطلاق شده چون که کلمه خدا پيش شما آمده و من نيز در اين فضيلت با شما شريکم، يعني آمدن کلمه خدا به نزد من.»
ب: «تو اي پدر در من هستي و من در تو، که در انجيل يوحنا باب 17 آيه 20 ذکر شده است.
وقتي جملات مشابه جمله فوق در اناجيل مورد بررسي قرار داده شود مي بينيم که منظور نه اتحاد واقعي با خدا بلکه نوعي اتحاد مجازي است مثلاً در نامه اوّل يوحنا آمده است که: هر که اقرار کند عيسي پسر خداست خدا در وي ساکن است.[19] و در جاي ديگر آمده است: خدا محبت است و کسي که در محبت ساکن است در خدا ساکن است و خدا در او ساکن است.[20]7. از ديدگاه اسلام قائلان به چنين پنداري کافرند:« لقد کفر الذين قالوا ان الله هو المسيح بن مريم.»[21] و براي توبيخ قائلان به چنين عقيده کفر آلود مي گويد:« و إذ قال الله يا عيسي بن مريم أأنت قلت للناس اتخذوني و امي الهين من دون الله» مسيح عرض مي کند: از شريک منزهي زيرا شرکت نشانه نقص است و موجودي که قدير و عليم محض است کمبود و جهلي ندارد تا ديگري آن را برطرف کند و براي من نيست آن چه را حق ندارم و شايسته آن نيستم بگويم.[22]از ديدگاه اسلام مسيح آيت خداست و آيه و صاحب آيه را نبايد در کنار هم قرار داد همچنانکه کلمه و متکلم يکي نيستند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. نگاهي به مسيحيت و پاسخ به شبهات تاليف علي اصغر رضواني.
2. مسيحيت، سيد محمد اديب آل علي.
3. صد مقاله سلطاني، تاليف سلطان الواعظين شيرازي.
پي نوشت ها:
[1] . گروه تدوين جزوات آموزشي، دوره آموزشي آشنائي و بررسي مسيحيت، بخش تثليث، صفحه 1.
[2] . همان.
[3] . سلطان الواعظين شيرازي، صد مقاله سلطاني، تهران، اسلاميه، چهارم، 1384 شمسي، صفحه 134.
[4] . آشنائي و بررسي مسيحيت بخش الوهيت به نقل از قرنتيان دوم باب 1/3.
[5] . انجيل مرقس باب 10/18.
[6] . انجيل يوحنا باب 5/18.
[7] . انجيل يوحنا باب 6/38.
[8] . انجيل يوحنا باب 7/16.
[9] . رک: اعمال رسولان باب 4/23و 27 و 30.
[10] . جهت اطلاع بيشتر رک: يوحنا باب 5/30 و متي.باب 28/18 و اعمال رسولان باب 2/22.
[11] . انجيل مرقس باب 13/32.
[12] . کتاب مقدس، عبرانيان، باب 5/8.
[13] . انجيل متي باب 4/10.
[14] . انجيل مرقس باب 15/34.
[15] . انجيل لوقا باب 23/46.
[16] . انجيل يوحنا باب 14/28.
[17] . انجيل متي باب 4/1 و 2.
[18] . انجيل يوحنا باب 10/31 تا 40.
[19] . نامه اول يوحنا باب 4 آيه 15.
[20] . همان آيه 16.
[21] . مائده آيه 17 و 72.
[22] . رک مومنون /50؛ جوادي آملي، تفسير موضوعي قرآن کريم، قم، نشر اسراء، چاپ سوم، ج 7، ص 377.