چكيده
علامه شعرانى در حواشى و تعليقاتى كه بر شمارى از كتابها نوشتهاند، درباره علوم قرآن، از جمله تحريف ناپذيرى قرآن نكاتى ارجمند را بيان كردهاند. وى تحريف قرآن به معناى جابهجايى يا تغيير و يا زيادت و نقصان پارهاى از كلمات يا آيات قرآن را به اين دلايل مردود ميشمارد: تواتر قرآن، تواتر قرائات، وجوب متابعت از رسمالخط مصحف عثماني، مشخص بودن سورهها در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و … .
و يكايك ادله قائلان به تحريف را مانند آنچه در کتاب «فصل الخطاب» آمده است، رد ميكند. در مقاله حاضر شرح اين مطالب آمده است.
1- مقدمه
يكي از مسايل بسيار مهم و اساسى قرآن پژوهى ،بحث تحريف ناپذيرى قرآن است. اگر از گروهى از حشويه و اهل حديث بگذريم كه جمود فكرى و قشرى نگري، آنها را به اظهار نظرهاى ناصحيح وادار نموده است،تقريباً ميان تمام فرق مسلمان اتفاق نظر است كه قرآن موجود همان است كه در طى مدت بيستو سه سال و به تدريج بر قلب پاك پيامبر(ص) نازل گرديد و آن حضرت به كاتبان وحى دستور داد تا آيات و سور نازل شده را بنويسند و بسيارى از صحابه كه به طور قطع از صدها نفر هم تجاوز ميكرد. همه يا بخش اعظم قرآن را از حفظ داشتند.
بنابراين ، آنچه امروزه در بين مسلمانان به عنوان آخرين كتاب آسمانى داير و مرسوم است،دقيقاً همان است كه بر حضرت پيامبر(ص) نازل گرديده ،بدون اين كه حتى يك كلمه در آن كم يا زياد شده باشد و اين صرف ادعا نيست؛ بلكه در جاى خود با دلايل فراوان عقلى و نقلى به اثبات رسيده است.
از جمله دانشمندانى كه در عصر حاضر به بحث تحريف ناپذيرى قرآن اهتمام ورزيد و در موارد متعددى به اجمال و تفصيل بدان پرداخته است،علامه مفضال و حكيم عالى مقدار مرحوم علامه شعرانى است.[1]
علامه شعرانى آثار فراوانى را به صورت پاورقي،حواشى يا مقدمه بر بسيارى از كتب تفسيري، حديثي، كلامى و فقهى نوشته و به ترجمه برخى كتابها نيز اقدام كرده است. در اين تعليقات و حواشي، موضوعات متنوع فراوانى را مورد بحث و بررسى قرار داده است كه از آن جمله ميتوان به موضوع كنوني،يعنى تحريف ناپذيرى قرآن اشاره كرد.
علامه شعرانى اين بحث را به تفصيل در حواشى وافى و كتاب فارسياش به نام راه سعات مورد بررسى قرار داده و عقيده جمهور علماى مسلمان را مبنى بر عدم تحريف قرآن مورد اثبات يا تأكيد قرار داده است.
ايشان در مقدمهاى كه بر تفسير منهج الصادقين ملافتحالله كاشانى نوشته،در اين باره ميفرمايد:
چون علماى ما در عدم تحريف بسيار نوشته و استدلال كردهاند،حاجتى به تفصيل و تكرار نديدم .
در حاشيه وافى به قدر كافى معترض آن شدهايم و در كتاب فارسى در نبوت، موسوم به راه سعادت اشارتى كردهايم و اين جا به ذكر چند نكته مختصر قناعت ميكنيم.[2]
مرحوم شعرانى بسيارى از آرا و انديشههاى خويش را به صورت تعليقات، توضيحات و حواشى و شروح بر بخشى از كتابهاى مهم تفسيرى و كلامى به يادگار گذاشتهاند . از مواردى كه هم به صورت مستقل و مجزا و هم در ضمن مباحث ديگر بدان پرداختند،موضوع اين مقال،يعني تحريف ناپذيرى قرآن است كه به اختصار مورد بررسى قرار ميدهيم .
2ـ تعريف تحريف
مرحوم خويى در البيان به تفصيل به شرح معانى لغوى و اصطلاحى تحريف پرداخته است كه تقريباً همه موارد مربوط به آن را شامل ميشود .[3] علامه شعرانى ـ كه گويا در اواخر عمر قصد نگارش تفسير قرآن را داشته است[4] ، بدون پرداختن تفصيلى به آن موارد،در رساله اى كه با عنوان گفتارى در باب قرآن از ايشان منتشر شده و در حكم مباحث مقدماتى تفسير است،در اين باره مينويسد:
تحريف،يعني نقل آيه از محلى به محل ديگر،يا تغيير بعضى كلمات، على بن ابراهيم بسيارى از اين قبيل را برشمرده است؛ مانند: «و اجعلنا للمتقين اماماً»[5] كه ميگويد: در اصل (و اجعلنا من المتقين اماماً) بوده و آيه كنتم خير امة اخرجت للناس[6] در اصل كنتم خير ائمة اخرجت للناس بوده است…[7].
ايشان به شدت با اين سخن عليبنابراهيم و امثال او به مخالفت برخاسته و با استناد به مسأله جمع و تدوين آن در زمان حضرت پيامبر (ص) با پاسخگويى برآمده و چنين فرموده است:
و ليكن اين عقيده على بن ابراهيم را به هيچ وجه ممكن نيست تصديق كنيم؛ چون يقيناً اصحاب حضرت پيامبر (ص) مختار نبودند كه سورههاى قرآن را به ميل خود تأليف كنند و هر آيه را جزو هر سوره كه ميخواهند قرار دهند؛ بلكه تأليف سورهها ـ چنان كه گفتيم ـ بلاد منتشر كردهاند. هيچ كس را ممكن نبود،نصف آيه از سوره بقره را بردارد و در سوره مائده قرار دهد [8].
علاوه بر اين ،آنچه على بن ابراهيم ادعا كرده روايتى بيش نيست و در جاى خود ثابت شده است كه :
هيچ يك از اين قراآت براى ما اعتبار ندارد، چون به اخبار آحاد است و احتمال كذب و خطا در آن ميدهيم؛بلكه آنچه از پيغمبر و ائمه هم نقل كردهاند،چون صحت نقل مشكوك است ،براى ما حجت نيست.[9]
در جعلى بودن اين قبيل روايات همين بس كه آنان حتى در سوره فاتحهاى كه مسلمانان در هر روز لااقل پنج نوبت آن را در نمازهاى يوميهاشان ميخوانند، ادعا كردهاند كه آيه صراط الذين انعمت عليهم در اصل صراط من انعمت عليهم بوده است و به تعبير آن مرحوم :
عجبتر اين كه گويد : در فاتحة الكتاب تحريف كردهاند. چون اين سوره را تمام مسلمانان در نماز،روزى پنج مرتبه ميخواندند و اگر در بيست و سه سال زمان حيات پيامبر صراط من انعمت عليهم خوانده ميشده، نه ممكن بوده كسى در آن سهو كند و صراط الذين بخواند و نه عمداً جهت داشت كه آن را تغيير دهند و اگر فايدهاى هم تصور ميشد، با شهادت عامه خلق ، تغيير آن ممكن نبود[10].
3ـ پيشينه تحريف
مرحوم شعرانى بر اين باور است كه در بين علماى پيشين شيعه و حتى در طبقه ميانى دانشمندان شيعه نظير علامه،محقق و شهيد به هيچ وجه قول به تحريف طرفدارى نداشته است[11] و حتى از شيخ صدوق نقل ميكند كه :
هر كس به ما شيعه نسبت دهد كه ميگوييم : از قرآن چيزى نقصان يافته ،دروغ ميگويد و ما هرگز چنين سخنى نگوييم [12].
و از قول علامه در تذكره آورده است:
مصحف اميرالمؤمنين(علیه السلام) كه پس از رحلت جمع كرد، همين مصحف متداول امروزى است كه ما در دست داريم [13].
و ميافزايد :
نظير اين كلام را صاحب مجمعالبيان كه اعظم مفسران شيعه است ـ در اول تفسير خود ذكر كرده و نيز شيخ طوسى كه رئيس فرقه است ـ در تفسير تبيان و سيد مرتضى در مسايل طرابلسيات آن را تقويت كردهاند و محقق كاظمى در كتاب شرح وافيه بر آن،ادعاى اجماعى كرده و مخالفت بعضى را چون نسبشان معلوم است. قابل ادعا ندانسته است [14].
به اعتقاد ايشان،عليرغم اين كه عقل سليم و نقل صحيح بر نفى تحريف قرآن دلالت دارد، بسيار جاى تأسف است كه برخى از محدثان به خاطر اعتماد بيش از حد به روايت،شبهه تحريف را مطرح كردهاند [15].
آن مرحوم بر اين باور است كه شبهه تحريف از سوى علامه مجلسى و به تبع وى از سوى شاگرد به واسطهاش ميرزا حسين نورى در دنياى شيعه مطرح شده و تكيهگاه آنان نه عقل و منطق است و نه نقل صحيح و قطعى ؛بلكه به چند روايت ضعيف استناد شده است كه هرگز نميتواند در اين مسير، مورد اعتماد باشد[16] .
همچنين درباره ميرزا حسين نورى مينويسد:
در اين زمانها يك نفر از علماى حديث، كتابى نوشته به نام فصل الخطاب براى اثبات اين كه قرآن تحريف و از آن چيزى كم شده است؛ ولى در تمام آن كتاب،چيزى كه ارتباط به مطلب داشته باشد، ذكر نكرده است و جز تطويل از آن استفاده نميشود[17].
4ـ ادله تحريف ناپذيرى قرآن
اگر چه در طول حيات پرخيز و بركت قرآن از سوى دانشمندان مسلمان، ادله فراوانى در نفي تحريف آن عرضه شده است؛ ولى همانگونه كه پيش از اين هم اشاره شد،سعى ما در اين مقال بر آن است كه تنها به دلايل ذكر شده از سوى علامه شعرانى در اين زمينه بپردازيم. از اين رو بدون پرداختن تفصيلى به همه مطالب اين بحث،صرفاً دلايل ايشان را به اجمال بر ميشمريم.
ايشان براى اثبات مدعاى خود و رد نظر قائلان به تحريف به دلايلى استناد كردهاند كه ذيلاً بدان اشاره ميشود.
4ـ1ـ تواتر قرآن
نكته مهمى كه در نفى تحريف كارساز است، مسأله تواتر قرآن است . علامه شعرانى در آغاز مقدمه خود بر تفسير منهجالصادقين، ضمن اشاره به معناى تواتر،درباره متواتر بودن قرآن سخن گفته و چنين فرموده است:
متواتر آن است كه ناقلين آن در كثرت به اندازهاى باشند كه احتمال ندهيم يكديگر را ملاقات كرده و به توطئه و توافق يكديگر ،خبرى به دروغ انتشار دهند؛ چنان كه هر گاه در گواهى بر وقايع عادلي، دو تن خصوصيات واقعه را به يك طريق نقل كنند و بدانيم يكديگر راملاقات نكردهاند،از قول آن دو تن يقين به صحت واقعه پيدا ميكنيم؛ چون محال است عادتاً دو سخن دروغ با يكديگر متفق باشند. در احاديث و تواريخ دو تن راوي بدين صفت يافت نشود؛ اما جماعت بسيار باشند كه بدانيم توطئه آنان عادتاً محال است و آن را متواتر گوييم و از آن يقين حاصل شود و اگر احتمال دهيم عمداً با يكديگر توافق كردند تا دروغ انتشار دهند، از قول آنها يقين حاصل نميشود؛گر چه مشهور باشد.
وجود شهر مكه و مدينه و همچنين وجود حضرت خاتمانبياء و اميرالمؤمنين صلوات الله عليهم به تواتر ثابت گرديده است؛ يعنى عدهاى بسيار خبر دادهاند كه احتمال ندارد به تواطو عمداً دروغ گفته باشند.
علماي اهل سنت و شيعه متفقاند كه قرآن بايد به تواتر ثابت شود و آن چه در اخبار آحاد وارد باشد،قرآن نيست. علامه حلى (ره) در باب قرائت از تذكره و ساير كتب فقه و همچنين در كتاب نهاية الالصول و علماى ديگر در كتب خويش گويند: اين قول اجماع است و نيز دليل آوردهاند كه قرآن معجزه نبوت است و در اعتقادات يقين معتبر است.
پس بايد قرآن بودن كلام، متيقن باشد تا از روى آن، علم به نبوت حاصل شود و اگر قرآن ظنى باشد ،معجزه نبوت مظنون و اصل نبوت هم مظنون باشد… و در اخبار آحاد از شيعه و سني،بسيار كلمات به عنوان قرآن نقل شده است و صاحب فصل الخطاب در كتاب خويش آورده و هيچ كسى آنها را به عنوان قرآن نپذيرفته است و اين خود قرينه است كه نقل اجماع علما صحيح است و كسى اثبات قرآن را به خبر واحد جايز ندانسته است …
يكي از بزرگان علماى عصر ما آية الله السيد ابوالقاسم الخوئى در مقدمه تفسير خود موسوم به البيان گويد: اطبق المسلومن بجميع نحلهم و مذاهبهم على ان القرآن ينحصر طريقه بالتواتر و استدل كثير من علماء السنةو الشيعة على ذلك بان القرآن تتوافر الدواعي و در مفتاح الكرامةاست : ان العادةتقضى بالتواتر فى تفاصيل القرآن من اجزائه و الفاظه و حركاته و سكناتة و وضعه فى محله لتوافر الدواعى الى ان قال فلايعبا بخلاف من خالف او شك فى المقام [18].
همچنين در حواشى تفسيرابوالفتوح رازى در اين باره گويد:
چون اين سخنان به خبر واحد منقول است و خبر واحد در قرآن معتبر نيست ، به اجماع مسلمانان از هر مذهب و آن چه در قرآن مكتوب است،به تواتر رسيده ،براى ما جايز نيست،متواتر را ترك كرده،آنرا موافق خبر واحد تغيير دهيم [19].
و در جايى ديگر آورده است:
آبان [بن] تغلب از اصحاب امام باقر(علیه السلام) و امام جعفر صادق(علیه السلام) است و از قاريان معروف و قولش حجت است واگر گويى چرا به قرائت او نخوانيم،گويم : چون قرائت او براى ما به روايت متواتر ثابت نشده و نقل آحاد است و نقل آحاد در قرآن حجت نيست و قرآن مانند اصول دين است كه به خبر واحد ثابت نميشود [20].
ايشان در اين باره ضمن پاسخ به محدث نورى چنين آورده است:
قولي كه مصنف كتاب فصل الخطاب درصد اثباتش برآمده، مخالف يكى از ضروريات مذهب شيعه است؛ زيرا هيچ كس مخالفت نكرده در اين قول كه قرآنى كه بالفعل در دست ما ميباشد،متواتر است. به اين معنا كه نقل آن از رسول خدا (ص) جورى بوده كه دستبرد زدن در آن و دگرگون ساختنش ممكن نبوده؛ براى آن كه ناقلين زياد بودهاند و آنچه را ايشان ميخواهد اثبات كند،اگر درست باشد، نكوهش و عيبجويى در تواتر اين قرآن موجود نيز ميباشد؛ زيرا از اين احاديثى كه روايت نموده، فهميده است كه يكى مردى كه زيد بن ثابت باشد، آيات قرآن را از گفتار تك تك از مردان به دست آورده،و هر جور دلخواهش بوده، بر طبق ذوق و سليقه خود،آنها را گردآورى نموده و به سوره فلان نامگذارى كرده . اين وارد كردن عيب است در تواتر قرآن و حال آن كه معلوم است كه قرآن متواتر است؛به اين معنا كه [هر آيهاى از آيههايش و ] هر سورهاى از سورههايش در سينههاى مردم زيادى محفوظ بوده، يا در هر دورهاى از زمان پيامبر (ص) تا زمان ما به صورت نوشته نزد آنان بوده است و اين به گونه اى بود كه براى احدي، تصرف در كلمهاى از آن به هيچ وجه امكان نداشته ؛ چون در ديدگاه [ و منظر و مرآى ] عده بيشمارى بوده [21].
4ـ2ـ تواتر قرائت
علاوه بر مسأله تواتر قرآن كه بارها در آثار علامه بدان تصريح شده است، همانگونه كه پيشتر آمد،مسأله تواتر قرائت نيز يكى ديگر از مواردى است كه به اعتقاد علامه،بر نفى تحريف دلالت ميكند.
توضيح مطلب اين است كه نه تنها متواتر بودن تكتك آيات و سورههاى قرآن دليل عدم تحريف اين آخرين كتاب آسمانى است، بلكه تواتر قرائت قرآن نيز دليل ديگرى بر تحريف ناپذيرى آن است. همين كه در پارهاى از روايات، قرائتى به عنوان قرائت مشهور مورد پذيرش قرار گرفت وقرائتى ديگر به عنوان قرائت شاذ مردود اعلام شد، به خوبى ميرساند كه صحابه تا آن اندازه به قرآن توجه داشتند كه عليرغم اختلاف لهجهها و بداوت خط عربي،باز هم يك قرائت را كه همان قرائت مورد تأييد حضرت پيامبر (ص) باشد، مورد پذيرش رسمى قرار دادند و از ديگر قرائتها صرفنظر كردند .علامه در اين باره مينويسد:
از بعض روايات معلوم ميشود كه مصحف زيدبن ثابت قرائت عامه مردم بود؛ يعنى در همان عهد متواتر بود. گويند :كسى آيتى از قرآن قرائت كرد. بر خلاف عامه مردم و عمر تعجب كرد و از زيد خواست آن آيه را قرائت كند،زيد موافق عامه خواند . پس معلوم ميشود،قرائت مشهور چيزى بود كه اگر كسی بر خلاف آن ميخواند،متوجه ميشدند.
پس از عهد عثمان باز اختلاف در قرائت بماند؛ اما محدودتر؛ چون هيچ از رسمالخط مصحف زيد خارج نبود؛ اما قرائتهاى سابق گاهى از رسمالخط وى خارج بوده؛ چنان كه بر متتبعان تفاسير و قراآت واضح ميگردد . مثلاً در قرائت عمر بنالخطاب صراط من انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و غير الضالين برخلاف خط مصحف مشهور است و درمصحف ابى بنكعب فمن حج البيت او اعتمر فلاجناح عليه الايطوف بهما و در قرائت ابن مسعود من بقلا و قثائها و ثومها و هم در قرائت او واقيموا الحج و العمرة است بجاى اتموالاحج و العمرة ؛ اما هيچ يك از اين قراآت براى ما اعتبار ندارد؛ چون به اخبار آحاد است و احتمال كذب و خطا در آن ميدهيم؛ بلكه آن چه از پيامبر (ص) و ائمه (ع) هم نقل كردهاند ،چون صحت نقل مشكوك است، براى ما حجت نيست[22].
همچنين ذيل آيه 234 سوره بقره در خصوص عبارت «لاتضار» كه عاصم آن را « لاتضارر» به فك ادغام و كسر راءخوانده ، مينويسد:
عاصم از قراء سبعه است كه قرائت آنان متواتر است و خواندن آن به اجماع جايز و ليكن چون اين قرائت از عاصم متواتر نيست و از شواذ محسوب است،قرائت آن جايز نيست و از اين جا معلوم گرديد كه همه آنچه از هفت قارى مشهور روايت شده است،متواتر نباشد و شواذ آنان مانند شواذ ديگران است [23].
و سرانجام اين كه در آغاز سوره انشراح مينويسد:
بيشتر علماى ما گويند: بسمالله را نيز بايد گفت : چون نقل آن متواتر است و به عقيده ما،در قرآن موجود تحريف راه نيافته و آن مصحفى كه بسمالله ندارد و گويند: مصحف ابيبن كعب بوده، به تواتر نقل نشده است و اطمينان به نقل آحاد نداريم و ندانسته را جايز نيست برداشته ترجيح دهيم و قرائت متواتر را ترك كنيم[24].
همانگونه كه ملاحظه ميشود،به اعتقاد علامه شعراني، تواتر قرائت علاوه بر تواتر قرآن ـ خود دليل ديگرى بر تحريف ناپذيرى اين كتاب مقدس است.
4ـ 3ـ وجوب متابعت رسم الخط
يكي از دلايل يا لااقل شواهدى كه مرحوم شعرانى در اثبات عدم تحريف قرآن آورده است، وجوب پيروى از رسم الخط زمان عثمان ، يعنى زمان آخرين جمع قرآن كريم است .
به اعتقاد ايشان،صحابه تا آن اندازه در حفظ متن و نص قرآن وسواس داشتند كه پس از جمع زمان عثمان ، نه تنها نقطهگذارى و اعراب گذارى را بدعت و غير جايز ميدانستند؛بلكه بعضى اغلاط املايى را نظير رحمة كه به صورت رحمت و مرضاة كه به شكل مرضات نوشته شده بود، هم تغيير ندادند [25] و اين خود يكى از دلايلى است كه شبهه تحريف قرآن را منتفى ميسازد .
به اعتقاد ايشان،در رسمالخط قرآن تعبد و متعابعت نسخ اوليه قرآن واجب است و اين نكته را مراعات بايد كرد. مثلاً انما در همه جاى قران بايد موصول نوشته شود . مگر در آيه ان ما توعدون لآت ( در سوره انعام ) كه قرآن هاى قديم از زمان پيامبر (ص) كه مقطوع نوشته بودند و بايد متعابعت كرد و در اين آيه سوره نحل ( ان ما عندالله …) چون مصاحف از آن عهد هر دو گونه نوشته شده ، براى ما هر دو وجه جايز است و حكم در هر كلمه كه به ما متصل شود،مانند : اينما،كلما،بئسما و حيثما همين است كه متعابعت بايد كرد و عجب آن كه فاينما تولوا فثم وجهالله در آيه 109 بقره متصل است و اينما تكونوا يأت بكم الله جميعاً در آيه 142 همان سوره متصل ؛ به فاصله يك ورقه و دليلى جز متابعت ندارد[26].
همچنين در ذيل آيه 65 سوره طه ان هذان لساحران ميفرمايد:
تحريف خلاف اجماع و تواتر است و ليكن عجب است كه اهل خلاف، نسبت تحريف قرآن به شيعه ميدهند … وجود اين كلمه [ هذان] در قرآن دليل بزرگى است،بر عدم تحريف ؛ چون اگر بناي قراء بر اعمال رأى و سليقه و مراعات قواعد بوده،حتماً اين كلمه را تغيير ميدادند و هذين ميكردند ؛ اما بنا بر سماع بوده است [27].
همچنين در بحث مستقلى كه تحت عنوان رسمالخط قرآن در مقدمه تفسير منهجالصادقين مرقوم فرمودهاند،در اين زمينه اين گونه آوردهاند:
در مصاحف،كلماتى بر خلاف رسم معهود نوشتهاند و از عصر اول تاكنون،غالباً بدان مقيد بودند و آن را تغيير ندادند ،براى آن كه توهم تحريف در قرآن نشود و به اعتقاد ما حفظ آن واجب است،براى همين غرض … و هر چه موافق رسمالخط معهود آن زمان بوده و در زمان ما تغيير كرده است، باز بايد همان رسم قديم را محفوظ داشت . الا آن كه الف اشباع را براى حفظ از غلط در تلفظ مراعات كرده و حفظ لفظ را مهمتر از حفظ نقش كتاب شمردند و براى اين امثله ذكر ميكنيم: اما كلماتى كه بر خلاف رسم معهود است، مانند (ابن) كه در قرآن همه جا با الف است،مانند عيسى ابن مريم و موسى ابن عمران و در كتابت معروف، بين دو علم بيالف نوشته ميشود،نبايد در قرآن بيالف نوشت تا توهم نشود كه از حروف آن چيزى كم شده است…[28]
و در ذيل آيه 81 سوره نساء فمال هؤلاء … گويد :
غرض متعابعت [ رسمالخط] قرآنهاى زمان حضرت پيامبر (ص) و صحابه است تا از تحريف و تصحيف مأمون باشد. از جمله مال هؤلاء كه لام حرف جر را از هؤلاء جدا نويسند[29] .
حتي بدون بسمالله بودن سوره برائت را دليل عدم تحريف قرآن دانسته، چنين مينويسد:
بيبسمالله بودن اين سوره تعبد و دليل قطعى است بر اين كه قرآن تحريف نشده و نويسندگان تابع دستور رسول بودند و به قياس و فكر خود عمل نميكردند و سوره برائت را با اين كه سوره ديگر ميدانستند غير انفال، بسمالله بر آن نيفزودند و آن كه جماعتى پندارند،سورهبندي قرآن و تركيب آيات متفرقه و نام سورهنهادن ، همه به اختيار مردم بوده، صحيح نيست ؛ بلكه اين سوره را خود پيامبر (ص) تركيب فرمود و ميان آنها بسمالله قرار داد، جز اين سوره ، و در مبادى بعضى ، حروف مقطعه مقرر فرمود و در بعضى نفرمود و هر يك را نامى نهاد و اشاره كرد [30].
4ـ4 مشخص بودن سورهها در زمان رسولخدا
شايد مهمترين دليلى كه مرحوم شعرانى در نفى تحريف ياد كردهاند، اين است كه تمامى آيات و سورههاى قرآن در زمان حيات حضرت پيامبر (ص) تدوين گرديد و هر سوره با نام كامل و مشخصات خاص خود در زمان آن حضرت معروف و شناخته شده و در بين مسلمانان رايج و مرسوم بوده است ؛ به گونهاى كه وقتى حضرت پيامبر (ص) مثلاً ميفرمود: هر كس سوره بقره را بخواند، چه اندازه اجر و مزد خواهد داشت و …، همگان ميدانستند كه حضرت درباره چه چيزى سخن ميگويد.
علامه در اين باره مينويسد:
جمع آيات در سورهها درعهد خود پيامبر (ص) و به امر و دستور آن حضرت بود و ترتيب آيهها نيز . اين كه فلان سوره بزرگ است و فلان سوره كوچك ،و در آغاز سورهاى حروف مقطعه و در سورهاى نيست ،و در آن كه هست چه حروف است و اسامى سوره و اين كه هر سوره مبدو به بسمالله است جز برائت ،همه به امر پيامبر (ص) بود و هر سوره را به نام و نشان،گروه بيشمار از مسلمانان جزيرة العرب نوشته يا از بر داشتند و اين كه گويند،اميرالمؤمنين خواست قرآن را جمع كند،مقصود جمع سورههاست در يك مجلد؛ نه جمع آيات متفرقه و تشكيل دادن سوره،و همچنين زيد بن ثابت و ديگران . و گرنه ترتيب و تشكيل سوره در زمان پيامبر (ص)بود[31] .
همچنين درحواشى وافى در اين باره آورده است :
ان جمع القرآن على عهد ابيبكر لم يكن بمعنى جمع الآيات فى السور، بل جمع السور في مصحف واحد ؛ لأّنَّ جمع الآيات فى السور كان بامر رسولالله r في عصره كما ذكرنا. على هذا فلا يتحمل التحريف،لأنَّ كل واحدة من السور كانت متواترة لكثرة من كان يحفظها فوق حدَّ التواتر [32].
به علاوه از حضرت پيامبر (ص) روايت شده است كه به زنها سفارش ميكرد: سوره نور را بخوانند ،و خود در نمازهاى آيات، سوره بقره و آل عمران را قرائت ميفرمود و يا فرموده است: هر كس چهار آيه اول سوره بقره را بخواند، هرگز در نفس و مالش امر مكروهى را مشاهده نميكند .همه اين موارد نشان ميدهد كه بسيارى از سورهها و از جمله سوره بقره ، آل عمران، نور و … در زمان حيات حضرت پيامبر (ص) داراى نظم و ترتيب معينى بوده است و همه ميدانستند كه اول،وسط و آخر آن كجاست و بر اين اسامي شبهه تحريف ، خود به خود بيمعنا خواهد بود[33].
4ـ5ـ تعيين جاى آيات از سوى پيامبر
آنهايي كه تصور ميكنند،آيات قرآن ،متفرق و پراكنده بود و در زمان جمع قرآن پس از رحلت حضرت پيامبر (ص) احتمال تحريف در آنها منتفى نبوده است، از اين نكته غافلند كه حضرت خود پس از نزول آيات جاى آنها را در درون سورهها مشخص ميفرمود.
اين امر را علاوه بر دلائل متقن تاريخى كه به اجمال در مورد پيشين بدان اشاره شده، قرآن نيز گواهى ميدهد؛زيرا وقتى قرآن با صراحت ميفرمايد: فأتوا بسورةمن مثله [34] يا فأتوا بعشر سور مثله [35] يا سورة النزلناها [36] و …،به روشني اثبات ميكند كه واژه سوره در زمان حيات حضرت پيامبر (ص) هم براى آن حضرت و هم براى صحابه شناخته شده بود و تعريف مشخصى داشت؛به ويژه آنكه برخى سورهها يكباره نازل گرديده بود و نظم و ترتيب آنها از همان آغاز به وسيله وحى مشخص شده بود و اين سورهها در مكتوبات متعددى در نزدبرخى از صابه موجود بود و بسيارى ديگر نيز آنها را به دقت حفظ كرده بوند؛بنابراين هيچ زمينهاى براى تحريف به معناى كم و يا زياد كردن در قرآن فراهم نبود. به تعبير مرحوم شعراني:
حاصل كلام اينكه ميپرسيم: حضرت پيامبر (ص) وقتى كه قرآن نازل ميشد، آن را پنهان نگاه ميداشت يا بين مردم منتشر ميكرد؟ البته در جواب ميگويند: منتشر ميكرد باز ميپرسيم :وقتى منتشر ميكرد، اجازه ميداد هر آيه را جزو هر سوره بخوانند يا مقيد ميفرمود؟اگر بگويند:مردم را آزاد ميگذاشت ، در اين صورت، تحريف معنا ندارد و هر آيه را در هر جا ميتوان قرائت كرد و اگر بگويند:مقيد ميفرمود؛البته جمعى كثير كه آن حضرت را در تكاليف دشوار ، مانند زكات و جهاد و روزه اطاعت ميكردند،در اين امر نيز متعابعت داشتند و وقتى يك آيه جزو يك سوره شد و به همان هيأت در ممالك پراكند گشت ، تغيير آن محال بود.[37]
4ـ6ـ اهتمام صحابه
نكته ديگرى كه به اعتقاد علامه،دليل تحريف ناپذيرى قرآن است،توجه و اهتمام بيش از حد صحابه حضرت پيامبر (ص) به قرآن است. همان گونه كه از خلال مطالب پيشين به دست ميآيد، علاوه بر شخص حضرت پيامبر (ص) و تأكيدهاى فراوانى كه در حفظ و نگارش و تعليم و تعلم قرآن بيان فرمود و ثوابهاى بسيارى كه براى حفظ و تعليم آن مطرح كرد، اصحاب آن حضرت نيز توجه و عنايت خاصى نسبت به قرآن مبذول داشتند،به گونهاى كه حتى تصور اين كه ممكن است چيزى از قرآن كم يا زياد شده باشد،امرى محال مينمايد.
اين توجه تا بدان حد بوده است كه به تعبير مرحوم علامه :
آيهها و كلمات و حروف قرآن را شمردند و كيفيت اداى كلمات را ضبط كردند . مانند اين كه ابن كثير چه اندازه مد واجب را ميكشيد و كسائى كدام را با غنه ادا ميكرد و با اين قراين ، معلوم ميشود كه چه اندازه در ضبط و نگهدارى قرآن از تصحيف و تحريف ميكوشيدند[38] .
4ـ 7 ـ تأكيد بر تلاوت صحيح
تلاوت عين الفاظ قرآن از صدر اسلام تاكنون و سفارش و توصيه اكيد حضرت پيامبر (ص) بر حفظ و تلاوت عين الفاظ آخرين كتاب آسمانى دليل ديگرى بر تحريف ناپذيرى آن است.
علامه در اين باره ميفرمايد:
قرآن كلام الهى است كه به وحى الهى بر پيغمبر ما نازل گرديد ؛ لذا ترجمه آن را قرآن نگوييم و مطالعه آن را بيتلفظ، تلاوت نخوانيم؛ هر چند ثواب بسيار دارد و عنايت پيامبر (ص) از آغاز در بر اين بود كه عين الفاظ،بيكم و زياده، بر زبانها جارى گردد و همين را عبادت قرار داد و در هر نماز واجب فرمود به امر الهي.
چنان كه اگر كسى نتواند لفظ آن را چنان كه بايد بر زبان ادا كند، حتى براى لكنت و آفت،امامت وى جايز نباشد،و اقتداى به او در جماعت باطل بود و اگر حرفى را مانند عين و حاء،چنان كه عرب ادا ميكنند، از مخارج معين ،به صفات معينه،ادا نكند،قرآن نخوانده و تلاوت نكرده است و اين قاعده بر خلاف ساير كتب و مؤلفات است كه به ترجمه و مطالعه و فهم معنا،بياداى لفظ،مقصود حاصل است.
حكمت بزرگ اين دستور،نگهدارى قرآن از تحريف و تبديل است؛ چون كه تمام مسلمانان در اطراف و اكناف عالم به اين تقيد، نگهبان كلمات قرآنند و جاسوس يكديگر كه در آن تغييرى رخ ندهد.
از اين جهت مشاهده ميكنيم كه هيچ كتابي، هر چند معروف و مشهور بود ودر هر زمان متداول و متواتر ،بياختلاف و تغيير و بدون زياده و نقصان نيست و نسخ اصلى و قديم با يكديگر مخالف و در فصول و بواب و عدد ابيات مانند يكديگر نيستند …؛ چون آن طور كه در قرآن ملاحظه ميكنيم، اذهان اهل عالم متوجه الفاظ و كلمات و عين عبارات كتاب نبوده است [و اين تنها قرآن است كه از چنين ويژگى استثنايى و منحصر به فرد برخوردار است ] [39].
4ـ 8 ـ ضعف ادله تحريف
يكي از دلايلى كه برخى محدثان، نظير محدث نورى را وادار ساخت تا قول به تحريف را بپذيرد ،وجود پارهاى احاديث،در برخى جوامع حديثى است .
علامه شعرانى ـ همانند بسيارى از بزرگان شيعه ـ بر اين باور است كه :
اولاً اين احاديث از برخى كتابهاى مجعول يا غير معروف حديثى نقل شده است [40]؛
ثانياً از نظر سند غير موثق است؛
ثالثاً از نظر متن و محتوا نامعتبر است ؛
رابعاً با قرآن و عقل مخالف است؛ بنابراين به هيچ وجه نبايد به چنين احاديثى استناد كرد[41]؛ چنانكه اين نكته را در ترجمه تبصرة المتعلمين با صراحت بيان كرده و چنين فرموده است:
روايتي كه بدانيم مفاد و لوازم آن،مطابق قواعد مذهب صحيح نيست،نسبت آن به ائمه عليهمالسلام نتوان داد؛مانند رواياتى كه در سهو نبى r يا تحريف قرآن يا اين كه ماه رمضان هرگز از سيروز كمتر نميشود ،[ وارد شده است] …؛ گر چه بسيار باشد و به اسناد از ثقات نقل شده [ باشد] ؛اما يقيناً راويان در آن سهو كردهاند ؛ چون از خطا معصوم نبودند [42].
ايشان در پاسخ به ميرزاى نورى درحواشى فصلالخطاب در اين زمينه چنين مرقوم فرمودهاند:
ترديدي نيست كه خود آن سورهها در زمان رسول خدا (ص)گردآورى [ شد ] و به نامهاى خودش [ان] مرسوم گرديده بود؛ به گونهاى كه چون يكى از آنان ميگفت، سوره هود يا سوره يوسف يا سوره طه، شنوندگان متوجه ميشوند چه سورهاى را اراده كرده و پس از آن كه سوره نوشته شد و معروف بود،[حتى با فرض] نبودن اين ترتيب بين سورهها در يك مصحف ،زيانى ندارد؛ چون به طور كلى ميگوييم: همه اين احاديثى كه روايت شده، نه بركاسته شدن از قرآن دلالت دارد و نه بر متواتر نبودن قرآن موجود ؛بلكه آوردن سه حديث ضعيفى كه ضعفش آشكار است ـ و ما در جلوتر بيان داشتيم ـ در برابر معلوم ،ارزش و اعتبارى ندارد [43].
و در جايى ديگر ميفرمايد:
حديث [تحريف ] بدون سند و ضعيف است و احتمال تو هم راوى در آن مى رود و ممكن است كه در آن تصرف كرده باشد و به تعبيرى نقل كرده است كه با آن از مقصود خارج شده باشد[44].
همچنين از آن جا كه برخى از احاديث تحريف از كتاب سليم بن قيس نقل شده، درباره او و كتابش مينويسد:
كتاب سليم بن قيس ساختگى است و حديثى كه فقط در آن باشد و در جاى ديگر نباشد، جداً ضعيف است… و يك حديث را به چند بار آوردن متعدد نمى گردد و تمام آنچه در كتاب سليم بن قيس ميباشد ، حديث واحد و ضعيف است و به چند مرتبه نقل كردن قوى نميشود[45].
و سرانجام اين كه در نفى حديثى مينويسد:
اين حديث نيز مرسل و ضعيف است و گويا همان حديثى است كه از كتاب سليم نقل گرديده؛ چون عبارتهايش به آن ميماند[46].
مرحوم شعرانى در حواشى وافى ـ كه بحث تحريفناپذيرى را با تفصيل بيشترى مورد بررسى قرار داده است ـ به نقل از مرآة العقول علامه مجلسى چنين آورده است:
لايخفي انَّ هذا الخبر و كثيراً من الاخبار الصحيحةصريحة فى نقص القرآن و تغييره و عندي انَّ الاخبار فى هذا الباب متواترة معنى و طرح جميعها يوجب رفع الاعتماد عن اخبار الامامة فكيف يثبتونها بالخبر [47].
آنگاه در پاسخ به تفكر علامه مجلسى و پيروانش چنين ميفرمايد:
والجواب انا لا نثبت اصل الامامة بالخبر الوارد عن اهل البيت فانه مصادرة على المطلوب، بل باخبار اهل السنة و كما ان طرح جميع الاخبار يوجب رفعالاعتماد عن الاخبار قبول جميعا يوجب رفع الاعتماد عن القران و القرآن اولى بان يعتمد عليه و اما تغيير القرآن فلايثبت بهذا الخبر؛ لأن هذا الخبر نفسه محرف مغير و اما الاخبار المتواترة التى تدل على تحريف القرآن فلمنرها مع بذل الجهد و قد جمع بعض محدثى العصر الاخير جميع ما ورد بزعمه فى تحريف الكتاب فى كتاب سماه فصل الخطاب و تتبعنا صدره و ذيله و جميع ما فيه يرجع الى الادلة الثلاثة التى ذكرناها و أجبنا عنها بما فيه كفاية [48] .
سپس در ادامه ميافزايد :
البته برخى احاديث را محدث نورى نقل كرده است كه علامه مجلسى آنها را نياورده ؛ از آن جمله حديثى است كه ميگويد: منافقان چيزهايى را از جانب خود به قرآن افزودند؛ در حالى كه اولاً راوى اين سخن معلوم نيست كه چه كسى است؛ثانياً حتى اگر معلوم بود هم ،ما حكم به ضعف و جرح او ميكرديم ؛چرا كه او روايتى را نقل كرده كه با صريح قرآن مخالف است؛ علاوه بر اين كه او از كتاب سليم بن قيس [49] رواياتى را نقل كرده ؛ در حالى كه كتاب وى داراى اشتباهات و مجهولاتى است كه هرگز نميتوان ونبايد بدان اعتماد كرد ؛ حتى برخى آن را به دليل همين اشتباهات فاحش، موضوع و جعلى ميدانند؛همچنين سورهاى به نام سورة الولاية ! را نقل كرده است كه در كتاب بياصل و اساسي همچون دبستان المذاهب آمده است[50].
و سرانجام اين كه از احتجاج طبرسى اين گونه آورده است كه ميان قول خداوند در سوره نساء كه فرمود: و ان خفتم ان لاتقسطوا فى اليتامى و اين آيه بود فانكحوا ما طاب لكم بيش از يك سوم قرآن حذف شده است !! يعنى در بين اين دو آيه از سوره نساء بيش از ثلث قرآن حذف شده !! در حالى كه اولاً اين روايت مرسل است ؛ ثانياً مضمون آنها معقول و نامقبول است ؛ چرا كه در اين صورت بايد گفت سوره نساء حدود دو هزار و پانصد آيه داشته است ؛ ثالثاً بيانگر آن است كه سورهها در عهد حضرت پيامبر (ص) تأليف نشده باشد كه اين هم خلاف نقل مسلم و تاريخ قطعى است .
عين عبارت ايشان در اين زمينه چنين است :
نقل [ المحدث النوري] فيها بضع اخبار ضعاف لايبلغ عقد العشرة يشتمل بعضها على امور لايقول به المجلسى رحمهالله و لاغيره من علمائنا و لايعتمد عليها قطعاً . منها مرسلة الاحتجاج يتضمن ان المنافقين زادوا فيالقرآن اشياء من تلقاء انفسهم و لانعرف راوى هذه الروايةو لوكان معلوماً لحكمنا بضعفه لأنه راويها و منها رواية سليم بن قيس فى مواضع عديدة من كتابه المعروف و هو كتاب موضوع لا يعتمد عليه و مشتمل على اغلاط و مناكير كما ثبت فى محله و منها سورة الولايةالتى اوردها فى كتاب دبستان المذاهب و ليس لها اصل و مستند و منها ما روى فى كتاب الاحتجاج : انَّ بين قوله تعالى و ان خفتم ان لاتقسطوا فى اليتامى و قوله تعالى فانكحوا ما طاب لكم من النساء سقط اكثر من ثلث القرآن و هو رواية مرسلة و مضمونها غير معقول ؛ اذ يلزم منه كون سورة النساء اكثر من ثلث القرآن مشتملة على الفين و خمسمائة آية تقريباً او يلتزم بعدم كون السورة مؤلفه على عهد رسولالله r و تكلمنا على كل واحد من هذه الاخبار فى حاشية فصل الخطاب و أظن ان المجلسى (ره) ما اراد من الاخبار المتواترة امثال تلك الروايات فانها قليلة جداً بل اراد بها ما ورد فى القراآت الشاذة و اراده بالتحريف اختلاف القرائة و الله العالم[51] .
5ـ پاسخ به برخى از شبهات
علامه شعرانى درلابهلاى نوشتههاى خود به پارهاى از شبهاتى كه درباره قرآن كريم است و اغلب آنها از ادله محدث نورى بر تحريف قرآن به شمار ميرود، پاسخ دادهاند كه اينك به گزارش آنها ميپردازيم:
5ـ 1ـ شبهه آيات منسوخ التلاوه
از شبهاتى كه در اثبات تحريف قرآن،ياد شده ، وجود آياتى به نام منسوخ التلاوة است.
منسوخ التلاوة [ يعنى اين ] كه چيزى از قرآن پس از آن كه مدتى تلاوت ميشد، در عهد پيامبر (ص) ، به امر خداوند تعالى نسخ شود. نظير آن كه مؤلفى پس از تأليف كتابي،تجديد نظر كرده، بعض سور و مطالب آن را محو كند[52].
در ميان علماى عامه و نيز برخى از دانشمندان خاصه،چنين عقيدهاى رايج بوده است كه پارهاى از آيات و سور قرآن به امر خداى متعال نسخ شده و به گونهاى از ذهن حضرت پيامبر (ص) و صحابه محو گرديد !! كه نه حكم آنها باقى ماند،نه لفظ و تلاوت آن.
اين باور كه متأسفانه بر مبناى برخى روايات ضعيف يا جعلى پديد آمد، در اذهان بعضى از دانشمندان مسلمان جايگير شد و به تدريج نظريهاى تحت عنوان منسوخ التلاوة پديد آمد كه اعتقاد به آن دقيقاً مساوى با عقيده به تحريف قرآن است ؛ از اين رو ،بسياري ديگر از علماى مسلمان،ضمن اثبات نادرستى اين روايات،بر اين باور صحيح پاى فشردند كه منسوخالتلاوة هيچ اصل و اساسى ندارد و كسى كه بدان ملتزم شود،بيترديد دچار انحراف در دين است و به خاطر چند روايت ضعيف و بياساس، ركن ركين اسلام، يعني آخرين كتاب آسمانى را در معرض شبهه و تشكيك قرار داده است.
علامه شعرانى در برابر منسوخالتلاوة آن چنان موضوع سختگيرانهاى ندارد آن گونه كه علامه طباطبايى و مرحوم خويى داشتهاند [53] ؛ ولى در نهايت آنها را نميپذيرد و اين گونه اظهار نظر ميكند:
و از كلام محقق [حلي] در معارج معلوم ميگردد كه در وقوع آن ترديد داشت و آيات منسوخه كه نقل ميكنند،شباهت به قرآن ندارد . مانند آية الرجم : اذا زنى الشيخ و الشيخة فارجموها البتة، نكالاً من الله و الله عزيز حكيم كه به عبارت ديگر هم نقل شده است و يكى از اصحاب پيامبر (ص) عَلى ما رُوِيَ ، ميگفت: ما سوره احزاب را به ياد داريم ؛در عهد پيامبر (ص) به اندازه بقره بود. بايد گفت : اين مرد چون هنگام شنيدن آن سوره ،براى كارى شتاب داشت، به نظرش طولانى آمد و به امثال اين اوهام نميتوان وجود منسوخ التلاوة را ثابت كرد[54].
مرحوم آيةالله العظمى خويى نيز درباره منسوخ التلاوة مينويسد:
نسخ تلاوت قسمتى از آيت قرآن و اسقاط آن از قرائت ،عيناً همان تحريف و تنقيص قرآن است. همانطور كه تحريف قرآن مورد قبول نيست؛ نسخ تلاوت نيز خالى از اشكال نخواهد بود ؛ زيرا اين نسخ يا به وسيله خود حضرت پيامبر (ص) بوده است و يا به وسيله افرادى كه بعد از وى زعامت و رياست مسلمانان را به دست گرفته بودند . نظريه اول و وقوع نسخ از خود حضرت پيامبر (ص) محتاج به دليل و گواه مسلم است و با اين روايات متزلزل نميتوان آن را اثبات كرد؛ زيرا به عقيده تمام دانشمندان قرآن با خبر واحد قابل نسخ نميباشد… و اگر منظور اين باشد كه نسخ تلاوت بعد از حضرت پيامبر (ص) و به وسيله زعما و زمامداران مسلمان به وقوع پيوسته است ،اين همان عقيده به تحريف قرآن [ و باطل] است[55].
5ـ 2ـ شبهه مربوط به مصاحف صحابه
محدث نورى گويد:
اين كه عبدالله بن مسعود مصحف مخصوص معتبرى داشته كه با مصحف موجود ناسازگار بوده، مستلزم آن است كه مصحف موجود، از جهت اعجاز با همه آنچه بر پيامبر (ص)نازل شده، همآهنگ نباشد و اگر چه در مصحف ابن مسعود هم، از جهت ترتيب ،مخالفتى با مصحف اميرالمؤمنين وجوددارد[56].
شعراني در پاسخ ،اين گونه مرقوم داشته است:
موجود بودن مصحفى از عبدالله بن مسعود و ابيبن كعب و ديگران دلالت ندارد بر مخالفت داشتن آنها با مصحف معروف مگر در قرائت بعضى به كلماتى و گرنه آنچه با تحقيق به دست آمده و به تواتر معلوم گشته، آن است كه عدد سورهها و آيات در تمامى مصحفها باهم يكى هستند و فرق ميان آن دو در ترتيب سورههاست . مثلاً در بعضى مصحفها سوره بقره بعد از سوره آل عمران است و در بعضى مصحفها سوره آل عمران بعد از سوره بقره ميباشد، يا در قرائت بعضى كلمات و اداى برخى حروف تفاوت دارند و اگر آن مصحفها براى ما به تواتر نقل شده بود،قرائت از آنها براى ما جايز بود،نظير اختلاف قراء سبعه؛ جز اين كه عثمان مردم را بر محور يك قرائت جمع كرد و آن قرائتها به تواتر نرسيده و عثمان گمان كرد،جمع كردن مردم به محور يك قرائت، امكانپذير است ؛ لكن بعدش به ثبوت رسيد كه اين كار ممكن نيست و بعد از او،قراء در كلمات اختلاف كردند. پيغمبر كه بعضى اختلاف در قرائت را براى ايشان جايز دانست، براى اين بود كه امت به مشقت نيفتند و اتفاق در قرائت امكان نداشت و بعضى احاديث كه دلالت دارد بر اين كه مصحف ابن مسعود،كلماتى زيادتر از قرآن فعلى دارد ،جداً ضعيف است [57].
5ـ3ـ شبهه مرتبط با مصحف على(علیه السلام)
يكي ديگر از شبهاتى كه محدث نورى و ديگران در اثبات تحريف بدان تكيه كردهاند،مربوط به مصحف على (ع) است. اين مطلب كه حضرت على (ع) داراى مصحفى بوده و اولين جامع قرآن پس از رحلت حضرت پيامبر (ص) به شمار ميآيد ،يكى از دلايل مدعيان تحريف است.
علامه در اين باره مينويسد:
شهرت تحريف و نقصان در چند مورد ناشى شده است . يكى از آن كه مسلم است حضرت اميرالمؤمنين (ع) بعد از رحلت حضرت پيامبر (ص) قرآن را جمع كرده و صحابه قرآن او را نپذيرفتند و بعد از آن ، كسى قرآن حضرت را نديد و صحابه خودشان جداگانه قرآن را جمع كردند و آن مشهور شد و از اين جا توهم كردند كه در آن قرآن ،چيزهايى بوده مخالف با مقصود خلفا،لذا خودشان قرآنى نوشتند كه آن چيزها را نداشته باشد [58].
آن گاه در مقام پاسخگويى برآمده و اين چنين نوشته است :
ليكن هيچ يك از اين دلايل ، بر مقصود آنها دلالت نميكند ؛ چون ممكن است كه ابتدا حضرت اميرالمؤمنين (ع) ميدانست كه بايد قرآن را جمع كرد و خليفه مخالف اين رأى بود؛لذا قرآن آن حضرت را قبول نكرد و بعد از آن كه مجبور شدند،آن را جمع كنند. نخوت عربي و لجاجت قومى مانع شد،آن را مطالبه كنند . پس زيدبن ثابت را مأمور جمع كردند.
و اين كه در احتجاج طبرسى وارد شده كه عمر خواست آن قرآن را از حضرت امير (ع) بگيرد و همان را بين مسلمانان منتشر كند و حضرت ابا فرمود؛ لذا زيدبن ثابت را مأمور جمع قرآن نمودند . اين حديث،مرسل است و بدان اعتماد نميتوان كرد و بعيد مينمايد كه در صورت رضايت خلفا، حضرت امير (ع) مردم را از اين فيض باز دارد ؛ مخصوصاً اين كه در مصحف آن حضرت،شأن و زمان نزول هر آيه و تأويل آن وناسخ و منسوخ موجود بود و اگر مانعى براى انتشار آن نبود،لازمترين چيز براى امت، داشتن چنين قرآن با چنين تفسيرى است [59].
ايشان همچنين در موارد متعددى در آثار خويش به اين نكته اشاره كردهاند كه قرآن حضرت علي (ع) از نظر تعداد سور و آيات به هيچ وجه با قرآن فعلى تفاوت نميكرد؛ بلكه صرفاً به ترتيب نزول گردآورى شده بود و اضافات تفسيرى و بعضى از علوم قرآنى در آن بوده است، همين و بس [60].
وي در ضمن مي افزايد:
مراد از تأليف اميرالمؤمنين (ع) بر ترتيب نزول اين است كه آن غير به هم پيوستگى سورههاي معين ، كار ديگرى بوده و آن حضرت بعضى آياتى را كه در زمان پيامبر خدا r در سوره يس بوده، مثلاً در سوره كهف قرار داده باشد يا اين كه آيات را از آن گونه كه بوده ،تغيير داده باشد؛بلكه اميرالمؤمنين آن بافت جمعآورى رسول خدا (ص) را حفظ كرد و در حواشى و كنارههاى صفحه مثلاً بيان كرده كه نزول آيه فلان پيش از نزول آن آيه بوده است و …[61].
علامه شعرانى ضمن پذيرش مصحف على (ع) و تأكيد فراوان بر اهميت اين مصحف و اظهار تأسف از اين كه جامعه اسلامى آن را نپذيرفت ،بر اين نكته اصرار ميورزد كه مصحف اميرمؤمنان (ع) بي هيچ كم و كاستى دقيقاً همان مصحف زمان حضرت پيامبر (ص) است وآنچه كه از سوى خلفا انجام گرفت نيز در همين چارچوب قابل ارزيابى است و آنها نه ميخواستند و نه ميتوانستند كه يك كلمه از قرآن را كم يا زياد كنند . به عبارت ديگر، بيترديد حضرت سعى نمود، مصحفى تدوين نمايد؛ اما آنچه انجام گرفت نيز دقيقاً مورد تأييد ايشان بوده است و مهمترين دليل اين ادعا اين است كه حضرت پس از خليفه سوم كه زمامدار امت شد،كوچكترين تلاشى در جهت معرفى مصحف خويش و منزوى ساختن مصحف رسمي كه در زمان عثمان گردآورى شده بود،انجام نداد. آيا اين رفتار حضرت بهترين گواه رضايت ايشان از مصحف رسمى تلقى نميشود؟ البته كه چنين است ؛ زيرا كارى خلاف نظر حضرت پيامبر (ص) و آنچه در دوره بيست و سه ساله بعثت انجام گرفته، به انجام نرسيده است.
مرحوم شعرانى به نقل از علامه حلى در كتاب تذكره اين گونه آورده است كه مصحف فعلى كه به زمان عثمان بر ميگردد، در واقع همان مصحف على (ع) است؛ چرا كه مورد رضايت حضرت به هنگام تدوين و پذيرش ايشان پس از رسيدن به خلافت بوده است . عبارت علامه در اين زمينه چنين است :
و قد صرح رحمهالله فى مبحث القرائة من كتاب الصلوة من التذكرة بان هذا المصحف الموجود بايدينا الان الذى اجمع الصحابة عليه و احرق عثمان ما سواها ،هو مصحف على (ع) [62].
و در مقدمه منهج الصادقين آورده است:
به قول علامه رحمهالله در تذكره ،مصحف اميرالمؤمنين (ع) كه پس از رحلت پيامبر (ص) جمع كرد،همين مصحف متداول امروزى است كه ما در دست داريم [63].
5ـ4ـ شبهه راجع به جمع قرآن در زمان عثمان
جمع قرآن در زمان عثمان، يكى ديگر از شبهاتى است كه قائلان به تحريف آن را دستاويز ادعاى باطل خود قرار دادهاند. به تعبير مرحوم شعرانى :
توهم نقص و تحريف قرآن از آن برخاست كه در زمان خلافت عثمان خواستند همه مردم بر يك قرائت متفق شوند ، قرآنهاى ديگر را سوزانيدند. توهم آن شد كه مقدارى از قرآن در سوختن از ميان رفته باشد[64].
ايشان در پاسخ ميفرمايند:
اما اين كه عثمان قرآنها را سوزانيد،دليل آن نيست كه ميخواسته از آن، سوره يا آياتي را حذف كند؛ بلكه ممكن است براى اين بوده كه مردم را بر يك قرائت متحد كند؛زيرا كه قرائتها مختلف بود . ايرادى كه برعثمان ميگيرند. [ اين نيست كه چيزى از قرآن كم كرده است ؛زيرا چنين چيزى اساساً غير ممكن بوده است ؛ بلكه ] اين است كه براي هر غرضى بوده ـ و لو غرض صحيح ـ اين گونه توهين به كتاب الهي، ترك ادب است و سيد مرتضى در شافى ميگويد: اختلاف قرائت در زمان حضرت پيامبر (ص) نيز بوده و آن حضرت تجويز فرموده. دلسوزى عثمان بيش از حضرت پيامبر (ص) بيمورد بوده است [65].
به علاوه :
نسخ آن قراآت سوخته شده موجود است و ميدانيم كه تفاوت مصاحف در قرائت چه حد بود . به هر حال احتمال نقص و تحريف در قرآن، بسيار سخيف و بعضى گفتهآند: سفيهانه است و سيد مرتضى به برهان آن را باطل ساخته و در مجمعالبيان و تبيان و ساير كتب آن را بيان كردهاند [66].
سرانجام اينكه :
ان اختلاف المصاحف التى احرقها عثمان لم يكن فى عدد السور و الآيات،بل كانت مشتملة على هذه السور المؤلفة عن هذه الآيات الموجودة الاالمعوذتين فى مصحف ابن مسعود،أو فى كلمات قليلة فى القراآت كانت مما جوزها رسولالله r و قد نقل لنا شطر منها ،لان جميع تلك المصاحف لم تنعدم قطعاً عن صفحه الوجود،بل بقى منها نسخ كثيرة فى ايدى الناس و كانت باقية بعد ذلك بقرون حتى رأى بعضها ابن النديم و نقل ترتيب السور فيها و نقل المفسرون و القراء مواضع الاختلاف فى كتبهم … [67].
همانگونه كه پيش از اين نيز بيان كردهايم،ديدگاه علامه شعرانى در زمينه جمع قرآن اين است كه تمامى آيات و سورههاى قرآن در زمان حيات حضرت پيامبر (ص) داراى اسنجام معين و جايگاه مشخصى بوده است و آنچه پس از رحلت حضرت انجام گرفت، كار جديد و عمل تازهاي نبود؛بلكه صرفاً قرار دادن قرآن در ميان دو جلد بوده است .
ايشان در تعليقاتى كه بر فصل الخطاب نوشتهاند و در ضمن كتاب قرآن هرگز تحريف نشده انتشار يافته است، در اين باره از جمله چنين آوردهاند:
اين از مسايل روشن است كه در زمان زندگى پيامبر خدا r به گونه متواتر ،سورهها جمعآورى شده بود؛ به طورى كه هر گاه گفته ميشد، سوره بقره، سوره هود، سوره احزاب و…. شنونده ميفهميد كه آن چه سورهاى است و بدين جهت اسم سوره در قرآن كريم آمده است. پس بدون ترديد، ناگزير پيوستگى سورهها [ متشكل] از [ تمام ] آيات، بر ميگردد به زمان رسول خدا (ص) كه به فرمان خدا بوده؛بنابراين اگر ما فرض كنيم بر اين كه ،پارهاى از آيات از يك سوره مانند سوره اقرء پيش از آيات ديگرش نازل گرديده،الحاق آياتى كه بعداً نازل شده به آيات جلوتر به دستور پيامبر (ص) بوده است ؛بنابراين همه سورههايى كه در قرآن است، جمعآورى شده بود[68] .
5ـ5ـ شبهه اختلاف قرائتها
از ديگر دلايلى كه براى وقوع تحريف، از سوى قائلان به آن به ويژه محدث نورى ذكر شده، اختلاف قرائتها است؛ امرى كه پيامبر خود شخصاً آن را تجويز فرمود؛ به علاوه موارد آن نيز تا جمع خليفه اول آن اندازه فراوان نبود كه موجب تحريف قرآن شود.
علامه در پاسخ به اين شبهه از جمله چنين فرموده است :
اختلاف بين قراء قبل از احراق مصاحف بسيار ناچيز بود و از نمونههاى منقوله از قرائت عبدالله بن مسعود و ابيبن كعب معلوم ميشود كه از دو سه كلمه زياده و نقصان،يا اختلاف يكى دو كلمه مترادف تجاوز نميكرد و اين سوزاندن گر چه هتك حركت بود؛ اما دليل شدت توجه و عنايت مردم است به هر حرف و كلمه،كه چون ديدند بعض مردم كلماتي چند به اخبار آحاد شنيده ميخوانند، برآشفتند و آنها را به قرائت متواتر مصحف رسمي ملزم ساختند…
[ به علاوه ] اختلاف قرائت چيز ديگر است و تحريف قرآن چيز ديگر؛چون هيچ كس از علماي اسلامى انكار اختلاف قرائت نكرده است، چه در زمان پيامبر (ص) و چه پس از وى و اين اختلاف نزد آنان چنان است كه مؤلفى در عبارت كتاب خود دو وجه را تجويز كند.
مثلا حاج ملاهادى سبزوارى (قدسسره) در شرح اين بيت :
سميت هذا غررالفرائد اودعت فيها عقد العقائد
تجويز فرموده است كلمه «غرر » را به ضم عين و هم به فتح آن قرائت كنند . پيغمبر به امر خداوند چند قرائت را تجويز فرمود؛ اما تحريف را همه منكرند جز جماعتى از حشويه كه معناى بعض روايات را ندانستند، يا بر روايات ضعيفه اعتماد كردند…. و از آنچه گفتيم علت اشتباه صاحبفصلالخطاب معلوم گرديد؛ چون وى اختلاف قراآت،مخصوصاً شواذ آن را نقل كرده و آن را دليل تحريف قرآن دانسته است [69] .
همچنين در حواشى خود بر وافى مرحوم فيض كاشانى مينويسد:
ان اختلاف القرائةغير التحريف . كيف و الاول بديهى يعترف به كل احد،لايعترف بالثاني ،. ألاترى ان اختلاف النسخ فى الكتب المتواترة كالكافى و الاستبصار و ساير كتب الادب و الفقه و و غيرها لايدل على وقوع النقصان و التحريف فيها؟ و ليس اختلاف القرائة فى القرآن الا كاختلاف النسخ،لكن مع علم المؤلف و تجويزه و بالجملة ،الاستدلال باختلاف القراآت على وقوع التحيف عجيب من اهل العلم[70].
5ـ 6 ـ شبهه قراآت ائمه
به اعتقاد علامه شعراني، بخشى از رواياتى كه مدعيان تحريف بدان استناد كردهاند،بر فرض صحت ، در زمره روايات تفسيرى است كه يا مصداق يا مصاديق آيات را مشخص كرده يا در زمينه شأن نزول آنهاست و يا مواردى از اين قبيل را شامل ميشود. ايشان در مقدمات تفسير در اين باره چنين آوردهاند:
اما قرائت اهل بيت ـ چنان كه در روايات وارد است ـ از دو جهت جايز نيست: يكى آن كه آنها در روايات بسيار ،اصحاب خود را امر فرمودهاند كه متابعت قرائت مشهور كنند. جهت دوم آن كه به طور قطع و يقين نميدانيم اين قرائتهايى كه در كتابهاى حديث به ائمه نسبت ميدهند،واقعاً از آنها باشد، اگر چه به طور كلى معلوم ميشود كه آنها قرائتى داشتند كه در بعضى موارد ، مخالف قرائت مشهور بوده است.
در بعض موارد نيز ميدانيم كه راوى سهو و اشتباه كرده و قرائت از معصوم نيست. مثلاً در صراط الذين انعمت عليهم روايتى وارد شده به حضرت باقر (ع) صراط من انعمت عليهم قرائت كرده و ما يقين داريم كه هر جاى قرآن را تحريف كنند، تحريف سوره حمد محال است؛ چون مسلمانان از زمان حضرت پيامبر (ص) روزى پنج مرتبه اين سوره را تلاوت ميكردند و شايد حضرت باقر (ع) در مقام بيان تفسير و اين كه آيه منطبق بر چه كسانى است، عبارت آخرى از آيه ذكر كرده، اما راوى گمان كرده كه قرائت سوره حمد آن طور صحيح است.
و نيز در آيه فبدل الذين ظلموا قولاً غير الذى قيل لهم در سوره بقره [آيه 59] روايت كردهاند كه امام فرمود: آيه اين طور بوده : فبدل الذين ظلموا آل محمد قولاً غير الذى قيل لهم و ميدانيم يقيناً اين طور نيست چون صريح آيه درباره بنياسرائيل است . در زمان يوشع بن نون يا حضرت موسى كه به آنها گفته شد، از طرف خداوند بگويند: حطَّه و آن كسانى كه ظلم كردهاند، آن قول را به قول ديگر تبديل كردند و معنا ندارد بنياسرائيل زمان موسى بر آل محمد ظلم كنند! و شايد امام عليهالسلام ، حال امت اسلام را به حال بنياسرائيل تنظيم كرده است و همچنان كه ظالمان بنياسرائيل، قول مأمور را تبديل به قول ديگر كردند، ظالمان اين امت هم نسبت به آل محمد، امر الهى را تغيير دادند و راوى ملتفت نشده يا فراموش كرده و گمان برده ، امام ميفرمايد: لفظ آل محمد در صريح آيه مذكور است . در بعضى موارد نيز ممكن است امام براى توضيح و تفسير،كلمهاى در بين آيه فرموده و راوى آن را جزو آيه پنداشته است؛ مثل يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك فى على كه لفظ فى على براى بيان مراد از آيه است و همچنين لاتسئلوا عن أشياء (لم تبدلكم) ان تبدلكم تسؤكم [71] كه لفظ لم تبدلكم را امام براى توضيح فرموده: نه اين كه جزو قرآن باشد و بيشتر احاديث در قرائت اهل بيت (ع) از اين قبيل است . در اتقان ،سيوطى از حسن نقل ميكند كه اين طور قرائت كرده: ان منكم الا واردها،الورود الدخول و البته جمله الورود الدخول تفسير است و ناقل اشتباه كرده است [72].
آن گاه ايشان در ادامه همين بحث به يك اصل محورى و اساسى در توجيه اين قبيل احاديث اشاره ميكند كه به اعتقاد نگارنده از توجيهاتى كه در آغاز بحث ذكر كرده، مهمتر است و آن اصل اين است كه :
احاديث ياد شده غالباً از غلات و مجاهيل و ضعفا [نقل شده و يا] اخبار مرسلهاى است كه اعتماد بر هيچ يك نيست؛ مخصوصاً آنچه از كتابهايى نقل شده كه علما تصريح به بياعتباري آن كردهاند [73].
بسياري از اين احاديث را بايد با اين معيار دقيق مورد ارزيابى قرار داد و ضعف متن يا سند آن را بر ملا نمود.
نویسنده: ناد على عاشورى تلوكي
پى نوشت:
[1] آن مرحوم در سال 1320 هجرى در بيت علم و ادب در تهران به دنيا آمد و پس از عمري مجاهدت علمى و عملي،در شوال سال 1393 هجرى و در سن هفتاد سالگى به لقاء الله پيوست .ايشان در اواخر عمر دچار ضعف و نقاهت و بيمارى قلب و ريه گرديد و پس از چندى به واسطه شدت بيمارى به آلمان اعزام شد و در يكى از بيمارستانهاى شهر هامبورگ بستري گرديد؛ اما معالجات سودى نبخشيد و پس از نيمه شب يكشنبه 12 آبانماه 1352 ( هفتم شوال المكرم 1393) در بيمارستان جان به جان آفرين تسليم نمود. چند روز بعد به تهران منتقل شد و در جوار حضرت عبدالعظيم در مقبره خانوادگى به خاك سپرده شد . ر.ك.
كيهان انديشه،ش 45 ،ص 85.
[2] منهج الصادقين، ج 2،ص 15.
[3] بيان در علوم و مسايل كلى قرآن، 1/335 ـ271.
[4] وقف ميراث. جاويدان،ش 7 ،ص 15.
[5] فرقان /74.
[6] آل عمران/110.
[7] همان،ش 5، ص 10.
[8] همان.
[9] مقدمه تفسير منهجالصادقين، 1/5.
[10] وقف ميراث جاويدان،ش 5، ص 10.
[11] منهجالصادقين، 1/15 ـ 14.
[12] همان،1/15.
[13] همان .
[14] وقف ميراث جاويدان،ش 5، ص 11.
[15] تفسير ابوالفتوح رازي، 7/184.
[16] منهجالصادقين،1/13 و 1/16؛ وافي، چاپ سنگي، 5/232 و 5/227؛ وقف ميراث جاويدان، ش 5، ص 11.
[17] وقف ميراث جاويدان، ش 5، ص 11. آنگونه كه علامه در شرح حال خود ذكر كرده است يكي از آثار ايشان، نقد كتاب حاجينورى و نگارش تعليقات در رد عقيده تحريف است چنانكه در مقدمه وافى به هنگام برشمردن آثار خود ميفرمايد: … و غير المطبوعة منها حاشية على فصل الخطاب فى عدم تحريف الكتاب . شايان ذكر است كه حواشى مذكور در ضمن كتاب قرآن هرگز تحريف نشده تأليف استاد حسنزاده آملى به چاپ رسيده است.
[18] همان،1/4ـ3؛ راه سعادت ،ص 23.
[19] تفسير ابوالفتوح رازي، 4/69.
[20] همان،4/264.
[21] همان،ص 136 ـ 135 .
[22] همان،1/5؛ نيز بنگريد: قرآن هرگز تحريف نشده، ص 142.
[23] تفسير ابوالفتوح رازي، 2/246.
[24] همان، 12/117.
[25] در ذيل آيه 204 سوره بقره مينويسد: در حاشيه كتاب مجمعالبيان در ذيل اين آيه نوشتهام كه مرضات در مصاحف به تاء نوشته شده است براى متابعت مصاحف عهد نبى تا خط قرآن از آن صورت كه بود متغير نگردد و توهم تصحيف در قرآن نرود تفسير ابوالفتوح رازي، 2/149. درباره دو واژه سنة و رحمة نيز همين نظر را دارد. بنگريد: وقف ميراث جاويدان ش 5،ص 11.
[26] تفسير ابوالفتوح رازي، 7/141 ـ 140 ؛ نيز بنگريد:راه سعادت، ص 27 ـ26 .
[27] همان،7/470.
[28] منهج الصادقين، 1/30.
[29] تفسير ابوالفتوح رازي، 3/443؛ راه سعادت،ص 27.
[30] همان، 5/447؛ راه سعادت، ص 26.
[31] منهجالصادقين، 1/15؛ راه سعادت، ص 25 ـ 24.
[32] وافي، 5/227.
[33] وافي، 5/225.
[34] بقره /23.
[35] هود/13.
[36] نور/1.
[37] وقف ميراث جاويدان،ش 5،ص 10؛ نيز بنگريد: راه سعادت ، ص 20.
[38] همان.
[39] منهجالصادقين ، 1/3ـ2؛ نيز بنگريد:راه سعادت، ص 23 ـ 22.
[40] وقف ميراث جاوديان، ش 5، ص 12.
[41] وافي، 5/233.
[42] تبصرة المتعلمين ،ترجمه و شرح علامه شعراني، 2/524 و 2/551.
[43] قرآن هرگز تحريف نشده، ص 135.
[44] همان، ص 135.
[45] همان.
[46] همان. ايشان درباره سليم بن قيس و كتابش در موارد ديگرى هم همين نظر را بيان فرمودهاند. بنگريد به : وافي، چاپ سنگي، با حواشى شعرانى ،1/55 و 1/99 و 3/47 و 5/233؛ شرح اصول كافى ملاصالح،حواشى شعراني، 2/163 و 2/274 و 2/373.
[47] وافي، 5/232.
[48] همان، 5/233.
[49] اين كتاب با نام اسرار آل محمد به فارسى منتشر شده است.
[50] شايد انتخاب عنوان طنزگونه دبستان المذاهب و در هم آميختن واژه فارسى به عربي، تا حدودى بر محتواى غير واقعى آن دلالت داشته باشد و تأسفبار اين است كه مرحوم محدث نوري، با آن همه علم و اطلاع و ايمان و تعبد ،از كتابى اينچنين تهى از واقعيت مطالبى را نقل نمايد و جالب اين كه آن را دليل تحريف قران قلمداد كند!!
[51] وافي، 5/233.
[52] همان، 1/16.
[53] بنگريد: الميزان،12/166 ـ161؛ 8/194؛ 9/321؛ 10/535؛ بيان در علوم و مسايل كلي قرآن، 2/18؛ 1/289.
[54] منهجالصادقين، 1/17.
[55] بيان در علوم ومسايل كلى قرآن، 1/289.
[56] همان، ص 136.
[57] همان، ص 137 ـ136.
[58] وقف ميراث جاويدان، ش 5، ص 11.
[59] همان.
[60] بنگريد: منهج الصادقين، 1/15؛ وافي، 5/235.
[61] قرآن هرگز تحريف نشده، ص 132.
[62] وافي، 5/235.
[63] منهج الصادقين، 1/15.
[64] منهج الصادقين، 1/14.
[65] وقف ميراث جاويدان، ش 5، ص 11.
[66] منهج الصادقين ، 1/15/14.
[67] وافي، 5/227.
[68] قرآن هرگز تحريف نشده، ص 132.
[69] منهجالصادقين، 1/16.
[70] وافي، 5/227.
[71] مائده/101.
[72] وقف ميراث جاويدان،ش 5،ص 12.
[73] همان.
صحيفه مبين ، تابستان 1379 – شماره 23