خانه » همه » مذهبی » تحریف ناپذیری قرآن (2)

تحریف ناپذیری قرآن (2)

تحریف ناپذیری قرآن (2)

محدث نوری در این زمینه چنین آورده است:امیـرالمـؤمنین(علیه السلام) قـرآنـی مخصوص بـه خـود داشت کـه پس از وفـات پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله و سلم) جمع آوری کرد و آن را بر مردم عرضه کرد ولی آن ها نپذیرفتند پس حضرت علی (علیه السلام) آن را از چشمان مردم پنهان داشت….و این مصحف با قرآن موجود از نظر تألیف وترتیب و

2f0c5ae7 9205 4493 ab5d f8d0fce8c03e - تحریف ناپذیری قرآن (2)

0021789 - تحریف ناپذیری قرآن (2)
تحریف ناپذیری قرآن (2)

 

نویسنده : اسماعیل زهیری
منبع : اختصاصی راسخون

 

دلیل چهارم :تفاوت مصحف امیرالمؤمنین با مصحف کنونی
 

محدث نوری در این زمینه چنین آورده است:امیـرالمـؤمنین(علیه السلام) قـرآنـی مخصوص بـه خـود داشت کـه پس از وفـات پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله و سلم) جمع آوری کرد و آن را بر مردم عرضه کرد ولی آن ها نپذیرفتند پس حضرت علی (علیه السلام) آن را از چشمان مردم پنهان داشت….و این مصحف با قرآن موجود از نظر تألیف وترتیب و فزونی و کاستی سوره ها و آیات بلکه کلمات متفاوت است. و اینها [فزونیها در آیات] عین آیاتی است که به عنوان معجزه نازل شده است، یعنی حقیقتاًهمان قرآن است، نه حدیث قدسی و نه تفسیر یا تأویل.(28) آنچه جناب محدث نوری دربارۀ وجود مصحف حضرت امیرالمؤمنان (علیه السلام) و مخالفت آن با مصحف کنونی گفته است، کلامی است صائب، لیکن باید کاملاً عنایت نمود که این امر به معنای وقوع تحریف در قرآن نیست، زیرا چنان که بسیاری از عالمان هر دو فرقۀ شیعه و سنی گفته اند، مصحف حضرت امیرالمؤمنان از چند جهت با مصحف کنونی تفاوت داشته است :
1ـ از نظر نظم و چینش آیات وسوره ها، به گونه ای که امام (علیه السلام) آیات و سوره ها را در مصحف خود بر اساس نزول قرآن تنظیم کرد، در حالی که این امر در مصحف کنونی لحاظ نشده است.
2ـ مصحف حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام) حاوی تفسیر و تأویل آیات و تبیین شأن و سبب نزول و مشخص کردن آیات ناسخ و منسوخ، عام از خاص، مطلق از مقید و… بوده است. در حالی که ایـن امر ناظر به تفسیر و علوم قرآنی است، نـه خـود قرآن، از این رو در مصحـف کنـونی دیـده نمی شود.شیخ صدوق در این باره گفته است :« آنچه به صورت غیر قرآنی وحی شد، اگر به قرآن افزوده شود،شمار آیات آن هفده هزار آیه خواهد شد…، چنان که امیر المؤمنان (علیه السلام) مجموع آنها را گرد آورد و هنگامی که آن را عرضه کرد، فرمود : این کتاب پروردگار شماست طبق آنچه که بر پیامبرتان نازل شده است و در آن حرفی افزوده یا کم نشده است.طبق گفتار شیخ صدوق گر چه در مصحف امیر المؤمنان (علیه السلام) شمار آیات بیش از مصحف کنونی بود، اما آن ایات به عنوان وحی بیانی آیات قرآن نازل شده بود، نه وحی قرآنی. در حقیقت، قرآن دارای دو گونه وحی بوده است :
1ـ وحی قرآنی که بر اساس آن، آیات با عنوان قرآن فرود آمده است ؟ و این درست برابر آیات مصحف کنونی است.
2ـ وحی بیانی که جبرئیل آنها را بر پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله و سلم) به عنوان تفسیر و تبیین آیات فرود آمد و حضرت امیرالمؤمنان مجموع آنها را با تعلیم پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) در مصحف خود نگاشت، بنابراین وجود آیـات بیـانی در مصحف حضرت امیرالمـؤمنـان (علیـه السلام) که به عنوان تفسیر ظاهر یا تأویل باطن فرود آمده است، به معنای برخورداری مصحف آن حضرت از آیاتی فزون تراز آیات مصحف کنونی نیست. حق هم همین است که چنین تفسیری مادامی که عوارض جانبی نداشته باشد واز حد تفسیر به تدوین قرآن نرسد، نه تنها نامشروع نیست،بلکه ممکن است این کار تا حدودی به فهم مدالیل آیات و سیاق آنها کمک کند.به هر روی، ارائه نظمی جدید از آیات و سوره های قرآن در مصحف حضرت امیرالمؤمنان (علیه السلام) به هیچ وجه مستلزم تحقق تحریف در مصحف کنونی نیست.(29)

دلیل پنجم : تفاوت مصحف ابن مسعود با مصحف کنونی
 

محدث نوری این دلیل را چنین شکل داده است : عبدالله بن مسعود مصحفی معتبر داشته که طبق شواهد و مدارک، اضافاتی در آن بود که در مصحف موجود نیست، واین مستلزم عدم مطابقت آیات مصحف موجود با آیاتی است که خداوند نازل کرده است. (30)تفاوت و نا هم خوانی مصحف عبدالله بن مسعود با مصحف کنونی،دلیلی دیگر است که حکایت از تغییر و تحریف در قرآن دارد. به این بیان که در پاره ای از روایات و گفتار عالمان اهل سنت و شیعه از مصحف ابن مسعود به عنوان مصحفی با اعتبار یاد شده و به موارد تفاوت آن با دیگر مصحف ها اشاره شده است. از سوی دیگر در پاره ای از روایات قرائات ابن مسعود به عنوان مرجع در قرائت معرفی شده است، نتیجه این مقدمات این خواهد شد که قرآن کنونی تغییر و تحریف یافته است.

نقد و بررسی دلیل پنجم
 

کاستی این دلیل را می توان این سان بیان داشت که اولاً شواهد تاریخی حکایت از آن دارند که برخی از صحابیان تفسیر آیات را در مصحف خود می نگاشتند.ثـانیاً ابـن مسعود سه سوره حمد، فلق و نـاس را از قـرآن حذف کـرده وآنهـا را جزء قرآن نمی داند که عالمان شیعه و اهل سنت از ناصواب بودن این دیدگاه سخن به میان آورده اند، محقق کرکی (ره) می نویسد :« ابن مسعود بر این باور است که سوره ناس و فلق جزء قرآن نمی باشند، اما عالمان بر دیدگاه ما (که آنها جزء قرآنند) اتفاق نظر دارند.ثالثاً آیاتی که در مصحف کنونی ثبت شده با اخبار متواتر به اثبات رسیده، ولی آن چه در مصحف ابن مسعود با این مصحف نا هم خوان است با خبر واحد به اثبات رسیده است و گفته شد که اثبات آیات قرآن با خبر واحد امکان پذیر نیست.
رابعاً در روایاتی که از امامان معصوم (علیهم السلام) به نقل رسیده، شیعیان را به قرائت هم سان با قرائت رایج میـان مـردم فـرا خـوانده اند، بـا در نظر داشتن این روایـات نمی توان به عنوان قرائت ابن مسعود به عنوان مرجع در قرائت نگریست.(31)
دلیل ششم: وجود مصحف ابی بن کعب و تفاوت آن با مصحف موجود محدث نوری در این دلیل نیز می خواهد تفاوت مصحف ابی بن کعب را دلیل بر نقصان قرآن محسوب کند که در این باره می گوید :مصحف موجود شامل بر آن چه در مصحف ابی بن کعب است نیست، و چون هر چه که در مصحف ابی بن کعب است درست و معتبر می باشد، پس این مصحف تمام آیات نازل شده را در بر نخواهد داشت.(32)مصحف ابی ابن کعب مشتمل بر دو دعاست که به نام »سوره خلع»و سوره ی حفد نامیده شدندو نیز اضافاتی که (مانند مصحف ابن مسعود ) از نسخ قرائت و شرح و تفسیر آیات می باشد و از این جهت مصحف ابی ابن کعب با مصحف کنونی هم سان نیست، و با توجه به اعتبار آن مصحف، باید بر این باور باشیم که مصحف کنونی دستخوش تحریف قرار گرفته است، نکتۀ در خور تأمل در این مجال این است که محمد بن نصر مروزی در کتاب «الصلوت» از ابی بن کعب چنین نقل می کند که وی دو سوره را در قنوت قرائت می کرد.ذ دو آن ها را در مصحف خود نگاشته است.
آن دو سوره از این قرارند:
1ـ بسم الله الرحمن الرحیم اللهم انّا نستعینک و نستغفرک و نثنی علیک الخیر و لا نکفرک و نخلع و نترک من یفجرک
2ـ بسم الله اللهم ایاک نعبد و لک نصلی و نسجد و الیک نسعی و نحفد نرجو رحمتک و نخشی عذابک ان عذابک بالکفار ملحق… بنابراین چون این تفاوت ها در متن آیات نیست به سلامت قرآن از تحریف خدشه ای وارد نمی کند و همان طور که دربارۀ مصحف ابن مسعود گفتیم، اگر نتوان تأویلی درست برای این تفاوت ها، که با خبر واحد نقل شده و با ادله ی سلامت قرآن از تحریف نیز معارض اند، یافت، همین تفاوت ها دلیل بـر بـی اعتباری مصحف ابی ابن کعب خواهد بود. اعتبار و صحت مصحف ابی بن کعب نیز دلیل بر تفاوت جوهری آن مصحف با قرآن موجود نیستگذشته از آن که تکلیف این دو سوره نیز در هاله ای از ابهام قرار دارد، آیا این دو سورۀ قرآن بودند که از قرآن کاسته شده اند که این با دیگر مصحف ها و نقل ها ناسازگار و اثبات آن با خبر واحد ناممکن می نماید، یا این که آن ها دو دعا بودند که به کارگیری لفظ سوره در مورد آن تسامحی بیش نبوده است.محقق کرکی می گوید: این دو سوره از طریق امامان شیعه (علیهم السلام) به نقل نیامده اند و خواندن آن ها در قنوت از آن جهت که در بر دارندۀ دعا هستند، روا می باشد.(33)
دلیل هفتم: یکسان سازی مصحف ها توسط عثمانمحدث نوری می گوید :هنگامی که عثمان بن عنان بر امت خلیفه شد، مصاحف متفرقه را جمع کرد و با کمک زید بن ثابت و دیگران… مصحف موجود را گرد آوری کرد و سایر مصاحف را سوزانید و از بین برد… این کار توسط عثمان، ناگزیر موجب سقوط برخی از کلمات و آیات قرآن گردیده است.(34)
کاستی های این دلیل از این قرار است :
1- قــرآن در زمــان پـیـامبـر اکـرم (صل الله علیه و آله و سلم) چنـدیـن بـــار بـــر حضرت رسول (صل الله علیه و آله و سلم) عرضه شده بود، قاریانی چند، قرآن را در خدمت حضرت ختم نموده بودند، حال عثمان چگونه می توانست در آیات قرآن، به بهانۀ نقص و ایراد، دخل و تصرفی داشته باشد.
2.دامنۀ اسلام و قرآن در زمان عثمان بسیار گسترده بود و همین امر راه هر گونه تصرفی در قرآن را بر عثمان می بندد.
3.اگر تحریف در غیر آیات ولایت رخ داده باشد، این مطلب با نداشتن انگیزه از سوی عثمان بر این کار، مردود می گردد و اگر در محدودۀ آیات ولایت بود، پس باید گفت آیاتی صریح در موضوع ولایت وجود داشته و اگر این چنیـن بود، دیگـر نـوبت خـلافت بـه عـثمان نمی رسید، تا او را یارای چنین کاری باشد.
4- اگر عثمان به چنین کاری دست یازیده بود، بهترین بهانه را به دست قاتلان خود داده بود.(35)

دلیل هشتم: روایات اهل سنت، بیان گر کاهش آیات قرآن
 

محدث نوری می گوید: اخبارزیادی هست که از طریق اهل سنت روایت شده است که دلالت صریح به وقوع تغییر و نقصان قرآن دارد.(36)از آن جا که این روایات بسیار فراوان اند و برخی از راویان آن ها مورد اطمینان می باشند، وجـود انگیزه بـرای نقل نکردن ایـن روایـات از سـوی آنان (به دلیل نقد خلفا) این اعتمـاد را بـه وجود می آورد که این روایات از جنبۀ محتوی صادق می باشند. از سوی دیگر نمی توان گفت آنان در نقل این اخبار، انگیزۀ خاصی داشته اند، علاوه بر آن که در روایات شیعه هم برای آن، روایات معارضی به چشم نمی خورد، در این مجال به نقل چند نمونه از آن ها بسنده می کنیم.(37)
الف) اسقاط دو سورۀ حفد و خلع
ب) از دست رفتن بسیاری از آیات قرآن
ج)اسقاط دو سوره معادل سوره برائت ومسبحات
د)از دست رفتن بخشی از سوره ی توبه
هـ)تحریف در سوره »البیّنه»
و) اسقاط آیات رضاع،جهاد،رجم و فراش
ع) سوره ساختگی نورین یا ولایت(38)
نقد و کاستی های این دلیل
دیدگاه های اهل سنت درباره ی صحت وسقم سند های این احادیث : در بین اهل سنت اختلاف درباره ی سند های این احادیث ورد و ایراد آنها – مانند سایر احادیثی که در این زمینه بود – شدید است. برخی این احادیث را ساخته ی دروغ پردازان ودسیسه ی ملحدان می دانند وجمعی دیگر در مقابل آنها، سند این احادیث را در نهایت صحت با وثاقت رجال آنها معرفی می کنند.به ویژه اگر این احادیث در صحیحین آمده باشد.اهل سنت به فراخور هر یک از مضامین این احادیث راه حلّی ارائه کرده اند، لیکن پاسخ معروف آنان به این احادیث، حمل آنها بر « نسخ التلاوه» است، تا از یک سو از حریم قرآن دفاع شود و از سوی دیگر موجب طعن در کتاب ها و صحاح ها و مسانید نگردد. اما به طور فشرده به پاسخ های دیگر توجه می کنیم:
الف) حمل بر تفسیر
ب)حمل بر سنت
ج) حمل بر حدیث قدسی
د) حمل بر دعا
هـ) حمل برجعل و وضع حدیث یا خطای در فهم
و) التزام به مفاد این اخبار و گرایش به تحریف قرآن 39

دلیل نهم : ثبت بودن نام امامان معصوم در کتب آسمانی
 

محدث نوری در این باره می گوید:خداوند تبارک و تعالی نام اوصیای خاتم انبیاء و دخترش صدیقۀ طاهره (علیهم السلام) را در تمام کتابهای که بر پیامبران نازل شده ذکر کرده و آنان را با بعضی از صفات و ویژگی ها یشان معرفی کرده است :حال چگونه ممکن است نام مبارک آنان در قرآن که مهیمن بر آن کتاب هاست و باید تا روز واپسین به آن تمسک شود، فرو گذاشته باشد ؟ بنابراین، نام آنان در قرآن بوده،لیکن با تحریف ساقط شده است .(40)

نقد وکاستی های این دلیل در نقد ورد این روایات گفته شده :
 

1.این دلیل دچار تناقض داخلی است، زیرا در استدلال از مهیمن بودن قرآن بردیگر کتابهای آسمانی سخن رفته در حالی که اگر دست تحریف به قرآن رسیده باشد، مهیمن بودن آن به چالش کشانده می شود. مهیمن بودن قرآن در تحریف نا پذیری آن جلوه می یابد.
2.این روایات از ثبت شدن نام امامان به گونۀ صریح در قرآن حکایت ندارند، بلکه معنای این روایات آن است که فضایل و ویژگی های ایشان در چارچوب عناوین کلیبیان گردیده است که نمونه روشن آن، عناوین همان امامان معصوم (علیهم السلام) می باشند. نکوهش از بیش تر دشمنان نیز به همین گونه انجام یافته، پس باید گفت ولایت امامان (علیهم السلام) در قرآن به ثبت رسیده، اما دست یابی بدان نیازمند کاووشی بیش تر در آیات و روایات است .(41)
3- از جمله دلایل مسلم دالّ بر عدم ذکر صریح نام حضرت علی (علیه السلام) در قرآن، حدیث شریف غـدیر اسـت، زیرا تعیـین آن حضرت برای جانشینی و خلافت پس از رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) قطعاً به فرمان خدا بوده است. پس پروردگار بر اعلان این موضوع تأکید فراوان کرد و وعدۀ حتمی داد که وی را در این امر یاری خواهد کرد و از خطر دشمنان محفوظش خواهد داشت.پس اگر نام حضرت علی (علیه السلام) صریحاًدر قرآن ذکر شده بود دیگر نیازی نبود که پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله و سلم) در آن اجتماع عظیم مسلمانان با این همه تأکیدات (در آن هوای گرم و طاقت فرسا) علی (علیه السلام) را به جانشینی خود منسوب کند و دیگر رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) از اظهار این مطلب ترسی نداشت تا نیازی باشد بر تبلیغ آن تأکید شود.(42)
4- اگر نام حضرت در قرآن ذکر می شد، خود حضرت بدان احتجاج می فرمود.ولی نه خود حضرت و نه کسانی که از بیعت سرباز زدند هرگز به وجود نام حضرت در قرآن احتجاج نکرده اند که اگر چنین اتفاقی می افتاد، بهترین حربه ای که در ستیز با ابوبکر می توانستند از آن بهره جویند.بنابراین صحت حدیث غدیر خط بطلانی است که به روی استدلال به این احادیث کشیده شده است .(43)
5- روایات « عرض بر کتاب » (هر روایتی را بر کتاب خدا عرضه کنید) با این دیدگاه ناسازگار است، زیرا به طور قطع مقصود از کتابی که مردم روایات را بر آن عرضه می دارند همان کتابی است که در دسترس مـردم قـرار دارد و در ایـن کتـاب نـامـی از امـامـان (علیهم السلام) به چشم نمی خورد، پس روایتی که سخن از ثبت نام ایشان در قرآن یه میان می آورند در اثر ناهم خوانی با کتاب مردود شمرده می شوند._(44)

دلیل دهم : اختلاف قاریان هفتگانه یا دهگانه در کلمات قرآن
 

حاصل ادعای محدث نوری در این جا بدین شرح است :بدون تردید از ناحیه ی قاریان هفتگانه یا دهگانه اختلافات زیادی در کلمات قرآن و حروف و هیئت آنها به وجود آمده است و از آن جـا کـه قرآن تنها به یک قرائت نازل شده، به این نتیجه می رسیم که تمام قرائت ها به جز یک قرائت نامعلوم برخلاف نزول واقعی قرآن می باشند. گر چه این موضوع به تنهایی برای اثبات تحریف کار ساز نیست، اما با بهره جویی از عدم قول به فصل به اثبات تحریف دست می یابیم، یعنی کاستی در حروف و اختلاف هیئت آن ها، با کاستی از خود آیات هم تراز می باشند، اگر می بینیم مسلمانان در حفظ و پاس داری از قرآن به مقدار لازم سرمایه گذاری نکرده اند و مثلاً سوره حمد که هر روز چندین بار قرائت می شد، این سان دستخوش اختلاف قرائت گردید، پس در سوره ها و آیاتی که کم تر قرائت می شدند، راه یابی تحریف را باید ممکن، بلکه ثابت دانست .(45)

نقد و کاستی های این دلیل :
 

1- این دلیل از محدث نوری مبتنی بر عدم پذیرش تواتر قرائات هفتگانه یا دهگانه است، چون نزد کسانی که این تواتر به اثبات رسیده، همه ی اختلاف ها در هیئت کلمات و حروف قرآن از ناحیة خداست و مشکلی به بار نمی آورد، اما اگر تواتر به اثبات نرسد (همان گونه که محققان امامیه و جمعی از اهل سنت بر آن اند) ناگزیر این قرائات با خبر واحد خواهند بود و احتمال تقصیر یا قصور در آنها هست، لیکن باید دید چه تلازمی بین تواتر قرائات با تواتر قرآن وجود دارد، آیا با نفی تواتر قرائات، تواتر کلمات قرآن نیز منتفی می شود ؟ برخی مانند ابوسعید فرج ابن لب مفتی بلاد اندلس بر این باور بوده که هر کس تواتر قرائات هفتگانه را انکار کند به کفر گراییده است، چون قول او منجر به عدم تواتر کلمات قرآن خواهد شد و برخی مانند محدث نوری – به دلیل این که قرائات با خبر واحد نقل شده اند – عدم تطابق قرائات را با آن چه خدا نازل کرده، نتیجه می گیرند و از آن تحریف قرآن را به دست می آورند. اما این پندار ها هیچ کدام درست نیست، چون هیچ ملازمه ای بین این دو وجود ندارد. هر کس تواتر قرائات را منکر شود نمی تواند منکر تواتر اصل کلمات قرآن گردد. متن کلمات و آیات قرآن حقیقتی است و اختلاف در شکل کلمات و چگونگی ادای آنها، حقیقتی دیگر، چون هر چه برای آن انگیزه های زیاد و شدید وجود داشته باشد، به تواتر نقل می شود و انگیزه ی مسلمانان برای نقل متن کلمات و آیات قرآن به قدری شدید بود که قابل وصف نیست ( چون قرآن اساس دین آنان و معجزة الهی است )بنابراین، حتی اگر قاریان هفتگانه یا دهگانه وجود نداشتند، باز قرآن به تواتر ثابت بود و جریان دایمی قداست و صحت آن به این افراد منحصر نبود.(46)
اکنون با توجه به مطالبی که گفته شد می پردازیم به راز اختلاف قرائت ها و اینکه چگونه قرائت های مختلف قرآن شکل گرفته است :بعد از رحلت پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله و سلم) بعضی از صحابه مانند :ابن مسعود، ابی بن کعب، ابوموسی و… هر یک بر طبق ذوق خود مصحفی ترتیب دادند که از نظر ترتیب سوره ها و شیوۀ قرائت با هم اختلاف داشتند مردم نیز گروه گروه شدند و هر گروهی از یک صحابه تقلید کرده، و بر طبق مصحف او قرائت می کردند. این امر موجب شد، اختلاف بین مردم بالا بگیرد، به گونه ای که عده ای، قرائت عده ای دیگر را غلط بداند، تا زمان عثمان که اختلاف ها به شدت زیاد شد و نگرانی هایی برای دستگاه حاکم به وجود آورد، به این علت با پیشنهاد عده ای، عثمان گروهی را مأمور کرد تا همۀ مصحف ها را از بین ببرند و یک مصحف تهیه کنند که از روی آن نسخه برداری و به همه مناطق ارسال گردد و این کار انجام شد.عوامل مؤثر در اختلاف قرائت پس از یکی کردن مصاحف، بیش تر به رسم الخط مصحف باز می گـردد، چـرا که الف های ممـدوده وجـود نداشت، نقاط کلمـات و نیز عـلامت و شکل ها نـوشتـه نمی شد، افزون بر اینها بعضی از حروف به گونه ای نوشته می شد که مشابه حروف دیگر بود و آموزش آن تنها به وسیلۀ قاری ممکن بود، اجتهاد های شخصی قراء و لهجه های آنها در کنار دیگر عوامل تأثیر گذار بود.عوامل بروز اختلاف قرائات چه بود ؟این عوامل را می توان این گونه فهرست نمود :خالی بودن مصاحف از نقطه و اعراب 2- عدم نگارش الف در وسط کلمات که موجب اخـتلاف قرائت در کـلماتـی چـون مسـکین، مسـاکین و یخـدعـون و یـخادعون و قصـص و قصـاص می گردید 3- تفاوت لهجه ها 4- اجتهاد و اعمال رأی قاریان
حصر قرائت ها یعنی چه ؟
حصر قرائت ها یعنی محدود نمودن قرائت های مختلف و متنوع در هفت یا ده قرائت، به عبارت دیگر، گزینش تعدادی از قرائت های معروف و مشهور و معرفی آنان به نام قرائت های برتر را حصر قرائات می گویند. این کار در آغاز قرن چهارم هجری از سوی « ابوبکر احمد بن موسی بن عباس » معروف به « ابن مجاهد » صورت پذیرفت. وی از میان همه قرائات، قرائت هفت قاری برجسته را – که همگی در قرن دوم می زیستند – به استناد به روایت دو تن از شاگردان آنها برگزید. این امر، نقطۀ عطفی در تاریخ قرائات بود. سپس کتاب « السبعه » را تدوین کرد و دیگران نیز به تبعیت از او کتاب های زیادی تدوین نمودند و بعد ها برخی سه قرائت دیگر به قرائت های هفت گانه افزودند تا مجموع قرائت ها به ده رسید. قراء سبعه به ترتیب سال وفات آنان عبارت اند از : 1- عبدالله بن عامر 2- عبدالله بن کثیر 3- عاصم 4- ابو عمرو 5- حمزه بن حبیب 6- نافع بن عبد الرحمن 7- کسائی (47)
2- این سخن محدث نوری که در قرآن نازل شده از سوی خداوند، هیچ گونه تغییر و دو گانگی یافت نمی شود با سخن پیشین وی در مورد مصحف ابن مسعود و ابی بن کعب نا هم خوان است. وی در دلیل پنجم و ششم از معتبر بودن مصحف ابن مسعود و ابی بن کعب سخن رانده، حال چگونه می توان آن دو مصحف را که در مواردی چند با یکدیگر نا هم خوان هستند، معتبر و هم خوان با وحی دانست، آیا وی اختلافات این چنینی را برمی تابد؟ هرگز.
3- این عدم قول به فصل که تکیه گاه استدلال محدث نوری می باشد خود فاقد دلیل و اعتبار است به بیانی دیگر، عـدم قـول بـه فصل یـک مسـأله اصولـی و ویـژه مسـایل نـظری و عـقلی می باشد و در علوم نقلی و تاریخی که بر پایۀ نقد و بررسی رویدادها استوار است، هیچ کاربردی ندارد. (48)
4- ادله ی سلامت قرآن از تحریف، هرگونه اختلاف در ادای کلمات قرآن را که بخواهد به جوهره ی کلمات سرایت کند، به گونه ای که موجب تغییر معنا و عدم دست یابی به مراد واقعی خدا شود، منتفی می سازد.(49)
5- عالمان شیعی و برخی از عالمان اهل سنت نیز بر این باورند که این قرائت ها به گونۀ متـواتـر از پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) به نقل درنیامده اند، بلکه تنها از قاریان به گونۀ متواتر نقل شده اند.(50)

دلیل یازدهم : روایات تحریف نما
 

روایات فراوانی ازکاستی در آیات قرآن پرده برمی دارند، این روایات را می توان بر دیگر روایاتی که در فصل های پیشین ذکر شد، افزود.(51)
در نقد و بررسی دلالت این روایات توجه به اموری چند بایسته است که آن امور از این قراراند :
1ـ چگونه می توان با استناد به خبر واحدی که این سان دچار اشکال سندی است، کاهش ده هزار آیه از قرآن را باور داشت ؟ پیش تر گفته شد محققان در مسایل اصولی و باورهای دینی، حجیت خبر واحد را به چالش می خوانند.
2ـ این روایات به گونه های دیگر نیز نقل شده است : در پاره ای از روایات عدد ده هزار آیه تعیین شده و در پاره ای دیگر عدد هیجده هزار دیده می شود.(52)
پاسخ از استدلال به این گروه از روایات از این قرار است :
پس از چشم پوشی و نادیده گرفتن ضعف سند آنها این که این روایت ها با قرآن و سنت و اجماع مسلمین ـ که هر نوع تحریف به زیادت را در قرآن مردود می دانند ـ مخالفت دارد و خود طرفداران تحریف نیز این حقیقت را می پذیرند که حتی یک حرف به قرآن افزوده نشده، بلکه عده زیادی ادعای اجمالی بر عدم زیادت در قرآن کرده اند و گفته اند : مجموع آنچه به عنوان قرآن در دست داریم تمامش همان کتاب منزل بر نبی مرسل است. گرچه مفاد این روایات حکایت از جابه جایی کلمات دارد، اما در نهایت این کلمات که در این روایات به نقل در آمده اند، در قرآن نبوده، سپس افزوده گردیده اند. اما این روایات که سخن از جابه جایی کلماتی به میان آورده که در راستای تأمین هدف تحریف گرایان، هیچ گونه اثری ندارد.
مثلاً تبدیل « صِراط الَّذینَ اَنعَمتَ عَلَیهِم » در تأمین هدف برای تحریف گرایان خنثی است، همان گونه که هیچ نقض ادبی و تنزل مقامی برای پیامبر را در بر نداشته است. (53)

دلیل دوازدهم : روایات تفسیری
 

روایاتی در تفسیر آیات گوناگون قرآن شده که در این روایات از تغییر بعضی از کلمات و سوره ها و آیه های قرآن سخن به میان آمده و این روایات بسیارفراوانی است که سید نعمت الله جزائری تعداد آن را بالغ بر دو هزار حدیث می داند … که بعضی از علماء از جمله شیخ مفید، محقق داماد و علامه مجلسی و … نیز از متواتر بودن این روایات خبر داده اند.(54) تعداد روایاتی که محدث نوری در این فصل مورد استناد قرار داده، بالغ بر هزار و شصت و دو روایت می باشد.نقد و بررسی این روایات به این شرح است :
در نگاهی کلی کاستی ها و نارسایی های این روایات از این قرارند :

1 ـ تناقض درونی :
 

علامه طباطبائی درباره این کاستی می نویسد : « از ثبوت این روایات، عدم آن ها و از اعتبار آن ها بی اعتباری آن ها به اثبات می رسد، زیرا در چشم انداز شیعی حجیت و اعتبار روایات، وابسته به حجیت قرآن می باشد و اگر نفوذ تحریف در قرآن را بپذیریم، حجیت آن را به چالش کشانده ایم. روایات که در حجیت خود نیازمند پشتوانه قرآنی می باشند، با از دست دادن این پشتوانه، فاقد اعتبار خواهند شد.

2 ـ ناسازگاری با قرآن
 

این کاستی بر این مبنی استوار است که از آیات قرآنی به روشنی می توان تحریف ناپذیری قرآن را به دست آورد و این خود در شمار معارف قرآنی قرار می گیرد، حال که چنین است پس هر روایتی که به گونه ای حکایت از نفوذ تحریف در ساحت آیات قرآنی داشته باشد به دلیل ناسازگاری با قرآن مردود خواهد بود. 55

3 ـ نارسایی در دلالت :
 

این بخش به دلیل اختصار آن، بر بحث سندی مقدم داشته شد. پیش تر در بررسی روایات به این نـارسایـی هـا اشاره شد کـه در این مجـال بـه گونه جمع بندی آورده می شوند، تفسیرها و توجیهاتی که برای روایات گفته شده از این قرارند.
الف- در پاره ای از روایات، از نزول آیه توسط جبرئیل با این عنوان یاد شده است « نزل به جبرئیل » که یا مقصود این است که با این تعبیر ابهام در کلمه آیه زدوده شود، یا این که باید این را به عنوان مورد نزول آیه دانست یا این که گرچه لفظ عام آیه این مورد را نیز در برمی گیرد، اما نسبت به این مورد عنایت ویژه ای بوده که آن را جداگانه آورده اند.
ب ـ روایاتی که در آن ها واژه تحریف به کار رفته است که این روایات نیز به شیوه های مختلفی توجیه پذیرند. پاره ای از آن ها به موضوع اختلاف در قرائت باز می گردد که البته این گونه تحریف در قرآن رخ داده است و پاره ای دیگر به تحریف معنوی حمل می کردند.58
ج. روایاتی که از تبدیل واژه های قرآنی حکایت دارند [که روایات آن درمباحث قبل گفته شد] و می توان گفت که این روایات با آیات قرآن ناسازگارند و با دیگر روایات ناهم خوانند و با اتفاق مسلمانان بر عدم افزایش درقرآن درستیزند.59

4- کاستی د رسند:
 

در ارزیابی روایاتی که از امامان معصوم (علیهم السلام) نقل شده است، بررسی سند روایت نقش اساسی دارد. فقیهان و محققان در این با استناد به دیدگاه های رجال شناسان، روایات معتبر را از روایات بی اعتبار جدا می سازند. با این نگرش روایات تحریف را در ترازوی نقد و بررسی می نهیم، بحث سندی در این نوشتار به دو بخش تقسیم می پذیرد. بخش اول : بررسی وارزیابی راویان احادیث. بخش دوم : ارزیابی کتاب های مورد استناد محدث نوری در کتاب فصل الخطاب
بخش اول : عمده راویانی که از دیدگاه رجال شناسان ضعیف شمرده می شوند و به نقل روایات تحریف نما پرداخته اند، از این قرارند:
1- احمد بن محمد سیاری که ضعیف بودن وی در کتاب های رجال شناسی بازتابی گسترده دارد که تفصیل این سخن را به بخش دوم موکول می کنیم.
2- احمد بن مهران که ناقل چهار روایت از این روایات می باشد. هویت وی درکتاب های رجالی ناشناخته است که به عنوان مجهول از وی یاد می شود، گرچه ابن غضائری او را ضعیف دانسته است، وی بیش تر روایات را از محمد بن علی ابوسمیه (کذاب) که فردی ضعیف می باشد به نقل آورده.
3- زیاد بن منذر الهمدانی( ابوالجارود) که راوی سه روایت می باشد. شیخ طوسی دربارۀ وی می نویسد : ایشان فردی است زیدی مذهب، و مذهب «زیدیه جارودیه» منسوب به اوست. ابن غضائری وی را از جملۀ ضعیفان شمرده است.
4- سهل بن زیاد الادمی الرازی (ابوسعید) که راوی پنج روایت می باشد. ابن غضائری او را ضعیف و فاسدالمذهب دانسته است.

5- یونس بن ظبیان
 

این شخص از ناقلان 5 روایتی است که درفصل الخطاب با استناد وی نقل شده است.
نجاشی او را جدا ضعیف دانسته و همۀ کتاب های او را تخلیط می شمارد.
ابن غضائری او را غالی، کذاب و جاعل حدیث می داند.

6- علی بن ابی حمزه سالم البطائنی
 

این شخصیت از ناقلان 17 روایتی است. کشی می نویسد:علی بن ابی حمزه نخستین کسی که مذهب واقفیه را اظهار کرد. شیخ طوسی نیز می نویسد: وی واقفی مذهب است. مرحوم مامقانی از خلاصه الاقوال نقل کرده که ایشان دروغ گو،ملعون و واقفی مذهب است.

7- محمد بن سنان
 

این شخص از ناقلان 12 روایتی است. ابن غضائری می نویسد: وی ضعیف و اهل غلو است و نمی توان به او اعتماد کرد.
نجاشی می نویسد: او شخصی است جداً ضعیف و غیر قابل اعتماد، فضل بن شاذان می گوید: بر هیچ کس جایز نیست که از او روایت نقل کند.

8- معلی بن محمد
 

این شخص از ناقلان 13 روایتی است که دراسناد روایات تحریف در کتاب فصل الخطاب قرار گرفته است.
نـجاشـی می گـوید: وی از نظـر حدیـث و مـذهب مضـطرب و آشـفـته اسـت. ابـن غـضـائری
می گوید: وی از ضعفاء فراوان نقل کرده و بیشتر به روایات مرسله اعتماد می کند.(56)

پي‌نوشت‌ها:
 

28..حسين نوري، فصل الخطاب، ص97
29.عبدالله جوادي آملي، نزاهت قرآن از تحريف، ص169
30.حسين نوري، فصل الخطاب، ص112
31. جعفر انواري، انگارة تحريف قرآن، ص117
32..حسين نوري، فصل الخطاب، ص121
33. جعفر انواري، انگارة تحريف قرآن، ص119
34. حسين نوري، فصل الخطاب، ص126
35.جعفر انواري، انگارة تحريف قرآن، ص120
36.حسين نوري، فصل الخطاب، ص148
37. جعفر انواري، انگارة تحريف قرآن، ص120
38.فتح الله نجارزادگان، تحريف ناپذيري قرآن، ص117
39.فتح الله نجارزادگان، همان، ص122
40.حسين نوري، فصل اخطاب، ص160
41. جعفر انواري، انگارة تحريف قرآن، ص124
42. ابوالقاسم خويي، البيان في التفسير القرآن، ص313
43.جعفر انواري، انگارة تحريف قرآن، ص125
44. جعفر انواري، همان، ص126
45. حسين نوري، فصل الخطاب، ص187
46. محمد هادي معرفت، مصونيت قرآن از تحريف، ترجمة محمد شهرابي، ص157
47. گروه فرهنگ و معارف قرآن، پرسمان علوم قرآني، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، ص89
48.محمد هادي معرفت، همان، ص187
49.فتح الله نجارزادگان، تحريف ناپذيري قرآن، ص158
50.جعفر انواري، انگارة تحريف قرآن، ص129
51.حسين نوري، فصل الخطاب، ص211
52.جعفر انواري، همان، ص134
53. ابوالقاسم خويي، البيان في تفسير القرآن، ص316
54.حسين نوري، فصل اخطاب، ص227
55.جعفر انواري، انگارة تحريف قرآن، ص1582
56.سيد علي موسوي دارابي، اسطورة تحريف قرآن، انتشارات امامت، ص136
 

ادامه دارد…

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد