تدبر در سوره ي مبارکه ي انعام (1)
هر يک از سوره هاي قرآن کريم، به عنوان مصداق تام و رسمي سخن حکيمانه، داراي دو ويژگي اساسي است: نخست، انسجام سخن؛ دوم، هدايتي بودن سخن؛ در کتاب آموزش تدبر در سوره هاي قرآن کريم «3»، در ارائه تدبر هر سوره بخشي مستقل براي تبيين هر يک از اين دو ويژگي اساسي در نظر گرفته شده است، گفتني است سوره هاي مورد بحث در اين کتاب، غالباً چند فصلي هستند:
انسجام سخن در سوره هاي قرآن کريم
اقتضاي حکمت متکلم آن است که منسجم سخن بگويد و اجزاء کلام او از هم گسسته و در هم ريخته نباشد. عقل سليم چنين حکم مي کند که سخن منسجم از سخن پراکنده، با اجزاي بي ربط و درهم بهتر است؛ پس اگر چنين است، بايد اقرار کنيم که اولين و والاترين سخن منسجم، کلام خداي سبحان در قرآن کريم است. خلافِ اقرار به حکمت اعلاي خداي متعالي است، که انسجام را براي سخن خويش، کمال بدانيم و در عين حال، کلام حضرتش را از انسجام بي بهره تلقي کنيم، به ويژه آنکه ذات پاکش در قرآن نورانيش، هر گونه اختلاف و ناهماهنگي را از ساحت کلام خويش دور دانست و آن را لايق نطق پرحجاب بشر معرفي کرد، پس چرا بشري که به اقتضاي جهل و جهالت، از ناهماهنگي و پراکندگي در سخن گفتن مبرا نيست، سخن خداي منزه از هر نقص و عيب را، منزه از در هم ريختگي و ناهماهنگي نمي داند؟ علت اين پندار، تدبر نکردن در قرآن است، چه اينکه خدا فرمود: « أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفًا كَثِيرًا » *
انسجام در هر يک از سوره هاي قرآن کريم با توجه به چهار محور زير بررسي مي شود:
1. پيوستگي: منظور از پيوستگي، ارتباط ادبي، اسلوبي و محتوايي آيات سوره است. با بررسي پيوستگي آيات، سطحي از انسجام سوره، کشف؛ و به تبع آن، گسست هاي ادبي، اسلوبي و محتوايي نيز آشکار مي گردد؛ بدين ترتيب، سوره کلام بندي مي شود.
2. هم بستگي، مراد از هم بستگي، ارتباط و اشتراک ظاهري کلام هاي سوره است. با مطالعه هم بستگي کلام ها، سطحي ديگر از انسجام سوره، کشف؛ و به دنبال آن، مرزهاي فقدان هم بستگي نيز مشخص مي شود؛ بدين ترتيب، سوره فصل بندي مي شود.
3. تناسب: منظور از تناسب، نسبت ظواهر فصل هاي سوره با يکديگر است. با مطالعه تناسب آخرين سطح از انسجام سوره نيز کشف مي شود.
4. هماهنگي: هماهنگي، مفهومي در عرض مفاهيم سه گانه بالا نيست. توضيح: با بررسي پيوستگي، سير پيوسته آيات مرتبط يک کلام به دست مي آيد، اما قله واحد آنها، يا به ديگر بيان غرض واحدشان کشف نمي شود. کشف غرض واحد يک کلام، منوط به بررسي هماهنگي آيات آن است؛ هم چنين با مطالعه هم بستگي، سير کلام هاي هم بسته يک فصل مشخص مي شود، اما غرض واحد فصل به دست نمي آيد. کشف غرض واحد يک فصل، مستلزم بررسي هماهنگي کلام هاي آن است؛ بر همين منوال، با مطالعه تناسب، سير متناسب فصل هاي يک سوره کشف مي شود، اما غرض واحد سوره به دست نمي آيد. نيل به غرض واحد سوره، نيازمند بررسي هماهنگي فصل هاي آن است؛ بنابراين منظور از هماهنگي، هم هدفي يا هم غرضي است که در سطح آيات يک کلام، متدبر را به غرض واحد کلام؛ در سطح کلام هاي يک فصل، متدبر را به غرض واحد فصل؛ و در سطح فصل هاي يک سوره، او را به غرض واحد سوره مي رساند. اگر هر کلام، فصل يا سوره چند فصلي را به يک مثلث تشبيه کنيم، پيوستگي آيات، هم بستگي کلام ها يا تناسب فصل ها، به منزله قاعده اين مثلث؛ و هماهنگي آيات، کلام ها يا فصلها، به منزله قله اين مثلث است.
تذکر مهم:
کشف هماهنگي و نيل به غرض واحد سوره هاي چند فصلي از عهده تدبر خارج است، زيرا رسيدن به غرض واحد در چنين سوره هايي مستلزم استفاده از دلالت هاي التزامي غير بين است و آن هم نيازمند تسلط بيشتر بر معارف و قواعد عقلي بوده و فعاليتي عمومي نيست. لزوم بهره گيري از دلالت هاي التزامي در اين سطح ناشي از فاصله غرض واحد سوره هاي چند فصلي با ظاهر آيات سوره است. توضيح آنکه، غرض کلام به طور مستقيم، مبتني بر ظواهر آيات است و با دلالتهاي تطابقي به دست مي آيد؛ غرض فصل، تنها با يک واسطه ( يعني غرض کلام ها ) مبتني بر ظواهر الفاظ است و اين واسطه با توجه به اشتراکات ظاهري کلام ها قابل جبران است، بنابراين غرض فصل با استفاده از دلالتهاي تطابقي، يا التزامي بين قابل استفاده است؛ اما غرض سوره ي چند فصلي با دو واسطه ( يعني غرض کلام ها و غرض فصل ها ) مبتني بر ظواهر الفاظ است و به همين دليل، رسيدن به آن، غالباً نيازمند استفاده از دلالت هاي التزامي غير بين نيز هست و اين از عهده عموم خارج است و تخصص خاص خود را مي طلبد، از اين رو به سطحي بالاتر، مانند تفسير تدبري واگذار شده است و در آموزش تدبر « 3 » و « 4 »، تنها به بيان سير هدايتي در سوره هاي چچند فصلي بسنده مي شود.
1- انسجام سخن در سوره مبارکه انعام
سوره مبارکه انعام، داراي پنج فصل است. فصل نخست، آيات 1 تا 32؛ فصل دوم، آيات 33 تا 67؛ فصل سوم، آيات 68 تا 90؛ فصل چهارم، آيات 91 تا 135؛ و فصل پنجم، آيات 136 تا 165 است. در ادامه، انسجام سخن در هريک از اين فصول و بين آنها تبيين خواهد شد. إن شاءالله تعالي.
1-1- فصل 1. آيات 1 تا 32
نخستين فصل از سوره مبارکه انعام داراي چهار کلام است. کلام نخست، آيات 1 تا 3؛ کلام دوم، آيات 4 تا 11؛ کلام سوم، آيات 12 تا 20؛ و کلام چهارم، آيات 21 تا 32.
1-1-1- کلام 1. آيات 1 تا 3
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يعْدِلُونَ«1» هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ طِينٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلًا وَأَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ«2» وَهُوَ اللَّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَفِي الْأَرْضِ يعْلَمُ سِرَّكُمْ وَجَهْرَكُمْ وَيعْلَمُ مَا تَكْسِبُونَ«3»
پيوستگي آيات کلام 1:
اتصال سياقي اين آيات روشن است.
غرض کلام 1:
محتواي اين آيات در سه فراز بيان شده است: فراز نخست، آيه 1 است که با اثبات حمد براي خداي متعالي آغاز شده (: الحمد لله) و اين حمد، با توصيف خداي سبحان به خلق آسمانها و زمين و جعل تاريکيها و نور، تعليل شده است (: الذي خلق السموات …). آنگاه در نقطه مقابل از شريک قائل شدن کافران براي پروردگارشان خبر داده است (: ثم الذين کفروا …). اين تقابل، گوياي قبح شرک کافران است، زيرا اوصاف مذکور براي پروردگار بلند مرتبه، مقتضي حمد خالصانه اوست، نه شريک قائل شدن براي ذات منزه از شريک او؛ فراز دوم، آيه 2 است که خطاب به کافران فرموده است: خدا کسي است که خلقتان از گل به دست او و اجلتان در نزد اوست (: هو الذي خلقکم …). آنگاه در نقطه مقابل از ترديد دروني آنان در توحيد ربوبي خبر داده است (: ثم أنتم …). (1) اين تقابل نيز مبين زشتي ترديد کافران در توحيد ربوبي است، زيرا اوصاف بيان شده، جايي براي ترديد باقي نمي گذارد؛ فراز سوم، آيه 3 است که باز هم خطاب به کافران، با تأکيد بر الوهيت خداي متعالي در آسمانها و زمين (: هو الله …)، از علم او به نهان و آشکار ايشان و آگاهيش از اعمالشان سخن گفته است (: يعلم سرکم …). اين فراز، در عين تأکيد بر الوهيت، متضمن تهديد کافران مذکور در آيات قبل است. يعني همانان که به رغم اوصاف مقتضي حمد خدا، براي او شريک قائلند و به رغم اوصاف مقتضي يقين به توحيد ربوبي، در آن ترديد دارند.
گفتني است، اوصافي که در اين آيات براي خدا بيان شده، مورد قبول مشرکان نيز بوده است، اما آنان بدون توجه به اينکه اين اوصاف، مقتضي حمد مخلصانه خدا و يقين به توحيد در ربوبيت است، براي او شريک قائل شدند و در توحيد ربوبي ترديد کردند، اما اين عقايد زشت و اعمال متناسب با آن از خدا مخفي نيست، بنابراين عذاب خدا را در پي خواهد داشت.
بر اين اساس، کلام حاضر، مبين قبح شرک کافران و ترديد آنها در توحيد ربوبي از طريق بيان متقابل اوصاف خدا و شرک و ترديد کافران؛ و متضمن تهديد ايشان از طريق بيان علم باري تعالي به نهان و آشکار و اعمال آنان است. عنوان متناسب با اين کلام عبارت است از:
« بيان قبح شرک کافران و ترديدشان در توحيد ربوبي؛ همراه با تهديد ضمني آنها »
2-1-1- کلام 2. آيات 4 تا 11
گسست کلام 2 از کلام 1:
آيه 4 ادامه هيچ يک از ارکان سياق قبل، يعني اوصاف خدا و شرک و ترديد کافران در توحيد ربوبي نيست، بلکه آغاز سياق کفر به قرآن و نبوت است.
وَمَا تَأْتِيهِمْ مِنْ آيةٍ مِنْ آياتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ«4» فَقَدْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ فَسَوْفَ يأْتِيهِمْ أَنْبَاءُ مَا كَانُوا بِهِ يسْتَهْزِئُونَ«5» أَلَمْ يرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ مَا لَمْ نُمَكِّنْ لَكُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاءَ عَلَيهِمْ مِدْرَارًا وَجَعَلْنَا الْأَنْهَارَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَأَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِينَ«6» وَلَوْ نَزَّلْنَا عَلَيكَ كِتَابًا فِي قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَيدِيهِمْ لَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ«7» وَقَالُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيهِ مَلَكٌ وَلَوْ أَنْزَلْنَا مَلَكًا لَقُضِي الْأَمْرُ ثُمَّ لَا ينْظَرُونَ«8» وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لَجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَيهِمْ مَا يلْبِسُونَ«9» وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ مَا كَانُوا بِهِ يسْتَهْزِئُونَ«10» قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ « 11»
پيوستگي آيات کلام 2:
آيات اين کلام داراي سه مطلب است: مطلب نخست، آيات 4 تا 6 و درباره سيره کافران در اعراض از آيات الهي و تنبيه و تهديد متناسب با آن است؛ مطلب دوم، آيات 7 تا 9 و درباره بهانه هاي کافران در اعراض از قرآن کريم و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و پاسخ آن است؛ و مطلب سوم، آيات 10 و 11 و درباره تثبيت قلب پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و تهديد کافران به قرآن و ايشان است. اتصال آيات درون مطالب و ارتباط سياقي مطالب روشن است.
غرض کلام 2:
معاني منسجم مطالب اين کلام بدين شرح است:
معني منسجم مطلب نخست: محتواي اين مطلب در دو فراز بيان شده است: فراز نخست، آيه 4 است و از سيره مشرکان در اعراض از آيات پروردگارشان خبر داده است (: و ما تأتيهم …)؛ و فراز دوم آيات 5 و 6 است که تکذيب قرآن از سوي مشرکان را، مصداق تکذيب حق دانسته (2) (: فقد کذبوا بالحق) و در پي آن به تهديد ايشان به خاطر استهزاء آيات الهي پرداخته است (: فسوف يأتيهم …). بنابراين عنوان متناسب با معني منسجم اين مطلب عبارت است از: «بيان سيره مشرکان در اعراض از آيات الهي و تهديد آنان به خاطر تکذيب قرآن»
معني منسجم مطلب دوم: محتواي اين مطلب نيز در دو فراز بيان شده است: فراز اول، آيه 7 است که پاسخ يکي از بهانه هاي مشرکان در اعراض از ايمان به قرآن است. آنان مي گفتند که اگر قرآن کريم در کاغذ قابل لمسي از آسمان فرود مي آمد، به آن ايمان مي آورديم. (3) خداي متعالي پاسخ مي دهد که حتي اگر چنين مي کرديم، کافران آن را سحر آشکار قلمداد مي کردند و در نتيجه باز هم به آن ايمان نمي آوردند (: و لو نزلنا عليک …)؛ فراز دوم، آيات 8 و 9 است که پاسخ يکي ديگر از بهانه هاي مشرکان در اعراض از ايمان به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است. آنان مي گفتند که اگر فرشته اي بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل مي شد و ما آن را مي ديديم (4)، به او ايمان مي آورديم (: و قالوا لولا أنزل عليه ملک). خداي سبحان پاسخ مي دهد که اولاً، اگر چنين مي کرديم، کار از کار مي گذشت و ديگر فرصتي به آنان داده نمي شد (و لو أنزلنا ملکا …) و ثانياً، اگر او را فرشته قرار مي داديم، هر آينه در قالب مردي بود و در نتيجه امر بر آنان مشتبه شده و باز هم سبب ايمان ايشان نمي شد (: و لو جعلناه ملکا …). بنابراين عنوان متناسب با معني منسجم اين مطلب عبارت است: «پاسخ خداي متعالي به بهانه هاي بي جاي مشرکان براي اعراض از ايمان به قرآن و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)».
معني منسجم مطلب سوم: محتواي اين مطلب نيز در دو فراز بيان شده است: فراز نخست، آيه 10 است که تهديد مکذبان و دلداري پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بر استهزاء قومش از طريق بيان حتميت عذاب استهزاءکنندگان رسولان است (و لقد استهزئ برسل …)؛ و فراز دوم، آيه 11 است که تهديد مکذبان قرآن و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با توصيه ايشان به مطالعه عاقبت مکذبان امم پيشين است (: قل سيروا في الأرض ثم …). بنابراين عنوان متناسب با معني منسجم اين مطلب عبارت است از: «تهديد مکذبان قرآن و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و تثبيت قلب شريف ايشان بر استهزاء قومش»
بدين ترتيب مسئله محوري اين کلام، تکذيب قرآن و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از سوي مشرکان است. مطلب اول، از تکذيب قرآن سخن گفته و تهديد متناسب با آن را ارائه داده است. مطلب دوم، بهانه هاي مشرکان براي تکذيب قرآن و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و پاسخ متناسب با آن را بيان فرموده و مطلب سوم نيز با محتواي انذاري خود، در پي سلب آسودگي خاطر مکذبان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نسبت به ايمني از عذاب و تثبيت قلب شريف پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نسبت به استهزاء قومش برآمده است. بنابراين عنوان متناسب با غرض اين کلام عبارت است از:
« پاسخ منذرانه به بهانه هاي مشرکان براي اعراض از قرآن (آيات الهي) و رسول (صلي الله عليه و آله و سلم)؛ و تثبيت قلب پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بر استهزاء آنان »
3-1-1- کلام 3. آيات 12 تا 20
گسست کلام 3 از کلام 2:
آيه 12 سرآغاز سياقي جديد درباره توحيد است و هيچ يک از ارکان سياق مربوط به تکذيب قرآن را ادامه نداده است.
ممکن است شباهت اسلوبي آيه 12 و 11 (: قل) باعث ايجاد تصور ادامه يافتن سياق در آيه 12 شود، اما توجه به حاکميت ادامه يافتن سير مفهومي بر شباهت اسلوبي در امر تشخيص سياق، اين تصور قابل تصديق نيست.
قُلْ لِمَنْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلْ لِلَّهِ كَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَيجْمَعَنَّكُمْ إِلَى يوْمِ الْقِيامَةِ لَا رَيبَ فِيهِ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لَا يؤْمِنُونَ«12» وَلَهُ مَا سَكَنَ فِي اللَّيلِ وَالنَّهَارِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ«13» قُلْ أَغَيرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ يطْعِمُ وَلَا يطْعَمُ قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ«14» قُلْ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيتُ رَبِّي عَذَابَ يوْمٍ عَظِيمٍ«15» مَنْ يصْرَفْ عَنْهُ يوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَذَلِكَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ«16» وَإِنْ يمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَإِنْ يمْسَسْكَ بِخَيرٍ فَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ«17» وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ«18» قُلْ أَي شَيءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَينِي وَبَينَكُمْ وَأُوحِي إِلَي هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُلْ لَا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ«19» الَّذِينَ آتَينَاهُمُ الْكِتَابَ يعْرِفُونَهُ كَمَا يعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لَا يؤْمِنُونَ«20»
پيوستگي آيات کلام 3:
اين کلام داراي سه مطلب است که هريک با «قل» آغاز شده و بر لزوم پذيرش توحيد و پرهيز از شرک دلالت کرده است: مطلب نخست، آيات 12 و 13؛ مطلب دوم، آيات 14 تا 18؛ و مطلب سوم، آيات 19 و 20.
غرض کلام 3:
معاني منسجم مطالب اين کلام، بدين شرح است:
معني منسجم مطلب نخست: چنانکه مشخص است، آيات اين مطلب با بيان مالکيت مطلقه خداي متعالي آغاز شده (: قل لمن ما في السّماوات و الأرض قل لله) و پايان يافته است (: وَلَهُ مَا سَكَنَ فِي اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ)؛ در بين اين آغاز و پايان، با گزاره هايي درباره معاد مواجه هستيم (: كَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لاَ رَيْبَ فِيهِ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ)؛ بهتر است، پيش از بيان رابطه صدر و ذيلِ مربوط به مالکيت خدا با متنِ مربوط به معاد، معني گزاره هاي مربوط به معاد تشريح شود:
2. مقدمه دوم: حتماً همه شما را در روز حتمي الوقوع قيامت جمع خواهد فرمود (: ليجمعنکم …)
3. نتيجه غير مذکور: آنان که خويشتن را دچار خسارت مي کنند، پس ايشان ايمان نمي آورند. يعني غيرمؤمنان، از شمول رحمت فراگير خدا در قيامت محروم و در نتيجه دچار خسارتند (: الّذين خسروا …)
اينک که معني گزاره هاي مربوط به معاد روشن شد، بايد به تبيين رابطه مقوله مالکيت و مقوله معاد در اين مطلب پرداخت:
1. تأکيد بر مالکيت خدا، مفيد افزايش باور به وقوع روز قيامت است.
2. بيان وقوع حتمي روز قيامت به صورت آميخته با انذار، مفيد ترغيب به پذيرش لازمه حتمي مالکيت مطلقه، يعني توحيد ربوبي است.
بدين ترتيب رابطه اين دو مقوله، دوسويه است؛ حال بايد ديد جهت اين مطلب، تأکيد بر مالکيت مطلقه خداي سبحان است و يا اثبات معاد؟ گزينه نخست، به ظاهر نزديکتر است، زيرا:
1. صدر و ذيل اين مطلب را فرا گرفته است.
2. با ادامه سياق هماهنگ تر است.
3. با سابقه سوره يعني کلام نخست، هماهنگتر است.
4. محتواي مربوط به معاد در اين مطلب، بيشتر متضمن انذار است و اين با آلي بودن آن هم خواني بيشتري دارد، نه با اصالي بودنش؛
بر اين اساس، گزاره هاي مربوط به معاد در اين مطلب، در جايگاه تأمين پشتوانه انذار است و در نتيجه عنوان مناسب براي معني منسجم اين مطلب عبارت است از: «تأکيد همراه با انذار بر مالکيت مطلقه خداي سبحان»
معني منسجم مطلب دوم: در مطلب قبل ديديم که دو بار واژه «قل» ذکر شد. يک بار براي امر به پرسش (: قل لمن …) و بار ديگر براي امر به پاسخ (: قل لله)؛ در اين مطلب و مطلب بعدي نيز همين اسلوب رعايت شده است. با اين تفاوت که در اين مطلب، اين واژه يک بار براي امر به پرسش (: قل أغير الله …) و دو بار براي امر به پاسخ (: قل إني أمرت … قل إني أخاف …) به کار رفته است. بنابراين محتواي اين مطلب داراي چهار فراز است که سه فراز نخست آن با « قل » آغاز شده و فراز چهارم آن، خطابي به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) براي ايجاد دلگرمي نسبت به دو « قل » قبل است: فراز نخست، طرح استفهام انکاري همراه با تعجب از اتخاذ غير خدا به عنوان ولي است (: قل أغير الله أتخذ وليا) و ذکر دو وصف خداي متعالي، پشتوانه اين تعجب و انکار است. يکي، فاطر آسمانها و زمين بودن (: فاطر السّماوات و الأرض) و ديگري، اطعام کردن و اطعام نشدن (: َهُوَ يُطْعِمُ وَلاَ يُطْعَمُ)؛ وقتي در اين دو وصف نشان مي دهد که اولين آنها، مقدم بر مالکيت مذکور در مطلب قبل و دومين آنها مؤخر از آن است، زيرا فاطر بودن، به معني خالقيت است و اطعام کردن، مصداق ربوبيت است و مالکيت، مفهومي بين اين دو مفهوم است: خدا خالق است. پس مالک است. پس رب است. اينک که اين اوصاف در يک سياق ذکر شده است، بهتر مي توان وجه تعجب و انکار ملازم با پرسش صدر اين فراز را دريافت. آيا غير خدا را به عنوان ولي اتخاذ کنم، در حالي که او خالق، مالک (و در نتيجه صاحب روز جزا) و رب است؟؛ فراز دوم، نخستين پاسخ به استفهام انکاري مذکور در فراز قبل است: بگو (نه فقط اوصاف مالکيت، فاطريت و رازقيت مقتضي ايمان من به ولايت خدا و دوري من از ولايت غير خداست بلکه افزون بر آن) من مأمورم که نخستين مسلمان باشم و هرگز از مشرکان نباشم (: قل إني أمرت …)؛ و سومين فراز، دومين پاسخ به استفهام انکاري مذکور است: بگو (نه تنها فرمان داده شده ام که از مسلمانان باشم و از مشرکان نباشم که) اگر از فراز پروردگارم به اسلام آوردن سرپيچي کنم، از عذاب روزي بزرگ مي ترسم. عذابي که از هر کس باز داشته شود، او مورد رحمت پروردگار است (5) و اين رستگاري آشکار است (: قُلْ إِنِّيَ أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ …)؛ و فراز چهارم، دلگرم کردن پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) براي بيان دو « قل » قبل است، زيرا بيان محتواي آنها خطاب به مشرکان، مي توانست همراه با نگراني نسبت به آسيب خوردن از ايشان باشد: اي پيامبر اين سخنان را بگو، زيرا اگر خدا ضرري را براي تو اراده کند، کسي جز خودش توان برطرف کردن آن را ندارد و اگر او خيري را براي تو اراده کند، پس او بر هر چيز تواناست ( يعني کسي نمي تواند مانع رسيدن آن به تو شود ) و اينها از اين روست که او بر بندگانش مسلّط است و او حکيم خبير است (: و إن يمسسک الله بضر …)؛ بنابراين فراز نخست، القاء بياني برهاني به رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) براي لزوم دوري از اتخاذ غير خدا به عنوان ولي و سرپرست است و فراز دوم، بيان فرمان داشتن آن حضرت به اسلام و بازداري شديد از شرک، در ادامه فراز قبل است و فراز سوم، در مقام بيان لزوم خوف نسبت به سرپيچي از فرمان مذکور در فراز قبل است و فراز چهارم، دلگرم کردن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) براي پافشاري بر توحيد و ناسازگاري با شرک است. در نتيجه عنوان متناسب با معني منسجم اين مطلب عبارت است از: « پافشاري برهاني و همراه با انذار رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بر نفي پذيرش ولايت غير خدا و اصرار بر اسلام توحيدي »
معني منسجم مطلب سوم: محتواي اين مطلب در سه فراز بيان شده که اولين آنها با « قل » در مقام طرح پرسش و دومين آنها با « قل » در جايگاه بيان پاسخ آغاز شده است و سومين آنها تکمله مطلب و درباره معرفت اهل کتاب نسبت به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است: در فراز نخست، پرسيده مي شود که چه چيز براي شهادت دادن بزرگتر است؟ (: قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادةً)؛ در فراز دوم پاسخ داده مي شود که خدا بين من و شما شاهد است (: قُلِ اللّهِ شَهِيدٌ بِيْنِي وَبَيْنَكُمْ) يعني خدا خود شاهد صدق دعوت توحيدي من است و نشانه شهادت خدا اين است که اين قرآن به من وحي شده است تا شما و هرکس را که قرآن به او مي رسد، انذار کنم (: وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغ). در همين فراز که سخن از شهادت خدا بر صدق دعوت توحيدي آميخته با انذار پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است، دعوت آن حضرت در قالب اظهار تعجب از شهادت مشرکان بر شرک و اعلان عدم شهادت خويش بر شرک و اقرارش به توحيد و برائتش از شرک، مطرح مي شود (: أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُل لاَّ أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ) بدين ترتيب اين فراز، گوياي شهادت خدا بر صدق دعوت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به توحيد به همراه سرفصل دعوت توحيدي آن حضرت و تبيين فقدان پشتوانه صدق مشرکان در ادعاي شرک است؛ سومين فراز اين مطلب داراي دو تکمله نسبت به گذشته است: نخست اينکه، اهل کتاب، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را مانند فرزندانشان مي شناسند (: الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ) اين سخن در سياقي که روي سخنش با اهل کتاب نيست، جايگاهي جز ذکر شاهد صدق براي مشرکان ندارد. يعني اي مشرکاني که از شهادت خدا نسبت به حقانيت دعوت توحيدي رسولش (صلي الله عليه و آله و سلم) غافل و بي بهره ايد، شاهد ديگر در صدق دعواي توحيدي او آن است که اهل کتب آسماني پيشين، او را مانند فرزندانشان مي شناسند. تکمله دوم، آن است که خاسران ايمان نمي آورند (: الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ) يعني آنان که خود را دچار خسارت و هلاکت کردند، به صدق دعوت توحيدي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) ايمان نمي آورند. آنان از رحمت فراگير خدا در قيامت بي نصيبند. (6) بنابراين فراز اول اين مطلب، بستر فراز دوم؛ و فراز سوم آن، تکمله فراز دوم است. در نتيجه عنوان متناسب با معني منسجم اين مطلب عبارت است از: «شهادت خدا بر صدق دعوت توحيدي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم)، همراه با تأکيد بر سرفصل اين دعوت توحيدي»
اينک که معاني منسجم مطالب اين کلام روشن شد، مي توان غرض کلام را تشخيص داد: نخستين مطلب، از زبان رسول حق (صلي الله عليه و آله و سلم) بر مالکيت مطلقه خداي سبحان تأکيد کرد و همين محتوا را در خدمت انذار آغازين سياق قرار داد. مطلب دوم نيز از زبان مبارک ايشان پذيرش ولايت غير خدا را زير سؤال برد و با اين مقدمه لزوم اطاعت از فرمان به اسلام و نهي از شرک را مطرح کرد و در راستاي آن به انذار پرداخت. در نهايت مطلب سوم، از شهادت خداي متعالي بر صدق زبان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در دعوت به توحيد و نهي از شرک خبر داد و به ما فهماند که آنچه رسولش (صلي الله عليه و آله و سلم) در اين راستا بر زبان جاري مي کند، قرآني است که به او وحي شده است تا شما را در جهت نفي شرک و اثبات توحيد به وسيله آن انذار کند. روشن است که مطلب اول نسبت به مطلب دوم، جنبه مقدمي دارد و اين در جاي خود تبيين شد. مطلب سوم نيز پشتيباني از حقانيت محتواي مذکور در مطلب دوم است، افزون بر اينکه تأکيد آن هم هست. در نتيجه غرض اين کلام، با محوريت مطلب دوم ( و لحاظ مطالب اول و سوم ) قابل استفاده است که آن هم چيزي جز پافشاري برهاني بر توحيد و نفي شرک نيست. از سوي ديگر جمله «الّذين خسروا أنفسهم فهم لا يؤمنون» در صدر و ذيل اين سياق تکرار شده و بر خسارت بار بودن عدم پذيرش اين حقيقت تأکيد کرده است. مسئله ديگري که بايد در تشخيص غرض اين کلام مورد توجه قرار گيرد، آن است که اين بيانات که با « قل » آغاز شده در پاسخ به يک جريان بيروني بوده و اين جريان، فشار بر رسول حق (صلي الله عليه و آله و سلم) براي دست برداشتن از توحيد و تسليم در برابر شرک و مشرکان و پذيرش ولايت آنان و خدايان ايشان است. شواهد اين ادعا، عباراتي مانند «أغير الله أتخذ وليا»، «إِنِّيَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكَينَ»، «إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ» و از اين قبيل است. بنابراين عنوان متناسب با غرض اين کلام عبارت است از:
«القائات الهي به رسولش براي پافشاري برهاني بر نفي ولايت غير خدا و دعوت منذرانه توحيدي به وسيله قرآن و پرهيز از انفعال در برابر شرک و مشرکان»
4-1-1- کلام چهارم. آيات 21 تا 32
گسست کلام 4 از کلام 3:
آيه 21 سرآغاز سياقي جديد درباره افتراء به خدا و تکذيب آيات اوست و سياق امر به اسلام و نهي از شرک در آيه 20 پايان يافته است.
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ إِنَّهُ لَا يفْلِحُ الظَّالِمُونَ«21» وَيوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا أَينَ شُرَكَاؤُكُمُ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ«22» ثُمَّ لَمْ تَكُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا وَاللَّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ«23» انْظُرْ كَيفَ كَذَبُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يفْتَرُونَ«24» وَمِنْهُمْ مَنْ يسْتَمِعُ إِلَيكَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِنْ يرَوْا كُلَّ آيةٍ لَا يؤْمِنُوا بِهَا حَتَّى إِذَا جَاءُوكَ يجَادِلُونَكَ يقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ«25» وَهُمْ ينْهَوْنَ عَنْهُ وَينْأَوْنَ عَنْهُ وَإِنْ يهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يشْعُرُونَ«26» وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا يا لَيتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُكَذِّبَ بِآياتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ«27» بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا كَانُوا يخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ«28» وَقَالُوا إِنْ هِي إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ«29» وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى رَبِّهِمْ قَالَ أَلَيسَ هَذَا بِالْحَقِّ قَالُوا بَلَى وَرَبِّنَا قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ«30» قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُوا يا حَسْرَتَنَا عَلَى مَا فَرَّطْنَا فِيهَا وَهُمْ يحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَى ظُهُورِهِمْ أَلَا سَاءَ مَا يزِرُونَ«31» وَمَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيرٌ لِلَّذِينَ يتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ«32»
پيوستگي آيات کلام 4:
آيات اين کلام داراي چهار مطلب است: مطلب نخست، آيه 21 است که افتراء زنندگان دروغ بر خدا و مکذبان آيات او را ظالمترين انسانها دانسته است؛ مطلب دوم، آيات 22 تا 24 است که درباره سوء عاقبت افتراء زنندگان بر خدا سخن گفته است؛ مطلب سوم، آيات 25 تا 28 و بياني درباره مکذبان آيات الهي است؛ و مطلب چهارم، آيات 29 تا 32 است که بيان ريشه افتراء و تکذيب مذکور در مطالب قبل است. اتصال آيات درون مطالب مشخص است. در ادامه ارتباط سياقي مطالب کلام تبيين مي شود: مطلب دوم و سوم با توجه به ذيلشان، تفصيل دو شق مذکور در مطلب اول است. توضيح: در مطلب نخست مي خوانيم: «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ»، در انتهاي مطلب دوم، مي خوانيم: «انظُرْ كَيْفَ كَذَبُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ»، در انتهاي مطلب سوم نيز مي خوانيم: «يَا لَيْتَنَا نُرَدُّ وَلاَ نُكَذِّبَ بِآيَاتِ رَبِّنَا»؛ ضمير فاعلي « قالوا » در مطلب چهارم به ظالمان در مطلب نخست بر مي گردد، افزون بر اينکه اسلوب « وَلَوْ تَرَىَ إِذْ وُقِفُواْ » در اين مطلب، تکرار شده است. به علاوه، دو مطلب قبل از عاقبت ظالمان مذکور در قيامت سخن گفت و اين مطلب از اعتقاد دنيوي آنان درباره قيامت و ثمره اخروي آن سخن مي گويد.
غرض کلام 4:
معاني منسجم مطالب اين کلام بدين شرح است:
معني منسجم مطلب نخست: اين مطلب تنها يک آيه درباره افتراء بر خدا و تکذيب آيات است (: وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى) و عنوان مناسب براي معني منسجم آن عبارت است از: «افتراء زنندگان دروغ بر خداي سبحان و مکذبان آيات الهي، ظالمترين افرادند که هرگز رستگار نمي شوند»
معني منسجم مطلب دوم: خداي متعالي در اين مطلب، پس از ذکر مقدمه حشر همه ظالمان (: وَيَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا)، از اظهار پوچي شرکاء پنداري مشرکان و ناچاري آنان در رد مشرک بودن خويش در قيامت خبر داده است (: ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُواْ أَيْنَ شُرَكَآؤُكُمُ …)؛ سپس پيامبر خود (صلي الله عليه و آله و سلم) را به نظاره عاقبت کذب آنان عليه خودشان و بي ثمري افترائشان دعوت کرده است (: انظُرْ كَيْفَ كَذَبُواْ …). از اين آيات دانسته مي شود که مقصود از افتراء دروغ بر خداي سبحان در مطلب نخست، شريک قائل شدن براي اوست. بنابراين مطلب نخست از عدم رستگاري افتراء زنندگان دروغ بر خدا خبر داد و اين مطلب ايشان را معرفي کرده و عدم رستگاريشان را تشريح کرد. در نتيجه عنوان متناسب براي معني منسجم اين مطلب عبارت است از: «مشرکان، مفتريان دروغ بر خداي سبحانند که هيچ بهره اي از شرکاء پنداري خود در قيامت نخواهند داشت.»
معني منسجم مطلب سوم: آيات اين مطلب در دو فراز بيان شده است: فراز نخست، آيات 25 و 26 است: اين آيات از کساني سخن مي گويد که به رغم استماع قرآن از زبان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، به کيفر لجاجتشان در گمراهي، خداي متعالي امکان فهم را از آنان سلب کرده است و در گوش آنان نسبت به آيات وحي، سنگيني هست و هر آيه اي را هم که ببينند ايمان نمي آورند (: وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَجَعَلْنَا …)؛ سپس خبر داده است که ايشان جز به قصد مجادله به نزد تو نمي آيند و در مقام مجادله، قرآن را افسانه هاي پيشينيان مي خوانند (: حَتَّى إِذَا جَآؤُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ …) ايشان خود و مردم را از قرآن باز مي دارند، اما نمي فهمند که اين کار، نتيجه اي جز هلاکت خودشان نخواهد داشت (: وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ …)؛ فراز دوم، آيات 27 و 28 است که صحنه عذاب اخروي مکذبان مذکور را به تصوير کشيده و از پشيماني دير هنگام آنان خبر داده است (: و لوي تري إذ وقفوا عي النار …)؛ از اين آيات دانسته مي شود که مقصود از تکذيب آيات الهي در مطلب نخست، تکذيب قرآن مسموع از زبان رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) است. بنابراين مطلب نخست از عدم رستگاري مکذبان آيات الهي خبر داد و اين مطلب، مصداق مورد نظر از تکذيب آيات را مشخص کرده و عدم رستگاريشان را تبيين کرد. در نتيجه عنوان متناسب براي معني منسجم اين مطلب عبارت است از: «متهم کنندگان قرآن، مکذبان آيات خداي متعاليند که با مشاهده عذاب اخروي پشيمان خواهند شد، اما بي ثمر»
معني منسجم مطلب چهارم: پس از آنکه مطالب قبلي از دو حيثيت شرک و تکذيب در قوم منکر اسلام و عاقبت سوء آن خبر داد، اين مطلب در نخستين فراز (آيات 29 تا 31) از عدم اعتقاد به معاد، به عنوان پشتوانه آنان در شرک و تکذيب خبر مي دهد (: وَقَالُواْ إِنْ هِيَ إِلاَّ حَيَاتُنَا الدُّنْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ) سپس با ترسيم صحنه برپايي قيامت، از شهادت آنان بر حقانيت بعث و معاد با مشاهده عذاب سخن مي گويد (: و لو تري إذ وقفوا …) و بر خسارت ايشان در آن روز تأکيد مي ورزد (قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِلِقَاء اللّهِ …)؛ و در دومين فراز (آيه 32) همگان را به تعقل در اين حقيقت دعوت مي کند که ماهيت دنيا جز لعب و لهو نيست و آخرت براي اهل تقوا بهتر است (و ما الحيوة الدنيا …) اين بيان، بدين خاطر است که تکذيب قيامت خود ريشه در حب دنيا دارد. نخستين فراز اين مطلب را مي توان انذار مکذبان قيامت دانست و دومين فراز را مي توان نصيحت ايشان قلمداد کرد. بنابراين عنوان متناسب با اين مطلب عبارت است از: «انذار مکذبان قيامت و نصيحت ايشان با معرفي دنيا و مقايسه آن با آخرت»
مطلب نخست، از دو حيثيت ظالمانه افتراء دروغ بر خدا و تکذيب آيات الهي و عدم رستگاري اهل آن خبر داد. مطلب دوم، نشان داد که مراد از افتراء، دروغ بر خدا، شرک است و عدم رستگاري مشرکان را تشريح کرد و مطلب سوم، فهماند که مصداق تکذيب آيات الهي، تکذيب قرآن است و عدم رستگاري مکذبان را ترسيم کرد. براساس مطلب چهارم، جرأت مشرکان بر افتراء دروغ ( شرک ) و تکذيب آيات ( تکذيب قرآن ) ناشي از عدم اعتقاد آنان به معاد و لقاء الله است، بنابراين در راستاي تکميل مطالب قبل، بر بطلان اين اعتقاد تأکيد کرده و آنان را انذار کرد و نصيحت داد. از نحوه آغاز اين سياق مشخص مي شود که مطلب چهارم در عرض مطلب دوم و سوم نيست و در عين حال مطلب اصلي هم نيست. مطلب دوم و سوم هم تفصيل مطلب نخست هستند. در نتيجه مطلب اول جهت اين کلام را به صورت اجمالي مشخص مي کند، مطالب دوم و سوم، تفصيل اجمال مطلب نخست است و مطلب چهارم تکمله مطالب دوم و سوم است. يعني هم نفي پشتوانه مشرکان در شرک و تکذيب است و هم اثبات پشتوانه انذار آنان به خاطر شرک و تکذيب؛ بدين ترتيب عنوان متناسب با غرض اين کلام عبارت است از:
« مفتريان دروغ بر خدا (مشرکان) و مکذبان آيات الهي (قرآن)، ظالمترين افرادند که هرگز رستگار نمي شوند »
5-1-1- هم بستگي ظاهري کلامهاي فصل 1
هم بستگي کلام دوم با کلام نخست: مرجع ضماير جمع مذکر غايب (: هم، و) در کلام دوم، «الّذين کفروا» در کلام نخست است؛ افزون بر اينکه افراد مورد بحث در هر دو کلام، «الذين کفروا» هستند و اين عبارت در آيه 1 و آيه 7 به کار رفته است. بدين ترتيب کلام دوم، اعراض از آيات الهي و تکذيب قرآن کريم را وصف کافران معرفي شده در کلام نخست (: ثم الذين کفروا بربهم يعدلون) دانسته است.
هم بستگي کلام سوم با کلامهاي قبل: آخرين آيه کلام دوم با «قل» آغاز شده و ناظر به گفتار کافران در آيات 7 و 8 همين کلام است (: قال الّذين کفروا … قالوا …) تمام مطالب کلام سوم نيز همان اسلوب را ادامه داده و با «قل» آغاز شده است. در نتيجه اين آيات هم ناظر به قول کافران در آيات 7 و 8 است.
هم بستگي کلام چهارم با کلامهاي قبل: نخستين آيه کلام چهارم مي فهماند که مورد بحث اين کلام، مفتريان دروغ بر خداي سبحان و مکذبان آيات الهي هستند (: ممن افتري علي الله کذبا أو کذب بآياته) آيات 22 تا 24 مي فهماند که منظور از مفتريان دروغ بر خداي سبحان، مشرکان هستند که در کلام اول معرفي شدند. مکذبان آيات الهي نيز همان کذبان قرآن هستند که در کلام دوم مطرح شدند. بنابراين اين کلام به نحوي جمع بندي محتواي کلامهاي اول و دوم است. گفتني است فاصله شدن کلام سوم، بين کلام چهارم و کلامهاي اول و دوم، مانع از اين ارتباط نيست، زيرا خود کلام سوم نيز همانند کلام چهارم، ناظر به دو کلام قبل از خود است.
1- 1- 5- هم بستگي ظاهري کلامهاي فصل 1
هم بستگي کلام دوم با کلام نخست: مرجع ضماير جمع مذکر غايب (: هم، و ) در کلام دوم « الذين کفروا » در کلام نخست است؛ افزون بر اينکه افراد مورد بحث در هر دو کلام، « الذين کفروا » هستند و اين عبارت در آيه 1 و آيه 7 به کار رفته است. بدين ترتيب کلام دوم، اعراض از آيات الهي و تکذيب قرآن کريم را وصف کافران معرفي شده در کلام نخست (: ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِم يَعْدِلُونَ » دانسته است.
هم بستگي کلام سوم با کلامهاي قبل: آخرين آيه کلام دوم با « قل » آغاز شده و ناظر به گفتار کافران در آيات 7 و 8 همين کلام است ( قال الذين کفروا … قالوا … ) تمام مطالب کلام سوم نيز همان اسلوب را ادامه داده و با « قل » آغاز شده است. در نتيجه اين آيات هم ناظر به قول کافران در آيات 7 و 8 است.
هم بستگي کلام چهارم با کلامهاي قبل: نخستين آيه کلام چهارم مي فهماند که مورد بحث اين کلام، مفتريان دروغ بر خداي سبحان و مکذبان آيات الهي هستند (: ممن افتري علي الله کذبا أو کذب بآياته ) آيات 22 تا 24 مي فهماند که منظور از مفتريان دروغ بر خداي سبحان، مشرکان هستند که در کلام اول معرفي شدند. مکذبان آيات الهي نيز همان مکذبان قرآن هستند که در کلام دوم مطرح شدند. بنابراين اين کلام به نحوي جمع بندي محتواي کلامهاي اول و دوم است. گفتني است فاصله شدن کلام سوم، بين کلام چهارم و کلامهاي اول و دوم، مانع از اين ارتباط نيست، زيرا خود کلام سوم نيز همانند کلام چهارم، ناظر به دو کلام قبل از خود است.
6-1-1- هماهنگي غرضي کلامهاي فصل 1
نخستين کلام اين فصل، قبح شرک و ترديد در توحيد ربوبي از جانب کافران را مشخص کرده و به طور ضمني ايشان را تهديد کرده است.
دومين کلام، سخن را ادامه داده و همين کافران مشرک را اهل اعراض از آيات الهي و تکذيب قرآن و رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) دانسته و بهانه هاي ايشان براي اعراض از قرآن و پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را مطرح کرده و پاسخ داده است. افزون بر اين سير تهديدي کلام قبل نيز به طور صعودي در اين کلام ادامه يافته است.
با توجه به آنچه در خصوص همبستگي کلام سوم و دوم گفته شد، اين کلام ناظر به گفتار کافران در بهانه گيري عليه قرآن کريم است. وجه نظارت بدين بيان است: هدف کافران از بهانه گيري عليه قرآن کريم، آن بوده که با انکار قرآن و رسول (صلي الله عليه و آله و سلم)، آن حضرت را منفعل کرده و تحت ولايت خود درآورند. کلام دوم، خود اين بهانه ها را مطرح کرده و پاسخ گفته و کلام سوم، آن هدف را با بياني متين، مورد حمله قرار داده است. اين کلام، القائات الهي به رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) براي پافشاري برهاني بر نفي ولايت غير خدا و دعوت منذرانه توحيدي به وسيله قرآن و پرهيز از انفعال در برابر شرک و مشرکان است. گفتني است کلام سوم نيز سير تهديدي دو کلام قبل را رها نکرده است.
کلام چهارم دو حيثيت مطرح شده براي کافران در کلامهاي اول و دوم، يعني شرک و تکذيب آيات الهي را به عنوان ظالمانه ترين اوصاف، مورد اشاره قرار داده و سير تهديدي سه کلام قبل را به نهايت خود رسانده است. اين کلام، بر عدم رستگاري صاحبان اين اوصاف تأکيد کرده و صحنه پشيماني آنان با مشاهده عذاب قيامت را تابلو کرده است و در عين حال، تکذيب لقاء الله تعالي و دنياگرايي را عامل انحراف اين کافران دانسته است.
بدين ترتيب، مسئله اين فصل، عبارت از آن است که کافران مشرک، بي توجه به قبح شرک خويش، سيره اعراض از آيات الهي و استهزاء را در پيش گرفته اند و با هدف منفعل کردن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و تلاش براي تن دادن ايشان به شرک و ولايت مشرکان، در برابر قرآن و رسالت بهانه گيري مي کنند. خداي متعالي در نقطه مقابل، آنان را متوجه قبح شرک خويش ساخته، بهانه هاي آنان را پاسخ داده و هدف ايشان را خنثي کرده است و از ابتدا تا انتهاي اين فصل ايشان را تهديد کرده است. اين تهديد محتواي ضمني سه کلام اول و محتواي مطابقي کلام چهارم است. پس عنوان متناسب با غرض اين فصل عبارت است از:
«مقابله بيدارسازانه و منذرانه خداي سبحان با کافران مشرک، که با هدف منفعل کردن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) براي پذيرش ولايت مشرکان به بهانه گيري در برابر قرآن و رسالت مي پردازند»
ادامه دارد…
پينوشتها:
* سوره ي نساء، آيه 82.
1- سياق حکم مي کند که مراد از ترديد کافران، ترديدشان در توحيد ربوبي باشد.
2- گزينه ديگر آن است که گفته شود: تکذيب پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از سوي مشرکان را مصداق تکذيب حق دانسته است، اما سياق (و ما تأتيهم من آية من آيات ربهم …) سبب تبادر معني مذکور در متن است، هرچند جمع اين دو وجه نيز ممکن به نظر مي رسد.
3- در اين آيات، خداي متعالي قول مکذبان را نقل فرموده، اما متن بهانه آنان با توجه به سياق قابل استفاده است. آيه 93 سوره مبارکه اسراء، مؤيد اين استفاده است: «حتي تنزل علينا کتابا نقرؤه»
4- ديدن فرشته در ذکر قرآني اين بهانه نيامده است، اما بايد لحاظ شود، زيرا در غير اين صورت بهانه بودن منتفي و سخن آنان لغو خواهد بود.
5- در مطلب قبل خوانديم که همگان در قيامت مشمول رحمت خدايند، مگر آنان که ايمان نمي آوردند و خود را دچار خسارت مي کنند.
6- اين سخن از مطلب نخست اين سياق استفاده شد. زيرا وجه خسارت مذکور در جمله «الّين خسروا أنفسهم فهم لا يؤمنون» در همان مطلب تبيين شده است. آنجا که فرمود: «كَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لاَ رَيْبَ فِيهِ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ»
منبع مقاله:
طرح راهنماي مربي تدبر در سوره هاي قرآن کريم 3 و 4، دبيرخانه ي شوراي عالي انقلاب فرهنگي، دبيرخانه ي شوراي تخصصي توسعه فرهنگ قرآني، بهار 1388
/م