تدبر در سوره ي مبارکه ي انعام (4)
4-1- فصل چهارم. آيات 91 تا 135
اين فصل داراي چهار کلام است: کلام نخست، آيات 91 تا 108؛ کلام دوم، آيات 109 تا 113؛ کلام سوم، آيات 114 تا 127؛ و کلام چهارم، آيات 128 تا 135 است.
جدايي فصل چهارم از فصل سوم:
محور مباحث فصل قبل، تقويت و تثبيت رسول معظم اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) و تشکل نوپاي مسلمانان بود و اين فصل، دور جديدي از مباحث در راستاي مقابله با اتهامات و شبهات عليه قرآن و اسلام است.
1-4-1 کلام 1. آيات 91 تا 108
وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ مِنْ شَيءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاءَ بِهِ مُوسَى نُورًا وَهُدًى لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ كَثِيرًا وَعُلِّمْتُمْ مَا لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَلَا آبَاؤُكُمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يلْعَبُونَ«91» وَهَذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذِي بَينَ يدَيهِ وَلِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَالَّذِينَ يؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ يؤْمِنُونَ بِهِ وَهُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ يحَافِظُونَ«92» وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوحِي إِلَي وَلَمْ يوحَ إِلَيهِ شَيءٌ وَمَنْ قَالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلَائِكَةُ بَاسِطُو أَيدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَيرَ الْحَقِّ وَكُنْتُمْ عَنْ آياتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ«93» وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَتَرَكْتُمْ مَا خَوَّلْنَاكُمْ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ وَمَا نَرَى مَعَكُمْ شُفَعَاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكَاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَينَكُمْ وَضَلَّ عَنْكُمْ مَا كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ«94» إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَى يخْرِجُ الْحَي مِنَ الْمَيتِ وَمُخْرِجُ الْمَيتِ مِنَ الْحَي ذَلِكُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ«95» فَالِقُ الْإِصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّيلَ سَكَنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ«96» وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهَا فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يعْلَمُونَ«97» وَهُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يفْقَهُونَ«98» وَهُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ كُلِّ شَيءٍ فَأَخْرَجْنَا مِنْهُ خَضِرًا نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَرَاكِبًا وَمِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِهَا قِنْوَانٌ دَانِيةٌ وَجَنَّاتٍ مِنْ أَعْنَابٍ وَالزَّيتُونَ وَالرُّمَّانَ مُشْتَبِهًا وَغَيرَ مُتَشَابِهٍ انْظُرُوا إِلَى ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَينْعِهِ إِنَّ فِي ذَلِكُمْ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يؤْمِنُونَ«99» وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ وَخَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَبَنَاتٍ بِغَيرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يصِفُونَ«100» بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنَّى يكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُنْ لَهُ صَاحِبَةٌ وَخَلَقَ كُلَّ شَيءٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ«101» ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَيءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيءٍ وَكِيلٌ«102» لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ«103» قَدْ جَاءَكُمْ بَصَائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِي فَعَلَيهَا وَمَا أَنَا عَلَيكُمْ بِحَفِيظٍ«104» وَكَذَلِكَ نُصَرِّفُ الْآياتِ وَلِيقُولُوا دَرَسْتَ وَلِنُبَينَهُ لِقَوْمٍ يعْلَمُونَ«105» اتَّبِعْ مَا أُوحِي إِلَيكَ مِنْ رَبِّكَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ«106» وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكُوا وَمَا جَعَلْنَاكَ عَلَيهِمْ حَفِيظًا وَمَا أَنْتَ عَلَيهِمْ بِوَكِيلٍ«107» وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيرِ عِلْمٍ كَذَلِكَ زَينَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَينَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يعْمَلُونَ«108»
پيوستگي آيات کلام 1:
اين کلام داراي شش مطلب است: مطلب نخست، آيات 91 و 92 و مربوط به رد شبهه (مشرکانه) عدم انزال چيزي از جانب خدا بر بشر است؛ مطلب دوم، آيات 93 و 94 و در انذار مفتريان دروغ بر خدا، يعني همان مشرکان منکر انزال قرآن از جانب خداست؛ مطلب سوم، آيات 95 تا 99 و بيان جلوه هاي ربوبيت خداي عالم، يعني اثبات توحيد ربوبي در مقام پاسخ به مشرکان مدعي عدم انزال چيزي از سوي خدا بر بشر است؛ مطلب چهارم، آيات 100 تا 103 و نفي شرک (ريشه شبهه عدم انزال چيزي از طرف خدا بر بشر) است؛ و مطلب پنجم، آيات 104 تا 105 و هشداري ناظر به دو مطلب قبل است؛ و مطلب ششم، آيات 106 تا 108 و در مقام جمع بندي و نتيجه گيري از اين کلام است. اتصال آيات درون مطالب و همچنين ارتباط سياقي مطالب، در مباحث آتي روشن تر خواهد شد.
غرض کلام 1:
معاني منسجم مطالب اين کلام بدين شرح است:
معني منسجم مطلب نخست: پيش از آن که معني منسجم اين مطلب بررسي شود، توجه به اين مقدمه لازم است: روشن است که مدعيان «عدم انزال چيزي از جانب خدا بر بشر»، يعني قائلان «قَالُواْ مَا أَنزَلَ اللّهُ عَلَى بَشَرٍ مِّن شَيْءٍ» و در نتيجه مخاطب پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) در ابلاغ «قُلْ مَنْ أَنزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاء بِهِ مُوسَى نُورًا وَهُدًى لِّلنَّاسِ» و «قل الله» مشرکان هستند، زيرا اهل کتاب، خودشان داراي کتاب آسماني نازل شده از جانب خدا بر پيامبرشان هستند و ادعاي بالا، نفي صريح حقانيت آنها نيز هست، بنابراين نمي توان تصور کرد که اهل کتاب، در مقام انکار قرآن کريم، اصل انزال چيزي از جانب خدا بر بشر را نفي کنند؛ از سوي ديگر روشن است که مخاطب «تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ كَثِيرًا وَعُلِّمْتُم مَّا لَمْ تَعْلَمُواْ أَنتُمْ وَلاَ آبَاؤُكُمْ» يهوديان هستند، زيرا مشرکان در جايگاه آشکار کردن و مخفي کردن کتاب موسي (عليه السلام) و يا تعليم گرفته از آموزه هاي کتاب آسماني تورات نيستند؛ پس اين آيات در عين رد ادعاي مشرکان مبني بر عدم انزال چيزي از جانب خدا بر بشر، از ائتلاف مشرکان با يهوديان در مخالفت با قرآن کريم و خيانت يهوديان به عنوان صاحبان کتاب آسماني تورات پرده بر مي دارد؛ اينک با لحاظ اين مقدمه، معني منسجم اين مطلب به اين صورت قابل تشخيص است: خداي متعالي پيش از بيان ادعاي مشرکان، ريشه بينشي آن را مطرح مي کند (: وَمَا قَدَرُواْ اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ) يعني آنان، آنگونه که شايسته و بايسته مقام پروردگار است، براي او قدر و منزلت قائل نشدند، آنگاه که گفتند خدا بر بشر چيزي نازل نمي کند (: إِذْ قَالُواْ مَا أَنزَلَ اللّهُ عَلَى بَشَرٍ مِّن شَيْءٍ) به ديگر بيان مشرکان به اين خيال که قدر و منزلت خدا را بالا و جايگاه بشر را پايين مي دانند، امکان انزال چيزي از خدا بر بشر را منتفي دانستند، درحالي که اين پندار، تعظيمي شايسته خدا نيست، بلکه انکار ربوبيت تشريعي اوست. خداي متعالي در نفي اين ادعا، به پيامبر خويش (صلي الله عليه وآله وسلم) مي فرمايد که از آنان بپرس: کتاب نوراني و هدايتگري را که موسي (عليه السلام) آورد، چه کسي نازل کرد؟ (: قل من أنزل الکتاب …) آنگاه روي سخن را به سمت يهوديان برگردانده به ايشان مي گويد: شما با آن کتاب نوراني و هدايت گر، به صورت گزينشي برخورد مي کنيد. بعضي آن را آشکار مي سازيد و بسياري از آن را پنهان مي کنيد درحالي که از آن کتاب چيزهايي ياد گرفتيد که خودتان و پدرانتان را بدون آن کتاب ياراي آگاهي از آنها نبود (: تجعلونه قراطيس …) به ديگر بيان اي يهودياني که پندار عدم انزال چيزي از جانب خدا بر بشر را به مشرکان تلقين کرده و آنان را در مخالفت با قرآن ياري مي کنيد، شما را چه شده است که به جاي تأييد قرآن و پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) به وسيله کتاب آسمانيتان، حقايق روشنگر آن کتاب درباره اسلام و پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) را مخفي مي کنيد. بدين ترتيب ارتباط شوم مشرکان با يهوديان در عناد با قرآن کريم رسوا مي شود. آنگاه خدا به پيامبرش (صلي الله عليه وآله وسلم) امر مي کند که در پاسخ به پرسش پيشين، به مشرکان بگو: کتاب موسي (عليه السلام) را خدا نازل کرد (: قل الله) سپس از ايشان مي خواهد که آنان را رها کن تا در پندار باطل خويش غوطه خورده بازي کنند (: ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ) بنابراين آيه نخست اين مطلب ادعاي مذکور را رد کرده و در ضمن ارتباط شوم يهوديان و مشرکان در مخالفت با قرآن را رسوا مي سازد. دومين آيه اين مطلب در ادامه آخرين دستور آيه قبل به رسول مکرم اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) يعني « ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ » است. اين آيه با تأکيد بر حقانيت وحياني قرآن کريم و توصيف آن به وصف پر برکت و تصديق کننده کتب پيشين، يکي از اهداف انزال آن را انذار مردم ام القري و اطراف آن توسط رسول حق (صلي الله عليه وآله وسلم) دانسته است (: و هذا کتاب أنزلناه …) يعني اي رسول ما! انکار معاندانه مشرکان و توافق خائنانه يهوديان با ايشان، تو را منفعل نسازد و … سپس فرموده است که اهل ايمان به آخرت به اين کتاب ايمان مي آورند و آنان بر نماز خويش محافظت مي کنند (: و الّذين يؤمنون بالآخرة …)؛ بنابراين عنوان متناسب با معني منسجم اين مطلب، عبارت است از: «رد ادعاي مشرکانه عدم انزال چيزي از جانب خدا بر بشر و تثبيت جايگاه انذاري پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) به وسيله قرآن به رغم عناد مشرکان در توافق خائنانه با يهوديان»
معني منسجم مطلب دوم: محتواي اين مطلب در راستاي انذار مدعيان «عدم انزال چيزي از جانب خدا بر بشر» است و از ايشان با عنوان «مفتريان دروغ بر خدا» ياد کرده است. ابتدا آنان را به عنوان ظالمترين افراد معرفي کرده است (: و من أظلم ممن افتري علي الله کذبا) سپس دو سطح ديگر از ادعاي آنان را مطرح فرموده است: ادعاي دروغ وحي شدن بر خود و ادعاي انزال سخني همانند آنچه که خدا انزال کرده است و ايشان را نيز ظالمترين افراد دانسته است (: أو قال أوحي إلي …) به نظر مي رسد دو سطح مذکور، پوشش تبليغاتي ادعاي پيش گفته است. بدين بيان که مشرکان اولاً، به دروغ بر خدا افترا بسته و انزال چيزي از جانب خدا بر بشر را منتفي دانستند، سپس براي تثبيت اين ادعا، به دروغ گفتند که خدا بر ما هم وحي کرده است، يعني اگر بناست، چيزي بر بشر وحي شود، پس بر ما هم وحي شده است. آنگاه در مقام مسخره کردن گفتند، اصلاً ما خودمان محتوايي مشابه محتواي انزال شده از جانب خدا، انزال مي کنيم. نشانه صدق اين برداشت، آن است که خداي متعالي، ادعاي عدم انزال چيزي بر بشر را پاسخ گفت، اما اين دو ادعا را به طور جداگانه پاسخ نگفته است، بلکه به ادعاي نخست ملحق کرده و صاحبان آن را انذار فرموده است. نخستين آيه اين مطلب در ادامه معرفي ظالمان به انذار ايشان از گردابهاي مرگ، جان داده و عذاب خوارکننده پس از مرگ پرداخته است (: وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ …) و ادعاهاي غير حق بر خدا و استکبار از آيات او را دليل عذاب ايشان دانسته است (: ِمَا كُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ …) يعني بينش غلط شما و گرايش منفيتان (استکبار)، سبب عذابتان شد. آنگاه آيه دوم مطلب، ريشه اين ادعاهاي غلط درباره قرآن، يعني همان شرک به خدا را مورد انذار قرار داده است. در مطلب قبل خوانديم که ريشه ادعاي آنان در خصوص عدم انزال چيزي از جانب خدا بر بشر، تقدير ناشايست و نابايست آنان درباره خدا، يعني عدم اعتقاد به ربوبيت او بود (وَمَا قَدَرُواْ اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُواْ مَا أَنزَلَ اللّهُ…)، از اين رو اين آيه، انذار آنان را با بيان بي ثمر بودن شرکاء پنداري خدا در شفاعت ايشان از عذاب روز قيامت، تکميل مي کند (: و لقد جئتمونا فرادي …)، بدين ترتيب، معني منسجم اين مطلب «انذار مدعيان عدم انزال چيزي از جانب خدا بر بشر (منکران قرآن)، با نظر به ادعا و ريشه ادعايشان، يعني شرک»
معني منسجم مطلب سوم: محتواي اين مطلب در چهار فراز بيان شده است: فراز نخست، آيه 95 است که خدا را شکافنده دانه و هسته و خارج کننده زنده از مرده و مرده از زنده معرفي کرده و پيرو آن انحراف از چنين خدايي را زير سؤال برده است (: إن الله فالق الحب و النوي … فأني تؤفکون)؛ فراز دوم، آيات 96 و 97 است که خدا را مدبر صبح و شب و خورشيد و ماه و ستارگان معرفي کرده و درنهايت اين توصيف را تفصيل آيات براي قومي که علم پيدا مي کنند، دانسته است (: فالق الإصباح … قد فصلنا الآيات لقوم يعلمون)؛ فراز سوم، آيه 98 است که خدا را آفريننده انسانها از نفسي واحد معرفي کرده و در ادامه اين بيان را مصداق تفصيل آيات براي قومي که فقاهت مي کنند، دانسته است (: و هو الّذي أنشأکم من نفس واحدة … قد فصلنا الآيات لقوم يفقهون)؛ و فراز چهارم، آيه 99 است که خدا نازل کننده آب از آسمان و پديد آورنده نباتات و ميوه ها معرفي کرده و در نهايت اين محتوا را شامل آيات و نشانه هايي براي قومي که ايمان مي آورند، دانسته است (: وَهُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء … إِنَّ فِي ذَلِكُمْ لآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ)؛ چنانکه مشخص است، چهار فراز اين مطلب، معرفي خدا به عنوان رب و مدبر همه امورات عالم، از شکافتن دانه گرفته تا شب و روز و شمس و قمر و ستارگان و مرگ و حيات و خلق و رزق و … است و هر چهار فراز به بيانات جهت دهنده اي ختم شده است. فراز اول، انحراف از چنين خدايي را زير سؤال برده، فراز دوم تا چهارم، اهل علم و فقاهت و ايمان را از تفصيل آيات ربوبي بهره مند دانسته است. با اين توضيح، عنوان متناسب با معني منسجم اين مطلب، عبارت است از: «تفصيل آيات ربوبي به منظور دوري از انحراف در اعتقاد به ربوبيت خداي سبحان، علم، فهم و ايمان به ربوبيت او بر انسان و جهان»
معني منسجم مطلب چهارم: نخستين آيه اين مطلب از اعتقاد مشرکان، سخن گفته است، بدين بيان که براي خدا شرکايي از جن قرار دادند، درحالي که خود خدا آنها را آفريده است (: و جعلوا لله …) و برايش بدون علم و دليل پسران و دختراني قائل شدند (: و خرقوا له بنين …) خدا منزه و برتر از توصيفات آنان است؛ دومين آيه اين مطلب با بياني ساده، اما متين تار و پود پندارهاي پيش گفته را از هم مي گسلد و آن اينکه چطور ممکن است، خداي پديد آورنده آسمان و زمين داراي فرزند و همسر باشد، درحالي که خود او خالق همه چيز است و به هر چيز داناست، يعني براي خود فرزنداني خلق نکرده و همسري نمي شناسد (: بديع السّموات و الأرض …)؛ سومين آيه اين مطلب با اشاره به خداي موصوف در آيه قبل، يعني خداي منزه از شريک و فرزند و همسر، بر توحيد الوهي او تأکيد کرده و با ذکر مؤکد خالقيت او نسبت به همه چيز، مخاطبان را به پرستش او دعوت کرده است (: ذلکم الله ربک لا إله إلا هم خالق کل شيء فاعبدوه) سپس براي پوشش کاملتر امر به پرستش، او را وکيل بر همه چيز معرفي کرده است (: و هو علي کل شيء وکيل) و آيه آخر دفع توهم جسمانيت خداست. توهمي که ممکن است از اوصاف پيش گفته درباره خدا به ذهن کسي خطور کند، اما با توحيد سازگار نيست (: لاَّ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ) مشرکان که براي تعظيم خدا، دست او را از عالم امکان کوتاه مي دانستند و به همين دليل براي خدا شرکائي مي پنداشتند و از اين رو از دايره توحيد خارج بودند. آيات گذشته دست خدا و تنها دست او را در همه امور عالم از جزئي و کلّي باز دانست و اين بيان ممکن است، ذهن خامي را با تصور جسمي براي خدا همراه سازد، از اين رو آيه مورد نظر اين تصور را نيز رد کرد. بر اين اساس آيات اين مطلب، هرگونه شائبه وجود شريک در ربوبيت براي خداي سبحان را رد کرده و به تبع، توحيد الوهي پروردگار را به اثبات رسانده و همگان را به پرستش او دعوت کرده است. عنوان متناسب با معني منسجم اين مطلب عبارت است از: «رد هرگونه اعتقاد به وجود شريک در ربوبيت الهي و اثبات توحيد الوهي و درنتيجه دعوت همگان به پرستش خداي واحد»
معني منسجم مطلب پنجم: نخستين آيه اين مطلب، سخني از زبان مبارک پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) خطاب به قوم ايشان در مقام جمع بندي هدايتي مباحث پيشين است که مي فرمايد: به راستي رهنمودهايي از جانب پروردگارتان براي شما آمده است. پس هرکه به ديده بصيرت بنگرد به سود خود او، و هرکس از سر بصيرت ننگرد به زيان خود اوست، و من بر شما نگهبان نيستم (: قَدْ جَاءكُم بَصَآئِرُ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِيَ فَعَلَيْهَا …)؛ دومين آيه اين مطلب نيز سخني از خدا به رسول خويش (صلي الله عليه وآله وسلم) در مقام جمع بندي مباحث پيشين است که مي فرمايد: و اين گونه آيات را گوناگون بيان مي کنيم، تا بگويند تو درس خوانده اي و تا اينکه آن را براي گروهي که مي دانند روشن سازيم (: و کذلک نصرف الآيات …) يعني ما آيات را با بيانهاي گوناگون بيان کرديم، اما برخي به جاي اينکه از آن درس بگيرند و به حقيقت توحيد رهنمون شوند، آن را دست آويزي براي مقابله با تو قرار دادند و گفتند که تو اين سخنان را از جايي درس گرفته اي. اين نتيجه از چارچوب مشيت ما خارج نيست، پس مي توان گفت که يکي از نتايج تصريف آيات، گمراهي اين گروه است و نتيجه ديگر و مطابق با هدف ما، تبيين اين آيات براي قومي است که مي دانند. چنانکه روشن است «قوم يعلمون» در آيه دوم اين مطلب، قابل تطبيق با «فمن أبصر فلنفسه» در آيه نخست و «ليقولوا درست» در آيه دوم، مطابق با «و من عمي فعليها» در آيه اول است، بنابراين آيات اين مطلب، با دو خطاب در صدد بيان امکان استفاده مثبت و منفي از آيات بيان شده در راستاي اثبات توحيد ربوبي و الوهي و نفي شرک است. يک خطاب براي هشدار به قوم رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) و يک خطاب براي تثبيت پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم)؛ با اين وصف، عنوان متناسب با معني منسجم اين مطلب عبارت است از: «هشدار به قوم پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) و تثبيت ايشان در برابر برخورد مثبت يا منفي قومشان، نسبت به تصريف آيات بصيرت بخش توحيدي»
معني منسجم مطلب ششم: خداي متعالي در آيه 106 پيامبر خود (صلي الله عليه وآله وسلم) را به تبعيت از وحي دعوت مي کند (: اتبع ما يوحي إليک من ربک) و با تأکيد بر کلمه «لا إله إلا هو»، ايشان را به اعراض از مشرکان فرا مي خواند (: و أعرض عن المشرکين) و در آيه 107، سه بيان براي پوشش دادن فرمان اعراض مطرح مي فرمايد: اول آنکه اگر خدا مي خواست، شرک نمي ورزيدند (: و لو شاء الله …) يعني شرک آنان از دايره مشيت خدا بيرون نيست. دوم آنکه ما تو را نگهبان آنان قرار نداده ايم (: وَمَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا) و سوم آنکه تو بر آنان وکيل نيستي (: وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ). برآيند اين سه بيان آن است که اي رسول ما تو مسئول شرک مشرکان نيستي و در اين خصوص، فراتر از آنچه ما بر عهده ات گذاشتيم، تکليفي نداري؛ آيه 108 از دو قسمت تشکيل شده است: نخست، فرماني به مؤمنان براي پرهيز از دشنام گويي به خدايان مشرکان به منظور پيش گيري از دشنام گويي مشرکان به ساحت مقدس و منزه خدا (: وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ)؛ دوم، بياني از خدا در خصوص شرک مشرکان و عاقبت آن (: كَذَلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِم مَّرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ)؛ قسمت دوم اين آيه به صورت روشني در ادامه فرمان اعراض از مشرکان در آيات 106 و 107 است. بدين بيان که اي رسول ما از مشرکان اعراض کن، اگر خدا مي خواست آنان شرک نمي ورزيدند … خدا اينگونه عمل هر امتي را براي آنان زينت مي دهد، سپس بازگشت آنها به سوي خداست و او آنان را از اعمال خود آگاه خواهد کرد. يعني شرک آنان نتيجه تزيين کيفري عملشان از جانب خداست و عاقبتش را در قيامت خواهند ديد؛ اما قسمت نخست اين آيه، جايگاه اعتراضي دارد. اين قسمت در لابلاي مضامين مربوط به فرمان اعراض از مشرکان آمده است، تا از بروز آفت احتمالي دستور اعراض در بين مؤمنان پيش گيري کند. آري ممکن است مؤمنان با شنيدن دستور اعراض، خود را در اظهار اعراض، حتي با دشنام دادن به خدايان مشرکان، آزاد ببينند. اما اين تصور نادرست است و حرمت شکني خداي سبحان از جانب مشرکان را به دنبال دارد، به همين منظور اين جمله، در جايگاه اعتراضي، تابلو شده تا جلوي اين آفت گرفته شود. اما به دليل معترضه بودنش، ايفاکننده نقش اصلي آيات اين مطلب نيست. بنابراين سخن اصلي اين مطلب عبارت است از: «فرمان خدا به رسولش (صلي الله عليه وآله وسلم) براي تبعيت از وحي و اعراض از مشرکان، با بيان اينکه شرک آنان از دايره مشيت خدا بيرون نيست»
حال با توجه به معاني منسجم مطالب اين کلام مي توان ساختار کلام را کشف کرده و غرض کلام را براساس آن استفاده کرد: مطلب نخست اين کلام پنداري مشرکانه را مطرح مي کند و آن اينکه مشرکان با تصوري نادرست از قدر و منزلت خداي متعالي، شأن او را أجل از انزال چيزي بر بشر کم مقدار مي دانستند و به همين دليل اصل انزال قرآن از جانب خدا بر بشر را نمي پذيرفتند. همين مطلب، پاسخ نقضي اين پندار را با طرح پرسشي در خصوص انزال تورات بر موسي (عليه السلام) مي دهد. اهميت اين پاسخ مي تواند بدين جهت باشد که مشرکان با پشت گرمي يهوديان به طرح چنين شبهه اي عليه قرآن کريم دست زدند. مطلب دوم در ادامه برخورد با اين پندار به انذار مدعيان مذکور پرداخته است و در اين انذار دو حيثيت را مورد توجه قرار داده است. اول، حيثيت عناد آنان با قرآن کريم و دوم، حيثيت ريشه اين عناد، يعني همان شرک و بينش نادرست نسبت به منزلت الهي؛ تا اينجا پاسخ نقضي و انذار نسبت به اشکال مطرح شده درخصوص عدم انزال قرآن کريم از جانب خدا بر بشر است، اما هنوز پاسخ حلي آن داده نشده است. مطلب سوم، در جايگاه پاسخ حلي اشکال مذکور به تبيين صحيح و واقعي قدر و منزلت الهي مي پردازد و مي فهماند که عظمت شأن خداي متعالي با ربوبيت او در جزئي ترين امور عالم، حتي شکافتن دانه درون خاک منافاتي ندارد، تا چه رسد به انزال وحي بر بشر. او خدايي است که ستارگان را براي هدايت قرار داده است، آيا به فکر هدايت بشر نيست؟ او خدايي است که از آسمان آب نازل مي کند آيا وحي نازل نمي کند؟ آنگاه مطلب چهارم، به طور صريح به طرح شرک و ابتذال آن پرداخته و مطلب پنجم نسبت به بصيرت در خصوص آن هشدار داده است. بنابراين مطلب اول، طرح شبهه و پاسخ نقضي آن است؛ مطلب دوم، انذار متناسب با شبهه است و مطالب سوم و چهارم و پنجم، پاسخ حلي آن است. اينک مطلب ششم با محتواي ناظر به هر دو حيثيت مطالب قبلي وارد ميدان مي شود. در مطالب قبل دانستيم که برخي اصل انزال وحي بر بشر را نمي پذيرند و دانستيم که ريشه آن پندار مشرکانه ايشان در خصوص قدر و منزلت الهي است. هر دو حيثيت در مطالب قبلي پاسخ داده شد، اما هدف آنان از طرح اين شبهه مشرکانه چيزي جز به انفعال کشيدن جريان رسالت نيست، لذا مطلب ششم در قبال حمله به قرآن از جاني مشرکان، دستور تبعيت از وحي؛ و در قبال ريشه مشرکانه اين حمله به ظاهر فرهنگي، دستور اعراض از مشرکان را خطاب به رسول حق (صلي الله عليه وآله وسلم) صادر مي کند، تا افزون بر پاسخ به اصل شبهه و ريشه آن در پنج مطلب قبل، هدف شبهه را به طور مستقيم خنثي کند. بنابراين عنوان متناسب با غرض اين کلام عبارت است از:
«مقابله فعال با شبهه به ظاهر فرهنگي ناسازگاري انزال وحي از جانب خدا بر بشر با قدر و منزلت الهي» از طريق پاسخ نقضي، انذار و پاسخ حلي»
2-4-1- کلام 2. آيات 109 تا 113
گسست کلام 2 از کلام 1: کلام پيشين، دفاع از قرآن کريم در برابر پندار مشرکانه عدم انزال چيزي از جانب خدا بر بشر بود و اين کلام، پاسخ خدا به توطئه اي ديگر از مشرکان يعني حق طلب جلوه دادن خويش و تقاضاي نزول آيه است.
وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيمَانِهِمْ لَئِنْ جَاءَتْهُمْ آيةٌ لَيؤْمِنُنَّ بِهَا قُلْ إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ وَمَا يشْعِرُكُمْ أَنَّهَا إِذَا جَاءَتْ لَا يؤْمِنُونَ«109» وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ يؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَنَذَرُهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يعْمَهُونَ«110» وَلَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَيهِمُ الْمَلَائِكَةَ وَكَلَّمَهُمُ الْمَوْتَى وَحَشَرْنَا عَلَيهِمْ كُلَّ شَيءٍ قُبُلًا مَا كَانُوا لِيؤْمِنُوا إِلَّا أَنْ يشَاءَ اللَّهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يجْهَلُونَ«111» وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِي عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يفْتَرُونَ«112» وَلِتَصْغَى إِلَيهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لَا يؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَلِيرْضَوْهُ وَلِيقْتَرِفُوا مَا هُمْ مُقْتَرِفُونَ«113»
پيوستگي آيات کلام 2:
اين کلام داراي دو مطلب است: مطلب اول، آيات 109 تا 111 و مربوط به ترفند تقاضاي نزول آيه از جانب مشرکان و پاسخ آن است؛ و مطلب دوم، آيات 112 و 113 و جمع بندي اين کلام با معرفي جبهه دشمن و فلسفه وجودي آن است. اتصال آيات درون مطالب روشن است و ارتباط سياقي مطالب بدين شرح است: مطلب دوم، مشرکان متقاضي نزول آيه را به عنوان دشمن معرفي کرده و از فلسفه وجودي چنين دشمناني در برابر پيامبران سخن مي گويد. تصور ايجاد شده درخصوص ارتباط سياقي اين مطالب، با مطالعه مباحث مربوط به غرض کلام، به تصديق تبديل خواهد شد. إن شاء الله تعالي.
غرض کلام 2:
معاني منسجم مطالب اين کلام از اين قرار است:
معني منسجم مطلب اول: نخستين آيه اين مطلب، از توطئه جديد مشرکان براي منفعل کردن پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) پرده برمي دارد. آنان اين بار با شگردي تازه وارد ميدان شده و با نهايت توان سوگند ياد مي کنند که اگر برايشان آيه اي بيايد، حتماً به آن ايمان مي آورند (: و أقسموا بالله جهد أيمانهم …) خدا به رسولش مي فرمايد: بگو آيات، تنها در اختيار خداست و شما چه مي دانيد که اگر آيه اي بيايد باز هم ايمان نمي آورند (: قُلْ إِنَّمَا الآيَاتُ عِندَ اللّهِ وَمَا يُشْعِرُكُمْ أَنَّهَا إِذَا جَاءتْ لاَ يُؤْمِنُونَ) روشن است که مخاطب پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) در اين آيه، مؤمنان هستند و اين نشان مي دهد که شگرد جديد مشرکان و سوگند ياد کردن آنها به حتميت ايمان در صورت آمدن آيه، در ميان مؤمنان تبليغ مي شده و اين بار مؤمنان در اثر تبليغات مشرکان، از آن حضرت تقاضاي نزول آيه داشتند، از اين رو خدا به رسولش (صلي الله عليه وآله وسلم) فرموده است که به مؤمنان بگو: اولاً، آيات تنها در نزد خداست. ثانياً، شما غافليد از اينکه آمدن آيه هم آن مشرکان را مؤمن نمي کند. آنگاه خداي متعالي اينگونه ادامه مي دهد که ما دلها و ديدگان مشرکان را وارونه مي کنيم، در نتيجه به آيات ما ايمان نمي آورند، چنان که نخستين بار به آن ايمان نياورده اند و آنان را رها مي کنيم تا در طغيانشان سرگردان بمانند و اگر ما فرشتگان را به سوي آنان مي فرستاديم و اگر مردگان با آنان به سخن مي آمدند، و هر چيزي را دسته دسته در برابر آنان گرد مي آورديم، باز هم ايمان نمي آوردند مگر اينکه خدا بخواهد، ولي بيشترشان ناداني مي کنند. (: و نقلب أفئدتهم و أبصارهم …) بر اين اساس برآيند سخن اين مطلب آن است که قول قطعي مشرکان بر ايمان آوردن در صورت نزول آيه، شگردي بيش نيست و مي خواهند با آن مؤمنان و پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) را منفعل سازند. خدا آنان را به کيفر اعمالشان، از توفيق ايمان آوردن محروم کرده است و تا خدا نخواهد ايمان نخواهند آورد، چنانکه پيش از اين نيز ايمان نياوردند. اين مسئله حتي با آمدن عجيب ترين آيه ها حل نمي شود. مشکل از جاي ديگر است، اما اکثرشان نمي فهمند. عنوان متناسب با معني منسجم اين مطلب عبارت است از: «افشاي اين حقيقت براي مؤمنان که قول قطعي مشرکان بر ايمان آوردن درصورت نزول آيه، شگردي بيش نيست، زيرا خدا آنان را به کيفر اعمالشان از توفيق ايمان محروم کرده است و تا مشيت خدا نباشد ايمان نمي آورند»
معني منسجم مطلب دوم: نخستين آيه اين مطلب خطاب به رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) از سنت خدا در قرار دادن دشمناني از شيطانهاي انس و جن براي هر پيامبر خبر داده و اين را نيز در دايره مشيت خدا دانسته است و بر همين اساس از ايشان خواسته است که مشرکان را به دروغ پردازي هايشان واگذارد (: و کذلک جعلنا لکل نبي عدوا …) و دومين آيه به فلسفه سنت مذکور در آيه قبل اشاره کرده و فرموده است: چنين مقرر شد تا دلهاي کساني که به آخرت ايمان نمي آورند به آن (دشمنان يا سخنان باطلشان) بگرايد و آن را بپسندد و تا اينکه آنچه را بايد به دست بياورند، به دست آورند (: و لتصغي إليه أفئدة الّذين لا يؤمنون بالآخرة …) بدين ترتيب اين مطلب بيانگر آن است که وجود دشمن در برابر رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در دايره مشيت خداست و فلسفه آن آزمايش است تا آنان که به آخرت ايمان ندارند، به سمت دشمن متمايل شوند و به نتيجه اعمال خود برسند، پس لازم است که آن حضرت مشرکان را با دروغهايشان واگذارد. عنوان متناسب با معني منسجم اين مطلب عبارت است از: «فرمان خدا به رسولش (صلي الله عليه وآله وسلم) براي لزوم رهاسازي مشرکان و دروغهايشان، ازطريق بيان سنت و مشيت خدا در قرار دادن دشمن در برابر انبياء و تبيين فلسفه وجودي آن در به انحراف کشيدن کساني که به آخرت ايمان ندارند.»
آيات مطلب اول به افشاي اين حقيقت مي پردازد که قول قطعي مشرکان بر ايمان آوردن درصورت نزول آيه، شگردي بيش نيست که مي خواهند با آن مؤمنان و پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) را به انفعال بکشانند، زيرا خدا آنان را به کيفر اعمالشان از توفيق ايمان محروم کرده است و تا مشيت خدا نباشد ايمان نمي آورند (: و ما کانوا ليؤمنوا إلا أن يشاء الله)؛ دومين مطلب، فرمان خدا به رسولش (صلي الله عليه وآله وسلم) براي لزوم رهاسازي مشرکان و دروغهايشان، ازطريق بيان سنت و مشيت خدا در قرار دادن دشمن در برابر انبياء (: و لو شاء الله ما فعلوا) و تبيين فلسفه وجودي آن در به انحراف کشيدن منکران آخرت و دنياگرايان است. در نتيجه خداي متعالي در اين کلام، با مطرح کردن معرفتي والا، توطئه جديد مشرکان براي منفعل کردن پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) و مؤمنان را خنثي مي کند. مشرکان قسم مي خوردند که اگر آيه اي نازل شود، حتماً به آن آيه و در نتيجه به قرآن ايمان مي آورند. آنان مي خواستند با اين وعده دروغ، هويت آيه بودن خود قرآن را زير سؤال برده و از نيامدن آيه درخواستي به نفع مرام خويش بهره بگيرند. به اين صورت اگر آيه مورد نظر نيايد، بگويند ما مي خواستيم ايمان بياوريم، اما آيه نيامد و اگر هم آيه بيايد، به آن ايمان نمي آورند، همانطور که قبلاً هم از ايمان به آيه فرار کرده بودند. خداي متعالي وارد صحنه شده از مشيت خود ايمان نياوردن به آيات و دشمني کردن آنان پرده برداشته و فرموده است: ايشان ايمان نمي آورند، چون من نمي خواهم و تا من نخواهم حتي به عجيب ترين آيه ها هم ايمان نخواهند آورد و اين دشمني هايي هم که مي کنند سنت من است و هدف من فراهم شدن زمينه آزمايش است تا آنان که به آخرت ايمان ندارند، به سمت ايشان منحرف شوند و به نتيجه اعمال خود برسند. حال که چنين است اي پيامبر از آنان اعراض کن، مؤمنان را از ماهيت محکوم به کيفر ايشان آگاه کن و آنان را با دروغ هايشان واگذار. بنابراين عنوان متناسب با غرض اين کلام، عبارت است از:
«مقابله با توطئه مشرکان در حق طلب جلوه دادن خويش با تأکيد بر حتميت ايمان در صورت آمدن آيه»
ادامه دارد…
منبع مقاله:
طرح راهنماي مربي تدبر در سوره هاي قرآن کريم 3 و 4، دبيرخانه ي شوراي عالي انقلاب فرهنگي، دبيرخانه ي شوراي تخصصي توسعه فرهنگ قرآني، بهار 1388
/م