«تسبح له السموات السبع والارض ومن فیهن و إن من شىء الا یسبح بحمده ولکن لاتفقهون تسبیحهم انه کان حلیما غفورا» (الاسراء17/44)
یکى از معانى بلند و عمیق قرآنى، مساله تسبیح نظام آفرینش در برابر خداوند متعال است. آیات و روایات فراوانى وجود دارد که به صراحت به تسبیح و حمد موجودات اعم از ذى روح و غیر ذى روح اشاره مىکند.
«تسبیح» در لغتبه معناى حرکتسریع در آب و یا هوا است و در فرهنگ قرآن به معناى <تنزیه و مبرا داشتن» خداى تعالى است از هر گونه نقص و عیب و حاجتى که در ماسواى او فرض شود. (1)
در قرآن کریم 92 مورد مشتقات ریشه (س، ب، ح) به کار رفته و به چهار صورت مصدر، فعل ماضى، فعل مضارع، و فعل امر استعمال شده است. (2) استعمال تسبیح در ساختهاى سه گانه فعل مىتواند نشانگر این موضوع باشد که تسبیح موجودات اختصاص به زمان خاصى ندارد، همان گونه که ثابتخواهد شد این نوع تسبیح اختصاص به موجود یا موجودات خاصى هم ندارد.
دو نظریه اساسى درباره تسبیح موجودات وجود دارد:
الف – تسبیح موجودات ذى روح و ذى شعور، حقیقى است ولى تسبیح موجودات غیر ذى روح، مجازى مىباشد.
ب – هم تسبیح موجودات ذى روح و هم تسبیح موجودات غیر ذى روح حقیقى است و هرگز به صورت مجازى در قرآن کریم استعمال نشده است.
توضیح این که گروه اول مرادشان آن است که این موجودات صرفا آیتى بر وجود خداوند هستند و قرآن کریم از این آیتبودن» موجودات غیر ذى شعور به <تسبیح» تعبیر کرده است. بنابراین در این معنا <تسبیح» به معناى <تنزیه و منزه دانستن» نیستبلکه به معناى <آیت و نشانه بودن» است، یعنى کاربرد لفظ تسبیح درباره موجودات ذى شعور با آنچه در باب موجودات غیر ذى شعور به کار رفته کاملا متفاوت است. مرحوم طبرسى (ره) در مجمع البیان (3) و زمخشرى در کشاف (4) و همچنین صاحب منهج الصادقین (5) و ... بر این اعتقادند.
گروه دوم که تسبیح موجودات را اعم از – ذى شعور و غیر ذى شعور – حقیقى مىدانند، بر این نکته تاکید دارند که تمام موجودات علاوه بر این که <آیت و نشانه» وجود حق تعالى هستند، همگى به صورت حقیقى مسبح خداونداند و با زبان مخصوص خود متناسب با بهره وجودى خود خداى تعالى را از هر نقص و عیبى منزه و مبرا مىدارند. بنابراین بر طبق نظر گروه اخیر تفاوتى در استعمال لفظ تسبیح در موجودات غیر ذى شعور و ذى شعور وجود ندارد.
ما در این نوشتار بر آنیم که با دلایل عقلى و نقلى، نظریه گروه اول را رد کنم و نظریه گروه دوم را تقویت نمایم و اثبات کنیم. (ان شاء الله)
در این جا نخستبه برخى از آیاتى که به مناسبت تسبیح موجودات نازل شده اشاره مىکنیم و سپس به تفصیل به بررسى آیات و روایات و تبیین و اثبات مدعا خواهیم پرداخت.
سبح لله ما فى السموات والارض وهو العزیز الحکیم. (الحدید57/1)
هر چه در زمین و آسمان است همه به تسبیح و ستایش یکتا خدایى که مقتدر و حکیم است مشغولند.
یسبح الرعد بحمده والملائکة من خیفته (الرعد13/13)
رعد و جمیع فرشتگان همه از بیم قهر خدا به تسبیح و ستایش او مشغولند.
الم تر ان الله یسبح له من فى السموات والارض والطیر صافات کل قد علم صلاته وتسبیحه (النور 24/41)
آیا ندیدى که هر کس در آسمانها و زمین است تا مرغ که در هوا پر گشاید همه به تسبیح و ثناى خدا مشغولند و همه آنها صلاة و تسبیح خود بدانند.
وسخرنا مع داود الجبال یسبحن والطیر (الانبیاء 21/79)
و کوهها و مرغان را به آهنگ (تسبیح و نغمه) داود مسخر او گردانیدیم.
الم تران الله یسجد له من فى السموات ومن فى الارض والشمس والقمر والنجوم والجبال والشجر والدواب وکثیر من الناس (الحج 22/18)
آیا مشاهده نکردى که هر چه در آسمانها و هر چه در زمین است و خورشید و ماه و ستارگان و درختان و جنبندگان و بسیارى از آدمیان همه (با کمال شوق) به سجده خدا (و اطاعت او) مشغولند.
آیات مذکور که تنها بخش اندکى از آیات مورد نظر است، بیانگر آن است که مجموعه نظام آفرینش اعم از موجودات ذى روح و ذى شعور و جز آن مانند زمین و آسمان و کوهها و پرندگان و ماه و خورشید و ستارگان و درختان و چارپایان و انسانها و … همگى مشغول تسبیح خداوند متعال مىباشند و او را به پاکى مىستایند.
همان طور که گذشت گروهى از مفسران برآنند که تسبیح موجودات غیر ذى روح مانند کوه و درخت و زمین و آسمان و رعد و نجوم و ماه و خورشید … غیر حقیقى ( مجازى) استیعنى از آن جا که این موجودات <آیت و نشانه» وجود خداوند و دلیل وحدانیت او هستند، لذا قرآن از این آیتبودنشان از روى مجاز با <تسبیح» تعبیر نموده است و تسبیح حقیقى مختص موجودات ذى روح و ذى شعور است. در این قسمتبه بیان چند اشکال وارد بر نظریه اخیر مىپردازیم.
اشکال نخست آن است که اگر تسبیح موجودات غیر ذى روح چیزى جز همان <آیتبودن» آنها نیست، چرا خداى سبحان در آیه 44 سوره اسراء مىفرماید: <وان من شىء الا یسبح بحمده و لکن لاتفقهون تسبیحهم».
زیرا این که ما انسانها تسبیح آنها را نمىفهمیم نشانگر آن است که موجودات غیر ذى روح به گونهاى مخصوص خود خداى تعالى را تسبیح مىگویند، ولى به گونهاى که انسانهاى عادى، نمىتوانند آن تسبیح را بشنوند و بفهمند، چه اگر مراد صرف دلالت آنها بر وجود خداوند بود، این مساله به قدرى روشن و آشکار است که لازم نبود بفرماید <ولى شما تسبیح آنها را نمىفهمید» زیرا بیشتر انسانها و بلکه همه آنها <آیتبودن» موجودات را مىفهمند و درک مىکنند.
اشکال دوم بر این راى، آن است که قرآن کریم در موارد بسیار به صراحت مىفرماید که همه موجودات چه ذى روح و چه غیر ذى روح خداى تعالى را تسبیح مىگویند مانند <یسبح الرعد بحمده والملائکة <و» سخرنا مع داود الجبال یسبحن والطیر <و مانند» الم تر ان الله یسجد له من فى السموات ومن فى الارض والشمس والقمر والنجوم والجبال والشجر و الدواب وکثیر من الناس...» که مىرساند داودعلیهالسلام و کوهها با هم و هماهنگ تسبیح مىگفتند و در کنار تسبیح انسانها، موجودات دیگر از قبیل حیوانات و نباتات و جمادات نیز همچون بسیارى از انسانها، خداى بزرگ را به پاکى و بىعیبى مىستایند.
اشکال سوم (6) بر نظریه مذکور این است که اگر منظور از تسبیح موجودات، صرف دلالت آنها بر وجود خداوند باشد چرا در مواردى تسبیح موجودات غیر ذى روح را به ساعات خاصى اختصاص داده و فرموده است: (انا سخرنا الجبال معه یسبحن بالعشى والاشراق) یعنى کوهها شب هنگام و صبحگاهان خداى تعالى را تسبیح مىگویند. (7)
تسبیح موجودات غیر ذىروح از نظر قرآن حقیقى است نه مجازى
بسیارى از مفسران و حکماى گران قدر بر این باورند که تسبیح همه موجودات حقیقى است و با زبان مخصوص خودشان انجام مىگیرد، بدین معنا که مجموعه نظام آفرینش، چه ذى روح و چه غیر آن، علاوه بر آن که با وجودشان دلالتبر وجود حق تعالى دارند، با زبان خود نیز خداى تعالى را تسبیح مىگویند و او را از جمیع نواقص و شوائب ممکنات تنزیه مىکنند و به این کار خود نیز علم و شعور دارند (کل قد علم و تسبیحه)
نکته قابل دقت و تامل در این جا این است که تسبیح فرع بر شعور و ادراک استبدین معنا که اگر بپذیریم تمام موجودات مسبح حق تعالى هستند، ناچار باید پذیرفته باشیم که تمام موجودات ادراک و آگاهى دارند و بالطبع تمام موجودات از نوعى حیات بهرمند هستند.
دلایل و شواهد عقلى و نقلى دال بر این حقیقت است که هر موجودى به حسب درجه وجودى خود، داراى علم و ادراک و حیات است ما در این جا نخست دلایل و شواهد نقلى از آیات و روایات را ذکر مىکنیم، سپس به بیان دلایل و براهین عقلى مىپردازیم.
اندک تاملى در آیاتى که در این جا ذکر خواهد شد ما را به این نکته رهنمون خواهد شد که تمام موجودات، حتى جمادات به عنوان موجوداتى که داراى علم و ادراک هستند، مورد نظر قرار گرفتهاند.
1- وان منها لما یهبط من خشیة الله (البقره 2/74)
و پارهاى از سنگها از ترس خدا فرود آیند.
2- قالت نملة یا ایها النمل ادخلوا مساکنکم لایحطمنکم سلیمان وجنوده وهم لایشعرون فتبسم ضاحکا من قولها… (النمل27/18 و19)
مورى گفت: اى موران، همه به خانههاى خود اندر روید مبادا سلیمان و سپاهیانش ندانسته شما را پایمال کنند، سلیمان از گفتار مور بخندید.
3- انا عرضنا الامانة على السموات والارض والجبال فابین ان یحملنها واشفقن منها وحملها الانسان انه کان ظلوما جهولا (الاحزاب33/72)
ما بر آسمانها و زمین و کوههاى عالم عرض امانت کردیم همه از تحمل آن امتناع ورزیدند و اندیشه کردند تا انسان (ناتوان) بپذیرفت و انسان هم (در مقام آزمایش و اداى امانت) بسیار ستمکار و نادان بود.
4- وحشر لسلیمان جنوده من الجن والانس والطیر فهم یوزعون (النمل27/17)
و سپاهیان سلیمان از گروه جن و انس و مرغان هر سپاهى تحت فرمان رئیس خود در رکابش حاضر آمدند.
5- لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرایته خاشعا متصدعا من خشیة الله وتلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون (الحشر59/21)
اگر ما این قرآن را بر کوه نازل مىکردیم مشاهده مىکردى که کوه از ترس و عظمتخدا خاشع و ذلیل و متلاشى مىگشت و این امثال را براى مردم بیان مىکنیم باشد که اهل فکرت شوند.
6- تکاد السموات یتفطرن منه وتنشق الارض وتخر الجبال هدا (مریم19/90)
نزدیک است از این گفته زشت (و عقیده باطل) آسمانها از هم فرو ریزد و زمین بشکافد و کوهها متلاشى گردد.
7- یوم تشهد علیهم السنتهم وایدیهم وارجلهم بما کانوا یعملون (النور 24/24)
بترسند از روزى که زبان و دست و پاى ایشان بر اعمال آنها گواهى دهند.
این موضوع یعنى شهادت و گواهى اعضا و جوارح در روز قیامت، نشانگر آن است که در دنیا با علم و شعور، شاهد اعمال فرد بودهاند، چه در غیر این صورت شهادت آنها معنا نخواهد داشت و شخص مجرم مىتواند اعتراض کند که چطور اعضا و جوارحى که در دنیا نمىتوانستند به عمل من علم و آگاهى پیدا کنند، امروز علیه من شهادت مىدهند.
8- الیوم نختم على افواههم وتکلمنا ایدیهم وتشهد ارجلهم بما کانوا یکسبون (یس36/65)
امروز است که بر دهان آن کافران مهر خموشى نهیم و دستهایشان با ما سخن گوید و پاهایشان به آنچه کردهاند گواهى دهد.
9- وقالوا لجلودهم لم شهدتم علینا قالوا انطقنا الله الذى انطق کل شىء (فصلت 41/21)
و آنها به اعضاى بدن گویند، چگونه بر اعمال ما شهادت دادید آن اعضا جواب گویند خدایى که همه موجودات را به نطق آورد ما را نیز گویا گردانید.
10- یومئذ تحدث اخبارها بان ربک اوحى لها (الزلزله99/4 و 5)
آن هنگام زمین مردم را به حوادث خویش آگاه مىسازد که خدا به او چنین الهام کند (تا به سخن آید و خلق را به اخبارش آگه نماید).
11- وقیل یا ارض ابلعى ماءک ویا سماء اقلعى (هود 11/44)
و به زمین خطاب شد که فورا آب را فرو بر، و به آسمان امر شد که باران را قطع کن.
12- فقال لها وللارض ائتیا طوعا اوکرها قالتا اتینا طائعین (فصلت 41/11)
فرمود اى آسمان و زمین همه به سوى خدا به شوق و رغبتیا به جبر و کراهتبشتابید آنها عرضه داشتند ما با کمال شوق و میل به سوى تو مىشتابیم.
13- قلنا یا نار کونى بردا وسلاما على ابراهیم (انبیاء 21/69)
ما خطاب کردیم که اى آتش سرد و سالم براى ابراهیم باش.
14- انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون (یس36/82)
فرمان نافذ خدا (در عالم) چون اراده خلقت چیزى کند به محض این که گوید موجود باش بلافاصله موجود خواهد شد.
15- وسئل القریة التى کنا فیها والعیر التى اقبلنا فیها (یوسف 12/82)
و از آن شهر و از آن قافله مىتوان چنین نتیجه گرفت که تمام موجودات حتى جمادات که نازلترین مرتبه از مراتب وجوداند، حظى و بهرهاى از فهم و علم و ادراک دارند و مىتوانند مخاطب قرار گیرند و از خود عکس العمل نشان دهند و حتى سخن بگویند. و بالاتر از این مطلب حتى به آنچه مىکنند و مىگویند نیز علم و آگاهى دارند و در نتیجه به معناى حقیقى کلمه خداى تعالى را به پاکى مىستایند و تسبیح مىگویند.
همچنین روایاتى وجود دارد که بر تسبیح حقیقى موجودات غیر جاندار دلالت دارد. از جمله تسبیح سنگریزهها در کف حضرت رسولصلى الله علیه وآله و جریان استن حنانه که مشهور است. (8)
در روایتى از عایشه نقل شده که گفت <رسول خداصلى الله علیه وآله وقتى بر من وارد شد فرمود: اى عایشه این دو برد ( لباس) مرا بشوى عرض کردم یا رسول الله دیروز آنها را شستم. فرمود: مگر نمىدانى لباس آدمى خداى را تسبیح مىگوید و اگر چرک شود تسبیحش قطع مىشود». (9)
برهان عقلى و فلسفى در اثبات این که تسبیح تمام موجودات حقیقى است
این برهان مشتمل بر چهار مقدمه یقینى است که نخستبه اجمال آنها را ذکر مىکنیم و سپس به شرح و تبیین آنها مىپردازیم.
مقدمه اول: هر موجود ممکن، محتاج و نیازمند به خداى تعالى است.
مقدمه دوم: نیازمندى و احتیاج موجودات از وجود موجودى مستقل و بىنیاز حکایت مىکند.
مقدمه سوم: تمام ممکنات حتى جمادات، به حسب درجه وجودى خود داراى علم و ادراکند.
مقدمه چهارم: تسبیح چنانچه از سوى موجودات داراى علم و ادراک واقع شود و از بىنیازى ( تنزیه) خداوند حکایت کند، حقیقى خواهد بود.
نتیجه: تمام ممکنات، خداى تعالى را به صورت حقیقى (نه مجازى) تسبیح مىگویند.
بنابراین اگر چنین است که تسبیح حقیقى چیزى جز بیان بىنیازى خداى تعالى همراه با علم و ادراک نیست، و اگر چنین است که تمام موجودات از بىنیازى و منزه بودن خداوند حکایت مىکنند و به حکایتخویش علم و آگاهى نیز دارند، به سهولت مىتوان نتیجه گرفت که تمام موجودات یعنى مجموعه نظام آفرینش، حتى جمادات، خداى تعالى را به معنى حقیقى کلمه تسبیح مىکنند. (10)
بررسى و ارزیابى برهان
مقدمه اول مقدمهاى عقلى و یقینى است، بدین معنا که نظام آفرینش بر طبق قاعده علیت نمىتواند به اتفاق و صدفه به وجود آمده باشد بلکه داراى علت هستى بخشى است که با معلول خود سنخیت دارد و بر مبناى حکمت متعالیه معلول چیزى جز تجلى و تشؤن علت تامه نیست و عین ربط و نیاز به او مىباشد.
مقدمه دوم نیز مقدمهاى عقلى و یقینى است و قابل انکار نیست، بدین معنا که <احتیاج» وقتى مطرح است که محتاج الیهى وجود داشته باشد همان طور که <ربط» وقتى معنا خواهد داشت که <مستقلى» در کار باشد. بنابراین عدم استقلال مجموعه نظام آفرینش و وابستگى شدید آن، حاکى و کاشف از وجود موجودى مستقل و بىنیاز است.
مقدمه سوم به ادراک شعور موجودات غیر ذى روح اشارت دارد که گرچه در مبحث قبلى با بیان آیات و روایات آشکار گردید که همه موجودات داراى علم و ادراک و شعور مىباشند و متناسب با حیطه وجودى خود بهرهاى از علم و ادراک دارند، نظر به اهمیتبسیار زیاد این مقدمه در ادامه مقال از دیدگاه فلسفى، مستقل و جداگانه درباره آن سخن خواهیم گفت.
مقدمه چهارم تعریف تسبیح حقیقى در مقابل تسبیح مجازى است; چه تسبیح حقیقى به معناى تنزیهاى است که همراه با علم و ادراک صورت پذیرد در حالى که تسبیح مجازى به معناى آیتبودن و دلالت داشتن … به کار رفته است.
از مقدمات مذکور در بالا چنین نتیجه مىگیریم که مجموعه نظام آفرینش از جمادات و نباتات و حیوانات و انسانها و فرشتگان و … همگى حقیقتا مسبح حق تعالى هستند و نظر گروه مخالف نمىتواند درستباشد که گفتهاند تسبیح بعضى از موجودات از قبیل مؤمنان از افراد انسان و ملائکه ربانى زبانى، و تسبیح بقیه موجودات حالى است و در مجاز تسبیح گفته مىشود، چون موجودات هر یک به نوبه خود به وجود خداى تعالى دلالت مىکنند به این اعتبار آنان را تسبیح گوى خدا خوانده است. (11)
تمام موجودات حتى جمادات بهرهاى از علم و ادراک دارند
همانطور که قبلا بیان شد چنانچه یقینى بودن این مطلب یعنى علم و ادراک داشتن تمام موجودات اثبات گردد، برهانى که در اثبات مدعاى مورد نظر، اقامه گردید، کاملا یقینى و غیر قابل انکار خواهد بود.
در این جا براى اثبات این معنا، به چند مقدمه فلسفى اشارتى مىکنیم:
مقدمه اول: وجود اصیل است و منشا تمام خیرات مىباشد.
مقدمه دوم: حقیقت وجود، حقیقت واحد ولى ذو مراتب و مشکک است و از این رو استعمال لفظ وجود براى همه مراتب آن از باب اشتراک معنوى است.
مقدمه سوم: وجود، چیزى جز کمال و صفات کمالى نیست. یعنى هر آنچه حظى و بهرهاى از وجود داشته باشد مسلما حظى و بهرهاى از صفات کمالیه خواهد داشت.
مقدمه چهارم: حیات و علم و قدرت و تکلم و عشق و …. از صفات کمالىاند که بنا به مصداق عین یکدیگر و مفهوما متعدد هستند.
اینک با توجه به مقدمات مزبور – که هر کدام محتاج به بیان و شرح تفصیلى است – مىتوان نتیجه گرفت که <هر یک از موجودات به مقدار حظى که از وجود دارد، بهرهاى از علم دارد» (12) و بخصوص با توجه به این که حقیقت وجود مانند حقیقت علم عین ظهور و نور و کاشفیت است، مىتوان گفت که وجود چیزى جز علم و ادراک و قدرت و صفات کمالیه نیست و هر موجودى به قدر سعه وجودىاش داراى علم و قدرت و حیات است که در راس هرم هستى وجود خداوند متعال است و چون وجود مقدس او، فعلیت محض و اشد مراتب وجود مىباشد، کاملترین مراتب صفات کمالى مانند حیات و علم و قدرت را به صورت ذاتى با خود دارد و موجودات دیگر که چیزى جز تجلیات او نیستند نیز به حسب میزان قرب شان به وجود حضرت حق و به قدر بهره وجودىشان، از صفات کمالى بهرهمند مىباشند.
به گونهاى که حتى پایین ترین مراتب وجود که مرز هستى و نیستى است – یعنى همان عالم کائنات و جامدات – نیز به همان اندازه که از وجود بهرهمند استبه همان اندازه از حیات و علم و قدرت نیز نصیب دارد و <البته لازمه این حرف این نیست که بگوییم تمامى موجودات از نظر علم با هم برابرند و یا بگوییم علم در همه یک نوع است و یا همه آنچه را که انسان مىفهمد مىفهمند و باید آدمى به علم آنها پى ببرد و اگر نبرد معلوم مىشود علم ندارد... چون چنین است که هیچ موجودى نیست مگر آن که وجود خود را درک مىکند (البته مرحلهاى از درک) و مىخواهد با وجود خود احتیاج و نقص وجودى خود را که سراپایش را احاطه کرده اظهار نماید، احتیاج و نقصى که غناى پروردگار و کمال او آن را احاطه نموده است پس هیچ موجودى نیست مگر آن که درک مىکند که ربى غیر از خداى تعالى ندارد. پس او پروردگار خود را تسبیح مىنماید. و از داشتن شریک و یا هر عیبى منزه مىدارد. با این بیان به خوبى روشن مىگردد که وجهى ندارد که ما تسبیح زمین و آسمان را در آیه مورد بحثحمل بر مطلق دلالت کنیم و مرتکب مجاز شویم، زیرا وقتى جایز است ارتکاب مجاز کرد که نشود کلام صاحب کلام را حمل بر حقیقت نمود». (13)
این که فلاسفه و عرفاى بزرگ معتقدند که عشق و شوق در همه اشیا حتى در جامدات سریان و جریان دارد و به موجودات ذى روح اختصاص ندارد، نیز مبتنى بر این معناست که همه موجودات علم و شعور دارند: چه، عشق و شوق فرع بر شعور و ادراک است، منتها همان طور که حقیقت وجود داراى مراتب و درجات است، علم و شعور نیز داراى مراتب و درجات است. بنابراین جمادات و نباتات و حیوانات و انسانها و … مطابق با بهره وجودى شان داراى علم و ادراک هستند. شیخ الرئیس ابن سینا در نمط هشتم اشارات و تنبیهات چنین فرموده است که <فاذا نظرت فى الامور و تاملتها وجدت لکل شىء من الاشیاء الجسمانیه کمالا یخصه و عشقا ارادیا او طبیعیا لذلک الکمال....» (14)
مرحوم صدر المتالهین شیرازى (ره) در اسفار اربعه تساوق وجود و صفات کمالیه را مطرح مىکند و معتقد است <ان الوجود على تفاوت درجاته عین العلم و القدرة والارادة و سائر الصفات الوجودیه لکن الوجود فى بعض الاشیاء فى غایة الضعف لایظهر منه هذه الصفات لغایه قصورها و مخالطتها بالاعلام والظلمات والى ذلک اشار بقوله (و ان من شىء الا یسبح بحمده ولکن لاتفقهون) (15) مرحوم سبزوارى در شرح بیان ملا صدرا مىفرماید: <بیان ذلک ان الوجود الحقیقى هو النور الحقیقى لکونه ظاهرا بالذات مظهرا للماهیات، کما ان النور المجلى ظاهر بالذات مظهر للالوان و غیرها من المبصرات و هذا معنى معظم مراتب الوجود عند لاشراقیین بالنور کنور الانوار والانوار القاهره والانوار الاسفهبدیة والانوار العرضیه فالوجود ما به الانکشاف ذاته و غیره لذاته بل هى عین الانکشاف و کل ما هو کذلک علم اذ لیس العلم الا هذا» (16)
همچنین مرحوم سبزوارى در پاورقى اسفار به گونهاى دیگر ادراک موجودات را بیان کرده و اظهار مىدارد: <فکیف یکون للموجودات ادراکات حتى للاجسام و الجسمانیات قلت لشعورها وجوه: منها ان الوجود عین الشعور والارادة والقدرة و نحوها و لاسیما عند الاشراق و منها معیة ارباب انواعها و منها معیة رب الارباب و کیف تصیر معیة النفس للجسم ایاه شاعرا ولایجعله شاعرا معیة روح الارواح معیة اشد من معیة النفس بالجسد». (17)
استاد سید جلالالدین آشتیانى (مدظله) نیز بیان حکیمانهاى در اثبات این معنا آوردهاند که تمام موجودات بهرهاى از صفات کمالیه من جمله علم دارند عین کلام ایشان چنین است:
<والدلیل على عینیة الوجود للعلم والقدرة والارادة والعشق والابتهاج: ان صریح ذاته عین الوجود و ان علیته للاشیاء عین ذاته و اذا تجلى الحق بصریح ذاته فى المظاهر، یتجلى بجمیع اسمائه و صفاته و الصفات الکمالیه لاینفک عن الوجود السارى والا لزم ان لایکون صریح ذاته علة للاشیاء» (18)
بیان استاد آشتیانى خود برهانى جداگانه در اثبات این معناست که تمام موجودات حتى نازلترین مراتب وجودى مطابق با حیطه وجودى شان از علم و ادراک بهره دارند.
یعنى: اگر چنین است که ذات مقدس حق تعالى عین وجود است و وجود ذاتى اوست و اگر چنین است که علیت او براى اشیا عین ذات مقدس اوست، در این صورت هرگاه ذات مقدس در مظاهر و مراتب وجودى تجلى کرد، طبعا تجلى او به جمیع اسما و صفات مقدس خواهد بود و در نتیجه در تمام مراتب وجودى اثرى از صفات کمالیه او مشاهده خواهد شد، چه در غیر این صورت لازم مىآید که ذات مقدس علت پیدایش اشیا نباشد و این خلاف فرض است.
طرح دو اشکال و پاسخ آن
اشکال نخست: بودن علم و ادراک در عالم مجردات و موجوداتى که بهرهاى از تجرد دارند قابل پذیرش مىباشد، ولى در اشیاى مادى که بنا بر حرکت جوهرى، عین سیلان و حرکتبوده و لحظهاى ثبات ندارند، چگونه مىتواند علم و ادراک که مقولهاى مجرد است وجود داشته باشد، چه علم و ادراک را با تغییر و عدم ثبات سازگارى نیست.
پاسخ اشکال بر طبق مبانى حکمت متعالیه کاملا روشن و آشکار است، زیرا در مبحثحرکت جوهرى ثابتشده که حرکت و سیلان عین ذات اشیاى مادى استبه گونهاى که حذف حرکت از ماده مستلزم از بین رفتن عالم ماده است. بدین معنا که نحوه وجود اشیاى مادى به گونهاى است که عین <تصرم» و <شدن» است و در حقیقتشدن و تصرم و تغییر اشیاى مادى خود نوعى <بودن» و ثبات و عدم تغییر است. بنابراین حرکت چیزى نیست که عارض بر اشیاى مادى و زاید بر وجود ماده باشد بلکه مرتبه ضعیفى از مراتب وجود است که در اشیاى مادى ظهور پیدا کرده است لذا با توجه به آنچه گفته شد در عالم ماده نیز ثبات و آرامش وجود دارد البته ثباتى که متناسب با این مرتبه از وجود است و با علم و ادراک سازگارى دارد. (19)
اشکال دوم: اگر چنین است که تمامى موجودات بدون استثنا تسبیح و حمد و ستایش خداى تعالى را حقیقتا انجام مىدهند پس چرا بعضى از انسانها و همچنین ابلیس به او (جل و علا) کفر ورزیده و از سجده و ستایش او سرباز مىزنند.
پاسخ این است که همه موجودات بدون استثناء تسبیح و حمد و ستایش خداوند را انجام مىدهند جز این که بعضى از موجودات که افکار آمیخته با وهم و تخیلات شیطانى بر آنها غلبه دارد (20) به ظاهر تسبیح خداى تعالى نمىگویند گرچه تمام تار و پود وجودشان مسبح حق تعالى است و به فرموده امیرمؤمنان علىعلیهالسلام کسانى که خداى تعالى را با گفتار و کردار انکار مىکنند، آثار و علائم موجود همگى گواهى مىدهد که آن شخص در دل به وجود خداوند اقرار دارد (فهو الذى تشهد له اعلام الوجود على اقرار قلب ذى الجحود) (21)
مثل چنین افرادى مثل کسى است که با تمام وجود فریاد مىزند که در این جهان هیچ فریادى نیست و هر چه بیشتر فریاد برآورد بیشتر سخن خود را نقض نموده است.
بنابراین مىتوان انسانها را در این زمینه به سه دسته تقسیم نمود: گروه اول که اکمل اولیاى الهى و مصداق بارز انسان کامل هستند، هم خود تسبیح خداى تعالى مىگویند و هم مىدانند: که تمام موجودات تسبیح گوى حضرت حق هستند و هم تسبیح آنها را مىشنوند و مىفهمند. گروه دوم کسانى هستند که علاوه بر آن که خود تسبیح خداى مىگویند فقط مىدانند که دیگر موجودات هم تسبیح گوى خداوند هستند ولى این گروه تسبیح موجودات را نمىفهمند، و گروه سوم کسانى هستند که نه تنها از تسبیح موجودات دیگر بىخبرند بلکه حتى نمىدانند که خود نیز مسبح خداى تعالى هستند.
رابطه تسبیح و تحمید
همان طور که گذشت تسبیح عبارت از منزه دانستن خداوند از نقایصى است که در ممکنات استبدین صورت که موجودات امکانى با اظهار حاجت و نقص وجودى خود از این معنا پرده بر مىدارند که خالق آنها از هر حاجت و نقصى پاک و منزه است.
ولى حمد عبارت از بیان صفات کمالى خداوند توسط موجودات از طریق اظهار کمالات و نعمتهایى که خداوند به آنها عطا نموده است. به بیانى دیگر <اگر اشیا و موجودات از جهت کشفشان از غنا و کمال خدایى و نقص و احتیاج خود لحاظ شوند، وجودشان تسبیح خواهد بود و اگر از این جهت لحاظ شوند که نشان دهنده نعمت وجود و سایر جهات کمالند از این نظر وجودشان حمد خداست البته در این صورت وقتى حمد و تسبیح دارند که شعور موجودات را هم در نظر بگیریم و اما اگر موجودات از این نظر لحاظ شوند که نشان دهنده صفات جمال و جلال خدایىاند و از علم و شعورشان قطع نظر شود در این صورت صرفا آیاتى هستند که بر ذات پروردگار دلالت مىکنند». (22) که در مباحث گذشته مساله علم و ادراک موجودات به تفصیل بیان شد.
نکتهاى که در این جا شایان ذکر است این است که از آن جا که شناختخداوند به جهت عدم تناهى وجود او براى هیچ موجودى حتى ملائکه و پیامبران و اولیاى الهى میسور و ممکن نیست، تا جایى که پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله که کاملترین مرتبه از مراتب شناخت و قرب را دارد فرمود: <ما عرفتک حق معرفتک - لااحصى ثناء علیک انت کما اثنیت على نفسک» لذا به همین علت است که از دیدگاه قرآن مجید، تسبیح و تنزیه به عنوان اصل مطرح شده و سپس در پى آن مساله حمد و ستایش آمده و بدان امر شده است. آیاتى از قبیل: <وان من شىء الا یسبح بحمده × فسبح بحمد ربک × والملائکة یسبحون بحمد ربهم × وتسبح بحمد ربک × نحن نسبح بحمدک ×، همگى دلالتبر این معنا دارند که مخلوقات به جهت محدودیت وجودى شان نمىتوانند حمد و ستایش خداوند را آنگونه که هستبه جاى آورند، لذا خداوند خود را از حمد حامدان منزه داشته بدینصورت که حمد آنها را همراه با تسبیح آورده است، البته در قرآن مواردى هست که خداوند متعال بندگان مخلص خود را از این جهت از ما بقى مخلوقات امتیاز بخشیده است و در مواردى به صورت مستقیم مساله حمد را بدون تنزیه و تسبیح به آنها نسبت داده است که توضیحش خواهد آمد، آن جا که فرموده <سبحان الله عما یصفون الا عباد الله المخلصین» (23)
مرحوم علامه طباطبائى (ره) در تفسیر ارزشمند المیزان چنین فرمودهاند: <خداوند سبحان خود را از توصیف واصفان از بندگانش منزه داشته و فرموده: (سبحان الله عما یصفون الا عباد الله المخلصین، خدا منزه است از آنچه توصیفش مىکنند، مگر بندگان مخلص او) و در کلام مجیدش هیچ جا این اطلاق را مقید نکرده، و هیچ عبارتى نیاورده که حکایت کند حمد خدا را از غیر خدا، بجز عدهاى از انبیاى مخلصش که از آنان حکایت کرده که حمد خدا گفتهاند، در خطابش به نوحعلیهالسلام فرموده (فقل الحمدلله الذى نجینا من القوم الظالمین، پس بگو حمد آن خدایى را که ما را از قوم ستمکار نجات داد) و از ابراهیمعلیهالسلام حکایت کرده که گفت (الحمدلله الذى وهب لى على الکبر اسمعیل واسحق، سپاس خداى را که در سن پیرى اسماعیل و اسحاق را به من داد).
و در چند جا از کلام مجیدش به رسول گرامىاش محمدصلى الله علیه وآله فرمود که (وقل الحمدلله) و از داود و سلمان حکایت کرده که (وقالا الحمدلله) و از اهل بهشتیعنى پاک دلانى که از کینه درونى و کلام بیهوده و فسادانگیز پاکاند، نقل کرده که آخرین کلامشان حمد خداست و فرموده (و آخر دعواهم ان الحمدلله رب العالمین)
و اما غیر از این موارد هر چند خداى تعالى حمد را از بسیارى مخلوقات خود حکایت کرده و بلکه آنها را به همه مخلوقات نسبت داده و فرموده (والملائکة یسبحون بحمد ربهم) و نیز فرموده (ویسبح الرعد بحمد) و نیز فرموده (وان من شىء الا یسبح بحمده) الا این که به طورى که ملاحظه مىکنید همه جا خود را از حمد حامدان، مگر آن عده که گفتیم، منزه مىدارد، هر جا سخن از حمد حامدان کرده حمد ایشان را با تسبیح جفت کرده و بلکه تسبیح را اصل در حکایت قرار داده و حمد را با آن ذکر کرده و همان طور که دیدید فرموده تمامى موجودات با حمد خود او را تسبیح مىگویند. خواهى پرسید چرا خداوند منزه از حمد حامدان است؟ و چرا نخست تسبیح را از ایشان حکایت کرده؟ مىگوییم براى این که غیر خداى تعالى هیچ موجودى به افعال جمیل او و به کمال و جمال افعالش احاطه ندارد، همچنان که به جمیل صفات و اسمائش که جمال افعالش ناشى از جمال آن صفات و اسماء است احاطه ندارد، همچنان که خودش فرموده (ولا یحیطون به علما، یعنى احاطه علمى به او ندارد).
بنابراین، مخلوق به هر وضعى که او را بستاید، به همان مقدار به او و صفاتش احاطه یافته است و او را محدود به حدود آن صفات دانسته و به آن تقدیر اندازهگیرى کرده و حال آن که خداى تعالى محدود به هیچ حدى نیست، نه خودش، و نه صفاتش و اسمائش و نه جمال و کمال افعالش.
پس اگر بخواهیم او را ستایش صحیح و بى اشکال کرده باشیم باید قبلا او را منزه از تحدید و تقدیر خود کنیم و اعلام بداریم که پروردگارا تو منزه از آنى که به تحدید و تقریر فهم ما محدود شوى همچنان که خودش در این باره فرموده (ان الله یعلم وانتم لاتعلمون) اما مخلصان از بندگان او که گفتیم حمد آنان را قرآن حکایت کرده، آنان حمد خود را، حمد خدا و وصف او قرار دادهاند، براى این که خداوند ایشان را خالص براى خود کرده است». (24)
حاصل سخن
گفته شد که یکى از معانى ارزشمندى که در موارد زیادى در کلام الهى مطرح شده است مساله تسبیح موجودات در کل نظام آفرینش مىباشد، بدین معنا که هر آنچه مخلوق و معلول خداست، خداى تعالى را به عظمت و پاکى مىستاید و تسبیح مىکند.
معناى حقیقى تسبیح عبارت از تنزیه و به پاکى ستودن است، بدین معنا که خداى تعالى از هرگونه نقص و عیبى (مانند امکان ذاتى – فقر وجودى – ترکیب و ….) که در ممکنات مشاهده گردد، پاک و منزه است.
از مجموعه مباحث مىتوان نتیجه گرفت که چون ماسواى خداوند همه معلول و ناقصاند و به نقص و کمبود خود علم و آگاهى دارند، لذا به هستى کاملى تکیه دارند که از هرگونه نقص و احتیاجى منزه و پاک است و همیشه و در همه حال او را از هرگونه نقص و عیبى منزه دانسته و به پاکى مىستایند و چون تسبیحشان همراه با علم و ادراک و حمد و ستایش است. لذا به معنى حقیقى کلمه نیز خداى تعالى را تسبیح مىگویند، نه این که وجودشان صرفا دلالتبر وجود خداوند داشته باشد، که <تسبیح مجازى» به آن اطلاق گردد.
نکته قابل تامل این است که هر موجودى با زبان مخصوص خود خداى تعالى را تسبیح مىگوید یعنى علاوه براین که هر موجودى دلالتبر وجود حضرت حق دارد، به معناى حقیقى کلمه با نوعى تکلم و سخن گفتن او را تسبیح مىگوید.
آنچه که در حد و تعریف <کلام» ماخوذ است، ارائه و کشف ما فىالضمیر است و این <فهمانیدن و کشف» به هر طریقى که صورت پذیرد کلام نامیده مىشود خواه از طریق قرارداد و وضع حروف و الفاظ باشد یا از طریق ایما و اشاره با علایم و ....
پس، این تصور که کلام را صرفا عبارت بدانیم از فهمانیدن مافى الضمیر به وسیله حروف و الفاظى که از طریق تموج هوا به وسیله حنجره صورت مىپذیرد، کاملا نادرست است، (25) چه کلام از ماده <کلم» به معناى <جرح» استیعنى هر اثرى که از جانب مؤثر صادر شود، نوعى کلام و کلمه محسوب مىگردد.
بسیار پیش مىآید که ما با دستیا ابرو و یا با نشان دادن یک تابلو و علامت، بدون هیچگونه لفظى، کلمه و یا کلامى را درک یا افاده مىکنیم. بنابراین با توجه به توسعى که در معناى <کلام» وجود دارد، اصل تکلم و تکلیم حقیقى (نه مجازى) درباره تمام موجودات صدق مىکند و در قرآن کریم این نوع کلام به خداوند و ملایکه و اجنه و انسانها و حتى موجودات بىجان نسبت داده شده است. همان طور که به حقیقت، تسبیح خداى تعالى به تمام موجودات حتى موجودات بىجان نسبت داده شده است.
نکته پایانى این است که اگر آدمى توانست در اثر تزکیه درون، به بواطن و ملکوت اشیا راه یابد و هماهنگ و هم آواز با آنها گردد، در این صورت به سهولتسخن گفتن و تسبیح اشیا را درک کرده و خواهد فهمید یعنى اثرى که از اشیا صادر مىگردد، توسط آن شخص دریافت مىکند و سپس در درون او به صورت حروف و الفاظ تمثل مىیابد و قابلیتشنیدن پیدا مىکند، به گونهاى که طنینى از آن سخن توسط شخص مستعد شنیده مىشود، گرچه دیگران از طریق حس شنوایى خود قادر به شنیدن آن سخن نیستند. (26)
جمله ذرات عالم در نهان با تو مىگویند روزان و شبان ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم با شما نامحرمان ما خامشیم چون شما سوى جمادى مىروید محرم جان جمادان کى شوید فاش تسبیح جمادات آیدت وسوسه تاویلها بر بایدت چون ندارد جان تو قندیلها بهر بینش کردهاى تاویلها (27) گر تو را از غیب چشمى باز شد جمله ذرات جهان همراز شد نطق آب و نطق خاک و نطق گل هست محسوس حواس اهل دل (28)
پىنوشت:
1- راغب اصفهانى – مفردات – ذیل ماده سبح.
2- <سبحان» مصدرى استبه معناى تسبیح و جز به صورت اضافه استعمال نمىشود و هر جا هم استعمال شود مفعول مطلق فعل تقدیرى استبدین صورت سبحته تسبیحا. در اصول کافى (ج1 ص 118) آمده است که از امام صادقعلیهالسلام از معناى <سبحان الله» سؤال شد حضرت فرمود: منظور منزه بودن خداوند از نقایص است.
البته در مواردى در قرآن مجید کلمه تسبیح به معناى <نماز» به کار رفته است که بعضا اشاره به نمازهاى واجب و برخى دیگر اشاره به نمازهاى مستحبى دارد مانند آیه شریفه (فاصبر على ما یقولون وسبح بحمد ربک قبل طلوع الشمس وقبل غروبها ومن آناء اللیل فسبح واطراف النهار لعلک ترضى)
همچنین در قرآن گاهى نیز نزاهتخداوند با کلمه <قدوس» بیان شده است ولى لفظ <سبوح» به کار نرفته است.
3- الشیخ ابى على الفضل بن الحسن الطبرسى، مجمع البیان فى تفسیر القرآن (دارالمعرفة بیروت – لبنان) ج9، ص346.
عین عبارت شیخ چنین است: <... و تحقیقه ان العقلاء یسبحونه قولا واعتقادا - ولفظا - ومعنى و ما لیس بعاقل من سائر الحیوانات والجمادات فتسبیحه مافیه من الادلة الدالة على وحدانیتة وعلى الصفات التى باین بها جمیع خلقه و مافیه من الحجج على انه لایشبه خلقه و ان خلقه لایشبهه، فعبر عن ذلک بالتسبیح».
4- ابى القاسم جار الله محمودبن عمر الزمخشرى الخوارزمى، الکشاف عن حقائق التنزیل و… (دارالمعرفة – بیروت – لبنان) ج 2، ص 362.
5- مولى فتح الله کاشانى – منهج الصادقین به تصحیح مرحوم آیت الله شعرانى (کتابخانه اسلامیه تهران،1363) ج3، ص 114.
6- آیة الله جعفر سبحانى، منشور جاوید (انتشارات توحید – قم – 1360) ج 2، ص 191.
7- ص 38/18 البته در صورتى که مراد از شبانگاهان و صبحگاهان تمام اوقات باشد این اشکال وارد نیست.
8- در حدیث است که رسول اکرمصلى الله علیه وآله فرمودند که وقتى قبل از بعثتشبانى مىکردم، گاهى مىدیدم که گوسفندان بىجهت رم مىکنند و وحشت زده مىشوند، پس از آمدن جبریل سبب را سؤال کردم، گفت این وحشت از صداى ضربتى است که به کافر مىزنند که همه موجودات آن را مىشنوند و از آن رم مىکنند غیر از ثقلین، و اهل معرفت گویند انسان محجوبترین موجودات از ملکوت است مادامى که اشتغال به ملک و تدبیرات آن دارد، زیرا اشتغالش از همه بیشتر و قویتر است، پس احتجابش از همه بیشتر است و از نیل به ملکوت محرومتر است.
روایت در کافى شریف است، عن الباقرعلیهالسلام قال: قال النبىصلى الله علیه وآله <انى کنت انظر الى الابل والغنم وانا ارعاها - ولیس من نبى الا وقد رعى الغنم - فکنت انظر الیها قبل النبوة وهى متمکنة فى المکینة ما حولها شىء یهیجها حتى تذعر فتطیر، فاقول: ماهذا؟ واعجب حتى جاءنى جبرئیل فقال: ان الکافر یضرب ضربه ما خلق الله شیئا الا سمعها و یذعر لها الا الثقلین.
ر.ک شرح چهل حدیث (اربعین حدیث) – مرحوم امام خمینى (ره)، ذیل حدیثبیست و ششم ص417.
9- عبدالرحمن السیوطى، الدر المنثور (منشورات مکتبة آیه الله العظمى المرعشى النجفى، قم، 1404 ه. ق) ج 4، ص 185.
10- علامه سید محمد حسین طباطبائى، تفسیر المیزان ترجمه سید محمد باقر موسوى همدانى (دفترانتشاراتاسلامى وابسته به جامعهمدرسینحوزهعلمیه قم، آذرماه1363) ج13، ص150
11- ملا فتح الله کاشانى، تفسیر خلاصه منهج الصادقین، ج3، ص 114.
12- المیزان، ج13، ص 151.
13- همان، ص 152 و 151.
14- ابن سینا، الاشارات والتنبیهات (دفتر نشر الکتاب، الطبع الثانى،1403 ه) ج3، ص 362، همچنین ر.ک: المیزان، ج 1، ص 621.
15- صدرالدین شیرازى، الحکمه المتعالیه فى الاسفار الاربعه (دارا حیاء الترات العربى، بیروت، الطبعة الثالثه، 1981) ج6، صص 140 و139.
16- صدر الدین شیرازى، الشواهد الربوبیه (انتشارات دانشگاه مشهد، چاپ دوم، 1360) با تعلیق و تصحیح و مقدمه استاد سید جلال الدین آشتیانى، ص389.
17- الحکمه المتعالیه فى الاسفار الاربعه، ج 1، پاورقى صص119 و 118 حاشیه (مرحوم ملا هادى سبزوارى)
18- الشواهد الربوبیه، ص 390 حاشیه از استاد سید جلال الدین آشتیانى (مدظله)
19- الحکمة المتعالیة فى الاسفار الاربعه، ج3، ص 104; همچنین ر.ک، مبحث <قوه و فعل» از کتاب نهایة الحکمه مرحوم علامه طباطبائى.
20- صدرالدین شیرازى، تفسیر القرآن، به کوشش محمد خواجوى (انتشارات بیدار، قم،1366) ج6، ص147.
21- نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه49.
22- المیزان، ج 11، ص 44.
23- صافات37/159 و 160.
شاید سر اینکه بعضى از سور قرآنى با تسبیح شروع شده است در تاکید این معنا باشد که اگرچه در متن سوره به ظاهر خداوند از بندگان خود طلب نصرت و کمک نموده و فرموده است: <ان تنصروا الله ینصرکم ویثبت اقدامکم ولى این بدین معنا نیست که در او احتیاج و نقصى وجود دارد بلکه در نهایتبرگشت این کمک و طلب به خود بندگان است. مثلا در سوره تغابن که با تسبیح شروع شده این آیه شریفه وارد شده است که <ان تقرضوا الله قرضا حسنا یضاعفه لکم» و یا در سوره حدید که با تسبیح شروع شده این آیه شریفه وارد شده است: که <ان المصدقین والمصدقات واقرضوا الله قرضا حسنا یضاعف لهم ولهم اجر کریم» که این تعابیر ممکن است تصور نادرستى در بعضى از اذهان ایجاد کند که خداوند نیازمند کمک و نصرت بندگان است، لهذا خداوند تبارک و تعالى خود را از هرگونه نیاز و نقصى پاک دانسته و فرموده است هر آنچه که در زمین و آسمان استخداى تعالى را به پاکى مىستاید.
براى توضیح بیشتر ر.ک، تفسیر موضوعى استاد آیة الله جوادى آملى، ج 1، ص 238.
24- المیزان، ج 1، ص 31; ولکن حفظ مقام العبودیة و الادب لدى الحضرة الربوبیة یقتضى ان یکون النظر الى جهة التقدیس والتنزیه اکثر، بل هى انسب لحال السالک و عن الخطرات ابعد. مصباح الهدایة الى الخلافة والولایة، امام خمینى (ره).
25- ر.ک المیزان، ج 2، ص477، و ج3، ص149.
26- به عنوان مثال مىتوان علایم راهنمایى و رانندگى را مطرح نموده فى المثل اگر ما بخواهیم وسیله نقلیه خود را کنار خیابان متوقف کنیم ناگهان چشمانمان به تابلویى با علامت توقف ممنوع برخورد کند، در این هنگام غافل از این که این تابلو یک جسم فلزى بىجان است در حالى که هیچ گونه لفظى روى آن نوشته نشده است، گویى فریادى از آن مىشنویم که مىگوید <توقف ممنوع».
27- محمد تقى جعفرى، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوى، ج6، ص 498.
28- همان، ج 2، ص516.
نویسنده: محمد بیدهندى
مجله مشکوة ، شماره 59