تشیع در بصره
بصره که از شهرهای مهم و استراتژیک و سوق الجیشی عراق محسوب میشود از دیر زمان مورد توجه بوده، به خصوص که مذهب تشیع در آن گسترش یافته است و خواستگاه شیعیان میباشد؛ لذا در این مقاله به چگونگی پیدایش شیعه، حکما و علما و مکانهای مقدس آن و قدرت و نفوذ شیعه اشاره میگردد.
چنانچه در سال 38 قمری وقتی معاویه عبدالله بن حضرمی را به عنوان والی به بصره فرستاد، مردم بصره او و تمامی همراهان وی را در کاخی که منزل کرده بود آتش زدند. این نخستین قیام شیعیان علیه بنیامیه بود. در سال 41 قمری پس از صلح امام حسن (ع) و به قدرت رسیدن معاویه، حران بن امان در بصره قیام نمود و حکومت بصره را مستقلاً به دست گرفت.
سپس معاویه پسر ابی ارطاة را با لشکری عظیم به بصره گسیل داشت که بعد از جنگ مریر بصره را فتح نمود. شیعیان بصره مرتباً از اطاعت امویان سر باز میزدند تا اینکه در سال 45 قمری زیاد بن ابیه والی بصره گردید و کشتار فجیع بین علویین و شیعیان به راه انداخت و مجدداً بصره را به حکومت امویان برگردانید. در اواخر سال 60 قمری هنگام قیام سیدالشهداء (ع) و ارسال مسلم بن عقیل به عنوان سفیر خود به کوفه امام (ع) غلام خویش سلیمان را نیز به عنوان سفیر و رسول خود نزد زعمای شیعه در بصره گسیل داشتند و نامهای به بزرگان و اشراف شیعه نگاشتند سلیمان نامههای امام (ع) را به مالک بن مسمع البکری الاحنف بن قیس المنذر بن الجارود، مسعود بن عمرو وقیس بن الهیثم و عمرو بن عبیدالله بن معمر تسلیم نمود.
امام در این نامه از ظهور بدعتها شکایت کرده و حقانیت خود را برای امامت و خلافت یاد آور شده و آنها را به اطاعت خوانده است. در قرن دوم هجری اکثر مردم بصره را شیعیان تشکیل میدادند. در سال 144 قمری هنگام قیام ابراهیم عبدالله المحض فرزند حسن المثنی بن امام حسن بن علی ابن ابیطالب (ع) که در باخمری به شهادت رسید مردم بصره با وی بیعت نمودند. (1) و بیش از صد هزار جنگجو از بصره و اطراف آن به وی ملحق گردیدند.
شهدای بصره در قیام ابراهیم المحض بیش از 20 هزار جنگجو بود. منصور خلیفه عباسی به عامل خود محمد بن سلیمان دستور داد که خانههای شیعیان علوی را که در قیام ابراهیم دست داشتند خراب کند. وی بیش از سه هزار خانه شیعه را خراب کرد و بیست هزار از نخل خرما را از باغات شیعیان و علویان قلع نمود و 55 نفر از بر جستگان شیعه را در بصره به دار آویخت و بیش از 500 نفر را دست بسته به بغداد گسیل داشت. مقدسی در احسن التقاسیم که در 375 تألیف شده است تصریح میدارد که اکثر اهل بصره قدریه و شیعهاند. ناصر خسرو (394- 481 ق) در سفر نامه خویش مینویسد : «در بصره به نام امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه 13 مشهد است. یکی از آن مشهد بنی مازن گویند و آن آنست که در ربیعالاول سنۀ خمس و ثلاثین از هجرت نبی علیه الصلوة والسلام امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به بصره آمده است؛ و عایشه به حرب آمده بود و امیرالمؤمنین (ع) دختر مسعود نهشلی را به همسری درآورده بود و این مشهد سرای آن زن است و امیرالمؤمنین (ع) هفتاد و دو روز در آن خانه مقام کرد و بعد از آن به جانب کوفه باز گشت و دیگر مشهدی است در پهلوی مسجد جامع که آن را مشهد باب الطیب گویند … و باقی این 11 مشهد دیگر هر یک موضع دیگر بُد و همه را زیارت کردم.»(2).
ابنبطوطه (م 777 ق) در سفر نامه خود به مراکز شیعه و بقاع متبرک و عتبات مقدسه بصره اشاره نموده است و مینویسد: که بزرگترین مسجد بصره متعلق به شیعیان است و آن را چنین وصف نموده است. در مسجد علی (ع) هفت مناره دارد که یکی از آنها متحرک است. مردم معتقدند که مناره مذکور فقط هنگام ذکر نام علی (ع) به حرکت در میآید من از بام مسجد با جمعی از اهالی به آن مناره بالا رفتیم در یکی از رکنهای آن دستگیره چوبی بود که آن را به وسیله میخی فرو کوفته بودند و چنان مینمود که گوئی از جای خود کنده شده است. مردی که همراه من بود دستگیره را گرفت و گفت تو را بسرعلی (ع) حرکت کن و آن را تکان داد. مناره تکان خورد. (3).
مورخ معروف عصر مغولی حمد الله مستوفی (م، ح، 750، ق) در نزهه القلوب (38 ) مینویسد «مردم بصره اکثراً سیاه چهرهاند بر مذهب اثنیعشری هستند.».
بصره از ظهور دولت شیعه آق قویونلوها تا عصر صفویه تابع ایران بود. سپس راشد ابن مغامس از روی مکر و حیله کلید شهر بصره را در بغداد به عثمانیها داد و خود حکومت بصره را دردست گرفت. تا قرن یازدهم بصره گاه تابع حکومت ایران و گاه تابع حکومت عثمانی بود. در قرن یازدهم هجری در این ناحیه چهار حکومت (امارت) ظاهر گردید. 1- حکومت الدورق 2-حکومت القیان 3- حکومت الحویزه 4- حکومت بصره و در این تاریخ بود که آل افراسیاب نقش مهمی در این ناحیه داشتند و سه نفر آنان یحیی، علی و حسین هفتاد سال حکومت نمودند و تمامی این حکومتها و عمارات شیعه مذهب بودند تا این که معشوق پاشا زعمای شیعه بصره را بر کنار کرد و نفوذ عثمانیها را گسترش داد. با این حال حکومت عملاً در دست زعمای شیعه و شیوخ عشایر شیعه بود. سپس در عصر نامق پاشا عثمانیها در بصره قدرت گرفتند ولی بر اثر اکثریت و غلبه شیعیان در شهر بصره و نواحی آن عثمانیها نتوانستند تسلط کامل و قدرت مطلق را در دست گیرند. عثمانیها که سنی مذهب بودند از آغاز اشغال عراق در مراکز شیعی عراق چون فرات، کربلا و بصره با مشکلاتی مواجه بودند و مرتباً با مردم این نواحی در جنگ و ستیز بودند در قرن سیزدهم هجری مجدداً بصره کانون قدرت عشایر شیعه مخصوصاً قبیله بنی کعب والمنتفک قرار گرفت. عبدالله بک در اطراف بصره دیواری کشید ولی شهر بصره از جهت شط العرب باز و قابل کنترل نبود ولی عثمانیها از طرف بیابان با آل صباح شیوخ سنی مذهب کویت جهت حمایت بصره به توافق رسیدند. در عصر حکومت قاجاریه بصره بین حکومت ایران و عثمانی دست به دست میگشت و این جنگها بصره را به ویرانهای مبدل کرد و وبا و امراض گوناگونی مردم بصره را فرا گرفت. اکثر متمکنین از این شهر جنگ زده هجرت نمودند تا آنجا که نفوس بصره را کمتر از 18 هزار نفر ثبت کردند.
شیعیان عراق در جنگ جهانی اول از فرصت به دست آمده بهره برداری کردند و عثمانیهای سنی را طی جنگ دلیرانهای از عراق بیرون راندند ولی بر اثر نبودن حکومت جانشین و ضعیف بودن دولت ایران انگلیسیها وارد بصره گردیدند و در جنوب شهر بصره در کنار شط العرب یک اسکله جهت کشتیهای جنگی خود تأسیس نمودند در این هنگام شیعیان عراق فعالانه قیام کردند و میرزا محمد تقی شیرازی (م، 1338، ق) جهت بیرون راندن انگلیسیها و استقلال عراق، رهبری انقلاب شیعیان عراق را در دست گرفت و فتوای معروف خویش را صادر نمود و کوشش در راه استقلال عراق و رهایی از استعمار انگلیسها را واجب و در صورت امتناع انگلیسیها توسل به قوهای قهریه را لازم و واجب اعلام داشت. جنگهای خونین بین شیعیان و انگلیسیها به وقوع پیوست که عشایر شیعه و مردم بصره و حومه آن نیز شرکت داشتند و بصره و اطراف آن یکی از مهمترین محل برخوردهای شیعیان و انگلیسیها بود.
مکتب بصره و نقش تشیع :
مکتب ادبی بصره و مکتب ادبی کوفه از دیر باز رقیب یکدیگر بودند. مکتب کوفه در شعر به اوج خود رسید و از بین صدها شاعر میتوان متنی را از نمایندگان این مکتب مثال زد و مکتب بصره در نثر بدون رقیب بود و جاحظ را میتوان از یک مکتب بصره مثال آورد. مورخین حتی مخالفین شیعه نقش تشیع را در این دو مکتب یا مدرسه انکار نکرده اند و البته ایرانیها نیز سهم عظیم و نقش حساس و مؤثری در تأسیس و پیشرفت این دو مکتب داشتند. از علمای بزرگ ایرانی و یا شیعی بصره میتوان اینان را نام برد. 1- ابوالأسود الدوئلی (م،69، ق) شیعی معروف که از عصر خلافت عثمان به بصره هجرت نمود بود و پس از ابن عباس از طرف حضرت علی (ع) والی بصره گردید از مؤسسین مکتب بصره است.
2- ابو عمرو بن العلاء (م، 159، ق) 3- عیسی بن عمر ثقفی (م، 149، ق) استاد خلیل صاحب کتاب العین ابن ندیم در الفهرست (47 ) به مؤلفات وی اشاره کرده است. 4- یونس بن حبیب ( 94- 182، ق) از اکابر مدرسین بصره ابن ندیم در الفهرست (47-48 ) به شرح حال وی پرداخته و از بعضی از آثار وی یاد کرده است، کارل بروکلمان به نقل از کتاب مفاخر العجم وی را ایرانی یاد کرده است. 5- خلیل بن احمد ( 100- 175، ق) صاحب کتاب معروف العین عالم معروف شیعه که قاضی نورالله شوشتری وی را ایرانیالاصل ضبط کرده و مینویسد. «خلیل بن احمد در اصل از اولاد ملوک عجم بود که نوشیروان ایشان را به یمن فرستاد با سپهسالاری که نام اهر بود (مجالس المؤمنین) 1/ 550 » همین خلیل هنگامی که میخواست بصره را به عزم خراسان ترک کند سه هزار نفر از علماء و شاگردان وی از شیعیان بودند به خارج شهر و تا کناره دروازه شهر بصره رفتند تا با او تودیع کنند و همگی از علمای حدیث و نحو و لغت و اخبار بودند (روضات الجنات 3/ 290 ) 6- سیبویه متولد در بیضاء از نواحی شیراز (140، ح 188، ق) از مشاهیر علمای نحو که از شیراز به بصره رفت و از شاگردان خلیل بود و جمعی کثیر از علمای شیعه و ایرانی مانند یحیی بن یعمر (عدوی) از قراء بصره و حریری بصره صاحب مقامات و دیگران هنگامی که در سال 210 ق خلیفه عباسی به عامل خود در بصره دستور داد که آمار علمای مدرسه بصره و مؤلفات مهم آنها را از برای وی اعلام دارد. او به خلیفه عباسی نگاشت که هفتصد استاد و مدرس و مجتهد مشغول تدریس هستند.
که اکثر آنها شیعه هستند و یازده هزار محصل مشغول تعلیم و تحصیل میباشند که اکثر آنها شیعهاند. از بصره جمعی کثیر از روات و اصحاب ائمه اطهار (ع) برخاستهاند. چنان که شیخ طوسی در رجال و الفهرست خود به بعضی ازآنها اشاره کرده است. شیخ محمد علی اردبیلی حائری جمعی از ثقات بصره را در جامع الرواة ضبط نموده است و در اکثر کتب رجالی نام آنها ثبت است. (4).
بصره از مراکز اصلی شیعه در عراق.
بصره به صورت تاریخی نخستین گرایش مذهبی خود را در سال 36 هجری با مذهب عثمانی سپری کرد، اما همزمان و در ادامه، جامعه شیعه کوچک و البته بسیار نیرومندی در آن پدید آمد. این شهر به تدریج بر اثر حملات مختلفی که از ناحیه خوارج و بعدها قرامطه صورت گرفت رو به ویرانی رفت و تنها در قرن هیجدهم و نوزدهم میلادی بود که مجدداً رو به آبادی گذاشت. شهر بصره از سال 1087/ 1676 تحت تصرف دولت عثمانی در آمد. حیدری در نیمه قرن نوزدهم نوشته است اهالی بصره و جنوب از اهل سنت و جماعت هستند، اما ساکنان شط العرب رافضی هستند. اصل رفض در بصره از خود اهل بصره نیست بلکه از ناحیه عجم و بحرین و برخی از اهل بادیهنشین در حوالی شط العرب و جزء آنهاست که رافضی شدهاند. به نظر وی-که یک نویسنده سنی متعصب است – هر بصری الاصلی سنی است. همین طور هر جنوبی هم سنی است، اما اهالی شط العرب و جز آنجا از نواحی بصره به خاطر نبود علماء، رافضی شدند … قریه الزبیر هم همگی سنی حنبلی هستند. باید افزود که در حال حاضر ساکنان شهرک الزبیر، نیمی شیعه و نیمی سنی هستند. حضور دیرینه تشیع در بصره به خصوص در میان عبد القیس هیچ جای تردید ندارد. اتحادیه متفق که متشکل از عشایر بسیار زیادی است در حوالی بصره و اطراف آن در حورها زندگی کرده و بسا به دلیل همسایگی با امارات مشعشعیها به تشیع گرویدهاند. (5).
بصره پس از آن که مسلمین بر ایران استیلاء یافتند تأسیس شد، چنانچه کوفه در سال 17 هجری به صورت شهر و آبادی بزرگ در آمد. بصره سرزمینی است که به سرعت به دعوت عایشه و گروه ناکثین- برای جنگ با امیرالمؤمنین (ع) – لبیک گفت، اما ابوالحسن علی بن ابیطالب (ع) – پس از آن گه بر سپاهیان مخالف تسلط یافت- بر آنان منت گذاشته و آنها را مورد عفو قرار داد.
در بصره- آن روزهایی که این شهر با علی (ع) به جنگ میپرداخت – بسیاری از دوستانش در آن به سرمی بردند، میان آنها و سپاهیان عایشه اصطکاک و زد و خوردهایی رخ داد که به پیروزی سپاهیان عایشه منتهی گردید، وبر کارگزار امیرالمؤمنین در بصره یعنی عثمان بن حنیف انصاری صحابی دست یافتند، اما از ترس انصار و خشم آنها او را به قتل نرساندند.
بصره در ایام حکومت امویها از سرزمینهایی نبود که اکثریت مردم آنها از شیعیان اهل بیت (ع) بودهاند. به همین جهت آن گونه آسیبهایی که کوفه بدانها دچار آمد گرفتار نشد، چون عمال امویها در کوفه به آدم کشی و تبعید و حبس و دار کشیدن شیعیان دست یازیدند و خانههای آنها را ویران ساخته و اموالشان را به یغما بردند، و چنین جریاناتی در بصره پیش نیامد مگر آن وضع دردناکی که سمرة بن جندب پدید آورد: زیاد بن ابیه در ایام حکومت معاویه او را شش ماه جانشین خود در بصره قرار داد، و او یعنی سمرة بن جندب سخت به آدمکشی دست یازید. که ابن سیرین در این باره میگوید : «سمرة بن جندب در غیبت زیاد بن ابیه هشت هزار انسان را به قتل رسانید. زیاد بن ابیه به وی گفت : آیا نمیترسی آدم بی گناهی را کشته باشی!؟ پاسخ داد : اگر از بی گناهان به همین اندازه کشته باشم بیمی در دل ندارم.».
ابوالسوار عدوی میگفت: «سمرة از اقوام من هفتاد و چهار نفر مرد را در یک روز به قتل رسانید که همه آنها جامع و حافظ قرآن بودهاند».
هیچ شگفت نیست که سمرة به چنین جنایات عظیمی دست زده باشد، زیرا این شخص با پیامبر اکرم (ص) در زمان حیات آن حضرت به مخالفت با او برخاست و پس از شهادت علی (ع) به حق او تجاوز کرد؛ و وی آخرین سه نفری بود که از دنیا رفتند.
و پیامبر اکرم (ص) راجع به آنان فرمود: آخرکم موتاً فی النار (آنکه از میان شما آخرین کسی است که میمیرد وارد آتش دوزخ میگردد).
سمرة منصب ریاست شهربانی کوفه را – در زمان ابن زیاد و هنگام آمدن امام حسین (ع) به کربلا – به عهده داشت و مردم را برای جنگ با آن حضرت و کشتن او تشویق و تهییج مینمود، و در کربلا – هنگام شهادت امام حسین (ع) در روز عاشورا حضور داشت؛ و همانطور که طبری یاد کرده است. گرفتار زمهریر و تب لرز شدید گشت وبا بدترین وضع از دنیا رفت.
مدتی بر بصره گذشت که شیعیان شمار اندکی را در آن تشکیل میدادند، لکن تشیع در میان قبائل بصره راه یافته بود و در میان مردم بصره افرادی مانند یزید بن مسعود نهشلی وجود داشتند، وی داماد علی (ع) بوده و شیعه او به شمار است و اگر دست تقدیر مانع نمیشد به یاری امام حسین (ع) میشتافت، چرا که بیش از ده هزار جنگجو در اختیار داشت.
چندی نگذشت که حب اهلالبیت (ع) در بصره بر تبعیت و هوا خواهی از بنیامیه چیره گشت و بصره به صورت سرزمینی علوی شیعی در آمد، و هم اکنون و نیز قرنهای پیش از این مانند سایر بلاد جنوب عراق از منطقههای شیعه نشینی میباشد. در زمان معاصر عدهای از پیروان غیر مذهب اهلالبیت (ع) در بصره وجود دارند، اگر چه شمار اندکی را تشکیل میدهند، لکن از دولتمندان و مال داران و ملاکان هستند. (6).
بصره و جنگ جمل
بصره شهری است که مسلمانان آن را، هم زمان با کوفه، در سال 17 هجری بنیان گذاشتند. اگر چه مردم بصره به سبب حمایت از عایشه، طلحه و زبیر به روحیه عثمانی شهرت داشتند، درهمان زمان که سپاه جمل در بصره بودند، شیعیان امیرالمؤمنین (ع) نیز در آن جا میزیستند و پیش از این که امیر مؤمنان به بصره برسد، شیعیان آن جناب با آنان جنگیدند و تعداد زیادی از آنها به فیض شهادت نائل آمدند، چنان که شیخ مفید نقل کرده که فقط از عبد القیس 500 نفر از شیعیان علی (ع) شهید شدند، به نقل بلاذری سه هزار نفر از شیعیان ربیعه هم در ذی قار به حضرت پیوستند، بعد از جنگ جمل نیز با وجود تمایل عثمانی در بصره شیعیان زیادی در آن میزیستند، از این رو هنگامی که معاویه، ابن حضرمی را برای ایجاد آشوب به آن جا میفرستد، به او میسپارد که عدهای از مردم بصره شیعه هستند و او را از برخی قبایل چون ربیعه بر حذر میدارد. با این حال عثمانیان در آن جا زیاد بودند و اگر علی (ع) از کوفه نیرو نمیفرستاد، با فتنه انگیزیهای ابن حضرمی بصره به وسیله عثمانیها سقوط کرده بود.
در جریان کربلا هم، امام حسین (ع) به چند نفر از بزرگان بصره نامه نوشت که از میان آنها، یزید بن مسعود نهشلی دعوت امام را پذیرفت و به حضرت لبیک گفت و قبایل بنی تمیم، بنی سعد و بنی حنظله را گرد آورد و آنان را به یاری امام حسین (ع) فراخواند. آنگاه نامهای مبنی بر آمادگی قبایل مذکور به امام نوشت، ولی آن هنگام که آماده شدند تا به امام حسین (ع) ملحق شوند، خبر شهادت حضرت را دریافت کردند.
در قیام توابین نیز، به نقل از مسعودی، عدهای از شیعیان بصره، همراه شیعیان مدائن به سپاه توابین پیوستند. البته هنگامی رسیدند که جنگ تمام شده بود. در دوران بنیامیه شیعیان بصره مبتلا به حاکمان خون ریز و سخت گیری چون زیاد و سمرة بن جندب بودند، زیاد در سال 45 هجری به بصره آمد و خطبهای بتراء خواند و چنین گفت : «به خدا سوگند من ولی را به گناه مولی و مقیم را به گناه مسافر، تندرست را به گناه بیمارمی گیرم، تا آن جایی که وقتی یکی از شما دیگری را ببیند، بگوید سعد خود را برهان که سعید تباه شد، مبادا از این پس کسی شبانه بیرون آید که خون او را خواهم ریخت، ….. زبان و دستهای خود را از من بازدارید، تا از دست و زبان من در امان باشید». بعدها کوفه نیز به قلمرو فرمانداری زیاد افزوده شد و او شش ماه در کوفه زندگی میکرد و شش ماه در بصره. آنگاه که به کوفه میرفت، سمرة بن جندب را به جای خود در بصره میگماشت، سمرة شخصی سفاک بود و از خون ریزی ابایی نداشت. او در غیاب زیاد، هشت هزار نفر را کشت. با گذشت زمان رنگ شیعی بصره قوی ترمی شود، به اندازهای که در آغاز حکومت عباسی دومین قیام علوی، قیام ابراهیم، برادر محمد نفس زکیه در آن جا واقع میشود. (7).
شیعیان بصره و امام حسین (ع)
هر چند در زمان قیام سالار شهیدان حاکمانِ بصره راههای خروجی شهر را به شدت تحت کنترل قرار دادند و از خروج بصریان ممانعت میکردند، امّا منابع تاریخی بیان از آن دارند که هوشیاری و بیداری تشیع از دوره امامت امام حسن (ع) تا دوره ولایت و امامت امام حسین (ع) همچنان ادامه یافت و عده کثیری از شیعیان بصره در واقعه طف به یاری سالار شهیدان شتافتند. گفته شد وقتی کوفیان سالار شهیدان را به کوفه دعوت کردند حضرت در روز ترویه سال 60 ق رهسپار عراق شد، در حالی که عدهای از اهالی مکه و حجاز و جمعی از اهالی بصره سالار شهیدان را همراهی میکردند. بصریهایی که حضرت را همراهی میکردند در مکه به او ملحق شدند که یزید بن بثیط و فرزندان عبداللّه و… از آن جملهاند.
در تاریخ آمده، سالار شهیدان نامهای خطاب به بزرگان شیعه بصره نوشت و آنها را به اطاعت و یاری خود دعوت کرد، رجال و بزرگانی چون مالک بن مسمع البکری، احنف بن قیس، منذر بن الجارود و … مخاطب نامه بودهاند. وقتی نامه امام حسین (ع) به اهالی بصره رسید یزید بن مسعود عدهای از قبایل مختلف را که از بنی تمیم و بنی حنظله و بنی سعد… و بنی عامر بودند جمع نمود و نامه سالار شهیدان را برای آنها قرائت کرد و سپس برای آنها سخن گفت.
وی ضمنِ سخنانی معاویه و حسین (ع) را معرفی کرد و مردم را به یاری حسین (ع) تشویق نمود. بنابر نقل مورخان، اهالی بصره دعوت سالار شهیدان را پذیرفتند و یزید بن مسعود طی نامهای که حجاج بن بدر السعدی آن را خدمت امام برد خبر قبول ولایتِ سالار شهیدان از جانب بصریها را به امام رساند. ما برای جلوه بهتر بحث به مطالبی چند اشاره می نماییم:
شهدای شیعی بصره در واقعه کربلا.
1. ادهم بن امیه العبدی البصری، او از جمله صحابیانی بود که در مکه به سالار شهیدان پیوست.
2. حجاج بن بدر التمیمی السعدی البصری.
3. سیف بن مالک العبدی البصری.
4. سالم مولی عامربن مسلم البصری العبدی.
5. عامر بن مسلم بن حسان بن شریح العبدی البصری.
6. عبداللّه بن یزید بن ثبیط العبدی البصری.
7. الهفهاف بن المهند الراسبی البصری.
8. یزیدبن ثبیط العبدی بن عبدالقیس البصری.
راویان شیعی بصره و امام حسین (ع)
بصره از جمله شهرهای مهم عراق و عدل کوفه بود. در این شهر راویان شیعیِ فراوانی به سماع و نقل حدیث مشغول بودند؛ در این قسمت به نام چند راوی شیعی که از امام حسین (ع) نقل حدیث نمودند اشاره میشود:
ابان بن العیاش، الاحنف بن قیس بن معاویه، ظالم بن عمرو بن سفیان بن جندل، عبداللّه بن حکیم بن جبلة العبدی البصری، قیس بن الهیثم، ماریة بنت منفذ العبدی بن عبدالقیس البصری، المثنی بن مخرمة العبدی البصری، مسعود بن عمرو ابوقیس الازدی البصری، نضرة الازدیة البصریة، یزید بن مسعود ابوخالد النهشلی البصری.
بازتاب شهادت سالار شهیدان در بصره
مورخان و مقاتل نویسان مینویسند زمانی که سالار شهیدان رهسپارِ کربلا شد نامهای به سران بصره نوشت. وقتی نامه سالار شهیدان به بصره رسید عبیدالله مردم را از یاری سالار شهیدان منع کرد و دستور داد تا مرزبانان راههای خروجی شهر را با دقّت کنترل کنند و از خروج شیعیان جلوگیری نمایند؛ از این رو اکثر شیعیان بصره توفیق یاری حسین (ع) را نیافتند. بعد از شهادت سالار شهیدان کوفیان پشیمان شدند و در صدد خونخواهی حسین (ع) برآمدند.
کوفیان قبل از هر اقدامی، نامه دعوتی برای شیعیان بصره نوشتند تا بصریها نیز در خونخواهی حسین (ع) شیعیان کوفه را یاری کنند. نامه کوفیان به دست «المثنی بن مخرمة العبدی» از قبیله بنی تمیم رسید. المثنی جوابیهای خطاب به سلیمان بن صرد خزاعی نوشت و در آن جوابیه گفت: نامه شما را خواندیم و با فکر شما (خونخواهی حسین) موافقیم. به نقل طبری بعد از مدّت بسیار کوتاهی، المثنی بن مخرمه با سیصد نفر از اهالی بصره برای خونخواهی حسین (ع) راهی کوفه شد؛ نتیجه این که در زمانِ شهادت سالار شهیدان و بعد از آن شیعیانی در بصره بودند.
هر چند این عده به دلایلی در واقعه کربلا حضور فعالی نداشتند، امّا در خونخواهی سالار شهیدان ایفای نقش کردند. به گزارش «الکساندر آدامون» شیعیانِ بصره بعد از مرگ یزید از فرصت استفاده کردند و به قیام و انقلاب دست زدند. در این قیام حدود ده هزار مسلح شرکت داشتند. این لشکر به قصد انتقام از عبیداللّه بن زیاد به سوی شام حرکت کرد. ثمره این قیام فرار عبیداللّه از بصره بود. گفته میشود مروان بن حکم با فرستادن لشکری انقلاب بصریها را سرکوب کرد. (8).
پینوشتها:
(1) – تاریخ یعقوبی ترجمه فارسی، 2/ 369
(2) – سفر نامه ناصر خسرو 120- 121
(3) – سفر نامه ابنبطوطه، ترجمه فارسی، 177
(4) – دائرة المعارف تشیع، جلد 3
(5) – رسول جعفریان، تشیع در عراق مرجعیت و ایران، ص، 16
(6) – علامه محمد حسین مظفر، تاریخ شیعه، ترجمه حجتی، ص، 181
(7) – غلامحسن محرمی، تاریخ تشیع از آغاز تا پایان غیبت صغری، ص 179
(8) – مصطفی سلطانی، مجله تاریخ اسلام، شماره 11
منابع:
1- جعفریان، رسول، تشیع در عراق مرجعیت و ایران، چاپ اول، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، پائیز 1386
2-صدر حاج سید جوادی، بهاء الدین خرم شاهی، کامران فانی، دائرة المعارف تشیع، جلد 3، چاپ چهارم، تهران، نشر شهید، سعید محبی،1386
3- مظفر، علامه محمد حسین، تاریخ شیعه، ترجمه حجتی، چاپ ششم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1368
4- محرمی، غلامحسن، تاریخ تشیع از آغاز تا پایان غیبت صغری، چاپ ششم، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره،1386
5- سلطانی مصطفی، مجله تاریخ اسلام، شماره 11