قرائت های مختلف از دین
پرسشی از محضر علامه مصباح یزدی
پرسش:
قرائت های مختلف از اسلام یعنی چه؟ و آیا می توانیم به هر قرائتی که خود پسندیدیم عمل کنیم؟
پاسخ:
داشتن قرائت های مختلف از دین و اعتبار آن قرائت ها، مبتنی بر این است که ما اساساً هیچ گزاره ی ثابت و مطلقی در دین نداریم و همه ی آنچه به دین نسبت داده می شود و به عنوان «اسلام» تلقی می گردد گزاره ها و اموری نسبی اند. (1) البته برخی از کسانی که چنین ادعایی را مطرح می کنند می گویند ما نیز قبول داریم که دین ثابت و مطلق است و ارزش های دینی -یعنی باید ها و نبایدها و خوب و بدهای دینی- نیز تابع مصالح و مفاسد واقعی و نفس الامری و ثابت هستند و واقعیت دین را مطلق و ثابت می دانیم؛ اما ما به دین واقعی و مطلق دسترسی ندارم و نمی توانیم با آن ارتباطی داشته باشیم. اما ما به دین واقعی و مطلق دسترسی نداریم و نمی توانیم با آن ارتباطی داشته باشیم. چیزی که در دسترس و در اختیار ماست معرفت و شناخت ما از دین است و آنچه را ما به عنوان دین به دیگران ارائه می دهیم، در واقع شناخت و برداشتی است که ما از دین داریم و ممکن است دیگران شناخت و برداشت دیگری از دین داشته باشند. گرچه ما اصل دین را ثابت ومطلق می دانیم، اما شناخت و معرفت خود را از دین تغییرپذیر و نسبی می دانیم و معتقدیم که کسی نباید شناخت و برداشت دینی خود را مطلق بداند و فکر خود را بر دیگران تحمیل کند.
از این رو معتقد می شوند که می توان از دین برداشت ها یا به اصطلاح قرائت های مختلف داشت، و هیچ قرائتی بر قرائت دیگر برتری ندارد، زیرا هیچکدام حقیقت را و دین را آن گونه که هست نشناخته، و هر کدام تنها توانسته اند گوشه ای از حقیقت را بیابند، در حالی که ما وقتی می توانیم یک برداشت و قرائت را مطلق و ثابت بدانیم که بی هیچ کاستی توانسته باشیم حقیقت دین را دریافت کنیم. از این قاعده، پیامبران هم مستثنی نیستند، یعنی ایشان و از جمله پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز -العیاذبالله- نتوانسته اند و نمی توانند دین را آن گونه که خدا معرّفی می کند دریافت کنند چون آنها نیز در حصار فهم بشری خود محدود شده اند و چون فهم انسانی خطابردار است، احتمال می دهیم که پیامبر در تلقّی و گرفتن وحی اشتباه کرده باشد. خداوند چیز دیگری را می خواسته بیان کند و او عوضی و اشتباهی فهمیده است و معرفت خود را به عنوان وحی خداوند تلقی کرده است.
بنابراین همه قرائت ها و برداشت ها معتبرند حتّی اگر هر قرائتی از اسلام سایر قرائت های آن را کاملاً نفی کند؛ زیرا، هیچ اصل ثابت و قطعی در دین نداریم که تنها یک قرائت از آن صحیح باشد. ممکن است درک شخصی از اسلام این باشد که خدا یکی است، و درک وجود ندارد و ما نمی توانیم دلیلی ذکر کنیم که ثابت کند درک ما از اسلام صحیح تر است! اگر ادعا کنیم که فهم ما درست است، نمی توانیم بگوییم کسی حق ندارد تفسیر دیگری از اسلام داشته باشد، در نهایت می توان گفت: فهم من بر طبق نظر خودم بهتر است، که چنین حکمی در مورد دیگران نیز صادق است.
به همین دلیل همه قرائت ها معتبرند و هیچ یک بر دیگری فزونی ندارد و هر کس می تواند مطابق پسند و سلیقه ی خود یک برداشت و قرائت را انتخاب کند و به همان عمل نماید، هیچ کس هم حق ندارد دیگری را به دلیل این انتخاب سرزنش کند چون کسی نمی تواند ادعا کند برداشت من صحیح تر از برداشت آن دیگری است. این برداشت یک صراط مستقیم است و آن هم یک صراط مستقیم دیگر. حتّی یک دین، مثل اسلام، یک صراط مستقیم است و بت پرستی هم یک صراط مستقیم دیگر و مسیحیّت و یهودیت هم هر یک صراط مستقیمی دیگرند.
اسلام و اصول و معرفت های ثابت
ادعای معتبر بودن قرائت های گوناگون از اسلام، مبتنی بر این است که ما گزاره و فهم ثابتی از اسلام نداریم و همه ی اصول آن قابل تغییر و تفسیرهای مختلف است.
در پاسخ این ادّعا باید گفت: هر مجموعه از افکار و عقاید دارای اجزای ثابت و «قدر متقیّن»ی است که اصطلاحاً به آنها ضروریّات گفته می شود و هر کس آشنا به آن مجموعه باشد، خواه آن را قبول داشته باشد و یا قبول نداشته باشد، می داند که آن مجموعه شامل آن اعضا می شود. به عبارت دیگر، هر مجموعه ای گرچه ممکن است صدها عضو به آن افزوده یا از آن کسر شود، اما باید محوری داشته باشد تا وجه تمایز آن مجموعه از دیگر مجموعه ها گردد، براین اساس، اگر کسی دین را به عنوان یک مجموعه پذیرفت، باید بپذیرد که این مجموعه دارای اعضای ثابت، قطعی و همیشگی است تا از سایر مجموعه ها بازشناخته شود و گرنه به چه ملاکی و به دلیل وجود کدام وجه تمایز می توان مجموعه ای را اسلام، مجموعه ای را مسیحیّت و مجموعه ای را بت پرستی نامید؟ زیرا هیچ یک از این سه، اعضای ثابتی ندارند تا وجه تمایز یکی از دیگری شود و مثلاً مجموعه ی مشخّصی به نام اسلام به وجود بیاید!
حال در این صورت از چه چیزی می خواهیم دفاع کنیم؟ چگونه افراد را به اسلام دعوت کنیم اما شیوه و طریقه ی مسلمان شدن را به آنها یاد ندهیم و به آنها بگوییم اسلام را به هر شکلی و نحوی که درک کردید بدان عمل کنید و براساس فهم و درک خود از اسلام عمل کنید اگر به این نتیجه رسیدید که باید نماز بخوانید، بخوانید و اگر به این نتیجه رسیدید که نخوانید، نخوانید؛ شما مختارید که براساس فهم خود عمل کنید! این نوع درک از اسلام چه فرقی با درک از مسیحیت و یا هر آیین دیگری دارد؟ دیگر چرا افراد را به اسلام دعوت کنیم؟ اگر قرار است هر کسی به فهم خود از اسلام عمل کند و هیچ اصل و محور ثابت و مشخصی وجود نداشته باشد، ما فقط در لفظ، افراد را به اسلام دعوت می کنیم. براساس این نگرش، تفاوت نمی کند که ما مردم را به اسلام دعوت کنیم یا به مسیحیت و یا اساساً به بی دینی دعوت کنیم!
بنابراین، اگر کسی اسلام را پذیرفت، باید یک دسته عناصر ثابت را به عنوان اعضای ثابت آن مجموعه بپذیرد. البته ممکن است یک مجموعه اعضای مشکوک و محتمل نیز داشته باشد، یا مجموعه ی بازی باشد که اعضایی به آن اضافه و یا از آن کاسته شود، اما معنا ندارد که یک مجموعه هیچ عضو ثابتی نداشته باشد و در عین حال به عنوان یک مجموعه ی مشخص باقی بماند.
دوست و دشمن عناصر محوری و اساسی اسلام را می شناسد. بجز توحید، نبوّت و معاد، اسلام امور اساسی دیگری نیز دارد که برای همه حتّی منکران خدا شناخته شده اند. به عنوان نمونه، نماز و حج جزو عناصر اصلی اسلام شناخته می شوند. همه ی مردم دنیا می دانند که مسلمانان در ایام مخصوصی حج به جا می آورند، حال آیا می شود کسی بگوید اسلامی که من می شناسم حج ندارد؟ یا نماز ندارد و قرائت من این است که نماز خواندن در اسلام لازم نیست؟
رفع شبهه ی وجود قرائت های متفاوت از اسلام
در هر حال وجود اختلاف نظر در برخی از احکام اسلام، موجب نمی گردد که همه ی احکام مشتبه و اختلافی باشند. در اسلام، هزاران حکم قطعی وجود دارد که همه ی فرق اسلامی در آنها اتفاق نظر دارند و بسیاری از اختلافاتی که بین تشیّع و تسنّن وجود دارد، بر سر جزئیاتی است که بخش کمی از احکام را تشکیل می دهند و در بخش اعظم فقه اختلافی وجود ندارد. چنان که در فرقه ی شیعه، اختلاف فتوای فقها در برخی احکام به معنای اختلاف نظر در همه ی موارد نیست.
اسلامی که ما سراغ داریم و از آن دم می زنیم و به حمایت آن می پردازیم، منبعش قرآن، سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه ی اطهار(علیهم السلام) است که 1400 سال فقهای شیعه و سنی احکام ضروری و قطعی آن را تبیین کرده اند؛ به خصوص آن احکامی که در آنها هیچ اختلافی بین شیعه و سنی وجود ندارد، اگر قرائت های جدیدی پیدا شود که طبق آن همه ی اسلام و احکامش باید تغییر کند و اسلام نو آفریده شود، ما با آن اسلام کاری نداریم و فکر نمی کنیم مردم مسلمان ما هم دلبستگی به چنین اسلام های نوینی که «باب ها» و «مارتین لوترها» بیاورند، داشته باشند.
بله، ما از اسلامی سخن می گوییم که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بواسطه ی وجود «عصمت»(2) که خود فیض و عنایتی الهی است، به بشریّت عرضه کرده است و ائمه ی اطهار (علیهم السلام) نیز با برخورداری از همین قوه ی «عصمت» به تبیین آن پرداخته اند و فقهای ما که سال ها رنج تحقیق و مطالعه در اسلام، آن هم در محضر بزرگان اسلامشناس و فقاهت را به جان خریده اند، و صد البته برخوردار از تقوی و صلاحیّت اخلاقی لازم در امر افتاء و تبیین دین بوده اند، به معرّفی اش همّت گمارده اند. این تنها قرائت اصیل و درست از اسلام است. وگرنه عمل بر طبق فرآورده های کسانی که چند صباحی علومی را خوانده اند و در پی هواها و هوس های خود به عرضه ی اسلامی جدید که بیگانه از قطعیّات قرآن و سنّت است پرداخته اند، هرگز حجیّت ندارد و پاسخگوی سؤال خدای متعال در قیامت از چرایی رفتارها و کردارها نخواهد بود. (3)
پی نوشت ها :
1. خاستگاه دیگر شعار تعدّد قرائت ها و مطلق نبودن رأی و نظر، دانش هرمنوتیک و نظرّیه تفسیر متون است.
2. عصمت به معنای مصون بودن پیامبر از خطا و اشتباه و عصیان و نیز تحریف و تغییر در آنچه به او وحی شده است می باشد و این مصونیّت در چند مرحله است: 1. در مقام دریافت وحی، 2. در مقام حفظ و نگهداری وحی نزد خود، 3. در مقام تبیین و تبلیغ آن به دیگران، 4. در مقام عمل و اجرای آن.
3. زیرا نسبت دادن اموری به اسلام و خداوند متعال در صورتی صحیح خواهد بود که اولاً: از منابع معتبر دینی، یعنی قرآن و سنت معتبر، بدست آمده باشد، و ثانیاً: این برداشت از منابع دینی، از طریق روش معتبر برداشت از دین که اصول آن مبتنی بر عقل و قواعد بیان شده از سوی ائمه ی معصومین(علیهم السلام) است و اصطلاحاً فقاهت نام دارد، صورت گرفته باشد. البته معرفی تفصیلی این روش مجالی بسیار گسترده می طلبد که در این مختصر نمی گنجد.
منبع مقاله :
مصباح یزدی، محمد تقی؛ (1391)، پاسخ استاد به جوانان پرسشگر، قم: انتشارات مؤسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس سرّه)، چاپ اول