به نظر میرسد عبارت بهتر در تعریف متواطئ و مشکک این است که گفته شود: نسبت لفظ به معنا به یکی از چهار صورت است:
1. لفظ یکی و معنا نیز یکی است که چنین لفظی را لفظ مختص مینامند.
2. لفظ یکی، ولی معنا متعدد است.
3. لفظ متعدد است؛ ولی معنا یکی است.
4. لفظ و معنا؛ هر دو متعدد هستند.
از آنجا که آنچه مرتبط به بحث ما میشود فقط قسم دوم است از پرداختن به بقیه اقسام خودداری میکنیم.
قسم دوم که لفظ یکی، ولی معنا متعدد بود خود دو گونه است:
1-2. لفظ واحد بر مصادیق متعدّد به معنای یگانهای که در آن اختلاف نیست صدق کند؛ مثل حیوان که بر انسان و اسب و گاو به یک صورت صادق است که به این وجه آنرا متواطئ گویند.[1]
2-2. گونه دوم این است که لفظ واحد بر مصادیق متعدد به معنای یگانهای صدق نکند. که بر سه قسم است، اما از آنجا که آنچه مرتبط به بحث ما میشود فقط قسم اول است از بیان دو قسم دیگر صرف نظر میکنیم. و آن عبارت است از: معنایی که از لفظ فهمیده میشود و در عین حال که در تمام مصادیق یگانه است، ولی از جهت دیگر بین آنها تفاوت وجود دارد؛ مثل اینکه نسبت برخی از مسماها مقدم یا برتر یا شدیدتر نسبت به مسماهای دیگر است. این قسم را «مشکک»[2] مینامند. مثل لفظ وجود که بر جوهر و عَرَض هر دو صدق میکند و معنایش در هر دو یکسان است ولی معنای وجود در جوهر مقدم و با اولویت است و در عَرَض مؤخّر و بدون اولویت است.[3]
به بیان دیگر مشکّک بر کلّیاى اطلاق میشود که دلالت آن بر افراد و مصادیق خود بهطور یکسان نباشد، بلکه معناى آن در بعضى مصداقها شدیدتر و در برخى ضعیفتر یا در برخى مقدّم و در برخى مؤخّر باشد. چنانکه نور بر همه مراتب شدت و ضعف مصادیق خود مانند نور شمع و نور چراغ و نور ماه و نور خورشید دلالت دارد در حالى که اختلاف آنها از حیث شدت و ضعف بسیار است. مقابل کلّى مشکّک، کلّى متواطىء قرار دارد که دلالت معناى آن بر مصادیق یکسان است. چنانکه اسب و درخت و انسان بر مصداقهاى خود بهطور یکنواخت دلالت دارند، و مثلاً انسانى از انسانى انسانتر یا درختى درختتر، یا اسبى اسبتر از دیگرى نیست.[4]
1. لفظ یکی و معنا نیز یکی است که چنین لفظی را لفظ مختص مینامند.
2. لفظ یکی، ولی معنا متعدد است.
3. لفظ متعدد است؛ ولی معنا یکی است.
4. لفظ و معنا؛ هر دو متعدد هستند.
از آنجا که آنچه مرتبط به بحث ما میشود فقط قسم دوم است از پرداختن به بقیه اقسام خودداری میکنیم.
قسم دوم که لفظ یکی، ولی معنا متعدد بود خود دو گونه است:
1-2. لفظ واحد بر مصادیق متعدّد به معنای یگانهای که در آن اختلاف نیست صدق کند؛ مثل حیوان که بر انسان و اسب و گاو به یک صورت صادق است که به این وجه آنرا متواطئ گویند.[1]
2-2. گونه دوم این است که لفظ واحد بر مصادیق متعدد به معنای یگانهای صدق نکند. که بر سه قسم است، اما از آنجا که آنچه مرتبط به بحث ما میشود فقط قسم اول است از بیان دو قسم دیگر صرف نظر میکنیم. و آن عبارت است از: معنایی که از لفظ فهمیده میشود و در عین حال که در تمام مصادیق یگانه است، ولی از جهت دیگر بین آنها تفاوت وجود دارد؛ مثل اینکه نسبت برخی از مسماها مقدم یا برتر یا شدیدتر نسبت به مسماهای دیگر است. این قسم را «مشکک»[2] مینامند. مثل لفظ وجود که بر جوهر و عَرَض هر دو صدق میکند و معنایش در هر دو یکسان است ولی معنای وجود در جوهر مقدم و با اولویت است و در عَرَض مؤخّر و بدون اولویت است.[3]
به بیان دیگر مشکّک بر کلّیاى اطلاق میشود که دلالت آن بر افراد و مصادیق خود بهطور یکسان نباشد، بلکه معناى آن در بعضى مصداقها شدیدتر و در برخى ضعیفتر یا در برخى مقدّم و در برخى مؤخّر باشد. چنانکه نور بر همه مراتب شدت و ضعف مصادیق خود مانند نور شمع و نور چراغ و نور ماه و نور خورشید دلالت دارد در حالى که اختلاف آنها از حیث شدت و ضعف بسیار است. مقابل کلّى مشکّک، کلّى متواطىء قرار دارد که دلالت معناى آن بر مصادیق یکسان است. چنانکه اسب و درخت و انسان بر مصداقهاى خود بهطور یکنواخت دلالت دارند، و مثلاً انسانى از انسانى انسانتر یا درختى درختتر، یا اسبى اسبتر از دیگرى نیست.[4]
[1]. علت نامگذاری نیز از این جهت است که صدق لفظ بر مصادیق مختلف بر وفق واحد و به گونه متوافق میباشد.
[2]. مشکّک، اسم فاعل است به معنای در شک اندازنده؛ زیرا ذهن را به شک میاندازد که آیا مشترک است یا دارای یک معنا. گرامی، محمد علی، منطق مقارق، ص 56، قم، انتشارات امید، چاپ اول.
[3]. ر. ک: هادوی تهرانی، مهدی، گنجینه خرد، ج 2، ص 249 – 251، تهران، انتشارات الزهرا، چاپ اول، 1369ش.
[4]. دهقانى، محسن، فروغ حکمت(ترجمه و شرح نهایة الحکمة علامه سید محمد حسین طباطبائى)، ج 1، ص 129، قم، مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول، 1388ش.