تفاسیر اثبات وجود خداوند
الهیون غربی، دو دسته تقریر برای برهان اجماع عام بیان کرده اند. دسته اول: استدلالاتی هستند که در آنها، عمومیت اعتقاد به وجود خدا را شاهدی بر غریزی بودن این اعتقاد تلقی کرده اند و سپس نتیجه گرفته اند که این اعتقاد، باید صادق باشد. این دسته با عنوان تفسیرهای بیولوژیکی یا زیست شناختی» نامیده می شوند. دسته دوم: استدلالاتی هستند که عمومیت اعتقاد به وجود خداوند را به انضمام این ادعا که معتقدان، در پرتو عقل به این اعتقاد رسیده اند؛ دلیلی بر وجود خداوند به حساب آورده اند، این دسته با عنوان «قیاس های ذوحدین ضد شکاکیت» نامیده می شوند. اینک به بیان برخی از تقریرهای برهان اجماع عام اشاره می شود:
تفسیر اول: اعتقاد فطری به وجود خدا
نخستین بار سنکا، فیلسوف رومی سده اول میلادی، در نامه ۱۱۷ رساله اخلاقی خود، این ادعا را مطرح کرد که اعتقاد به خدایان عمومیت دارد و این عمومیت، نشانه و دلیل فطری بودن عقیده به وجود خداست. بعد از او افرادی همچون رو چارلز هاج و آدم از این دلیل حمایت کردند. مقدمات این برهان به صورت زیر است:
1- اعتقاد به این که «خدا وجود دارد» فطری است.
2- هر اعتقادی که فطری باشد، مطابق با واقع است.
بنابر این، قضیه «خدا وجود دارد»، مطابق واقع است. جان لاک، به این روایت از برهان اجماع عام اشکالاتی وارد کرده و موافقان، به او جوابهایی داده اند. مهم ترین اشکال این است که چه ملازمه ای میان فطری بودن یک اعتقاد و درستی آن وجود دارد؟ دکارت با تمسک به خیرخواهی و کمال خداوند، ملازمه ای را اثبات می کند و می گوید: اگر این شناخت ها که در وجود آدمی تعبیه شده اند، خلاف واقع باشند، خداوند فریب کار خواهد بود و این با خیرخواهی خداوند، منافات دارد ولی همان طور که استوارت میل اظهار داشته است، این پاسخ مبتلا به دور است. جهت اطلاع بیشتر از اشکالات و جواب ها بنگرید به: پل ادواردز، همان ، ص۱۱۲ – ۱۰۸ و علی شیروانی، سرشت انسان پژوهشی در خداشناسی فطری، قم: نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی، ۱۳۷۹، ص ۱۸۲ – ۱۷۵
تفسیر دوم: قیاس ذوحدین ضد شکاکیت
قیاس ذو حدین ضد شکاکیت، از برهان اجماع عام توسط جویس در کتاب «اصول الهیات طبیعی» بیان شده است. حاصل این برهان آن است که یا باید بگوییم گزاره «خدا وجود دارد» یک گزاره صادق است و یا این که در همه گزارهها تردید کنیم و راه حصول علم را به کلی، به روی خود بسته بدانیم.1- مقدمات این استدلال به صورت زیر بیان می شود اهمه انسانها، به وجود خدا اعتقاد دارند، حتی آنان که بر حسب ظاهر وجود خدا را انکار می کنند. ۲- اعتقاد به وجود خدا، مانع آزادی عمل انسانهاست؛ زیرا همه معتقدان به خداوند، او را نیرویی مقتدر و مسلط بر خود می دانند. ۳- انسانها، شیفته آزادی عمل هستند و تسلط نیروی مقتدر را بر خود، خوش نمیدارند. ۴- از سه مقدمه بالا، نتیجه گرفته می شود که دلیل اعتقاد انسان به خدا، ندای عقل اوست، نه تمایلات او. ۵- اگر همه انسان ها، در چنین استنتاج عقلیای، بر خطا باشند، دیگر به هیچ یک از احکام عقل نمی توان اعتقاد داشت و این یعنی شکاکیت محض. ۶- پس یا باید گزاره خدا وجود دارد» را صادق دانست یا شکاک محض بود. ۷- ولی همه ما درک می کنیم که عقل انسان، قابل وثوق و معتبر است و ما نمی توانیم شکاک محض باشیم و در همه گزارهها، تردید کنیم. نتیجه: پس باید بپذیریم که گزاره ی «خدا وجود دارد» صادق است. برهانی شبیه به این برهان توسط مولی محمد مهدی نراقی اقامه شده است. وی می نویسد:
«دلیل ششم: اتفاق همه طوایف و فرق بر وجود صانع، زیرا که جمیع عقلاء عالم و علماء بنی آدم قائلند به اینکه، این عالم را صانعی است حکیم، و خالقی است علیم و از این جهت اثبات صانع را از جمله اصول دین نشمرده اند، زیرا که اصول، باید که اموری چند باشد که ضروری دین اسلام باشد اما مخالف و منکری داشته باشد و شکی نیست که این همه صاحبان فهم و ادراک، اتفاق بر امر غلط نمی کنند. و هر گاه جمیع فرق و امم و همه عقلاء بنی آدم، بر امرى اتفاق کنند یقین حاصل میشود که باید دلیل آن امر، ظاهر باشد و آن امر، حق باشد.» (1)
به این برهان ممکن است از ناحیه کسانی که به بدیهیات اولیه اعتقاد دارند، خدشه وارد شود و بگویند که با وجود بدیهیات اولیه، انکار وجود خداوند به سفسطه نمی انجامد.
تفسیر سوم: اشتیاق فطری به خدا
هاج می نویسد، همه قوا و احساس های ذهنی بدن ما، متعلقات مناسب به خود دارند. وجود این قوا، وجود آن متعلقات را ایجاب می کند. بنابراین، چشم با همین ساختار فعلیش، ایجاب می کند که نوری باشد که دیده شود و گوش، بدون وجود صوت و صدا، قابل تبیین و درک نخواهد بود. به همین طریق، احساس و میل مذهبی ما، وجود خدا را ایجاب می کند(2). پس همان طور که انسان، اشتیاق و میل به جنس مخالف، با دیدن مناظر زیبا یا شنیدن آهنگ های دلنشین دارد، همچنین اشتیاق به خداوند دارد. سپس با استناد به این که، هر میلی در انسان، ایجاب می کند که متعلق آن میل در خارج موجود باشد، نتیجه می گیرند که اشتیاق به خداوند نیز ایجاب می کند که خداوند موجود باشد. فیلسوفان مسلمان این برهان را «برهان از راه گرایش های انسان» یا «خداجویی فطری» مینامند. ایشان به جای اشتیاق به خداوند، بر اشتیاق به کمال مطلق تکیه کرده اند که به راحتی می توان وجود آن را بی استثنا در هر انسانی نشان داد، بدین نحو که کسی که مثلا قدرت را دوست دارد، چنین نیست که فقط حد خاصی از آن را دوست داشته باشد، بلکه قدرت بی نهایت و مطلق را دوست دارد و بلکه به قدرت مطلق، عشق می ورزد. همچنین است کسی که به علم و دانش علاقه مند و طالب زیبایی و جمال است. نتیجه این که، بی استثنا هر انسانی بالفعل به کمال مطلق، گرایش دارد. پس از این مقدمه، استدلال می کنند که عشق بالفعل به کمال مطلق، مستلزم وجود بالفعل کمال مطلق است و سپس نتیجه می گیرند که کمال مطلق، بالفعل موجود است.(3)
پینوشتها:
1. مولی محمد مهدی نراقی، انیس الموحدین، صص 57 – 55.
2. پل ادواردز، همان، ص ۱۱۲.
3.عبدالرسول عبودیت، همان، ص ۹۳ – ۹۲. “. جهت اطلاع بیشتر از اشکال ها و جوابها ر.ک به: پل ادواردز، همان، ص ۱۱۶ – ۱۱۳و علی شیروانی، سرشت انسان پژوهشی در خداشناسی فطری، ص ۱۸۶ – ۱۸۳.
منبع: کلام نوین اسلامی، عبدالحسین خسروپناه، انتشارات تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ اول، قم 1390