پس از آنکه یک نفر از بنى اسرائیل به طرز مرموزى کشته مىشود و در میان قبائل بنى اسرائیل نزاع در میگیرد، جهت رفع مشکل از جانب خداوند دستور میرسد تا گاوی را ذبح کنند. در نهایت، بهانه جوییهای بنی اسرائیل به جایی منجر میشود که خداوند گاو منحصر به فردی را برای ذبح مشخص میکند. گاوی زرد رنگ که رنگ آن یک دست بوده و هیچ خال و رنگ دیگری در جسمش نداشته نباشد.[1]
معنای لغات
کلمه «صفراء» صفت مشبهه بوده و به معنای هر چیز زرد رنگ است. برخی این کلمه را با استناد به بعضی از اشعار عربی به معنای سیاه دانستهاند،[2] ولی این معنا بسیار نادر بوده و در آن اندک موارد نیز مجازاً به کار رفته است.[3] علاوه بر آنکه کلمه «صفراء» به معنای سیاه، تنها برای شتر به کار میرود، نه گاو.[4] همانگونه که وصف «فاقع» نیز غالباً برای بیان کیفیت رنگ زرد بوده و در توصیف رنگ سیاه استعمال ندارد.[5]
کلمه «فاقع» نشانگر خصوصیتی در بین رنگها است که معمولاً برای چیز زرد رنگ به کار میرود. در مورد معنای این کلمه در بین لغتشناسان عربی و همچنین مفسران اختلاف است. بسیاری آنرا به معنای خلوص و یکدستی در رنگ میدانند؛[6] یعنی اینکه جایی کم رنگ و جای دیگر پر رنگ نباشد. برخی آنرا به معنای شدت در رنگ دانستهاند که به «پر رنگ» ترجمه میشود،[7] و در بعضی روایات شیعی نیز به این معنا اشاره شده است.[8] برخی نیز هر دو معنا را در مورد ریشه این کلمه جایز دانستهاند.[9]
در اختلاف لغتنامهها در اینگونه موارد میتوان با بررسی جنبههای ادبی، تاریخی و زبانشناختی یک کلمه و همچنین با مراجعه به اشتقاقهای مختلف از یک ریشه و معانی به دست آمده از آن، وجه اشتراکی را در بین معانی پیدا کرد.[10] اگرچه در مورد ریشه «ف ق ع» اختلاف معانی بسیار مشهود است، ولی برخی از اهل فن، اصل واحد در این ریشه را خلوص و صفا از هرگونه ناخالصی و رنگارنگی دانستهاند و در مورد کلمه «فاقع» در آیه مورد نظر نیز معنای یکدستی در رنگ زرد را پذیرفتهاند.[11]
از اینرو، بعید نیست که معنای «پر رنگی» و شدت رنگ که در برخی احادیث نیز به آن اشاره شده است، خود به نوعی از مصادیق همان یکرنگی باشد. در ادامه این آیات با عبارت «لَا شِیَةَ فیهَا»[12] اشاره میشود که به غیر از رنگ زرد، هیچ رنگ دیگری نیز در بدن نداشته باشد.
ترکیب عبارت
در عبارت «بَقَرَةٌ صَفرَاءُ فاقعٌ لونُها»، کلمه «صفراء» صفت اول و کلمه فاقع صفت دوم برای بقره هستند. کلمه «لون» نیز به عنوان فاعل برای کلمه فاقع است.[13] نکته قابل توجه در این عبارت این است که گفته نشده: «بقرة صفراء فاقعة» و جهت تأکید بیشتر بر رنگ حیوان گفته است: «بقرة صفراء فاقع لونها».[14] به این ترتیب ترجمه عبارت چنین خواهد بود: «گاوی زرد رنگ که زردیش نیز یکدست [و پر رنگ] است».
نکات تفسیری
در این آیه تصریح میشود که رنگها در روحیه انسانها تأثیرگزارند؛ زیرا میفرماید: «گاوى است زرد یکدست و خالص، که رنگش بینندگان را شاد مىکند». چنانچه در روایات شیعه و اهل سنت نیز بر رنگ زرد در برخی پوششها تأکید شده است.[15]
معنای لغات
کلمه «صفراء» صفت مشبهه بوده و به معنای هر چیز زرد رنگ است. برخی این کلمه را با استناد به بعضی از اشعار عربی به معنای سیاه دانستهاند،[2] ولی این معنا بسیار نادر بوده و در آن اندک موارد نیز مجازاً به کار رفته است.[3] علاوه بر آنکه کلمه «صفراء» به معنای سیاه، تنها برای شتر به کار میرود، نه گاو.[4] همانگونه که وصف «فاقع» نیز غالباً برای بیان کیفیت رنگ زرد بوده و در توصیف رنگ سیاه استعمال ندارد.[5]
کلمه «فاقع» نشانگر خصوصیتی در بین رنگها است که معمولاً برای چیز زرد رنگ به کار میرود. در مورد معنای این کلمه در بین لغتشناسان عربی و همچنین مفسران اختلاف است. بسیاری آنرا به معنای خلوص و یکدستی در رنگ میدانند؛[6] یعنی اینکه جایی کم رنگ و جای دیگر پر رنگ نباشد. برخی آنرا به معنای شدت در رنگ دانستهاند که به «پر رنگ» ترجمه میشود،[7] و در بعضی روایات شیعی نیز به این معنا اشاره شده است.[8] برخی نیز هر دو معنا را در مورد ریشه این کلمه جایز دانستهاند.[9]
در اختلاف لغتنامهها در اینگونه موارد میتوان با بررسی جنبههای ادبی، تاریخی و زبانشناختی یک کلمه و همچنین با مراجعه به اشتقاقهای مختلف از یک ریشه و معانی به دست آمده از آن، وجه اشتراکی را در بین معانی پیدا کرد.[10] اگرچه در مورد ریشه «ف ق ع» اختلاف معانی بسیار مشهود است، ولی برخی از اهل فن، اصل واحد در این ریشه را خلوص و صفا از هرگونه ناخالصی و رنگارنگی دانستهاند و در مورد کلمه «فاقع» در آیه مورد نظر نیز معنای یکدستی در رنگ زرد را پذیرفتهاند.[11]
از اینرو، بعید نیست که معنای «پر رنگی» و شدت رنگ که در برخی احادیث نیز به آن اشاره شده است، خود به نوعی از مصادیق همان یکرنگی باشد. در ادامه این آیات با عبارت «لَا شِیَةَ فیهَا»[12] اشاره میشود که به غیر از رنگ زرد، هیچ رنگ دیگری نیز در بدن نداشته باشد.
ترکیب عبارت
در عبارت «بَقَرَةٌ صَفرَاءُ فاقعٌ لونُها»، کلمه «صفراء» صفت اول و کلمه فاقع صفت دوم برای بقره هستند. کلمه «لون» نیز به عنوان فاعل برای کلمه فاقع است.[13] نکته قابل توجه در این عبارت این است که گفته نشده: «بقرة صفراء فاقعة» و جهت تأکید بیشتر بر رنگ حیوان گفته است: «بقرة صفراء فاقع لونها».[14] به این ترتیب ترجمه عبارت چنین خواهد بود: «گاوی زرد رنگ که زردیش نیز یکدست [و پر رنگ] است».
نکات تفسیری
در این آیه تصریح میشود که رنگها در روحیه انسانها تأثیرگزارند؛ زیرا میفرماید: «گاوى است زرد یکدست و خالص، که رنگش بینندگان را شاد مىکند». چنانچه در روایات شیعه و اهل سنت نیز بر رنگ زرد در برخی پوششها تأکید شده است.[15]
[1] . بقره، 67 – 74.
[2] . طریحی، فخر الدین بن محمد، مجمع البحرین، تحقیق، حسینی اشکوری، ج 3، ص 366، مرتضوی، تهران، 1375ش؛ ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر القرآن العظیم، ج1، ص 139، مکتبة نزار مصطفی الباز، عربستان صعودی، 1419ق، به نقل از الحسن البصری.
[3] . راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص 487، دار القلم-الدار الشامیة، بیروت-دمشق، 1412ق؛ قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج1، ص450، ناصر خسرو، تهران، 1364ش.
[4] . طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق، احمد قصیر عاملی، ج 1، ص 297، دار احیاء التراث العربی، بیروت؛ ثعلبی نیشابوری، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان، ج1، ص 217، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1422ق.
[5] . مفردات الفاظ القرآن، همان؛ التبیان فی تفسیر القرآن، همان؛ بیضاوی، عبد الله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، ج1، ص 87، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1418ق؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، ج1، ص 194، دار الکتب العلمیة، منشورات محمد علی بیضون، بیروت، 1419ق.
[6] . مفردات الفاظ القرآن، ص642؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، تحقیق، میر دامادی، ج 8، ص 255، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع- دار صادر، بیروت، 1414ق؛ ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، همان، به نقل از سعید ابن جبیر، الحسن [البصری]، أبى العالیة، السدى و قتادة؛ التبیان فی تفسیر القرآن، همان؛ الکشف و البیان، همان؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المنثور، ج1، ص 78، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، 1404ق.
[7] . الجوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح (تاج اللغة و صحاح العربیة)، ج3، ص 1259، دار العلم للملایین، بیروت، 1990م؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 274، ناصر خسرو، تهران، 1372ش.
[8] . قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، تحقیق، موسوی جزائری، ج1، ص 49 و 50، دار الکتاب، قم، 1404ق؛ در روایتی مقطوعه از امام صادق(ع).
[9] . زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس فی جواهر القاموس، تحقیق، هلالی و سیری، ج11، ص 349، دار الفکر، بیروت، 1414ق.
[10] . به این علم در اصطلاح زبان عربی «فقه اللغة» میگویند، که با نام فیلولوژی philology در باقی زبانها شناخته میشود.
[11] . مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 9، ص 122، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1368ش.
[12] . بقرة، 71.
[13] . درویش، محیی الدین، اعراب القرآن و بیانه، ج1، ص123، دار الارشاد، سوریه، 1415ق.
[14] . زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج1، ص150، دار الکتاب العربی، بیروت، 1407ق .
[15] . کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تصحیح، غفاری و آخوندی، ج6، ص 465، باب الوان النعال، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1407ق؛ الکشف و البیان، ج1، ص217.