خانه » همه » مذهبی » تقدیر و تدبیر الهی و انسان

تقدیر و تدبیر الهی و انسان

بحث تقدیر الهی و تدبیر انسان در واقع همان بحث مجبور یا مختار بودن انسان و حدود آن است. و این که در صورت مختاربودن ما تا چه حد مختاریم، آیا کاملا مختاریم و اراده و تقدیر و علم خداوند هیچ نقشی ندارد و یا اینکه چنین نیست بلکه اراده خداوند نیز حضور دارد.دراین باره باید گفت که خداوند انسان را به صورتی خاص آفریده است بدین گونه که انسان موجودی است که می تواند خود امری باشد و اموری را به خود منسوب کند و این هم به خاطر اختیاری است که به او اعطا شده است اما این اختیار انسان هم مانع این نیست که خداوند و اراده اش تا انسان باشد و پس از آن و مورد افعال او هیچ نقشی نداشته باشد.
ما وجودمان را به او داریم و کاملا وابسته به اوست به طوری که اگر یک لحظه این ارتباط قطع گردد دیگر وجودی نخواهیم داشت. اما خداوند ما را به شرط مختار بودن آفریده است یعنی موجودی است با قید اختیار و خداوند خوب می داند که این موجود مختار چه خواهد کرد و این علم الهی سلب کننده اختیار انسان نیست. چرا که مثلا فرض کنید؛ علم و قدرت با تدبیر الهی دو چیز کاملا جدا از هم باشند، علم موجودی و قدرت موجودی دیگر، اما همواره به گونه ای باشد که قدرت الهی براساس آن علم عمل کند حال آیا می توان گفت که علم و تدبیر الهی باعث وقوع فلان فعل شده است و نه من، چرا که او می دانست که من چه خواهم کرد چه نخواهم کرد. مطمئنا علم در فرض مذکور منشأ فعل نیست بلکه آنچه باعث می شود عمل ایجاد گردد علل و عواملی است که در تحقق آن فعل دخیل اند. و در وقوع فعلی از انسان یکی از این عوامل و عل هم اختیار انسان است. بنابراین انسان به عنوان علتی در سلسله علل تحقق یک فعل ارادی نقشی کلیدی بازی می کند بدون این که نقش و حضور خداوند حذف و یا کمرنگ گردد.
آنچه گفته شد تنها مثالی بود تا دریابیم که علم الهی و تدبیر او نیست که ما را وا می دارد کاری انجام دهیم و فعلی محقق گردد بلکه آنچه باعث تحقق یک فعل می شود سلسله ای از علل آن فعل است، که خداوند در رآس این سلسله علل و اصل آن است و انسان نیز به عنوان علتی در پایان حضور دارد به طوری که اگر او نباشد فعلش هم نیست و اگر دست به عمل نزد عملی هم رخ نمی دهد اما این علم خداوند نبود که باعث فعل یا عدم فعل شد.
به عبارت دیگر هر گاه مبدأ تأثیر در شی ای علم فاعل و اراده او باشد، در چنین صورتی فاعل مزبور فاعلی مختار است و فعل او در اثر علم و اراده و رضایت او صادر خواهد شد.
به بیان دیگر، انسان آن گاه که به گذشته نگاه می کند جبر را در می یابید و چون به آینده چشم می دوزد اختیار را درک می کند زیرا او است که دست به انتخاب می زند و به آینده هم چون گذشته، فعلیت می دهد. خداوند انسان را به شرط اختیار آفریده است و لذا اعمالش از آن او و اختیاری است و چون آنچه را دارد از اوست به نحوی باز اعمالش تحت سلطه خداوند است. به هر حال این نه جبر مطلق است و نه تفویض و واگذاری مطلق است بلکه چیزی رسن این دو است. در واقع همان تعبیری که در احادیث ما آن را با عنوان «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین» مطرح کرده اند.
از امام صادق(ع) درباره امر بین امرین سؤال شد در پاسخ فرمودند: مانند این است که کسی را در حال انجام گناه مشاهده نمایی و او را از این عمل نهی کنی ولی او اعتنائی ننماید و تو نیز او را به حال خود واگذاری تا آن گناه را انجام دهد در این صورت تو او را به گناه دستور نداده ای.
در توضیح این حدیث باید گفت که بخش اول که نهی گناهکار از عمل است در واقع اندیشه تفویض و واگذاری مطلق اعمال را نفی می کند و بخش دوم که منع نکردن از عمل است در واقع جبر را نفی می کند.
در پایان باید گفت: کاری که انجام می شود در مرتبه ای منسوب به من است به این عنوان که من علت قریب آن هستم و در مرحله ای منسوب به خداوند است از آن رو که او علت بعید آن است و علت اختیار من است. جهت توضیح بیشتر گونه های تقدیر و قضای الهی و رابطه اش با اختیار انسان را پی می گیریم:

1- تقدیر علمى:

یعنى سنجش اندازه. مقصود از تقدیر علمى خدا این است که: خدا مى داند که هر چیزى در هر زمان و هر مکان به چه صورتى تحقق مى یابد. به بیان دیگر تقدیر علمى خدا یعنى علم خدا به فراهم شدن مقدمات و اسباب وشرایط پیدایش پدیده ها و در پى آن رخ نمودن آنها.
این تقدیر علمى خدا با اختیار انسان هیچ منافاتى ندارد، چرا که خداوند مى داند فلان شخص با اختیار و انتخاب خود چه افعال و اعمالى را انجام مى دهد. در واقع علم پیشین الهى هیچ منافاتى با اختیار انسان ندارد چرا که فعل انسان با وصف اختیارى بودن متعلق علم خدا قرار مى گیرد و چنین علمى نه تنها منافى اختیار نیست بلکه آن را تأکید مى کند.
براى آگاهى بیشتر در باب علم پیشین الهى و اختیار انسان ر.ک: علم پیشین الهى و اختیار انسان، محمد سعیدى مهر، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى.

2- تقدیر عینى:

یعنى ایجاد به اندازه، چیزى را به اندازه ایجاد کردن، یا اندازه براى چیزى قرار دادن. تقدیر عینى خداوند عبارت است از تدبیر مخلوقات به گونه اى که پدیده ها و آثار خاصى بر آنها مترتب گردد و این طبعا به حسب قرب و بعد هر پدیده اى متفاوت خواهد بود چنان که نسبت به جنس، نوع، شخص و حالات شخص نیز تفاوت خواهد داشت. مثلاً تقدیر نوع انسان این است که از مبدء زمانى خاصى تا سرآمد معینى در کره زمین زندگى کند و تقدیر هر فردى این است که در مقطع زمانى محدود واز پدر ومادرمعینى به وجود بیاید و هم چنین تقدیر روزى و سایر شؤون زندگى و افعال اختیاریش عبارت است از فراهم شدن شرایط خاص براى هر یک از آنها. در واقع تقدیر عینى خداوند؛ یعنى، خداوند هر مخلوقى را با حدود و قیود و اندازه، شرایط، خصوصیات و توانش هاى مخصوصى بهوجود مى آورد، (فرقان، 2 – قمر، 49 – یس، 38 – مؤمنون، 18 – اعلى، 3).
این تقدیر نیز با اختیار انسان منافات ندارد چرا که اختیار، اعمال اختیارى و مقدمات افعال اختیارى ما همچون هر پدیده دیگرى از مجراى خاص و کادر مشخص و دایره مختص به خود تحقق مى یابد و این همان تقدیر عینى خداوند است. مثلاً سخن گفتن انسان که یک عملاختیارى است باید از مجرا یا مجارى خاص خود تحقق یابد، ازاین رو خداوند با اعطاى شش، حنجره، تارهاى صوتى، زبان، دندان و لب و… این مجارى را براى تحقق سخن گفتن که یک عمل اختیارى مى باشد مقدور فرموده است. هم چنین مقدمات افعال اختیارى را نیز خداوند باشرایط خاصى مقدر فرموده مثلاً غذاخوردن که خدا جهازات آن را فراهم کرده و موادى آفریده تا در آن مواد تصرف شود باید دست و پاى باشد تا انسان بتواند در آنها تصرف کند، اگر اعضا و جوارح نبود تا تصرف در مواد خارجى انجام دهد، خوردن – که یک فعل اختیارى است -تحقق نمى یافت.
به هر حال امورى را که خداوند به تقدیر عینى مقدر فرموده همه جبرى هستند و جاى اعمال اختیار و توهم اختیار انسان در آن نیست، اعضا و جوارح ما جبرا به ما داده شده است، قدرت اختیار، تفکر و انتخاب براى ما جبرى است، مقدمات اختیار و موادى که اعمال اختیارىروى آن انجام مى گیرد جبرى است. خداوند متعال با تقدیر عینى خود کادرى را براى زندگى هر فرد مشخص مى کند که فعالیت اختیارى – که خود نیز جبرا به ما داده شده است – در درون آن انجام مى گیرد. ما در درون این کادر مختار هستیم که هر چه مى خواهیم بکنیم ولى بیرون ازاین کادر از اختیار ما خارج است.
به بیان دیگر اصل اختیار، مقدمات افعال اختیارى و موادى که افعال اختیارى روى آن انجام مى گیرد همه براساس تقدیر عینى خداوند – که براساس اقتضائات عالم هستى و جهان مخلوق بوده است – جبرى هستند، ولى این که ما چگونه از اختیار خود استفاده کنیم و آن مقدمات را به کار گیریم و از مواد چه بسازیم، همه در اختیار ما بوده و هست و خواهد بود.
قبل از پرداختن به قضا الهى و نسبت آن با اختیار ذکر این نکته لازم است که: تقدیر به معناى تقدیر عینى در حقیقت بازگشتش به ایجاد علل ناقصه است؛ یعنى، مقدماتى که پیدایش یک پدیده بر آنها متوقف است و به نحوى در تعیین حد و اندازه آن شى ء مؤثر مى باشد که آن راتقدیر آن شى ء مى گویند. اما علت تامه شیئى اگر چه مستند به خداست ولى طبق این اصطلاح تقدیر نامیده نمى شود بلکه «قضاء» است که به زودى از آن سخن خواهیم گفت.
براساس این تحلیل، تقدیر عینى قابل تغییر است چون وقتى مقدمات یک شى ء فراهم مى شود – اگر مقدمات بعید باشد – هنوز باید چند واسطه دیگر تحقق یابد تا به خود آن پدیده برسد ودر این میان ممکن است موانعى پدید آید و جلوى تحقق آن شى ء رابگیرد.
با توجه به این نکته معناى بسیارى از روایاتى که در باب تغییر تقدیر است روشن مى شود. از برخى روایات استفاده مى شود که پاره اى از کنش هاى انسان تقدیرات را تغییر مى دهد؛ مثلاً صدقه دادن موجب دفع بلاء مقدر مى گردد و یا صله رحم عمر را طولانى مى کند. در اینموارد تقدیر عینى اولى آن بود که براساس شرایط مخصوص بلایی نازل شود یا مثلاً با تصادف یا امراض جسمانى فردى در سن خاصى فوت کند. اما مانعى مانند صدقه و صله رحم جلوى تحقق بلا و فوت را گرفته و موجب تغییر آن شده است.
چاره دفع بلا نبود ستمچاره احسان باشد و عفو و کرم
گفت الصدقة مرد للبلا داو مرضاک بصدقة یافتى
(مثنوى، دفتر 6، 2591 – 2590)

قضاء الهى و اختیار انسان:

قضا به معناى پایان یافتن و کار را یکسره کردن است و مى توان مرحله نهایى یک کار را نیز قضا نامید. قضاء نیز همچون تقدیر دواصطلاح دارد «قضاء علمى» و «قضاء عینى». علم به پایان کار و مرحله نهایى یک فعل «قضاء علمى» است، و پایان یافتن، یکسره شدن و تحقق نهایى کار را «قضاء عینى» گویند.
قضاء علمى خداوند؛ یعنى علم خداوند به وقوع حتمى پدیده ها. این قضاء علمى خداوند با اختیار انسان منافات ندارد زیرا خداوند علم دارد که پدیده یا فعل و کارى با اختیار انسان حتما به وقوع خواهد پیوست. به بیان دیگر قضاء علمى خداوند درمورد افعال اختیارى انسان؛ یعنى، خداوند مى داند که فلان فعل انسان با وصف اختیارى بودن حتما به وقوع خواهد پیوست. به بیان سوم؛ یعنى، خدا مى داند که فلان شخص چنان کارى را اراده خواهد کرد و بر اختیار خود به انجام خواهد رسانید.
قضاء عینى خداوند؛ یعنى، انتساب تحقق عینى پدیده ها به خداوند. به بیان دیگر مقتضاى قضاء عینى خداوند این است که وجود پدیده ها را از آغاز پیدایش تا دوران شکوفایى و تا پایان عمر، بلکه از هنگام فراهم شدن مقدمات بعیده تحت تدبیر حکیمانهالهى بدانیم و فراهم شدن شرایط پیدایش و رسیدن به مرحله نهایى را مستند به اراده او بشماریم.
به بیان سوم: 1- رسیدن هر معلولى به حد ضرورت وجودى از راه تحقق علت تامه اش مى باشد، 2- هیچ مخلوقى استقلال در وجود و آثار وجودى ندارد، 3- طبعا ایجاب و ضرورت وجودى همه پدیده ها مستند به خداى متعال خواهد بود که داراى غنا و استقلال مطلقاست.
در واقع قضاء عینى الهى مستلزم این حقیقت است که – همان گونه که وجود هر پدیده اى انتساب به اذن و مشیت تکوینى خدا دارد و بدون اذن او هیچ موجودى پا به عرصه وجود نمى نهد – هم چنین پیدایش هر چیزى مستند به قضاء عینى الهى است و بدون آن، هیچ موجودىشکل و حدود ویژه خود را نمى یابد و به سرانجام خویش نمى رسد، (نساء، 78 – شعراء، 81 – 79).
مورکى بر کاغذى دید او قلمگفت با مورى دگر این راز هم
که عجایب نقش ها آن کلک کرد همچو ریحان و چو سوسن زار و ورد
گفت آن مور اصبع است آن پیشه ور وین قلم در فعل فرع است و اثر
گفت آن مور سوم کز بازو استکه اصبع لاغر ز زورش نقش بست
هم چنین می رفت بالا تا یکی مهتر موران فطن بود اندکی
گفت کز صورت مبینید این هنرکه به خواب و مرگ گردد بی خبر
صورت آمد چون لباس و چون عصاجز به عقل و جان نجنبد نقش ها
بی خبر بود او که آن عقل و فؤادبی زتقلیب خدا باشد جماد
(مثنوی , دفتر 4, 3728 – 3721)
سؤال : اگر قضاء عینی خداوند شامل افعال اختیاری و مقدمات آن و از جمله اراده ی انسان نیز – که از مبادی اختیار انسان است – بشود و به عنوان پدیده های مخلوق , تحققشان مستند به خداوند باشد, لازم می آید که ما قائل به اختیار انسان نباشیم . به بیان دیگر, چگونه می شود براساس قضاء عینی خداوند, افعال اختیاری انسان هم مستند به اراده و اختیار انسان باشد و هم استناد به قضاء الهی داشته باشد؟ به نظر ما قضاء عینی الهی با اختیار انسان منافات ندارد. شبهه ی ناسازگاری قضاء عینی الهی با اختیار انسان از این خیال باطل ناشی شده است که ضرورت وجود و تحقق فعل – موقعی که علت تامه اش موجود باشد – به معنای اضطرار در مقابل اختیار انگاشته شده است . در حالی که این تلقی صحیح نیست , چرا که با توجه به چندگونگی استناد معلول واحد به چند علت مسأله عدم تعارض قضاء عینی الهی با اختیار انسان حل می گردد. برای روشن شدن مسأله توجه به این نکته لازم است که تأثیر چند علت در پیدایش یک پدیده , به چند صورت تصور می شود:
1- چند علت با هم و در کنار یکدیگر, تأثیر کنند مانند این که اجتماع آب , بذر, حرارت و… موجب شکفتن بذر و روییدن گیاه می شود.
2- هر یک از علت ها متناوبا” مؤثر باشد به طوری که طول عمر پدیده , بر تعداد آنها تقسیم شود و هر بخشی از آن , معلول یکی از عوامل و عللی باشد که به نوبت , تأثیر خود را می بخشند چنان که چند موتور, یکی پس از دیگری روشن شوند و موجب ادامه ی حرکت هواپیما گردند.
3- تأثیر آنها مترتب بر یکدیگر باشد; چنان که در برخورد چند توپ با یکدیگر یا در تصادفات زنجیره ای ملاحظه می شود. نمونه ی دیگر آن , تأثیر اراده ی انسان در حرکت دست و تأثیر دست در حرکت قلم و تأثیر قلم در پیدایش نوشته است.
4- تأثیر مترتب چند عامل طولی , به گونه ای که وجود هر یک از آنها وابسته به وجود دیگری باشد, مانند وجود انسان و اراده او که وابسته به اراده الهی است .
در همه این صورت ها اجتماع چند علت برای پیدایش معلول واحد لازم است . با توجه به انواع استناد معلول واحد به چند علت و خصوصا” نوع چهارم روشن می شود که استناد وجود افعال اختیاری انسان به خدای متعال , منافاتی با استناد آنها به اراده و وجود خود انسان ندارد, زیرا این استنادها در طول یکدیگرند و تزاحمی با هم ندارند. به بیان دیگر, استناد فعل به فاعل انسانی در یک سطح است و استناد وجود آن به خدای متعال در سطح بالاتری است که در آن سطح , وجود خود انسان و وجود ماده ای که کارش را روی آن انجام میدهد و وجود ابزارهایی که کار را به وسیله آنها انجام می دهد, همگی مستند به اوست . پس تأثیر اراده ی انسان به عنوان جزء آخر از علت تامه در افعال خودش منافاتی با استناد وجود همه ی اجزاء علت تامه به خدای متعال ندارد. ناگفته نماند این که در برخی آیات افعال و احوال و سرنوشت ما به خدا نسبت داده می شود مانند ((و ما تشاؤون الا ان یشاءالله رب العالمین ; و تا خدا پروردگار جهانیان نخواهد [شما نیز] نخواهید خواست )), (تکویر, آیه 29)
برای آن است که ما را با توحید افعالی که یکی از مراحل عالی توحید است واقف گرداند. قرآن می خواهد انسان را خداشناس بار آورد و آدمی را با این نکته آشنا سازد که کمالش در درک احتیاج خود به خداست , زیرا انسان سراپا نقص وجودی و فقر محضر است .
ای دهنده عقل ها فریادرستا نخواهی تو نخواهد هیچ کس
هم طلب از تست و هم آن نیکویی ما کییم اول تویی آخر تویی
هم بگو تو, هم تو بشنو هم تو باشما همه لاشیم با چندین تراش
(مثنوی , دفتر 6, 1440 – 1438)
بنا بر آنچه گذشت قضا و قدر الهی منافاتی با اختیار انسان ندارد و اراده انسان در طول اراده الهی است نه در عرض آن . تفاوت بین اجبار و اختیار هم معلوم است در حالت اجبار تنها یک طرف تعین دارد و ما بالوجدان مجبور نیستیم . مثلا” شما می توانید از ادامه مطالعه این پاسخ خودداری کنید و می توانید ادامه دهید آیا شما در خود احساس اجبار می نمایید؟ البته گاه اعمال نیک انسان یا دعاهای دیگران و یا عوامل دیگر باعث می شود لطف الهی شامل حال کسی شود خطری از او دور گردد چه خطرات مربوط به مال و جان وچه خطرات معنوی و روحی .
در نهایت لازم به تذکر است که بی شک کمال و هدایت خیر است اما گاه در راه رسیدن به کمال خطراتی است که شخص ممکن است به آن خطرات مبتلا شود و جلوگیری از آن خطرات به صلاح انسان است مثلا” بسیاری در راه سیر و سلوک روحی یا تفکر و تعمق عقلی به دلیل نداشتن استاد و یا نامناسب بودن استاد با مشکلات جدی روحی و فکری مواجه شده اند و گاه فرد تا حد جنون نیز پیش رفته است . پس هر چند کمال , خیر و صلاح است ولی راه آن ممکن است انسان را نه تنها به کمال نرساند بلکه به خطرات بسیاری منجر شود و در واقع راه کمال نبوده و تنها توهم راه کمال بودن شده است .
برای درصد گیری باید به اصطلاح امر بین امرین اشاره کنیم. اصطلاح «امر بین الامرین» از حدیثى گرفته شده که اصل آن چنین است:« لا جبر ولا تفویض بل امر بین الامرین »(بحار الانوار ، ج 4 ، ص 197)
آدمى نه مجبور است و نه همه چیز به او واگذار شده؛ بلکه آدمى در بین جبر و تفویض قرار دارد. معناى این سخن آن است که آدمى نه در این جهان مطلق العنان است که هر چه بخواهد انجام دهد و به هر نتیجه اى مى خواهد برسدونه کاملاً مجبور است که هر چه انجام مى دهد از اختیار او خارج باشد.
توضیح بیشتر: خداوند متعال در این جهان قوانین و سنت هاى محکم و استوارى را بنا نهاده است. این سنت ها در طبیعت، در جامعه، در روابط انسانى و در همه جا جلوه گر است؛ مثلاً اگر شما آب را حرارت دهید بخارمى شود و اگر آن را سرد کنید در درجه خاصى یخ مى بندد. اگر جامعه اى راه سلامت، اخلاق و انسانیت در پیش گیرد،آسوده خواهد بود و اگر نه در رنج و ملالت خواهد افتاد.
بخار شدن آب و یا یخ زدن آن، هم چنین آسودگى و سعادت جامعه و یا بدبختى آن، امورى خارج از اختیارند؛یعنى، قوانین چنین اقتضا دارد و قوانین لایتغیر است، ولى در عین حال آدمى درگرم کردن آب و سرد نمودن آن و یارفتن به راهى که منجر به شقاوت و یا سعادت مى شود آزاد است؛ اگر چه در اصل حصول نتایج خاص از عمل خاص فاقد اختیار است. از همین روست که آدمى داراى اختیار ولى در محدوده قوانین و سنت هاى الهى است. معناى امربین الامرین این است که در هر کاری که صورت می گیرد از کارهای اختیاری انسان خداوند هم حضور دارد و هر دو باهم کار می کنند، بنابراین نمی توان گفت چند درصد خدا کار می کند و چند درصد انسان مانند امور تفکیک نشده و مشاء که نمی توان هیچ قسمتی از آن را به یک شریک نسبت دارد. به روی هر جزئی که دست بگذاریم هر دو شریک دارد در آن حق دارند بدون هر گونه اختصاص به یکی از آنها.
برای آگاهی بیشتر ر.ک :
1- آموزش عقاید, ص 180 – 187, مصباح یزدی , سازمان تبلیغات اسلامی
2- معارف قرآن , ص 202 – 222, مصباح یزدی , مؤسسه در راه حق
3- انسان و سرنوشت , شهید مطهری , انتشارات طباطبایی
4- آموزش کلام اسلامی , دکتر سعیدی مهر – ج 2, ص 339 – 360, انتشارات طه قم

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد