تقیه، دست آویز تکفیر شیعه
چکیده
از جمله دست آویزهای برخی اهل تسنن برای تکفیر شیعه، مسئله تقیه است. ابن تیمیه شیعیان را به دلیل اعتقاد به مشروعیت تقیه مسلمان از مسلمان، کافر، ملحد و منافق خطاب کرده است و این ویژگی شیعه را به یهودیان تشبیه کرده است. از نگاه وی، این مسئله از شعب نفاق است، از این رو چنین سخنانی را نسبت به شیعه مطرح میکند. بعد از وی نیز برخی دیگر این مسیر را پیمودهاند؛ در حالی که تمام مذاهب اسلامی بر اساس ادله موجود (ادله خاصه و عامه) مشروعیت چنین تقیهای را پذیرفتهاند. در این نوشتار با بررسی دو عنوان تقیه و نفاق، به بیان مرز دقیق میان این دو اصطلاح پرداخته شده و با بررسی ادله، ثابت شده است که تقیه مسلمان در برابر مسلمان جایز است. در پایان نیز منشأ تحقق چنین تقیهای در روابط مسلمانان و راه کارهای کم کردن این قسم از تقیه بیان شده است.
کلید واژه : تقیه, تقیه مسلمان از مسلمان, ادله مشروعیت تقیه
مقدمه:
از جمله شبهاتی که وهابیت و جریانهای تکفیری دربارهی شیعه بسیار مطرح میکنند، مسئله تقیه است. ایشان میگویند شیعه بسیاری از عقاید مورد پذیرش خود را از روی تقیه نفی کرده و اظهار عدم اعتقاد به آن را مطرح میکند. چنین تکفیری نزد شیعه، موجب شده است، برخی علمای اهل تسنن نظریات افراطی مطرح کرده و با نفاق دانستن چنین رویکردی، حکم به نفاق، شرک و حتی الحاد شیعه بدهند. این سخنان دست آویزی برای گروههای افراطی شده تا بر اساس آن حکم به تکفیر شیعه کنند.
البته باید توجه داشت که اصل مشروعیت تقیه مورد پذیرش تمام مسلمانان بوده و ادله بسیاری از آیات و روایات بر آن دلالت دارد. سؤال این است که اگر مشروعیت تقیه مورد پذیرش است، شبهات مطرح شده به چه دلیل است؟
پاسخ:
آنچه مورد اتفاق است، مشروعیت تقیه مسلمان در برابر کافر است، اما شبهه مطرح شده درباره تقیه مسلمان از مسلمان است، زیرا شیعیان از دیگر فرق اسلامی نیز تقیه کرده و در برابر ایشان بسیاری موارد را انکار میکنند. چنین عملکردی از سوی شیعیان موجب حکم به تکفیر شیعه از سوی برخی اهل تسنن شده است.
در نوشتار حاضر مسئله تقیه مسلمان از مسلمان نقد و بررسی شده است تا مشروعیت یا عدم مشروعیت آن مشخص شود.
تقیه مسلمان از مسلمان
درباره مشروعیت تقیه مسلمان از مسلمان، دو نظریه مطرح شده است:
1. شیعه و برخی از اهل تسنن (2) قائل به جواز چنین تقیهای هستند؛
2. برخی از اهل تسنن، به ویژه وهابیت، قائل به عدم مشروعیت این قسم از تقیه هستند. از جمله علمایی که تقیه مسلمان از مسلمان را جایز نمیداد، ابن تیمیه است. وی در این باره بسیار افراطی سخن گفته و شیعیان را به سبب اعتقاد به مشروعیت این نوع تقیه، کافر، ملحد و منافق خطاب کرده است و این خصوصیت شیعه را به یهودیان تشبیه کرده است. او میگوید: (3)
و أما الرافضة فأصل بدعتهم عن زندقة و إلحاد و تعمد الکذب کثیر فیهم و هم یقرون بذلک حیث یقولون دیننا التقیة و هو أن یقول أحدهم بلسانه خلاف ما فی قلبه و هذا هو الکذب و النفاق .
و در جای دیگر میگوید: (4)
و ما ذکره موجود فی الرافضة و فیهم أضعاف مما ذکر … منها غیرهم مشابهة للسامرة الذین هم شر الیهود و لهذا یجعلهم الناس فی المسلمین کالسامرة فی الیهود و مثل استهمالهم التقیة و إظهار خلاف ما یبطنون من العداوة مشابهة للیهود و نظائر ذلک کثیر.
برخی دیگر از علمای اهل سنت نیز هم چون ابن تیمیه، راه تکفیر شیعه را پیموده و بر اساس اعتقاد شیعه به مشروعیت چنین تقیه ای، ایشان را منافق و خالد در جهنم دانستهاند.
الریاء بالإیمان و هو إظهار کلمة الشهادة و باطنه مکذب فهو مخلد فی النار فی الدرک الأسفل منها وفی هؤلاء أنزل الله تعالی: (إِذا جَاءکَ المنَافِقُونَ قَالُوا نَشهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللهِ واللهُ یَعلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ) (5) و قریب منهم الباطنیة الذین یظهرون الموافقة فی الاعتقاد و یبطنون خلافه، و منهم الرافضة أهل التقیة الذین یظهرون لک فریق أنهم منهم تقیة. (6)
ادله عدم مشروعیت تقیه مسلمان از مسلمان
عمده اشکالی که طرف داران این نظریه دارند، شبهه، نفاق دانستن تقیه است. از نظر ایشان تقیه از مسلمان همان نفاق مذموم در ادله شریعت است و نوعی طرز فکر است که مسلمان را به فردی سازگار با واقعیت موجود بدل میکند، گرچه در شرایط موجود، ستم، فساد و گمراهی حاکم باشد. تقیه نوعی تربیت است که نتیجه اش دوگانگی در شخصیت و توافق ساختگی است و فرد را به نفاق میکشاند، و به آنچه بیرون اوست خشنود میسازد، و زیرپوشش ترس از جان، مال و کرامت انسانی از رویارویی با فساد و گمراهی رو بر میتابد. (7)
بهترین شاهد بر این مدعا کلام ابن تیمیه است که به صراحت تقیه را همان نفاق دانسته و میگوید: (8)
علامات النفاق و أسابه لیست فی أحد من أصناف الأمة اظهر منها فی الرافضة حتی یوجد فیهم من النفاق الغلیظ الظاهر ما لا یوجد فی غیرهم و شعار دینهم التقیة التی هی أن یقول بلسانه ما لیس فی قلبه و هذا علامة النفاق».
و در جای دیگر میگوید: (9)
و «التقیة» هی شعار النفاق؛ فإن حقیقتها عندهم أن یقولوا بألسنتهم ما لیس فی قلوبهم، و هذا حقیقة النفاق.
عبدالعزیز بن باز، از علمای معاصر وهابیت، در این باره میگوید: (10)
أما التقیة فهی صفة المنافقین، فالواجب الحذر منها، و عدم التشبه بهم.
در برابر این اشکال باید گفت:
میان تقیه و نفاق تفاوت ماهوی وجود دارد، زیرا تقیه دارای ویژگی هایی است که نفاق فاقد آن هاست. از جمله:
1. تقیه پنهان کردن ایمان در قلب و اظهار کفر با زبان است؛ در حالی که نفاق نقطه مقابل آن یعنی پنهان کردن کفر در قلب و اظهار ایمان با زبان است؛ (11)
2. تقیه نوعی جهاد است.
در برخی روایات آمده که تقیه نوعی جهاد است، در حالی که هیچ کس قائل نیست نفاق نوعی جهاد باشد. امام صادق (علیه السلام) در این باره میفرمایند:
«المُؤمِنُ مُجَاهِدٌ لِأنَّهُ یُجَاهِدُ أعدَاءَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ فِی دَولَة البَاطِلِ بِالتَّقِیَّة وَ فِی دَولَة الحقِّ بِالسَّیف»؛ (12)
مؤمن همیشه در حال جهاد است، چون در حکومت باطل به وسیله تقیه با دشمنان مبارزه میکند و در حکومت حق با شمشیر به جنگ با دشمنان میرود؛
1. تقیه در مواردی واجب و در مواردی حرام است:
ادله فراوانی بر مشروعیت تقیه وجود دارد، اما این مشروعیت دارای مرزی است و در برخی موارد تقیه مشروعیتی نداشته و حرام است. از جمله مواردی که تقیه در آن مشروع نیست، جایی است که تقیه منجر به خون ریزی شود. امام باقر (علیه السلام) میفرمایند:
إِنَّما جُعِلَتِ التَّقِیَّة لِیُحقَنَ بِهَا الدَّمُ فَإِذَا بَلَغَ الدَّمَ فَلَیسَ تَقِیَة؛ (13)
تقیه مشروع شد تا از جان محافظت شود، بنابراین اگر تقیه منجر به خون ریزی شود، دیگر مشروع نیست.
2. تقیه عامل شناخت دوست از دشمن:
تقیه عامل شناخت دوست از دشمن است؛ در حالی که نفاق نه تنها چنین ویژگی ندارد بلکه موجب عدم شناسایی دوستان از دشمنان میشود.
امام حسین (علیه السلام) در روایتی میفرمایند:
لَو لَا التَّقِیَّة مَا عُرِفَ وَلِیُّنَا مِن عَدُوِّنَا؛ (14)
در میان علمای اهل تسنن نیز برخی به این موضوع تصریح کردهاند که تقیه غیر از نفاق است و میان این دو تفاوت است.
سرخسی در این باره میگوید: (15)
و قد کان بعض الناس یأبی ذلک و یقول إنه من النفاق و الصحیح أن ذلک جائز لقوله تعالی (إلا أن تتقوا منهم تقاة) و إجراء کلمة الشرک علی اللسان مکرها مع طمأنینة القلب بالإیمان من باب التقیة.
ادله مشروعیت تقیه مسلمان از مسلمان
این ادله به دو گروه عامه و خاصه تقسیم میشود:
ادله عام
بسیاری از ادله دال بر مشروعیت تقیه مسلمان از کافر، مطلق بوده و شامل تقیه مسلمان از مسلمان نیز میشود. از جمله میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
1. صدق معنای لغوی و اصطلاحی تقیه بر این نوع از تقیه:
معنای لغوی و عرفی (16) و هم چنین معنای اصطلاحی (17) تقیه عام بوده و شامل تمام اقسام تقیه میشود، و در ادله نیز دلیلی بر تخصیص یا تقیید آن وجود ندارد.
2. آیات
از جمله ادله مشروعیت تقیه آیات الهی است که در این آیات نیز تقیه به صورت مطلق جایز دانسته شده است.
(لاَّ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِینَ أَوْلِیَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِی شَیْءٍ إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاة وَیُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللّهِ الْمَصِیرُ) (18)
این آیه به اعتراف علمای اهل تسنن، بر مشروعیت تقیه دلالت دارد. (19) ظاهر آیه مربوط به رابطه مسلمانان با کفار است و به نظر میرسد جواز تقیه در آیه مربوط به تقیه مسلمان از کافر است؛ اما با توجه به این که استثنای ذکر شده در مقام بیان علیت جواز تقیه نیز هست، میتوان به عموم علت (که همان قاعده عقلی تقدیم اهم است) استناد کرده و مشروعیت تقیه مسلمان از مسلمان را نیز ثابت کرد.
البته برخی علمای اهل تسنن همچون آلوسی به صراحت ذیل این آیه دو قسم از تقیه را نام برده و گفته که آیه بر مشروعیت هر دو قسم دلالت دارد. (20)
3. روایات
در میان روایات نیز روایات مطلق و عامی داریم که بر مشروعیت تقیه مسلمان از مسلمان نیز دلالت دارد. برخی از این روایات از سوی فریقین نقل شده است.
1. حدیث رفع (21)
قَالَ رَسُولُ اللهَ ص وَضِعَ عَن أمَّتِی تِسعُ خِصَالٍ الخطَأُ وَ النِّسیَانِ وَ مَا لَا یَعلَمُونَ وَ مَا لَا یُطیِیقُونَ وَ مَا اضطُرُّوا إلیهِ وَ مَا استکرِهُوا عَلَیهِ وَ الطِّیرَة وَ الوَسوَسَة فِی التَّفَکُّرِ فِی الخلقِ و الحَسَدُ مَا لَم یُظهؤ بِلِسَانٍ أو یَدٍ. (22)
این روایت به صراحت بیان میکند که در موارد اکراه، مسئولیت و عقوبت از عهده انسان برداشته شده است. از جمله مواردی که انسان به دلیل اکراه، عمل یا قولی بر خلاف عقیده و شریعت حق مرتکب میشود، تقیه است. نسبت به اکراه نیز تفاوتی نمیکند، شخص مسلمان برای اظهار خلاف عقیده خود از سوی کفار اکراه شود یا از سوی سایر فرق و مذاهب اسلامی.
2. حدیث لاضرر(23)
«لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ عَلَی مُؤمِن» (24)
در حدیث لاضرر، هر گونه ضرر زدن به انسان نفی شده است، در موارد اکراه نیز اگر انسان تقیه نکند، ضرر قابل توجهی متوجه او میشود که این روایت بیان میکند پذیرش چنین ضرری صحیح نیست و انسان میتواند به وسیله تقیه، ضرر را از خود دفع کند.
3. لَا دِینَ لِمَن لا تَقیِّة لَهُ. (25)
این روایت نیز بر مشروعیت تقیه به صورت مطلق دلالت دارد و مشروعیت آن را ویژهی صورت خاصی ندانسته است.
4. عقل
در تقریر دلیل عقلی بر مشروعیت تقیه مسلمان از مسلمان، چند بیان وجود دارد:
1. تقدیم اهم بر مهم:
تقیه از جمله مصادیق تقدیم اهم (حفظ نفس) بر مهم (حفظ واجب یا حرام دیگر) است که به حکم عقل در موارد تزاحم واجب است. (26) این حکم عقل تخصیص بردار نیست که بگوییم تنها در برابر کفار، عقل چنین امری را جایز میداند.
2. تعمیم علت:
از نظر عقل ملاک و علت مشروعیت تقیه، که عبارتست از حفظ جان و مال، (27) در رابطه مسلمان با مسلمان نیز وجود دارد، بنابراین در این فرض نیز تقیه مشروع است.
3. قیاس اولویت:
بیشتر اطلاقات و عمومات مشروعیت تقیه، ظهور در مشروعیت تقیه مسلمان از کافر دارد، (28) اما میتوان گفت وقتی به سبب اکراه و ترس بر جان، بر زبان جاری کردن کفر جایز میشود؛ به طریق اولی در موارد اکراه و ترس بر جان هر چند در برابر مسلمان دیگر باشد، تقیه به کمتر از آن جایز خواهد بود.
4. عقل فطری سلیم انسان بر مشروعیت و جواز تقیه دلالت دارد، چون تقیه یکی از قوانین سیاسی و اجتماعی است که موجب حفظ وحدت اسلامی است. (29)
5. سیره عقلا
سیره عقلا بر این است که اگر در اظهار عقیده فایده مهمی وجود نداشته باشد، بلکه اظهار آن همراه با احتمال ضرر، قابل اعتنا (مادی یا معنوی) باشد، کتمان یا اظهار خلافش را جایز دانسته و در برخی مراتب احتمال ضرر، تقیه را واجب میدانند. (30)
6. سیره صحابه
در گفتار و عمل صحابه نیز مواردی وجود دارد که به اطلاق، دال بر مشروعیت تقیه در هر دو قسم مطرح شده دارد.
قال أبو الدرداء ألا أنبئکم بعلامة العاقل؟ یتواضع لمن فوقه و لا یزری بمن دونه و یمسک الفضل من منطقه یخالق الناس بأخلاقهم و یحتجز الإیمان فیما بینه و بین ربه جل و عز و هو یمشی فی الدنیا بالتقیة و الکتمان؛ (31)
ابودرداء میگوید: میخواهید نشانههای عاقل را برای شما بیان کنم؟ برای کسی که از وی بالاتر است تواضع میکند؛ به کسی که پایینتر از اوست ظلم نمیکند؛ زیاده گویی نمیکند؛ با مردم مطابق با اخلاقشان برخورد میکند؛ ایمان بین خود و خداوند را حفظ میکند؛ در دنیا با تقیه و کتمان زندگی میکند.
در این کلام، به صورت مطلق زندگی با تقیه در دنیا را نشانه عقل دانسته است، که شامل تمام روابط زندگی با کفار و سایر فرق مسلمان میشود.
ادله اختصاصی
درباره مشروعیت تقیه مسلمان از مسلمان ادله اختصاصی نیز وجود دارد که برخی از آن ها به وسیلهی اهل تسنن نقل شده
است.
1. روایات
تقیه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) از قبیله عاشه:
عَن عَائِشَة رضی الله عنهم زَوجِ النَّبیِّ صلی الله علیه و سلم أنَّ رَسُولَ اللهَّ صلی الله علیه و سلم قَالَ لَها أم تَرَی أنَّ قَومَکِ لمَّا بَنَوُا الکَعبَة التَصَرُوا عَن قَوَاعِدِ إِبرَاهِیمَ. فقلتُ یا رسول الله ألا تَرُدُّهَا عَلَی قَوَاعِدِ إِبراهیِمَ. قَالَ: «لَولا حِدثَانُ قَومِکِ بِالکُفرِ لَفَعَلتُ». (32)
از عایشه روایت شده است که آن حضرت (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: آیا نمیدانی قوم تو وقتی کعبه را تجدید بنا کردند، آن را از پایه هایی که حضرت ابراهیم (علیه السلام) قرار داده بود کوچکتر ساختند؟ گفتم: چرا شما کعبه را به همان صورت بازسازی نمیکنید؟ فرمودند: اگر قوم تو تازه مسلمان نبودند چنین میکردم.
2. سیره صحابه
1. از جمله کلماتی که در مشروعیت تقیه مسلمان از مسلمان صراحت دارد، سخن نصر بن حاجب است که میگوید: (33)
سُئِلَ بن عُیَینَة عن الرّجُلِ یَعتَذِرُ إلَی اخیه من الشّیءِ الذی قد فَعَلَهُ و یُحَرِّفُ القَولَ فیه لِیُرضِیَهُ لم یأثَم فی ذلک فقال ألم تَسمَع قَولَهُ لیس بِکَاذِبٍ من أصلَحَ بین الناس یَکذِبُ فیه فإذا اصلح بَینَهُ وَ بَینَ اخیه المُسلِمِ خَیرٌ من أن یُصلِحَ بین الناس بَعضِهِم من بَعضٍ وَ ذَلِکَ إذا أرَادَ بِهِ مَرضَاة اللهِ وَ کَرِهَ المُؤمِنِ وَ یَندَمُ علی ما کان منه وَ یَدفَعُ شَرّهُ عن نَفسِهِ وَ لا یُرِیدُ بالکذِبِ اِتّخاذَ المَنزِلَة عِندَهُم وَ لا طَمَعًا فی شَیءٍ یُصِیبُ منهم فإنه لم یُرخَص فی ذلک و رَخّصَ له إذَا کَرِهَ مَوجِدَتَهُم وَ خَافَ عداوتَهُم.
قال حُذَیفَة إنی أشتَرِی دِینی بَعضَهُ بِبَعضٍ مَخَافَة ان أقدِمَ علی ما هو أعظَمُ منه.
ابن عیینه در مورد شخصی سؤال شد که با تحریف واقعیت، دربارهی کاری که انجام داده است، برای برادر مسلمان خویش عذری را بیان میکند تا او را راضی کند. آیا وی به سبب این تحریف، گناه کار است؟ پاسخ داد: آیا کلام رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) را نشنیده اید که فرمود: کسی که بین دو نفر سبب اصلاح شود دروغ گو نیست. اگر وی بین خود و برادر مسلمان خویش را اصلاح کند بهتر از آن است که بین دیگران را اصلاح کند، اما این دروغ زمانی جایز است که از آن، رضای الهی را در نظر داشته باشد و قصد آزار مسلمانی نداشته باشد و از کاری که انجام داده است پشیمان باشد و تنها بخواهد با این کار، شر او را از خویش باز دارد، ولی در مواردی که دروغ گویی برای کسب جایگاه برای خود، نزد ایشان باشد، یا به دلیل طمع در چیزی باشد که نزد برادر مسلمانش وجود دارد، جایز نیست؛ و زمانی جایز است که از خشم ایشان بیمناک باشد و از دشمنی ایشان بترسد.
حذیفه گفته است: من بعضی از دینم را برای حفظ قسمتی دیگر میفروشم که مبادا مشکلی بزرگتر از آن پیش آید.
دراین سخن به صراحت سؤال از تقیه مسلمان از مسلمان است که عینیه آن را جایز دانسته است.
2. تقیه ابوهریره از عمر:
ابن کثیر دمشقی مینویسد:
و قال ابن وهب حدثنی یحیی بن أیوب عن محمد بن عجلان أن أبا هریرة کان یقول إنی لا حدث أحادیث لو تکلمت بها فی زمان عمر أو عند عمر لشج رأسی؛ (34)
از ابوهریره روایت شده است که گفت: من روایاتی را به شما میگویم که اگر در زمان عمر یا در نزد وی آن ها را بر زبان آورده بودم، سرم را میشکست.
3. تقیه حذیفه بن یمان از عثمان:
ابونعیم اصفهانی مینویسد:
عن النزال بن سبرَة قَالَ: کُنَّا مَعَ حُذَیفَة رَضِیَ الله عَنهُ فی البیتِ، فقال لَهُ عُثمَانُ رَضِیَ الله عَنهُ: مَا هاذَا الَّذِی یَبلُغُنِی عَنکَ؟ فقال: ما قُلتُهُ، فَقَالَ عُثمَانُ: أنتَ أصدَقُهُم وَ أبَرَّهُم، فلمّا خَرَجَ قُلتُ لَهُ: ألَم تَقُل مَا قُلتَهُ؟ قَالَ: بَلی، وَ لکِن اشتَرِی دِینِی بِبَعضِهِ مَخَافَة أن یَذهَبَ کُلُّه؛ (35)
نزال بن سبره میگوید: همراه حذیفه در خانه نشسته بودم؛ عثمان به او گفت: این چه خبرهایی است که دربارهی تو به من میرسد؟ پاسخ داد: من آن را نگفته ام. عثمان گفت: تو نیکوکارترین ایشان و بهترین ایشان هستی. وقتی که عثمان بیرون رفت، به او گفتم: آیا تو این سخنان را نگفته بودی؟! پاسخ داد: بلی، گفته بودم؛ اما به وسیله قسمتی از دین خود (بر زبان آوردن کلمات از روی ترس) بقیه دینم را حفظ میکنم.
سرخسی، فقیه مشهور أحناف در این باره مینویسد:
و قدکان حذیفة رضی الله عنه ممن یستعمل التقیة علی ما روی أنه یداری رجلا فقیل له إنک منافق فقال لا ولکنی أشتری دینی بعضه ببعض مخافة أن یذهب کله؛ (36)
4. تقیه جابر بن عبدالله انصاری از حاکم مدینه:
یعقوبی مورخ مشهور در این باره مینویسد:
فانطلق جابر بن عبدالله أنصاری إلی أم سلمة زوج النبی فقال إنی قد خشیت أن أقتل و هذه بیعة ضلال؟ قالت: إذا فبایع فإن التقیة حملت أصحاب الکهف علی أن کانوا یلبسون الصلب و یحضرون الأعیاد مع قومهم؛ (37)
جابربن عبدالله انصاری نزد ام سلمه همسر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) رفته و به او گفت: من از کشته شدن میترسم و بیعت با این شخص، بیعت ضلالت و گمراهی است. وی گفت وقتی خواستی بیعت کنی تقیه کن، زیرا تقیه سبب میشود که اصحاب کهف همراه با قومشان صلیب بر گردن آویزند و در جشن ها به همراه قومشان حاضر شوند.
اقوال علما و فقهای سایر مذاهب اسلامی
جدای از ادله گفته شده که بر مشروعیت تقیه مسلمان از مسلمان دلالت دارند، در کلمات علمای اهل تسنن نیز مواردی وجود دارد که در پذیرش مشروعیت این قسم از تقیه صراحت و یا ظهور دارد.
1. شافعی:
فخر رازی از شافعی کلامی نقل میکند که وی تصریح کرده، تقیه مسلمان از مسلمان جایز است.
أن مذهب الشافعی رضی الله عنه أن الحالة بین المسلمین إذا شاکلت الحالة بین المسلمین و المشرکین حلت التقیة محاماة علی النفس. (38)
2. نووی:
و قد اتفق الفقهاء علی انه لو جاء ظالم یطلب مانسانا مختفیا لیقتله أو یطلب ودیعة لانسان لیأخذها غصبا و سأل عن ذلک وجب علی من علم ذلک اخفاؤه و انکار العلم به و هذا کذب جائزبل واجب لکونه فی دفع الظالم. (39)
و در جای دیگر میگوید:
و لا خلاف أنه لو قصد ظالم قتل رجل هو عنده مختف وجب علیه الکذب فی انه لا یعلم أین هو. (40)
در این دو عبارت از کلمه ظالم استفاده شده است، و ظالم دایرهای وسیعتر از کافر را در بر میگیرد و شامل ظالم مسلمان نیز میشود، بنابراین اطلاق این کلمات شامل محل مبحث میشود.
3. ابن وزیر:
و زاد الحق غموضا و خفاء أمران أحدهما خوف العارفین مع قلتهم من علماء السوء و سلاطین الجوز و شیاطین الخلق مع جواز التقیة عند ذلک بنص القرآن و اجماع أهل الاسلام و ما زال الخوف مانعا من اظهار الحق و لا برح المحق معدوا لاکثر الخلق؛ (41)
4. ابن حجر عسقلانی:
وَ اتَّفَقُوا علی جَوَازِ الکَذِبِ عِندَ الاضطِرَارِ کما لو قَصَدَ ظَالِمٌ قَتلَ رَجُلٍ هو مُختَفٍ عِندَهُ فَلَهُ أن یَنفِیَ کَونَهُ عِندَهُ وَ یَحلِفَ علی ذلک وَ لا یأثَمُ. (42)
5. شوکانی منتسب کردن معاویه به ابوسفیان را به سبب تقیه، در زمان بنی امیه دانسته و میگوید:
و قد أجمع أهل العلم علی تحریم نسبته إلی أبی سفیان، و ما وقع من أهل العلم فی زمان بنی أمیة فإنما هو تقیة. (43)
6. در کتاب شرح معانی الآثار نیز ذیل توضیح روایتی، احتمال تقیه از ابن عباس را بیان میکند که نشان دهنده مشروعیت تقیه مسلمان از مسلمان در نظر نویسنده است، زیرا اگر چنین تقیهای مشروع نبود، حمل کلام ابن عباس بر تقیه صحیح نبود.
قال رجل لابن عبّاس رضی الله عنهما: هل لک فی معاویة أوتر بواحدة، و هو یرید أن یعیب معاویة، فقال ابن عبّاس: أصاب معاویة … و قد یجوز أن یکون قول ابن عبّاس «أصاب معاویة» علی التقیة له، أی أصاب فی شیء آخر لأنه کان فی زمنه، و لا یجوز علیه – عندنا – أن یکون ما خالف فعل رسول الله صلی الله علیه و سلّم الذی قد علمه عنه صواباً. (44)
نتیجه:
با توجه به اطلاقات و عمومات دال بر مشروعیت تقیه و همچنین ادله خاصهای که بر مشروعیت تقیه مسلمان از مسلمان دلالت داشت، میتوان گفت چنین تقیهای نیز همچون تقیه مسلمان از کافر، مشروع است و نمیتوان تقیه را همچون نفاق دانست، زیرا میان این دو تفاوت ماهوی وجود دارد. این مسئله در ادله فرق اسلامی نیز مطرح شده است. در نتیجه بر اساس ادله باید گفت تقیه مسلمان از مسلمان بر اساس تمام دیدگاه ها باید مشروع باشد، و این که برخی علمای اهل تسنن قائل به عدم مشروعیت آن شدهاند، به علت شبههای بوده است که در ذهن ایشان شکل گرفته است.
منشأ تقیه مسلمان از مسلمان (45)
برای درک صحیح از منشأ بروز تقیه مسلمان از مسلمان، باید از مشقتهای ائمه اهل بیت (علیهم السلام) و پیروان آنان در دو دوره حکومت امویان و عباسیان به درستی آگاه شویم. مورخان گونههای وحشتناکی از سیاست تعقیب و دست گیری، ارعاب، کشتار و زندان را نقل کردهاند که از دوره معاویهی شروع شده و تا دوره معاصر ادامه دارد.
از شواهد تاریخی بر میآید، ضعف و قوت دو حکومت اموی و عباسی چگونگی استفاده از تقیه را دچار نوسان میکرد؛ بدین معنی که حکومت اموی پس از مرگ هشام بن عبدالملک (125ق) در اثر اختلافات داخلی و تبلیغ داعیان بنی عباس علیه آنان رو به ضعف نهاد و در نتیجه به خود مشغول گردید و تا انقراض آنان، ائمه اطهار (علیهم السلام) و شیعیان از تعرض این دشمن مصون گردیدند. در حکومت بنی عباس نیز تا اوایل حکومت منصور به دلیل نبودن تشکیلات جاسوسی منسجم، آزادی و مصونیت شیعه ادامه داشت. در این محدوده زمانی، یعنی از 125ق تا حدود 136ق، حضرت امام صادق (علیه السلام) نیاز به تقیه کمتر احساس میشد و از فرصتی که نصیب ایشان و شیعیان گردیده بود، بهره جستند و به تشکیل مجالس درس و تعلیم معارف دینی و تربیت پیروان اهتمام داشتند. شیعیان نیز از دور و نزدیک و با بیم و هراس کمتر و بدون تقیه پیرامون آن امام اجتماع میکردند، ولی پس از به حکومت رسیدن منصور عباسی و استقرار حکومت جدید، وضع امام صادق (علیه السلام) در کوفه و مدینه و تجمع شیعیان پیرامون او منصور را نگران ساخت به گونهای که اقدام به تعطیل کردن مجالس درس و جلوگیری از تجمع شیعیان پیرامون امام صادق (علیه السلام) کرد و از آن پس محدودیت ها آغاز شد و مراقبت از شیعیان شدت یافت.
همین امر سبب شد که امام نامه یا رسالهای به پیروان خود بنویسند و آنان را به مدارا و تقیه توصیه کنند. امام صادق (علیه السلام) ضمن توصیه شیعیان به مدارا، به ایشان فرمودند که به نقاط امن، مانند: قم، ری و غیره هجرت کرده و با استفاده از تقیه، جان خویش و آرامش خانواده خود را حفظ کنند. (46)
این اوضاع تا زمان حضرت رضا (علیه السلام) ادامه داشت، اما در زمان امامت ایشان، بار دیگر استفاده از تقیه کم رنگ شده و امام رضا (علیه السلام) در بسیاری موارد تقیه را کنار گذاشته و به صراحت سخن میگفتند، به گونهای که مورد اعتراض برخی از بزرگان شیعه قرار گرفتند. (47) کم رنگ شدن تقیه فرصت مناسبی برای گسترش تشیع ایجاد کرد، (48) اما با شهادت حضرت رضا (علیه السلام) عصر خفقان مجدد آغاز و استفاده از تقیه پر رنگ شد.
برای آگاهی بیشتر از علت تقیه ائمه اطهار (علیهم السلام) و پیروانشان و موضع سیاسی و فکری ضد سیاست حاکم و پنهان داشتن خط مشیهای ایشان، لازم است نگاهی تحلیلی و بررسی علمی صادقانه به صفحات تاریخ و نمونههای تاریخی بیندازیم که تنها بخش ناچیزی است از سیاست ظلم، کشتار، زندان، ایجاد وحشت و آوارگی، عمال امویان و عباسیان علیه اهل بیت (علیهم السلام) و یاران و هواداران جریان فکری و سیاسی ایشان.
هرگاه حوادث تاریخ گذشته را پشت سر گذاریم و به مبارزه فکری و سیاسی معاصر که نهضتهای اسلامی مبارز با آن سروکار داشتهاند، بپردازیم. همچون: تمسک آنان به پنهان کاری، ایجاد تشکیلات زیرزمینی، پنهان داشتن طرح ها و خط مشیهای خود برای حفاظت از جانشان اسباب تقیه فکری و سیاسی را روشنتر درک میکنیم.
همه نهضتهای اسلامی در طول تاریخ گذشته و معاصر که خواستار تغییر شرایط و اصلاح ساختار نظام سیاسی حکومت و اجتماع بودهاند، روش تقیه را برگزیده و تفکرات ستیزه جویانهی خود را با جریانهای ستمگر پنهان داشتهاند.
تقیه یکی از ابزارهای دفاعی بر ضد ستم، ارعاب و شیوهای عقلی و منطبق بر شرع، برای حمایت از حق و مراقبت از موازین اصیل دیانت است. (49)
شرایطی بر شیعه تحمیل شده است که موجب شده این گروه از مسلمانان از سایر فرق اسلامی تقیه کنند. علت اصلی چنین نوعی از تقیه در میان مسلمانان، به دلیل تهجر حاکم بر گروهی از آنان است، که در دوره معاصر در قالب گروههای تکفیری بروز کرده است.
می توان هر گونه افراطی گری و تکفیر را یکی از عوامل اصلی برای ایجاد محیط تقیهای دانست.
راه کارهای از بین بردن تقیه مسلمان از مسلمان
با شناسایی علت وجود چنین نوعی از تقیه در میان فرق اسلامی، میتوان راه کارهایی برای کم کردن یا از بین بردن چنین فضایی مطرح کرد.
با توجه به این که حذف مذاهب اسلامی امکان ندارد، توسل به خشونت نیز از نظر دینی، اخلاقی و انسانی مقبول نمیباشد – به ویژه خصوصاً اعمال خشونت مسلمانان در برابر یکدیگر که موجب تفرقه و ضعف ایشان در برابر دشمنان اسلام است -؛ به نظر میرسد توسعه در مفهوم اسلام و منحصر ندانستن آن در فرقهای خاص، پذیرش تمام فرق اسلامی به عنوان بخشی از جامعه اسلامی، و رعایت اخلاق زندگی انسان و اسلامی به وسیله تمام فرق اسلامی در کنار یکدیگر و دوری از هر گونه افراطی گری و تفکر تکفیری، میتواند چنین محیط تقیهای را کم رنگ کرده و در نهایت از بین ببرد.
پینوشتها:
1. طلبه سطح چهار حوزه خراسان – دانشجوی دکترای فقه و حقوق اسلامی دانشگاه فردوسی مشهد.
2. فخر رازی از شافعی کلامی را نقل میکند که ظهور در جواز تقیه مسلمان از مسلمان دارد. وی میگوید:
«أن مذهب الشافعی رضی الله عنه أن الحالة بین المسلمین إذا شاکلت الحالة بین المسلمین و المشرکین حلت التقیة محاماة علی النفس». (فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج 8، ص 194).
3. ابن تیمیه الحرانی، منهاج السنة النبویة، ج 1، ص 68.
4. همان، ص 37.
5. منافقون، آیه 1.
6. حسنی کحلانی صنعانی، سبل السلام، ج 4، ص 2038.
7. موسوی، مفهوم تقیه در اندیشه اسلامی، کتابخانه تبیان.
8. ابن تیمیه الحرانی، همان، ج 7، ص 151.
وی درجای دیگر ایمان منافقین را از باب تقیه دانسته میگوید:
«الأععمال الظاهرة تکون من موجب الإیمان تارة، و موجب غیره أخری؛ کالتکلم بالشهادتین: تارة یکون من موجب إیمان القلب، و تارة یکون تقیة کإیمان المنافقین، قال تعالی: (وَ مِنَ النَّاسِ مَنَ یَقُولُ آمَنَّا باللهِ وَ بالیومِ الآخِرِ وَ مَا هُم بمومنینَ) (بقره: 8)». ابن تیمیه الحرانی، مجموع فتاوی ابن تیمیه، ج 7، ص 581.
9. ابن تیمیه الحرانی، همان، ج 13، ص 263.
10. عبدالعزیز بن باز، من فتاوی سماحة الشیخ عبدالعزیز بن عبدالله ابن باز، حکم سبب الصحابة.
11. فاضل مقداد، کنزالعرفان فی فقه القرآن، ج 1، ص 394؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، متشابه القرآن و مختلفه، ج 2، ص 188 و محمد مطوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 69.
12. حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 16، ص 209.
13. حر عاملی، همان، ج 16، ص 234.
14. امام حسن عسکری (علیه السلام)، التفسیر المنسوب الی الامام العسکری، ص 321؛ حر عاملی، همان، ص 222.
15. شمس الدین سرخسی، المبسوط، ج 24، ص 45.
16. تقیه در لغت به معنای محافظت از خویش است.
اتقیت الشیء، و تقیته أتقیه … حذرته. (ابن منظور، لسان العرب، ج 15 ص 402).
17. معنای اصطلاحی تقیه نزد شیعه و اهل سنت، نزدیک به یکدیگر است:
التقیة: الإظهار باللسان خلاف ما ینطوی علیه القلب، للخوف علی النفس. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 729.
التقیة باللسان من حمل علی أمر یتکلم به وهو لله معصیة فتکلم مخافة علی نفسه و قلبه مطمئن بالإیمان فلا إثم علیه. محمدطبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 153.
و التقیة أن یقی نفسه من العقوبة بما یظهره و إن کان یضمر خلافه. شمس الدین سرخسی، المبسوط، ج 24، ص 45. و معنی التقیة الحذر من إظهار ما فی النفس من معتقد و غیره للغیر. ابن حجر عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 14، ص 324.
البته فقهای حنبلی و وهابیت تقیه را مطابق با عقیده خود در دایرهای ضیق تعریف کرده و تنها شامل تقیه در برابر کافر میدانند. مانند کلام ابن عادل دمشقی که چنین میگوید:
أن التقیة إنما تکون إذا کان الرجل فی قوم کفار، و یخاف منهم علی نفسه و ماله فیداریهم باللسان، و ذلک بأن لا یظهر العداوة باللسان، بل یجوز أیضاً أن یظهر الکلام الموهم للمحبة و الموالاة، ولکن بشرط أن یضمر خلافه، و أن یعرض فی کل ما یقول، فإن التقیة تأثیرها فی الظاهر لا فی أحوال القلوب. دمشقی حنبلی، اللباب فی علوم الکتاب، ج 5، ص 144.
18. آل عمران، آیه 28.
19. شمس الدین سرخسی، ص 43-45.
20. «و فی الآیة دلیل علی مشروعیة التقیة و عرفوها بمحافظة النفس أو العرض أو المال من شر الاعداء و العدو قسمان: الاول من کانت عداوته مبنیة علی اختلاف الدین کالکافر و المسلم و الثانی من کانت عداوته مبنیة علی أغراض دنیویة کالمال و المتاع و الملک و الامارة». (سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 117).
21. سید صادق حسینی روحانی، فقه الصادق (علیه السلام)، ج 11، ص 401-402.
22. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج 2، ص 463.
البته این روایت با نقلهای مختلفی از سوی شیعه و اهل تسنن آورده شده است. رک: احمد اشعری قمی، النوادر، ص 74؛ ابن حیون، دعائم الإسلام، ج 2، ص 95؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 23، ص 237؛ تمیمی، صحیح ابن حبانب، ج 6، ص 374؛ بیهقی، سنن الکبری للبیهقی، ج 14، ص 518؛ و قزوینی، سنن ابن ماجه، ج 1، ص 659.
23. سید صادق حسینی روحانی، فقه الصادق (علیه السلام)، ج 11، ص 399.
24. کلینی، همان، ج 5، ص 2945؛ حر عاملی، همان، ج 18، ص 32.
این روایت با نقلهای مختلفی از سوی شیعه و اهل تسنن آورده شده است. رک: ابن بابویه، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 334؛ حر عاملی، ج 18 ص 32؛ احمد بن محمد بن حنبل، مسند الإمام أحمد، ج 1، ص 515؛ بیهقی، سنن الکبری للبیهقی، ج 9، ص 123؛ هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، جح 4، ص 198.
25. این روایت نیز با نقلهای مختلفی نقل شده است. رک: عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الإسناد، ص 35؛ احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج 1، ص 257؛ کلینی، الکافی، ج 2، ص 217؛ ابن بابویه، من لا یحضره الفقیه، نج 2، ص 128؛ ابی شیبة العبسی، منصف ابن إبی شیبة، ج 7، ص 643؛ سیوطی، جامع المسانید و المراسیل، ج 8، ص 281.
26. سید صادق حسینی روحانی، فقه الصادق (علیه السلام)، ج 11، ص 393.
27. این ملاک و علت نیز مورد پذیرش علمای اهل تسنن واقع شده است و فخر رازی به این مسئله تصریح میکند که چون دفاع از ضرر بر جان تا قیامت باقی است، مشروعیت تقیه نیز مخصوص صدر اسلام نبوده و تا قیامت این مشروعیت وجود دارد. (رک: فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج 8، ص 194).
برخی از علمای معاصر اهل تسنن نیز به قاعده دفع مفسده اولی از جلب منفعت تمسک کردهاند و جواز تقیه را بر اساس این قاعده ثابت کردهاند (رک: احمد بن مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج 3، ص 137.)
28. (مَن كَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إیمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِیمَانِ وَلَكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ
) (نحل، آیه 106).
(فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِینَة فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْكَى طَعَامًا فَلْیَأْتِكُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ وَلَا یُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا
. إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْكُمْ یَرْجُمُوكُمْ أَوْ یُعِیدُوكُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا
)کهف، آیات 19-20.
29. سید صادق حسینی روحانی، همان، ص 391.
البته این تقریر دلیل عقل، میتواند پشتوانهای بر اساس تقریرهای بیان شده عقلی در قبل بر مشروعیت تقیه داشته باشد.
30. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین شرح تازه و جامعی بر نهج البلاغه، ج 1، ص 225؛ مهدوی راد و امین ناجی، «بررسی احادیث تقیه از دیدگاه مجلسی اول»، دو فصلنامه حدیث پژوهی، سال اول، ش 2 پاییز و زمستان 88، ص 8.
31. ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج 50، ص 138.
32. بخاری، صحیح البخاری، ج 2، ص 573 و ج 3، ص 1232 و محمد فؤاد عبدالباقی، اللؤلؤ و المرجان، ج 1، ص 256.
این روایت نقل دیگری نیز دارد. برای مطالعه بیشتر ر.ک: بخاری، همان، ص 574.
33. محمد زرعی دمشقی، إعلام الموقعین عن رب العالمین، ج 2، ص 165 و همو إغانة اللهفان من مصائد الشیطان، ج 2، ص 360.
34. محمد ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج 4 ص 189؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 8، ص 107 و ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج 71، ص 3.
35. سیوطی، جامع المسانید و المراسیل، ج 19، ص 299 و علاء الدین متقی هندی، کنزالعمال، ج 1، ص 608.
برای نقل دیگر ر.ک: ابی شیبة العبسی، مصنف ابن إبی شیبة، ج 7، ص 644.
36. شمس الدین سرخسی، المبسوط، ج 24، ص 46.
37. احمد یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 197.
38. فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج 8، ص 194 و اندلسی، البحر المحیط فی التفسیر، ج 3، ص 95.
39. یحیی نووی، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج 15، ص 105.
40. همان، ج 16، ص 134.
41. ابن وزیر، إیثار الحق علی الخلق فی رد الخلافات إلی المذهب الحق من أصول التوحید، ج 1، ص 141.
42. ابن حجر عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 5، ص 639 و محمد شوکانی، نیل الأوطار شرح منتقی الأخبار، ج 8، ص 80.
43. محمد شوکانی، همان، ج 5، ص 180-181.
44. احمد طحاوی حنفی، شرح معانی الآثار، ج 1، ص 289.
45. سید هاشم موسوی، مفهوم تقیه در اندیشه اسلامی، کتابخانه تبیان و یدالله نصیریان، «تقیه تاریخچه و احکام آن در اسلام»، مقالات و بررسی ها، دفتر 71، تابستان 81، ص 13-34.
46. محمد کلینی، الکافی، ج 8، ص 2 به بعد.
47. نمونه بارز این مسئله که حضرت به دلیل عدم تقیه مورد اعتراض عدهای قرار گرفتند، گفت و گوی ایشان با سران واقفیه است. ر.ک: ابن بابویه، عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج 2، ص 213، مجلسی، بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 49، ص 114؛ عزیزالله عطاردی قوچانی، مسند الإمام الرضا (علیه السلام)، ج 1، ص 181، سید هاشم بحرانی، مدینة معاجز الأئمة الاثنی عشر و دلائل الحجج علی البشر، ج 7، ص 69.
48. پیام مقام معظم رهبری به کنگرهی علمی بین المللی امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام)؛ 63/5/18؛ http://farsi.khamenei.ir.
49. کشتن اصحاب پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم)، به قتل رساندن ائمه اطهار به ویژه فاجعه کربلا، به قتل رساندن شیعیان در طول دوران حکومت اموی و عباسی و … نمونههای بارزی از این قضایاست، که در تاریخ نقل شده است.
منابع تحقیق :
قرآن کریم.
ابن بابویه، محمدبن علی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا علیه السلام، محقق: مهدی لاجوردی، نشر جهان، چاپ اول، تهران 1378.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، من لا یحضره الفقیه، تحقیق: علی اکبر غفاری، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم، قم 1413ق.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، مجموع فتاوی ابن تیمیه، دارالفکر، بیروت، 1993م.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، منهاج السنة النبویة، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، چاپ اول: مؤسسة قرطبة، 1406ق.
ابن حیون، نعمان بن محمد مغربی، دعائم الإسلام، تحقیق: آصف فیضی، مؤسسة آل البیت علیهم السلام، چاپ دوم، قم 1385ق.
ابن شهر اشوب مازندرانی، محمدبن علی، متشابه القرآن و مختلفه، چاپ اول: انتشارات بیدار، قم 1410ق.
ابن عساکر، تاریخ دمشق، دار إحیاء التراث العربی، بیروت 2003 م.
ابن کثیر، إسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، مکتبة المعارف، بیروت 1988م.
ابن منظور، محمدبن مکرم، لسان العرب، محقق: جمال الدین میردامادی، دارالفکر للطباعة و النشر – دار الصادر، چاپ سوم، بیروت 1414ق.
ابن وزیر، محمدبن نصر، إیثار الحق علی الخلق فی رد الخلافات إلی المذهب الحق من أصول التوحید، (منبع الکترونیک) کتابخانه اینترنتی تبیان، سایت المکتبة الشاملة.
ابی شیبة العبسی، عبدالله بن محمد، مصنف ابن إبی شیبة، دارالفکر، بیروت 1994م.
احمدبن محمدبن حنبل، مسند الإمام أحمد، دارإحیاء التراث العربی، بیروت 1993.
اشعری قمی، احمدبن محمدبن عیسی، النوادر، تحقیق: مدرسه امام مهدی (علیه السلام)، چاپ اول: مدرسة الإمام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، قم 1408ق.
امام حسن عسکری علیه السلام، التفسیر المنسوب الی الامام العسکری، چاپ اول: مدرسه امام مهدی، قم 1409ق.
اندلسی، ابوحیان محمدبن یوسف، البحر المحیط فی التفسیر، تحقیق: صدقی محمدجمیل، دار الفکر، بیروت 1420ق.
آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، دارالکتب العلمیه، تحقیق: علی عبدالباری عطیة، چاپ اول، بیروت 1415ق.
بحرانی، سید هاشم، مدینة معاجز الأئمة الاثنی عشر و دلائل الحجج علی البشر، چاپ اوّل: مؤسسة المعارف الإسلامیة، قم، 1413ق.
بخاری، محمدبن اسماعیل، صحیح البخاری، دارابن کثیر، 1993م.
برقی، احمدبن محمد بن خالد، المحاسن، تحقیق: جلال الدین محدث، چاپ دوم: دار الکتب الإسلامیة، قم 1371ق.
بیهقی، احمدبن حسین، سنن الکبری للبیهقی، دارالفکر، بیروت 1996 م.
پیام مقام معظم رهبری به کنگرهی علمی بین المللی امام علی بن موسی الرضا علیه السلام، 63/5/18، http://farsi.khamenei.ir .
تمیمی، محمدبن حبان، صحیح ابن حبان، دارالفکر، بیروت 1996م.
حر عاملی، محمدبن حسن، وسائل الشیعة، مصحح: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، چاپ اول: موسسه ال البیت (علیهم السلام)، قم 1409 ق.
حسنی کحلانی صنعانی، محمدبن اسماعیل، سبل السلام، دارالفکر، بیروت 1995م.
حسینی روحانی، سید صادق، فقه الصادق (علیه السلام)، دارالکتاب مدرسه امام صادق (علیه السلام)، چاپ اول، قم، 1412ق.
حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد، تصحیح: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، چاپ اول: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام)، قم 1413ق.
دمشقی حنبلی، إبن عادل، اللباب فی علوم الکتاب، دارالکتب العلمیة، بیروت 1998م.
ذهبی، محمدبن أحمد، سیر أعلام النبلاء، دارالفکر، بیروت 1997 م.
رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، چاپ سوم: دار احیاء التراث العربی، بیروت 1420ق.
زرعی دمشقی، محمدبن أبی بکر، إعلام الموقعین عن رب العالمین، دارالفکر، بیروت 1997 م.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، إغاثة اللهفان من مصائد الشیطان، دارالکتب العلمیة، بیروت 2004م.
سرخسی، شمس الدین، المبسوط، دارالکتب العلمیة، بیروت 1993م.
سیوطی، جلال الدین، جامع السمانید و المراسیل، دارالفکر، بیروت 1994 م.
شوکانی، محمدبن علی، نیل الأوطار شرح منتقی الأخبار، دارالفکر، بیروت 1994 م.
طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ سوم: انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372.
طبری، محمدبن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ اول: دارالمعرفه، بیروت 1412ق.
طحاوی حنفی، احمدبن محمد، شرح معانی الآثار، دارالکتب العلمیه، بیروت 1996م.
طوسی، محمدبن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق: احمد قصیر عاملی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، [بی تا].
عبدالباقی، محمدفؤاد، اللؤلؤ و المرجان، دارالفکر، بیروت، 2005م.
عبدالعزیز بن باز، من فتاوی سماحهی الشیخ عبدالعزیز بن عبدالله ابن باز، [بی نا، بی جا، بی تا].
عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 14، ص 324، دارالفکر، بیروت 1993 م.
فاضل مقداد، جمال الدین مقداد بن عبدالله، کنزالعرفان فی فقه القرآن، تحقیق: سید محمد قاضی، چاپ اول: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، 1419ق.
قزوینی، محمدبن یزید، سنن ابن ماجه، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، [بی تا].
کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، مصحح: علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، دارالکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، تهران 1407ق.
عطاردی قوچانی، عزیزالله، مسند الإمام الرضا (علیه السلام)، چاپ اول: آستان قدس رضوی، مشهد 1406ق.
متقی هندی، علاء الدین، کنزالعمال، دارالکتب العلمیهی، بیروت، [بی تا].
مجلسی، محمدباقر (علامه مجلسی)، بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، چاپ دوم: دارالاحیاء التراث العربی، بیروت ، 1983م.
مراغی، احمدبن مصطفی، تفسیر المراغی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، [بی تا].
مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام امیرالمؤمنین شرح تازه و جامعی بر نهج البلاغه، چاپ اولّ: دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1375.
موسوی، سید هاشم، مفهوم تقیه در اندیشه اسلامی، مترجم: محمدصادق واحدی، کتابخانه تبیان.
مهدوی راد و امین ناجی، محمدعلی و محمد هادی، «بررسی احادیث تقیه از دیدگاه مجلسی اول»، دو فصل نامه حدیث پژوهی، سال اول، ش 2، پاییز و زمستان 88.
نصیریان، یدالله، «تقیه تاریخچه و احکام آن در اسلام، مقالات و بررسی ها»، دفتر 71، تابستان 81.
نووی، یحیی بن شرف بن مری، شرح النووی علی صحیح مسلم، المکتبهی التوفیقیهی، قاهره، 1995 م.
هیثمی، علی بن ابی بکر بن سلیمان، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، دارالفکر، بیروت، 1994 م.
یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، بیروت، [بی تا].
منبع مقاله :
به کوشش مهدی فرمانیان؛ (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» جلد هشتم، قم: دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیه السلام)، چاپ اول