ویژه نامه تمنای عارفانه (14)
تمناهای بیپاسخ(قسمت اول)
تمنا و در خواست از خدا برای انسانها یک اصل است چرا که همه موجودات عالم فقیر و محتاج فیض رحمانی هستند. خداوند خطاب به انسانها میفرماید:«یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ؛[1]اى مردم شما (همگى) نیازمند به خدائید تنها خداوند است که بىنیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است!»
برخی بر اساس تبعیت از عقل و وحی، زودهنگام متوجه فقر خود و راه رفع آن شده، خاشعانه دست به سوی «غنی ستوده» دراز میکنند و او هم تعهد کرده دستی را خالی برنگرداند:«ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» اما در این میان تمنایهای بی پاسخی وجود دارد که به دلیل گذشتن وقت از وعده دیگر از طرف خدا پاسخی به آنها داده نمیشود و یا اگر هم پاسخی داده شود از پاسخ ندادن بدتر خواهد بود؛ چراکه آن پاسخ یا منفی است و یا زبانی دردناک و سوزاننده دارد؛ این نوع پاسخ اگرچه مخصوص به گنهکاران است اما صرف اینکه ممکن است از موجودی اینچنین رئوف چنین پاسخهای دردناکی هم صادر شود اقتضا میکند تا کمی با احتیاط قدم برداریم.
در خواستها و تمناهای بی پاسخ معمولا برای لحظه ای است که دیگر جانی در بدن باقی نمانده و آدمی تمام آنچه در چنته داشته رو کرده وسوت پایان زده شده است؛ در چنین شرایطی بسیاری از افراد به دنبال وقت اضافه میگردند که پاسخ این تمنا چیزی جز یک “نهی” صریح نیست.
درخواست رجعت در پایان مسیر دنیا
دنیا جادهای است با گردنهها و پرتگاههای بسیار خطرناک و انسان مسافری است که ناچار باید این مسیر پرخطر را بپیماید. البته چگونه رفتن اختیاری است:« إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً؛[2]ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس!»
خداوند در این حرکت تکالیفی برای آدمی تعیین نموده و توقعاتی از او دارد. این تکالیف و توقعات را هم برای همه بیان کرده است، به طوری که کسی نمیتواند نسبت به وظیفهاش اظهار ناآگاهی کند، اما بسیاری در پیچ و خمهای دنیا دچار غفلت شده، در نتیجه از انجام تکالیف باز میمانند و در لحظه مرگ متوجه میشوند که چه از دست رفته است، لذا ناله آنان بلند میشود:«رَبِّ ارْجِعُونِ*لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْت؛[3]پروردگار من! مرا بازگردانید! شاید در آنچه ترک کردم عمل صالحى انجام دهم!»
به همین جهت است که علی(علیهالسلام) فرمود:« مردم خوابند، چون بمیرند آگاه میشوند.»[4] این خواسته غیر منطقی خلاف قانون آفرینش است:«فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ؛[5]هنگامى که سرآمد آنها فرا رسد، نه ساعتى از آن تأخیر مىکنند، و نه بر آن پیشى مىگیرند.» درخواست بازگشت آنان بیپاسخ میماند، زیرا حتی اگر برگردند چون در طول عمر خود به گناه عادت کردهاند به کجروی خود ادامه میدهند:« وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ؛[6]و اگر بازگردند، به همان اعمالى که از آن نهى شده بودند بازمىگردند.»
زود دیر میشود!
انسان در این عالم فرصتی محدود دارد که به سرعت میگذرد. از دست دادن این فرصتها موجب غصه است، اما در این فرصت چه باید کرد؟ باید کاری را که هدف خلقت انسان است یعنی عبادت، انجام داد:« وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ؛[7]من جنّ و انس را نیافریدم جز براى اینکه عبادتم کنند.» منظور از عبادت فعل نماز و مانند آن نیست، بلکه هر فعل و ترکی را که انسان بر اساس احکام شریعت و با قصد قربت انجام دهد عبادت است.
رسولخدا(صلیاللهعلیهوآله) فرمود:«دنیا لحظهای است، آن را به بندگی بگذران.» پس اگر فرصتها چون ابر بهاری گذرا است باید دانست که خیلی زود دیر میشود و اگر فرصت از دست رفت دیگر به هیچ وجه تمدید نمیشود، مانند آنکه کسی به قصد قبولی دانشگاه در کنکور شرکت کند، ولی سر جلسه خوابش ببرد تا زمان امتحان تمام شود و دیگر التماس برای اینکه خوابم برد فایدهای ندارد، بنابراین اگر میخواهیم از کسانی نباشیم که چون راه به پایان رسید بگوییم:«رَبِّ ارجِعُونِ» اکنون باید هوشیارانه از فرصتها بیشترین استفاده را ببریم تا در «یومالحسره» حسرت کمتری بخوریم.
درخواست برگشت از محشر
درخواست رجعتی که در دنیا برای برخی اتفاق میافتد و جواب منفی میشنوند در محشر پس از مشاهده عذابها وحشت وجود غافلان دنیا را میگیرد و به چارهجویی میپردازند و آنجا هم درخواست رجعت به دنیا میکند، یعنی امری غیر ممکنتر نسبت به درخواست رجعت در دنیا. آنان به دنبال شفیع برای خود میگردند و میگویند:«فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذی کُنَّا نَعْمَلُ؛[8] آیا (امروز) شفیعانى براى ما وجود دارند که براى ما شفاعت کنند؟ یا (به ما اجازه داده شود به دنیا) بازگردیم، و اعمالى غیر از آنچه انجام مىدادیم، انجام دهیم؟!» اما افسوس که دیگر سودی ندارد.
درخواست برگشت از محشر
در صحنه محشر صدای شعلههای آتش شنیده میشود، همچنانکه بوی خوش بهشت به مشام بهشتیان میرسد. درباره جهنمیان فرموده است:«إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفیراً؛[9]هنگامى که این آتش آنان را از مکانى دور ببیند، صداى وحشتناک و خشم آلودش را که با نفسزدن شدید همراه است مىشنوند. » اما مؤمنان در آن روز هیچ ترس و غمی ندارند:« لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ هذا یَوْمُکُمُ الَّذی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ؛[10]وحشت بزرگ، آنها را اندوهگین نمىکند و فرشتگان به استقبالشان مىآیند، (و مىگویند:) این همان روزى است که به شما وعده داده مىشد!»
جهنمیها که در دنیا گوش شنوا نداشتند و همه چیز را با زبان یا عمل انکار میکردند، در قیامت لب به اعتراف میگشایند:«قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ؛[11]فرستادگان پروردگار ما، حق را آوردند.» و میگویند:«رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا؛[12]پروردگارا دیدیم و شنیدیم.» حرفی که مؤمنان در دنیا گفتند و غفران الهی رسیدند:« سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصیرُ؛[13]«ما شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! (انتظارِ) آمرزش تو را (داریم) و بازگشت (ما) به سوى توست.»
جهنمیها پس از دیدن وضعیت محشر و اعترافهای دیرهنگام وحشتزده به چارهجویی میپردازند. پس به دنبال شفیع میگردند و درخواست بازگشت به دنیا را دارند:«فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذی کُنَّا نَعْمَلُ؛[14] آیا (امروز) شفیعانى براى ما وجود دارند که براى ما شفاعت کنند؟ یا بازگردیم، و اعمالى غیر از آنچه انجام مىدادیم، انجام دهیم؟!»
در آیه دیگر آرزو میکنند که بازگردند تا مؤمن شوند:«فَلَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ؛[15]اى کاش بار دیگر (به دنیا) بازگردیم و از مؤمنان باشیم!»
در آیه دیگری خداوند به پیامبر میفرماید به مردم بگو کاری نکنند که بعدا پشیمان شوند و راه برگشت نداشته باشند:« وَ أَنْذِرِ النَّاسَ یَوْمَ یَأْتیهِمُ الْعَذابُ فَیَقُولُ الَّذینَ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرْنا إِلى أَجَلٍ قَریبٍ نُجِبْ دَعْوَتَکَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ؛[16]و مردم را از روزى که عذاب الهى به سراغشان مىآید، بترسان! آن روز که ظالمان مىگویند: «پروردگارا! مدّت کوتاهى ما را مهلت ده، تا دعوت تو را بپذیریم و از پیامبران پیروى کنیم!»
پینوشت:
[1]. فاطر،15.
[2]. انسان،3.
[3]. مؤمنون،99و100.
[4]. عیون الحکم و المواعظ،ص66.
[5] . اعراف،34.
[6]. انعام،28.
[7]. ذاریات،56.
[8]. اعراف،53.
[9]. فرقان،12.
[10]. انبیاء،103.
[11]. اعراف،53.
[12]. سجده،12.
[13]. بقره،285.
[14]. اعراف،53.
[15]. شعراء،102.
[16]. ابراهیم،44.