ویژه نامه تمنای عارفانه (11)
تمنای ثبات قدم در مسیر حق(قسمت دوم)
تاریخ را که ورق بزنیم همه جور آدمی در آن پیدا میکنید و شاید به همان اندازه که انسانهای هدایت شده و بازگشته از مسیر باطل پیدا میکنید آدمهایی را خواهید یافت که بعد از عمری عبادت و طی مسیر حق به یکباره از مسیر منحرف شده و شیطان رهزن آنها شده است که بلعم باعورا را میتوان یکی از مصادیق مشهور آن دانست. اما نکته مهم این است که اگر قرار است تا آخرین لحظه از زندگی حیات مؤمنانه داشته باشیم چه باید بکنیم و ثبات قدم در راه خدا مشروط به چیست؟
ثبات قدم در دینداری به عوامل متعددی بستگی دارد که اگر وجود نداشت امید آنکه انسان سالم به سرمنزل مقصود برسد و با شریعت محمدی بمیرد و در صف مؤمنان به محمد و آل او (علیهمالسلام) محشور شود، زیاد است و ما به مواردی از آن عوامل اشاره میکنیم:
الف. معرفت خدای سبحان؛ اگر انسان خدا را آنگونه که هست بشناسد عاشق میشود و آنچنان محبت خدا در دلش جای میگیرد که جان و مال و اهل را فدای محبوب میکند.
ب. پذیرش ولایت علوی؛ ولایت از ارکان دین است و اگر کسی آنرا نداشته باشد، گرچه همه کارهای نیک را انجام دهد، اصلا وارد حوزه ایمان نشده تا بخواهد از کارهای مؤمنانه بهرهمند شود. البته پذیرش ولایت با محبت تفاوت دارد. تبعیت است که انسان را به مقامهای والا میرساند. امام باقر(علیهالسلام) فرمود:«هرکه خدا را اطاعت کند و ما را دوست داشته باشد از ما است، و کسی که خدا را نافرمانی کند محبت ما برایش سودی ندارد.»[1]
ج. انجام عمل صالح؛ مهمترین عاملی که سبب استقرار ایمان شده و مانع زوال آن میشود همانا تداوم عمل صالح و خالص است، زیرا تداوم عملی زمینه رسوخ و ملکه شدن را فراهم میکند و از خطر زوال جلوگیری میکند.[2]
عوامل خروج از دین
امام صادق(علیهالسلام) همه علم در چهار نکته متمرکز دانسته است:«پروردگارت را بشناسی، بدانی خدا برای تو چه کرده است؟ خدا چه توقعی از تو دارد؟ و بدانی چه چیز تو را از دین خارج میکند؟»[3]
باید توجه داشت که هر گناه انسان قدمی به سوی خروج او از دین است، علاوه بر آن موارد دیگری در قرآن و روایات ذکر شده است:
الف. تبعیت از کفار؛ جامعه ایمانی مأمور به اطاعت از خدا، رسول و اولیالامر است. اگر کسی از خط ولایت خارج شد و از کفار تبعیت کرد از حوزه دین خارج میشود:« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تُطیعُوا الَّذینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرینَ؛[4] اى کسانى که ایمان آوردهاید! اگر از کسانى که کافر شدهاند اطاعت کنید، شما را به گذشتههایتان بازمىگردانند و سرانجام، زیانکار خواهید شد.»
ب. دروغ؛ یکی از عوامل مهم خروج از دین دروغگویی است. رسولخدا(صلیاللهعلیهوآله) فرمود:«دروغ بسیار ایمان را محو میکند.»[5] و در کلام دیگری فرمود:«از دروغ بپرهیزید که نابود کننده ایمان است.»[6]
ج. طمع؛ خداوند رزق را میان بندگان تقسیم کره و کسی چیزی بیش از آنچه برای او مقدر شده به دست نمیآورد، طمع فقط رزق پاک را حرام میکند و به دیانت انسان ضرر میزند. علی(علیهالسلام) میفرماید:«طمعکار ایمان از قلبش کنده میشود در حالی که نمیفهمد، زیرا ایمان میان بنده و طمع فاصله میاندازد.»[7] و فرمودند:«طمعکار همواره در بند ذلت است.»[8]
حسد؛ یکی دیگر از عوامل خروج از دین حسادت است. حسود علاوه بر آنکه آرامش روانی خود را از دست میدهد، به علت بدبینی به خدا از دین خارج میشود،زیرا هرکس هرچه دارد از خدا است و حسود سوئظن و اعتراض به تقسیم و مقدرات خداوند دارد. امام باقر(علیهالسلام) فرمود:«همانا حسد ایمان را از بین میبرد چنانکه آتش هیزم را نابود میکند.»[9] امام صادق(علیهالسلام) فرمود: آفت دین سه چیز است: حسد، خودبینی و فخرفروشی.[10]
پیامدهای خروج از دین
خروج از دین به دو صورت محقق میشود، یکی از طریق مبتلا شدن به رذایل اخلاقی مانند تکبر، حرص، حسد و مانند آن، و دیگری از راه انکار یکی از ضروریات دین، مانند آنکه کسی بگوید من حجاب یا نماز را قبول ندارم. کسی که به نوع دوم مبتلا شود اصطلاحا «مرتد» است و احکام فقهی خود را دارد. همه درهای رحمت به روی او بسته میشود و مورد لعن خدا، ملائکه و انسانها هستند:« أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعینَ؛[11] کیفر آنها، این است که لعن (و طرد) خداوند و فرشتگان و مردم همگى بر آنهاست.»
نوع اول ارتداد پیامدهایی دارد که به آن اشاره میشود:
الف. در تنگنا قرار گرفتن؛ این بیماریها انسان را از یاد خدا غافل میکند که ثمره آن در تنگنا قرار گرفتن و آرامش روانی را از دست دادن است:« وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً؛[12] و هر کس از یاد من روى گردان شود، زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت.» منظور از تنگی زندگی این نیست که در فقر مادی قرار میگیرد، چون ممکن است چنین شخصی مشکل مالی هم نداشته باشد، اما روح آسوده و آرام ندارد، زیرا آنچه انسان را آرام میکند «ذکرالله» است:«أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»
ب. نابینایی درون و برون؛ کسانی که در دنیا چشم دل خود را بر حقایق و معارف الهی ببندند در قیامت چشم سر آنها هم نابینا خواهد بود و کور محشور میشوند:«وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى؛[13] و روز قیامت، او را نابینا محشور مىکنیم!» این نابینایی سزای بستن چشم بر آیات الهی است:« قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنی أَعْمى وَ قَدْ کُنْتُ بَصیراً*قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسى؛[14] مىگوید: «پروردگارا! چرا نابینا محشورم کردى؟! من که بینا بودم! مىفرماید: «آن گونه که آیات من براى تو آمد، و تو آنها را فراموش کردى امروز نیز تو فراموش خواهى شد.»
ج. اسراف در گناه؛ انسانی که چشم خود را بر احکام الهی و معارف بست بیمهابا گناه میکند و حد و حصری برای خود قایل نیست، از هیچ ظلمی که از او برآید کوتاهی نمیکند، دیگران را تحقیر میکند، به کرامت انسانها تعدی مینماید و حدود الهی را در فقه و اخلاق نادیده میگیرد. چنین شخصی گرفتار عذاب اخروی خواهد شد که آن عذاب سخت و همیشگی است.
د. هبوط از مقام انسانی؛ انسانی که به این بیماریها گرفتار شود از مقام انسانی که «مقام خلیفهاللهی» است به جایگاه پایینتر از حیوانات و حتی حشرات تنزل پیدا میکند و مصداق این آیه خواهد بود:« إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ؛[15] بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالى هستند که اندیشه نمىکنند.» منظور از کر و لال کسانی که واقعا فاقد این دو عضو باشند نیست، بلکه منظور کسانی هستند که چشم و گوش خود را بر حق میبندند. اینان حقیقتا از هر جنبدهای بدترند.
پینوشت:
[1]. امالی طوسی، ص296.
[2]. تفسیر تسنیم،ج7،ص169.
[3]. الارشاد،ج2،ص203.
[4]. آلعمران،149.
[5]. بحارالنوار،ج72،ص259.
[6]. تحفالعقول،ص151.
[7]. مصباح الشریعه،ص206.
[8]. نهجالبلاغه،حکمت226.
[9]. بحارالانوار،ج73،ص237.
[10]. همان،ص248.
[11]. آلعمران،87.
[12]. طه،124.
[13]. طه،124.
[14]. طه،125و126.
[15]. انفال،22.